داستان بازی Assassin's Creed Mirage؛ روایت یک اساسین در بغداد
در انتهای بازی Assassin's Creed Valhalla، مشخص شد که کاربران بهجای لیلا حسن در نسخههای آینده هدایت کاراکتری به اسم بسیم را برعهده خواهند گرفت. همچنین در جریان داستان ایور هم شاهد حضور بسیم بودیم، اما سؤال اصلی این بود که واقعا بسیم چه کسی است؟ در ابتدا قرار بود Assassin's Creed Mirage در قالب یک بسته الحاقی برای والهالا در دسترس کاربران قرار بگیرد، اما در ادامه یوبیسافت آن را به یک بازی مستقل از Assassin's Creed Valhalla تبدیل کرد.
مدتی از عرضه بازی Assassin's Creed Mirage میگذرد و کاربران این نسخه به خوبی با شخصیت بسیم ابن اسحاق آشنا شدند. شخصی که در ابتدا یک دزد در یکی از مناطبق بغداد به اسم انبار بود. علاقه وی به هدین وانها سبب شد تا بخواهد خود را به آنها ثابت کند. اما تلاش بسیم جدا از اینکه آینده و زندگی او را تغییر داد، باعث کشته شدن بسیاری از دوستاناش هم شد. در این مقاله داستان بازی Assassin's Creed Mirage و ماجراجویی بسیم را برای شما کاربران تدارک دیدهایم تا بتوانید بدون تجربه بازی بهخوبی با بسیم و ماجراجویی او آشنا شوید.
برای حمایت از زومجی لطفا ویدیو را از یوتوب تماشا کنید
بسیم ابن اسحاق، شخصی بود که با دزدی کردن زندگی خود را در منطقه انبار بغداد میگذراند. این در حالی است که بسیم در طول زندگی خود مدام کابوسهایی را میدید. کابوس یک هیولا که انگار حواساش به بسیم است و او را زیر نظر دارد. نهال، دوست بسیم، از گذشته تا به امروز همراه او بوده و کمک کرده تا بتواند این کابوس را تحمل کند. بسیم با اینکه یک دزد ماهر و کار بلد است، اما همیشه خواهان پیشرفت و پیوستن به هیدن وانها بوده است. ازاینرو برای اثبات خود، به کاخ المتوکل خلیفه بغداد میرود تا شیء باستانی را بدزدد. یک آرتیفکت دیسک شکل که اهمیت زیادی برای هیدون وانها و اعضای Order of the Ancients دارد.
زمانیکه بسیم به جعبه آرتیفکت میرسد و آن را بر میدارد، متوجه کارکرد عجیب و غریباش میشود و هولوگرامی از صحبت دو نفر را میبیند. درست زمانیکه بسیم و نهال در حال دیدن محتویات هولوگرام بودند، خلیفه بغداد به بسیم حمله میکند و در این درگیری نهال المتوکل را میکشد. پیامد این اتفاق، چیزی جز تعقیب و گریز نیست. بالاخره بسیم از دست نیروهای امنیتی و سربازها فرار میکند و به خانه میرود. زمانیکه از خواب بلند میشود، روشن، یکی از ارشدهای هیدن وانها را درکنار خود میبیند. شخصی که پیش او نشسته و از اهمیت آرتیفکت مورد نظر سخن میگوید. سپس به بسیم میگوید که یک قایق برای او آماده کرده تا از بغداد فرار کند، اما بسیم خواهان دیدن درویش و دوستان خود است. بااینحال بسیم وقتی به مکان مورد نظر میرسد، با صحنه دردناک و تلخی روبهرو میشود. مآموران امنیتی تمامی دزدهای انبار را کشتهاند و دراینمیان بسیاری از دوستهای بسیم هم جان خود را از دست دادهاند. از آنجایی که نهال خلیفه را کشته بود، بسیم او رو سرزنش میکرد. درنهایت به هنگام فرار از بغداد، سربازان موفق به گرفتن بسیم میشوند و روشن بنت لا احد او را نجات داده و به مقر هیدن وانها میبرد. الموت مکانی است که هیدن وانها آن را به مقصر اصلی خود تبدیل کرده و هیدن وانهای تازهوارد در آن آموزش میبینند. در ادامه و پس از تبدیل شدن به یک هیدن وان با تجربه، به مأموریتهای مختلف فرستاده میشوند. بسیم در روزهای اول خود در الموت سختیهای زیادی را تحمل میکند، اما برای تبدیل شدن به یک هیدن وان همه فن حریف باید سختیها و رنجهای بسیاری را تحمل کنید و بسیم همه آنها را به جان خرید.
بسیم با کمک روشن که نقش استاد و منتور را برای او ایفا میکند، چند سالی تمرین میکند تا بالاخره به یک هیدن وان درخور تبدیل میشود. در یکی از روزها نور، یکی از هیدن وانها، زخمی به الموت بر میگردد و ظاهرا اعضای Order of Ancients به آنها حمله کرده است. همیشه میان هیدن وانها و Order of Ancients درگیری بوده است. در نتیجه روشن، فولاد و بسیم راهی بغداد میشوند تا کارهای لازم را انجام دهند. پس از رسیدن به بغداد روشن به بسیم اولین مأموریت مهم و اصلیاش را میدهد. درواقع هیدن وانها قصد دارند تا اعضای Order of Ancients را نابود کنند. بسیم در اولین مأموریت خود وظیفه دارد تا الغول، اولین هدف هیدن وانها را از بین ببرد. ولی، الغول به همین سادگی هم خود را نشان نمیدهد. بسیم به واسطه فروشندهها و کسایی که در محل اصلی حضور الغول هستند، اطلاعاتی را از الغول بهدست میآورد و او را از مخفیگاهاش بیرون میکشد. حال بهترین زمان برای بسیم فرا رسیده است تا خودی نشان دهد و الغول را از بین میبرد. موقعی که پر را روی گلو الغول میکشد، مجددا آن هیولا دیرینه کابوسهای خود را میبیند. به نظر میرسید که بسیم در جریان تمرینات خود با روشن توانسته بود این کابوس را کنترل کند، اما به نظر میرسید تاثیر تمرینات از بین رفته است.
در ادامه و در جریان گزارش مأموریت انجام شده، بسیم نهال را میبیند. دو دوست قدیمی پس از سالها دوری و بعد از آن اتفاق شوم، دوباره یکدیگر را میبینند. بسیم به انبار میرود تا با نهال صحبت کند و دوستی آنها مجددا شکل میگیرد. بااینحال نهال از بسیم میخواهد که حساب شده عمل کرده و قبل از انجام هر مأموریت هیدن وانها، در مورد آن و هدفی که دارند، فکر کند. همچنین روی آرتیفکتهایی که هم هیدن وانها و هم اعضای Order of Ancients دنبال آنها هستند، تحقیق کند. زیرا، اهمیت بالایی دارند و بهتر است که بسیم جزئیات آنها را بداند.
برای رسیدن به دومین شخص نقاب پوش، بسیم باید کارهای مختلفی را انجام دهد. در ابتدا متوجه میشود که احمد یکی از همراهان هیدن وانها ناپدید شده است و به House of Wisdom میرود تا او را پیدا کند. سرنخها بسیم را به شخصی به اسم دکتر حسن میرساند و در ادامه و پس از صحبتی که با خود احمد انجام میدهد، متوجه زنی به اسم زَرا (Zara) میشود. زرا رابطهی خیلی نزدیکی با Order of Ancients دارد و بعد از اینکه بسیم زرا را در ملک خود به قتل میرساند، متوجه شخصی به اسم فضیل میشود. فضیل به نظر میرسد هدف بعدی بسیم است. فضیل شخصیتی است که خود را یک عالم بزرگ و دانا میداند، ولی در پشت پرده کارهای دیگری را انجام میدهد. بسیم متوجه میشود که فضیل قرار است در House of Wisdom برای تمامی علما سخنرانی داشته باشد. ازاینرو به این منطقه برگشته تا پرده از اسرار فضیل برداشته و او را بکشد. موقع سخنرانی فضیل برای علما، شخصی به فضیل هشدار میدهد که دوتا از علما که اشاره به دکتر حسن و زرا دارد، توسط هیدن وانها کشته شده و باید مخفی شود. فضیل احساس خطر میکند و به مخفیگاه خود در House of Wisdom میرود.
درواقع فضیل فضیل به اسم تحقیقات علمی در مخفیگاه خود روی سایر انسانها آزمایشهای مختلفی را انجام میداد. بسیم هم یک لباس مبدل پیدا میکند تا از ظاهر هیدن وان خود دور شده و بتواند وارد مخفیگاه فضیل شود. بعد از رویارویی فضیل و بسیم، بالاخره بسیم فرصت کشتن فضیل را میکند و او را به سزای اعمالاش میرساند. دومین عضو از پنج عضو Order of Ancients هم کشته شده است و تنها سه هدفت دیگر برای بسیم باقیمانده است که قطعا رسیدن به آنها هم کار سادهای نیست.
زمانیکه بسیم به دفتر هیدن وانها بر میگردد، ربکا یکی از اعضای هیدن وانها را پس از گذشت مدت زمان طولانیای ملاقات میکند. ربکا در مورد آزار و اذیت رخ داده در بازار با بسیم صحبت میکند. اینکه مدام فروشندهها مورد آزار قرار میگیرند و مالیاتی که از آنها گرفته میشود، روزبهروز در حال افزایش است. بسیم راهی بازار میشود و از فروشندهها، در مورد مشکل پیش آمده سؤال میکند. سرنخها او را به مکانهای مختلفی میبرند و در یکی از محیطها نامهای را میخواند که به یک جمع کننده مالیات اشاره میکند. کاراکتری که به گروه Order مربوط است. ازطرفی یک مزایده هم در بازار در حال برگزاری است که قرار است یک شیء باستانی مرموز برای مزایده گذاشته شود. بسیم در ادامه بهسراغ جمعکننده مالیات میرود و او را میکشد تا خیال او راحت شود.
بالاخره بسیم متوجه میشود که چه کسی پشت این قضیه است و آنها بهدنبال یک گیره مو مخصوص هستند که از چین به بغداد آماده است. آیتمی که قرار است برای مزایده گذاشته شود. بسیم بهعنوان یک خریدار وارد صحنه میشود و با تلاشهای فراوان بالاخره گیره مو را از آن خود میکند. بسیم همه این کارها را کرد تا نگاه نینگ را به خود جلب کند. نینگ همان کاراکتری است که تمامی مالیاتهای بازار را کنترل میکند و به اطرافیان دستور میدهد تا مالیاتها را افزایش دهند و فشار را روی فروشندهها بیشتر کنند. ازاینرو سرمایه کارهای Order of Ancients تأمین میشد. بعد از اینکه بسیم گیره مو را از آن خود میکند، یک ملاقات را با نینگ ترتیب میدهد که گویی قصد معامله دارد. اما هدف بسیم چیزی جز کشتن نینگ نیست و بالاخره به خواسته خود میرسد.
بسیم وقتی به دفتر هیدن وانها بر میگردد، با فولاد، علی و بَشی صحبت میکند و متوجه یک سری اعدامهای سریالی میشود. همچنین مبارزهای علی یکی پس از دیگری در حال کشته شدن هستند. حال بسیم باید متوجه شود که چه کسی پشت این قضایا است. بسیم برای پیدا کردن سرنخهای مختلف به چای خانه میرود. جایی که معمولا میتوان اطلاعات خوبی را از اتفاقات داخل شهر پیدا کرد. ازاینرو بسیم متوجه ناپدید شدن بردهها میشود. پرس و جوهای بسیم او را به یک کمپ میرساند و پس از آزادسازی تمامی بردهها از آنجا، متوجه شخصی به اسم وسیف میشود. یک افسر عالی رتبه ارتش که حال جزوی از Order of Ancients است تا کارهای کثیف خود را پیش ببرد. در این هنگام بشی هم برای کمک کردن به علی و اینکه چه اتفاقی افتاده است، راهی مکانهای مختلف شده بود. ولی، دیگر خبری از او نشد. وقتی که بسیم به پادگان وسیف میرسد، بشی را بسته شده به صندلی مشاهده میکند و از طرفی، علی و مبارزان هم دستگیر شدهاند. متاسفانه در همین هنگام وسیف بشی را به قتل میرساند. بسیم باید هم مبارزان و علی را نجات دهد و هم اینکه راهی برای مقابله با وسیف پیدا کند. اول به سراغ علی و سایرین میرود تا بتواند در پادگان خاک و خون راه بیاندازد و کار برای بسیم سادهتر شود. بالاخره بسیم و وسیف باهم روبهرو میشوند. طی یک مبارزه نفسگیر، بسیم، وسیف را میکشد و در همان لحظه علی هم وارد میشود. برای اینکه پیروهای بشی و سایر بردهها و مبارزان از علی حمایت و پیروی کنند، بسیم و علی جوری وانمود میکنند که علی وسیف را کشته است.
تنها یک هدف مانده است تا Order of Ancients از بین برود و آن هم کشته شدن هدف اصلی است. شخصی به اسم غبیهه (Qabiha) که راس Order قرار دارد. بسیم و روشن سر این موضوع که بسیم آماده کشتن غبیهه نیست، با یکدیگر بحث میکنند. ازاینرو روشن تصمیم میگیرد تا خود کار غبیهه را یکسره کند. بااینحال بسیم با کلی تلاش و بحث بالاخره آخرین را پر را از روشن میگیرد. بعد از صحبت روشن و بسیم، بسیم به سراغ غبیهه میرود و پس از تلاشهای متعدد برای رسیدن به محل مخفیای که غبیهه داخل آن مخفی شده است، با او روبهرو میشود. غبیهه از آرتیفکت مهمی صحبت میکند که زیر پایگاه اصلی هیدن وانها قرار دارد و مکان خیلی مهمی است. درواقع زیر الموت یک مکان مخفی وجود دارد که هیچکس حق ورود به آنجا را ندارد. غبیهه به بسیم میگوید که باید با واقعیت روبهرو شوید و به آنجا بروی تا متوجه شوی چه چیزی در این مکان مخفی شده که اهمیت زیادی برای هیدن وانها دارد.
درواقع بسیم یک هیدن وان خاص به حساب میآید و در همین لحظه، ناگهان روشن فرا میرسد و غبیهه را میکشد. پس از بحث و جدل با روشن، بسیم تصمیم میگیرد به الموت برگردد و پس از رسیدن به الموت، متوجه حضور سربازهای Order of Ancients میشود. بدون سروصدای اضافهای وارد محیط مخفی میشود و در آنجا یک درگیری میان بسیم و روشن شکل میگیرد. بسیم باید با استاد خود بجنگد و در این مبارزه، حسابی روشن را زخمی میکند، اما روشن کشته نمیشود. بسیم که با نهال راهی این سفر شده بود، به یک دستگاه خاص میرسند. سپس تصاویر مخصوصی را مشاهده میکنند که همانند هولوگرامی است که بسیم سالها قبل در کاخ خلیفه مشاهده کرده بود. به هنگام مشاهده ویژنها، بسیم متوجه میشود که نهال وجود خارجی ندارد. درواقع نهال و بسیم یک شخص هستند و هیولایی که بسیم در رویاهای خود میدید، ارتباط مستقیمی با زندگی گذشتهاش دارد. ازطرفی کاراکتری که در ویژن هولوگرامی مشاهده میکند، لوکی، یکی از ایسوهای (Isu) جهان اساسینز کرید است. بهعبارتی بسیم تناسخی از لوکی به حساب میآید.
پس از تمامی اتفاقات رخ داده بسیم از گذشته خود بهخوبی باخبر میشود و شخصیت او به تکامل میرسد. موقعی که از غار بیرون میآید، با رئیس هیدن وانها صحبت میکند و سپس روشن را میبیند که دیگر نمیخواهد یک هیدن وان باشد و الموت را ترک میکند. نکته جالب ماجراجویی بسیم، این است که حتی عقاب او هم دیگر بسیم را نمیشناسد. موقعی که بسیم عقاب خود را فرا میخواند، او بهجای نشستن روی دست بسیم، به یک حالت تهاجمی صورت بسیم را زخمی کرده و میرود. زیرا، بسیم شخصیت جدیدی به خود گرفته و آن بخش از وجودش که در قالب نهال وجود داشت، حالا دیگر به خود بسیم برگشته است.