داستان God of War؛ حماسهی کریتوس از اسپارتا تا ازگارد
مجموعهی God of War یکی از فرنچایزهای نمادین و فوق العاده محبوب سونی و استودیوی سانتا مونیکا است که از جایگاه ویژهای در دنیای بازی برخوردار است. حالا و بعد از عرضهی انبوهی از دنبالهها، پیش درآمدها و نسخههای فرعی، حماسهی زندگی پرفراز و نشیب کریتوس (Kratos) به پیچیدگی و درهمتنیدگی داستانهای اسطورهای یونان باستان و اساطیر نورس رسیده است. بنابراین لازم بود تا یک بار هم که شده، این داستان گسترده و پر از شخصیت را با هم مرور کنیم.
مجموعهی خدای جنگ با تمام خشونت و هیاهوی خود، روایتگر یک داستان تراژدی است. داستان نبرد با سرنوشت مقدر شدهی خدایان که انگیزهی نابودی تک تک خدایان به یک موجود فانی میدهد. همه چیز در این داستان خیلی ساده شروع میشود. شما در بازی اورجینال God of War هدایت یک اسپارتان رنگ پریده و خشمگین را برعهده دارید که در ابتدا به دنبال انتقام از اریسِ نامدار، از میان اسطورهها و خدایان یونان باستان عبور میکند و تنها یک هدف را در ذهن دارد، انتقام مرگ غم انگیز همسر و فرزندش. وقتی کم کم با گذشتهی او آشنا میشویم، این داستان رنگ و بوی دیگری برای ما پیدا میکند؛ چیزی که هنوز مشابه آن را در دنیای ویدیوگیم تجربه نکردیم.
توجه داشته باشید که این مقاله شامل خلاصهای از تمام داستان پیوستهی بازیهای خدای جنگ است که طبیعتاً این بازیها را برای کسانی که هنوز آنها را تجربه نکردند، اسپویل میکند.
این مجموعه با انتشار نخستین قسمت خود در سال ۲۰۰۵ برای کنسول پلی استیشن ۲ آغاز شد و از آن زمان به بعد به یکی از پرچمداران گیمینگ سونی تبدیل شد. داستان بازی دربارهی کریتوس، جنگجوی اسپارتا است که با فریب اریس، خدای جنگ یونانیان و مربی سابقش، دست به کشتن همسر و دخترش میزند. کریتوس برای رهایی خود از عذاب و کابوسها به خدمت المپ نشینان در میآید اما چیزی نمیگذرد که به دلیل توطئههای آنها، خود را درگیر مقابله با المپ نشینان مییابد.
قبل از این که به تشریح داستان هریک از بازیهای God of War به صورت مجزا بپردازیم، در ادامه فهرستی از تایم لاین اتفاقات اصلی این بازیها را با بازهی زمانی اتفاقات آن مشاهده میکنید.
سانتا مونیکا تاکنون ۱۰ بازی رسمی God of War را به گیمرها ارائه کرده است که شامل ۶ بازی عرضه شده برای کنسولهای خانگی، ۲ بازی برای کنسولهای دستی، یک بازی در پلتفرم موبایل و یک بازی متنی در پیامرسان Facebook Messenger میشوند.
بازیهای خدای جنگ براساس زمانبندی اتفاقات خط داستانی:
- ۱. بازی God of War: Ascension - سال عرضه: ۲۰۱۳
- ۲. بازی God of War: Chains of Olympus - سال عرضه: ۲۰۰۸
- ۳. بازی God of War - سال عرضه: ۲۰۰۵
- ۴. بازی God of War: Ghost of Sparta - سال عرضه: ۲۰۱۰
- ۵. بازی God of War: Betrayal - سال عرضه: ۲۰۰۷
- ۶. بازی God of War 2 - سال عرضه: ۲۰۰۷
- ۷. بازی God of War 3 - سال عرضه: ۲۰۱۰
- ۸. بازی God of War: A Call from the Wilds - سال عرضه: ۲۰۱۸
- ۹. بازی God of War - سال عرضه: ۲۰۱۸
- ۱۰. بازی God of War Ragnarok - سال عرضه: ۲۰۲۲
لازم به ذکر است که دومین بازی موبایلی این مجموعه به نام God of War: Mimir’s Vision از این لیست مستثنی شده است؛ این بازی که یک تجربه مبتنی بر واقعیت افزوده (AR) است که چیزی به روایت داستان این مجموعه اضافه نمیکند و صرفاً پیش زمینهای از دنیای God of War را در اختیار بازیکنان قرار میدهد. بازی PlayStation All-Stars Battle Royale نیز در این مجموعه جایی نمیگیرد.
پیش زمینه داستانی شخصیت کریتوس؛ اتفاقات مهم پیش از بازیها
همانطور که در بازیهای God of War 2 و God of War: Ghost of Sparta نیز اشارههای جسته و گریختهای به آن شد، کریتوس به عنوان یک نیمه خدا (Demigod) و در نتیجهی یکی از معاشقههای فراوان زئوس با انسانهای فانی در شهر اسپارتا واقع در جنوب غربی آتن متولد شد. او بدون این که چیزی از میراث المپی خود بداند، در کنار برادرش دیموس (Deimos) در یک جامعهی بدنام و جنگ طلب پرورش پیدا کرد تا به یک جنگجوی قابل تبدیل شود.
زئوس در اوایل دوران نوجوانی کریتوس، از طریق یک پیشگو مطلع شد که چرخهی پدر کشی در این نسل ادامه خواهد یافت و او سرانجام توسط یکی از فرزندان خود کشته خواهد شد. همانطور که خودش کرونوسِ تایتان را به قتل رسانده بود تا دوران خدایان را آغاز کند. در نتیجه زئوس تصمیم گرفت تا دو فرزند خود، آتنا، خدای خرد و دانش و اریس، خدای جنگ را به دنبال پیدا کردن فرزندان مقدر شدهی خود بفرستد تا آنها یک به یک از بین ببرند. در نهایت آتنا و اریس با استناد با پیشگوییهای انجام شده به این نتیجه رسیدند که دیموس به دلیل نشانههای خاصی که در چهره و بدن خود دارد، میتواند یک نامزد احتمالی برای تبدیل شدن به قاتل پدر باشد. در نهایت آنها دیموس را از کریتوس میدزدند و به تاناتوس (Thanatos)، خدای مرگ تحویل دادند. کریتوس در درگیری با اریس زخم خاصی را بر روی چشم خود برمیدارد که تا همیشه یادگاری از این نبرد باشد. کریتوس به یاد برادرش، خال مادرزادی او را روی چهره و بدن خود تتو میکند تا ظاهر او دقیقاً یادآور دیموس باشد.
همانطور که در پس زمینه داستانی نسخهی اورجینال God of War نیز مشاهده میکنیم، کریتوس بزرگ میشود و حاصل ازدواج او با لیساندرا، فرزندی به نام کالیوپه است. اشتهای پایان ناپذیر او برای قدرت و افتخار، تاکتیکهای بیرحمانه در میدان نبرد و پیروزیهای پی در پی او در میدان جنگ، منجر به تحسین همرزمان و وحشت لشکر دشمنان او از کریتوسِ شکست ناپذیر شده بود تا این که نهایتاً او ارتش بزرگ خود را زیر پرچم اسپارتا گرد هم آورد.
با این حال، حتی بزرگترین ارتشهای تاریخ هم بالاخره طعم شکست را خواهند چشید. شکست کریتوس نیز در برابر ارتش بربرها از «شرق» تاریک و مبهم رقم خورد. کریتوس که شکست را در برابر چشمان خود میدید، در حضور اریس، خدای جنگ که سالها پیش برادرش را ربوده بود، سوگند یاد کرد تا در صورت تغییر سرنوشت این نبرد، برای همیشه به او وفادار باشد. اریس که تحت تأثیر بیرحمی و قدرت نبرد برادر ناتنیاش قرار گرفته بود، کریتوس را به خدمت خود پذیرفت و شمشیرهای آشوب (Blades of Chaos) را به او بخشید تا برای پیروزی در این نبرد از آنها استفاده کند. تیغههای آشوب، سلاحهای قدرتمندی بودند که در دنیای مردگان ساخته شده بودند و به عنوان یک یادآوری از سوگندی که برای وفاداری به اریس خورده بود، به معنای واقعی کلمه به بازوها و ساعد او زنجیر شده بودند. کریتوس با قدرت جدیدی که به دست آورده بود، به تنهایی تمام لشکر دشمن را به خاک و خون کشید.
کریتوس به عنوان جنگجوی فرمانبردار و وفادار خدای جنگ، در حومهی شهر پرسه میزد و سربازان بازمانده و افراد بیگناه را بیرحمانه به قتل میرساند. تنها پیوندی که میان او و قلمروی انسانهای عادی باقی مانده بود، همسر و فرزندش بود و اریس که این را یک تهدید و نقطه ضعف میدانست، نقشهای را در سر داشت تا این پیوند را برای همیشه قطع کند. او با قدرتهای خدایی خود خانوادهی جنگجوی اسپارتان را به معبدی که در نزدیکی روستای محل یورش او قرار داد منتقل کرد تا در مسیر کریتوس که از شدت خشم مست شده بود قرار دهد. کریتوس وحشیانه هر کسی که در برابر او قرار میگرفت را از لب تیغ خود میگذارند و اصلاً عزیزان خود را نمیشناخت. او در این خونریزی، مرتکب اشتباه وحشتناکی شد که تا آخر عمر گریبان گیر او شد. وقتی که کریتوس به خود آمده و متوجه قتل همسر و فرزند خود شد، سوگند خود به اریس را شکست و قسم به انتقام خورد.
پیشگوی این روستا در ابتدا سعی داشت تا از پیامدهای این کار به او هشدار دهد، اما در نهایت او را نفرین کرد تا خاکستر خانوادهای که به قتل رسانده بود را برای همیشه روی پوست خود حمل کند. به این ترتیب، جنایت او برای همه آشکار خواهد بود. این نفرین، ظاهر رنگ پریده و خاکستری چهره و بدن کریتوس را به او داد که نمادی از بیآبرویی بود و الهام بخش لقب «شبح اسپارتا» برای او شد.
۱. اتفاقات بازی God of War: Ascension - طغیان کریتوس
- محصول سال ۲۰۱۳
- پلتفرم عرضه: PS3
بازی God of War: Ascension هفتمین نسخه از مجموعهی خدای جنگ بود که در سال ۲۰۱۳ برای پلی استیشن 3 منتشر شد. اما این بازی از نظر زمانبندی خط داستانی وقایع God of War، قبل از سایر نسخههای آن قرار میگیرد. در ادامه داستان این بازی را در ادامهی اتفاقاتی که به عنوان پیش زمینهی داستان مطرح شد، مرور میکنیم.
قبل از رسیدن به اتفاقات این بازی، حقیقت مهمی درباره هدف اریس از تبدیل کردن کریتوس به یک جنگجوی بینقص فاش میشود. زئوس خدایان را از جنگ علیه همدیگر منع کرده بود و به این ترتیب اریس نمیتوانست به خواستهی قلبی خود برای تسلط بر المپوس برسد. به این ترتیب او قصد داشت تا کریتوس را برای پیشبرد اهداف خود به کار بگیرد. اما آخرین نقشهی او برای شکستن تنها عامل وابستگی کریتوس به این دنیا با شکست مواجه شد و در عوض کریتوس را علیه خود مصمم کرد.
شبه اسپارتا، سوگند خود را زیر پا گذاشته و تصمیم به انتقام گرفته است. اریس که از تصمیم کریتوس به شدت عصبانی شده بود، به خدایان فیوری دستور میدهد تا او را به خاطر خیانتش دستگیر کنند.
نکته:
فیوریها (Furies) یا انتقام جویان، شامل مگائرا (Megaera)، تیسیفون (Tisiphone) و ملکهی فیوری، آلکتو (Alecto)، نگهبانان شرافت و بلای جان خیانت کاران هستند که گناهکاران را مجازات کرده و از کردهی خود پشیمان میکنند.
آنها به منظور تضعیف ذهنی جنگجوی اسپاتان، به القای توهمات در ذهن او میپردازند و از این طریق کریتوس را شکنجه میکنند. اورکوس (Orkos)، که پسر اریس و یک نیمهخدای فیوری است، با دیدن بیعدالتی در حق کریتوس به فیوریها خیانت میکند و با اسپارتان متحد میشود. او به کریتوس اطلاع میدهد که میتواند راه آزادی از چنگ اریس را در شهر باستانی دلفی (Delphi) و از طریق آلتیا (Aletheia) ملکهی این شهر پیدا کند.
کریتوس پس از این به دلفی میرود و پس از کشتن خدایان پولوکس (Pollux) و کستر (Castor)، آلتیا را از چنگ آنها آزاد میکند. آلتیا برای او فاش میکند که تنها راه رهایی از بندگی خدای جنگ، از بین بردن فیوریها است. با این حال، فیوریها با کمین کردن در مسیر حرکت اسپارتان و اورکوس، کریتوس را در آگائون (Aegaeon) زندانی میکنند.
نکته:
Aegaeon، اولین تایتانی است که سوگند وفاداری خود به خدایان را زیرپا گذاشته و توسط انتقام جویان فیوری مجازات شد. او پس از آن به یک زندان زندهی غولپیکر به نام Prison of the Damned تبدیل شد که برای به بند کشیدن و شکنجهی کسانی که از فرمان خدایان سرپیچی کنند از آن استفاده میشود.
کریتوس که از شکنجههای انتقام جویان فیوری رنج میبرد، با جسارتِ تمام، پیشنهاد آنها برای بازگشت به بندگی اریس را رد میکند. در این میان، مگائرا (Megaera)، یکی از فیوریهایی که به خاطر قطع دستش در درگیری قبلی با کریتوس از او کینه دارد، به او حمله میکند و ناخواسته زنجیرهای بسته شده به او را میشکند.
کریتوس از این فرصت استفاده کرده و به مگائرا حمله میکند. مگائرای خشمگین، به ناچار از قدرت خود برای بازگشت آگائون به زندگی استفاده میکند تا به این ترتیب بخشی از این زندان زنده به کریتوس حمله کند. با این حال کریتوس موفق میشود تا از این حملات فرار کرده و مگائرا را به قتل برساند. در نهایت او با باقی ماندهی انتقام جویان، یعنی تیسیفون (Tisiphone) و آلکتو (Alecto) مواجه میشود که یک بار دیگر تلاش میکنند تا با اغوا کردن او در ظاهر لیساندرا، کریتوس را به بردگی اریس برگردانند. کریتوس از پذیرش توهم به جای واقعیت امتناع میکند و موفق میشود هردو انتقام جو را با شکستن گردن تیسیفون و ضربات شمشیر به قلب آلکتو، نابود کند.
کریتوس پس از این پیروزی به خانهاش در اسپارتا برمیگردد و با اورکوس ملاقات میکند. او برای کریتوس فاش میکند که فیوریها قبل از مرگ او را به عنوان حافظ سوگند اسپارتان منصوب کردند و حالا تنها راه رهایی کریتوس از اریس، کشتن اورکوس است.
اورکوس با افتخار مرگ خود را میپذیرد و شمشیر را به دست کریتوس میدهد تا به این نفرین پایان بدهد. کریتوس با تردید و اندوه شمشیر را در دل اورکوس فرومیکند تا سرانجام پیوند خود را اریس را نابود کند. با این حال، ذهن کریتوس مدام با تصاویر وحشتناک همسر و فرزند به قتل رسیدهاش آزار میبیند و او را درگیر یک غم و کابوس فلج کننده میکند.. او برای خلاص شدن از این کابوسها، خانهاش را به همراه جسد اورکوس به آتش میکشد.
۲. اتفاقات بازی God of War: Chains of Olympus - در خدمت خدایان
- محصول سال ۲۰۰۸
- پلتفرم عرضه: PS3، PSP
من به کمک خدایان نیازی ندارم! اما هماکنون راه برای من واضح و مشخص است. من به آنها خدمت خواهم کرد و آنها به وعده خود برای رهایی من از گذشتهام عمل خواهند کرد!
- کریتوس
داستان بازی Chains of Olympus، اواسط دورهی ۱۰ سالهی خدمت کریتوس به خدایان اتفاق میافتد. کریتوس در این ۱۰ سال قسم خورده بود که در عوض خدمت به خدایان، از گذشتهی کابوس وار خود رها شود. در ابتدای جریان این بازی، کریتوس برای نجات شهر آتیکا (Attica) در برابر تهاجم ارتش پارس از ایران باستان اعزام شده است.
در فاصله کوتاهی از ورود کریتوس به شهر، متوجه یک باسیلیسک (Basilisk) درحال بالا رفتن از دیوارهای شهر میشود.
نکته:
با سیلیسک (Basilisk) یک خزندهی افسانهای با نفس آتشین و ظاهری شبیه به مارمولک است که بین پاها و دم خاردار خود، پوست غشامانند خاصی دارد که ظاهر منحصر به فردی به آن بخشیده است. این موجود توسط ایرانیان به شهر آتیکا آورده شده بود تا از طریق آن شهر را به وحشت بیاندازند و در تهاجم خود پیروز شوند. خدایان اولیمپوس به کریتوس دستور دادند تا این موجود را نابود کند.
کریتوس باسیلیسک را دنبال میکند و در مسیر ورودش به شهر با پادشاه ایرانی رو به رو میشود. او بعد از کشتن پادشاه، به قدرت احضار افریت (Efreet) دست پیدا میکند و سپس با باسیلیسک رو به میشود تا او را نابود کند. پس از شکست دادن باسیلیسک، کریتوس شاهد سقوط خورشید از آسمان و فرو رفتن جهان در تاریکی است. کریتوس با دنبال کردن نور کم سویی باقی مانده در افق، راه خود را از میان شهر ماراتن (Marathon) باز میکند در طول مسیر خود با مه سیاه مورفیوس (Morpheus) رو به رو میشود که زمین را در تاریکی خود پوشانده است.
نکته:
مورفیوس به معنی «شکل دهندهی رویاها» در اساطیر یونان به عنوان خدای رویا و رهبر Oneiroi شناخته میشود. موفیوس این قدرت را دارد تا به شکل انسان درآمده و در رویاها ظاهر شود. ظاهر اصلی او شبیه به یک دیو بالدار است. البته او هچوقت شخصاً در بازی Chains of Olympus ظاهر نشد.
در نهایت کریتوس به معبد هلیوس، خدای خورشید میرسد که منبع نور اندک باقی مانده در جهان، تحت عنوان «ارابهی خورشید» (Sun Chariot) در آن قرار دارد. او در اینجا با مجسمهی آتنا مواجه میشود که به او اعلام میکند هلیوس ناپدید شده و مورفیوس از این اتفاق به نفع خود استفاده کرده تا خدایان را به خواب عمیقی فرو ببرد. آتنا از کریتوس میخواهد تا هلیوس را پیدا کند تا بتواند تسلط مورفیوس در زمین و دیگر خدایان را پس بگیرد.
کریتوس در مسیر خود با ملودی عجیبی مواجه میشود که بعداً متوجه میشود صدای آهنگی است که دخترش کالیوپ مینوازد. او در ادامهی مسیر خود به سمت معبد هلیوس، به ایوس (Eos)، خواهر هلیوس برمیخورد که او را به سمت غارهای درون معبد الیمپوس (Temple of Olympus) هدایت میکند. او به کریتوس قول میدهد که اگر هلیوس را از دست اطلسِ تایتان که او را ربوده بود نجات دهد، خدایان او را از کابوسهایش رهایی خواهند بخشید. کریتوس که قبلاً هم با خیانت خدایان رو به رو شده بود، تضمین ایوس را نمیپذیرد اما با اکراه قبول میکند که هلیوس را نجات دهد. او برای این کار آتش نخستین یا Primordial Fire را برای بیدار کردن اسبهای آتشین (Fire Steeds) از غار خارج میکند و به معبد برمیگردد.
نکته:
آتش نخستین (Primordial Fire)، شعلهای است که قدرت هلیوس، خدای خورشید از آن نشأت میگیرد. کریتوس با استفاده از آن قدرتهای ویژهای را کسب میکند.
کریتوس بعد از بازگرداندن اسبهای آتشین به زندگی، از آنها برای رسیدن به دنیای مردگان (Underworld) استفاده میکند. دنیای مردگان مقصد تمام موجودات فانی در یونان باستان است که هیدیس (Hades) خدای دنیای مردگان بر آن فرمانروایی میکند. او در دنیای مردگان با شارون (Charon) بر روی قایق خود در رودخانهی استیکس ملاقات میکند. شارون یا خارون در اساطیر یونان قایقرانی در دنیای مردگان است که ارواح را از رودخانه استیکس و آکرون که مرز بین دنیای مردگان و زندگان است عبور میدهد. شارون شروع به شمردن شباهتهای خود با کریتوس میکند. او هردوی آنها را بردگان ساکنان الیمپوس خطاب میکند و به کریتوس میگوید که از اینجا برود؛ چراکه هنوز وقت او نرسیده است.
بعد از این که شارون با عبور کریتوس از رودخانه مخالفت میکند و کریتوس نیز از آنجا نمیرود، آنها به ناچار درگیر یک نبرد میشوند. در نهایت شارون کریتوس را بیهوش کرده و به پرتگاه تارتاروس میاندازد.
نکته:
تارتاروس (Tartarus)، یکی از نخستین فرزندان آشوب (Chaos) و برادر گایا و نیکس است که عمیقترین نقطهی دنیای مردگان محسوب میشود. جایی که بیشتر تایتانهای کشته شده در جنگ تایتانوماخی بین تایتانها و خدایان الیمپوس به رهبری زئوس در آنجا زندانی شدند.
کریتوس در تارتاروس شاهد پاره شدن زنجیرهایی است که اطلس را در یکی از گودالهای تارتاروس به بند کشیده بودند. بعد از مدتی کریتوس با جنگندگی از گودال تارتاروس خارج میشود و برای شکست شارون برمیگردد. او با تصرف قایق، نور هلیوس را در دنیای مردگان دنبال میکند که هماکنون پرتوهای آن در مسیر رودخانهی استیکس به چشم میخورند. دنبالهی این پرتوها به معبد پرسفونه (Temple of Persephone) میرسند؛ جایی که در کمال تعجب، دخترش کالیوپ را مشاهده میکند که او را در امتداد رودخانه به داخل معبد میرساند. کریتوس در اینجا با پرسفونه، ملکهی دنیای مردگان ملاقات میکند.
پرسفونه به کریتوس میگوید که کالیوپ در دشت الیسیوم، سرزمین مردگان جاودان و جایی که ارواح به آرامش ابدی میرسند حضور دارد و تنها راه ملاقات با او این است که کریتوس تمام شرارتهای گذشتهی خود را رها کند و از تمام قدرتهایی که خدایان به او بخشیدند دست بکشد تا شایستهی حضور در الیسیوم شود. با این حال پرسفونه به او هشدار میدهد که جهان از انتخاب او رنج خواهد کشید.
درهرحال کریتوس تصمیم میگیرد تا قدرت خود را به درخت Forsaken Tree منتقل کند. این قدرتها شامل تمام سلاحها، تواناییهای جادویی و یادگاریهایی است که با از دست دادن آنها، کریتوس بار دیگر انسانیت خود را به دست میآورد و به یک مرد عادی تبدیل میشود تا دوباره دخترش را ملاقات کند. در این حال پرسفونه دوباره ظاهر میشود و اینبار انتخاب کریتوس را به تمسخر میگیرد و نقشهی واقعی خود را برای او فاش میکند.
پرسفونه که از خیانت زئوس، فریبهای هیدیس و رها شدن توسط خدایان کینه به دل گرفته بود، در واقع همان کسی بوده که اطلس را از بند آزاد کرده است. درحالی که کریتوس درحال خلع سلاح خود بود، اطلس به آرامی درحال پیش بردن نقشههای پرسفونه برای نابودی ستونهای جهان (Pillar of the World) بود تا از این طریق الیمپوس و تمام جهان را با خود به پایین بکشد و تمام دنیا را به همراه خود نابود کند تا از این وضعیت رها شود. کریتوس حالا متوجه میشود که پیامد تصمیم او برای رسیدن به دخترش، پایان جهان از جمله برای او و دخترش کالیوپ است. بنابراین با این که این تصمیم باعث فروپاشی ذهنی و از دست رفتن شانس دوبارهی دیدن دخترش میشود، باید با کشتن تمام ارواح حاضر در الیسیوم، دوباره قدرتهای خود را پس بگیرد و جهان را نجات دهد. به این ترتیب او دوباره به شبح اسپارتا تبدیل میشود و ظاهر قبلی خود را به دست میآورد. پس از آن، کالیوپ با دیدن بازگشت کریتوس به گریه میافتد.
کریتوس با به دست آوردن قدرتهای خود پرسفونه را دنبال میکند و در پایین ستونهای جهان به او میرسد. پرسفونه به او میگوید که این پایان کار است و با تبدیل شدن به شکل دیگر خود که زنی بالدار و با زره سیاه است، کریتوس را با بالای ستونها میبرد. هنگامی که آنها به قله میرسند، کریتوس و پرسفونه درگیر نبرد نهایی و خونین خود میشوند. در طول نبرد، پرسفونه سعی میکند تا کریتوس را گیج و مطیع خود کند و او را برای بازگشت به الیسیوم در کنار دخترش ترغیب کند؛ ولی با مشاهدهی مقاومت او، به اطلس دستور میدهد تا او را از بین ببرد.
کریتوس با زنجیر کردن اطلس به سقف دنیای مردگان به سمت پرسفونه بازمیگردد تا در نهایت او را با دستکش زئوس (Gauntlet of Zeus) نابود کند. الههی درحال نابودی، بدون توجه به سرنوشت خود کریتوس را به تمسخر میگیرد که دیگر هرگز رنج او به پایان نخواهد رسید. با موج انفجار بدن پرسفونه، ستونهای جهان از هم میپاشد و حالا اطلس تنها چیزی است که دنیا را متحد نگه داشته است. با این که این تایتان از قصد و غرض واقعی خدایان برای کریتوس توضیح میدهد، اما کریتوس معتقد است که مسیر او مشخص است؛ او در هر صورت به آنها خدمت خواهد کرد تا آنها به وعدهی خود برای رهایی او از کابوسهایش عمل کنند. زیرا این تنها راهی است که برای او باقی مانده است. اطلس پیش بینی میکند که آنها دوباره همدیگر را ملاقات خواهند کرد.
کریتوس با پایبندی به قول خود به خدایان، هلیوس را به آسمان برمیگرداند تا دوباره خورشید به یونان بتابد. اما حالا او میداند که گناهانش سراسر وجود را در بر گرفته و سرنوشتش این نیست که دوباره به دخترش برسد.
کریتوس با تنی خسته از جنگ، بیهوش شده و از ارابهی خورشید به زمین میافتد. اما قبل از برخورد به زمین، ناگهان متوقف میشود تا روی صخرهای قرار بگیرد که بعداً و در ابتدای قسمت اول سهگانهی اورجینال God of War خود را از روی آن به پایین پرتاب میکند. آتنا و هلیوس به کریتوس نزدیم میشوند و درحالی که او را به خاطر دستاوردش تحسین میکنند، سپر خورشید و دستکش زئوس را از او پس میگیرند. درحالی که آنها از طریق پورتال به سمت الیمپوس حرکت میکنند، هلیوس پیشنهاد کمک بیشتری را به جنگجوی اسپارتان میدهد، اما آتنا با گفتن این که «او زنده خواهد ماند» از این کار خودداری میکند. سپس آن دو از طریق دروازه به المپ میروند و کریتوس را بیهوش در صخرههای مشرف به دریای اژه (Aegean Sea) رها میکنند.
۳. اتفاقات بازی God of War - کریتوس، خدای جنگ جدید
- محصول سال ۲۰۰۵
- پلتفرم عرضه: PS2
بعد از مرور پیش زمینهی داستانی و دو قسمت Chains of Olympus و Ascension که بعدها به عنوان پیش درآمد داستان عرضه شدند و از نظر ترتیب خط داستانی قبل از قسمت اول سه گانهی اورجینال God of War قرار میگیرند، به داستان God of War 1 میرسیم که اتفاقات مهمی از داستان این مجموعه را رقم میزند.
در شروع اتفاقات این بازی، کریتوس ۱۰ سال است که در خدمت خدایان میجنگد. او در این راه، به نمایندگی خدای دریاها، پوسایدن، هایدرا، هیولای چندسر دریای اژه که اولین باس فایت بازی است را نابود میکند. اما کریتوس از خدمت و رنجهایی که در این سالها کشیده است، خسته میشود و آتنا را احضار میکند.
آتنا به کریتوس میگوید که خدایان یک درخواست نهایی از او دارند و اگر به آن عمل کند، او را به خاطر کشتن خانوادهاش خواهند بخشید و او هم از این رنج رها خواهد شد. اما این درخواست، چیز نیست جز نابودی اریس، خدای جنگ.
آتنا به خاطر منع مداخلهی الهی توسط زئوس، کریتوس را مأمور به نابودی اریس میکند و اریس هم به خاطر نفرت از خواهرش آتنا، تصمیم به نابودی شهر آتن میگیرد. آتنا کریتوس را به شهر جنگ زدهی آتن هدایت میکند و بعد از برخوردی عجیب با یک گورکن که او را به ادامهی مأموریتش تشویق میکند، کریتوس با جنگندگی خود را به مرکز شهر آتن میرساند. جایی که او در مواجهه با یک پیشگو متوجه میشود که تنها راه شکست اریس، رسیدن به جعبهی پاندورا است.
نکته:
جعبهی پاندورا (Pandora's Box) یک اثر باستانی در اساطیر یونان است که در واقع کوزهای بوده که توسط هفائستوس، خدای آتش، آهنگری و صنعتگری در یونان باستان به پاندورا داده شده بود و از او خواسته شده بود تا تحت هیچ شرایطی آن را باز نکند. اما او از روی کنجکاوی آن را باز میکند و منجر به پراکنده شدن شر در سراسر جهان میشود. پاندروا قبل از بستن مجدد جعبه، قدرت دیگری به نام امید (Hope) را در آن پیدا میکند که به نیت کمک به جهانیان دوباره آن را باز کرده و امید را در سراسر جهان پراکنده میکند.
جعبهی پاندورا قدرت کشتن یک خدا را به کریتوس میبخشد.
کریتوس برای پیدا کردن جعبهی پاندورا به صحرای ارواح گم شده (Desert of Lost Souls) میرود. آتنا در این راه به او میگوید که جعبهی پاندورا در معبد مخفی زنجیر شده به پشت کرونوسِ تایتان قرار دارد.
نکته:
کرونوس، رهبر و یکی از آخرین تایتانهای قدرتمندی بود که از گایا و اورانوس متولد شده بود. او به همراه همسرش رئا، اولین ساکنان المپ را به دنیا آورد. کرونوس در جنگ بزرگ تایتانوماخی در برابر خدایان المپ جنگید و توسط پسرش زئوس سرنگون شد. مجازات او پس از شکست توسط زئوس، حمل معبد پاندورا در غل و زنجیر برای همیشه بود.
کریتوس در نهایت موفق به احضار کرونوس میشود و سه روز طول میکشد تا از بدن او بالا رفته و به ورودی معبد برسد. او بعد از عبور از تمامی تلههای مرگبار و ارتشی از هیولاها، سرانجام به جعبهی پاندورا میرسد. اما اریس که از موفقیت خدمتکار سابقش مطلع است، کریتوس را هنگام خروج از معبد با پرتاب ستون بزرگی به سمت او میکشد. دو پرندهی هارپی جعبهی پاندورا را نزد اریس میبرند و کریتوس نیز به دنیای مردگان سقوط میکند.
او با جنگندگی مسیر خود را از میان دنیای آتشین مردگان باز میکند و با کمک گورکن مرموزی که قبلاً او را ملاقات کرده بود، متوجه میشود که آتنا تنها خدایی نیست که مراقب او است. او در نهایت موفق به بازگشت به دنیای زنده میشود و به آتن برمیگردد.
کریتوس اریس را درحالی میبیند که جعبهی پاندورا را در دست گرفته و زئوس را مقصر به وجود آمدن کریتوسِ نابودگر میداند. او با استفاده از قدرت رعدی که توسط زئوس به او داده میشود، جعبهی پاندرو را از اریس پس میگیرد و با باز کردن آن به قدرت فوق العادهای دست پیدا میکند که به او توانایی رویارویی با یک خدا را میدهد. کریتوس بلافاصله با اریس وارد نبرد نهایی میشود. باوجود تلاشهای اریس در خلع سلاح کریتوس و مجبور کردن او برای تجربهی دوبارهی حادثهی مرگ خانوادهاش که به منظور شکنجهی روانی و تحت کنترل گرفتن او انجام میشود، کریتوس موفق میشود که با استفاده از شمشیر خدایان (Blade of the Gods) اریس را به قتل برساند. شمشیر غول پیکر خدایان، در واقع یک پل بزرگ به شهر آتن بود که به ظاهر شمشیر ساخته شده بود.
در نهایت شهر از دست اریس نجات پیدا میکند و آتنا به کریتوس میگوید که اگرچه گناهان او بخشیده شدند، اما خدایان المپ نمیتوانند کابوسهای او را پاک کنند. او که حالا از دست خدایان رها شده است، بی هیچ امیدی تصمیم میگیرد تا خود را به دریای اژه انداخته و خودکشی کند. اما آتنا مداخله کرده و او را به کوه المپ میبرد. آتنا به عنوان پاداش خدمت به خدایان، شمشیرهای تازهای را به او میدهد او را به سمت تخت خالی خدای جنگ هدایت میکند. کریتوس به خدای جنگ جدید تبدیل میشود.
۴. اتفاقات بازی God of War: Ghost of Sparta - خدایان تقاص پس میدهند
- محصول سال ۲۰۱۰
- پلتفرم عرضه: PS3، PSP
مجدداً باید قبل از پرداختن به اتفاقات قسمت دوم مجموعهی اصلی God of War، به سراغ یکی دیگر از بازیهایی برویم که از نظر ترتیب خط داستانی بین قسمت اول و دوم قرار میگیرد.
پیشگو، وعدهی نابودی المپوس را نه به دست تایتانها، بلکه به دست جنگویی فانی داده بود که نشان مشخصی را بر چهره دارد. زئوس و اریس، خدایان المپ، تصور میکردند که دیموس، برادر کریتوس به خاطر نشان مادرزادی عجیبش همان جنگجوی وعده داده شده است. همانطور که قبلاً هم توضیح داده شد، اریس با همراهی آتنا و بعد از محاصرهی روستای محل زندگی آنها، دیموس را میرباید و کریتوس در دفاع از برادرش با اریس درگیر میشود و چشم راستش در این درگیری زخمی میشود. اریس آمادهی کشتن کریتوس جوان میشود اما آتنا جلوی او را میگیرد و به او یادآوری میکند که آنها فقط برای پیدا کردن جنگجوی نشاندار به اینجا آمده بودند، نه کشتن یک پسربچه.
دیموس به قلمروی مردگان برده میشود و در آنجا زندانی شده و تحت شکنجهی تاناتوس، خدای مرگ قرار میگیرد.
نکته:
تاناتوس (Thanatos) در اساطیر یونان به عنوان خدای مرگ شناخته میشود. گفته میشود که او پیش از به وجود آمدن چرخهی مرگ و زندگی وجود داشته و درو کنندهی تمام ارواح است. او به دستور زئوس، دیمیوس را به تصور این که او جنگجوی اسپارتان نشان دار است زندانی کرده و در جایی نگه داری میکند تا هرگز پیدا نشود.
سالها بعد، کریتوس که حالا با کشتن اریس به خدای جنگ جدید در کوه المپ تبدیل شده است، هنوز درگیری کابوس گذشتهی فانی خود است. او برخلاف توصیهی آتنا تصمیم میگیرد تا گذشتهی خود را کاوش کند و به معبد پوسایدن در شهر آتلانتیس برود. باوجود تلاش پوسایدن برای جلوگیری از رسیدن کریتوس به این شهر، کریتوس با عبور از هیولای سیلا (Scylla) به آتلانتیس میرسد. کریتوس سرانجام به مادر بیمارش کالیستو میرسد و سعی میکند هویت پدرش را برای او فاش کند. کریتوس فقط صداهای ضعیفی را میشنود اما کالیستو موفق میشود تا به او بگوید که برادرش هنوز زنده است و در قلمروی مرگ درحال شکنجه شدن است. اما او باید قبل از هرکاری به معبد اریس در اسپارتا برود.
وقتی کالیستو به یک هیولای وحشتناک تبدیل میشود، کریتوس مجبور میشود تا با او بجنگد. کالیستو قبل از مرگ از کریتوس تشکر میکند و به او التماس میکند که برادرش را پیدا کند. کریتوس در ادامهی مسیر خود با ترا (Thera)، تایتان به دام افتاده رو به رو میشود. کریتوس از او درباره برادرش پرس و جو میکند و بعد از این که ترا وعدهی کمک به کریتوس را میدهد، او را از بند آزاد میکند که این کار منجر به راه افتادن سیلی ویرانگر میشود و آتلانتیس را نابود میکند. کریتوس در سفرش به اسپارتا دوباره با گورکن ملاقات میکند؛ جایی که به او هشدار میدهد که خدایان را از خود نراند.
کریتوس درحال عبور از گذرگاه آرونیا (Aronia Pass) با ارینیس (Erinys) دختر تاناتوس ملاقات میکند. جنگجوی اسپارتان در نبرد با ارینیس او را شکست داده و بعد از کشتن او در میان استقبال مردم به شهر اسپارتا میرسد. او در مسیر خود به سمت معبد اریس، به گروهی از جنگجویان اسپارتان میرسد که به رهبری شخصی موسوم به آخرین اسپارتان (Last Spartan) درحال نابود کردن مجسمهی اریس هستند تا آن را با نماد کریتوس جایگزین کنند.
کریتوس بعد از آن به زندان اسپارتا میرود و در آنجا یکی از مخالفان وفادار به اریس را پیدا میکند که سعی دارد تا با آزاد کردن شیر غولپیکر پیرائوس، کریتوس را بکشد. با این حال کریتوس هردوی آنها را میکشد و به معبد اریس برمیگردد. او بعد از مواجهه با روحی که ظاهر جوان خودش را دارد، متوجه میشود که باید به آتلانتیس برگردد و قلمروی مرگ را پیدا کند. سپس کریتوس سلاح قبلی خود یعنی Arms of Sparta را به عنوان هدیهای از سوی آخرین اسپارتان میپذیرد و آنجا را ترک میکند.
بعد از این که کریتوس به آتلانتیس میرسد و کشتی او به شهر غرق شده نزدیک میشود، مینیونهای پوسایدن کشتی او را غرق میکنند و خدمهی آن را میکشند. کریتوس در آستانهی غرق شدن از مجسمهی پوسایدن که توسط او تسخیر شده است میشنود که تاوان غرق کردن قلمروی پادشاهی او را خواهد داد و این اتفاق را فراموش نخواهد کرد. سپس کریتوس از میان ویرانههای شهر عبور میکند و سرانجام دروازهی قلمروی مرگ را پیدا میکند.
کریتوس با وارد شدن به قلمروی مرگ، سرانجام برادر زندانیاش دیموس را پیدا میکند و او را آزاد میکند. دیموس که از شکنجهی این سالها رنج زیادی کشیده، از این که کریتوس زودتر به نجات او نیامده عصبانی شده است و با اعلام این که هیچوقت برادرش را نخواهد بخشید، به او حمله میکند. اما تاناتوس در این درگیری مداخله میکند و دیموس را به صخرهی خودکشی میبرد. دیموس در آستانهی سقوط از صخره، توسط برادرش نجات پیدا میکند و آنها بالاخره با هم آشتی میکنند.
کریتوس سلاحهای Arms of Sparta را به برادرش میدهد تا آنها درکنار هم با تاناتوس مبارزه کنند. تاناتوس قبل از درگیری فاش میکند که درواقع کریتوس همان جنگجوی نشان داری است که پیشگو درباره او گفته بود و این نشانه، همان خاکستر اعضای خانوادهی او است که به بدن کریتوس نشسته است. او توضیح میدهد که اریس در آن روز به اشتباه دیموس را انتخاب کرده است.
بعد از آن تاناتوس به هیولای سیاهی تبدیل میشود و دیموس را میکشد. اما سپس توسط کریتوس خشمگین نابود میشود. سپس کریتوس جسد برادرش را به بالای کوه میبرد و در آنجا به گورکن مرموز میرسد که از قبل قبری را برای او حفر کرده تا دیموس را در آنجا دفن کند. کریتوس از سلاح Arms of Sparta به عنوان نشان قبر برادرش استفاده میکند.
شبح اسپارتا بعد از به جا آوردن مراسم خاکسپاری برادرش به صخرهی خودکشی برمیگردد و پس از تفکر کوتاهی از خود میپرسد که «من به دست خدایان به چه موجودی تبدیل شدم؟» گورکن در پاسخ به او میگوید که او به «مرگ، نابودگرد جهان» تبدیل شده است، کریتوس روی خود را به سمت گورکن برمیگرداند اما او دوباره محو شده و اینبار آتنا است که ظاهر شده است. او به کریتوس میگوید که حالا تمام پیوندهای او با دنیای فانی قطع شده است و او آماده است تا به یک خدا تبدیل شود. آتنا تلاش میکند تا کریتوس را به مقام خدایی کامل برساند اما جنگجوی اسپارتان مانع این کار میشود. سپس او آتنا را سرزنش میکند و از او میپرسد که آیا نارضایتی او تنها یک بازی برای آنها بوده است؟ کریتوس بعد از آن به المپوس برمیگردد و به آتنا اعلام میکند که خدایان تقاص کاری که با او کردند تا پس خواهند داد. وقتی کریتوس درحال بازگشت است، آتنا به آرامی زیرلب میگوید که «برادر، من را ببخش». این اولین باری است که آتنا به خواهر و برادر بودن آنها اذعان میکند.
اما اتفاقات بازی در صحنهی بعد از تیتراژ ادامه پیدا میکند. جایی که گورکن درحال قرار دادن کالیستو در قبر دیده میشود و میگوید: «حالا فقط یکی باقی مانده است». در ادامه قبر سومی دیده میشود که ظاهراً برای کریتوس کنده شده است. بعد از آن به صحنهی نشستن کریتوس روی تخت خدای جنگ میرویم که اینباره زره جدید خود را به تن دارد و عصبانی و مصمم از تصمیمی که گرفته، به انتقام از خدایان فکر میکند.
(بسیاری از صاحب نظران معتقدند که این صحنهها به ابتدای بازی God of War II منتهی میشوند که در آن کریتوس با خشم از دست دادن برادر و مادرش لشکر اسپارتان را به سمت تصاحب شهر رودز رهبری میکند. زئوس که بعد از مشاهدهی نابودی خدای مرگ توسط کریتوس مضطرب و از کنترل خارج شده است، بعدها با فریب کریتوس او را میکشد و به گفتهی خود مبنی بر این که قصد دارد آخرین فرد از خانوادهای که هرگز نباید تشکیل میشد را بکشد، عمل میکند.)
۵. اتفاقات بازی God of War: Betrayal
- محصول سال ۲۰۰۷
- پلتفرم عرضه: Java (موبایل)
اما قبل از این که به سراغ اتفاقات God of War II برویم، وقایع داستانی God of War: Betrayal نیز کمی بعد از نسخه اول God of War جریان دارد. جایی که کریتوس رهبری لشکر اسپارتان را علیه یونان برعهده دارد. او در جریان نبرد در کنار همرزمان خود، مورد حملهی گروهی از هیولاها به رهبری آرگوسِ غول (Argos) قرار میگیرد که توسط هرا (Hera)، همسر زئوس برای توقف جنگی که کریتوس به راه انداخته، فرستاده شدند.
با این حال، قبل از این که کریتوس این هیولا را شکست دهد، آرگوس توسط یک قاتل ناشناس کشته میشود تا اعتبار این ضدقهرمان را در میان خدایان المپ نابود کند. کریتوس او را در یونان تعقیب میکند تا هویت او را کشف کند. اما مینیونهای هیدیس در مسیر برای او مزاحمت ایجاد میکنند تا حرکت او کند شود. بلافاصله، سریکس، پسر هرمس، یکی از خدایان المپ پیامی را از سوی زئوس به کریتوس میرساند که در آن نسبت به ویرانیهای فزایندهای که کریتوس در مسیر خود به جا میگذارد، اظهار نگرانی کرده است. سریکس در مقابل کریتوس میایستد اما خدای جنگ از توقف خودداری میکند و با او درگیر میشود. قاتل مرموز با استفاده از این موقعیت فرار میکند.
بازی با کشتن سریکس توسط کریتوس و خوشحالی جنگجویان اسپارتان به پایان میرسد. اما کریتوس با مشاهدهی جسد خدای مرده، میداند که زئوس بالاخره برای این نافرمانی علیه او اقدام خواهد کرد.
۶. اتفاقات بازی God of War 2 - انتقام خیانت
- محصول سال ۲۰۰۷
- پلتفرم عرضه: PS2، PS3
اتفاقات God of War II حدود ۱۳ سال بعد از قسمت اول God of War و در فاصلهی اندکی بعد از وقایع God of War: Ghost of Sparta جریان دارد. کریتوس بعد از شکست اریس به خدای جنگ جدید تبدیل شده اما به خاطر اعمال خشونت بار و بیرحمانهی خود علیه دیگر شهرهای یونان، چندان مورد پذیرش خدایان قرار نگرفته است. کریتوس هنوز هم خاطرات اعمال گذشتهی خود در زمان فرمانبرداری از اریس را در ذهن دارد و تنها راهی که از آن لذت میبرد، رهبری ارتش اسپارتان در فتح یونان است. آتنا از کریتوس خواهش میکند که دست از این کار بردارد و به او هشدار میدهد که او دیگر نمیتواند از کریتوس در برابر خشم خدایان المپ محافظت کند. آتنا به کریتوس میگوید که نباید به او پشت کند، چراکه در واقع آتنا بود که کریتوس را به جایگاه خدای جنگ رساند. با این حال کریتوس میگوید که هیچ دینی به گردن او نیست و برای کمک به ارتش اسپارتان به نبرد شهر Rhodes خواهد رفت.
کریتوس در قامت خدایی خود به نبرد میپیوندد و شروع به نابودی شهر Rhodes میکند. بعد از مدت کوتاهی کریتوس متوجه ورود عقابی میشود که معتقد است همان آتنا است که در لباس مبدل ظاهر شده است. این پرنده قدرت خدایی کریتوس را از او میگیرد و در عوض آن را به مجسمهی Colossus of Rhodes تزریق میکند تا با زنده کردن آن، کریتوس را بکشد.
نکته:
مجسمهی Colossus of Rhodes، نماد هلیوس، خدای خورشید در شهر رودز یونان بود که به افتخار دفاع موفقیت آمیز این شهر در برابر حملهی دیمیتریوس اول مقدونی بنا شده بود. این مجسمهی باشکوه و غول آسا یکی از عجایب هفت گانهی جهان باستان در نظر گرفته میشود.
بعد از یک نبرد طولانی با مجسمهی غولپیکر طلایی شهر، زئوس شمشیر Blade of Olympus را به کریتوس میدهد؛ شمشیری که خود زئوس در جنگ بزرگ خدایان و تایتانها از آن استفاده کرده بود. به دستور زئوس، کریتوس شمشیر خود را با قدرتهای خدایی خود تلفیق میکند تا از آن برای پیروزی بر کلوسوس استفاده کند. به این ترتیب تمام قدرتهای خدایی کریتوس از بدن او خارج شده و دوباره به یک انسان فانی تبدیل میشود. او برای نابودی مجسمهی کلوسوس به داخل آن رفته و از درون آن را نابود میکند. اما در زمان سقوط مجسمه، کریتوس به شدت زخمی میشود.
کریتوس به این نتیجه میرسد که برای نجات خود باید شمشیر Blade of Olympus را پس بگیرد. برای همین به سختی از جای خود بلند میشود و لنگان لنگان به سمت شمشیر حرکت میکند. در این حین، زئوس در ظاهر عقابی که قدرت خدایی کریتوس را ربوده بود دوباره ظاهر میشود و به کریتوس خیانت میکند تا سرنوشتش مانند اریس نباشد. زئوس از کریتوس میخواهد که تسلیم شود اما وقتی کریتوس امتناع میکند، زئوس شمشیر Blade of Olympus را در شکمش فرو میکند. کریتوس از خدمت ابدی به خدایان امتناع میکند و در نتیجه زئوس کار او را تمام میکند و همزمان تمام سربازان اسپارتان و رودز را از بین میبرد.
با این حال، همانطور که کریتوس درحال کشیده شدن به سمت عذاب ابدی دنیای مردگان است، در راه توسط گایا، مادر تایتانها و راوی داستان نجات پیدا میکند. گایا به او پیشنهاد اتحاد علیه زئوس را میدهد و به میگوید که باید خواهران سرنوشت (Sisters of Fate) را پیدا کند تا بتواند گذشته را تغییر دهد و قدرتهای خدایی خود و همچنین جایگاه خود به عنوان خدای جنگ را پس بگیرد. به این ترتیب میتواند از وقع خیانت زئوس جلوگیری کرده و او را بکشد.
نکته:
خواهران سرنوشت یا Moirai، سه خواهر نخستین و فرزندان اربیوس (Erebus) و نیکس (Nyx)، مظهر تاریکی و ملکهی شب در اساطیر یونان هستند و قدرت کنترل زمان و سرنوشت تمام تایتانها، خدایان و به ویژه انسانهای فانی را در دست دارند. لاهکسیس، آتروپوس و کلوتو هریک وظیفهی بافت رشتههای سرنوشت (Threads of Fate) و شروع زندگی، تعیین طول مدت آن و بریدن و پایان دادن به زندگی را برعهده دارند.
کریتوس که هنوز اندکی از قدرتهای خود را حفظ کرده، موفق میشود تا دنیای زیرین فرار کند. گایا نیز کنترل اسب بالدار پگاسوس را به کریتوس میدهد تا مسافت طولانی تا جزیرهی آفرینش (Island of Creation) محل اسقرار خواهران سرنوشت را طی کند.
کریتوس و پگاسوس پس از انحراف به سمت کوهی که تایفونِ تایتان (Typhon) و پرومتئوس (Prometheus)، تایتان سابق را در خود جای داده است. پرومتئوس به خاطر قرار دادن آتش در اختیار انسانها توسط زئوس محکوم به شکنجهی ابدی شده است و یک پرنده غولپیکر هر روز به سراغ او میرود تا از بدن او تغذیه کند. کریتوس با خلاص کردن پرومتئوس از این عذاب ابدی، او را به آتش میاندازد و این اتفاق قدرت خشم تایتانها را به او میدهد. کریتوس و پگاسوس دوباره شروع به پرواز به سمت جزیرهی آفرینش میکنند. آنها در مسیر با حملهی گریفینها و کلاغهایی رو به رو میشوند که در خدمت سوار تاریکی (Dark Rider) قرار دارند. سوار تاریکی یا جنگجوی سرنوشت، محافظ جزیرهی آفرینش است. او موفق میشود تا با ضربه زدن به پگاسوس، منجر به سقوط آن شود، اما کریتوس با پریدن روی دارک گریفین (The Dark griffin) به نبرد ادامه میدهد تا این که سوار تاریکی را با نیزهی سرنوشت ( Spear of Destiny) نابود میکند. او در نهایت اسب سیاه دارک گریفین را با فرو کردن نیزه در گردنش میکشد و خود در ارتفاع کم به سمت جزیره شیرجه میزند تا به سلامت به محل اسقرار خواهران سرنوشت برسد.
کریتوس درحین جستجوی جزیره از گایا درباره علت کمک او سؤال میکند. سپس گایا داستان تولد زئوس و سرنوشت پدرش کرونوس را برای او بازگو میکند. کرونوسِ تایتان، فرزند گایا و یکی از آخرین تایتانهای قدرتمند باقی مانده بود که به دلیل پیشگویی قیام یکی از فرزندان خود علیه او، تک تک فرزندان متولد شدهی خود را در همان سنین پایین میخورد تا از این اتفاق جلوگیری کند. در مقابل، رئا (Rhea)، همسر کرونوس و مادر زئوس یکی از فرزندان خود را مخفی کرده و به جای او قطعهای سنگ را به خورد کرونوس داد. او فرزند خود را به جزیرهای که درواقع بدن گایا، مادر زمین و مادربزرگ زئوس بود فرستاد تا به دست او پرورش پیدا کند. این کودک بعدها بزرگ و بزرگتر شد تا این که به زئوس قدرتمند تبدیل شد و علیه کرونوس و تمام تایتانها قیام کرد. زئوس در جنگ بزرگ، تمام تایتانها را به نابودی کشاند و آنها را در قعر عمیقترین نقطهی دنیای مردگان زندانی کرد تا پایه گذار دوران حکومت خدایان المپوس شود. او همچنین کرونوس، پدرش را تا ابد به حمل معبد پاندورا و پرسه زدن در صحرای ارواح گم شده محکوم کرد.
کریتوس در ادامه با شماری از دشمنانی مواجه میشود که هریک قدرت و سلاح خاصی را در اختیار او میگذارند که در ادامهی مسیر به کار خواهد گرفت. او با پسرعموی نیمه خدای خود، تسئوس (Theseus) رو به رو میشود و با کشتن تسئوس به کلید محل نگهداری اسبهای زمان (Steeds of Time) دست پیدا میکند که هدیهای از سوی کرونوس به خواهران سرنوشت بود تا سرنوشت خودش را تغییر دهند. سپس کریتوس پرسیوس، برادر ناتنی خود و یک نیمه خدای دیگر را به طرز وحشیانهای میکشد و سپر بازتاب کنندهی او را برای ادامهی مسیر برمیدارد.
کریتوس در ادامهی مسیر خود با کاپیتان کشتی که در ابتدای بازی اول God of War دیده شده بود و همچنین پادشاه بربرها که در خدای جنگ 1 سرش را از تنش جدا کرده بود مواجه میشود و چکش بربرها را از او میگیرد. او همچنین با ایکاریوس (Icarus) نحیف و دیوانه رو به رو میشود که بالهایش را از او میگیرد. کریتوس از ملکهی گروگون، یوریال نیز سر بریدهی یوریال (Head of Euryale) را به دست میآورد که قدرت سنگ کردن دشمنان را به او میدهد.
کریتوس بر روی اطلسِ تایتان در زیر زمین فرود میآید و سعی میکند تا با او ارتباط برقرار کند. در ابتدا اطلس از دیدن جنگجوی اسپارتان ناراحت میشود و کمک کردن به او خودداری میکند. او تلاش میکند تا از کریتوس به خاطر به زنجیر کشیدن او بعد از اتفاقات God of War: Chains of Olympus انتقام بگیرد اما کریتوس موفق میشود تا اطلس را متقاعد کند که به او کمک کند تا او سرنوشتش را تغییر داده و زئوس را بکشد. اطلس که مجذوب هدف کریتوس شده بود، داستان ساخت شمشیر Blade of Olympus را برای او بازگو میکند. بعد از شعلهور شدن آتش جنگ بزرگ بین خدایان و تایتانها، زئوس شمشیر قدرتمندی را به نام Blade of Olympus میسازد تا به جنگ بزرگ خاتمه دهد. او با استفاده از همین شمشیر، تایتانها را به قعر تارتاروس تبعید کرد. هنگامی که تایتانها در برابر خدایان شکست خوردند، هریک به نحوی مجازات و تحقیر شدند. حالا آنها از کمک کریتوس برای انتقام از زئوس استقبال میکنند. در واقع این هدف مشترک، کریتوس و تایتانها را متحد میکند تا زئوس را پایین بکشند.
بعد از پذیرش این پیشنهاد توسط تایتانها، اطلس قدرت جدیدی را تحت عنوان زلزلهی اطلس (Atlas Quake) به کریتوس اعطا میکند تا به سطح زمین برگردد و به بتواند به مسیر خود ادامه دهد. پس از رسیدن به سطح زمین، او با یکی از سربازان اسپارتان مواجه میشود که برای او تعریف میکند که چطور زئوس از روی خشم اسپارتا را نابود کرده است. کریتوس در ادامه موفق میشود تا کراکن (Kraken)، هیولای وحشی و غولپیکر را نابود کند و ققنوس (Phoenix) را دوباره بیدار کند و با آرزوی انتقام از زئوس به سمت معبد سرنوشت (Temple of Fates) پرواز کند.
سرانجام با رسیدن کریتوس به تالار تخت (Throne Room)، او تمایل راسخ خود را برای تغییر سرنوشت خود و زئوس، پادشاه خدایان المپ به خواهران سرنوشت ابراز میکند. اما خواهران سرنوشت مانع عبور او میشوند. به این ترتیب کریتوس با لاهکسیس رو به رو میشود.
کریتوس بعد از نبردی سهمگین با لاهکسیس و شکست او، خواهر وسطی، یعنی آتروپوس را مشاهده میکند که از دل او بیرون آمده و کریتوس را در زمان به عقب بر میگرداند و به لحظهی نبردش با اریس میبرد. نقشهی آتروپوس این است که با نابود کردن شمشیر بزرگ Blade of the Gods که کریتوس با استفاده از آن اریس را کشته بود، همینجا به عمر جنگجوی اسپارتان خاتمه دهد. اما کریتوس موفق میشود تا از شمشیر خدایان دفاع کرده و اوضاع به همان شکل قبل برگردد. او با سفر به زمان حال، آتروپوس را درون یک آینه اسیر میکند و موفق به شکست او میشود. حالا او باید به طور همزمان با آتروپوس و لاهکسیس مبارزه کند. کریتوس با فرو کردن شمشیر خود در دل دو خواهر و نابود کردن آینهای که در آن گرفتار شدند، موفق به شکست هردوی آنها میشود تا دو خواهر را برای همیشه زندانی کند.
کریتوس در ادامه به سراغ خواهر سوم، کلوتو میرود که کنترل Loom of Fate را در دست دارد و از آن دفاع میکند. Loom of Fate وسیلهای است که با استفاده از آن میتواند به زندگی خدایان و موجودات فانی حکومت کرد. کریتوس با دوختن دستان کلوتو به زمین، موفق میشود تا جمجمهی او را با یک آونگ تیغهای غولپیکر و درحال نوسان به سیخ بکشد. با شکست سه خواهر سرنوشت از کریتوس، کنترل دستگاه بافت رشتههای سرنوشت به دست او میافتد و عملاً سرنوشتش را در دست خود بگیرد. کریتوس با استفاده از آن موفق میشود تا قدرتهای خود را بازیابی کرده و بار دیگر خدای جنگ شود. او به لحظهی مرگ خود به دست زئوس برمیگردد و با نجات خود، شمشیر Blade of Olympus را از دست زئوس میگیرد و نبردی طولانی را با پادشاه خدایان آغاز میکند. در پایان این نبرد، زئوس با استفاده از قدرت کنترل رعد و برق خود، کریتوس را در جای خود خشک میکند. کریتوس در ادامه به دروغ خود را تسلیم زئوس میکند اما هنگامی که زئوس برای کشتن او حرکت میکند، با استفاده از یک انفجار انرژی، ضربهی او را منحرف کرده و دستان زئوس را با شمشیرهای آتنا به یک صخره میدوزد. سپس کریتوس شمشیر خدایان را به دست گرفته و دقیقاً همانطور که زئوس او را کشته بود، شمشیر را به قلب زئوس فرو میکند.
درست قبل از این که کریتوس کار زئوس را یکسره کند، آتنا از راه میرسد و از زئوس دفاع میکند. کریتوس که از دخالت و خیانت او خشمگیمن شده، با آتنا مقابله میکند، اما آتنا به او میگوید که قصد او فقط محافظت از المپوس است. زئوس که به سختی زخمی شده، تلاش میکند تا در این کشمکش فرار کند. او در راه به کریتوس میگوید که او جنگی را شروع کرده که امکان ندارد در آن پیروز شود؛ چراکه خواهران سرنوشت پیروزی زئوس را در این جنگ پیش بینی کردند.
کریتوس با رهایی از دست آتنا مجدداً با شمشیر المپوس به به زئوس حمله میکند اما آتنا با قرار گرفتن در مقابل او خود را فدا میکند تا به زئوس فرصت فرار بدهد. کریتوس مات و مبهوت از آتنا میپرسد که چرا این کار را کرده است. آتنا در لحظات آخر خود برای او فاش میکند که اقدامات زئوس باید به این چرخهی پدرکشی خاتمه دهد. زیرا همانطور که کرونوس به کشتن اورانوس و زئوس به کشتن کرونوس پرداخت، کریتوس نیز زئوس را میکشد و این روند ادامه خواهد یافت. زئوس امیدوار بود تا قبل از این که کریتوس موفق به این کار شود، این چرخه را متوقف کند. اینجا برای اولین بار ماهیت زئوس به عنوان پدر کریتوس فاش میشود. به این تریب مشخص میشود که کریتوس پیش از این که با کشتن اریس به یک خدای کامل تبدیل شود، از ابتدا به عنوان یک نیمه خدا متولد شده بود. آتنا درحال مرگ به کریتوس التماس میکند که از تصمیم خود برای گرفتن انتقام از زئوس برگردد.
کریتوس بعد از لحظهای از شوک و خجالت زدگی، ناگهان خشمگین میشود و اعلام میکند که او پدری ندارد. آتنا در دستان کریتوس جان میدهد و در لحظهی آخر میگوید که هیچ یک از خدایان المپ کریتوس را نخواهند پذیرفت و در این نزاع از زئوس دفاع خواهند کرد تا در نهایت المپ پیروز شود. او به کریتوس میگوید که زئوس همان المپوس است و با کشته شدن او، فرمانروایی خدایان المپ سقوط خواهد کرد. اما کریتوس همان لحظه قسم میخورد که از زئوس و هر خدایی که انتقام او را انکار کند، انتقام خواهد گرفت. او اعلام میکند که دوران آنها به سر رسیده است و هر قیمتی به هدف خود خواهد رسید. بدن بیجان آتنا خیلی زود از هم فرو میپاشد و گایا در این لحظه به کریتوس میگوید که از حالا به بعد قدرت کنترل زمان نیز به دست او داده شده است.
کریتوس به سراغ دستگاه بافت رشتههای زمان میرود و درحالی که تالار اطرافش درحال فروپاشی است، بار دیگر با استفاده از دستگاه به زمان جنگ خدایان و تایتانها برمیگردد. او به سراغ گایا میرود و او به کریتوس میگوید که تایتانها منتظر او بودند. سپس کریتوس توضیح میدهد که آنها میتوانند در زمان او در این جنگ پیروز شوند. کریتوس با سفر در زمان، قدرتمندترین ورژن تایتانها در زمان خود را گرد هم جمع میکند تا با ارتشی از تایتانها به زئوس حمله کند.
در این حین، زئوس شکست خورده با بازگشت به کوه المپ از خدایان دیگر میخواهد که به او در کشتن کریتوس سرکش کمک کنند. در همین لحظه، تمام تایتانهایی که تاکنون وجود داشتند به قدرتمندترین شکل خود به زمان کریتوس بازمیگردند و کریتوس لبریز از خشم و انتقام با رهبری آنها از کوه المپ بالا میرود تا زئوس و خدایان را بکشد. کریتوس با فریادی از خشم اعلام میکند که «زئوس! پسرت برگشته... من المپوس را نابود خواهم کرد!». به این ترتیب، مستقیماً به وقایع بازی God of War III هدایت میشویم.
۷. اتفاقات بازی God of War 3 - سقوط خدایان المپ
- محصول سال ۲۰۱۰
- پلتفرم عرضه: PS3، PS4
داستان بازی God of War III با روایت مهیجی از گفتگوی زئوس و کریتوس، مستقیماً بعد از اتفاقات پایانی بازی God of War II آغاز میشود. خدای جنگِ سرکش المپوس با استفاده از قدرت تقدیر (Power of the Fates) ارتش کوچکی از تایتانها را به راه انداخته که از دل جنگ بزرگ با خدایان بیرون کشیده شدند تا همگی برای انتقام از زئوس از کوه المپ بالا بروند. خدایان المپ بلافاصله وارد عمل میشوند تا در برابر این حمله مقابله کنند. درحالی که زئوس نظارهگر این اتفاقات است، هلیوس سوار بر ارابهی خود بر فراز المپوس حرکت میکند و هرمس با سرعت فوق العادهی خود از سمت پایین قله حمله میکند. هرکول دستور هدایت سربازانش به نبرد را دریافت میکند و هیدیس در شکل و شمایل غول پیکر خود برمیخیزد تا با تایتانها درگیر شود. از سوی دیگر پوسایدن از راه میرسد و مثل یک موشک از المپ به سمت ارتش دشمن پرتاب میشود تا ضربهی سهمگینی را به سینهی اپیمتئوس (Epimetheus) وارد کند. پوسایدن در در ادامه به شکل یک موجمود آبی عظیم الجثه آشکار میشود که چندین موجود اسب مانند به نام هیپوکامپی او را همراهی میکنند. این موجودات با سری شبیه به اسب و بدنی شبیه به بندپایان، با دم شبیه به مار خود به نیم تنهی پوسایدن متصل شدند و دوام و قدرت بالایی را به او میبخشند. پوسایدن به یکه تازی در میدان نبرد ادامه میدهد و چندین تن از تایتانها را از بین میبرد تا نهایتاً به سراغ گایا رفته و با او درگیر میشود.
کریتوس که پوسایدن را بزرگترین تهدید خود در میدان نبرد میبیند، با خدای دریاها درگیر میشود. جنگجوی اسپارتان بعد از این که پوسایدن را در چنگ گایا اسیر میکند، موفق میشود او را از قالب خدایی خود بیرون کشیده و به سکوی جداگانهای منتقل کند. این دو مدت کوتاهی را با هم درگیر میشوند تا این که کریتوس به پوسایدن نزدیک شده و او را به طور وحشیانهای کتک میزند تا گردن او را شکسته و چشمانش را از حدقه بیرون بکشد. سپس پیکر بیجان پوسایدن به اعماق اقیانوس انداخته میشود. با مرگ خدای دریاها، اقیانوس خروشان میشود و سطح آب دریا به شدت بالا میآید تا منجر به سیل ویرانگری شود که تمام یونان را در بر میگیرد و تقریباً تمام بشریت را به نابودی بکشد.
کریتوس و گایا بعد از کشتن پوسایدن به مسیر خود ادامه میدهند و به اقامتگاه زئوس، پادشاه خدایان میرسند. کریتوس با دیالوگ مشهور خود در برابر زئوس میایستد: «حالا چه کاری از دستت ساخته است پدر!؟ تو دیگه نمیتونی پشت آتنا پنهان بشی. دستان مرگ منوتستن منو شکست بدن؛ خواهران تقدیر نتونستن جلوی منو بگیرن؛ و تو پایان امروز رو نخواهی دید. من انتقامم رو خواهم گرفت». زئوس سرشار از خشم و عصبانیت، اعلام میکند که دیگر گستاخی فرزند شرور خود نمیپذیرد. او با قدرت کنترل آسمانها و رعد و برق خود از خدای جنگ استقبال میکند تا بخش بزرگی از بازوی گایا را منفجر کند و آن دو را به پایین المپوس بفرستد. کریتوس با استفاده از قدرت زره طلایی Golden Fleece بخش زیادی از قدرت انفجار را به خود جذب کرده و از این حمله جان سالم به در میبرد اما همینطور که گایا برای زنده ماندن و بازگشت به سمت زئوس دست و پا میزند، کریتوس حتی با فرو کردن شمشیر Blade of Olympus در پشت گایا، قادر به حفظ تعادل خود روی بدن تایتان نیست. گایا به کریتوس هشدار میدهد که او فقط یک مهره برای پیش برد اهداف تایتانها بوده و حالا که آنها به زئوس رسیدند، نیازی به او ندارند. کریتوس از پشت گایا سقوط میکند و در راه افتن در رودخانهی استیکس به سرگذشت زندگی خود فکر میکند. او برای گرفتن انتقام خود مصمم است، حتی اگر نیاز باشد بارها و بارها با هیدیس مقابله کرده و از مرگ برگردد.
کریتوس بعد از این که تقریباً تمام قدرتهایش توسط ارواح مردهی رودخانهی استیکس مکیده میشود، در راه رسیدن به اقامتگاه هیدیس، دوباره با آتنا ملاقات میکند. آتنا برای او توضیح میدهد که او اینجا و در دنیای مردگان به «سطح دیگری از وجود» رسیده و مایل است به کریتوس برای از سرگیری انتقام خود کمک کند. او سلاحهای جدیدی را در اختیار کریتوس میگذارد تا در دنیای مردگان دوام آورده و دشمنان خود را از پیش رو بردارد. آتنا مأموریت جدیدی را برای کریتوس تعریف میکند تا با خاموش کردن شعلهی المپوس (Flame of Olympus)، زئوس را شکست دهد.
نکته:
شعلهی المپوس (Flame of Olympus) قدرت مطلقی است که از تمام خدایان نیز فراتر است. با وجود درخشش فریبندهی این شعله، تماس با آن برای خدایان و موجودات فانی نتیجهای جز مرگ را به دنبال ندارد.
کریتوس در مسیر خود در دنیای زیرین به دو روح سرگردان برمیخورد. او بعد از مواجهه با مجسمهی Statues of the Three Judges of the Underworld با هفائستوس ملاقات میکند و رفته رفته بیشتر درمورد اسرار المپ و زئوس آگاه میشود. او خطوط مروموزی را روی زمین کشف میکند که به جا مانده از افراد مختلف گذشته هستند. در نهایت او به کاخ هیدیس میرسد که در آن جسد ترمیم شدهی پرسفونه در تابوتی نگهداری میشود. کریتوس درون یک غار تاریک، با خدای دنیای زیرین، هیدیس ملاقات میکند. هیدیس با کریتوس وارد نبرد میشوند تا این که اسپارتان خونخوار کلاهخود هیدیس را از بدنش جدا کرده و سلاحهای او را از آن خود میکند. او در ادامه با استفاده از سلاح موسوم به چنگال هیدیس (Claws of Hades) روح او را از بدنش بیرون میکشد و جذب خود میکند.
در نهایت کریتوس از طریق دروازهی هایپریون که در اساطیر یونان برای سفر در مسافتهای طولانی مورد استفاده قرار میگیرد، موفق به فرار از دنیای مردگان میشود و سفر خود را در امتداد المپ از سر میگیرد؛ با این تفاوت که اکنون باید در مسیر هم با خدایان و هم تایتانها رو به رو شود. از اینجا به بعد با یک روند قتل و نابودی سریالی توسط کریتوس مواجه هستیم که بدون پرداختن به جزئیات مبارزات، یک به یک به آنها اشاره میکنیم. او قبل از همه، با هلیوس، سوار بر ارابهی خورشید مواجه میشود. جایی که کریتوس سر خدای خورشید را با دستان خالی از تنش جدا کرده و قدرت ویژهی او را به دست میآورد. او همچنین پایاهای هرمس را قطع کرده و چکمههای هرمس را تصاحب میکند.
کریتوس که ظاهراً دیگر چیزی جلودار او نیست، در ادامه با برادر ناتنیاش هرکول مواجه میشود و با استفاده از دستکشهای قدرتمند نیمن کستوس (Nemean Cestus) بیرحمانه او را تاسرحد مرگ کتک میزند. او بعد از مواجهه با هرا (Hera)، همسر زئوس که به پاندروا توهین میکند، گردن او را میشکند، با آفرودیت درخشان (Aphrodite) و ندیمههایش درگیر میشود و در تارتاروس شمشیر المپ را در سر کرونوسِ تایتان فرو میکند. جنگجوی اسپارتان که به نظر میرسد واقعاً خون جلوی چشم او را گرفته، هفائستوس، خالق پاندورا را به سیخ میکشد و شلاق نمسیس (Nemesis Whip) را قبل از مرگش به دست میآورد. او در ادامه با عقربهای غول پیکر مبارزه میکند و ملکهی آن را میکشد تا این که سرانجام به تالار شعله میرسد و پاندورا در میان آن میبیند. اما روند پیشروی او با حضور مجدد زئوس قطع میشود.
نکاتی در ارتباط با شعلهی المپ و جعبهی پاندورا:
شعلهی المپ، در ابتدا برای ساخت جعبهی پاندورا استفاده شده بود و هفائستوس به این نتیجه رسید که این شعله بهترین عامل برای محافظت از جعبهی پاندورا است. پاندورا به عنوان تنها راه عبور از شعله و دستیابی به آن نیز از دل همین شعله بیرون آمد. اما هفائستوس برای جلوگیری از قربانی شدن پاندورا برای دسترسی به آن، به زئوس دروغ میگوید تا زئوس آن را در معبد متصل به کرونوسِ تایتان قرار دهد.
بعد از این که کریتوس برای نابودی اریس و تصاحب جایگاه خدای جنگ، جعبه را باز کرد، پاندورا به قفل محافظ اصلی خود، یعنی شعلهی المپ منتقل شد. حالا تنها راه دستیابی به آن، استفاده از پاندورا برای خاموش کردن شعله است.
زئوس جلوی پاندرو را از سرنوشتش در جنگ میان او با خدای جنگ میگیرد. کریتوس در نبرد با زئوس دست برتر را دارد اما به طور ناگهانی تغییر عقیده میدهد. کریتوس به دلیل تجلی کالیوپ، دختر از دست رفتهاش در چهرهی پاندروا، وابستگی خاصی به او داشته و از دست دادن او را مانند از دست دادن یکی دیگر از اعضای خانوادهاش میبیند. پاندروا قرار بود کلید رسیدن به جعبهی پاندورا باشد و بارها به این موضوع اشاره میکند که این سرنوشت او و تنها راهی است که برای کریتوس وجود دارد. برای همین او برای این کار باید خود را در میان شعلهی المپ فدا کند. کریتوس تلاش میکند تا مانع ورود پاندورا به شعله شود و در این بین زئوس هم او را تشویق میکرد که پاندورا را جنات دهد. با این حال، ترغیب کردنهای زئوس خیلی خود جنبهی طعنه به خود میگیرد و از کریتوس میخواهد که «او را مثل خانوادهاش ناامید نکند». این حرف باعث خشمگین شدن اسپارتان شده و او را راضی میکند تا پاندرو را به درون شعلههای المپ رها کرده و به زئوس حمله کند. این اتفاق منجر به دستیابی کریتوس به جعبهی پاندورا میشود. اما کریتوس هنگام باز کردن آن، در کمال تعجب با یک جعبهی خالی مواجه میشود.
نکته:
بعد از شکست تایتانها در جنگ بزرگ با خدایان، زئوس متوجه شده که شر حاصل از این جنگ در صورت آزاد بودن، جهان را به نابودی میکشاند. زئوس به هفائستوس مأموریت داد تا جعبهی قدرتمندی را برای نگه داشتن جهان از شر ترس، طمع و نفرت، خلق کند.
بعد از این که کریتوس جعبه را باز کرده و به قدرت ممنوعهی آن برای شکست خدای جنگ دست پیدا کرد، «ترس» به جان زئوس رخنه کرد.
زئوس او را به خاطر «یک شکست مفتضحانهی دیگر» مسخره میکند و خشم کریتوس بیشتر و بیشتر میشود اما زئوس برای بهبودی از آسیبهایی که در نبرد با خدای جنگ دیده، از آنجا تلپورت میشود. پدر و پسر بار دیگر بیرون از تالار با هم درگیر نبرد میشوند اما قبل از این که هیچ یک از آنها اعلام پیروزی کند، ناگهان سکوی میدان نبرد با ورود گایا که تاکنون تصور میشد کشته شده است، به لرزه میافتد. حملهی گایا، کریتوس و زئوس را به بدن او میکشاند تا نبرد در نزدیکی قلب تایتان ادامه پیدا کند. زئوس با استفاده از قدرت خود، زندگی را از قلب گایا بیرون میکشد و مانند کریتوس جوان میشود اما در نهایت در نبرد با جنگجوی اسپارتان شکست میخورد و کریتوس با استفاده از شمشیر المپ، او را به قلب گایا میخکوب میکند تا ظاهراً هردوی آنها را بکشد.
کریتوس بعد از بیدار شدن در میان آوار و زمین ترک خورده، بدن زئوس را درحالی که به یک صخره میخکوب شده است، پیدا میکند. او با بیرحمی شمشیر المپ را از بدن او بیرون میکشد. اما زمانی که کریتوس تلاش میکند تا این مکان را ترک کند، زئوس که هنوز نفسهای آخر را میکشد، غرق در نفرت از پسر «کافر» خود به او حمله میکند و برای تصاحب خشم و قدرت ارادهی کریتوس تلاش میکند تا در عوض آن را مملؤ از ترس و حس فقدان کند و در آستانهی مرگ قرار دهد.
کریتوس قبل از مرگ در آخرین لحظات خود به یک سفر ذهنی با راهنمایی پاندورا میرود که هنوز روح او در جسم کریتوس جریان دارد. او در این سفر تمام خصوصیات منفی عذاب دهندهی روح اش که توسط زئوس در او دمیده شده را از بین میبرد. کریتوس به لطف بهره بردن از حس امید (Hope) که از نیروهای قدرتمند جعبهی پاندورا بود، یک بار دیگر موفق میشود که بر این مشکلات غلبه کند. در این لحظه کریتوس هوشیاری خود را پس گرفته و با کسب مجدد قدرتهای خدایی به بدن خود برمیگردد تا قبل از کتک زدن زئوس تا سرحد مرگ، روحاش را به بدنش برگرداند. کریتوس با دستان خالی آنقدر به پادشاه خدایان مشت میکوبد تا او را برای همیشه نابود کند و دوران فرمانروایی خدایان المپ را به پایان برساند.
آتنا برای تبریک به کریتوس از راه میرسد و از او میخواهد تا قدرتی که از جعبهی پاندورا به دست آورده را به او تحویل دهد. اما کریتوس برای او فاش میکند که چیزی در این جعبه نبود. آتنا ادعا میکند که او دروغ میگوید، زیرا زمانی که شر ناشی از جنگ تایتانوماخی برای اولین بار در جعبه مهر و موم شد، خود او قدرتمندترین سلاح جهان، یعنی «امید» را برای اطمینان بیشتر جهت مقابله با شیاطین در جعبه قرار داد. او از کریتوس میخواهد این قدرت که به حق متعلق به او است را به آتنا برگرداند؛ چراکه هماکنون جهان از هرج و مرج پاک شده و او قصد دارد تا با بهرهگیری از قدرت «امید» و تحت حکومت خود، جهان را بازسازی کند.
نکته:
زمانی که شیاطین محصور در جعبهی پاندورا توسط کریتوس آزاد شدند و به خدایان المپ نفوذ کرده و آنها را آلودهی خود کردند. در تمام این سالها آتنا تصور میکرد که این شیاطین جعبهی پاندورا بودند که عامل پیروزی کریتوس بر اریس، خدای جنگ شدند، اما در واقع از همان ابتدا قدرت «امید» بود که کریتوس را تا نابودی تمام خدای المپ پیش برد.
«امید»، با قدرت نابودی «ترس» عامل غلبهی کریتوس بر زئوس بود.
با این حال آتنا متوجه میشود که وقتی کریتوس برای اولین بار جعبه را برای کشتن اریس باز کرده بود، همزمان با آزاد سازی شیاطین درون جعبه و رخنه کردن آن در میان خدایان المپ، قدرت امید نیز در کریتوس نفوذ کرده است. بعد از این اتفاق، امید در اعماق خشم، حس گناه و عذاب وجدان و عطش انتقام او نفوذ کرده و بعد از این که کریتوس بالاخره یاد گرفت که چطور خود را به خاطر گذشتهاش ببخشد، قدرت واقعی آن را آزاد کرده است.
آتنا دوباره از کریتوس میخواهد که این قدرت را به او پس بدهد، اما اینبار کریتوس امتناع میکند و با اشاره به وقایع ابتدای God of War 2، اصرار دارد که او هیچ بدهی به آتنا ندارد. آتنا به او یادآوری میکند که او کریتوس را به جایگاه خدایی رسانده و راه رسیدن به انتقام از زئوس را در مقابل او گذاشته است، اما کریتوس به آتنا میگوید که تنها چیزی که به خاطر دارد، از دست دادن است و حالا انتقام او در اینجا به پایان خواهد رسید.
کریتوس شمشیر المپ را در دل خود فرو میکند تا قدرت امید را با پرتوی آبی رنگ بزرگی در سراسر جهان منتشر کند و در اختیار بشریت قرار دهد. آتنا با خشم و ناامیدی میگوید که این قدرت باید به او میرسید و اینکه آنها نمیدانند چطور باید از ظرفیتهای بالای آن استفاده کنند. آتنا از اعمال کریتوس ابراز ناامیدی میکند و شمشیر را از دل او بیرون میکشد تا روح اسپارتا را درحال مرگ رها کند. کریتوس آمادهی پذیرش مرگ میشود و بازی به پایان میرسد.
در صحنههای پس از تیتراژ بازی مشاهده میکنیم که محل دراز کشیدن کریتوس در آخرین لحظات خود حالا خالی است و رد خود از شمشیر المپ به لبهی پرتگاهی میرسد که مشرف به منظرهی ویران شدهی یونان است. این صحنه نشان میدهد که کریتوس هنوز زنده است اما به مکان ناشناختهای رفته و اثری از جنگجوی زخمی اسپارتا نیست.
با اینحال به نظر میرسد که او در ادامهی مسیر زندگی اش به جهان دیگری رفته که در God of War 2018 دنبالهی ماجرای زندگی کریتوس را مرور میکنیم.
۸. بازی God of War: A Call from the Wilds
- محصول سال ۲۰۱۸
- پلتفرم عرضه: فیسبوک مسنجر!
قبل از این که به سراغ قسمت بعدی مجموعهی God of War برویم که در نوع خود، یک Soft Reboot یا شروع دوبارهای برای داستان کریتوس با حفظ ارتباطاتی از گذشته محسوب میشود، یک نسخهی جانبی دیگر را مرور میکنیم که وقایع آن در خط داستانی قرار میگیرد. درواقع این بازی، بخشی از بازی God of War 2018 بود که به عنوان پیش زمینهای در پیام رسان فیسبوک در دسترس قرار گرفت.
همانطور که احتمالاً شما هم قبلاً درباره این بازی چیزی نشنیده بودید، God of War: A Call from the Wilds یک بازی کمتر شناخته شده و متنی (text-based) است که در ارتباط با بازی God of War (2018) از طریق فیسبوک در دسترس قرار گرفت. در این بازی، بازیکنان در نقش آترئوس، پسر کریتوس قرار میگیرند که در اولین ماجراجویی خود، به قلمروی وحشی و ممنوعهی نورس (Norse) قدم میگذارد.
آترئوس در روایت داستانی این بازی برای اولین بار از قلمروی محافظت شدهی خانواده خارج میشود و بعد از دنبال کردن رد خود آهویی که توسط افراد ناشناس شکار شده بود، به دو زامبی وحشی Draugr برمیخورد و در آستانهی کشته شدن توسط یکی از آنها، توسط پدرش نجات پیدا میکند.
این بازی شامل هشت فصل میشود که با تکمیل هریک میتوان کانسپت آرتهای آن را آنلاک کرد. به طور کلی در این بازی شاهد معرفی و پیش زمینه سازی از شخصیت آترئوس هستیم که بعداً در بازی اصلی God of War (2018) تکمیل میشود.
۹. اتفاقات بازی God of War (2018) - شروع دوباره
- محصول سال ۲۰۱۸
- پلتفرم عرضه: PS4، PS5، پی سی
اما بالاخره بعد از اتمام حماسهی خدای جنگ در یونان باستان، کریتوس به سرزمینهای منجمد نورس قدم میگذارد تا ماجرای زندگی خود را در قلمروی میدگارد دنبال کند. سالها از تکمیل انتقام کریتوس علیه خدایان المپ میگذرد و خدای جنگ بعد از رویارویی نهایی خود با پدرش زئوس، تصمیم گرفت تا سفر طول و درازی را به سرزمین میدگارد در اسکاندیناوی باستانی داشته باشد و با تشکیل یک خانوادهی جدید، زندگی خود را از سر بگیرد. او حالا در سرزمین خدایان نورس به همراه پسرش آترئوس زندگی میکند. این منطقهی وحشی، محل سکونت هیولاها و جنگجویان درندهی بسیاری است که کریتوس باید راه زنده ماندن در این جهان خطرناک را به فرزندش بیاموزد. او برای این کار باید به خشمی که سالها نیرو محرکهی جنگجوی اسپارتا بوده، غلبه کند و نقش جدید خود را به عنوان یک پدر و یک مربی برای پرورش آترئوس بپذیرد.
نکته:
اساطیر نورس، مجموعهای باورها و داستانهای مشترک بین قبایل ژرمن شمالی و مردم منطقهی اسکاندیناوی است که نسل به نسل و از طریق اشعار و داستانها منتقل شده است.
۹ قلمروی سرزمین نورس عبارتند از:
ازگارد: قلمروی خدایان اسیر
واناهایم: قلمروی خدایان ونیر، نژاد دیگری از خدایان که با دانایی و جادو شناخته میشوند
یوتنهایم: قلمروی غولهای یخی
میدگارد: محل زندگی انسانها
موسپلهایم: قلمروی غولهای آتشین
نیفلهایم: قلمروی یخ و مه
الفهایم: قلمروی الفهای روشنایی
اسوارتلهایم: قلمروی دوارفها یا کوتولهها
هلهایم: قلمروی مردگان
فی (Faye)، جنگجوی یوتون (Jötunn)، همسر دوم کریتوس و مادر آترئوس در آغاز روایت داستانی این بازی به تازگی از دنیا رفته است. او قبل از مرگش از کریتوس و آترئوس خواسته بود تا بدنش را بسوزانند و خاکستر او را در بلندترین قلهی نه جهان پخش کنند. بنابراین کریتوس و آترئوس با برپایی آتشی به برگزاری یک مراسم سوگواری برای او میپردازند. اندکی بعد کریتوس به همراه پسر جوانش برای شکار از محل زندگی خود فاصله میگیرند. عدم تمرکز و صلاحیت آترئوس در تیراندازی و مواجهه با تهدیدات بیرونی، باعث میشود تا کریتوس درباره همراهی او در سفر پیش رو تجدیدنظر کند.
نکته:
لافی (Laufey) یا فی یک غول یخی از یوتونهایم، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس است که در داستان این بازی، دومین همسر کریتوس و مادر آترئوس محسوب میشود. او به دلایل نامعلوم طبیعت واقعی خود را از خانوادهاش پنهان میکرد. فی یک جنگجوی قابل احترام و قدرتمند بود که حتی توجه نیرومندترین خدای نورس یعنی ثور را نیز به خود جلب کرد. کریتوس نیز مهارتهای او در مبارزه را تحسین میکرد و میگفت که او به زیبایی مبارزه میکند.
فی هر روز به آترئوس زبانهای پیرامون نه جهان را میآموخت و همچنین تیراندازی را به پسرش آموزش میداد. او کسی بود که برای آترئوس کمانش را ساخت و در مورد خدایان و موجودات مختلف دنیای نورس به او آموزش میداد.
اما این دو خیلی زود با حملهی یک غریبهی مرموز با قدرتهای خدایی مواجه میشوند که از نظر فیزیکی هیچ درد و آسیبی را حس نمیکند. کریتوس بعد از نبردی سخت با او که ظاهراً منجر به کشته شدنش میشود، با اکراه آترئوس را همراه با خود میبرد و سفرشان آغاز میشود. آنها از همان ابتدای کار با موانع زیادی مواجه میشوند که جنگجوی کهنه کار اسپارتان و خدای جنگ سابق یونان باستان با استفاده از مهارتها و قدرتهای خود یکی پس از دیگری از سد آنها میگذرد.
آنها در مسیر با بروک و سیندری، برادران کوتولهی هولدرا (Huldra) مواجه میشوند که طول سفرشان سلاحهای آنها را ارتقاء میدهند. کریتوس و آترئوس در ادامه با یک جادوگر مرموز در جنگل رو به رو میشوند که بعد از نجات گراز او توسط آنها، به راه و روش خود سعی میکند تا به آنها کمک کند.
بعد از رسیدن به دریاچهی Lake of Nine، کریتوس و آترئوس برای اولین بار با یورمونگاند (Jörmungandr)، مار غولپیکر میدگارد یا مار جهانی (World Serpent) رو به رو میشوند که آخرین بازماندهی نوع غولها در سرزمینهای میدگارد محسوب میشود.
نکته:
مار غولپیکر یورمونگاند (Jörmungandr) یا به زبان نوردیک ᛃᛟᚱᛗᚢᚾᚷᚨᚾᛞᚱ یک مار نر افسانهای از سرزمین یوتون است که مقدر شده تا در واقعهی رگناروک (Ragnarök) با ثور بجنگد.
یورمونگاند بعد از یک نبرد ناموفق با ثور، در دریاچهی Lake of Nine باقی مانده و آنقدر بزرگ میشود که میتواند کل میدگارد را احاطه کند. بعد از این که یوتنارها توسط ثور و دیگر خدایان آسیر شکار شدند، مابقی آنها به سرزمین مادری خود گریختند تا یورمونگاند به عنوان نگهبان و آخرین غول میدگارد در اینجا باقی بماند.
کریتوس و آترئوس بعد از برخورد با مه سیاه و نفوذ ناپذیری که تنها با نور Light of Alfheim میتوان از دل آن عبور کرد، از کمک جادوگر جنگل استفاده میکنند تا از طریق پل بیفروست (Bifröst) به قلمروی الفهایم سفر کرده و نور را به دست آورد. پس از غلبه بر مه و رسیدن به قلهی میدگارد، کریتوس و آترئوس متوجه میشوند که غریبهی مرموزی که در ابتدای سفر به آنها حمله کرده بود هنوز زنده است با همراهی دو فرزند ثور یعنی مگنی (Magni) و مودی (Modi) درحال بازجویی از یک مرد زندانی است که بعداً به عنوان میمیر (Mimir) معرفی میشود. میمیر به باهوشترین انسان جهان مشهور است و پاسخ تمام سؤالات را در ذهن خود دارد. او ۱۰۹ سال است که توسط اودین درون یک درخت زندانی شده است.
نکته:
آسیر یا آسها (Aesir) مفهوم مهمی است که به مجموعه خدایان اصلی مردمان نورس اطلاق میشود. اودین (Odin)، پادشاه اسگارد، فریگ (Frigg)، همسر اودین، تیر (Tyr)، خدای جنگ نورس و ثور، خدای تندر، آذرخش، طوفانها، کشتی، قدرت، تقدیس، آسمان، جنگ، تقدیس و قهرمان آسیر، تشکیل دهندهی این خدایان در اساطیر نورس هستند.
کریتوس بعد از رفتن آنها با میمیر رو به رو میشود و از طریق او متوجه میشود که غریبهی مرموز، بالدور (Baldur) نام دارد. بالدور یکی از اعضای آسیر و پسر اودین است که با القاب «پدرِ همه» (All-Father) و پادشاه اسگارد معرفی میشود. میمیر همچنین فاش میکند که بلندترین قلهی قلمروهای نهگانه نورس که آنها به دنبال آن هستند، در یوتونهایم، قلمروی غولها واقع شده است اما ثور و اودین مانع دسترسی به آنجا میشوند. البته میمیر گذرگاه دیگری را به آنجا میشناسد که میتواند آنها را از این طریق راهنمایی کند. میمیر از کریتوس میخواهد که سرش را از بدنش جدا کند و آن را توسط جادوگر جنگل که حالا مشخص میشود همان فریا (Freya)، الههی ونیر است، احیا کند. فریا و میمیر به کریتوس هشدار میدهند که ماهیت خود به عنوان یکی از خدایان را از آترئوس پنهان نکند و در اینباره به او توضیح دهد که در غیر این صورت پسرش از او کینه به دل خواهد گرفت.
نکته:
فریا زمانی نیرومندترین فرد میان خدایان ونیر بود. او قدرت جادویی شگفتانگیزی داشت و همچنین از دانش زیادی برخوردار بود. اما پیش از حضور کریتوس در دنیای نورس، او به واسطه مشاورههای میمیر، با اودین ازدواج میکند. پس از این ازدواج، اودین با دوز و کلک، رفته رفته قدرتهای جادویی فریا را یاد میگیرد و به قدرت بالاتری میرسد. اینجا بود که فریا دیگر برای اودین ارزشی نداشت. از طرفی هم فریا به قدرت و بدخلقیهای اودین آگاه بود. درست زمانی که فریا قصد فرار داشت، اودین به قدرتی رسیده بود که بخش اعظمی از جادوی فریا را از او بگیرد. نه تنها جادو، بلکه اودین بالهای فریا را هم از او گرفت، او را در میدگارد زندانی کرد و حتی کاری کرد که نتواند به دنیای خود، نزد خدایان ونیر برود. این شد که او کارش به مخفی شدن درون یک جنگل کشیده و در کنار لاکپشتی عظیمالجثه زندگی میکرد. تنها چیزی که فریا آن را در هنگام زندگی با اودین گرامی میداشت، فرزند آنها بود؛ بالدور.
کریتوس به گفتهی میمیر عمل میکند و در راه جستجوی اجزای لازم برای باز کردن پورتال یوتونهایم مورد حملهی مگنی و مودی قرار میگیرند. بعد از این که کریتوس مگنی را میکشد، مودی از آنجا فرار میکند اما بعدها دوباره در مسیر آنها کمین کرده و حمله میکند. کریتوس بار دیگر حملهی او را دفع میکند اما آترئوس به خاطر تناقض ذهنی خود به عنوان خدایی که تصور میکند یک انسان فانی است، دچار بیماری میشود. فریا به کریتوس توصیه میکند که قلب یک ترول خاص در قلمروی هلهایم را به دست آورد تا از این طریق آترئوس را درمان کند. هرچند به او هشدار میدهد که تبر لویاتان او در دنیای هلهایم بلااستفاده است.
به همین خاطر کریتوس به خانه بازمیگردد تا سلاحهای قدیمی خود، یعنی تیغههای آشوب را از زیر خاک بیرون آورد. او در این صدای روح آتنا را میشنود که به او میگوید هرچقدر هم تلاش کند نمیتواند تغییر کند. که او همان هیولایی است که قبلاً بوده و نمیتواند هیچ کجای جهان از این حقیقت پنهان شود. اما کریتوس پاسخ میدهد که شاید او همان هیولای قدیمی باشد، اما دیگر هیولایی نیست که به آتنا و خدایان المپ تعلق داشته باشد.
کریتوس بعد از به دست آوردن قلب، اینبار تصویر تسخیر شدهای از زئوس را مشاهده میکند. او بعد از درمان آترئوس، ماهیت خدایی خود را برای او آشکار میکند. آترئوس در ادامهی این سفر رفته رفته دچار غرور میشود تا این که علیرغم مخالفت کریتوس، مودی تضعیف شده به دست او کشته میشود. آنها در قلهی میدگارد بار دیگر توسط بالدور غافلگیر میشوند. آترئوس جوان، با غرور احمقانهی خود با بالدور درگیر میشود تا او موفق به نابود کردن پورتال یوتونهایم شده و آنها را به هلهایم، سرزمین مردگان بفرستد.
اینبار آترئوس توسط کریتوس توبیخ میشود و مشروط به اجرای دستورات او با هم آشتی میکنند. آنها هنگام فرار از هلهایم متوجه میشوند که بالدور در وقاع پسر فریا است. فریا که به شدت خواستار محافظت از پسرش بود، طلسمی را روی بالدور اجرا کرده که او را در برابر تمام تهدیدات فیزیکی و جادویی مصون میکند. اما این طلسم یک هزینهی دیگر نیز در پی دارد و آن هم این است که بالدور علاوه بر درد، دیگر هیچ لذتی را در زندگی تجربه نخواهد کرد. همین امر باعث میشود تا بالدور از مادرش رنجیده شود.
کریتوس و آترئوس علاوه بر این متوجه میشوند که میمیر نیز توسط فریا طلسم شده تا قادر به فاش کردن نقطه ضعف طلسم بالدور برای آنها نباشد. میمیر بعد از بازگشت آنها به میدگارد متوجه میشود که یک راه دیگر برای رسیدن به یوتون هایم وجود دارد که البته برای این کار نیاز به چشم گمشدهی خود خواهد داشت. این چشم در زمان بلعیدن مجسمهی ثور توسط یورمونگاند، به طور ناخواسته وارد بدن او شده بود. یورمونگاند زمانی ظاهر شد که کریتوس و آترئوس سر میمیر را همراه خود داشتند، چیزی که به وسیلهی آن غول را از خواب بیدار کردند. او اولین چیزی که بعد از بیدار شدن دید یک مجسمهی بزرگ از ثور بود که باعث ایجاد احساسات تند و شدید در او شد. او مجسمه را تخریب کرد و نیمهی بالایی آن را خرد کرد و بلعید. با قرار دادن آن سه در پل سفر، مکالمهای خلاصه با میمیر کرد و میمیر نیز که متوجه صحبتهای او میشد آن را برای پدر و پسر ترجمه کرد. یورمونگاند قبول کرد تا به آنها در رسیدن به یوتونهایم کمک کند و با بازسازی پل از قرار گرفتن آنها در مسیر صحیح مطمئن شد.
بعد از این که کریتوس چشم میمیر را از درون یورمونگاند بیرون میکشد، دوباره مورد حملهی بالدور قرار میگیرند. اما اینبار فریا در تلاش برای محافظت از پسرش مداخله میکند. در طول این نبرد، طلسم بالدور در اثر اصابت تیر دارواش آترئوس که توسط لوکی برای کشتن بالدور ساخته شده بود، شکسته میشود.
در آخرین نبرد، بالدور به سراغ آترئوس میرود و یک مشت نثار آن پسرک میکند. اما مشت بالدور دقیقا جایی فرود میآید که آن سر تیری که کریتوس برای محکم کردن تیرهای آترئوس بسته بود قرار داشت. آن سر تیر به دستان بالدر فرو میرود.
بعد از یک نبرد سخت، بالاخره بالدور شکست میخورد و با این که فرصت عقب نشینی به او داده میشود، سعی میکند تا فریا را خفه کند تا این که کریتوس مجبور به کشتن او میشود. فریا که از کشته شدن فرزندش به شدت غمگین و عزادار شده، قسم به انتقام از کریتوس میخورد و او را به خاطر پنهان کردن ماهیت واقعی اش سرزنش میکند. کریتوس در نهایت همه چیز را درباره گذشتهی خود و این که چطور خدایان دیگر یونان از جمله پدر خود را کشته است، برای آترئوس بازگو میکند. آترئوس از شنیدن این حقایق ابراز تأسف میکند و کریتوس به او میگوید که باید از تجربیات او درس بگیرند و اشتباهات گذشتگان خود را تکرار نکند. فریا در سکوت با جسد بالدور آنجا را ترک میکند و میمیر امیدوار است که او از این غم و اندوه عبور کند و این حقیقت را بپذیرد که کریتوس کار درست را انجام داده است.
نکته: هدف اصلی بالدور از حمله به کریتوس
فی که همیشه برنامهها و اهداف خدایان آسیر به رهبری اودین را خراب میکرد، مورد خشم آنها قرار گرفته بود. اما آنها هنوز اطلاع نداشتند که فی مرده است و کریتوس و پسرش مشغول سوزاندن جسد او هستند. البته تا اینجا آنها خبر ندارند که فی یک فرزند و همسر داشت. همچنین غول دیگری که در دنیای نورس زنده مانده، همان یورمونگاند است. زمانی که بالدر به جستجوی او میرود، با یک کلبه رو به رو میشود که اصلا نمیداند چه چیزی انتظارش را میکشد و فقط میداند باید یک غول را که یک تبر جادویی دارد بکشد. زمانی که در میزند، کریتوس در را باز میکند و بالدر میگوید: «فک میکردم بزرگتر باشی، از خونت خیلی دوری نه؟» منظور از دور بودن به خانه، یونان نیست. بلکه دنیای غولها یعنی یوتنهایم است. کریتوس به او میگوید از من چه میخواهی؟ و بالدر میگوید: «اوه تو خودت جواب این سوالو میدونی» وقتی کریتوس به او میگوید بهتر است از اینجا بروی، بالدر میگوید: «فکر میکردم نژاد شما روشن فکر و بهتر از ما باشن، اما حالا وسط جنگل قایم شدی، مثل یه ترسو» تا این لحظه بالدر اصلا نمیدانست کریتوس یک خدا است و روحش هم خبر نداشت. فکر میکرد او از نژاد غولها است و همانی است که وظیفه کشتنش را بر عهده دارد. اما رفته رفته و در نبردی عجیب، متوجه میشود که کریتوس چیزی را در خانه پنهان کرده است (آترئوس) و طی نبرد متوجه قدرت بیش از حد کریتوس میشود.
بعد از این که آنها بالاخره به یوتونهایم میرسند، معبدی با نقاشیهای دیواری را پیدا میکنند که ماجراجوییهای قبلی آنها را به تصویر کشیده است. این موضوع نشان میدهد که غولها قبلاً تمام این اتفاقات را پیش بینی کرده بودند و همچنین به آنچه که در آینده برای آنها اتفاق خواهد افتاد نیز به طور مبهم اشاره کرده بودند. علاوه بر این، آنها حقیقت دیگری را کشف میکنند که نشان میدهد فی، همسر کریتوس خود یکی از غولهایی بوده که تصمیم گرفته تا در میدگارد بماند. در نتیجه ماهیت آترئوس از سه جنبهی انسان، غول و خدا تشکیل شده است. چراکه خود کریتوس نیز قبل از کشتن اریس و تبدیل شدن به یک خدای کامل، یک نیمه خدای فانی بود.
در اینجا مبارزهی آنها با بالدور نشان داده میشود تا از طریق آن مشخص شود که او بیخبر از مرگ فی، در تمام این مدت به دنبال او بوده است. همچنین مشخص میشود که آترئوس توسط مادرش لوکی (Loki) نامگذاری شده بود.
سپس کریتوس و آترئوس به وصیت فی عمل میکنند و خاکستر او را در بلندترین قلهی جهان و رو به درهای از اجساد غولها پخش میکنند. پس از آن کریتوس برای پسرش توضیح میدهد که نام او را از یکی از همرزمان اسپارتان خود که رفیق دلسوزی برای او بوده، انتخاب کرده است. میمیر در راه بازگشت به میدگارد به آنها هشدار میدهد که زمستان طولانی فیمبول وینتر (Fimbulwinter) به مدت سه سال آغاز شده است و این به معنی نزدیک شدن به واقعهی رگناروک است.
نکته:
واقعهی رگناروک (Ragnarök) که در زبان باستانی نورس به معنی گرگ و میش خدایان است، به نوعی رویداد آخرالزمان اساطیر نورس است که اولین بار توسط یوتون گروا پیشگویی شد. این رویداد به جنگ بزرگی منجر میشود که موجب کشته شدن بسیاری از خدایان از جمله اودین و ثور میشود و در نهایت به تولد دنیای جدیدی میانجامد که از طریق غرق شدن جهان ایجاد میشود. البته بعدها مشخص شد که این واقعه تنها موجب نابودی ازگارد میشود و سایر قلمروها به زندگی خود ادامه خواهند داد. در این پیشگویی، کریتوس و آترئوس به عنوان مرکز وقایع معرفی میشوند.
آغاز زمستان سه سالهی فیمبول وینتر در شرایطی رخ میدهد که قرار نبود تا صد سال آینده اتفاق بیافتد. او همچنین به آنها میگوید که فریا از او در مورد محل بالهای والکیری (Valkyrie) سؤال کرده تا مشخص شود که این چرخهی انتقام به این راحتیها شکسته نخواهد شد و او بالاخره برای انتقام پسرش به سراغ کریتوس خواهد آمد.
در پایان بندی مخفی این بازی نیز کریتوس و آترئوس به خانه برمیگردند و به خواب میروند. آترئوس در خواب میبیند که ثور در پایان زمستان فیمبول وینتر برای رویارویی با آنها از راه خواهد رسید.
۱۰. اتفاقات بازی God of War Ragnarok - زمستان سخت
- محصول سال ۲۰۲۲
- پلتفرم عرضه: PS4، PS5، پی سی
بخش اول - نجات تیر، خدای جنگ نورس
بعد از گذشت سه سال از آغاز زمستان سه سالهی فیمبول وینتر، کریتوس و آترئوس در راه بازگشت از شکار به خانه با حملهی ناگهانی فریا مواجه میشوند که هنوز کینهی کشته شدن پسرش به دست کریتوس را در دل دارد. کریتوس و آترئوس موفق میشوند تا حملهی فریا را دفع کنند و به خانه برگردند. وقتی آنها به خانه میرسند، فنریر (Fenrir)، یکی گرگهای خود درحال مرگ میبینند. آترئوس که از این اتفاق بسیار ناراحت شده، از پدر میخواهد تا بعد از خواندن آواز خاکسپاری و سوگواری برای فنریر، آن را به خاک بسپارد. کریتوس درخواست او را میپذیرد و خود در خانه به خواب میرود.
کریتوس در خواب، رویای همسرش فی را میبیند اما بعد از مدتی، میمیر با ابراز نگرانی از عدم بازگشت آترئوس بعد از دفن فنریر، او را از خواب بیدار میکند. کریتوس و میمیر به جستجوی آترئوس میروند و در راه با حملهی خرس بزرگ و قدرتمندی به نام بیورن (Bjorn) مواجه میشوند. کریتوس بعد از درگیری با این خرس، او را در آستانهی خفه کردن قرار میدهد تا این که در لحظهی آخر، خرس با تغییر شکل به ظاهر آترئوس برمیگردد. ظاهراً او به دلیل احساسات شدید، به طور ناگهانی قدرت تبدیل شدن خود به این خرس را به دست آورده بود. کریتوس و آترئوس در راه بازگشت به خانه درباره تصمیم آترئوس برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر از هویت «لوکی» خود بحث میکنند.
وقتی آنها بعد از بازگشت به خانه با هم به خواب میروند، ناگهان توسط ثور، خدای رعد از خواب بیدار میشوند. ثور به طور سرزده و غافلگیرانه به خانهی کریتوس آمده و میخواهد با او صحبت کند. اودین، پادشاه ازگارد به دنبال ثور وارد خانه شده و پیشنهادی را برای خدای جنگ دارد: در ازای اینکه کریتوس و آترئوس با خدایان آسیر دشمنی نکنند، اودین و ثور نیز این صلح را حفظ خواهند کرد.
بعد از سرزنش اودین توسط میمیر و این که مشخص میشود آترئوس در این مدت به طور مخفیانه به دنبال تیر (Týr)، خدای جنگ به ظاهر مردهی نورس میگشته است، کریتوس با سردی پیشنهاد اودین را رد میکند. اودین بعد از شنیدن پاسخ کریتوس به ثور اجازه میدهد تا در انتقام کشتن بالدور، مگنی و مودی، به کریتوس حمله کند. کریتوس حتی در نبرد با ثور یک بار کشته میشود اما مجدداً توسط او احیا میشود. ثور بارها سعی میکند تا خشم کریتوس را تحریک کند تا او بتواند «شبح اسپارتا» را ببیند. وقتی که ثور از نقشههای اودین برای آترئوس میگوید، کریتوس خشمگین شده و مشت گره کردهی خود را با تمام قدرت به صورت ثور میکوبد تا خدای رعد بالاخره از عصبانی شدن او راضی شود. او با گفتن این که «دوباره همدیگر را خواهیم دید» آنجا را ترک میکند.
بروک و سیندری با کریتوس زخمی مواجه میشوند که از آنها برای بازگشت به خانهاش کمک میخواهد؛ زیرا هنوز فکرش با آترئوس و میمیر است که همراه با اودین در خانه بودند. بروک متوجه میشود که عصای محافظ جادویی کریتوس شکسته شده است، بنابراین به او پیشنهاد میکند که به همراه میمیر و پسرش در خانهی سیندری پناه بگیرند. کریتوس هنگام بازگشت به خانه، از سالم بودن آترئوس نفس راحتی میکشد، اما از این که پسرش بدون اجازه و به تنهایی درحال تحقیق دربارهی تیر و لوکی بوده و این موضوع را از او پنهان کرده، عصبانی میشود. با این حال میداند که این مسیر به تضمین امنیت او کمک خواهد کرد، بنابراین او را تا رسیدن به نقاشی گرگهای افسانهای اسکول (Sköll) و هاتی (Hati) در یوتون همراهی میکند. آنها در اینجا یک مکان مخفی را کشف میکنند که سرنوشت واقعی گرگهای غولآسا را فاش میکند.
نکته:
اسکول (Sköll) و هاتی (Hati) دو غول گرگ هستند که در God of War Ragnarok نقش کلیدی و مهمی دارند. براساس اساطیر نورس، زمانی که اسکول و هاتی توله بودند، اودین آنها را اسیر کرد و به منظور اداره کردن پدر آنها یعنی فنریر که دشمنی برای آسیر بود، آنها را در لانهای از آسگارد نگهداری کرد.
اودین از اسکول و هاتی استفاده کرد و با به کارگیری یک جادوی کن آن را به آسمان فرستاد تا ماه و خورشید را تعقیب کنند. پیشبینی شده است روزی که اسکول و هاتی طعمههای خود را شکار کنند آن روز شروع رخداد رگناروک خواهد بود.
اودین با کنترل گرگها تصور میکند که میتواند رگناروک را نیز کنترل کند. با این حال کریتوس با کشتن بالدور باعث شد تا فیمبولوینتر (زمستان سه ساله) صدها سال زودتر از واقعهی پیشبینی شدهی راگناروک شروع شود. با وجود این رویداد فرض میشود که اسکول و هاتی به تعقیب خود ادامه دهند.
اطلاعات به دست آمده از دیوارنگارهها و جستجوهای مخفیانهی آترئوس نشان میدهند که کریتوس، آترئوس و میمیر باید به Svartalfheim، قلمروی دورفها یا کوتولهها بروند تا تیر، خدای جنگ نورس را آزاد کنند. آنها معتقدند که تیر به ناحق توسط اودین زندانی شده و سرانجام از او به عنوان مهرهی دیگری علیه آنها استفاده خواهد شد.
بعد از این که سیندری کریتوس، آترئوس و میمیر را به خانهی مخفی خود در قلمروی میان قلمروها (Realm Between Realms) هدایت میکند، همراه با بروک و میمیر چراغ بیفروست (Bifröst Lamp) را به عنوان تنها راه سفر به قلمروهای دیگر تنظیم میکنند تا آنها را راهی سفر کنند. بروک و سیندری که به برادران هولدرا (Huldra Brothers) معروفند، بعد از اطلاع از نقشهی کریتوس، آترئوس و میمیر برای جستجوی تیر در Svartalfheim و آزادسازی او، پیشنهاد میکنند که اول از هم به پایتخت قلمرو، یعنی شهر نیداولیر (Niðavellir) بروند و با یک مقام دولتی به نام دورلین (Durlin) ملاقات کنند. در قلمروی کوتولهها، دورلین بعد از اطلاع از مرگ فی، همسر کریتوس و رفیق بدنام سابقش، مخفیانه به آترئوس میگوید تا برای پیدا کردن تیر به منطقهی موسوم به Jarnsmida Pitmines بروند.
آنها بعد از رسیدن به مکان نگهداری تیر، بالاخره از زنده بودن خدای جنگ نورس مطمئن میشوند. اما ظاهراً تیر بعد از سالها شکنجه شدن توسط اودین دچار مشکلات روانی شدیدی شده و قسم خورده که از خشونت دوری کند. بعد از فریاد کریتوس برای متقاعد کردن او جهت پیوستن به گروه آنها، تیر نه به عنوان یک سرباز، بلکه به عنوان کسی که اطلاعات مهمی دارد، با آنها همراه میشود. همگی بعد از آن به خانهی سیندری برمیگردند.
نکته:
همانطور که اشاره شد، تیر (ᛏᛁᚱ) خدای جنگ، قانون، عدالت و افتخار در اساطیر نورس است. اما او پس از یک بیداری معنوی، نقش خود به عنوان خدای جنگ را رها کرد تا سفری با هدف درونگرایی و خودشناسی را آغاز کند. در نتیجه او جایگاه خود را از جنگ طلبی به جایگاهی صلح آمیز تغییر داد. به همین خاطر تیر توسط اودین زندانی شد.
بخش دوم - اتحاد با فریا
کریتوس و میمیر دربارهی سادهتر بودن زندگی در سالهای گذشته و احتمال اشتباه بودن پیدا کردن تیر از سوی آترئوس صحبت میکنند. در این حین، آترئوس و سیندری علیرغم اعتراض آترئوس مخفیانه از آنها دور میشوند تا برای همراه کردن فریا با خود به میدگارد بروند. آترئوس ابتدا برای اینکار با یورمونگاند مشورت میکند تا از وقوع رگناروک پیشگیری کند. اما تنها پاسخی که دریافت میکند، این است که باید به جنگل آهنین (Ironwood) برود. هرچند از این که احتمالاً چنین مکانی وجود ندارد، ناامید میشود. آترئوس در نهایت با فریا ملاقات میکند و به او میگوید که ممکن است آخرین غولی باشد که باقی مانده است. همچنین درباره حضور کوتاه اودین در میدگارد به او اطلاع میدهد. فریا از همراهی با آنها خودداری میکند و به آترئوس هشدار میدهد که دیگر هرگز به او نزدیک نشود. سیندری در راه بازگشت به خانه ضمن دلداری دادن به آترئوس، دربارهی خاطرهی کشته شدن و احیای بروک توسط او صحبت میکند. آنها در نهایت به همدیگر قول میدهند که با بروک و کریتوس صادقتر باشند.
کریتوس، میمیر و تیر به دنبال این هستند تا به آلفهایم بروند تا ببینند معبد گروا (Groa) چه اسراری را برای آنها آشکار خواهد کرد. آترئوس نیز با آنها همراه میشود و آنها در مسیر با الفهای نورانی (Light Elves) مواجه میشوند که کنترل نور و معبد الفهایم را در دست دارند. پس از رسیدن به معبد گروا، مشخص میشود که گروای جادوگر درمورد پیشگویی رگناروک به اودین دروغ گفته است. در واقع رگناروک قرار نیست که تمام نه قلمرو را نابود کند، در اصل یک «قهرمان» تمام نه قلمرو را علیه آزگارد متحد خواهد کرد و تنها قلمروی آسیر است که در این نبرد نابود میشود. تیر از این افشاگری شوکه و ناامید میشود و آنها به خانه برمیگردند.
تیر آترئوس را متقاعد میکند که شاید او همان «قهرمان» وعده داده شدهی یوتنار باشد. این حرف موجب عصبانیت کریتوس میشود. آترئوس با دیدن این که پدرش چندان راضی نیست که او قهرمان این داستان باشد، به اتاقش برمیگردد و بعد از خواب، ناگهان در جنگل آهن از خواب بیدار میشود. در این مکان، آنگربودا (Angrboda) که دختری همسن و سال او از نژاد یوتون است و از سرنوشتش با لوکی آگاه است به سراغ او میآید و آنسوی قلمروی غولها را به آترئوس نشان میدهد. در نهایت آترئوس متوجه میشود که برای پدرش سرنوشت مرگ پیشگویی شده است. همچنین معلوم میشود که تمام ارواح یوتونها در دل سنگهای جادویی مرمر قرار گرفتند تا اودین قادر به پیدا کردن آنها نباشد. ضمناً گریلا (Gryla)، مادربزرگ آنگربودا نیز در این سالها از ارواح حیوانات تغذیه میکرده است. آترئوس و آنگربودا مار بزرگ و بیروحی را پیدا میکنند و با تزریق روح یک یوتون آن را زنده میکنند. مار احیا شده بدون هیچ واکنشی آنجا را ترک میکند. آنها در ادامه با گریلا مبارزه میکنند و او آنگربودا را به خاطر این که مرگ فاربوتی (نام نوردیک کریتوس) برای آترئوس مهمتر از او خواهد بود، مسخره میکند. آنگربودا در نهایت از آترئوس میخواهد که به خاطر امنیت نژاد یوتنار، چیزی درباره سفرش به آیرونوود نگوید.
آنگربودا به آترئوس برای بازگشت به خانه کمک میکند اما او را به اشتباه به خانهاش در میدگارد میفرستد. کریتوس در اوج نگرانی و اضطراب او را پیدا میکند و از او میخواهد که دربارهی غیبت دو روزهاش توضیح دهد. دیدار پرتنش آنها با حملهی وانادیس، جنگجوی والکیری ناتمام میماند. کریتوس در طول این نبرد متوجه میشود که وانادیس در واقع همان فریا است و این حقیقت برای لحظاتی حواس او را پرت میکند تا فریا دست بالاتر را گرفته و بر او مسلط شود. آترئوس سعی میکند تا با تبدیل شدن به خرس به پدرش کمک کند اما در عوض جلوی کریتوس را از حمله به فریا میگیرد. فریا خواستار همکاری موقت با کریتوس و میمیر در واناهایم است تا از نفرین اودین رها شود. بروک نیز برای ملاقات با یکی از دوستان قدیمیاش با آنها همراه میشود اما در راه توسط فریر (Freyr)، خدای صلح و برادر فریا به دام میافتد. فریا به او میگوید که آنها متحدان او هستند و او بلافاصله از دشمنی با بروک، کریتوس و میمیر دست میکشد. بروک در اردوگاه فریر میماند تا با کوتولهی دیگری به نام لوندا ملاقات کند.
کریتوس و فریا موفق میشوند تا منبع نفرین او را پیدا کنند که توسط یک اژدهای چندبعدی به نام نیهوگر (Niðhogg) محافظت میشود. فریا با جدا کردن سر اژدها بالاخره از بند این نفرین رها میشود و حالا میتواند به نه قلمرو سفر کند. وقتی کریتوس از او میپرسد که چه اتفاقی بین او و اودین افتاده است، او پاسخ میدهد که باتوجه کینه و نفرت همیشگی او از کریتوس به خاطر کشتن بالدور، انتقام گرفتن و شکست اودین برای او مهمتر است. آنها در نهایت بالاخره با هم صلح میکنند و علیه اودین متحد میشوند. آنها بعد از آن به اردوگاه فریر برمیگردند.
بخش سوم - مأموریت آترئوس در ازگارد
کریتوس با بازگشت به خانهی سیندری همچنان پیگیر حقیقت از آترئوس میشود. آترئوس در این فکر است که به آزگارد رفته و از اودین جاسوسی کند. میمیر، فریا، تیر، بروک و سیندری همگی مخالف این ایده هستند اما در نهایت کار خود را میکند. او بعد از پیدا کردن چارلی (Chaurli)، لاکپشت غولپیکر در میدگارد، به خانهای که زیر او قرار دارد وارد میشود و توسط Huginn، کلاغ اودین به آزگارد میرود. او در ازگارد با یک پناهندهی میدگاردی به نام اسکیولدر (Skjöldr) و هایمدال، خدای آیندهنگری مواجه میشود. هایمدال شکاک به آترئوس حمله میکند اما اودین و ثور در این درگیری مداخله میکنند. اودین آترئوس را به نقاط مختلف ازگارد میبرد تا بعد از نشان دادن مکانهای مختلف آن به او، اتاق مودی را برای اقامت او در اختیارش بگذارد. بعد از آن، اودین از او میخواهد که یک متن خارجی نوشته شده روی یک ماسک مرموز (که همان نقاب خلقت یا Mask of Creation است) را برای او ترجمه کند، زیرا او معتقد است که این متن ممکن است حاوی طیف وسیعی از دانشی باشد که میتواند به او کمک کند. بعد از خواندن متن توسط آترئوس، اودین به راز آن پی میبرد و آترئوس را به همراه ثور به موسپلهایم (Muspelheim)، قلمروی شعله و آتش میفرستد تا قطعهی دیگری از ماسک را پیدا کنند.
کریتوس در قلمروی میان قلمروها تصمیم میگیرد تا با خدایان سرنوشت Norns درباره سرنوشت اساطیر نورس مشورت کند. او به همراه میمیر و فریا به میدگارد سفر میکند تا با نورنها ملاقات کنند. آنها در چشمهی اوردی (Urð)، زیر درخت ایگدراسیل (Yggdrasil)، خدایان نورن، اوردی (Urðr)، وردندی (Verðandi) و اسکولد (Skuld) را میبینند که در تماس با چاه، گذشته، حال و آینده را ترسیم میکنند. نورنها سه موضوع مهم را برای آنها نمایان میکنند. اول این که کریتوس در نهایت خواهد مرد. دوم این که هیچ سرنوشت از پیش تعیین شدهای برای هیچ کس وجود ندارد و همهی پیشگوییها براساس هویت و اعمال افراد مطرح میشوند. و در نهایت این که هایمدال قصد دارد آترئوس را بکشد. کریتوس، میمیر و فریا از شنیدن این حرفها آشفته میشوند اما کریتوس فقط نگران این است که چطور باید از پسرش دفاع کند. تنها راهی که باقی میماند، کشتن هایمدال است.
بعد از این که آنها نتیجهی گفتگوی خود با نورنها را برای برادران هولدرا تعریف میکنند، بروک پشنهاد میکند که برای غلیه بر توانایی پیش بینی هایمدال، یک حلقهی تکثیر به نام دراپنیر (Draupnir) را روی نیزهی دراپنیر متصل کنند که با فرمان صاحب آن، نسخههای دیگر را منفجر میکند. نهایتاً کریتوس به همراه فریا، میمیر و بروک به Svartalfheim میروند تا با تنها کسی که قادر به ساخت نیزهی دراپنیر است، یعنی بانوی آهنگری (Lady of the Forge) ملاقات کنند. بروک در حین ساخت نیزه متوجه میشود که به دلیل ناقص بودن فرایند بازیابی روح او، بانوی آهنگری قادر به دیدن او نیست. او از فهمیدن این که واقعاً مرده است ناراحت و عصبانی میشود اما کریتوس او را آرام میکند. در این حین، اودین در قلمروی کوتولهها خدای جنگ را ملاقات میکند تا فقط به او توهین کند. کریتوس بعد از بازگشت به خانهی سیندری یک بار دیگر خواب فی را میبیند که این بار آترئوس را در سنسن نوزادی در آغوش دارد. کریتوس همچنان با رویای گذشتهی خود درگیر است.
در آزگارد، آترئوس و ترود (Thrúd)، دختر ثور توسط اودین احضار میشوند. اودین در حضور آنها اعتراف میکند که تمام این مدت نقشهی او این بوده که از ماسک استفاده کند و متوجه سرنوشت خود پس از مرگ شود. او بعد از آن هردوی آنها را به همراه هایمدال به هلهایم میفرستد. در راه، هایمدال آنها را به خاطر مأموریت دیگری که توسط اودین به او سپرده شده، رها میکند. ترود در راه گرگ بزرگی را پیدا کرده و به خاطر این که به ناحق اسیر شده، آن را آزاد میکند. با این حال هایمدال او را به خاطر این کار سرزنش میکند و به آنها توضیح میدهد که آنها درواقع گارم (Garm)، سگ شکاری جهنمی را آزاد کردند که شروع به دریدن تار و پود واقعیت میکند. آترئوس از اودین میخواهد که او را به میدگارد برگرداند و او درخواست او را میپذیرد.
بخش چهارم - اعلام جنگ
آترئوس به خانهی سیندری برمیگردد. جایی که به خاطر شکافی که گارم در واقعیت ایجاد کرده است، توسط هل-واکرها مورد حمله قرار گرفته است. بعد از این که فریا و آترئوس این شکاف را ترمیم میکنند، دوباره به کریتوس ملحق میشوند. راتاتوسکر (Ratatoskr)، سنجابی که از درخت جهانی ایگدراسیل محافظت میکند، اجازهی ورود کریتوس و آترئوس را به هلهایم میدهد. آنها گارم را شکار میکنند و گردن او را میشکنند اما او بلافاصله احیا میشود، چراکه روحی برای کشته شدن ندارد. آترئوس متوجه میشود که روح فنریر به دلیل آوازی که هنگام دفن او خوانده، در چاقویش محبوس شده است. او با کمک کریتوس روح فنریر را به بدن گارم منتقل میکند. کریتوس بعد از آن به فنریر دستور میدهد که به میدگارد برگردد. پدر و پسر در اینجا شروع به افشای اسرار خود، مثل نیزهی دراپنیر و سفر آترئوس به آیرونوود میکنند و در مسیر دوباره با هم آشتی میکنند.
کریتوس، میمیر و آترئوس کمی بعد برای کمک به فریر و فریا به واناهایم سفر میکنند. آنها اول از همه به دنبال نقاشیهای اسکول و هاتی میگردند که مفقود شده بودند. سپس آترئوس به به آنها علامت میدهد تا روز را به شب تبدیل کنند تا همه بتوانند زمان را تشخیص دهند. بعد از آن، کریتوس و میمیر با هایمدال رو در رو میشوند که رحم خدای جنگ را نمیپذیرد و در نتیجه کریتوس به شکل فجیعی او را میکشد. سپس آنها فریر را نجات میدهند که در اثر کمین آینهرجارها، ارواح جنگجویان کشته شده، زخمی شده است. کریتوس، جیالارهورن (Gjallarhorn)، شیپور هایمدال را برمیدارد و آنها سوار بر کشتی جادویی Skidbladnir از آنجا فرار میکنند.
آترئوس در راه برگشت به خانه درباره ماسک اودین برای آنها تعریف میکند و این که قصد دارد تا برای جمع آوری اطلاعات بیشتر به ازگارد برگردد. کریتوس با اکراه میپذیرد. در ازگارد، آترئوس ترجمهی خود را اصلاح میکند و اینبار به جای رفتن به هلهایم، مکان آخرین قطعهی ماسک را در نیفلهایم اعلام میکند. آترئوس با کمک ترود، ثور را را در یک تالار به نام رعد سیاه (Black Thunder) پیدا میکند. ترود به خاطر بازگشت پدرش به استفادهی زیاد از الکل او را سرزنش میکند. آنها بعد از آن به قلمروی مه (Mist Realm) سفر میکنند.
ثور در طول این سفر ارتباط نزدیکی با آترئوس میگیرد اما زمانی که همسرش، سیف (Sif) به او درباره آترئوس که مسئول مرگ مودی است هشدار میدهد، دست از این کار میکشد. آترئوس با کامل کردن ماسک و با کمک سیندری از دست ثور فرار میکند. آترئوس با ماسک به خانه برمیگردد و تیر اعلام میکند که آن را برای مبارزه با اودین به ازگارد خواهد برد تا از آن به عنوان اهرم فشار علیه اودین استفاده کند. بروک به نقشهی او مشکوک است، زیرا تیر تاحالا یک بار هم از رفتن به ازگارد چیزی نگفته بود. تیر به خاطر بدبینی بروک از او آزرده خاطر میشود و با چاقو به او حمله میکند. در اینجا مشخص میشود که او در واقع خود اودین بوده که در ظاهر تیر آنها را فریب داده است. او نهایتاً موفق به فرار میشود و علیه کریتوس اعلام جنگ میکند. بروک درحال مرگ سیندری را به خاطر دروغی که درباره مرگ او گفته، میبخشد و سیندری بدن بیجان او را به قلمروی بین قلمروها برمیگرداند.
کریتوس و آترئوس برای سوگواری به خانهی واقعی خود میروند و میمیر به آرامی به آترئوس میگوید که به جای فرار از اشتباهاتش، با آنها رو به رو شود. آنها با سیندری ناراحت و عصبانی در کورهی او و بروک مواجه میشوند و سیندری به دوستی خود با آترئوس پایان میدهد. سپس آنها به سراغ فریا میروند که قصد دارد نه قلمرو را علیه ازگارد بسیج کند. کریتوس، آترئوس و میمیر توسط هیلدیسوینی (Hildisvíni)، گراز فریا به هلهایم میروند تا هراسولگر (Hræsvelgr)؛ یوتون فرمانروانی هلهایم را پیدا کنند. او در ادامه به آنها مأموریت میدهد تا سورتر (Surtr)، بزرگترین غول آتش یوتون را در موسپلهایم (Muspelheim) پیدا کنند. آنها برای این که سورتر به نیروهای آنها بپیوندد، باید سینمارا (Sinmara)، معشوقهی او را قربانی کنند. سورتر بعد از این که میبیند شمشیرهای آشوب کریتوس نیز از آتش اولیه ساخته شدند، به آنها میپیوندد و به جای معشوقش با تیغههای آشوب کریتوس تلفیق میشود.
بخش پنجم - سرانجام، رگناروک
پدر و پسر در میدگارد دوباره به فریا میپیوندند تا درباره دستاورد خود در طول این سفر صحبت کنند. فریا به آنها میگوید که آخرین بخش از نقشهی آنها، تعیین یک ژنرال برای رهبری آنها در رگناروک است. او از کریتوس میخواهد تا این مسئولیت را برعهده بگیرد و کریتوس برای استراحت به چادر خود میرود. روح اسپارتا دوباره خواب فی را میبیند که اینبار درحال آماده شدن برای مرگ زودهنگام خود است. کریتوس اینبار از خواب وحشت نمیکند و پیشنهاد فریا را برای رهبری تمام نه قلمرو میپذیرد.
کریتوس و فریا در معبد تیر و قبل از دمیدن در شیپور جنگ Gjallarhorn، سخنرانی پرشوری را ایراد میکنند تا به تمام قلمروها اجازهی دسترسی به ازگارد را صادر کنند. نیروهای ازگارد تلاش میکنند تا ارتباط این قلمرو را با سایر مناطق قطع کنند تا از این طریق نیروهای کریتوس را تضعیف کنند اما آترئوس و سیندری یک گذرگاه مخفی را در دیوار ازگارد باز میکنند تا اجازهی عبور نیروها را به آنها بدهد. ترود در این بین سعی میکند تا آترئوس را بکشد اما سیف و اسکیولدر که میبینند اودین هیچ تمایلی به نجات مردم خود ندارد، جلوی او را میگیرند.
ثور با ورود به شهر، با یورمونگاند جوان مبارزه میکند و قبل از رسیدن به کریتوس او را با یک ضربهی قدرتمند به گذشته میفرستد. کریتوس در نبرد با ثور پیروز میشود اما به او رحم میکند و ثور را متقاعد میکند تا در مقابل اودین بایستد. اودین به سرعت از راه میرسد و به خاطر تغییر جبههی ثور، شمشیری را در قلب او فرو میکند تا پسر خود را بکشد. سپس ترود را با ضربهی سنگین میولنیر، چکش ثور به کنار پرتاب میکند تا شخصاً در مقابل کریتوس و آترئوس ایستادگی کند. کریتوس و آترئوس در لحظهی آخر در دام قدرتهای جادویی اودین گرفتار میشوند تا این که اینبار فریا در مقابل پدرِ همه قرار میگیرد. آترئوس در آستانهی انتخابی که توسط اودین و کریتوس در اختیار او قرار گرفته تا نقاب خلقت را بر چهرهی خود بگذارد و به «قهرمان یوتنار» تبدیل شود، تصمیم میگیرد تا نقاب را نابود کند و بعد از این که کریتوس، فریا و او موفق میشوند تا اودین را زمین گیر کنند، با شنیدن این که او هرگز از هدف خود دست نخواهد کشید، روح او را به درون سنگ مرمر لوفی که توسط آنگربودا به او داده شده بود، تسخیر کند.
درحالی که فریا سرنوشت مرگ و زندگی اودین را در دست دارد، تمایلی به نابود کردن آن ندارد و همین که به این دیوانگی پایان داده را کافی میداند. اما ناگهان سیندری خشمگین وارد میشود و با چکش خود سنگ مرمر را تکه تکه میکند تا عملاً اودین را نابود کرده باشد. در ادامه سورتر که حالا رگناروک نامیده میشود، آمادهی سوزاندن نه قلمرو است. انگربودا و فنریر که حالا قدرت گارم را در دست دارند، به کریتوس و دیگران کمک میکنند تا از آنجا فرار کنند. فریر خود را فدا میکند تا مطمئن شود فریا به موقع از شکاف فنریر عبور میکند. بعد از این اتفاق، بالاخره ازگارد به طور کامل نابود میشود.
آترئوس که بیهوش روی زمین افتاده، بیدار میشود و با بازماندگان خداحافظی میکند تا خود را به کریتوس و انگربودا برساند. آنها با هم به آخرین معبد مخفی یوتون، یعنی معبد فی میروند. آترئوس اعتراف میکند که از این پس باید به تنهایی سفر کند تا بقیهی یوتونها را پیدا کند. کریتوس نیز با وجود ناراحتی از تصمیم او حمایت میکند. آترئوس و انگربودا آنجا را ترک میکنند. کریتوس متوجه معبد دیگری میشود که پشت معبد فی قرار دارد و در واقع به خود او تعلق دارد. نقاشیها پیش گویی کردند که کریتوس از یونان به نورس خواهد آمد و با ثور مبارزه خواهد کرد. تقدیر بر این است که کریتوس نهایتاً جایگاه All - Father یا پدر تمام نه قلمرو را در اختیار بگیرد. او که از این افشاگری شوکه شده است، میمیر و فریا را دعوت میکند تا پس از رگناروک به او در بازسازی قلمروها کمک کنند. هردوی آنها پیشنهاد را میپذیرند و ماجراجویی کریتوس، میمیر و فریا ادامه پیدا میکند.
پایان بندی
در میدگارد، فریا برای مدت کوتاهی با چارلی که از بیتوجهی او به خود ناراضی است، دیدار میکند. اسکجولد سکهای را پیدا میکند که کریتوس به نشانهی سرپیچی از خواستهی اودین دور انداخته بود. او تقلا میکند که آن را از تخته سنگی که روی آن افتاده بود بیرون بیاورد.
در واناهایم، سیف و هیلدیسوینی با موفقیت واناهایم و پناهندگان باقی ماندهی ازگارد را گرد هم جمع میکنند.
در موسپلهایم، کریتوس، فریا و میمیر با گنا (Gna)، آخرین ملکهی والکیری اودین مبارزه میکنند. او بعد از شکست از فریا التماس میکند که او را بکشد و فریا با ناراحتی آن را میپذیرد. اما قبل از آن از او میخواهد تا دوباره با هم متحد شوند.
در نیفلهایم سینمارا برای سورتر سوگواری میکند. سپس کریتوس، میمیر و فریا تیر واقعی را در زندانی مخفی پیدا میکنند. او با فهمیدن این که دیگر اودین وجود ندارد، با خیال راحت به نه قلمرو سفر میکند تا آرامش خود را به دست آورد.
در الفهایم، ترود چکش ثور، میولنیر را پیدا میکند و قول میدهد که پدرش را سربلند کند.
در هلهایم، میمیر اعتراف میکند که در ازای کمک هراسولگر (Hræsvelgr) به کریتوس در طول رگناروک، او درخواست دارد که روزی جانشینی را برای حکومت به هل داشته باشد.
در سوارتالفهایم، کریتوس، میمیر و فریا به بروک ادای احترام میکنند. آنها در کنار لوندا، راب، دورلین و سیندری در مراسم خاکسپاری وایکینگی او شرکت میکنند. وقتی کریتوس پس از آن به سیندری تسلیت میگوید، سیندری هنوز از کریتوس ناراحتی به دل دارد اما آنقدر غمگین است که چیزی نمیگوید. او به سرعت و با ناراحتی آنجا را ترک میکند. میمیر بالاخره معمایی که بروک قبل از مرگ به او داده بود را حل میکند اما خیلی دیر شده است.
در یوتونهایم، کریتوس، فریا و میمیر با انگربودا ملاقات میکنند که در غیاب آترئوس از فنریر مراقبت میکند. آنها از او به خاطر نجاتشان از ازگارد در طول رگناروک تشکر میکنند و از رابطه نزدیک او با آترئوس ابراز رضایت میکنند.
و در نهایت در قلمروی میان قلمروها، راتاتوسکر برای بروک سوگواری میکند. کریتوس متعهد میشود که تا زمان بازگشت سیندری، خانهی او را تعمیر کند.
ادامهی مجموعهی God of War
تا زمان نگارش این مقاله، سونی هنوز از بازی بعدی God of War رونمایی نکرده است. هرچند باتوجه به جایگاه و موفقیت بازیهای اخیر این مجموعه، انتظار داریم که حتماً نسخههای بعدی این مجموعه نیز ساخته شوند. در این میان شایعاتی از احتمال جریان داشتن اتفاقات بازی بعدی God of War در مصر باستان یا حتی بازگشت به کریتوس رام نشدی یونان باستان به گوش میرسد. باید دید که سانتا مونیکا چه آیندهای را برای این مجموعه در نظر دارد.
اما جدا از مجموعه بازیهای God of War، یک سریال تلویزیونی براساس این مجموعه نیز در دست ساخت است. این سریال لایو اکشن براساس داستان بازی God of War (2018) ساخته میشود و Ronald D. Moore با سابقهی کار روی Star Trek: The Next Generation و ریبوت Battlestar Galactica's 2000 کارگردانی آن را برعهده دارد.
در پایان نظرات خود را با زومجی و سایر کاربران در میان بگذارید.