آخر هفته چی بازی کنیم: از World in Conflict تا یک پلتفرمر چالشبرانگیز
طبق رسم همیشگی چهارشنبهها، این هفته هم در قسمتی دیگر از سری مقالههای آخر هفته چی بازی کنیم، سراغ معرفی دو بازی میرویم. این هفته یک اثر در سبک استراتژی داریم و یک بازی مستقل جالب هم معرفی میکنیم. پس لطفا با معرفی بازیها همراه باشید:
بازی World in Conflict
برای اولین بازی این هفته، سراغ یک اثر استراتژی به اسم World in Conflict میرویم. استودیو مسیو را احتمالا با بازیهایی مثل The Division میشناسید که این روزها هم مشغول کار روی یک بازی با محوریت استار وارز است. بااینحال این استودیو سابقه درخشانی در بازیهای استراتژی هم دارد و اثری که امروز سراغش رفتیم، یکی از همین بازیها است.
استودیو مسیو، در سال ۲۰۰۰ بازی استراتژی Ground Control را ساخت که توسط Sierra منتشر شد و از قضا بازی بسیار خوبی هم بود. این بازی یک دنباله موفق هم داشت و World in Conflict هم بهاعتقاد خیلیها، درواقع یک دنباله معنوی برای این مجموعه استراتژی بهحساب میآید و مسیو از برخی ایدههای Ground Control در این بازی هم استفاده کرده است. بازی World in Conflict بهگفته طراح اصلی آن، الهام زیادی هم از فیلم Red Dawn محصول سال ۱۹۸۴ گرفته است؛ فیلمی که در آن نیروهای شوروی به آمریکا حمله میکنند و کلیت داستان بازی World in Conflict هم حول محور همین ایده شکل گرفته است.
بهطور دقیقتر، وقایع داستانی بازی در سال ۱۹۸۹ جریان دارد و ما را به دنیایی میبرد که وضعیت آن، متفاوت از اتفاقات واقعی تاریخ مذکور است. در جهان بازی، شوروی درگیر مشکلات اقتصادی زیادی شده و از آنجایی که غرب هم کمک خاصی به وضعیت آنها نمیکند، تصمیم میگیرند تا یک جنگ تمامعیار را علیه اروپای غربی و آمریکا راه بیندازد که باعث آغاز جنگ جهانی سوم میشود. بازیکنان در بخش داستانی بازی اصلی، با نیروهای آمریکایی همراه میشوند و در مناطق مختلفی از جهان باید به نبرد با نیروهای شوروی بروند. بااینحال در بسته الحاقی Soviet Assault، امکان کنترل نیروهای شوروی هم در مراحل داستانی فراهم میشود.
بازی World in Conflict، پس از انتشار تبدیل به یک موفقیت تمامعیار شد؛ کسب نمره متای ۸۹، تعریف و تمجید منتقدین و استقبال خیلی خوب بازیکنان باعث شدند تا این بازی حتی در بهترینهای سال رسانههای معتبر جهان مثل گیماسپات و IGN هم درخشش خوبی داشته باشد. دلیل اصلی چنین موفقیتی قطعا کیفیت بسیار بالای بازی World in Conflict بود؛ بازی که کمپین داستانی آن واقعا مراحل جذابی داشت و هسته کلی گیمپلی بازی هم بهشکلی طراحی شده که بهجای درگیر کردن بیش از حد بازیکنان با کارهایی مثل ساخت و ساز، حال و هوایی اکشنتر به آن داده و بازیکن مدام در دل نبرد است و تنش یک جنگ تمامعیار را به بهترین شکل ممکن حس میکند. همچنین مواردی مثل جلوههای بصری بازی هم در زمان خودش واقعا کیفیت بالایی داشتند و از نقش مهم بخش چندنفره جذاب World in Conflict هم نباید غافل شد.
درواقع، بخش چندنفره بازی که در آن امکان کنترل یکی از سه گروه نظامی حاضر در بخش داستانی را داشتیم و میشد به نبردی واقعی و شلوغ با حضور سایر بازیکنان مشغول شد، آنقدر محبوب بود که وقتی در سال ۲۰۱۵ سازندگان تصمیم گرفتند سرورهای بازی را غیرفعال کنند، با اعتراض شدید بازیکنانی روبهرو شدند که هنوز هم با گذشت نزدیک به هشت سال از عرضه بازی، مشغول تجربه بخش چندنفره آن بودند. این اتفاق به شکلی پیش رفت که در سال ۲۰۱۶، گروهی از طرفداران متعصب بازی خودشان سرورهایی برای بازی راه انداختند تا امکان تجربه آنلاین و چندنفره آن دوباره فراهم شود. به هر حال اگر تا امروز امکان تجربه World in Conflict را نداشتهاید، پیشنهاد میکنم این بازی استراتژی واقعا درجهیک را از دست ندهید.
بازی The End is Nigh
دومین بازی این هفته هم یک اثر پلتفرمر به نام The End is Nigh است؛ بازیای ساخته ادموند مکمیلن و تایلر گلیل که مکمیلن را احتمالا باید با بازیهایی مثل Super Meat Boy و The Binding of Isaac بشناسید. The End is Nigh اثری در سبک پلتفرمر است و تجربهای چالشبرانگیز بهحساب میآید که میتواند حسابی اعصاب مخاطبش را بهچالش بکشد!
مکمیلن و گلیل تقریبا از سال ۲۰۱۵، کار روی یک بازی شوتر بهاسم Øuroboros را آغاز کرده بودند. بااینحال این پروژه آنطور که باید پیش نمیرفت و به همین دلیل هم آنها چند باری در جریان روند توسعه، ایدههایی برای پروژههایی دیگر هم مطرح کرده بودند. در سال ۲۰۱۶ و در جریان یک رویداد گیمجم بود که این دو تصمیم گرفتند در این رویداد شرکت کنند و روی یکی از همان ایدههای جانبی که داشتند، در آن کار کنند. نتیجه کار، یک بازی پلتفرمر شد که بعد از رویداد هم کار روی آن ادامه پیدا کرد و تقریبا یک ماه مانده به انتشار، با نام The End is Nigh معرفی شد؛ مکمیلن دلیل معرفی بازی در زمانی نزدیک به انتشار آن را تجربههای قبلی خودش عنوان کرد که معرفی زودهنگام بازیها، باعث شده بود تا روند توسعه سختی داشته باشند.
The End is Nigh ما را با یک موجود قطرهمانند مشکیرنگ همراه میکند و روند کلی آن چندان چیز پیچیدهای نیست؛ شما باید در هر محیط، موانع پیشِرو را پشت سر بگذارند و به محیط بعدی بروند. اما آنچه که بازی را جذاب کرده و ارزش تجربه زیادی به آن داده، چیزی نیست جز طراحی خودِ مراحل بازی که باعث شده تا در هر محیطی، چالشی غیرقابل پیشبینی در انتظار شما باشد و به همین دلیل هم باید بارها و بارها طعم مرگ را در بازی بچشید تا راه درستی برای پشت سر گذاشتن چالشهایش پیدا کنید.
The End is Nigh در کل چیزی حدود ۶۰۰ محیط دارد که تنوع چالشها، تلهها و موانع در آنها هم واقعا بالا است و به همین دلیل بازی هرگز تبدیل به اثری یکنواخت و حوصلهسربر نمیشود. اگر به بازیهایی که نیازمند تمرکز بالایی هستند و میتوانند حسابی سرعتعمل و دقت شما را به چالش بکشند علاقه دارید، The End is Nigh گزینه بسیار مناسبی برایتان خواهد بود.
در پایان لطفا نظرات خود را در مورد بازیهای این هفته با زومجی و کاربرانش بهاشتراک بگذارید.