بهترین بازی های ترسناک با دشمنانی که نمی‌میرند!

یک‌شنبه 23 آذر 1404 - 19:30
مطالعه 15 دقیقه
مستر ایکس از رزیدنت اویل
آیا چیزی ترسناک‌تر از هیولاهای بی‌رحم در بازی‌های ژانر وحشت وجود دارد؟ بله، پاسخ دشمنانی هستند که هرچقدر هم قوی باشید، نمی‌توان آن‌ها را شکست داد.
تبلیغات

وقتی بحث بازی‌های ترسناک و سبک بقا مطرح می‌شود، معمولاً به فکر هیولاهایی می‌افتیم که باوجود تمام محدودیت‌ها در میزان مهماتی که در اختیار داریم، بالاخره با چند گلوله نابود می‌شوند یا دشمنانی که اگر به‌قدر کافی قوی باشید، می‌توان شکست‌شان داد. اما ترس واقعی جایی شروع می‌شود که قدرت مقابله از شما گرفته می‌شود. وقتی تنها سلاح شما یک چراغ‌قوه نیمه‌جان، چند قدم پنهانی یا حتی نفس‌هایی است که باید بی‌صدا بیرون بدهید. در این لحظات است که بازی نه‌تنها جنبه‌ی سرگرمی خود را از دست می‌دهد، بلکه ضربان قلب شما را تا جایی بالا می‌برد که کف دستانتان عرق می‌کند و این حس لعنتی اضطراب و تعقیب دائمی رهایتان نمی‌کند.

در این مقاله، دشمنان قابل‌کشتن نیستند؛ نامیرا هستند، بی‌وقفه تعقیبتان می‌کنند و مثل سایه‌ای سرد پشت سرتان قدم برمی‌دارند. اینجا خبری از اکشن قهرمانانه نیست؛ هر بار که برمی‌گردی، مرگ درست پشت سرت ایستاده و تنها انتخاب منطقی، فرار است. از راهروهای بی‌انتها گرفته تا دالان‌های یک منطقه‌ی صنعتی، از عمارت‌های متروکه تا مراکز تحقیقاتی اعماق اقیانوس، این بازی‌ها ثابت می‌کنند کابوس واقعی زمانی است که هیچ شانسی برای مبارزه ندارید. اگر می‌خواهید بدانید کدام آثار این حس را بهتر از هر بازی دیگری منتقل می‌کنند، فقط کافی است چند دقیقه با ما همراه شوید.

توجه: لازم به ذکر است که این لیست ترتیب خاصی ندارد و هدف رده بندی این بازی‌ها نبوده است.

1. بازی Alien: Isolation — نابودی در سکوت

در Alien: Isolation با یکی از هوشمندترین و وحشتناک‌ترین دشمنانی روبه‌رو می‌شوید که تا به حال در یک بازی ویدیویی طراحی شده است. زنومورف نه‌تنها شکست‌ناپذیر است، بلکه رفتارش دائماً با واکنش شما تطبیق پیدا می‌کند؛ به طوری که انگار واقعاً مثل یک شکارچی مهاجم در حال شکار شما است. هیچ مسیر امنی وجود ندارد و حتی مخفی شدن هم تضمینی نیست. هر بار که صدای قدم‌های سنگین یا سوت‌مانند تنفسش را می‌شنوید، ذهنتان در ناچاری مطلق آماده‌ی زنده‌به‌گور شدن می‌شود.

قدرت بازی در همین ناتوانی کامل مخاطب جلوه پیدا می‌کند. حتی زمانی که ابزارهای پیشرفته‌ای را پیدا می‌کنید، نهایت کاربردشان خریدن چند ثانیه زمان بیشتر برای شما باشد. این تجربه‌ای است که ترس را از «دیدن هیولا» فراتر برده و آن را به «منتظر بودن برای دیده شدن» تبدیل می‌کند. Alien: Isolation ثابت می‌کند که تعقیب شدن توسط دشمنی نامیرا زمانی به اوج می‌رسد که حتی یک لحظه هم احساس امنیت نکنید.

یکی از نقاط قوت فنی بازی، سیستم هوش‌مصنوعی پیچیده‌ی زنومورف و طراحی منطقِ محیطی آن است که منجر به یک سری پیامدهای خاص در طول تجربه بازی می‌شود؛ یعنی تعقیب‌ها اغلب نتیجه زنجیره‌ای از تصمیمات بازیکن، نویزها و واکنش‌های NPCها هستند نه صرفاً اسکریپت از پیش‌نوشته. علاوه بر این، مکانیک ساخت ابزار ساده (مثل تله‌ها و گمراه‌سازی سنسورها) و طراحی صوتی دقیق، به بازیکن ابزار مدیریت روند تعقیب و گریز را می‌دهد که نه برای شکست دشمن، بلکه برای شکل‌دهی به موقعیت‌های کم‌خطرتر مورد استفاده قرار می‌گیرد. همین تعامل پیچیده میان بازیکن، محیط و AI باعث می‌شود احساس تهدید همواره تازه و غیرقابل‌پیش‌بینی بماند.

2. بازی Outlast — فرار از جهنم آسایشگاه

Outlast در دنیای بازی‌های ترسناک شهرت زیادی دارد و شاید نیاز به معرفی نداشته باشد. این بازی، شما را در نقش یک خبرنگار به قربانیِ یک آزمایشگاه روانی جهنمی تبدیل می‌کند؛ جایی که همه‌چیز زنده است و همه‌چیز می‌تواند شما را تهدید کند. دشمنان بازی، از شخصیت‌های روان‌پریش گرفته تا موجوداتی ناشناخته، هیچ‌کدام قابل مبارزه نیستند. شما فقط یک دوربین در دست دارید؛ وسیله‌ای که فقط با امکان دیدن در تاریکی شما را نجات می‌دهد، اما هم‌زمان تمام ضعف و درماندگی‌ شما را فاش می‌کند.

تعقیب‌های بازی از معروف‌ترین سکانس‌های تاریخ وحشت هستند. دشمنان به شکل ناگهانی ظاهر می‌شوند، بدون هشدار، بدون منطق، و همیشه نزدیک‌تر از چیزی‌ که فکرش را می‌کنید. ترس Outlast ترسی خام، بی‌پرده و بی‌رحم است؛ از همان نوعی که مغز را در حالت فرار دائمی نگه می‌دارد. هر قدم اشتباه مساوی مرگ است و هر بار که پشت‌سرتان را چک می‌کنید، دعا می‌کنید چیزی آنجا نباشد.

Outlast به‌طرز ماهرانه‌ای از قاب دوربین به‌عنوان مکانیک بازی استفاده می‌کند؛ نه فقط برای دید در تاریکی، بلکه برای ایجاد فاصله‌گذاری روایت‌محور بین بازیکن و محیط (یعنی شما به عنوان شخصیت اصلی بازی همیشه «ناظر» هستید و نه قهرمان). استفاده از المان‌های found-footage، لرزش تصویر در لحظات استرس و محدودیت باتری، همه باعث می‌شوند که حس آسیب‌پذیری ملموس‌تر و لحظات تعقیب باورپذیرتر شود. از منظر طراحی مرحله، فضای آسایشگاه طوری ساخته شده که مسیرهای فرار هدف‌مند و بارها بسته می‌شوند تا بازیکن مجبور به تصمیم‌گیری‌های سریع و پرتنش گردد.

3. بازی Amnesia: The Dark Descent — درماندگی مطلق

در Amnesia نه‌تنها نمی‌توانید با دشمنان بجنگید، بلکه حتی نگاه کردن به آن‌ها هم مجازات دارد. سیستم Sanity کاری می‌کند که نگاه مستقیم به موجودات، شخصیت اصلی را دچار جنون و هذیان کند. این یعنی باید در تاریکی مخفی شوید بدون اینکه واقعاً ببینی چه موجودی چند متر آن‌طرف‌تر ایستاده است. ترس بازی از جنس حضور دائمی یک خطر نامرئی و غیرقابل‌پیش‌بینی است.

Amnesia به‌جای جامپ اسکرهای سطحی، از سکوت و خیال‌پردازی ذهنی استفاده می‌کند. موجودات Amnesia کمتر ظاهر می‌شوند اما همین «کم‌بودن» باعث می‌شود حضورشان سنگین‌تر باشد. وقتی صدای قدم‌ها یا ناله‌های دوردست را می‌شنوید، بدانید یا ندانید، تهدید درست پشت دیوار حضور دارد. Amnesia تجربه‌ای است که درماندگی را تبدیل به مکانیک اصلی وحشت می‌کند.

در Amnesia، تاریکی نه فقط عنصر بصری بلکه یکی از مکانیک‌های اصلی بازی است: میزان نور مستقیم روی سلامت روانِ کاراکتر تأثیر دارد و این خود لایه‌ای از مدیریت منابع روانی را اضافه می‌کند. تعاملات فیزیکی با اشیاء و معماهای محیطی نیز طوری طراحی شده‌اند که فرار و مخفی‌کاری را با حل مسئله ترکیب کنند؛ یعنی گاهی برای نجات باید محیط را دستکاری کنید، نه این که صرفاً از دست تهدیدات فرار کنید. همین نزدیکی بین معما و وحشت باعث می‌شود تجربه بازی هم‌زمان فکری و احساسی باشد.

4. بازی Resident Evil 2 Remake — مستر X افسانه‌ای، سایه‌ای بی‌پایان

Mr. X شاید یکی از نمادین‌ترین تعقیب‌کنندگان نسل جدید بازی‌های ترسناک و سبک بقا باشد. از لحظه‌ای که قدم‌های سنگینش وارد بازی می‌شود، کل ساختار گیم‌پلی تغییر می‌کند. مهم نیست کجایید، چه‌قدر آماده‌اید یا چه سلاحی دستت دارید؛ او فقط کند می‌شود، هرگز نمی‌میرد. این دشمن مثل یک سایه‌ی سنگین همیشه پشت سرتان حرکت می‌کند و تنها راه فرار همین است که همیشه یک قدم جلوتر باشید.

ترس MR. X در پیش‌بینی‌ناپذیری‌ او نهفته است. ممکن است در حال بالا رفتن از یک نردبان یا حل یک معما باشید، به صندوق مهمات فکر کنید یا حتی چند لحظه در اتاق امن آرام بگیرید، اما همین‌که قدم‌های موزون و سنگینش شنیده می‌شود، ریتم بازی به هم می‌خورد. RE2 Remake با همین طراحی ساده اما مؤثر، یکی از بهترین تجربه‌های «تعقیب شدن» را ارائه می‌دهد.

نسخه ریمیک این بازی توانست با تلفیق معماری کلاسیک و طراحی مسیرهای بازنگری‌شده، حس تعقیب را در دل معماها و مدیریت منابع جا دهد؛ به‌عبارت دیگر، Mr. X به‌عنوان یک «فشار زمان» دائمی عمل می‌کند که تصمیم‌گیری‌های مدیریتی بازیکن (کجا ذخیره کند، چه زمانی فرار کند، کدام مسیر را انتخاب کند) را معنادارتر می‌سازد. علاوه بر این، ترکیب موسیقی، صدای قدم و استفاده هوشمند از نقاط امن باعث می‌شود چرخه «تنش، تسکین، تنش» بسیار مؤثر و سینماتیک اجرا شود.

5. بازی Resident Evil 3 Remake — نمسیس، تعقیب‌کننده‌ی بی‌رحم

اگر MR. X در رزیدنت اویل 2 یک سایه بود، نمسیس یک کابوس زنده است؛ سریع‌تر، بی‌رحم‌تر و مجهز به سلاح‌هایی که فاصله را بی‌معنا می‌کنند. Nemesis نه‌تنها شکست‌ناپذیر است، بلکه در لحظاتی نیز به شکل طراحی‌شده‌ای ناگهانی ظاهر می‌شود و هیچ مسیر مطمئنی را در برابر شما باقی نمی‌گذارد. او یک «تهدید دائمی» است، نه یک دشمن معمولی.

نسخه ریمیک با وجود کوتاه‌تر بودن، تعقیب‌های سینمایی و فوق‌العاده‌اش این حس را تقویت می‌کند که Nemesis همیشه در حال نزدیک‌شدن است. حتی وقتی ظاهراً او را زمین می‌زنید، فقط برای خودتان زمان می‌خرید؛ چون می‌دانید که او دوباره بازمی‌گردد. نمسیس یکی از کامل‌ترین نمونه‌های «تعقیب‌کننده شکست‌ناپذیر» در تاریخ بازی‌ها است.

RE3 ریمیک روی ایجاد تجربه‌ای سینمایی از تعقیب و گریز تمرکز دارد: صحنه‌های دویدنِ پی‌درپی، آیتم‌های محیطی از پیش طراحی‌شده و تغییرات دینامیک دوربین باعث می‌شوند که هر تعقیب و گریز حس یک سکانس اکشن-وحشتناک سینمایی را داشته باشد. در عین حال، بازی با افزایش توانایی‌های تحرک بازیکن (مانند Dodge کردن) تعادل را بین احساس آسیب‌پذیری و فرصتی برای کنترل فاصله برقرار می‌کند؛ این که همیشه فقط فرار کنید درست نیست، بعضی مواقع باید با استفاده از محیط و حرکات هوشمندانه فرصت را برای خود خلق کنید.

6. بازی SOMA — وحشت فلسفی در اعماق احساسات انسانی

SOMA نه‌تنها شما را در برابر دشمنان نامیرا قرار می‌دهد، بلکه با پرسش‌های فلسفی درباره هویت، آگاهی و معنای انسان بودن نیز درگیرتان می‌کند. موجودات PATHOS-II هرکدام رفتار و الگوی حرکتی خاص خود را دارند، اما در یک چیز مشترک‌اند: نمی‌توانید آن‌ها را بکشید. تنها باید یاد بگیرید از کنارشان رد شوید، پنهان شوید یا مسیرتان را طوری برنامه‌ریزی کنید که هیچ‌وقت در تیررس آن‌ها قرار نگیرید.

قدرت اصلی SOMA در ایجاد ترسی عمیق و روان‌شناختی است. دشمنان بیشتر از آنکه «هیولا» باشند، انعکاسی از رنج و فاجعه انسان‌های قبلی‌اند. این‌جا ترس از نوع اکشن نیست؛ ترسی وجودی است. نوعی ترس که حتی بعد از بستن بازی هم ذهن را رها نمی‌کند.

SOMA از منظر روایی بسیار خاص است: دشمنان و تعقیب‌ و گریز‌ها، نه صرفاً به عنوان تهدید فیزیکی، بلکه به‌عنوان ابزارِ تقویتِ پرسش‌های فلسفی بازی عمل می‌کنند. طراحی جلوه‌های صوتی، وقفه‌های زمانی و لحظات خلوتِ داستانی باعث می‌شود ترس با تعمق در موضوعاتی مثل هویت و هوشیاری ترکیب شود؛ به‌علاوه، تاکید بر مخفی‌کاری و اجتناب به‌جای مبارزه، تجربه‌ی بازی را به سمت ترسِ عمیقی سوق می‌دهد که بعد از پایان بازی هم با بازیکن می‌ماند.

7. بازی Slender: The Eight Pages — مینیمال اما خفه‌کننده

طراحی Slender به طرز خیره‌کننده‌ای ساده است: یک جنگل تاریک، یک چراغ‌قوه، و موجودی که اگر زیاد نگاهش کنید، شما را می‌کشد. اما همین سادگی به یکی از تأثیرگذارترین تجربه‌های ترس مدرن تبدیل شد. Slenderman شکست‌ناپذیر است، حرف نمی‌زند، و تنها کاری که می‌کنید این است که فرار کنید و صفحه‌ها را جمع‌آوری کنید.

افزایش حضور او به‌مرور زمان حس خفگی و وحشت را تشدید می‌کند. هرچه جلوتر می‌روید، بیشتر حس می‌کنید که فضا بسته‌تر می‌شود و نگاهش از پشت تاریکی شما را تعقیب می‌کند. Slender یکی از بهترین نمونه‌های «حداقل ابزار، حداکثر وحشت» است.

Slender نمونه‌ی بارزی از این مسئله است که چگونه تصادفی بودن و افزایش تدریجی حضور تهدید می‌تواند استرس را تا حد انفجار بالا ببرد؛ الگوریتم افزایش شدت حضور Slenderman بسته به پیشرفت بازیکن طراحی شده و همین «پله‌پله شدن خطر» است که حس فشرده شدن محیط را ایجاد می‌کند. رابط کاربری مینیمال و حذف نکات راهنما باعث می‌شود بازیکن همه چیز را از طریق بدن و حواسش تجربه کند؛ یک نکته‌ی آموزشی در طراحی جزئیات کم‌تر، برای تأثیرگذاری بیشتر که می‌تواند مورد توجه سازندگان بازی‌های مدرن ژانر وحشت قرار بگیرد.

8. بازی Dead by Daylight — بقا در برابر شکارچیان نامیرا

Dead by Daylight یک شبیه‌ساز کامل از سبک «فرار تنها راه بقاست» محسوب می‌شود. دشمنان یا همان Killers هرکدام شخصیت‌پردازی و توانایی‌های مخصوص به خود را دارند، اما در یک چیز مشترک‌اند: آن‌ها شکست‌ناپذیرند. شما تنها می‌توانید با هوش، مخفی‌کاری و کار تیمی چند ثانیه زمان بخرید.

اضافه شدن قاتلان لایسنس‌شده از فیلم‌ها و سریال‌های مشهور، مثل مایکل مایرز، فردی کروگر و Ghostface، این حس را تقویت می‌کند که واقعاً در یک سناریوی مرگبار گیر افتاده‌اید. لحظه‌ای که قاتل از پشت مه یا گوشه‌ی دیوار ظاهر می‌شود، ضربه‌ی آدرنالین وارد شده به قلب شما دقیقاً همان حالتی است که ژانر «تعقیب‌شوندگی» را محبوب کرده است.

این بازی یک آزمایشگاه اجتماعیِ بی‌نظیر برای امتحان کردن انواقع و اقسام وحشت در تعقیب‌ و گریز است: مکانیک‌های asymmetrical (نامتقارن) منجر به ایجاد روایت‌های Emergent بین بازیکنان می‌شود. در واقع هم هم‌تیمی‌ها و هم قاتل رفتارهایی را می‌آفرینند که در هیچ سناریوی تک‌نفره‌ای قابل شبیه‌سازی نیست. سیستم Perks و Progression این بازی نیز باعث می‌شود که حتی تجربه‌ی شکست نیز حس پیشرفت و یادگیری را به بازیکن بدهد، و همین چرخه‌ی یادگیری/اشتباه است که بازیکن را برای تجربه مجدد آن بازمی‌گرداند؛ ترسِ جمعی و فشار روانیِ مطلق در چنین فضایی شکل متفاوتی دارد.

9. بازی The Evil Within — کابوس‌هایی که نمی‌میرند

در The Evil Within دشمنان خاصی وجود دارند که حتی پس از نابود کردن ظاهری‌ آن‌ها، دوباره برمی‌گردند. Laura نمونه‌ای کلاسیک از یک تعقیب‌کننده نامیراست؛ موجودی بلند، پیچ‌خورده و بی‌احساس که حضورش با جیغ‌ها و حرکات غیرطبیعی‌اش کل اتمسفر اتاق را فرا می‌گیرد. هر بار که فکر می‌کنید از دستش خلاص شدید، ناگهان از دل شعله‌ها یا دریچه‌ای تاریک بیرون می‌خزد.

ترس بازی در همین «بازگشت‌پذیری» است. دشمنانی که قوانین مرگ را نمی‌پذیرند و شما را مجبور می‌کنند محیط را مثل یک پازلِ راه‌های خروج بخوانید. بازی به‌جای اینکه به شما سلاح‌های قدرتمند بدهد، شما را مجبور می‌کند راه‌حل پیدا کنید، فرار کنید، و همیشه آماده‌ی یک تعقیب ناگهانی باشید.

Evil Within ترکیبِ بصریِ متراکمی از اشکال نامتعارف و معماری دفرمه و تغییر مقیاس محیط را به گونه‌ای ارائه می‌دهد که عمقِ تعقیب و گریز را در سطح معماری بصری بازی نیز تقویت کند؛ یعنی دشمنان هم‌زمان با تغییر محیط عمل می‌کنند تا حس «به دام افتادن» را تشدید کنند. علاوه بر این، بازی اغلب با ایجاد فازهای خلوت و آرامش بخش بعد از هر مرحله تعقیب، از خستگی بیش از حد جلوگیری می‌کند تا سپس ضربه‌ی بعدی را قوی‌تر اعمال کند. رویکردی سینماتیک که برای مدیریت ریتم وحشت به کار می‌رود.

10. بازی P.T — راهرویی که پایان ندارد

همانطور که احتمالاً می‌دانید، P.T. یک دمو بود؛ یک نمونه اولیه از یک ایده که قرار بود به یک بازی کامل تبدیل شود. اما همان چند دقیقه کوتاه برای تبدیل شدن به یکی از ترسناک‌ترین تجربه‌های تاریخ ویدیوگیم کافی بود. دشمن اصلی یعنی Lisa شکست‌ناپذیر است و هر بار که سرتان را برمی‌گردانی ممکن است پشتت ایستاده باشد. راهروها تکرار می‌شوند اما هر بار جزئیات جدید و ترسناک‌تری به آن اضافه می‌شود، طوری که حس می‌کنید گرفتار یک چرخه جهنمی شده‌اید.

وحشت P.T. از جنس صداست: نفس‌های خفه، ناله‌ها، جیغ‌ها و زمزمه‌هایی که از پشت دیوار می‌آیند. وقتی Lisa حمله می‌کند هیچ راه گریزی وجود ندارد و مرگ بیشتر شبیه «تماشاگر بودن» در یک فیلم کابوس‌وار است. اگرچه بازی کامل هرگز ساخته نشد، اما همین نسخه کوتاه هم استاندارد جدیدی برای ترس روانی تعریف کرد.

P.T. نمونه‌ای از طراحی محیطی به سبک یک حلقه‌ی بسته است که در آن تکرار، نه خسته‌کننده، بلکه تبدیل به عامل اصلی ترس می‌شود؛ هر چرخه‌ی تکرار با تغییرات میکروسکوپی (صداها، اشیاء کوچک، مکانیزم‌های نور) مخاطب را گیج و بی‌اراده می‌کند. این نوع ساختار نشان می‌دهد چگونه محدود کردن پیشرفتِ روایی و تکرار کنترل‌شده می‌تواند حس ناتوانی و فقدان کنترل را عمیق‌تر کند. در واقع P.T. به ما درس می‌دهد که ترس اغلب در «تغییرات کوچکِ محسوس» نهفته است.

11. بازی Clock Tower (1995) — آغازگر ژانر تعقیب‌ و گریز

Clock Tower یکی از اولین بازی‌های تاریخ است که مفهوم دشمن شکست‌ناپذیر را به شکل جدی به گیم‌پلی تزریق کرد. Scissorman با قیچی عظیم و قدم‌های آرام اما بی‌وقفه‌اش همیشه در حال دنبال کردن شما است. مهم نیست چقدر تلاش کنید؛ او شکست نمی‌خورد و تنها باید پنهان شوید، اشیا را در محیط به‌کار بگیرید و امیدوار باشید که مخفیگاهتان را پیدا نکند.

تنش بازی در این است که هیچ‌وقت نمی‌دانید چه زمانی Scissorman وارد اتاق می‌شود. طراحی دوربین ثابت و محیط‌های بسته باعث شده هر تعقیب تبدیل به یک نبرد ذهنی شود. Clock Tower سنگ بنای بسیاری از بازی‌های مدرن مانند Outlast و Haunting Ground محسوب می‌شود و هنوز هم پس از سال‌ها، حس ترس خالص و منحصر به فردی را منتقل می‌کند که کمتر بازی‌ای توانسته تکرارش کند.

Clock Tower با استفاده از زاویه دوربین‌های ثابت و طراحی سکانسی که بیشتر شبیه یک فیلم ترسناک است تا یک بازی اکشن، کنترل و دید بازیکن را محدود می‌کند و از این راه تنش بیشتری ایجاد می‌کند. این محدودیتِ دید نه فقط برای ایجاد وحشت که برای تحمیل تصمیمات اضطراری طراحی شده است؛ انتخاب بین پنهان شدن یا حرکت به اتاق بعدی، با اطلاعات ناقص گرفته می‌شود و همین عدم قطعیت، فضای بازی را به یک معمای عصبی تبدیل می‌کند.

12. بازی Haunting Ground — زمانی که تعقیب و گریز جنبه‌ی شخصی به خود می‌گیرد

Haunting Ground به عنوان یکی از آندرریتدترین بازی‌های این سبک در انتهاب لیست قرار گرفته است. این بازی شما را در نقش فیونا قرار می‌دهد؛ دختری تنها در یک قلعه عجیب که دشمنان مختلف با وسواس‌ بیمارگونه‌ای دنبالش می‌کنند. هرکدام از دشمنان بازی، از Debilitas ساده‌لوح و خطرناک گرفته تا Daniella با حسادت‌های بیمارگونه و Riccardo با وسواس‌های وحشتناکش، به شکلی متفاوت تهدیدتان می‌کنند و هیچ‌یک قابل شکست دادن نیستند.

قدرت بازی در ایجاد نوعی ترس «شخصی» است. دشمنان فقط هدفشان کشتن شما نیست؛ آن‌ها انگیزه‌های آزاردهنده و رویکردهای روانی خاص خود را دارند. استفاده از سگ همراه، Hewie، تنها راه شما برای خریدن زمان است. Haunting Ground یک کابوس به‌تمام‌معناست؛ کابوسی که با هر قدم اشتباه، شما را به دام یک تعقیب بی‌پایان‌تر می‌اندازد.

یکی از نکات متمایز کننده‌ی Haunting Ground، پیوند مکانیکِ Companion (یا همان سگ همراه Hewie) با روایت است؛ Hewie به‌عنوان یک ابزار روانی و مکانیکی عمل می‌کند؛ گاهی آرامش‌بخش، گاهی منفعل و حتی گاهی نادرست ظاهر می‌شود. این عدم قطعیت در رفتار، بازیکن را وادار می‌کند مدام هزینه‌‌ی این اشتباهات را محاسبه کند؛ این که آیا فرستادن او به سمت جلو تصمیم درستی است یا شخصاً به سمت تهدید رفتن؟ علاوه بر این، طراحی دشمنان با انگیزه‌های شخصیتی متفاوت، تجربه‌ای انسانی و شخصی به تعقیب و گریزها می‌بخشد که بیشتر بر روانِ قهرمان تمرکز دارد تا صرفاً ثبتِ یک خطر فیزیکی.

در پایانِ تمام این بازی‌ها، یک چیز مشترک وجود دارد: لحظه‌ای که می‌فهمید هیچ‌وقت واقعاً تنها نبوده‌اید. در هر پیچ، پشت هر در، زیر هر سوسوی نور چراغ، سایه‌ای بوده که تو را نگاه می‌کرده است. دشمنانی که نمی‌میرند، نه به خاطر قدرت فیزیکی‌شان، بلکه به خاطر اینکه به خوبی ترس شما را می‌شناسند؛ می‌دانند چه زمانی پشت‌سرتان ظاهر شوند، چه لحظه‌ای نفس را در سینه‌ شما حبس کنند و چطور کاری کنند که حتی در دنیای واقعی هم جرئت نکنید چراغ اتاق را خاموش کنید!

اما شاید راز جذابیت این بازی‌ها همین باشد. در جهانی که همیشه دنبال کنترل و قدرت هستیم، اینجا یک‌بار هم که شده باید تمام کنترل را رها کنیم و بپذیریم که تنها امیدمان فرار است. این تجربه‌ها یادآوری می‌کنند که ترس واقعی همیشه از «ناتوانی» می‌آید؛ از روبه‌رو شدن با چیزی که نمی‌شود شکستش داد. و درست در همین نقطه است که بازی‌های ترسناک، تبدیل به چیزی فراتر از سرگرمی می‌شوند، به یک ماجراجویی روانشناختی، پراضطراب و هیجان‌انگیز که مدت‌ها بعد از تمام شدن هم در ذهنمان می‌ماند.

Honorable Mentions — بازی‌هایی که شایسته‌ی اشاره‌ هستند

هرچند در فهرست اصلی سراغ شناخته‌شده‌ترین و تأثیرگذارترین آثار رفتیم، اما دنیای وحشت پر است از تجربه‌هایی که با وجود کمتر دیده شدن، همچنان می‌توانند حس «تعقیب شدن» و «ناتوانی» را به‌زیبایی منتقل کنند. این بازی‌ها شاید در کنار غول‌های ژانر قرار نگیرند، اما هرکدام قابلیت این را دارند که شب‌های بی‌خوابی تازه‌ای به مجموعه‌ی کابوس‌هایتان اضافه کنند.

بازی Siren، بازی Cry of Fear، بازی Silent Hill 2 یا Resident Evil Village، یا حتی بازی‌های ایندی و کمتر شناخته شده‌ای مانند Monstrum و DreadOut، همگی در بخش‌هایی از بازی، شما را با دشمنانی مواجه می‌کنند که عملاً کشتن آن‌ها یکی از آپشن‌های شما نیست. این بازی‌ها شاید وارد فهرست اصلی نشده باشند، اما به‌عنوان «کابوس‌های تکمیلی» نقش مهمی در شکل‌گیری زیرژانر دشمنان نامیرا دارند؛ آثاری که نشان می‌دهند گاهی تنها چیزی که برای ترساندن یک بازیکن لازم است، یک دشمن است که هرگز دست از سرت برنمی‌دارد.

اگر به‌دنبال تجربه‌هایی هستید که صرفاً با «جامپ اسکر» و تکه تکه کردن زامبی‌ها و دشمنان شما را نمی‌ترسانند، این بازی‌ها بهترین نقطه‌ی شروع‌ هستند. فقط یادتان باشد: در دنیای این بازی‌ها، گاهی شلیک کردن فایده‌ای ندارد… فقط پشت‌سرت را نگاه نکن!

در پایان نظرات خود را در اینباره با زومجی و سایر کاربران در میان بگذارید.

نظرات