در جستجوی میکلا؛ سفری به قلب داستان و اسطورهشناسی Shadow of the Erdtree
بازی Elden Ring، آخرین ساختهی هیدتاکا میازاکی، به سبک و سنت همیشگی داستانسرایی چند لایه و پیچیدهی او، نیازمند فهم کامل اسطورهشناسی و آشنایی یا بکگراند شخصیتی کاراکترهای آن است تا بیشترین تأثیرگذاری را در مخاطب داشته باشد. زمانی که شما به خوبی غرق شناخت سرگذشت و جوانب شخصیتی افراد تأثیرگذار در روند داستان آن شدید، آنگاه متوجه ارزش داستانی و عمق Lore آن خواهید شد و بیشترین لذت را از تجربه آن خواهید برد.
پیش از این در مطلب مفصل و جداگانهای به بررسی داستان بازی اصلی الدن رینگ و شناخت شخصیتهای مختلف آن پرداخته بودیم که شما میتوانید در ادامه به لینک مطلب آن دسترسی داشته باشید. حالا و در این مقاله، لازم دانستیم تا به معرفی جوانب مختلف Shadow of the Erdtree بپردازیم. DLC بزرگی که بسیاری از مخاطبان، آن را یک بازی جداگانه خطاب میکنند. میازاکی و تیم او تنها یک بسته الحاقی را برای Elden Ring تدارک دیدند اما همین یک DLC، حاصل تلاش زیادی است که حجم محتوای آن، گواهی بر آن است.
همانند بازی اصلی، Shadow of the Erdtree نیز اسطورهشناسی مخصوصبه خود را دارد. ازاینرو نوع روایت داستان و شخصیتپردازی در Shadow of the Erdtree نیز همانند قبل است. با خواندن آیتمهای مختلف، ریممبرنس باسها و صحبت با کاراکترها میتوانید بیشازپیش با اتفاقات رخ داده آشنا شوید و سرگذشت بعضی از کاراکترها را هم متوجه شوید.
از این در این مطلب به جمع آوری تمامی این دادهها و ایجاد ارتباطی منطقی در خط داستانی بازی پرداختیم که علاقهمندان به این بازی میتوانند برای درک بهتر جوانب مختلف داستان، از آن استفاده کنند. در ادامه با روایت داستان بسته الحاقی Shadow of the Erdtree و اسطوره شناسی شخصیتهای آن با زومجی همراه باشید.
توجه: این مطلب مطابق معمول تمام جزئیات مربوط به داستان بسته الحاقی Shadow of the Erdtree را فاش میکند.
پیش زمینه داستانی - نحوه ارتباط با بازی اصلی
شاید دیگر لازم نباشد که برای پرداختن به داستان Shadow of the Erdtree، تمامی مفاهیم و جزئیاتی که برای بازی اصلی توضیح داده شد، دوباره بازگو شوند. بنابراین هرجایی که از نظر درک مفاهیم و شناخت اسامی مرتبط با داستان بازی اصلی به مشکل خوردید، پاسخ سؤال خود را در مطلب اختصاص زومجی که بالاتر لینک شده بود، خواهید یافت.
Shadow of the Erdtree درست از دل داستان بازی اصلی Elden Ring زاده میشود. داستان این DLC در شدورلم یا همان سرزمین سایه روایت میشود. جاییکه میکلا (Miquella)، برادر مالنیا (Malenia) و کاراکتر دیگری که او را در داستان اصلی ندیده بودیم، تارنیشد را فرامیخوانند.
شما در جریان ماجراجویی در سرزمینهای میانه (Lands Between)، باید نام میکلا را بارها شنیده باشید؛ برادری که برای درمان نفرین Scarlet Rot، کوکون یا پیلهای ساخته و خود را در آن به خواب برده بود. در دنیای بازی اصلی، تنها نشانی که از میکلا دیده میشود، همان پیلهی نگهدارندهی جسدش در کنار باس Mohg, Lord of Blood است.
میکلا برای رهایی از نفرین «هرگز رشد نکردن» و همچنین درمان بیماری Scarlet Rot خواهرش، خودش را داخل یک کوکون قرار داد. اسکارلت رات (یا زوال ارغوانی) یک بیماری یا به نوعی نفرین فرازمینی است که بدن و روح موجودات را بهتدریج میخورد. برخلاف بیماریهای معمول، منشأ آن طبیعی نیست؛ بلکه از یک Outer God (خدای بیرونی) سرچشمه گرفته که میخواهد با این نفرین کل جهان Lands Between را آلوده کند.
مالنیا مهمترین قربانی اسکارلت رات در دنیای بازی اصلی Elden Ring است. او از کودکی به این بیماری آلوده شد و بدنش همیشه در حال نابودی است. هرچند قدرتهای فراانسانیاش را مدیون همین بیماری است، اما همواره رنج میکشد. بعد از آن، میکلا با ساخت کوکون، تلاش کرد تا راهی برای درمان Scarlet Rot و نفرین خواهرش پیدا کند. تلاشی که اساساً به خط روایت داستان Shadow of the Erdtree منجر شد.
به این ترتیب، داستان از همین نقطه آغاز میشود. تارنیشد با دنبالکردن رد میکلا وارد سرزمینی تازه به نام Realm of Shadow میشود؛ جهانی که همزاد تاریک سرزمینهای میانه است و تاریخ سانسورشدهی خاندان ماریکا در آن پنهان شده است. در این سرزمین، رازهایی درباره ریشههای Erdtree، سرنوشت فراموششدهی فرزندان ماریکا و نیروهایی که از تاریخ اصلی پاک شدهاند آشکار میگردد.
سرزمین سایهها؛ مکانی برای دفن اسرار و حقایق
جایی که تارنشید با دنباله کردن پروسهی خاصی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، وارد آن میشود، رلم آف شدوز یا قلمروی سایهها نامیده میشود. این سرزمین مرموز و ناشناخته، مثل یک «زندان» یا «محوطه ممنوعه» است که توسط ملکه ماریکا در پشت پردهی جهان اصلی الدن رینگ بنا شده است و برای تبعید اشخاص و دفن رازها و اسراری به کار میرود که هرکدام بنابر دلایلی نباید فاش شده یا در معرض دید قرار بگیرند. در مقام مقایسه، میتوان این قلمرو را با دنیای رویای شکارچی در Bloodborne یا Painted Worlds در سری Dark Souls مقایسه کرد. هورنسنتها، جنگجویان شاخدار و وفادار به میکلا به همراه شمنها، ساکنان باستانی روستای شمن، محل تولد و قیام ملکه ماریکا که نهایتاً به رسیدن او به مقام خدایی منتهی شد در این سرزمینها زندگی میکنند. همچنین Living Jars، کوزههای زندهای که از جنگجویان کشته شده تغذیه میکنند، در این سرزمینها یافت میشوند.
بنابراین، Shadow of the Erdtree یک روایت جانبی نیست؛ بلکه حلقهای مستقیم و حیاتی برای تکمیل لور و درک سرنوشت خاندان ماریکا و آیندهی سرزمینهای میانه به شمار میرود.
اسطوره شناسی؛ هویت شخصیتها و ارتباطات آنها
همانطور که اشاره شد، بسته الحاقی Shadow of the Erdtree نه تنها لایههای تازهای از اسطورهشناسی شخصیتهای اصلی Elden Ring را آشکار میکند، بلکه تاریخ پنهان خاندان ماریکا و فرزندانش را در زمینهای اسطورهای بازمینمایاند؛ جایی که مرز میان خدایان، انسانها و هیولاها دیگر روشن نیست.
در این بخش، علاوه بر معرفی شخصیتها، باسها و npcهای مهم داستان DLC، به مختصری از پیش زمینه داستانی، نمادگراییها و فلسفهی پشت پردهی شخصیت پردازی آنها خواهیم پرداخت. بعد از آن میتوانیم به درستی به سراغ روایت داستان محتوای DLC برویم.
لازم به ذکر است که بسته الحاقی Shadow of the Erdtree مثل بازی اصلی الدن رینگ شامل باس فایتهای بسیار زیادی است که تعداد انگشت شماری از آنها در Lore و روایت داستان اصلی نقش کلیدی دارند. موارد دیگر باسهای جانبی یا اختیاری هستند که بعضاً مواجهه با آنها برای پیشبرد داستان اصلی ضرورت دارند، اما اینطور نیست که با فلسفهی داستان بازی در ارتباط مستقیم باشند. (بازی اصلی الدن رینگ شامل ۱۶۵ باس و DLC از ۴۱ باس دیگر برخوردار است!) بنابراین در اینجا صرفاً روی شخصیتها و باسهای «اصلی و کلیدی» تمرکز شده و از پرداختن به مواردی مانند Divine Beast Dancing Lion یا Midra, Lord of Frenzied Flame یا Commander Gaius یا Putrecent Knight یا Rellena Twin Moon Knight و Bayle the Dread عبور میکنیم. البته ممکن است در جریان روایت داستان DLC به آنها اشاره داشته باشیم.
میکلا (Miquella)
میکلا فرزند ملکه ماریکای جاودان و راداگون از داستان بازی اصلی الدن رینگ است که برادر دوقلوی مالنیا، شخصیت مهم بازی در محتوای اصلی آن محسوب میشود. به عبارت دیگر او کاندیدای جانشینی ماریکا و تبدیل شدن به Empyrean جدیدی است که توسط Greater Will انتخاب شده و در صورت مرگ یا شکست ماریکا، به سرزمینهای میانه خدایی خواهد کرد.
او همانند خواهرش از بدو تولد دچار نفرین خاصی شده بود که باعث میشد تا ابد به صورت یک کودک باقی بماند. با این حال، او یکی از باهوشترین و نیرومندترین موجودات سرزمینهای میانه است که در تعیین سرنوشت آن نقش مهمی دارد. مالنیا او را «دارای خرد و گیرایی یک خدا» معرفی میکند.
میکلا سه هدف بزرگ را در ذهن میپروراند: اول درمان خواهرش مالنیا و رهایی او از اسکارلت رات، سپس رهایی خود از نفرین کودکی و در نهایت ساخت دنیایی آزاد از سلطهی Greater Will و خدایان بیرونی. میکلا و مالنیا بسیار به هم نزدیک بودند، به طوری که میکلا عمر خود را صرف درمان خواهرش و مالنیا خود را صرف محافظت از برادرش کرده بود. همانند پدر و مادرشان که در واقع دو نیمه از یک فرد هستند، این دو نیز دارای نیمهی دیگری به نام سنت ترینا هستند.
میکلا از قدرت خاصی تحت عنوان Compulsion/Charm برخوردار است که میتواند وفاداری بیقید و شرط دیگران را جلب کند. نمونهی آن را میتوان در وفاداران Haligtree و حتی ماگ (Mohg)، ارباب خون مشاهده کرد که بعد از دزدیدن کوکون میکلا و بردنش به Mohgwyn Dynasty به دنبال این بود تا میکلا را بیدار کند و او را شریک و همسرش قرار دهد تا با هم سلطنت خون را به جهان آغاز کنند. در بازی اصلی، بازیکن کوکون را در محل باس فایت Mohg میبیند.
ورود بازیکن یا تارنیشد به سرزمین سایه نیز از طریق کوکون میکلا ممکن میشود. در واقع روایت داستان DLC بر اساس مسیر میکلا است؛ جایی که او بازیکن و دیگر شخصیتها را به سرزمین سایه میکشاند تا تا به دنبال هدف بزرگش بروند.
میکلا در جریان این DLC بیشتر به شکل یک «حضور نامرئی» حس میشود. او نیرویی است که همه را به سمت Realm of Shadow میکشاند. او در تلاش برای خلق جایگزینی برای Erdtree، درخت بزرگ و ناقصی به نام Haligtree را در شمال نقشهی سرزمینهای میانه به وجود آورد تا جهان را از سلطهی Greater Will خارج کند. او این مکان را پناهگاهی برای نفرینشدهها و طردشدگان قرار داد تا نماد یک «امید تازه» برای آنها شود. پیروان میکلا و کسانی که از نظام Erdtree رانده شده بودند در اطراف Haligtree جمع شدند شهر Elphael (زیر درخت)، پناهگاه طردشدگان را به وجود بیاورند. میکلا هیچوقت به هدفش برای کامل کردن Haligtree نرسید و پیش از آن، توسط Mohg ربوده شد.
در بازی اصلی، بازیکن در مراحل پایانی به Haligtree میرسد و در آنجه باید با مالنیا، نگهبان درخت مقدس Haligtree رو به رو شود.
نمادشناسی و فلسفه
کودکی جاودانهی میکلا، نمادی از امید و پاکی در وجود او است که در عین حال به شکلی نفرین شده و ناقص نمود پیدا میکند. یکی از دوگانگیها و تقابلات مهم بازی، Erdtree در برابر Haligtree است که به صورت نماد نظم و سلطهی Greater Will در برابر نماد رهایی، امید و درمان نفرینها ظاهر میشود. هرچند به دلیل ناتوانی میکلا در رسیدن کامل به این هدف، Haligtree به صورت نوعی «یوتوپیای ناقص» به نظر میرسد. Haligtree همان رویای میکلا برای ساختن جهانی آزادتر و پاکتر بود، اما در عوض نیمهکاره ماند و به جای امید، به ویرانهای پر از دشمنی و فساد تبدیل شد.
میکلا برخلاف خواهرش، نه یک جنگجو، بلکه یک رؤیاپرداز و یک خدای کوچک است. او بیشتر از هر کس دیگری قصد داشت دنیای تازهای بنا کند، ولی قربانی نفرین و دخالت نیروهای دیگر شد. در در جریان داستان Shadow of the Erdtree، روایت او سرانجام به مرکز توجهات تبدیل میشود و نقش او بهعنوان پلی بین ارادههای بیرونی و آزادی انسانها روشنتر میشود.
مسمر (Messmer the Impaler)
Messmer the Impaler، یکی دیگر از شخصیتها و باسهای مهم داستان Shadow of the Erdtree است که در اینجا به مخاطبان معرفی شده است. او یکی دیگر از فرزندان ملکه ماریکا و نیمهخدا/Demigod است که در بازی اصلی اسمی از او برده نشده بود. نماد او شعله و سوزاندن است و شباهت زیادی به تمهای مربوط به «جنگ، قربانی و مجازات» دارد.
Messmer نیز همردیف دیگر فرزندان ماریکا مثل میکلا و مالنیا قرار میگیرد. در عین حال، به نظر میرسد که Greater Will او را نپذیرفته و تاریخ رسمی سرزمین میانه وجودش را سانسور یا سرکوب کرده است. این موضوع باعث شده تا بعضی نظریهپردازان، Messmer را فرزند نامشروع یا ممنوعهی ماریکا معرفی کنند.
Messmer در سرزمینهای سایه حکومت میکند. او دشمنانش را با میخهای آتشین و روشهای خونین مجازات میکند و به خاطر اعمالش با لقب Impaler (یا به سیخکشنده) شناخته میشود. از او بهعنوان یک دیکتاتور سوزاننده نیز یاد میشود که شهرها و دشمنان را در آتش نابود میکند.
نمادشناسی و فلسفه
شعله سرخ (Crimson Flame) نماد او است، اما نه مثل شعلهی پاککنندهی خدایان دیگر، شعلهی سرکوبگری که با «خون و قربانی» پیوند خورده است. همچنین در طراحی او مارها حضور پررنگی دارند. مار در اسطوره شناسی الدن رینگ نماد فساد، خون و طبیعت بدوی است. همچنین تأکید او روی شکنجه و آتش نوعی نماد «رعب و کنترل مذهبی-سیاسی» برای او است.
Messmer در دوران ماریکا مأمور شد تا در Realm of Shadow شورشها را سرکوب کند. او ارتشی از سربازان و پیروان خونین داشت، ولی خشونت بیحدش باعث شد به یک هیولای منفور تبدیل شود. به همین دلیل بعدها از تاریخ رسمی سرزمین میانه پاک شد، درست مثل اینکه هرگز وجود نداشته باشد. او از این جهت نماد «قدرت مطرود» است؛ کسی که از تاریخ پاک شد، اما در سایهها همچنان زنده است.
لدا (Needle Knight Leda)
Needle Knight Leda، از مهمترین npcها و از اولین همراهانی است که بازیکن از زمان شروع DLC با او آشنا میشود. لقب خاص او «شوالیهی سوزن» است و ارتباط مستقیمی با میکلا و مضامین «رهایی از نفرین» او دارد. لدا یکی از پیروان وفادار میکلا است و برای پیشبرد اهداف و مأموریت اربابش وارد قلمروی سایهها شده است. او در ظاهر حامی و راهنمای تارنیشد (بازیکن) است، اما خیلی زود لایههای پیچیدهتر شخصیتش آشکار میشود.
به عبارتی Needle Knight Leda نقشی دوگانه دارد: هم همراه است و هم رقیب. او در آغاز کار به بازیکن کمک میکند، اما بهمرور درگیریهای ایدئولوژیک و انتخابهای بازیکن میتواند او را به دشمن تبدیل کند. در کل بخش بزرگی از خط داستانی Leda بر محور وفاداری به میکلا و اینکه چه کسی شایسته ادامه دادن راه اوست، میچرخد.
وفاداری مطلق، ویژگی کلیدی شخصیت Leda است. او خود را وقف آرمانهای میکلا کرده است. به همین جهت است که او در طول داستان، شک و تضادهایی نسبت به دیگر پیروان و حتی خود بازیکن نشان میدهد. لدا یکی از معدود شخصیتهایی است که مسیرش بهشدت به انتخابهای بازیکن وابسته است و از این حیث میتواند انعطاف زیادی داشته باشد.
نمادشناسی و فلسفه
«سوزن» در اسطوره شناسی Elden Ring بهعنوان نماد مقاومت در برابر فساد و نفرین به کار میرود. لقب Needle Knight نیز نشان میدهد که او نه تنها یک جنگجو، بلکه ابزاری برای پاکسازی یا مقاومت در برابر نیروهای فاسد است. فلسفهی وجودی او، ارتباط تنگاتنگی با تلاش میکلا برای ساختن Haligtree و درمان نفرینها دارد.
Needle Knight Leda نماد یکی از مهمترین ابعاد فلسفهی میکلا، یعنی امید به درمان نفرینها و جستجوی راهی خروج از سلطهی Greater Will است. در واقع او به نوعی وارث ارادهی میکلا در قلمروی سایه محسوب میشود.
جالب است به این نکته نیز اشاره کنیم که مسمر و لدا یکی از دوقطبیهای کلاسیک دنیای الدن رینگ و Shadow of the Erdtree محسوب میشوند. مسمر به عنوان فرزند مطرود ماریکا و نیمهخدایی که ذات و ماهیتش به خون، آتش و شکنجه گره خورده است، تنها راه تشکیل جهان ایده آل خود را دیکتاتوری، ترس و وحشت میداند. در مقابل لدا به عنوان شوالیهی وفادار به میکلا، وفاداری، ایمان، و تلاش را مسیر درست تلقی میکند. لدا نماد امید و امکان تولدی دوباره است، حتی اگر هنوز ناتمام و پر از تردید باشد. لدا و مسمر دو روی یک سکهاند: هر دو محصول دنیای ماریکا و فرزندانش هستند اما راهی کاملاً متفاوت را در پیش گرفتند. مسمر میسوزاند تا ویران کند، اما لدا میدوزد تا التیام دهد.
این تضاد به بازیکن امکان میدهد در DLC با دو مسیر ایدئولوژیک روبهرو شود: پذیرش قدرت از راه خشونت (Messmer) یا وفاداری به آرمانهای درمان و رهایی (Leda).
سر انسبچ (Sir Ansbach)
Sir Ansbach یک شوالیه-مورخ سالخورده است که در قلمروی سایه با او روبهرو میشویم. او بیشتر از اینکه یک جنگجو باشد، یک پژوهشگر حقیقت است؛ کسی که در جستجوی گذشتهی میکلا و نقش واقعی او وارد این سرزمین شده است. برخلاف شخصیتهایی مثل مسمر و لدا که به شدت درگیر جنگ و قدرت شدند، انسبچ نمایندهی دانش، روایتگری و تاریخنگاری است.
انسبچ پیش از ورود به Realm of Shadow، در سرزمینهای میانه بهعنوان یک شوالیه و محقق شناخته میشد. او عمر خود را صرف مطالعه دربارهی خاندان ماریکا و فرزندانش کرده است و بیش از همه به رازهای میکلا علاقهمند است. دلیل حضور او در این قلمرو، دستیابی به حقیقت دربارهی ناپدید شدن میکلا و ارتباط او با Haligtree و Cocoon است.
انسبچ در خط داستانی DLC اطلاعات مهمی را در ارتباط با میکلا، مسمر و فلسفه و قوانین حاکم بر این جهان در اختیار تارنیشد قرار میدهد. او میتواند بهعنوان راهنمای فکری عمل کند؛ کسی که به بازیکن کمک میکند اسطورهها و تاریخ را کنار هم بگذارد. درست مثل Leda، انتخابهای بازیکن میتواند مسیر رابطه با او را تغییر دهد؛ در بعضی پایان بندیها، او به دشمن بدل میشود.
انسبچ برخلاف اکثر NPCها کمتر به قدرتطلبی علاقه دارد. مهمترین هدف او، فهمیدن حقیقت دربارهی میکلا است، حتی اگر این حقیقت تلخ یا خطرناک باشد. او در عین کنجکاوی، وفاداریاش به مسیر میکلا و اهمیت دانستن گذشته او را راه و روش همیشگی خود قرار میدهد. البته که او در عین برخورداری از این ویژگیهای شخصیتی، یک شوالیه هم هست و در مبارزه از نوعی جادوی خاص و شمشیر بهره میگیرد. اما مبارزه و درگیری، نقطه قوت او محسوب نمیشود.
نمادشناسی و فلسفه
انسبچ نمایندهی «دانش در برابر قدرت» است. درحالی که مسمر و لدا از نظر فلسفهی وجودی در برابر هم قرار میگیرند، انسبچ از این حیث در مقابل هردوی آنها قرار میگیرد. حضور او یادآور این حقیقت است که تاریخ همیشه توسط فاتحان نوشته میشود و نقش او تلاش برای ثبت روایت آلترناتیو و پنهانشدهی میکلا است. او نماد حافظه و تاریخ در جهانی است که بیشتر به سلطه و ویرانی خو گرفته است.
تیولیر (Thiollier)
Thiollier یک شخصیت مرموز در Realm of Shadow است که بیشتر به عنوان یک کیمیاگر یا زهرساز بهنظر میرسد تا این که یک شوالیه یا جنگجو باشد. در خط داستانی DLC، او پیوند عمیقی با St. Trina (قدیس رویاها) دارد؛ شخصیتی که در بازی اصلی هم اشاراتی به او شده بود. ظاهراً او هم مانند انسبچ از سرزمینهای میانه به قلمروی سایه آمده تا به حقیقت دربارهی St. Trina و ارتباط او با میکلا پی ببرد.
ارتباط با تیولیر چیز زیادی را از گذشتهی او فاش نمیکند. بسیاری از دیالوگهای او دوپهلو هستند و بازیکن نمیداند که او حقیقت را میگوید یا صرفاً فلسفهبافی میکند. اما از همان ابتدای کار مشخص است که او دانش ویژهای از سموم و داروها دارد. شخصیت او همیشه میان واقعیت و خواب و خیال حرکت میکند؛ درست مثل St. Trina که مرز رویا و بیداری را از بین میبرد.
Thiollier خط داستانی منحصربهفردی دارد که حول محور St. Trina میچرخد. او به بازیکن کمک میکند تا رازهای مربوط به Trina و ارتباطش با میکلا را کشف کند. St. Trina یکی از چهرههای اسرارآمیز بازی اصلی است که ارتباط نزدیکی با میکلا دارد. (برخی حتی او را جنبهای دیگر از میکلا میدانند). Thiollier خود را وقف St. Trina کرده و در Realm of Shadow بهنوعی پیامآور یا خدمتگزار او است. بزرگترین محرک او نه قدرت و نه حقیقت تاریخی، بلکه وفاداری مطلق به St. Trina است. این ارتباط باعث میشود Thiollier حلقهی واسط مهمی بین فلسفهی «رویا، فراموشی و رهایی» و روایت اصلی DLC باشد. در عین حال، انتخابهای بازیکن میتواند باعث شود او به متحد باقی بماند یا در نقطهای به دشمن تبدیل شود. یکی از نکات مهم این است که او داروها و سمهایی میسازد که بر پیشبرد داستان تأثیر مستقیمی میگذارند.
ردمنس فریا (Redmane Freyja)
فریا (Freyja) یک جنگجوی بزرگ و از اهالی خاندان Redmane است؛ Redmane، همان خاندان رادان، پسر راداگون و ماریکا است که این عنوان را به خاطر موی سرخرنگ و یال شیرمانند رادان برای آن انتخاب کردند. لقب «Redmane» به شجاعت، خشونت و قدرت جنگجویان این خاندان اشاره دارد. ارتش و پیروان رادان به اسم Redmane Army شناخته میشدند و فریا نیز یکی از بازماندگان این ارتش محسوب میشود. او بهعنوان یکی از شخصیتهای کلیدی در قلمروی سایه حضور دارد و در زمرهی پیروان میکلا قرار میگیرد.
Freyja از نوادگان یا وابستگان نزدیک به خاندان رادان است و خون خاندان Redmane در رگهایش جریان دارد. همانطور که از گذشتهی رادان میدانیم، این خاندان به جنگ و نبردهای بیپایان شهرت دارند. Freyja نیز ادامهدهندهی همین میراث است. او اما برخلاف رادان، بهجای افتادن در دام اسکارلت رات، پیروی از میکلا را در پیش گرفته که نشانهی امید به رهایی از نفرین خاندانش محسوب میشود.
فریا نیز میتواند در مسیر کشف رازهای میکلا با تارنیشد همراه شود. نقش او بیشتر بر قدرت نظامی و همراهی جنگی استوار است. در بعضی شاخههای روایت داستان بازی، بازیکن باید بین وفاداری او به میکلا و دیدگاههای دیگر شخصیتها (مثل لدا و انسبچ) تصمیم بگیرد.
زره سنگین، قدرت جنگی قابل توجه و بیرحمی فریا در مبارزات، بازتاب قدرت خاندان رادان است. رنگ مو و ظاهر این شخصیت، او را مستقیماً به هویت این خاندان گره میزند. با این حال او برخلاف ظاهر خشنش، روحیهای وفادار و معنوی دارد. او جنگجوی شجاعی است که هرگز عقب نشینی نمیکند و در عین حال، انگیزهی اصلی او، نه جاهطلبی، بلکه ایمان به هدف میکلا است.
نمادشناسی و فلسفه
Redmane Freyja در DLC بازتاب «میراث رادان» است، اما با فلسفه و قالبی متفاوت. رادان قهرمانی است که با افتادن در دام اسکارلت رات به نابودی کشیده شد. در مقابل فریا جنگجویی است که با پیروی از میکلا، به امید رهایی از نفرین روی آورده است. او برخلاف رادان، راه امید و رستگاری را جستجو میکند و نماد «امکان رستگاری در دل نفرین» محسوب میشود. این دوگانگی نشان میدهد که حتی خاندانهایی که سقوط کردند، هنوز فرصت بازگشت و امید دارند.
مور (Moore)
مور یک موجود غولپیکر و عجیب شبیه و به Omenها در بازی اصلی Elden Ring است که Morgott و Mohg نمونهای از آنها بودند. مور اولین بار در سرزمین سایه در برابر تارنیشد قرار میگیرد؛ او برخلاف ظاهر ترسناک و عظیمش، رفتاری مهربان و کودکانه دارد و در عین حال یکی از همراهان مهم میکلا در DLC محسوب میشود.
Moore از کودکی بهدلیل ظاهرش طرد و تحقیر شده بود. اما برخلاف بیشتر Omenها، دل پاک و سادهای دارد. او صادقانه از میکلا، حامی همیشگی طردشدگان، پیروی میکند و شخصیتش ترکیبی از یک «دیوِ ترسناک» و «کودکی معصوم» را نشان میدهد.
مور بهعنوان یک حامی آرام و وفادار در کنار تارنیشد قرار میگیرد. البته او مستقیماً وارد نبردهای بزرگ نمیشود، اما حضورش به بازیکن حس امنیت و معصومیت میدهد. بازیکن میتواند در برخی مسیرهای روایت داستان، سرنوشت مور را تغییر دهد. او میتواند به عنوان یک حامی وفادار باقی بماند یا این که قربانی سیاستها و جاه طلبی دیگر همراهان شود.
نمادشناسی و فلسفه
مور به عنوان یک omen که یادآور شخصیتهایی مانند Morgott و Mohg است، مسیری متفاوت را در برابر خود قرار داده است و بهجای فساد یا خشونت، به نمادی از معصومیت تبدیل شده است. چهرهی ترسناک و ذات پاک و سادهی او، یک دوگانگی را میان ظاهر و باطن شخصیتها به وجود آورده است. او نمایندهی فلسفهی میکلا در «آغوش باز برای طردشدگان» است.
Moore نشان میدهد که حتی کسانی که بهخاطر نفرینها طرد شدهاند، میتوانند در رؤیای تازهی میکلا جایگاهی برای خود داشته باشند. سرنوشت Moore یکی از بخشهای احساسی و اخلاقی DLC است؛ چون بازیکن باید تصمیم بگیره که با او بهعنوان یک «هیولا» رفتار کنه یا یک یار پاکدل.
Scadutree Avatar
Scadutree Avatar یا Scarlet Rot Avatar یک موجود عجیب و غریب و نمادین است که در قلمروی سایه و نزدیک Haligtree ظاهر میشود. او تجسم نیروی Scarlet Rot است؛ همان بیماری مخربی که در Elden Ring با مالنیا و محیطهای Caelid و Haligtree شناخته میشود. به عبارتی، این Avatar نماد فساد و عفونی شدن جهان توسط اسکارلت رات است.
Avatar موجودی مصنوعی یا نیمهالهی که توسط نیروهای سایه یا برای محافظت از Haligtree ساخته شده است. هدف او جلوگیری از ورود بازیکن به مناطق حساس یا آزمایش توانایی او است. قدرت اصلی او تولید و انتشار اسکارلت رات در محیط نبرد است. همچنین او توانایی بلند کردن و پرت کردن اجسام سنگین یا شاخههای Haligtree را نیز دارد.
نمادشناسی و فلسفه
Scadutree Avatar، تجسمی از اسکارلت رات است و یادآور اثر مخرب بیماری بر سرزمینهای میانه و Haligtree محسوب میشود. حضور او در کنار درخت Haligtree نشان میدهد که حتی در قلمروی سایه نیز نیروهای فساد همیشه علیه ارادهی میکلا عمل میکنند. این نیرو همانند مسمر، نماد ویرانی و خشونت است، اما بدون جنبه انسانی و صرفاً با تجسم قدرت و فساد.
رادان جوان (Promised Consort Radahn)
رادان، همسر موعود، همان ژنرال رادان مشهور در بازی اصلی است که در DLC با عنوان جدید Promised Consort ظاهر میشود. «Consort» به معنای «همسر یا یار برگزیده» است؛ این عنوان نشان میدهد که رادان به نوعی یار یا همسر وعدهدادهشدهی میکلا محسوب میشود. این تغییر عنوان، او را از یک فرمانده نظامی، به شخصیتی با پیوند عمیق اساطیری با میکلا تبدیل میکند.
در بازی اصلی، رادان قهرمان تراژیک Caelid بود که بهخاطر نفرین اسکارلت رات عقلش را از دست داده بود. در DLC، او دوباره به صحنه بازمیگردد، اما نه بهعنوان یک ژنرال دیوانه، بلکه بهعنوان شخصیتی متحولشده که نقش کلیدی در تقدیر میکلا دارد. پیوند او با میکلا به شکل Consort مطرح میشود؛ یعنی شخصی که قرار بود در تحقق رؤیای میکلا شریک باشد.
رادان باس فایت نهایی بسته الحاقی Shadow of the Erdtree است. نبرد با او نه فقط یک مبارزهی مکانیکی، بلکه تقابل با سرنوشت و پیوند میکلا است. او در اینجا دیگر صرفاً یک جنگجو نیست؛ بلکه بهعنوان نماد یک تقدیر ایستاده است تا بازیکن را به چالش بکشد.
در کل جهان الدن رینگ، رادان از قویترین باسها و نیمهخدایان در نظر گرفته میشود. او استاد Gravity Magic است و میتواند با آن زمین و دشمنان را تحت سلطه خود قرار دهد. رادان سالها در میدان جنگ حضور داشته و از نفرینها و آسیبها جان سالم به در برده است. همین تجربه باعث شده که تقریباً هیچ دشمنی نتواند راحت او را شکست دهد.
نمادشناسی و فلسفه
لقب «Consort» به معنای «همسر یا یار برگزیده» نشان میدهد که قرار بود رادان نیمهی دیگر میکلا در «رویای یک جهان نو» باشد. در بازی اصلی، رادان قربانی اسکارلت رات و نبرد با مالینیا شد. در DLC، این بار قربانی تقدیر و نقش جدیدی میشود که بر دوشش گذاشتهاند. میکلا همیشه به دنبال یک «یار و حامی» بود تا او را در ساخت جهان تازهاش یاری کند. رادان با لقب «Promised Consort» نشان میدهد که انتخاب میکلا بوده است؛ یعنی در چشم میکلا، رادان میتوانست شریک و ستون جهان نو باشد. اما همانطور که Haligtree ناقص ماند، پیوند میکلا و رادان هم هیچوقت کامل نشد.
و اما داستان Shadow of the Erdtree .....
داستان Shadow of the Erdtree بهخوبی هم داستانی مخصوص به خود را روایت میکند و هم آن را به اسطورهشناسی اصلی الدن رینگ مرتبط میکند. در بدو ورود به سرزمین سایه مدام از خود سؤال میکنید که چرا برای ورود به این سرزمین باید باس فایتهای موگ و رادان را شکست داده باشید. بسته الحاقی Shadow of the Erdtree باگذر زمان و پیشروی در آن به این سؤال جواب میدهد و درکنار آن سؤالهای دیگری را هم برای بازیکن بهوجود میآورد. سؤالهایی که پاسخ آنها را پیدا خواهید کرد و برای بعضی دیگر هم باید بهسراغ خلق تئوریهای مختلفی بروید.
خلاصه داستان Shadow of the Erdtree؛
Shadow of the Erdtree داستان ورود تارنیشد به قلمروی سایهها به دنبال میکلا، فرزند ملکه ماریکا را دنبال میکند که همچون مادرش، به دنبال رسیدن به مقام خدایی و به وجود آوردن عصر جدیدی تحت عنوان «Age of Compassion» یا «عصر شفقت» است. نیت ظاهری او خلق دنیای جدیدی است که زندگی بهتری را برای مردمان سرزمینهای میانه به ارمغان خواهد آورد. با این حال، تارنیشد با دنبال کردن سرنخها، به حقایق غیرمنتظره و مهمی در ارتباط با میکلا، ماریکا و بسیاری از افرادی که در سالهای دور در اینجا زندگی کردند پی میبرد. حقایقی که مسیر متفاوتی را در برابر او قرار خواهد داد.
ورود به شدورلم
بعد از شکست دادن Mohg, Lord of Blood در بازی اصلی الدن رینگ، شخصیت جدیدی را با یک ردای سفید در کنار پیلهای که در آرامگاه Mohgwyn Dynasty Mausoleum قرار دارد، مشاهده خواهید کرد. ارتباط گرفتن با او، راه رسیدن به قلمروی سایه را در برابر شما قرار میدهد. او خود را لدا معرفی میکند و از شما دعوت میکند تا به او و سایر پیروان میکلای مهربان بپیوندید. با لمس بازوی خشک شدهی درون پیله، به مکان آشنا و در عین حال جدیدی منتقل خواهید شد.
با ورود به شدورلم، با دنیایی تاریک و ویران شده مواجه میشوید که به دنبال جنگی عظیم به این حال و روز افتاده است. جنگی که توسط کسی آغاز شد که حتی در این جهان حضور ندارد؛ یعنی شخص ملکه ماریکا.
او به دنبال کسی بود که هورنسنتها (Hornsent) یا کسانی که از نور فیض الهی محروم هستند را ریشه کن کند. نور فیض در اسطوره شناسی الدن رینگ، نماد ارادهی مقدس Greater Will است و وقتی شخص نور را دنبال میکند، در واقع ارادهی الهی یا مسیر سرنوشتش را دنبال میکند. بنابراین کسانی که این مسیر را دنبال نمیکنند، به آن اعتقادی ندارند. اگر به خاطر داشته باشید، در بازی اصلی به این افراد Omens یا طالع بین نیز گفته میشد. این افراد از جامعه طرد میشدند و یا در تلاش برای برداشتن شاخهایشان کشته میشدند. دلیل آن هم این بود که آنها به نوعی نمایندهی دین غالب دیگری بودند که قبل از تسلط Greater Will و دست نشاندهی آنها، ملکه ماریکا بر سرزمینهای میانه در این مکان برقرار بود.
شخصی که ملکه به دنبال او بود، کسی نیست جز Messmer the Impaler، پسر بزرگش که هنگام تولد با طلسم مار تاریکی درون خود متولد شده بود. این خصوصیت بعدها برای او مشکل ساز شد؛ چراکه مارها در دنیای گریس، نماد بدی در نظر گرفته میشوند. موجوداتی که عادت دارند هرچیزی را در مقابل خود میبینند، ببلعند. مار درون مسمر نیز حتی به خود او رحم نمیکرد، اما ماریکا با بیرون کشیدن یکی از چشمان مسمر و جایگزین کردن آن با مُهری مخصوص، آن را متوقف کرد.
بعد از این اتفاقات، ماریکا برای او توضیح داد که باید به قلمروی سایهها رفته و هورنسنتها را پاکسازی کند. مسمر نیز ارتش بزرگی را تدارک دیده و خواستهی مادرش عمل میکند و در این راه مرتکب اعمال سخت و خشونت باری میشود. با این حال در نهایت توسط مادرش در این سرزمین تاریک تنها میماند و نام او از تاریخ رسمی سرزمینهای میانه حذف میشود تا به نوعی روی این جنایت سرپوش گذاشته شده باشد.
تارنیشد با ورود به سرزمین سایهها باید به دنبال میکلا و رازهای پنهان او برود و متوجه نحوهی ارتباط آن با داستان جهان اصلی شود تا به نوعی این DLC به صورت یک پایان بندی نهایی و خاتمه دهندهی داستان عمل کند.
میکلا به دنبال چیست؟ آیا او واقعاً اینقدر پاک و خوش نیت است؟
در اوایل داستان DLC، شما با npcهای متعددی مواجه میشوید که هریک نماینده جناحهای مختلفی در دنیای آن هستند. Needle Knight Leda، آخرین پیاده نظام باقی ماندهی میکلا، Freyja، جنگجوی سابق رادان و Sir Ansbach از جملهی این افراد هستند که در ابتدای مقاله به طور کامل معرفی شدند.
همانطور که گفته شد، رادان به عنوان برگزیدهی میکلا برای رسیدن به هدف بزرگش انتخاب شده بود. برخی معتقدند که انتخاب رادان به عنوان «Consort» به دلیل قدرت مطلق او به عنوان یک نیمه خدا بوده است. تنها کسی که میتوانست از او پیشی بگیرد، مالنیا بود که شاید بیماری اسکارلت رات مانع از این شد که او به عنوان «همسر موعود» میکلا انتخاب شود. کات سین نمایش داده شده بعد از شکست رادان در DLC نشان میدهد که میکلا به نوعی به او قول میدهد تا بعد از رسیدن به مقام خدایی، او را به عنوان «Consort» برگزیند. مشخص نیست که آیا نبرد سختی که بین مالنیا و رادان در تریلر Elden Ring مشاهده کرده بودیم هم به خاطر همین موضوع بوده یا نه. ضمن این که مشخص نیست که آیا رادان واقعاً این پیشنهاد را پذیرفته، یا این که تحت تأثیر میکلا به آن تن داده است. میکلا توانایی این را دارد تا حتی در طول مبارزه خود بازیکن را مسحور خود کرده و بعد از آن او را بکشد.
همهی این افراد جذب هدف والای میکلا شدند و تلاش میکنند شما را به گروه خود ملحق کنند. با این حال به نظر میرسد که میکلا همهی آنها را افسون کرده تا ذهن آنها را برای حمایت از هدف خود منحرف کند. به همین دلیل است که وقتی شما در قلعهی Shadow Keep قدم میزنید، یک رویداد درون بازی به وقوع میپیوندد که طی آن، صدایی از طریق استفاده از یک Rune Arc شنیده میشود که میگوید: «یک Rune بزرگ در جایی شکسته شده که طلسم قدرتمندی دارد.» بعد از صحبت کردن با یکی از npcها متوجه خواهید شد که خود میکلا این Rune را شکسته است تا تمام افرادی که تحت طلسم او بودند را آزاد کند. به این ترتیب آنها گیج و سردرگم شدند و نمیدانند باید چه کسی را پیروی کنند یا کجا بروند. آنها فقط به خاطر این که میکلا آنها را مجبور به این کار کرده بود، متحد شده بودند. آنسبچ به خاطر میآورد که قبلاً برای Mohg و علیه میکلا میجنگید و حالا میکلای به اصطلاح «مهربان» را یک «هیولا» خطاب میکند. انسبچ به بازیکن میگوید که «هیچ چیزی وحشتناکتر از نیت و راه و روش او نیست.» جملهای که بعد از خبردار شدن از سرنوشت سنت ترینا در ورطهای دور از دسترس، جلوهی بیشتری به خود میگیرد.
پس از وقوع این رویداد، هدف میکلا بیش از پیش واضحتر میشود. صلیبهایی که در اقصی نقاط نقشه پراکنده شدند، مکانهایی هستند که میکلا بخشی از وجود خود را در آنجا رها کرده تا دوباره از نو متولد شود. شکستن Rune Arc خود نیز بخشی از این فرایند بوده است.
به نظر میرسد که میکلا به دنبال جبران اشتباهات مادرش ماریکا باشد. او خواستار این است که جای Greater Will و Erdtree را در رأس نظام تصمیم گیری در جهان بگیرد تا بلکه به چرخهی بیپایان هرج و مرج و تقابلهایی که توسط مادرش در این جهان به وجود آمد، پایان بدهد. او میخواهد در برابر ساکنان قلمروی سایهها که ظاهراً به خاطر عقاید متفاوتشان (بعداً و در بخش مربوط به خاستگاه ماریکا درباره این موضوع دقیقتر توضیح داده خواهد شد) مورد حمله و وحشیگری قرار گرفته بودند، عدالت را اجرا کند. میکلا میخواهد پایانی تحت عنوان «Age of Compassion» یا «عصر شفقت» را برای مردم به ارمغان بیاورد. این همان عشقی است که بسیاری از npcها به آن اشاره داشتند.
اما راه و روشی که میکلا برای رقم زدن این سرنوشت در پیش گرفته، بسیار تاریک و بحث برانگیز است. کنترل ذهن مردم و ترغیب آنها به این که برای او بجنگند و در ادامه اجرای آیین ترسناکی که شامل کشتن یک نیمه خدا با قدرت الهی و استفاده از جسد یک ارباب دیگر برای نگهداری روح او میشود، اقداماتی است که با هدف نهایی دلنشین او تطابق چندانی ندارد. میکلا همچنان مدعی به وجود آوردن «عصر شفقت» است، اما روش بیرحمانه او باعث میشود تا بازیکن هر مسیر و ابزاری که منجر به این هدف بالاتر شده را دوباره بازبینی کند و در رویکرد خود نسبت به او تجدید نظر کند. زمانی که به نظر میرسید میکلا قادر به انجام کاری است که ملکه ماریکا با نسل کشی و به راه انداختن نظام الدن رینگ نتوانسته بود به آن دست پیدا کند، پردهها کنار میرود تا مشخص شود که این دو حداقل درمورد قتل افراد بیگناه با هم اشتراکات زیادی دارند. حداقل بازیکن بعد از اطلاع از نیت ماریکا در کشتار هورنسنتها، همدلی بیشتری با او نشان میدهد؛ اما در مورد میکلا، هیچ توجیهی برای راه و روش بیرحمانهی او برای رسیدن به یک هدف بزرگتر وجود ندارد.
هدف بزرگ میکلا، رسیدن به رادان، همسر منتخب و موعود خود، و ایستادن در آستانهی دروازهی الوهیت است که در تریلر Shadow of the Erdtree نیز مشاهده کرده بودیم. او با این کار، آیین تبدیل شدن به یک خدا و قرار گرفتن در مقام الهی را تکمیل خواهد کرد. اگر به خاطر داشته باشید، برای ورود به Shadow of the Erdtree، باید رادان و Mohg توسط بازیکن کشته میشدند؛ حالا مشخص میشود که این آیین، شامل تسخیر روح رادان در قالب بدن Mohg است که مستلزم کشته شدن هردوی آنها است. دزدین پیلهی میکلا توسط Mohg نیز تحت تأثیر تسخیر ذهن او انجام شده و بخشی از نقشهی او است تا راه رسیدن به قلمروی سایهها، با کشتن Mohg هموار شود.
نبرد اسطورهای مالنیا و رادان، قطعهی هماهنگ شدهی دیگری از پازلی که میکلا خالق آن بود.
علت زنده بودن رادان در سرزمین سایهها نیز این بود که او از بدن Mohg به عنوان قالب روح خود استفاده میکرد. میکلا حاضر بود حتی روح برادر خود را برای رسیدن به جهان بدون نفرت فدا کرده و پشت سر بگذارد.
او با فدا کردن عقل و هویت انسانی رادان به دست مالنیا که بعدها به کشته شدن او منتهی میشود و همچنین کشتن Mohg به دست یک تارنیشد، از روح و جسم آنها برای خلق الدن لُرد خود در قلمروی سایهها و رسیدن به مقام خدایی استفاده کرد.
سنت ترینا کیست؟
سنت ترینا (St. Trina) که در بازی اصلی الدن رینگ تنها اشارهی کوتاهی به او شده بود، در DLC یک بخش اختصاصی و مفصل را برای خود دارد. تیولیر (Thiollier) که بالاتر به طور کامل معرفی شد، باوری که بسیاری از طرفداران از مدتها قبل داشتند را تأیید میکند. سنت ترینا و میکلا درست مثل راداگون و ماریکا دو بخش مجزا از یک نفر هستند. صلیبی که در نزدیکی سنت ترینا پیدا میکند، تأیید میکند که اینجا همان جایی است که میکلا نیمهی وجود خود را رها کرده است. درست مثل راداگون و ماریکا، یک روح میتواند در دو جسم مجزا حضور داشته باشد و در نهایت عاشق نیمهی گمشدهی خود شود. لذا به نظر میرسد که میکلا، سنت ترینای خود را رها کرده تا به چیزی بزرگتر تبدیل شود.
سنت ترینا نیز از قدرت ویژهی خود در فرو بردن قربانیانش در خوابی جاودانه برخوردار است. قدرت او از طریق Trina’s Lily (گل مخصوص) و Sleep status نمود پیدا میکند. همچنین جنسیت او نیز از نکات مبهم شخصیت او است؛ گاهی به عنوان زن، گاهی مرد، و گاهی بیجنسیت توصیف شده است. از طرفی جنسیت و تمایلات نیکلا نیز با ابهاماتی رو به رو است. با این که ظاهر او بیشتر به صورت یک پسربچهی زیبا به تصویر کشیده میشود، اما برخی ویژگیهای زنانه نیز برای او گفته شده است. از سوی دیگر روش میکلا برای درمان مالنیا و ساختن Haligtree، تا حد زیادی به خواب و رؤیا وابسته بود. کاری که در تخصص سنت ترینا قرار میگیرد. بنابراین با کنار هم گذاشتن تمامی این نکات و همچنین با در نظر گرفتن شخصیتهای دوگانهی زیادی مانند ماریکا - راداگون، رانی - تو فینگرز و میکلا و مالنیا، احتمال اینکه «هویت دوم» یا «چهرهی دیگر» میکلا نیز همان سنت ترینا باشد، در همین چارچوب قرار میگیرد. مثل همیشه خود بازی هیچوقت 100٪ قطعی تأیید نمیکند که «میکلا و سنت ترینا یکی هستند»، اما شواهد آیتمها، فلسفهی خواب، ابهام جنسیتی، و روایات NPCها این تئوری را به واقعیت نزدیک میکند.
لازم به ذکر است که اگر شما سعی کنید تا با سنت ترینا صحبت کنید، او به شما سمی میدهد که شما را خواهد کشت. اما اگر با تیولیر، npc نزدیک به او صحبت کنید و سپس چند بار برای ارتباط گرفتن با ترینا تلاش کنید، او پس از مرگ پیش شما خواهد آمد و به شما میگوید که باید میکلا را بکشید. چراکه مقام الوهیت برای او مثل یک زندان خواهد بود.
خاستگاه هولناک ماریکا و چگونگی تأثیر آن بر داستان بازی
اگر Living Jars یا «کوزههای زنده» در الدن رینگ را به خاطر داشته باشید، وقت آن رسیده که با حقیقت هولناکی در ارتباط با آنها مواجه شویم. این موجودات که شبیه کوزههای بزرگ سفالی هستند، درون آنها پر از بقایای مردگان (جسد و خون) است که در واقع «روح و قدرت جنگجویان کشتهشده» را به خود جذب کردند. به همین دلیل، هرچه بیشتر گوشت و خون جنگجویان رو درون خودشان جمع کنند، قویتر خواهند شد.
زمانی که به Belurat Gaol میرسید، با دهها دشمن از جنس این «کوزههای زنده» مواجه خواهید شد که برخی از آنها با آنچه در بازی اصلی دیده بودیم، تفاوت دارند. از آنها تودههای وحشتناکی از اعضای بدن انسانها بیرون میریزد و کشتن آنها باعث بیرون انداختن آیتمی به نام Innard Meat میشود. توضیحات آن نشان میدهد که این سرنوشت محکومین است که تکه تکه شده و در این کوزهها قرار بگیرند تا در نهایت به قدیسان تبدیل شوند.
برخی طرفداران و نظریه پردازان با استناد به مدارک قابل اتکایی مدعی شدند که ماریکا و اقوامش در روستای Shaman Village، منطقهای از قلمروی سایه زندگی میکردند که از طریق مجسمهی او میتوان به دشتهای پوشیده از گل آن دسترسی پیدا کرد. البته این مکان دو نگهبان Tree Sentinels دارد که باید ابتدا از سد آنها عبور کنید. البته چیز زیادی در اینجا وجود ندارد: یک طلسم که درخت کوچکی را احضار میکند و یک دسته موی ماریکا که با آن در ارتباط است. در توضیحات این طلسم آمده است که «ماریکا روستای محل زندگیاش را با طلا شست، چراکه به خوبی میدانست که دیگر کسی برای شفا دادن باقی نمانده است.»
تنها اشارهی دیگری که در بازی به روستای Shaman میشود، جایی است که یک روح Hornsent میگوید: «جای Shaman داخل شیشه است». هورنسنتها که خود توسط مردم سرزمینهای میانه طرد شده و فرودست در نظر گرفته میشوند، با اهالی شرمن که ساکنان بومی و باستانی قلمروی سایهها محسوب میشوند، روابط پیچیدهای دارند. در دیالوگها و شواهد متعددی که در بازی به چشم میخورد، هورنسنتها شمنها رو ضعیف، ابتدایی و عقبمانده توصیف میکنند. آنها معتقدند که تنها هورنسنتها شایستهی لقب «جنگجوی واقعی» و ادامهدهندهی راه میکلا هستند. به نوعی نگاه آنها به شمنها تحقیرآمیز و فاصلهگذاری شده است و اینطور به نظر میرسد که شمنها از نظر تمدنی و روحی از آنها «کمارزشتر» تلقی میشوند. به این ترتیب این نگاه نژادپرستانه تاحدی پیش رفته که کار به آزار و اذیت شمنها رسیده است.
اقدامات هولناک نژاد متعصب و غالب هورنسنت علیه روستاییان شمن، ماریکا را به رسیدن به مقام خدایی و انتقام واداشت.
حالا میدانیم که در مقطعی از زمان، Hornsentها اهالی روستای ماریکا را شکنجه میکردند. آیتمی به نام Tooth Whip یا شلاق دندان که در جایی از نقشه پیدا میشود، روند این شکنجهها را توضیح داده است. با کنار هم گذاشتن تمامی این شواهد، میتوان نتیجه گرفت که مسمر در تلاش بود تا روستاییان را از این سرنوشت نجات دهد.
بنابراین به نظر میرسد که ماریکا هورنسنتها را فقط به خاطر این که بقایای یک دین قدیمی بودند، قتل عام نکرد. ممکن است او فقط برای گرفتن انتقام بلایای وحشتناکی که آنها بر سر مردمش آوردند، به مقام خدایی رسیده باشد. بنابراین به نظر میرسد که تلاش میکلا برای جبران اشتباهات او بیپایه و اساس است و شیوهای که او در پیش گرفته، به نتایج بدتری منجر خواهد شد. بنابراین شما باید او را در این راه متوقف کنید.
رویارویی با Romina؛ حقیقت اسکارلت رات
Romina, Saint of the Bud یکی از باسهای کلیدی در Shadow of the Erdtree است که بهعنوان قدیسهی وابسته به اسکارلت رات شناخته میشود. مبارزه با او در میدانی پوشیده از شکوفههای سرخ و سمی اتفاق میافتد؛ محیطی که بهخوبی بیانگر پیوند وجودی او با فساد و تباهی است. لقب «Saint of the Bud» نشان میدهد که او صرفاً یک قربانی اسکارلت رات نیست، بلکه به این نیرو قداست بخشیده و آن را میپرستد. این مسئله اهمیت زیادی دارد، چرا که ثابت میکند Scarlet Rot یک بیماری محدود به مالنیا نیست، بلکه یک اصل کیهانی و یک آیین مذهبی باستانی به شمار میرود.
نقش رومینا بیشتر از آنکه در خط اصلی داستان DLC باشد، در تکمیل لور و اسطورهشناسی اهمیت دارد. حضور او نشان میدهد تلاشهای میکلا برای درمان مالنیا و ساخت Haligtree از همان ابتدا بیثمر بوده است؛ زیرا ریشهی اسکارلت رات بسیار عمیقتر و گستردهتر از سرنوشت یک فرد است. به همین دلیل، رومینا را میتوان در کنار مالنیا بهعنوان یکی از چهرههای انسانیشدهی این نیرو دانست: مالنیا در Lands Between و رومینا در Realm of Shadow.
Metyr؛ خالق انگشتان! و افشاکنندهی حقیقت Greater Will
یکی دیگر از حقایق مهمی که پیش از رسیدن به نبرد سرنوشت ساز پایانی برای بازیکن نمایان میشود؛ حقیقت پشت پردهی Metyr در ارتباط با Two Fingers و Three Fingers است. با مطالعهی متون توصیف آیتمها، مشخص میشود که Metyr در قلمروی سایهها یک موجود کهن و هیولایی بوده که بهعنوان «Mother of Fingers» یا همان مادر انگشتان شناخته میشود. این لقب بهوضوح نشان میدهد که Fingers (دو انگشت و سه انگشت) در واقع مخلوقات او هستند. یعنی چیزهایی که در دنیای بازی اصلی بهعنوان واسطههای Greater Will یا Frenzied Flame شناخته میشدند، در اصل ریشهی تاریکتر و عمیقتری دارند؛ فرزندان یک موجود بیگانه و عجیب که در قلمروی سایهها میتوان یافت.
فاش شدهی منشأ «انگشتان» میتواند ماهیت و پاکی تفکرات دینی Greater Will در سرزمینهای میانه را زیر سؤال ببرد.
این افشاگری باعث میشود که بازیکن به این نتیجه برسد، حتی Greater Will نیز از موجودات دیگری برای ارتباط با جهان استفاده کرده است و همهچیز صرفاً «الهی و مقدس» نبوده است. این حقیقت، باور به «پاکی مطلق ErdTree و Greater Will» را زیر سؤال میبرد و نشان میدهد که نظام دینی سرزمینهای میانه بر پایهی چیزی بسیار قدیمیتر، تاریکتر و شاید حتی طبیعیتر بنا شده است.
در حقیقت تمامی کارهایی که تاکنون به Greater Will نسبت داده میشد، یا توسط Metyr و یا عاملان او یعنی انگشتان انجام شده بودند. فاش شدن هریک از این حقایق باعث میشود که Greater Will کمتر به صورت یک خدای بیرونی در ذهن مخاطب تصور شود. در واقع Greater Will تلاشی برای تأثیرگذاری مستقیم در جهان ندارد، بلکه سرنوشت و حقیقت اجتناب ناپذیری را نشان میدهد که برای این جهان تدارک دیده شده است.
در بازی اصلی الدن رینگ، ذهن مخاطب در ارتباط با Greater Will طوری شکل میگیرد که آن را یکی از خدایان بیرونی و فراتر از این جهان تصور میکنیم که تأثیرگذاری آن بر سرزمینهای میانه به وقوع پیوسته است و نظامی برپایهی خواست و ارادهی آن شکل گرفته است. در ادامه و زمانی که با انگشتان مواجه میشویم، آنها را «فرزندان» یا به عبارتی تجلی Greater Will در این جهان در نظر میگیریم. با این حال بعد از تکمیل کوئست Ymir در Shadow of the Erdtree مشخص شد که در حقیقت Metyr از اولین فرزندان Greater Will است که در سرزمینهای میانه حضور یافته است. اما بعد از مدتی و به دلایلی نامعلوم، Greater Will ارتباط خود را با تمام فرزندان خود قطع میکند. اتفاقی که باعث میشود Metyr در تلاش برای ارتباط مجدد، به جنون کشیده شود. ضمن این که این Metyr بود که میکلا را برای ورود به سرزمین سایهها و رسیدن به مقام خدایی ترغیب کرد تا شاید راهی برای صلح و ارتباط مجدد با Greater Will ایجاد کند.
نبرد پایانی با میکلا و رادان؛ انتخاب سرنوشت ساز
در مورد سرنوشت مسمر، یک حقیقت اجتناب ناپذیر وجود دارد. او در سرزمین سایهها به دام افتاده و تنها چیزی که برای او باقی مانده، غرور و شخصیتش به عنوان یک ارباب است. او فکر میکند که هنوز از هدایت فیض الهی برخوردار است، درحالی که حتی نزدیک به آن هم نیست. او در تلاشی ناامیدانه برای حفظ غرورش حتی مهر طلسمی که مادرش برای متوقف کردن مار درونش به او داده بود را میشکند و مار درونش او را احاطه کرده و به تسخیر خود در میآورد. در پایان مسمر میمیرد و به پاکسازی و نسل کشی که برای صدها سال در جریان بود، خاتمه میدهد.
میکلا از نیروی قدرتمندش نهایت استفاده را کرده بود تا تمام همراهانش را از صمیم قلب تسخیر ارادهی خود کند. نقشهی استادانهی او چنان دقیق بود که حتی مالنیا را متقاعد کرد تا برادرش رادان را به قتل برساند. او حتی بعد از نابودی رادان در گوشش زمزمه میکند: «میکلا در انتظار توست؛ ای همسر موعود» که نشان دهندهی میزان تأثیرگذاری او روی اذهان است.
او مدتها است که در تدارک این نقشهی بینقص است. از نحوهی مسحور کردن Mohg گرفته تا تلاش برای کنترل ذهن بازیکن در جریان باس فایتها همگی نشان میدهند که او کوچکترین اهمیتی به آزادی اراده قائل نیست. تبدیل شدن او به یک خدای حقیقی، هرگز نمیتواند اتفاق مثبتی باشد. این واضحترین دلیل برای کشتن او و رادان است. البته که متأسفانه انتخاب دیگری در اختیار بازیکن قرار دارد، چراکه Elden Ring: Shadow of the Erdtree تنها یک پایان بندی مشخص دارد.
در باس فایت نهایی DLC، با رادان جوان رو به رو خواهیم شد که در حقیقت از قالب Mohg برای حضور در قلمروی سایهها بهره میبرد. Promised Consort یا همسر وعده داده شدهی میکلا مبارزه باشکوه و نفس گیری با تارنشید دارد که در آرنای بزرگ و خیره کنندهای به وقوع میپیوندد. محیط آرنا پر از نور طلایی است که با تاریکی و فساد در هم آمیخته است تا نمادی از دوگانگی امید و نفرین باشد. رادان در فاز اول مبارزه با بهرهگیری از قدرت Gravity Magic و حملات سنگین فیزیکی خود با شمشیر عظیمی که در اختیار دارد با تارنیشد مبارزه میکند. در این مرحله، بازیکن با «تجسم قهرمانی» او میجنگد. بعد از شکست رادان در بخش اول نبرد، بخش دوم با حضور میکلا و در آغوش گرفتن او ادامه پیدا میکند. حملات آنها با مضامین طلایی و ارغوانی، حال و هوای جادویی و الهی به خود میگیرد؛ حرکات سریع و غیرقابل پیش بینی آنها در این نبرد، کار را برای تارنیشد سختتر از همیشه میکند. اما در نهایت این تارنیشد است که از این نبرد سربلند بیرون خواهد آمد.
بخش سوم این نبرد نفس گیر که در حقیقت یک فاز مخفی است و تحت شرایط خاصی به وقوع میپیوندد، به زعم بسیاری از طرفداران الدن رینگ، دشوارترین مبارزه در کل بازی محسوب میشود. رادان به طور کامل به Consort of Miquella تبدیل شده و نبرد به سطح نیمه خدایان میرسد. تارنیشد در صورت عبور از این مرحله، به زندگی میکلا و رادان پایان داده و به انتهای مسیر DLC خواهد رسید. بعد از این اتفاق، سرنوشت میکلا مبهم باقی خواهد ماند. تارنیشد تا این کار به نوعی «آخرین مانع امید و رستگاری» را نابود کرده است.
این پایان بندی، بازتاب یک تراژدی است؛ قهرمانان حتی پس از مرگ هم قربانی چرخهی فساد و ارادههای بالادستی میشوند. به این ترتیب امید میکلا نیز هم مثل دیگر قهرمانان شکست میخورد و چرخهی تراژدی ادامه پیدا میکند. البته تفسیرها میتواند متفاوت باشد؛ بازیکن با انتخابهای خود میتواند تعیین کند که در انتهای کار برخی پیروان نیکلا مثل لدا و تیولیر زنده بمانند یا نه. در این صورت، لحن پایان بندی DLC میتواند متفاوت باشد. برخی طرفداران معتقدند که اگر همراهان نیکلا باقی بمانند، پیام امید در پایان بازی پررنگتر میشود و در غیر این صورت همه چیز در میان تراژدی و فساد از بین میرود.
در حقیقت برخلاف بازی اصلی الدن رینگ که چند مسیر و پایان بندی بسیاری متفاوت دارد، Shadow of the Erdtree عملاً یک نقطهی پایانی واحد دارد، ولی با چند برداشت معنایی که برعهده مخاطب گذاشته میشود.
ابهامات و پاسخی که از همان ابتدا تصمیم گیری شده بود
بسیاری از بازیکنان بعد از اتمام محتوای بسته الحاقی Shadow of the Erdtree، درباره پیچش داستانی «رادان، همسر موعود میکلا» کمی سردرگم شده بودند. از نظر برخی طرفداران، این اتفاق کاملاً غیرمنتظره بود، درحالی که به نظر میرسد فرام سافتور از همان ابتدا درحال زمینه چیزی برای رونمایی از شخصیت شرور میکلا بود.
برخی بازیکنان تیزبین، با اشاره به تریلری که برای اولین بار Elden Ring را به جهان معرفی کرد، ثابت میکنند که این بازی از همان ابتدای کار چنین رازی را در دل خود پنهان کرده بود. شاید به سختی بتوان چنین چیزی را تشخیص داد اما اگه به لبهای مالنیا درست قبل از فعال کردن نفرین ویرانگر اسکارلت رات دقت کنید، همان لحظهای که در توضیحات مربوط به آیتم «زره رادان» به آن اشاره شده را خواهید دید. لحظهای که مالنیا در گوش برادرش زمزمه میکند: «میکلا در انتظار توست، ای همسر موعود» (Miquella awaits thee, O promised consort)
این افشاگری به شکلی انفجاری همه چیز را در هالهای از ابهام قرار میدهد. اگر میکلا برای تحقق هدفش در رسیدن به مقام خدایی، Mohg که یکی از اعضای خانوادهاش بود را به این شکل فریب داده است، چه کسی میتواند بگوید که او به مالنیا، خواهر دوقلویش وفادار خواهد بود؟ آیا ممکن است مالنیا فقط به این دلیل تسلیم اسکارلت رات شده باشد که این کار تنها راه شکست دادن رادان بوده، یا این که سرنوشت او هم یکی از پیوندهای بسیاری بود که میکلا برای رسیدن به هدفش باید پشت سر رها میکرد؟
و اما ناراحت کنندهترین عدم قطعیتی که وجود دارد: تمام این احتمالات، خود بازیکن را که مسئول اجرای بسیاری از نقشههای میکلا برای رسیدن به هدفش بود، کجای کار قرار میدهد؟ شاید هرگز نتوان پاسخی قطعی برای این سؤالات پیدا کرد.
بعد از اتمام مسیر DLC، ادامهی داستان بازی اصلی دنبال میشود که به ۶ پایان بندی اصلی:
- Age of Fracture: تشکیل دوبارهی الدن رینگ تبدیل شدن به الدن لرد
- Age of Duskborn: بازگشت رون مرگ و بهعبارتی مرگ تقدیر شده به سرزمینهای میانه
- Blessing of Despair: سقوط سرزمینهای میانه در طلسم و بیماری Dung Eater
- The Age of Order: تبدیل شدن به الدن لرد و تشکیل یک گلدن اوردر جدید و بیعیبونقص
- The Frenzied Flame: نابودی Erdtree و به آتش کشیده شدن سرزمینهای میانه
- The Age of Stars: پایان عصر خدایان و آغاز عصر اراده و اختیار انسان
منتهی خواهد شد. هریک از این پایان بندیها نیز براساس انتخابها، مأموریت برخی شخصیتها و آیتمهای کسب شده و برداشت مخاطبان برای رسیدن به یک پایان منطقی در اختیار بازیکن قرار دارند.
در پایان نظرات خود را در اینباره با زومجی و سایر کاربران در میان بگذارید.