// یکشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۰۲

نقد فیلم The Shallows - آب‌های کم‌‌عمق

برخلاف چیزی که انتظار داشتیم The Shallows یکی از فیلم‌های سرگرم‌کننده‌ی تابستان امسال نیست.

بعد از ۲۰ ثانیه که از اولین تبلیغ ویدیویی طولانی فیلم «آب‌های کم‌عمق» گذشته بود، صفحه‌ی یوتیوب ویدیو را بستم. نه به خاطر اینکه تکلیفم در رابطه‌ با افتضاح‌بودن فیلم در همان ۲۰ ثانیه مشخص شد، بلکه به این دلیل که در آن ۲۰ ثانیه چیزی متفاوت در این فیلم دیدم. به همین دلیل نمی‌خواستم آن تبلیغ ۲ و نیم دقیقه‌ای این تجربه‌ی احتمالا متفاوت را خراب کند. بنابراین به امید این اتفاق متفاوت برای دیدن کامل فیلم صبر کردم. منظورم از متفاوت، یک اتفاق بسیار خلاقانه و غیرمنتظره نبود. فقط به نظر می‌رسید «آب‌های کم‌عمق» می‌تواند از تیر و طایفه‌ی فیلم‌های سطحی و بی‌خاصیت زیرژانر «کوسه» نباشد. چون حتما خبر دارید که وقتی استیون اسپیلبرگ «آرواره‌ها» را در سال ۱۹۷۵ ساخت، فقط چیزی که امروزه ما به عنوان فصل بلاک‌باسترهای تابستانی می‌شناسیم متولد نشد، بلکه یک زیرژانر جدید هم خلق شد: فیلم‌های کوسه‌ای. از آن زمان فیلم‌های کوسه‌ای زیادی ساخته شده‌اند. ماجرا به جایی کشیده شده است که ماهی‌های پیرانا و حتی سمورهای آبی زامبی هم جای کوسه‌ها را در این فیلم‌ها به عنوان موجوداتی که شناکنندگان جوان و زیبا را تکه‌و‌پاره می‌کنند گرفته‌اند. اما خب، تاکنون کمتر فیلمی موفق شده به چیزی فراتر از یک کپی دست‌چندم ‌از‌ «آرواره‌ها» تبدیل شود. در عوض با اکران هرکدام از این فیلم‌های کوسه‌ای قلابی، تماشاگران بعد از ۴۰ سال بیش از پیش متوجه می‌شوند که «آرواره‌ها» چه فیلم کاملی است.

اگرچه از «آب‌های کم‌عمق» انتظار نداشتم که به فیلم فوق‌العاده‌ای در حد ساخته‌ی اسپیلبرگ تبدیل شود، اما حداقل فکر می‌کردم فیلم این پتانسیل را دارد که این چرخه‌ی کهنه را بشکند و یک تریلر کوسه‌ای تر و تمیز تحویل‌مان بدهد. اما اشتباه می‌کردم. در عوض با فیلم کم‌عمقی مواجه‌ایم که انگار سازندگان سر صحنه فیلمنامه را به نگارش درآورده‌اند. یعنی با فیلمی طرف هستیم که مثل کاراکترش، بین زمین و هوا معلق است. بعضی‌وقت‌ها که شخصیت اصلی بدون اینکه کاری برای انجام دادن داشته باشد یک‌جا دراز می‌کشد و به آسمان نگاه می‌کند، این حس به تماشاگر دست می‌دهد که انگار نویسنده و کارگردان هم واقعا از حرکت بعدی‌شان بی‌اطلاع بوده‌اند و فقط دوربین را روی بازیگر تنظیم کرده‌اند و همراه او یک‌جا نشسته‌اند تا ببینند چه می‌شود! به‌شخصه از «آب‌های کم‌عمق» انتظار یک فیلم انقلابی را نداشتم، اما انتظار داشتم که به عنوان یک تریلر ترسناک، چندتا لحظه‌ی نفسگیر و خلاقانه داشته باشد، حس خطر را جدی نشان دهد یا حداقل کاری کند تا تماشاگر چرت نزند. «آب‌های کم‌عمق» در هیچکدام از اینها موفق نیست و تمام اینها به خاطر این است که نه کارگردان اصول ژانر را می‌داند و نه می‌داند چه زمانی باید بی‌خیال فرمول شود.

منظورم از اصول ژانر و فرمول را توضیح می‌دهم، اما قبلش بگذارید با شخصیت اصلی فوق-کلیشه‌ای فیلم آشنا شویم. نانسی با بازی بلیک لایولی که موج‌سواری می‌کند، برای انجام ورزش موردعلاقه‌اش به ساحل زیبا اما خلوت و دورافتاده‌ای در مکزیک آمده است که ناگهان پس از اتفاقاتی خودش را گرفتار بر روی تکه صخره‌ای نزدیک به ساحل پیدا می‌کند. یک طرف تا چشم کار می‌کند دریاست و طرف دیگر ساحل. فقط مشکل این است که یک کوسه‌ی بزرگِ سمج عهد کرده که بدون خوردن نانسی بی‌خیال او نشود! ایده‌ی ابتدایی فیلم وضعیت خیلی بدی را توصیف می‌کند. اینکه وسط اقیانوس گرفتار یک کوسه‌ی گرسنه شوید یک چیز است، اما اینکه امنیت در ۲۰۰ متری‌تان قرار داشته باشد و نتوانید به آن برسید، چیزی دیگر. اینکه بدانید تمام داشته و نداشته‌ها و زندگی‌تان فقط ۲۰۰ متر با شما فاصله دارند و به همان اندازه به مرگ نزدیک هستید، سناریوی کابوس‌واری را رقم می‌زند.

‌ فکر می‌کردم فیلم این پتانسیل را دارد که این چرخه‌ی کهنه را بشکند و یک تریلر کوسه‌ای تر و تمیز تحویل‌مان بدهد، اما اشتباه می‌کردم

«آب‌های کم‌عمق» این فرصت را داشته است تا با تمرکز روی همین سناریوی ساده، یک تریلر جمع‌و‌جور مؤثر بیرون بکشد. اما مشکل این است که فیلم به‌طرز بسیار ناشیانه‌ای سعی می‌کند خاطره‌‌ی بدی در گذشته‌ی نانسی را هم به وضعیتِ حاضرش گره بزند. این در حالی است که فیلم یک خرده‌پیرنگ اضافی دیگر هم دارد و آن هم همان ماجرای تکراری «خانواده‌ای که رابطه‌ی بدی با هم دارند و بعد از فیلم به یکدیگر افتخار می‌کنند» است. خب، اگر فیلم تریلر سرراستی بدون این شاخ‌و‌برگ‌های اضافی و بی‌خاصیت بود و شکست می‌خورد، شاید می‌شد همه‌چیز را به عدم توانایی فیلمساز در تنش‌آفرینی نوشت، اما تلاش فیلمنامه برای ربط دادن گرفتار شدن نانسی بر روی صخره با مرگ ناگوار مادرش و رابطه‌ی نه‌چندان خوب او و پدرش، به بار احساسی لازم نمی‌نشیند و بیشتر شبیه فرمولی است که به‌طور کورکورانه‌ای باید از آن پیروی می‌شده است. نه، من مشکلی با این متصل کردن خاطرات و گذشته‌ی پروتاگونیست به تلاش‌اش برای بقا ندارم. اما بعضی فیلم‌ها آن را جهت خالی نبودن عریضه در سناریو می‌چپانند و بعضی فیلم‌ها داستان بقا و مبارزه را حول و حوش آن روایت می‌کنند.

مثلا در «۱۲۷ ساعت» گرفتار شدن کاراکتر جیمز فرانکو در میان آن دو صخره استعاره‌ای از تنها شدن با خود و روبه‌رو شدن با خصوصیات بد شخصیتی‌اش از جمله بی‌مسئولیتی است. اما «آب‌های کم‌عمق» کوچک‌ترین تلاشی برای پرورش دادن این خرده‌پیرنگ‌ها و وارد شدن به ذهن آسیب‌دیده‌ی نانسی نمی‌کند. به این می‌گوید پایین انداختن سر و دنباله‌روی کورکورانه از فرمول. اما فکر نکنید «فرمول»، واژه‌ی خیلی بدی است. مثلا در همین سال ۲۰۱۶ ما حداقل دوتا فیلم فرمول‌محور در ژانر وحشت داشتیم. اولی فیلم تهاجم به خانه‌ی «هیس» بود و دیگری «دعوت». مثلا «هیس» فیلمی است که روی کاغذ هیچ ویژگی منحصربه‌فردی ندارد. حتی نابینا بودن شخصیت اصلی داستان هم الهام‌برداری از یک فیلم قدیمی دیگر است. اما چرا این فیلم که درباره‌ی مورد حمله قرار گرفتن زنی تنها توسط قاتلی روانی است، به یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک امسال تبدیل می‌شود؟ چون اگرچه ساختار کلی فیلم کلیشه‌ای است، اما فیلم در طراحی کشمکش‌ها و جزییات داستان خلاقیت به خرج می‌دهد. بنابراین ما فراموش می‌کنیم این قهرمان و آنتاگونیست را قبلا دیده‌ایم. ناگهان همه‌چیز احساس نو بودن می‌کند. این در حالی است که «هیس» هیچ تلاشی برای چپاندن یک داستان شخصی به ماجرای اصلی نمی‌کند. همه‌چیز به موش و گربه‌بازی سرگرم‌کننده‌ی قهرمان و بدمن خلاصه شده است و تمام.

‌ نانسی پس از اتفاقاتی خودش را گرفتار بر روی تکه صخره‌ای نزدیک به ساحل پیدا می‌کند

وقتی فیلم در زمینه‌ی شخصیت‌پردازی عقیم باشد و از لحاظ تولید ترس و تنش هم رسما هیچ کار ویژه‌ای برای انجام دادن نداشته باشد، دیگر چه چیزی برای هیجان‌زده شدن باقی می‌ماند. اول اینکه کارگردان از فرم بصری و تدوین تاریخ مصرف‌گذشته‌ای استفاده می‌کند که هیچ انسجامی ندارند. نماها از زاویه‌ها و سرعت‌های متناقضی گرفته می‌شوند و کلا نحوه‌ی کارگردانی (مخصوصا در اوایل فیلم) طوری است که انگار در حال تماشای پیام بازرگانی خمیر دندان، موبایل یا یک منطقه‌ی توریستی هستیم. خلاقانه‌ترین صحنه‌ی فیلم هم جایی است که نانسی با استفاده از گوشوار‌ه‌هایش پای آسیب‌دیده‌اش را بخیه می‌زند که اصلا با عقل جور در نمی‌آید. از سوی دیگر، مهم‌ترین سوالی که از خودتان می‌پرسید این است که مگر این کوسه چقدر باید بخورد تا سیر شود؟ آیا ۲‌تا و نصفی آدم، به‌علاوه‌ی آن همه گوشت نهنگی که بلااستفاده آنجا افتاده است برای رفع اشتهای او کافی نیست. البته شاید آن کوسه طعمه‌اش را شناخته است و می‌داند قربانی‌ای مثل بلیک لایولی یک در میلیون است و نباید آن را از دست بدهد!

راستی حرف از اشتهای کوسه شد و باید بگویم کیفیت جلوه‌های ویژه‌ی کوسه هم خیلی توی ذوق می‌زند. کاش حداقل فیلم ساده‌ترین و آشکارترین درسی که از «آرواره‌ها» می‌توانست یاد بگیرد را نادیده نمی‌گرفت: هیولای فیلم باید تا حد ممکن واقعی باشد. در حالی که کوسه‌ی مکانیکی اسپیلبرگ هنوز بعد از تمام این سال‌ها در قالبِ یک ماشین آدم‌خواری بی‌احساس، تهدیدبرانگیز است، کیفیت انیمیشن و مد‌ل‌سازی کوسه‌ی «آب‌های کم‌عمق»، آدم را یاد ساخته‌های شبکه‌ی سای‌فای می‌اندازد. بزرگ‌ترین اشکال «آب‌‌های کم‌عمق» اما این است که در کل فیلم خبری از یک سکانس کلاسیک هیچکاکی نیست. منظورم همان سکانس‌هایی است که از سکوت مطلق آغاز می‌شوند و به انفجاری غافلگیرکننده ختم می‌شوند. صحنه‌های تنش‌زای فیلم با بی‌نظمی شروع شده و تمام می‌شوند. اما در کمال تعجب باید بگویم، بلیک لایولی یکی از نکات مثبت فیلم است. شاید تنها نکته‌ی مثبت فیلم است. اگرچه تمام اجزای فیلم علیه او هستند و به او بد می‌کنند، اما لایولی با وجود تمام اینها موفق می‌شود در زمینه‌ی بازیگری نمره‌ی قبولی را در بین فیلم‌های کوسه‌ای بگیرد.

در نهایت چیزی که «آب‌های کم‌عمق» را حتی در درجه‌ی پایین‌تری در مقایسه با بی‌مووی‌هایی از دسته‌ی «پیرانا» قرار می‌دهد، این است که حداقل وقتی ما به تماشای آنها می‌نشینیم، می‌دانیم که با یک تجربه‌ی مسخره‌ی غیرجدی طرف هستیم که ادعایی ندارد، اما «آب‌های کم‌عمق» نمی‌داند می‌خواهد چه چیزی باشد. به همین دلیل فیلم مدام بین تریلرهای هنری و بی‌مووی‌های خون‌بار در رفت و آمد است. در نتیجه با محصول نامنظمی طرفیم که نه حس دلهره‌مان را برمی‌انگیزد و نه به یک سینمای مفرحِ فراموش‌شدنی تبدیل می‌شود. تنها دستاورد «آب‌های کم‌عمق» این است که به‌طرز زیرکانه‌ای ۹۰ دقیقه از وقت‌تان را هدر می‌دهد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده