به مناسبت «روز بتمن»؛ نگاهی گذرا به فراز و فرودهای شوالیهی تاریکی
امسال کمپانی دیسی ۲۶ سپتامبر را به عنوان «روز بتمن» معرفی کرده است. برخلاف تصور اولیهتان، ۲۶ سپتامبر در تاریخ کمیکبوکهای بتمن نه روز تولد او است و نه روز مرگ والدینش که بسیاری از آن شب به عنوان شروع تغییر بروس وین یاد میکنند. در عوض، ۲۶ سپتامبر یک روز معمولی است که دیسی فقط برای جذب حواس مردم به محصولاتِ این شخصیت و افزایش فروش آن در نظر گرفته است؛ اما جدا از قلابی بودن این تاریخ یا اهداف شرورانهی دیسی، این روز فرصت خوبی برای طرفداران شوالیهی تاریکی است تا در کتابفروشیهای سرتاسر جهان گرد هم آیند و خاطراتشان از این شخصیت را مرور کنند، دربارهی فراز و فرودها و وقایعنگاری این شخصیت بحث کنند و درسهایی که از زندگی ابرقهرمانانهی بروس وین یاد گرفتهاند را برای یکدیگر یادآوری کنند؛ اینکه همیشه برای برخاستن باید سقوط کرد یا این عقاید و باورهای یک نفر است که هویتش را شکل میدهد. بتمن به پولدارها و کاخنشینها یاد داد که از آن لامبورگینیهایتان فقط برای ولگردی و فخر فروختن استفاده نکنید! او به ما یاد داد که از کشتن دشمنانمان خجالت بکشیم و در عوض با شکستن دست و پا و خرد کردن استخوانهایشان، آنها را برای سالها با ضایعات نخایی خانهنشین کنیم! (اینطوری کیفش بیشتر است!) خب، حالا ما در زومجی به مناسبت این روز نگاه مختصری داریم به برخی از مهمترین فراز و فرودهای بتمن در طول تاریخ این شخصیت:
جلد شمارهی ۲۷ «کمیکهای کاراگاهی» در سال ۱۹۳۹ که بتمن، مخلوق باب کین و بیل فینگر برای اولینبار در آن حضور پیدا کرد. در این شماره هنوز شهر گاتهام، نامگذاری نشده است و کمیسر گوردون هم اسم ندارد. شمارهی ۲۷ کمیکهای کاراگاهی را به عنوان یکی از باارزشترین کمیکهای تاریخ میشناسند. باید هم اینطور باشد. بالاخره این نقطهی شروع اسطورهشناسی بتمن بود.
چهار سال بعد، فیلم سینمایی ۱۵ قسمتی با اقتباس از روی این شخصیت روی پردهی سینماها اکران شد. بتمن که در این فیلم با دستیار جوانش، رابین همراه شده به عنوان مامور دولت امریکا قصد دارد در بحبوحهی جنگ جهانی دوم ماموری ژاپنی به اسم دکتر داکا را شکست دهد. شاید لباسهای بتمن در این فیلم شبیه لباس خواب یک دختر بچهی چهار ساله که عاشق بتمن است، باشد، اما این فیلم به خاطر اولین نمایش غار بتمن و ورود مخفیانه به آن از طریق ساعت بزرگ عمارت وین و البته پیامهای ضد ژاپنی قدرتمندش معروف است. راستی، به دلیل بودجهی پایین فیلم، خبری از ساخت بتموبیل هم نبود! (بله، بتمن هم از تاکسی به لامبورگینی رسیده!)
در سال ۱۹۴۹ فیلم سریالی دیگری با محوریت بتمن و رابین ساخته شد که از بازیگران جدیدی در نقشهای اصلیاش بهره میبرد. در این فیلم کمیسر گوردون و ویکی ویل (خبرنگار زیبای فعالیتهای بتمن و معشوقهی هر از گاهی او) نیز حضور داشتند. همچنین فیلم آدمبد جدیدی به اسم ویزارد (جادوگر) را معرفی کرد که با استفاده از یک دستگاه الکترونیکی توانایی کنترل ماشینها را دارد.
در دههی ۱۹۵۰ میلادی، فروش کمیکبوکها با سقوط شدیدی روبهرو شده بود. شاید به خاطر اینکه یکجور جنبش ضد-کمیکی به پا برخاسته بود که حتی تا دادگاه و مجلس سنا هم کشیده شده بود. از همین رو، به دلیل منع شدن مبارزهی قهرمانان با انسانها و نمایش خشونت، نویسندهها مجبور بودند آنها را به جنگ با فضاییها و بیگانگان بفرستند. خب، همانطور که میبینید بتمن و رابین بار سفرشان را به بیرون از جو زمین بستند. وضعیت وقتی بدتر شد که روانشناسی به اسم فردریک ورتام اعلام که داستانهای بتمن دارای «اتمسفر همجنسگرایانه» هستند. به همین دلیل برای آرام کردن اوضاع هم که شده، کاراکترهای بتگرل و بتومن خلق شدند. این حرکتهای مضحکانه شما را یاد چیزی نمیاندازد؟
اما حتی نبرد با فضاییها هم جلوی سقوط فروش کمیکهای بتمن را نگرفت. مسئله به حدی وخیم شد که دیسی به فکر کنسل کردنِ آنها گرفت. تا اینکه ادیتوری به اسم جولیوس شوارتز با بازخوانی بتمن و دادن شکل و شمایلی جدید به او، آن را نجات داد و به یکی از نجاتدهندگان قهرمان گاتهام معروف شد. شوارتز در اولین حرکت، بتمن را از مریخ جدا کرد، او را به زمین بازگرداند و هویت واقعی بتمن یعنی کاراگاه بودن را به شکوفایی رساند. و در این راه به هیچچیز رحم نکرد و علاوهبر بازنشسته کردن بتومن، آلفرد را هم کشت! در عوض، بتمن جانی دوباره گرفت.
در سال ۱۹۶۰ با پخش سریال تلویزیونی «بتمن» از شبکهی ای.بی.سی سرتاسر امریکا را عشق به بتمن فرا گرفت. این سریال حالتی نوجوانپسند و آموزنده داشت و در هر قسمت از آن بتمن و رابین به سبک عمو پورنگ و امیرمحمد در طی ماجراهایشان اهمیت نوشتن تکالیف مدرسه، بستن کمربند ایمنی، خوردن کلم بروکلی و نوشیدن روزی یک لیوان شیر تازه گاو را به بییندگان آموزش میدادند! حتما جوکر هم در این دوره، دلقک جشن تولد بوده! به هرحال، سریال به عنوان یکی از پدیدههای تلویزیونی دههی ۶۰ نام گرفت.
بعد از آبروریزیهای بتمن در سریال شبکهی ای.بی.سی، دنیس اُنیل، نویسنده و نیل آدامز، نقاش تلاش بسیاری کردند تا بتمن را از خالهزنکبازیهای آن سریال دور کرده و او را به ریشههای جدیتر و تاریکترش برگردانند. اگرچه تصمیم آنها برای تبدیل بتمن به «انتقامگیر تاریک شب» داستانهای این کاراکتر را در مسیر درستی که امروز آن را میشناسیم قرار داد. اما ظاهرا مردم هنوز عاشق بتمن کارتونی بودند و از همین رو، کار آنها تغییر زیادی در فروش کمیکها ایجاد نکرد.
خط داستانی «شوالیهی تاریکی بازمیگردد» به قلم فرانک میلر در سال ۱۹۸۶ مثل انفجاری در تاریخ و تجارت این شخصیت عمل کرد. در این مجموعهی محدود بروس وین در ۵۵ سالگیاش در آیندهای دستوپیایی تصویر شده که از بازنشسته شدن دست میکشد و به میدان نبرد بازمیگردد. «بازمیگردد» نخست یک موفقیت مالی فوقالعاده برای دیسی بود و سپس، لحن سیاه و تلخی را برای بتمن برجای گذاشت که هنوز بعد از این سالها به عنوان یکی از نقاط عطف هویت و محبوبیت این شخصیت شناخته میشود.
خط داستانی «جوک کشنده» که در سال ۱۹۸۸ توسط آلن مور نوشته شد به خاطر خشونت بیپرده و مفاهیم دیوانهوارش به عنوان نمایش نهایی جوکر شناخته میشود. اگرچه این کمیک بیشتر از بتمن، داستان جوکر است. اما نباید فراموش کنیم که پرداخت خوب یک ضدقهرمان، نیمی از قهرمان را میسازد. تازه، یادمان نرود پایانبندی بحثبرانگیز و مبهم «جوک کشنده» بتمن را در موقعیت عجیبی قرار میدهد که هرگز انتظارش را نداشتیم: «بتمن هم میشکند!»
سال ۱۹۸۸، سال شکوفایی جوکر بود. او علاوهبر روانیکردن بتمن، جیسون تاد را با ضربات متوالی چوبدستیاش به قتل رساند و بروس را داغدار رها کرد. البته باید این قتل را به پای خوانندگان نوشت. چون آنها بودند که از جیسون خوششان نمیآمد و دست به دست یکدیگر علیه او توطئه کردند. در نتیجه، نویسندگان به درخواست آنها احترام گذاشتند و جیسون بیچاره را نابود کردند. بتمن بیچاره هنوز نمیداند طرفداران دوآتیشهاش، دلیل اصلی مرگ پسر خواندهاش هستند. وای به آن روزی که این راز فاش شود!
«بتمن»، فیلم بلاکباستری تیم برتون این شخصیت را برای اولینبار به جریان اصلی سینما وارد کرد و راه را برای ساخت خیلی از فیلمهای ابرقهرمانی پُرخرج هموار کرد. این فیلم اگرچه با موفقیت تجاری و هنری قابلتوجهای همراه بود و همچنین دنبالهاش که زنگربهای را معرفی میکرد، اقتباس سینمایی گستردهتری شد. اما دو دنبالهی بعدی آن بد و بدتر شدند. به طوری که امتیاز دو فیلم «بتمن برای همیشه» و «بتمن و رابین» به کارگردانی جوئل شوماخر بر روی سایت راتنتومیتوز به ترتیب ۴۱ و ۱۱ درصد است.
در سریال انیمیشن «بتمن» که در سال ۱۹۹۲ از شبکهی فاکس پخش شد دیگر خبری از عمو پورنگبازیهای بتمن نبود. اگرچه با یک انیمیشن کودکانه طرف بودیم، اما سریال با تمرکز روی جنبهی تاریک بتمن، سناریوی پخته و بزرگسالانه، طراحی دیداری زیبا و پیچیدگیهای مفهومی که در مقایسه با دیگر کارتونهای ابرقهرمانی قبل از خودش، یک انقلاب محسوب میشد، حسابی مورد استقبال طرفداران و منتقدان قرار گرفت و راه را برای ساخت دنبالههای سینمایی و سریالی پُرتعدادی باز کرد.
در خط داستانی «شبهنگام» (Knightfall) با آنتاگونیست جدیدی به اسم بـیـن آشنا میشویم. او در یکی از تراژیکترین شکستهای بتمن، کمرش را میشکند و او را خانهنشین میکند. در این بین، شخصیت ژان-پُل وَلی فراخوانده میشود تا در نبود بتمن لباس به تن کند و جای خالی سایهی بتمن در کوچهپسکوچههای شهر را پُر کند. اما او به مرور کنترل خودش را از دست میدهد و بهطرز فزایندهای خشن و ناپایدار میشود و اعتبار و شهرت بروس وین را به نابودی میکشاند. نهایتا، وین توسط راههای فراطبیعی بهبود مییابد و برای بازپس گرفتنِ عنوانش برمیگردد.
بالاخره، دوران جدید بتمن با فیلم «بتمن آغاز میکند» کریستوفر نولان استارت خورد. نولان از طریق ترکیب دیدگاه منحصربهفردش با عناصر شناختهشدهی دنیای بتمن و استفاده از بهترین داستانهای او، این شخصیت خیالی را با واقعیت دنیای امروز گره زد. و زمان زیادی را صرف بررسی بروس وین و معنای لباس سیاهش کرد.
چشمانداز خارقالعادهی نولان در «شوالیهی تاریکی» بود که به نهایت خودش رسید. جایی که ما با یکی از واقعگرایانهترین داستانهای بتمن طرف هستیم که در آن بروس وین یک قهرمان بزنبهادرِ ضدضربه نیست، بلکه انسانی است که شکست میخورد، اشتباه میکند و خودخواه است. در آن سوی جبهه، جوکر را داریم که شخصیتپردازی عمیقش او را به یکی از مهمترین آنتاگونیستهای تاریخ سینما بدل کرد. فیلم در گیشه غوغا به پا کرد، اسکار بهترین بازیگر مکمل را برای هیث لجر فقید به ارمغان آورد و ذهن طرفداران و منتقدان را درگیر هنر ساخت و داستانگویی فسلفیاش کرد.
در سال ۲۰۰۹ استودیوی راکاستدی، با بازی «بتمن: تیمارستان آرکام» اقتباس بینظیری از این شخصیت را در حوزهی بازیهای ویدیویی به سرانجام رساند. در تمام تاریخ زندگی بتمن، هرگز هیچکس خودش را اینقدر غرق شده در تار و پود گاتهام سیتی و متعلقاتش پیدا نکرده بود. اکنون همه میتوانستند بتمن باشند، پرواز کنند و چهره به چهرهی جوکر با او جر و بحث کنند و از نقشههای پلیدانهاش سر دربیاورند. دنبالههای این بازی، در هرچه کاملکردن حضور شوالیهی تاریکی در بازیهای ویدیویی نقش داشتند. به طوری فقط دادن لقب بهترین بازیهای کمیکبوکی به آنها، دستکم گرفتن استعداد بازیسازی راکاستدی است.
در سال ۲۰۱۱ تمام خط کتابهای ابرقهرمانی دیسی که مجموعه بتمن هم جزو آن بودند، کنسل و از ابتدا به عنوان بازخوانی عرضه شدند. هدف ایجاد تغییراتی برای جذب خوانندگان جدید به کتابها بود.
برادران نولان با «شوالیهی تاریکی» سیر تحول بروس وین/بتمن را به سرانجامی باشکوه رساندند و دنیاسازی، اتمسفر و نگاه ویژهشان به گاتهام سیتی را به استاندارد جدیدی برای دنیای فیلمهای ابرقهرمانی دیسی تبدیل کردند.
در بحبوحهی سریالهای ابرقهرمانی، شبکهی فاکس سراغ پیشدرآمد «بتمن آغاز میکند» میرود و دوران کودکی بروس وین بعد از شبِ به قتل رسیدن والدینش را به تصویر میکشد. در خط داستانی «گاتهام» جیم گوردونِ جوان در حال نبرد با فساد و جنایتهای گاتهام است، درحالی که برخی از مهمترین دشمنان بزرگسالی بروس ، در شروع کارشان هستند.
در بازگشت شوالیهی تاریکی به پردهی سینما، بن افلک در لباس او فرو میرود. لباسی که از جنس آهن و فلز سنگین است. چون برای نبرد با مرد پولادین، باید آماده بود! «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» تمام مواد لازم برای تبدیل شدن به نقطهی عطف تازهای در پروندهی بتمن را دارد و چشمهای زیادی منتظر اکران آن در سال ۲۰۱۶ است تا ببینند بزرگترین کاراگاه و ابرقهرمان دنیا ایندفعه چگونه میخواهد با صدای خشندارش قند توی دلشان آب کند!
تهیه شده در زومجی
نظرات