ماجرای تورنسل (در فرانسه L'Affaire Tournesol و در انگلیسی The Calculus Affair)، هجدهمین کتاب از کتابهای ماجراهای تنتن و میلو است که از دسامبر ۱۹۵۴ تا فوریه ۱۹۵۶ به صورت هفتگی در مجله تنتن به چاپ میرسید و در سال ۱۹۵۶ اندکی پس از اتمام داستان، انتشارات کسترمن این داستان را به صورت یک کتاب کامل چاپ کرد. در این داستان، پروفسور تورنسل، دستگاهی اختراع کرده است که توانایی از بین بردن اجسام با استفاده از امواج صوتی را دارا است. به همین دلیل، سران کشورهای خیالی بوردوریا و سیلداویا، به دنبال این هستند که تورنسل را بدزدند تا بتوانند از او برای ساخت سلاحی قدرتمند، استفاده کنند. در اینجا، تنتن، کاپیتان هادوک و میلو، سعی میکنند که با کمک یکدیگر، پروفسور را نجات دهند.
همانند داستان روی ماه قدم گذاشتیم که پیش از این داستان چاپ شده بود، اعضای استودیو هرژه در ساخت و تصویرسازی این کتاب، نقش بسزایی داشتند و داستان کتاب نیز دقیقا منعکس کننده استرس و فضای جنگ سردی بود که در دهه ۵۰ میلادی، اروپا را فرا گرفته بود. سرافین لامپیون، قصاب و کلنل اسپونز، شخصیتهایی هستند که در این کتاب معرفی شدند و در کتابهای بعدی نیز ما آنها را باز هم میبینیم.
در جریان یک طوفان که با رعد و برق همراه است، اجسام شیشهای قصر مولینسار، شروع به شکستن میکنند. در این حین، جولیون ونگ که فروشنده بیمه است، وارد خانه میشود و از طرف دیگر، صدای شلیک تیر در قسمت دیگری از خانه شنیده میشود و تنتن و هادوک، یک مرد خارجی را که دارای لهجه بسیار غلیظی است، پیدا میکنند که به سرعت ناپدید میشود. روز بعد، پروفسور تورنسل برای شرکت در یک کنفرانس در رابطه با فیزیک اتمی، به ژنو میروند و تنتن و هادوک با بررسی آزمایشگاه تورنسل، پی میبرند که او باعث شکستن وسایل شیشهای در خانه بوده است که ناگهان مورد حمله فرد ناشناس دیگری قرار میگیرند. آنها که حدس میزنند تورنسل در خطر است، برای نجات او به ژنو میروند. این بخش، فقط اول داستان «ماجرای تورنسل» است که نشان میدهد هرژه با نوشتن این داستان، بیشتر قصد داشته یک داستان جنایی / پلیسی بنویسد که از همان ابتدا مخاطب را درگیر خودش بکند.
هنگامی که آنها به ژنو میرسند، متوجه میشوند تورنسل برای دیدار با پروفسور توپولینو، به شهر نیون رفته است. اما در آنجا میبینند که خبری از تورنسل نیست و توپولینو در خانه خودش، حبس شده است. در این هنگام، خانه منفجر میشود اما با خوششانسی، هیچ کدام از آنها آسیبی نمیبینند. بعد از تمام این ماجراها، تنتن و هادوک به سراغ دوپونط و دوپونت میروند و متوجه میشوند مردی که در مولینسار زخمی شده بود، سیلداویایی بوده است. بعد از تمام این اتفاقات، آنها متوجه میشوند که مامورین مخفی دولت بوردوریا، تورنسل را دزدیدهاند. این موش و گربه بازی بین تنتن و هادوک، مامورین سیلداویا و مامورین بوردوریا آنقدر ادامه پیدا میکند تا آنها مجبور میشوند به سوزهود، پایتخت بوردوریا سفر کنند. در این شهر، ما با شخصیت کلنل اسپونز آشنا میشویم که رئیس پلیس این کشور است. در این داستان، ما باز هم با بیانکا کاستافیوره، خواننده اپرا و دوست تنتن و هادوک، روبهرو میشویم که در این خانه اپرای این شهر، اجرا دارد و به نحوی به آنها کمک میکند. در ادامه نیز با تلاشهای تنتن و هادوک برای نجات تورنسل مواجه هستیم.
همانطور که در ابتدای متن نیز اشاره کردیم، هرژه برای نوشتن این داستان، به صورت مستقیم از تنشهای جنگ سرد استفاده کرده بود و داستان زمانی به چاپ رسید که داستانهای جاسوسی، به شدت در فرانسه و بلژیک محبوب بود. هرژه با ماجرای تورنسل، دوباره به سمت داستانهای یک جلدی برگشت. روشی که تا انتهای ماجراهای تنتن پابرجا بود. هرژه برای کشیدن تصاویر این کتاب، ابتدا با مداد، طرحهایی را میکشید و سپس با جوهر آنها را پررنگ میکرد و از بین چندین فریم مختلف، بهترین را انتخاب میکرد و درون داستان اصلی قرار میداد. در این کتاب، هرژه ما را با شخصیت سرافین لامپیون (در نسخه انگلیسی، جولیون وگ) آشنا میکند. یک فروشنده بیمه بلژیکی که از اینجای داستان به بعد در تمام داستانهای بعدی تنتن به غیر از تنتن در تبت، حضور دارد. دلیل اصلی خلق شخصیت لامپیون، اضافه کردن بر بار طنز داستانها بود. شخصیت لامپیون به نوعی بود که همیشه باعث آزار کاپیتان هادوک میشد و به همین دلیل ما شاهد صحنههای بسیار جالبی در کتاب بین این دو هستیم. نحوه انتخاب نام این شخصیت نیز در نوع خود جالب است. هرژه ابتدا قصد داشت نام کرمپون را برای این شخصیت انتخاب کند که از عبارت فرانسوی Quel Crampon که به معنای «عجب انگلی» گرفته شده بود اما هرژه تصمیم گرفت که نامی انتخاب کند که کمتر زننده باشد و به همین دلیل نام لمپیون را برای او انتخاب کرد. نام شرکت بیمه لمپیون، Assurances Mondass بود که در ترجمه فارسی، به معنای «شرکت بیمه نازل و نهچندان خوب» ترجمه میشود.
هرژه برای نوشتن داستان ماجرای تورنسل، آشکارا از تنشهای جنگ سرد الهام گرفته بود
یکی دیگر از شخصیتهای جدید این کتاب، سنزوت قصاب بود که سنزوت از کلمه فرانسوی sans os (بی استخوان) الهام گرفته شده بود. نام کلنل اسپونز نیز از یک تکه کلام بروکسلی ساخته شده بود که به معنی اسفنج است. هرژه، از پل رمی، برادر خودش، برای طراحی مدل کلنل اسپونز استفاده کرده بود. هر چند در طراحی این شخصیت، الهاماتی از اریک فون استروهیم، فیلمساز اتریشی آمریکایی نیز دیده میشود. یکی دیگر از شیطنتهای جالب هرژه در نامگذاری شخصیتهای این کتاب، در رابطه با پروفسور توپولینو، دوست و همکار پروفسور تورنسل بود. در ایتالیا، تمام افراد، میکیماوس، شخصیت محبوب و فوقالعاده معروف دیزنی را با نام توپولینو میشناختند. همچنین ارجاع هرژه به ادگار پی جاکوبز (دوست و همکارش)، در این کتاب نیز وجود دارد. هرژه در کنار کاستافیوره، شخصیتی با نام جاکوبینی طراحی کرد که اشارهای به جاکوبز در زمانی است که به عنوان خواننده اپرا فعالیت میکرد. در آخرین فریم داستان نیز، هرژه خود را در قالب یک خبرنگار در داستان قرار داد.
داستان معرفی کردن شخصیت قصاب در داستان از یک داستان واقعی که برای خود هرژه رخ داده است، الهام گرفته شده است. در زمان نوشتن این کتاب، هرژه مکان زندگی خود را عوض کرد و شماره تلفن او ۴۱۲ بود. نکته جالب این بود که هرژه شماره ۴۲۱ را برای قصر مولینسار انتخاب کرده بود و چون در آن زمان، بارها به خانه هرژه اشتباه زنگ زده میشد، هرژه تصمیم گرفت که برای بالا بردن بار طنز داستان، قصابی را با شماره ۴۳۱ در داستان قرار دهد که کسانی که با مولینسار کار داشتند، به اشتباه به او زنگ بزنند.
یکی دیگر از نکات بسیار جالب ماجرای تورنسل، هتلی است که تورنسل در ژنو در آن اقامت دارد. هتل کورناوین، نام هتلی واقعی است که در شهر ژنو قرار دارد. ۱۲۲، شماره اتاقی بود که تورنسل در آن اقامت داشت. چندین سال بعد، این هتل بازسازی شد و اتاق شماره ۱۲۲ که در طبقه چهارم قرار داشت، به طبقه دیگری منتقل شد. اما طرفداران تنتن به قدری اصرار کردند که اتاقی با همین شماره در طبقه چهارم هتل قرار داده شد. با این حال از آن زمان، طرفداران تنتن، بارها و بارها، کلید این اتاق را به عنوان یک سوغاتی ارزشمند، برای خود برداشتند!
یکی از بزرگترین منابع الهام هرژه برای نوشتن داستان ماجرای تورنسل، مقالهای بود که او در مجله هفتگی La Face a Main خوانده بود. در این مقاله، اشاره شده بود که در جاده پورتسموث به لندن در بخش جنوبی انگلستان، تعدادی اتفاق گزارش شده که طی آن، شیشه جلو ماشینها بدون هیچ دلیلی، تکه تکه میشد و نویسنده مقاله اعتقاد داشت که این اتفاق، بر اثر آزمایشات سریای بود که در یک تسهیلات سری در حال انجام بود. هرژه برای تحقیقات بیشتر برای نوشتن این داستان، از پروفسور آرمان دلسمه، اختر فیزیکدان، کمک گرفت. از آنجایی که بخشهایی از داستان در کشور سوییس جریان دارد و هرژه برای به تصویر کشیدن این کشور، تصمیم گرفته بود کاملا واقعگرا باشد، از ژان دوپونت، سردبیر مجله L'Echo illustre که تنتن در سوییس در آن مجله چاپ میشد، درخواست کرد که مدارکی از سیستم راهآهن این کشور برای او بفرستد. علاوه بر این، خود هرژه به سوییس مسافرت کرد تا بتواند از مناظری که قصد دارد آنها را در کتاب بگنجاند، شخصا تصویر تهیه کند.
هرژه برای ساخت کشور بوردوریا، از کشورهای بلوک شرق الهام گرفته بود. ماموران مخفی آنها بر اساس ماموران مخفی KGB (ماموران مخفی شوروی) الهام گرفته شده بودند و دیکتاتور این کشور نیز، پلکسزی گلادز نام داشت که نام او یادآور «شیشه پلکسی» بود. البته نام اون در نسخه انگلیسی کتاب، «کروی تش» بود که ارجاعی بود به سبیلهای خمیده او و شمایل او نیز با الهام از استالین ساخته شده بود.
همچنین هرژه برای نوشتن خط داستانی، از تلاش ناموفق دانشمندان آلمان نازی برای خلق یک سلاح صوتی در جنگ جهانی دوم الهام گرفته بود. یکی از نکات بسیار جالب این داستان، کتابی است که تنتن در خانه پروفسور توپولینو به آن بر میخورد. کتابی با نام «تحقیقات آلمانها در جنگ جهانی دوم» نوشته لزلی سیمون، یک کتاب واقعی است که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید.
منتقدین مجموعه تنتن، اکثر نظرات بسیار مثبتی در رابطه با این داستان داشتند. هری تامپسون، یکی از منتقدین آثار هرژه، اعتقاد دارد با اینکه پایانبندی این داستان خیلی رضایت بخش نیست، اما ماجرای تورنسل، احتمالا بهترین کتاب این مجموعه محسوب میشود. بنوات پیترز نیز اعتقاد دارد که این اثر، بهترین اثر هرژه و یک شاهکار کمیک است. او معتقد است که این داستان، اتمسفری مانند رمانهای جاسوسی جان بوکان یا اریک امبلر دارد. به طور کلی، منتقدین کتاب ماجرای تورنسل را در زمره یکی از بهترین کتابهای این مجموعه و حتی شاید بهترین کتاب این مجموعه میدانند.
در سال ۱۹۵۷، استودیو انیمیشنسازی بلویژن، هشتمین قسمت از فصل دوم خود را به این داستان اختصاص داد. در سال ۱۹۹۱ نیز استودیو الیپس با همکاری استودیو نلوانا، شانزدهمین و هفدهمین قسمت از سری انیمیشن خود را به داستان ماجرای تورنسل اختصاص داد.