نویسنده: فریده صالحی
// یکشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۱

مصاحبه دیوید فینچر حول محور فعالیت حرفه‌ای او

مجله امپایر سال گذشته در مصاحبه‌ای با دیوید فینچر، ۱۷ مورد از سوالاتی که کاربران بیشتر از همه پرسیده بودند، از این کارگردان و هنرمند بسیار محبوب پرسید و پاسخ او را چاپ کرد.

اگر فیلم The Social Network (شبکه اجتماعی)، فیلم Zodiac (زودیاک) و فیلم Fight Club (باشگاه مبارزه) را تماشا کرده باشید، حتما کارگردان فوق‌العاده آن‌ها یعنی دیوید فینچر را هم می‌شناسید. فینچر علاوه‌بر کارگردانی آثار سینمایی، کارهای تلویزیونی محبوبی مانند سریال House of Cards (خانه پوشالی) و سریال Mindhunter (شکارچی ذهن) را هم در رزومه کاری خود دارد. دیوید فینچر به خاطر محبوبیت خیلی زیادی که دارد، درست همانند هنرمندان دیگر، سوالات زیادی دریافت می‌کند که اغلب آن‌ها از طرف طرفداران مطرح می‌شوند. مدتی پیش، مجله امپایر در قسمت ماه دسامبر خود که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده بود، ۱۷ مورد از سوالاتی را که کاربران از دیوید فینچر پرسیده بودند، چاپ کرد. در این مصاحبه، دیوید فینچر به این ۱۷ سوالی که کاربران مطرح کرده بودند، پاسخ داد. حال در این مقاله با زومجی همراه باشید و این پرسش و پاسخ دوستانه را دنبال کنید.

بزرگ‌ترین چیزی سر صحنه شما را آزار می‌دهد، چیست؟

من فکر می‌کنم که برای برخی افراد درک این موضوع دشوار است که چقدر مکالمه‌های کوچک و اتفاقی می‌تواند آن‌ها را از تمرکز کردن دور کند. همه به‌جای اینکه به حالت ضبط بروند، مستقیم به حالت مکث و توقف می‌روند. همچنین، زمانی‌که شما صحنه‌های زیادی را فیلم‌برداری می‌کنی، افراد یک سری کارهای تکراری را مدام انجام می‌دهند. زمانی‌که کار به پایان می‌رسد، شما متوجه می‌شوی که آن‌ها بلافاصله به سراغ آیفون‌های خود می‌روند. پس می‌توان اینطور گفت که آیفون، بزرگ‌ترین موضوع آزاردهنده برای من است.

اگر شما بتوانید هر فیلمی در تاریخ را بازسازی کنید، آن فیلم چه اثری خواهد بود؟

من هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم. منظور من این است که یک سری فیلم‌هایی وجود دارند که من با تماشای آن‌ها می‌گویم «به نظر من، این فیلم دوم سوم از یک ایده خوب را دارد. اما نمی‌تونه آنطور که باید، ایده خود را به نتیجه برساند». من خودم هم بعضی از فیلم‌های این چنینی را ساخته‌ام.

چه اتفاقی بر سر پروژه فیلم Rendezvous with Rama (ملاقات با راما) افتاد که قرار بود براساس کتاب آرتور سی. کلارک ساخته شود؟

این فیلم یک اثر بسیار غول پیکر و گران‌قیمت بود که ما برای ساخت آن هیچکدام از لوازم لازم را در اختیار نداشتیم. هیچ پارک و محوطه مخصوصی وجود نداشت که ما بتوانیم برای ساخت آن فیلم از آن استفاده کنیم.

david fincher at scene

شما برای تبدیل شدن به یک کارگردان فیلم، از چه کسی بیشترین الهام را دریافت می‌کردید؟

افراد خیلی زیادی منبع الهام من بودند. کاملا مشخص است که جورج روی هیل، آلفرد هیچکاک، رومن پولانسکی، استیون اسپیلبرگ، آلن پاکولا و باب فاسی در این فهرست قرار دارند. همه افراد بزرگی که در این عرصه هستند. همچنین هال اشبی. تمام افرادی که شما می‌توانید حدس بزنید، در این فهرست قرار می‌گیرند.

شما کدام فیلمسازان نوظهور را تحسین می‌کنید و چرا؟

در این فهرست هم افراد زیادی قرار دارند. زمانی‌که شما ۱۲ سال سن دارید و ۳۰۰۰ فیلم تماشا نکردید، می‌توان گفت که شما یک چیزی کم دارید؛ چیزی که برای موضوع روایتی بسیار ضروری محسوب می‌شود. شما در یک مقطع خاص دیگر داستان‌های خیلی زیادی را تماشا کرده‌اید. به طوری که به جایی می‌رسید که بلافاصله می‌گویید «فکر کنم می‌دانم که این داستان قرار است به کجا برسد». من فکر می‌کنم چیزی که در رابطه با فیلمسازان نوظهور وجود دارد، دقیقا همین است. شما فکر می‌کنید که از تمام زوایا به آن موضوع خاص نگاه کردید، تمام موارد مختلف را در نظر گرفتید و همه چیز را می‌دانید؛ اما بعد یک چیز جدید را کشف می‌کنید. اما من نمی‌خواهم اسم هیچکدام از آن افراد را بیاورم زیرا بعد ما وارد آن ماجرای بزرگی می‌شویم که دیگران می‌گویند: «پس چرا اسم من را نیاوردی؟»

تمام بازیگران را در نظر بگیرید؛ از کریستن استوارت گرفته تا رونی مارا و جاناتان گراف. شما بازیگرانی را برای نقش‌های اصلی انتخاب کردید که نسبتا کمتر از سایر شناخته شده‌ بودند. شما به‌دنبال چه چیزهایی می‌گشتید؟

من به‌دنبال بازیگرانی می‌گردم که برای کار کردن و ساخت فیلم کاملا آماده هستند. علاوه‌بر این، من از بازیگرانی خوشم می‌آید که کنجکاو هستند و دوست دارند چیزهای مختلف را امتحان کنند. این سه نفری که شما نام بردید، قبلا این کار را انجام داده‌اند. در رابطه با کریستن استوارت، فکر می‌کنم که فیلم Panic Room (اتاق پناهگاه) دومین اثر او محسوب می‌شد. در رابطه با رونی هم می‌توان گفت که پیش از فیلم شبکه اجتماعی، من در پروژه ساخت فیلم The Girl With The Dragon Tattoo (دختری با خالکوبی اژدها) با او همکاری کرده بودم و او را می‌شناختم. جاناتان هم کسی بود که من تست بازیگری او را دیده بودم؛ او برای نقش شان پارکر در فیلم شبکه اجتماعی تست بازیگری داده بود.

بعد من مدام به این موضوع فکر می‌کردم که «من نمی‌توانم اجازه دهم که این بازیگر را دوباره از دست بدهم». اما اغلب اوقات شما به‌دنبال فردی می‌گردید که می‌خواهد در آن شرایط کنار شما باشد و با شما کار کند که یک چیز خاص را به پایان برسانید. منظور من این است که قطعا بازیگران عالی زیادی وجود دارند که شما می‌توانید آن‌ها را انتخاب کنید؛ افرادی که می‌دانید با انتخاب کردن آن‌ها به چه نتیجه‌ای دست پیدا خواهید کرد. می‌دانید، من این فرد را استخدام می‌کنم زیرا او این نتیجه را برای من به ارمغان می‌آورد. از طرف دیگر هم مخاطب یک درکی از آن‌ها دارد و می‌داند که آن‌ها چه چیزی ارائه می‌دهند. بنابراین من یا می‌توانم مطابق همین موضوع پیش بروم یا مخالف آن بایستم و کار دیگری انجام دهم.

اما در کل، انتخاب بازیگران جوان‌تر همیشه شرایط جالب و سرگرم‌کننده‌ای را به وجود می‌آورد. در رابطه با فیلم The Social Network، هیچ انتظاری وجود نداشت که ما بازیگران فیلم Ocean’s Eleven (یازده یار اوشن) را دور هم جمع کنیم تا این فیلم را بازی کنند؛ مجبور هم نبودیم. به همین دلیل هم ما تصمیم گرفتیم که کار خودمان را بکنیم، فوق‌العاده باشیم و بازیگران تازه‌نفس و مشتاقی را جمع‌آوری کنیم دوست داشتند چنین فیلمی را درکنار ما بسازند. با پیرتر و بزرگتر شدن، من متوجه شدم که دارم به سمت افرادی کشیده می‌شوم که دوست دارم آن‌ها را تشویق کنم؛ افرادی که دوست دارم موفقیتشان را ببینم. این اتفاق قطعا در رابطه با آن سه نفر هم صادق است.

من عاشق صحنه آغازین فیلم Seven (هفت) بودم. شما خودتان کدام یکی از صحنه‌های آغازین فیلم‌های تاریخ را بیشتر از همه دوست دارید؟

خب، فیلم هفت یکی از همان فیلم‌هایی بود که دوست داشتم. شاید بتوان فیلم Alien (بیگانه) را هم نام برد. آثار اولیه‌ی ریچارد گرین برگ هم هست. فیلم Butch Cassidy and the Sundance Kid (بوچ کسیدی و ساندنس کید) صحنه آغازین بسیار خوب و بزرگی دارد که اصلا قرار نبود در ابتدای فیلم قرار بگیرد. اینکه شما بیاید اثر خود را با یک صحنه مانند فیلم‌های صامت آغاز کنید و بعد به سمت بازپس‌گیری وسترن آمریکایی پیش بروید خیلی عالی است. باید بگویم که کارگردان و سازندگان کار فوق‌العاده‌ای را در این اثر انجام داده‌اند. تازه تمام فیلم‌های هیچکاک هم خیلی عالی هستند.

david fincher

باتوجه‌به حضور و همکاری شما در سریال خانه پوشالی و همچنین سریال شکارچی ذهن، فکر می‌کنید که کدام یک از آثار سینمایی شما، می‌تواند تبدیل به یک اثر تلویزیونی خیلی خوب شود و چرا؟

فکر می‌کنم که سریال شکارچی ذهن، یک نسخه گسترده از تمام فکرهایی است که من درباره فیلم زودیاک داشتم؛ اینکه چه صحنه‌هایی خوب است یا چه چیزی می‌تواند باعث ایجاد درام شود. ما برای ساخت فیلم زودیاک در تلاش بودیم تا موضوعی را که راحت می‌توانست ۵ ساعت فیلم شود، کم کنیم و آن را تبدیل به یک داستان ۲ ساعت و ۴۵ دقیقه‌ای کنیم. نسخه نهایی از یک طرف بسیار طولانی بود و از طرف دیگر هم آنقدر که ما می‌خواستیم عمیق و جزئی محسوب نمی‌شد. من فکر می‌کنم که معیار اصلی برای خودم این است که اگر موضوعی از لحاظ داستانی و روایتی متمرکز باشد، قطعا برای ساخت و گسترش دادن یک فیلم گزینه مناسبی محسوب می‌شود.

در عین حال اگر داستان ما به‌گونه‌ای باشد که ما باید بیشتر با افراد آشنا شویم و خصوصیات، مشکلات، ضعف‌ها و قوت‌های آن‌ها را ببینیم، قطعا به درد آثار تلویزیونی می‌خورد. منظور من این است که... شاید فیلم باشگاه مبارزه. من فکر می‌کنم که شخصیت‌های چاک پالانیک خیلی غنی، محکم، لایه لایه و چند جانبه هستند. مطمئنا می‌توان گفت که ۸۰ درصد آثار دیگر این نویسنده، به درد ساخت مینی سریال‌های خیلی خوبی می‌خورند.

من فکر می‌کنم که سبک و استایل شما، خیلی به درد یکی از قسمت‌های سری فیلم James Bond (جیمز باند) می‌خورد. آیا چنین چیزی را تا به حال در نظر داشتید یا در گذشته به شما پیشنهاد شده بود؟

من قبلا در رابطه با کارگردانی یک فیلم جیمز باند صحبت کرده بودم. من فکر می‌کنم که فیلم GoldenEye (گولدن آی) بود یا چیزی مربوط‌به همان برهه زمانی. اما نه، من فکر نمی‌کنم که بتوانم در چنین محیط‌هایی خودم را شکوفا کنم و عملکرد خوبی داشته باشم.

تقریبا در اکثر فیلم‌های شما یک سری جنبه‌های کمدی تاریک و سیاه وجود دارد. آیا تا به حال به این موضوع فکر کردید که یک فیلم کاملا کمدی بسازید؟

نه، نمی‌خواهم یک فیلم کاملا کمدی بسازم. من فکر می‌کنم زمانی‌که شما دارید فیلم‌هایی می‌سازید که پر از... شرارت است و موضوعات مهمی دارد، باید کاری کنید که شدت آن به‌نوعی کم شود. منظور من این است که فیلم باشگاه مبارزه یک اثر طنز و طعنه‌ای بود؛ فیلم Gone Girl (دختر گمشده) هم همینطور. بنابراین جنبه کمدی و خنده‌دار آن به‌گونه‌ای نبود که شما را از ته دل به خنده بیاندازد و یک اثر کمدی محسوب شود. بنابراین اگر منظور شما از اثر کاملا کمدی این است، پس باید بگویم نه. منظور من این است که اگر فیلم Being There (حضور) ساخته نشده بود، دوست داشتم که فیلمنامه آن را بخوانم و چیزی شبیه به آن را بسازم. اما حدس می‌زنم که آن هم طعنه‌ای می‌شد. فیلم‌های کمدی خیلی زیادی وجود دارند که چاپلوسانه و متملقانه هستند.

در بین تمام موزیسین‌هایی که شما با آن‌ها فیلم‌برداری کردید، به نظر خودتان زندگی کدام یکی از آن‌ها تبدیل به یک فیلم خیلی خوب و جذاب می‌شود؟ مطمئنا جانی هیتس جز بالاترین گزینه شما خواهد بود.

نمی‌دانم. ایگی پاپ به‌طور قطع یکی از گزینه‌های این فهرست خواهد بود. کوین هانتر (از گروه وایر ترین) هم داستان بسیار جالبی دارد. نمی‌دانم که حالا او چه کار می‌کند؟! اما نه، فکر نمی‌کنم که جانی هیتس جز، جزو بالاترین گزینه‌های من باشد.

david fincher directing

آیا می‌شود یک فیلم از دنیای سینمایی مارول یا سری فیلم Star Wars (جنگ ستارگان) از دیوید فینچر را به ما بدهید؟

بله، می‌توانیم این کار را بکنیم؟

شما نسبت به شرایط فعلی استودیو چه احساسی دارید؟ خصوصا که حالا فیلم‌هایی با بودجه متوسط که شما به ساخت آن‌ها مشهور هستید، دیگر خیلی سخت شده‌اند و راحت ساخته نمی‌شوند؟

هیچوقت ساخت چنین فیلم‌هایی با بودجه متوسط راحت نبود. فکر می‌کنم که چندین سال است که شرایط به این شکل شده است که شما باید تلاش بسیار زیادی بکنید تا درام‌های ۶۰ میلیون دلاری عجیب و غریب شما مجوز ساخت به‌دست بیاورد. چیزی که شبکه نتفلیکس انجام آن را راحت کرده است، این است که مردم هنوز هم به آثاری که در محدوده ۳۰ تا ۵۰ میلیون دلار هستند، اهمیت می‌دهند؛ به‌جای اینکه بیاید فیلم‌ها را به دو قسمت تقسیم کند. من آنقدری پول می‌خواهم که هم دچار دردسر شوم و فیلمم را بسازم و هم اگر در آخر هفته اولین هفته اکران خود ۶۰ میلیون دلار در نیاورد، آسیب نبینم.

چه چیزی در رابطه با فیلم‌های کوتاه و موزیک ویدیوها وجود دارد که همچنان توجه شما را به خود جلب می‌کند؟

در زمینه ساخت موزیک ویدیو‌ها و فیلم‌های کوتاه، شما اغلب اوقات مجبور هستید که ایده‌های جدید و خاصی را ارائه کنید که هم قدرت کافی را برای تاثیرگذاری داشته باشند و هم جذاب و درگیر کننده باشند. به همین دلیل هم من فکر می‌کنم که ساخت اینگونه اثرها موقعیت بسیار خوبی است که شما آن روی خودتان را نشان دهید و چیزهای جدیدی از خودتان را رو کنید.

در همان زمانی‌که شما تازه کار و حرفه خود را آغاز کرده بودید، عبارت «شبه-فینچر» به وجود آمد و مورد استفاده قرار می‌گرفت. آیا شما تا به حال حس کردید که این عبارت و انتظاری که مخاطبان و منتقدان از شما دارند، برایتان محدودیت به وجود می‌آورد؟

عبارت «شبه-فینچر» کمی من را وسواسی می‌کند که به همه چیز تا حد زیادی دقت می‌کنم. من فکر می‌کنم که این خوب است تا مخاطبان یک سری انتظارات خاصی را از شما دارند؛ زیرا همین انتظارات فرصتی را در اختیار شما قرار می‌دهد که آن‌ها را زیر پا بگذارید و کار جدیدی انجام دهید. زمانی‌که شما در حال ساخت یک اثر جدید مانند فیلم Gone Girl هستید، متوجه می‌شوید که خیلی هم بد نیست که مردم فیلم هفت را هم دیده‌اند؛ آن‌ها می‌دانند که همه چیز ممکن است ناگهان مسیر غیرمنتظره‌ای را به خود بگیرد. تهدید این ماجرا را می‌توان به‌نوعی مثبت دانست و چیز نگران کننده‌ای نیست. شما فرصت این را پیدا می‌کند که انتظارات دیگران را به بازی بگیرید. این وظیفه شماست که از این موضوع اطلاع داشته باشید و بعد به نفع خودتان از آن استفاده کنید؛ نه اینکه بخواهید اجازه دهید که چنین چیزی سد راه شما قرار بگیرد و اجازه ندهد تا آن داستانی را که قصد تعریف کردنش را دارید، ادامه دهید.

mindhunter

مامور سازمان اف بی آی یعنی هولدن فورد که شخصیت جاناتان گراف در سریال شکارچی ذهن محسوب می‌شد، می‌تواند تا حدودی یک فرد منفور باشد. آیا این سریال دارد کاری می‌کند که چالشی حول محور این شخصیت به وجود بیاید؟

واقعا نفرت‌انگیز و منفور است؟ او برخی اوقات منفور می‌شود اما من در عین حال می‌توانم با او ارتباط برقرار کنم؛ آن هم زمان‌هایی که تلاش می‌کند تا از خودش محافظت کند و من می‌توانم غرور و گستاخی را در او ببینم. ما خیلی با این خصوصیت‌ها و موارد بازی کردیم. اما من آن را به‌عنوان یک فرد منفور نمی‌بینم. من به او به‌عنوان یک فرد جوان نگاه می‌کنم، می‌دانید چه می‌گویم؟ او یک شخصیت بی‌دست و پا نیست؛ او یک شخصیت است که لحظات سختی را پشت سر گذاشته که باعث معذب شدنش شده است. البته در عین حال هم او لحظاتی را داشته که در آن، در قالب یک سخنران فرو رفته است و با سخنانش کاری کرده که مردم را مجبور به تغییر کند. بنابراین من فکر می‌کنم که هولدن فورد یک فرد درگیر کننده و جذاب است. درست است که یک قهرمان محسوب نمی‌شود اما قطعا شخصیتی است که دنبال کردن او جالب است.

باتوجه‌به اینکه شما فیلم شبیه اجتماعی را ساختید، درباره یک ابزار مقایسه‌ای که رسما بدترین ابزار در هستی محسوب می‌شود، تا به امروز موقعیتی پیش آمده که بخواهید خودتان را با افراد دیگر مقایسه کنید؟ حالا چه از نظر حرفه‌ای و چه از نظر شخصی؟

نه. این کار فقط باعث می‌شود که حس افسردگی و ناراحتی در من به وجود بیاید.


منبع empireonline
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده