راجر دیکینز با نام کامل راجر الکساندر دیکینز (Roger Alexander Deakins)، مدیر فیلمبرداری انگلیسی است و همواره بهعنوان یکی از بهترین فیلمبرداران تاریخ سینما از وی یاد میشود؛ دیکینز یکی از معروفترین هنرمندان نور و سایه در طول تاریخ فیلمسازی محسوب میشود.
دراین مطلب که برگرفته از مقالهٔ جاشوآ راتکوپف در مجلهٔ معروف سینمایی Sight & Sound است، ده شاتِ سینمایی فراموشنشدنی و حکشونده در ذهن تماشاچی این هنرمند انگلیسی را معرفی خواهیم کرد. راجر دیکینز، فیلمبرداری است که نگاهِ متفاوتش از دریچهٔ دوربین تا چند سال پیش چندان مورد توجه آکادمی اسکار قرار نمیگرفت، اما حال کیست که نداند وی چه جادویی با دوربین خود میکند؛ استفاده از پلتهای رنگی جذاب و خیرهکننده تا بازی با نور و سایه در دنیای مرموز و درگیرکنندهٔ سیاهوسفید. او تاکنون مجموعاً برای آثار خود پانزده مرتبه نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری شده که دو بار در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰ و برای فیلمهای Blade Runner 2049 (بلید رانر ۲۰۴۹) و 1917 توانست این جایزه را بهخود اختصاص دهد.
راجر دیکینز بهصورت واقعگرایانه و طبیعی و بدون فداکردن تکنیکهای فیلمبرداری، بانبوغی مثالزدنی، توانایی شکستن مرز بین نگاه کارگردان و آنچه تماشاچی باید ببیند را دارد. وی آیندهنگر بوده و در کارهای قدیم و جدید وی مشخص است که چندین سال از همنسلان خود جلوتر گام میبردارد. راجر دیکینز پیش از آنکه در میان هالیوودیها این موضوع جا بیافتد که میشود در تصاویر دست برد و با ذهن خود، تصویری که با دوربین گرفته میشود را همچون بوم نقاشی دید و دست بهقلم شد و تغییرات را بهشکلی درست و بجا و دلخواه اعمال کرد، مبتکر این تکنیک بود و درواقع وی جزو پیشگامان این حرفه بود که با آغوشِ باز، دیجیتالیزهشدن را پذیرفت و همین امر بهوی کمک کرد تصاویری حماسی، بزرگ و خیرکننده در مدیوم سینما خلق کند.
برای آشناشدن با کارهای راجر دیکینز، باید بههمکاری طولانیمدت وی با برادران کوئن، جوئل و ایتن کوئن اشاره کرد و درواقع آنقدر فیلم با برادران کوئن ساخته که وی را برادر سوم کوئنها میدانند. البته این موضوع بدین معنا نیست که وی همواره رابطهٔ گرمی با کوئنها داشته و بهوقتش درگیریهای مفصلی هم با آنها بر سر دوربین و هرچیزی که بهمربوطبه فیلمبرداری میشود، داشت. اولین ملاقات راجر دیکینز با برادران کوئن، در هتلی در شهر لس آنجلس بود و جلسهٔ آنها پیرامون همکاری برای ساخت فیلم Barton Fink (بارتون فینک) بازی جان تورتورو و جان گوودمن بود. دیکینز در همان جلسه ایدههای خود یا بهتر بگوییم شاتهایی که در ذهن داشت را با کوئنها درمیان گذاشت: «زنی در ساحل که پشتش بهماست و نور خورشید را با دستان بازش میپوشاند». ایدهٔ دیکینز بهمذاق کوئنهای سختگیر خوش میآید و درنهایت اولین همکاری صورت میگیرد و شاتهایی که دیکینز میگیرد، کاملاً کوئنها را راضی بههمکاری دنبالهدار با وی میکند.
راجر دیکینز در سالهای بعد در فیلمهای Fargo (فارگو)، فیلم The Big Lebowski (لبوفسکی بزرگ)، فیلم O Brother, Where Art Thou (ای برادر، کجایی؟)، فیلم The Man Who Wasn't There (مردی که آنجا نبود)، فیلم Intolerable Cruelty (ظلم تحملناپذیر)، فیلم No Country for Old Men (جایی برای پیرمردها نیست)، فیلم A Serious Man (یک مرد جدی) و فیلم True Grit (شهامت واقعی) با کوئنها همکاری کرد و البته دراینمیان وی با کارگردانان بزرگ دیگری چون سم مندس، دنیس ویلنوو و ران هاوارد هم پروژههای عالی را بهثمر رساند. فیلم The Shawshank Redemption (رستگاری در شاوشنک)، فیلم A Beautiful Mind (ذهن زیبا)، فیلم Skyfall (اسکایفال) و فیلم Sicario (سیکاریو) از جمله آثار مشهور دیکینز در جایگاه فیلمبردار هستند.
البته همکاری این فیلمبردار خوشقریحه سینمای هالیوود تنها محدود بهبرادران کوئن نمیشود و هر کارگردانی با راجر دیکینز همکاری کرده است، از تصمیم خود پیشمان نشده و بار دیگر هم علاقمند بهسپردن مهمترین بخش فیلم بعد از کارگردانی/درکنار کارگردانی، بهاین هنرمند انگلیسی بوده است. دنیس ویلنوو، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و کارگردان فرانسوی-کانادایی نیز در چند پروژه با دیکینز همکاری کرده است؛ فیلم Prisoners (زندانیان)، فیلم «سیکاریو» و فیلم «بلید رانر ۲۰۴۹» که اولین جایزه اسکار را نصیب دیکینز کرد. دیکینز با سم مندس نیز رابطهٔ کاری خوبی داشت و در فیلم Jarhead (جارهد) این همکاری شکل گرفت و با فیلم Revolutionary Road (جادهٔ انقلابی) و «اسکایفال» ادامه یافت تا آخرین پروژهٔ این دو که فیلم 1917 بود و با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان همراه شد.
هنگامی که نام راجر دیکینز را در تیتراژ فیلم میبینیم، فضایی پیچیده و روانشناختی را انتظار میکشیم که معمولاً نور نقش زیادی ندارد و تاریکی قدرت خود را بهرخ میکشد. جالب اینجا است که دلیل این ویژگی و سبکی که دیکینز در اکثر فیلمهای خود بهآن پایبند است، «مدرسهٔ بینالمللی فیلم» بوده است که در اوایل کارش، نوع فیلمبرداری وی را آنچنان مناسب نمیدانستند و اعتقاد داشتند کارهای وی، ویژگیهای فیلمهای معمول را ندارند. راجر دیکینز، شاتِ فوقالعاده زیاد گرفته است، اما در این مطلب ده شات از بهترینهای شاتهایی که این فیلمبردار معروف و صاحب سبک سینمای هالیوود خلق کرده است را معرفی خواهیم کرد. همراه زومجی باشید.
هزارونهصدوهشتادوچهار
(1984) Nineteen Eighty-Four
کارگردان: مایکل ردفورد | بازیگران: جان هارت و ریچارد برتون
اولین شات را به فیلم «هزارونهصدوهشتادوچهار» اختصاص میدهیم که این فیلم ژانر علمی-تخیلی و تریلر سیاسی بهکارگردانی مایکل ردفورد، در سال ۱۹۸۴ اکران شد. این فیلم براساس رمان «۱۹۸۴» که یکی از معروفترین رمانهای سیاسی است و جرج اورول نویسندهٔ آن است، ساخته شد. جان هرت و ریچارد برتون بازیگران اصلی این فیلم بودند. جرج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه بهتصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت بهدشمن و علاقهٔ شدید نسبت بهبرادر بزرگ (ناظر کبیر یا رهبر حزب با شخصیتی دیکتاتوری) وجود دارد.
در جامعهٔ تصویرشده، گناهکاران از نگاه دولت حاکم، بهراحتی اعدام شده و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، بهنحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند و شهروندان مجبورند همیشه با چهرهای سرشار از خوشبینی و لبخند بهاین صفحات نمایش نگاه کنند تا کوچکترین شک و تصور نادرستی که نشاندهندهٔ هرگونه نارضایتی فرد باشد، برای نمایندگان حکمرانان پشت صفحات نمایش ایجاد نشود، چرا که در غیر اینصورت مورد غضب حکمرانان قرار میگیرند. فیلم مایکل ردفورد توانست بهخوبی حسوحال رمان را بهتصویر بکشد و این امر را تا حد زیادی مدیون قاببندیهای عالی راجر دیکینز بود.
راجر دیکینز و مایکل ردفورد علاقمند بودند فیلم را سیاهوسفید بسازند، اما درنهایت حرف تهیهکننده بهکرسی نشست و فیلم رنگی شد، اما این موضوع سبب نشد کیفیت کاری دیکینز پایین بیاید و وی با همان دستورهای تهیهکننده نیز کار خود را بهبهترین شکل انجام داد. راجر دیکینز از نور کم بهره برد و از رنگ سیاه بهشکلی نقرهفام که حسی خفهکننده و غمبار بهتصاویر میداد، استفاده کرد که بعدها داریوش خنجی، فیلمبردار معروف ایرانی-فرانسوی، اعلام کرد در فیلمبرداری فیلم Se7en (هفت)دیوید فینچر از همین تکنیک بهره برده است. رنگ خاکستری با دقتی فراوان و حساسیتِ خاصی که دیکینز داشت، در هر صحنهٔ فیلم استفاده شد و وی این کارها را تنها با دوربین خود انجام داد و خبری از جلوههای ویژه نبود.
شاتِ ماندگار: اما بهشات ماندگار برسیم که شخصیت وینستون با نقشآفرینی جان هرت، در فضایی کثیف، دلمرده و گرفته روی صندلی نشسته است و دیکینز تصویر را بهتدریج وایدتر میکند تا بهاین قابِ ماندگار میرسیم و بعد تا زمانیکه در روبهروی وی باز میشود و رنگ سبز و فضایی بهشتی در ذهنش تداعی میشود، ادامه مییابد.
رستگاری در شاوشنک
(The Shawshank Redemption (1994
کارگردان: فرانک دارابونت | بازیگران: تیم رابینز و مورگان فریمن
فیلم درام «رستگاری در شاوشنک» بهکارگردانی فرانک دارابونت و با نقشآفرینی عالی تیم رابینز و مورگان فریمن، یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی از آثار نویسندهٔ معروف آمریکایی، استیون کینگ است. این فیلم براساس داستان کوتاهی از استیون کینگ با نام «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» ساخته شده است و در آن رابینز در نقش اندی دوفرین و فریمن در نقش الیس رد ردینگ ایفای نقش میکنند. داستان فیلم دربارهٔ اندی دوفرین، بانکدار جوانی
است که بهاتهام قتل همسر و معشوقهٔ همسرش بهزندان میافتد و ادعا میکند که بیگناه است و درتلاش است آزادی خود را بهدست آورد و شاتِ ماندگار این فیلم، مربوطبههمان لحظهٔ آزادی از زندان است. فرانک دارابونت بهشکلی زیبا، داستانی ساده را روایت میکند، روایتهای خوشآهنگ با صدای مورگان فریمن، بسیار دلنشین است و بههنر راجر دیکینز برسیم که قابها را چنان استادانه میبندد که هیچ تضادی با آن چه تماشاچی در ذهن خود تحلیل میکند، وجود ندارد و آرزوی هر کارگردانی، داشتن چنین فیلمبرداری است. هیچکدام از شاتهای راجر دیکینز تکراری و خستهکننده نیست و شاید بدین دلیل است که وی گاه اسلوب خاصی ندارد و از نظمِ ترتیبی چشمپوشی میکند. تمامی این شاتها هدفی دارند و آن هم رسیدن بهیک تصویری حقیقی از شعف و شادمانی است که زیر باران و رعدوبرق، راجر دیکینز و تیم رابینز با هم بهآن میرسد.
شاتِ ماندگار: فراری از زندان، شخصیت اندی دوفرین که تیم رابینز نقشش را فوقالعاده ایفا کرد، بعد از پشتسر گذاشتن نیم مایل در کثافت، آزادی را جلوی چشمان خود میبیند. دوربین بهپشت سر وی میرود و اندی را دنبال میکند تا جایی که اندی میایستد و پیراهن زندانش را درمیآورد و دوربینی که حال روبهروی وی قرار گرفته است، از مردی که دستانش را باز کرده و روی بهآسمان با چشمانی که باران نمیگذارد باز شوند و گویی دوباره متولد شده است، بهسوی بالا زوم-اوت میشود و حکم بارانِ تعمیددهنده را برای اندی پیدا میکند.
فارگو
(Fargo (1995
کارگردان: برادران کوئن | بازیگران: فرانسیس مکدورمند، ویلیام اچ میسی و استیو بوشمی
راجر دیکینز پیش از همکاری با برادران کوئن در ساخت فیلم «فارگو»، در دو فیلم «بارتون فیلنک» و The Hudsucker Proxy (وکیل هادساکر)، با آنها همکاری داشت، اما همکاری سوم دیکینز و کوئنها منجر بهشاهکاری با عنوان «فارگو» شد؛ یکی از فیلمهایی است که راجر دیکینز بهوجودش در رزومهٔ کاری خود افتخار میکند. داستان فیلم در زمستان ۱۹۸۷ روایت میشود و شخصیت جری لاندگارد یک فروشندهٔ اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالی شده است. شخصیت شپ پرودفوت که یک سرخپوست سابقهدار بوده و در شرکت جری تعمیرکار است، جری را بهدو تبهکار، شووالتر و گایر گریمسراد معرفی میکند تا نقشهٔ وی را عملی سازند.
جرمیبه فارگو، داکوتای شمالی رفته و آن دو را بهازای یک اتومبیل جدید و نصف هشتاد هزار دلار پول آزادی، برای گروگان گرفتن همسرش اجیر میکند. در حالیکه جری قصد دارد مقدار بیشتری را از پدر همسرش طلب کرده و بیشتر پول را برای خود بردارد. «فارگو» در شصتونهمین مراسم اسکار نامزد دریافت هفت جایزه شد و توانست دو جایزه اسکار بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را بهدستآورد. فیلم «فارگو»، برنده جایزه بفتا، جایزه بهترین کارگردانی فستیوال فیلم کن در سال ۱۹۹۶ برای برادران کوئن و چندین جایزه بینالمللی دیگر نیز شد. در مورد شخصیتها و شاتها بگوییم، برخی شخصیتهای آنقدر ابله و ساده بودند، که امیدی بهزندهماندنشان از همان ابتدا نمیرفت، اما افسر پلیس محلی مارج گاندرسون که باردار هم بود، همچون شاهین، همهچیز را تحت نظر داشت و قابهای زیادی بودند که وی در آنها حضور داشت، اما شاتِ ماندگار متعلق بهشخصیت کارل شووالتر است.
شاتِ ماندگار: فیلم «فارگو»، لوکیشنهای باب طبع دیکینز کم نداشت که بیشتر آنها در محیطی سرد و یخزده با بادهای استخوانسوز و برف و خون، تبدیل بهترکیب خوشرنگ و خشن و امضای این فیلم و بعدتر سریال آن شد. استیو بوشمی که نقش شخصیت کارل شووالتر را ایفا کرد، با آن صورت از ریختافتاده که با طنز کوئنها، خندهدار هم بهنظر میرسد، با آن تیغ موکتبری که نقش برفپاککن و یخشکن را دارد، سعی میکند کیف حاوی پول را در بهشکلی مبتذل و دردآور، در دشتی از برف، پنهان کند؛ کیفی که در سریال «فارگو»، سرانجامش مشخص میشود. راجر دیکینز مشقتی را که شخصیت کارل شووالتر برای این کار تحمل میکند، بهخوبی از همان درون ماشین که دستمالِ زخم صورت خود را تازه میکند، بهتصویر میکشد و بعد در برف دویدن شووالتر را با دوربین دنبال میکند و بعد هم نوبت بهکندن میرسد و درنهایت دوربینی که بهدریچهٔ چشم شووالتر میرود که آیا امیدی بهدوباره پیدا کردن این محل است؟
کاندان
(Kundun (1997
کارگردان: مارتین اسکورسیزی | بازیگران: تنزین سارونگ، تنزین یشی و تلکو کانگا
فیلمی زندگینامهای و حماسی «کاندان» بهکارگردانی مارتین اسکورسیزی، محصول سال ۱۹۹۷ و براساس زندگی و نوشتههای دالایی لامای چهاردهم، سیاستمدار و پیشوای معنوی تبعیدشده از تبت، ساخته شده است. این فیلم در چهار رشته بهترین فیلمبرداری، بهترین طراحی لباس، بهترین تنظیم دکوراسیون و بهترین موسیقی متن، نامزد جایزه اسکار شد و یکی دیگر از نامزدیهای پرشمار راجر دیکینز مربوطبهاین فیلم و همکاری با مارتین اسکورسیزی میشود.
فیلم «کاندان» در راستای فیلمهای دعوت بهایمان اسکورسیزی بود که گاهی نوع دعوت همچون فیلم The Last temptation of Christ (آخرین وسوسهٔ مسیح) متفاوت میشد و گاه فیلم Silence (سکوت) از آب درمیآمد و فیلم «کاندان» بهدومی شباهت بیشتری دارد و همچون تمام آثار این کارگردانِ دوستداشتنی، بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت. راجر دیکینز که در فیلم Mountains of the Moon (کوههای ماه) باب رافلسون، تجربهٔ فیلمبرداری از چشماندازهای زیبا را داشت، بار دیگر هنر خود را در فیلمی حماسی بهرخ کشید و نگاه مستندگونهٔ این فیلمبردار، بهدنبال شکار هر صحنهٔ زیبایی بود و با هوشمندی قابها را انتخاب میکرد و این ویژگی در فیلم «کاندان» نیز بهخوبی حفظ شد و میتوان گفت بهزحمت میتوان راجر دیکینز را متهم بهگرفتنِ شاتی بد کرد.
شاتِ ماندگار: آخرین شاتِ فیلم اسکورسیزی بهشکلی عجیب و جذاب، شاتی منعکسی بود از مردی جوان که رشته کوههای هیمالیا را با تلسکوپ رصد میکند، بهدنبال خانهاش میگردد و در دل آرزوی بازگشت دارد. این شات استعارهای زیبا از زندگی کارگردان فیلم نیز هست که تمام عمر را بهدنبال پیدا کردن و ساختن مکانهایی با بُعدی معنوی و انسانی کرده است. شاتِ زیبایی که راجر دیکینز گرفت، از اتاق شخصیت اصلی داستان شروع میشود که تلکسوپ خود را برمیدارد و در فضای بیرون اتاق، رو بهمنظرهای زیبا میگذارد و دوربینِ دیکینز بهآرامی از نوک تلسکوپ بهدور آن میچرخد و از دریچهٔ نگاه دالایی لامای، روی زیباترین واقعیتِ دستنیافتنی که همچون تصاویر منظرهٔ کارتهای پستال شده است، کار خود را تمام میکند.
ای برادر، کجایی؟
(O Brother, Where Art Thou? (2000
کارگردان: برادران کوئن | بازیگران: جرج کلونی، جان تورتورو، جان گوودمن و تیم بلیک نلسون
همکاری بعدی راجر دیکینز با برادران کوئن، مربوطبه فیلم اقتباسی «ای برادر، کجایی؟» میشود که این فیلم برداشت آزادی از «ادیسه»، شاهکار هومر است و داستان کتاب مربوطبهشخصیت ادیسه و سرگذشت بازگشت باهوشترینِ سران جنگ تروآ، فرمانروای ایتاکا است. در این سفر که بیش از بیست سال بهدرازا میانجامد ماجراهای مختلف و خطیری برای وی و همراهانش پیش میآید. درنهایت ادیسیوس که همگان گمان میکردند کشته شده، بهوطن خود بازگشت و دست متجاوزان را از سرزمین و زن و فرزند خود کوتاه کرد. اما در نسخهٔ بهروزشدهٔ کوئنها، پنی که نقش او را هالی هانتر بازی میکند و در فیلم نقش همسر اِوِرِت (با نقشآفرینی جرج کلونی) را ایفا میکند، شبیه شخصیت پنه لوپه در کتاب «ادیسه» است. شخصیت اِوِرِت هم شبیه اولیس یا همان ادیسه معروف است.
بیگ دَن تیگ، که نقش او را جان گوودمن بازی میکند، مانند غول یک چشم در داستان هومر یک چشم دارد و سر راه قهرمانان فیلم قرار میگیرد که اشارهٔ آشکاری به سایکلوپ در داستان ادیسه است. سه دختری که در رودخانهٔ کنار جاده، سه قهرمان فیلم، اِوِرِت، دلمار و پیت را وسوسه میکنند نیز اشاره بهخواهران سیرن در داستان حماسی هومر دارند که شاتِ معروف راجر دیکینز نیز مربوطبههمین سهشخصیت و درکنار رودخانه است. این فیلم که با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان همراه شد، با بودجهٔ ۲۶ میلیون دلاری، فروش بیش از ۷۰ میلیون دلار در گیشه داشت و نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی شد و همچنین یک نامزدی اسکار دیگر برای راجر دیکینز در بخش بهترین فیلمبرداری بهارمغان آورد.
در مورد فیلم «ای برادر، کجایی؟» باید بگوییم این فیلم اولین فیلم لایو-اکشنی محسوب میشود که بعد از فیلمبرداری، رنگها در آن بهوسیلهٔ کامپیوتر بسیار بهبود یافت و کوئنها ترجیح میدادند فیلم تهرنگ قهوهای مایل بهرنگ سرخ داشته باشد و لوکیشنهای فیلم که در مناطق مختلف میسیسیپی قرار داشت، حس سرسبزی یونان باستان را بهوجود میآورد. طبق برخی گزارشها، راجر دیکینز تقریباً یازده هفته پشت کامپیوتر بود و وسواس شدیدی روی تنظیم رنگ هر صحنه داشت، درنهایت نیز افکتی که برگزید، رؤیاگونه، اسرارآمیز و غیرمعمول و کاملاً متناسب با شاتِ ماندگار فیلم بود.
شاتِ ماندگار: شخصیت پیت با نقشآفرینی جان تورتورو بههمراه دو دوستش سوار ماشین بودند که پیت ناگهان داد میزند: «بزن کنار!» و بعد این سه شخصیت دوان دوان بهسوی آوای خوش، ولی نه اینجا مرگبار سیرنها رهسپار میشوند. مسخشدگی هر سه شخصیت اصلی داستان با فیلمبرداری مقطع راجر دیکینز، بهشکلی عالی تماشاچی را در حسوحال آنها قرار میدهد که قرار است آنچه در حماسهها تعریف شده را از نزدیک لمس کنند.
قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بُزدل
(The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford (2007
کارگردان: اندرو دامینیک | بازیگران: برد پیت، سم شپارد و کیسی افلک
شاهکار سینمایی راجر دیکینز، مربوطبه فیلمی در ژانر وسترن محصول سال ۲۰۰۷ میشود. فیلم «قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بُزدل» که براساس رمانی با همین نام عنوان، اثر ران هنسن ساخته شده است. کارگردانی این فیلم را اندرو دامینیک بر عهده داشت. برد پیت نقش جسی جیمز و کیسی افلک نقش رابرت فورد را ایفا کردند و هر دو هنرمندانه از پس ایفای نقشهای خود برآمدند و البته نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر معروف هالیوود، سم شپارد فقید نیز همچون همیشه استادانه ایفای نقش کرد.داستان فیلم در مورد شخصیت جسی جیمز، یاغی بیرحم و چهرهای افسانهای و اسطورهای آمریکا بود که در سال ۱۸۸۲ کشته شد، اما پس از مرگش بهصورت یک قهرمان محبوب درآمد و در ترانهها، کتابها و بر پردهٔ سینماها داستانهای او بازگو شد.
در مورد هنر راجر دیکینز در این فیلم و شاتِ ماندگار آن بگوییم که وی هر هنری را که در آن استاد بود، برای خلق صحنهٔ مورد نظر خرج کرد. کیسی افلک برای بازی خوب خود، نامزد دریافت جایزه اسکار در نقش بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد و میتوان گفت یکی از فیلمهای بیشماری که بهبازی برد پیت توجهای نشان داده نشد، همین فیلم «قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بُزدل» بود که بینظیر نقش جسی جیمز را ایفا کرد. راجر دیکینز نیز بار دیگر برای نگاه هنرمندانه و تکنیک خارقالعادهٔ خود، نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
شاتی که راجر دیکینز گرفت، رنگورورفتگی تِم رنگی فیلم «هزارونهصدوهشتادوچهار» را داشت که بافتهای زیبا به سیاهی شب اضافه شده بودند. دود و نور، رنگهای سیاه و سفید و قهوهای که رنگ خود را از دست دادهاند، لحظهٔ ورود قطار، قاببندی بینقص راجر دیکینر از آنچه در دلِ تاریکی میگذرد، همه و همه گویی چکیدهای از تمام هنرهای این هنرمند در یک شات است.
شاتِ ماندگار: نمایی بسته از جسی که صورت خود را با دستمال پوشانده و چشمانش بهقطار خیره شده است. دود با همراهی نور که از چراغِ قطار ساطع میشود و بهدرون درختها نفوذ میکند و یاغیهای ماسکزده و بهقطار خیرهشده را برملا میسازد و بعد دوربینِ راجر دیکینز نمایی بسته از جلوی قطار میگیرد، نمایی ترسناک که نمادی از مدرنیتهٔ وحشی است و هدفی جز دریدن سنت ندارد، اما نه این بار. نوبت بهشخصیت دوستداشتنی جسی جیمز میرسد، مردی که در قابهای فیلم، دردِ درونش را بهسختی تاب میآورد و گاه بغضش میترکد و این ترکیدن، بیننده را درهممیشکند. مردی از جنس خشم و قدیسی با قلبی بینهایت بزرگ؛ مردی که حق داشت از هر ده هزار نفر، بهدو نفر هم اعتماد نداشته باشد. دوربینِ دیکینز سراغ جسی رفته است، جسی که خونسرد و فانوس بهدست از مانع روی ریل بالا رود و این چنین صحنهای را خلق کند که در بازی Red Dead Redemption 2 هم برداشتی مستقیم از آن را شاهد بودیم.
اسکایفال
(Skyfall (2012
کارگردان: سم مندس | بازیگران: دنیل کریگ، خاویر باردم، رالف فاینس، جودی دنچ و نائومی هریس
بیستوسومین فیلم از مجموعه فیلمهای «جیمزباند»، محصول سال ۲۰۱۲ که کارگردانی این فیلم را سم مندس بر عهده داشت و سومین همکاری مشترک راجر دیکینز و سم مندس محسوب میشد و البته یکی از بهترین همکاریهای آنها این مرتبه در مجموعهای محبوب شکل گرفت. داستان فیلم «اسکایفال» در مورد مأموریت جیمز باند در شهر استانبول بود که با شکست مواجه شده و بعد از آن دیگر هیچ اثری از باند دیده نمیشود. از طرفی، سازمان MI6 مورد حمله قرار میگیرد و در این زمان جیمز باند برمیگردد و خانم اِم، مدیر سازمان، از او میخواهد که رد مردی با نام رائول سیلوا را که تهدیدی بزرگ برای سازمان است، بگیرد. دنیل کریگ برای سومین بار در نقش جیمز باند ایفای نقش کرد و خاویر باردم نقش رائول سیلوا، آنتاگونیست فیلم را داشت و هر دو، نقشآفرینی فوقالعادهای در این فیلم داشتند.
این فیلم جوایز متعددی دریافت کرد از جمله جایزه بفتای بهترین موسیقی فیلم، جایزه بفتای بهترین فیلم بریتانیایی، جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین گروه بدلکاری و همچنین نامزد پنج جایزه اسکار شد که پر هالبرگ و کارن بیکر برای بهترین تدوین صدا و ادل، پاپخوان معروف، برای بهترین ترانه اورجینال موفق بهدریافت این جایزه شدند. در مورد فیلمبرداری راجر دیکینز باید بگوییم که وی دیگر کاملاً با فضای دیجیتال خو گرفته بود و استادی در این زمینه شده بود و با هنر خود، خونی تازه وارد رگهای مجموعهٔ محبوب و قدیمی «جیمز باند» کرد. بعد از کن آدام که بهمدرنکردن این مجموعه در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی مشهور است، باید راجر دیکینز و فیلمبرداری عالی وی را، انقلابی جدید، بیشتر در بُعد فنی 007ها دانست. راجر دیکینز با زیرکی، برخی تکنیکهای فیلمهای قدیمی این مجموعه را با حالوهوایی مدرن درآمیخت و امضای وی را باید در صحنهٔ مبارزه باند با فرد تکتیرانداز که هر دو سیاهرخ بودند و از تکنیک ضدنور از نوع آبیرنگ آن استفاده شد، دید.
شاتِ ماندگار: صحنهٔ مبارزهٔ مأمور 007 با تکتیرانداز که هر دو ضدنور شدند و در پسزمینهٔ تصویر، عروس دریایی با رنگی آبی-نئونی در حال رقص بود (البته نمیپرسیم چرا روی دیوار ساختمان روبهرو باید چنین تصویری باشد، هرچه بود، زیبایی شاتِ دیکینز را دوچندان کرد). صحنه با زدوخورد دو شخصیت ادامه مییابد و شیشهها خرد میشود تا دوربین بهبالای سر جیمز باند و بعد دریچهٔ چشم وی میرود که شخصیت منفی را با یک دست نگه داشته و بعد دستان این دو را میبینیم و افتادن شخصیت منفی بهپایین و قفلشدن دوربین دیکینز روی مسیری که وی تا پایین طی میکند. دیکینز قابها را تیز، برنده و سرد میبندد و شاتی ماندگار در مجموعه فیلمهای «جیمز باند» خلق میکند.
سیکاریو
(Sicario (2015
کارگردان: دنیس ویلنوو | بازیگران: امیلی بلانت، بنیسیو دل تورو، جاش برولین، ویکتور گاربر، جان برنثال و دنیل کالویا
بعد از فیلم «زندانیان»، راجر دیکینز و دنیس ویلنوو در فیلم خوشساخت و متفاوت «سیکاریو»، برای دومین مرتبه همکاری کردند و صحنههایی در این فیلم خلق کردند که گویی در سیارهای دیگر فیلمبرداری انجام شده بود. در سال ۲۰۱۵، فیلم «سیکاریو» بهکارگردانی دنیس ویلنوو و با بازی بازیگرانی چون امیلی بلانت، بنیسیو دل تورو، جاش برولین، ویکتور گاربر، جان برنثال و دنیل کالویا، روی پردهٔ سینما رفت و با استقبال خوبی از سوی منتقدان همراه شد. بااینحال، فیلم «سیکاریو» که با بودجهای حدود ۳۰ میلیون دلار ساخته شده بود، تنها ۸۵ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد و همین میزان فروش سبب شد شرکت لاینزگیت از ساخت و اکران دنبالهٔ این فیلم انصراف دهد و شرکت سونی پیکچرز ساخت و اکران دنبالهٔ فیلم «سیکاریو» را بر عهده گرفت که اصلاً بهخوبی فیلم ابتدایی نشد.
فضای تاریک و خشونت بیپرده فیلم ابتدایی که در رابطه با کارتل مواد مخدر مکزیک بود و درکنار آن نقشآفرینی عالی بازیگران، فیلم دنیس ویلنوو را بهعنوان یکی از بهترینهای ژانر جنایی و تریلر معرفی کرد. امیلی بلانت در نقش کیت میسی، نقشآفرینی متفاوتی از خود بهنمایش گذاشت و درواقع چنان در نقش خود غرق شد و چنان فشاری را برای بازی در فیلم ابتدایی تحمل کرد که ترجیح داد در دنبالهٔ «سیکاریو» حضور نداشته باشد! خلق چنین فضای تاریک و خفقانآوری در قابهایی که راجر دیکینز میبست، تماشاچی بهسختی تحمل میکرد و برخلاف فیلم «کاندان»، دائم خبری از مناظر زیبا نبود.
بد نیست بهاین موضوع اشاره داشته باشیم که به گوردن ویلیس، فیلمبردار فیلم The Godfather (پدرخوانده)، لقب شاهزادهٔ تاریکی را داده بودند، بهدلیل قابهایی که در محیطهای کمنور میبست و از این لحاظ راجر دیکینز با قابهایی که در محیطهای تقریباً بینور «سیکاریو» بست، تعریفی جدید از نور و تصویر را ارائه داد. البته تمام قابهای فیلم چنین حالتی نداشتند و دیکینز نیز آنچنان طرفدار خلق صحنههای محزونکننده نبود و در شاتی ماندگار، تمام قابهای محزونکنندهٔ پیشین را محو کرد و تماشاچی را وارد فضایی بیگانهوار کرد.
شاتِ ماندگار: هنر راجر دیکینز از جایی شروع میشود که تیم شکارچیان محلی و برگزیدگان سوات FBI، برای شکار آنتاگونیست داستان، هنگام غروب وارد منطقهای میشوند که تونل کارتلها در آنجاست و قابِ زیبای غروب خورشید و خط افق با رنگ کبود آسمان و نارنجی خورشید که بهزیر میرود را درهممیآمیزد. عبور نیروهای ویژه در چنین منظرهای بود که ناگهان دید در شب فعال میشود و نور سبز و سفید تمامی قابها را میپوشانند. راجر دیکینز بهزیبایی در چنین فضایی که گویی سیارهای دیگر است، دوربین بهدست دنبال نیروها میرود و در تونل دوربین حرارتی است که رد پا و خون را میگیرد و در مورد این شاتِ زیبا، سورئال و انتزاعی که با اکشنی سریع، در سکوت محض و بینهایت واقعی همراه شده، چیز بیشتری نمیتوان گفت؛ دیکینز دیگر پادشاه سرزمین دیجیتال شده بود.
بلید رانر ۲۰۴۹
(Blade Runner 2049 (2017
کارگردان: دنیس ویلنوو | بازیگران: هریسون فورد، رایان گاسلینگ، رابین رایت، دیوید باتیستا، لنی جیمز، جرد لتو و آنا د آرماس
فیلم «بلید رانر ۲۰۴۹» از بهترینهای سال ۲۰۱۷ میلادی بود و منتقدان و تماشاچیان متفقالقول آخرین ساختهٔ دنیس ویلنوو را ستودند. با وجود کیفیت بالای این فیلم، استقبال از آن در گیشه چندان خوب نبود و با بودجهٔ ساخت تقریباً ۱۸۵ میلیون دلاری، حدود ۲۶۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشت. از بازیگرانی که در این فیلم حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند میتوان به هریسون فورد، رایان گاسلینگ، رابین رایت، دیوید باتیستا، لنی جیمز، جرد لتو و آنا د آرماس اشاره داشت. داستان در سال ۲۰۴۹ روایت میشد که یک آدم مصنوعی با نام مأمور K که برای ادارهٔ پلیس لسآنجلس بهعنوان یک بلید رانر کار
میکند و مأموریت دارد آدم مصنوعیهای قدیمی و از رده خارجشده را بازنشسته کند، درواقع آنها را بکشد، اتفاقی جعبه حاوی استخوانهایی را در زیر یک درخت خشکشده و مرده پیدا میکند که در آزمایشگاه معلوم میشود متعلق بهشخصیت ریچل است که سی سال قبل و در سال ۲۰۱۹، از شخصیت دکارد آبستن شده بود و یک بچه از او بهدنیا آورد و در حین زایمان مرد. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، فیلم با استقبال بسیار بالایی همراه بود و منتقدان آن را یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۷ لقب دادند. «بلید رانر ۲۰۴۹» در نودمین دوره جوایز اسکار در پنج رشته از جمله بهترین میکس صدا، بهترین تدوین صدا و بهترین طراحی صحنه نامزد بود که درنهایت موفق شد دو جایزه بهترین فیلمبرداری برای راجر دیکینز و بهترین جلوههای ویژه را بهخود اختصاص دهد، بله، سرانجام دیکینز جایزه اسکار را بهخانه برد و کاری که وی در این فیلم کرد و قابهای بینظیری که بست، جای هیچگونه تردیدی برای داوران نگذاشت. تک تک صحنههای فیلم خوش رنگولعاب و حماسی بودند و تماشاچی را خیره و مبهوت دنیای فیلم میکردند. پیش از دریافت این جایزه، دیکینز سیزده مرتبه نامزد دریافت اسکار شده بود. دنیای بلید رانر، دنیای دود و باران و خاکهای خیسخورده بود و دیکینز بهزیبایی تمدن روی بهافول را بهسبک خود بهسوگ نشست.
شاتِ ماندگار: لحظهای که مأمور K زیر باران، خسته و کتکخورده پاهایش را در ناامیدی مطلق روی زمین میکشد و در تصویری ضدنور شده که دیکینز از پشت وی میگیرد، ناگهان هولوگرامی صورتیرنگ و بهاندازهٔ گودزیلا وی را مورد خطاب قرار میدهد که آن هولوگرام زنی است که از بیلبوردی جان گرفته است. با نجوا و چشمانی بیروح، اندوه بیپایان مأمور K را بهیاد او میآورد، اندوهی که خود در چشمان K چاهی عمیق کنده و دوربین راجر دیکینز، تصویری واید از منظرهٔ بارانی و این شخصیت میگیرد و کوچک بودن و ناامیدی مطلق و دردناک مأمور K را فریاد میزند که حرفهای هولوگرامِ زیبا و فریبدهنده، تغییری در حالِ بیحال وی ایجاد نمیکند. تبادل احساس دو روح عجیب در یک دنیای ماشینی. رنگهای این شات، از گرمای مصنوعی، صورتیِ زیبای زننده و موهای آبی لینچیرنگ آن هولوگرام تا سردی و آبی غمگینِ و بیانتهای پشت مأمور K، تنها از راجر دیکینزی برمیآید که وسواس رنگ در قابِ بینقص دارد.
۱۹۱۷
(2019) 1917
کارگردان: سم مندس | بازیگران: جرج مککای، دین چارلز چپمن، مارک استرانگ، اندرو اسکات، کالین فرث و بندیکت کامبربچ
آخرین و جدیدترین همکاری بین راجر دیکینز و سم مندس، به فیلم «۱۹۱۷» بازمیگردد، فیلمی در ژانر حماسی و جنگی و بهتهیهکنندگی و کارگردانی سم مندس که در سال ۲۰۱۹ اکران شد. مندس فیلمنامه این فیلم را با همراهی کریستی ویلسون و با الهام از خاطرهای که پدربزرگش برای او تعریف کرده بود، بهرشته تحریر درآورد. در این فیلم بازیگرانی چون جرج مککای در نقش سرجوخه اسکوفیلد، دین چارلز چپمن در نقش سرجوخه بلیک، مارک استرانگ در نقش فرمانده اسمیت، اندرو اسکات در نقش ستوان لزلی، ریچارد مدن در نقش ستوان بلیک، کلر دوبورک در نقش لوری، کالین فرث در نقش ژنرال ارین مور،
بندیکت کامبربچ در نقش سرهنگ مکنزی، دنیل میز در نقش گروهبان سندرز، آدریان اسکاربورو در نقش سرگرد هپبرن، جیمی پارکر در نقش ستوان ریچاردز، مایکل جیبسون در نقش ستوان هوتون و ریچارد مککیب در نقش سرهنگ کالینز حضور داشتند و بهایفای نقش پرداختند. داستان فیلم 1917 هم در اوج دوران جنگ جهانی اول روایت میشد که بهدو سرباز انگلیسی جوان با نامهای اسکوفیلد (با بازی جرج مککای) و بلیک (با بازی دین چارلز چپمن) مأموریتی داده میشود؛ مأموریتی که غیرممکن بهنظر میرسد. آنها باید تمام تلاش خود را بکنند تا در سریعترین زمان ممکن، از خاک دشمن عبور کنند و پیامی را که میتواند یک حملهٔ مرگبار بههزاران سرباز را متوقف کند، بهمحل مورد نظر برسانند؛ سربازانی که برادر بلیک هم در میان آنها قرار دارد.
فیلم «۱۹۱۷» در هفتادوهفتمین مراسم گلدن گلوب در سه رشته بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن نامزد دریافت جایزه شد که فقط در کسب جایزه بهترین موسیقی متن ناکام ماند. همچنین در نودودومین دوره جوایز اسکار، فیلم در ده رشته از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی نامزد دریافت جایزه اسکار بود که درنهایت سه جایزه بهترین فیلمبرداری، بهترین جلوههای ویژه و بهترین میکس صدا را به خود اختصاص داد و راجر دیکینز خیلی زود دومین مجسمه اسکار را بهحق از آن خود کرد. فیلم با استقبال عالی منتقدان همراه شد و با بودجهٔ ۱۰۰ میلیون دلاری، فروشی ۳۶۰ میلیون دلاری در گیشه داشت.
فیلمبرداری و تدوین پروژه که گویی تنها با یک شات گرفته شده است، کاری فوقالعاده بود، ولی پیش از آن الکساندر سوکوروف با فیلم Russian Ark (کشتی روسی)، محصول سال ۲۰۰۲، این کار را بهمعنای واقعی انجام داده بود، اما هنر دیکینز باز هم در دلِ تاریکی نمایان شد و بار دیگر ثابت کرد، استاد فیلمبرداری در تاریکی شب است.
شاتِ ماندگار: باز هم شب و باز هم آغاز صحنه با شخصیتی ضدنورشده. شخصیت اسکوفیلد اسلحه بهدست و گیج از ضربهای که بهپشت سرش خورده بود، خود را در شهر/روستایی متروکه و بیابان شکلشده پیدا میکند. آتش و منور، آفتاب این برهوتِ تاریکی شدهاند، کلیسایی در آتش میسوزد و سرانجام کاربردی پیدا میکند و نوری بهمحیط میدهد و اینجا است که سم مندس فضای دلخواه را به راجر دیکینز داده است. اسکوفیلد در تاریکی، سربازی را میبیند که بهاو نزدیک میشود و تیری که سرباز شلیک میکند، اسکوفیلد را از گیجی درآورده و بهفرار وامیدارد. دوربین راجر دیکینز با چرخشی سریع، جلوی اسکوفیلد قرار میگیرد، همچون سکانس پایانی، دیکینز چرخش سریع را تکرار کرده و میرود پشت شخصیت اصلی که حال پناهگاهی برای چند لحظه پیدا کرده است. راجر دیکینز حرکات دوربین خود را با مدلی که از آن شهر/روستای متروکه دارد، بهحرکت درمیآورد، چشم تماشاچی را بهزیر میبرد و در لحظهای بهبالا خیره میکند. صحنه با ظرافتی عالی طراحی شده و اجرای دقیقی دارد و استادی چون دیکینز میتوانست چنین صحنهٔ دشواری را بهشاتی ماندگار تبدیل کند، استادی که نور و سایه و حرکت را در دوربینِ خود زندانی کرده است.
این مقاله براساس مطلبی با عنوان «راجر دیکینز در ده شات» که در سیامین شماره از مجلهٔ بینالمللی فیلم Sight & Sound که در ماه آوریل سال ۲۰۲۰ منتشر شده بود، بهرشتهٔ تحریر درآمده است.