آرشیو: The Vanishing of Ethan Carter؛ تلاش برای پیدا کردن ایتن
به رسم پنجشنبههای گذشته، این هفته هم در قسمتی دیگر از سری مقالههای آرشیو به سراغ یک بازی از سالهای گذشته خواهیم رفت تا در مورد جنبههای مختلف آن صحبت کنیم. بازی که برای این آرشیو در نظر گرفتیم، The Vanishing of Ethan Carter، ساخته تحسینشده استودیو استروناتس است؛ بازی در سبک ماجراجویی که در آن، در نقش کاراگاهی به دنبال شخصیتی به اسم ایتن هستیم. بازی همچنین یک سری مولفههای سبک شبیهساز راه رفتن یا همان Walking Simulator را هم در خود دارد و به همین مناسبت، آن را بهانهای میکنیم تا کمی هم در مورد این سبک، ویژگیهایش و همچنین تاریخچه آن صحبت کنیم.
آنچه که بازیهای ویدیویی را از مدیومی مثل سینما متمایز میکند، مولفهی گیمپلی و بهتر بگوییم تعامل داشتن بازیکن با بازی است. در بازیهای ویدیویی است که بازیکن با در دست گرفتن یک کنترلر، معمولا شخصیت یا حتی جسمی را درون بازی کنترل میکند و کارهای مختلفی را در آن بازی از طریق وی انجام میدهد: حال این کار میتواند کنار هم قرار دادن اجسام و بلوکها در بازی مثل Tetris باشد یا هدایت شخصیتی اسلحه بهدست در بازی مثل Call of Duty. به هر حال، گیمپلی یکی از ارکان اصلی یک بازی ویدیویی و حتی میتوان گفت اصلیترین ویژگی متمایزکننده آن از سایر مدیومها است و صد البته که عمق گیمپلی، در بازیهای و ژانرهای مختلف متفاوت از هم است. برای پیدا کردن ریشههای سبک شبیهساز راه رفتن، باید به سالهای دور فلشبک بزنیم؛ نه به عنوان یک بازی ویدیویی که صرفا به عنوان یک نوع سرگرمی، پارکهای تفریحی یا حتی موزهها و گالریها از جمله فعالیتهایی هستند که در آنها شخص وارد یک دنیای جالب میشود و از گشت و گذار در گوشه و کنار و آن و «کشف» موارد جدیدش لذت میبرد. ایده وارد کردن چنین نوعی از سرگرمی به دنیای بازیهای ویدیویی، به دهه ۸۰ میلادی برمیگردد؛ زمانی که در سال ۱۹۸۶، گراهام رالف و سایمون دانستن بازی به اسم Explorer ساختند. در این بازی، بازیکن وارد دنیایی میشد که به لطف سیستم طراحیشده برایش، محیطهای نامحدودی برای گشت و گذار خلق میکرد و بازیکن هم صرفا بدون اینکه کار خاصی در این جهانها انجام بدهد، در آنها قدم میزد و میتوانست گوشه و کنار هرکدام را کشف کند.
Explorer، در زمان انتشار بازخوردهای جالبی دریافت نکرد و حتی برخی منتقدین، آن را اثری کاملا بیمفهوم و بیارزش خطاب کردند و بر این باور بودند که بازیکن به جای خرید و تجربه این بازی، میتواند یک بلیط اتوبوس بخرد و از تماشای جهان واقعی در طول سفرش لذت ببرد! البته که چنین بازخوردهایی در آن دوران که بازیها شدیدا وابسته و مبتنی بر گیمپلی بودند، طبیعی بود و البته که Explorer هم واقعا خیلی زود به تجربهای یکنواخت و فاقد جذابیت تبدیل میشد. با این حال پیدایش واقعی بازیهای Walking Simulator به معنی امروزی، به سال ۲۰۰۸ برمیگردد؛ یعنی سالی که در آن بازی Dear Esther ساخته شد. Dear Esther در واقع یک ماد برای بازی Half Life 2 و سازنده آن هم شخصی به اسم دَن پینچبک بود که این ماد را برای پاسخ دادن به یکی از سوالات تحقیق پایاننامه دکترای خودش ساخت. سوال پینچبک که در آن زمان پایاننامهای با محوریت بازیهای شوتر اولشخص کار میکرد، این بود که اگر ما ویژگیهای رایج گیمپلی را از یک شوتر اولشخص حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟ در این وضعیت بازی ما چه شرایطی دارد و آیا میتوان از این روش برای روایت داستان بازیها استفاده کرد؟ پینچبک همچنین برای خلق جنبههای روایی این ماد، از ادبیات الهام زیادی گرفت و قصد داشت تا به جای روایت داستان با استفاده از بیانات مستقیم، از شیوههای ادبی استفاده کند. نتیجه تمام اینها، مادی شد که مورد استقبال خیلی خوبی قرار گرفت و پینچبک تشویق شد تا آن را به عنوان یک بازی کامل و با رعایت جنبههای تجاری در سال ۲۰۱۲ منتشر کند.
صد البته که همه واکنشها به Dear Esther مثبت هم نبودند و کماکان این نظریه در بین منتقدین مطرح بود که آیا Walking Simulatorها را میتوان یک بازی در نظر گرفت یا نه؟ با این حال این اثر نقش پررنگی در نشان دادن پتانسیل این سبک برای روایت داستان در بازیهای ویدیویی داشت و در نتیجه پس از آن بود که کم کم بازیسازان دیگری هم به سراغ ساخت چنین آثاری رفتند و چه شبیه سازهای راه رفتن را بازی در نظر بگیریم و چه خیر، این آثار رشد خوبی در سالهای اخیر داشتند و همانطور که بعدا هم خواهیم گفت، کم کم مولفههای بیشتری هم به آنها اضافه کرد که آثار این سبک را بیش از پیش شبیه به یک بازی ویدیویی میکنند. پس از Dear Esther، بازیهای زیادی در سبک شبیهساز راه رفتن منتشر شدند؛ بازیهایی مثل Gone Home یا Proteus جزو آثار اولیه شاخص این سبک بودند و در ادامه هم میتوان به Everybody's Gone to the Rapture، ساخته تحسینشده استودیوهای چاینیز روم و سانتا مونیکا اشاره کرد که جوایز مختلفی هم برنده شد. Stanley Parable یکی دیگر از بازیهای بسیار خوب این سبک بود که با نوآوریهای خاصی که داشت، به یکی از آثار شاخص این سبک تبدیل شد و از دیگر نمونههای موفق هم میتوان به Firewatch اشاره کرد که داستان شدیدا تاثیرگذاری روایت میکرد و برنده جوایزی در بفتا هم شد.
طبیعتا به مرور زمان، بازیهای سبک شبیهساز راه رفتن هم پیشرفت کردند و کم کم مکانیکهای آنها، از صرفا راه رفتن به موارد پیچیدهتری پیشرفت کرد. برای مثال، The Vanishing of Ethan Carter که موضوع مقاله امروز ما هم است، یک سری پازلها و عناصر کاراگاهی دارد که آن را به چیزی بیشتر از یک Walking Simulator صرف تبدیل میکنند و اصلا این مورد، یکی از ویژگیهای اصلی بود که باعث شد این بازی مورد استقبال خیلی خوبی قرار بگیرد و همواره از آن بهعنوان یکی از بازیهای باکیفیت این سبک یاد میشود. پس اجازه بدهید بعد از این آشنایی کلی با سبک شبیهساز راه رفتن، به سراغ خودِ این بازی برویم و بیشتر در مورد آن و جزییاتش صحبت کنیم.
استودیو پیپل کن فلای، نامی شناختهشده در دنیای بازیهای ویدیویی است که آثاری چون Bulletstorm و Painkiller را ساخته و صد البته که به لطف همکاری داشتن در ساخت بازیهای Gears of War 2 و 3 با اپیک گیمز هم شناخته شده است. این استودیو در سال ۲۰۱۲ توسط اپیک گیمز خریداری شد و در همین زمان بود که سه نفر از اعضای آن، با نامهای آدرین چیملارز، آندره پوزانسکی و میشل کاسیرادزکی استودیو را ترک کردند و باهم، استودیو جدیدی به اسم استروناتس را تاسیس کردند. این سه نفر، حتی زمانی هم که در استودیو پیپل کن فلای بودند، قصد ساخت یک بازی با تمرکز روی روایت داستان قوی را داشتند و حتی قرار بود THQ وظیفه انتشار این بازی را برعهده بگیرد. با این حال این پروژه به کل لغو شد و این بار، در استودیو جدید استروناتس بود که این سه تصمیم به ساخت چنین بازی گرفتند و چند نفر از دوستان سابقشان در پیپل کن فلای را هم استخدام کردند تا در نهایت با تیمی هشت نفره، بازی The Vanishing of Ethan Carter ساخته شود. با اینکه بازی از حیث مکانیکها در سبک شبیهساز راه رفتن هم قرار میگیرد، ولی The Vanishing of Ethan Carter در عین حال یک بازی ماجراجویی است که حتی رگههایی از سبک ترس را هم میتوان در آن مشاهده کرد.
داستان بازی، در سال ۱۹۷۳ روایت میشود؛ جایی که یک کاراگاه مسائل ماوراطبیعی به نام پل پراسپرو، نامهای از یک کودک ۱۲ ساله به اسم ایتن دریافت میکند و تصمیم میگیرد به محل زندگی این پسربچه یعنی روستایی کوچک به اسم ویسکنونسین برود. پس از رسیدن به این منطقه، پل متوجه میشود که ایتن، ناپدید شده است و البته که در این روستای کوچک که معدنی هم در واقع شده، یک سری جنایتهای بسیار خشن رخ دادهاند. پس از کمی گشت و گذار در بازی، کاراگاهِ داستان متوجه میشود که ایتن کارتر از طریق اجرای یک سری کارهای جادویی و ماوراطبیعی، باعث احضار یک روح خطرناک شده و زمانی که مادر و عمویش هم سعی کردهاند تا با کشتن و فدا کردن ایتن مانع از تهدید زندگیشان توسط این روح خبیث شوند، پدر ایتن مانع از این کار شده است و همین اتفاق، سرانجام یک سری اختلاف و نزاع بین اعضای این خانواده شده که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از آنها شده است. از آنجایی که بازی The Vanishing of Ethan Carter شدیدا وابسته به داستان و روایتش است، اجازه بدهید بیش از این اطلاعات دیگری در این زمینه ارائه ندهم تا اگر قصد تجربه بازی را داشتید، بتوانید خودتان با پی بردن به رمز و رازهای دنیای عجیب و غریبش از آن لذت ببرید. با این حال بد نیست به این نکته اشاره کنیم که در مجموع، The Vanishing of Ethan Carter داستان واقعا خوبی روایت میکند؛ داستانی پر از پیچشهای جالب و اتفاقات غیرقابل پیشبینی که میتواند مخاطب را تا انتها جذب تجربه بازی کند.
The Vanishing of Ethan Carter همچنین از حیث گیمپلی هم پا را فراتر از یک بازی شبیهساز راه رفتن معمولی میگذارد و خیلی بیشتر از آثار معمول این سبک وارد وادی بازیهای ماجراجویی میشود. در ابتدای بازی، این عبارت را مشاهده خواهید کرد که این اثر قرار نیست دست بازیکن را بگیرد و وی را به جاهایی که دلش میخواهد هدایت کند. منظور از این حرف این است که در The Vanishing of Ethan Carter، ما با اثری جهانباز طرف هستیم که بازیکن در نقش یک کاراگاه، میتواند به دلخواه به جای جای آن برود و پرده از رازهای مخفیشده در جهانش بردارد. یکی از مکانیکهای جالبی که در بازی تعبیه شده، بحث پیدا کردن اجساد کشتهشدگان و پی بردن به چگونگی کشته شدن آنها است؛ به این ترتیب که بازیکن با استفاده از یک سری قابلیتهای شخصیت اصلی، میتواند صحنه قتل را بازسازی کند و البته که این کار، به این سادگی و سرراستی هم نیست و مثلا ابتدا باید اشیایی را پیدا و آنها را دقیقا در همان جایی که در صحنه قتل قرار داشتند، بگذارید. در ادامه هم نوبت به مرتب کردن حوادثی میرسد که در نهایت منجر به قتل میشوند و خب The Vanishing of Ethan Carter، از طریق همین مکانیکها پازلهای جالبی خلق میکند و گیمپلیای به ارمغان میآورد که خیلی پیچیدهتر از بازیهای رایج و معمولی سبک شبیهساز راه رفتن است.
از قضا و تقریبا در نقطه مقابل انتقادی که معمولا به بازیهای Walking Simulator وارد میشود، گیمپلی یکی از جنبههای The Vanishing of Ethan Carter بود که منتقدین زیادی آن را تمجید کردند. برای مثال منتقد سایت گیماسپات، سیستم حل پازلهای بازی را بدون پیچیدگیهای زیاد ولی بسیار لذتبخش و جالب توصیف کرد و منتقد پیسی گیمر هم بر همین عقیده بود و باور داشت که بخشهای پازل بازی بسیار خوب اجرا و تعبیه شدهاند. اما یکی دیگر از مواردی که در مورد ساخته استودیو استروناتس باید حتما از آن صحبت کنیم، به جلوههای صوتی، بصری و تلفیق آنها برای خلق یک اتمسفر شدیدا تاثیرگذار و درگیرکننده مربوط میشود. یکی از اولین مواردی که پس از شروع بازی و حتی پیش از جنبههایی مثل گیمپلی و داستان نظر مخاطب این اثر را جلب میکند، محیطهای شدیدا چشمنواز و به معنی واقعی کلمه فوقالعاده آن است. سازندگان و به طور دقیقتر طراحان بصری این بازی، برای رسیدن به چنین کیفیتی در طراحیهای محیطی اثر از روشی به اسم Photogrammetry استفاده کردهاند؛ روشی که طراح ارشد بازی که سابقه کار روی آثاری مثل گیرز آف وار یا بولتاستورم را هم دارد و بیش از ۲۰ سال در این زمینه فعالیت کرده است، آن را شیوهای فوقالعاده برای خلق محیط میداند. بدون وارد شدن به جزییات فنی، در این شیوه تیم طراحی بازی با رفتن به یک سری محیطهای واقعی عکسهایی با کیفیت از زاویههای مختلف را ثبت میکنند و سپس با استفاده از نرمافزارهای مربوطه، آنها را تبدیل به محیطهایی داخل بازی میکنند. البته که این کار به این سادگی که گفتیم هم نیست و پیچیدگیهای فنی خودش را دارد ولی آنچه که در نهایت اهمیت دارد، این مساله است که سازندگان The Vanishing of Ethan Carter از طریق این روش موفق به خلق جهانی شدیدا چشمنواز و پرجزییات شدهاند.
جدا از بحث بصری، یکی دیگر از بهترین ویژگیهای The Vanishing of Ethan Carter که منتقدین زیادی مثل نویسنده پیسی گیمر هم به آن اشاره کرده، بحث صداگذاری عالی بازی است. صداها نقش زیادی در ایجاد یک دنیای مرموز و عجیب در بازی ایفا میکنند و از همه مهمتر هم صداگذاری خود شخصیت اصلی است که در جریان اثر مدام با صحبتهایش و در واقع بیان تفکرات شخصی خودش، اطلاعات زیادی در اختیار بازیکن میگذارد و اگر بازی را تجربه کنید، قطعا یکی از مواردی که از آن برای مدتها در ذهنتان ثبت خواهد شد صدای شدیدا گرم و بینقص صداپیشه شخصیت اصلی بازی است.
به هر حال با اینکه همه ما عاشق بازیهایی هستیم که گیمپلی جذاب و پر از مکانیکهای غنی ارائه میکنند، ولی بازیهایی مثل The Vanishing of Ethan Carter هم آثاری هستند که میتوان به آنها وقت داد و حتی اگر تمام جنبههای مثبت دیگر بازی را هم کنار بگذاریم، از شنیدن یک داستان بسیار خوب در آن لذت برد. اگر به هر دلیلی تا به امروز فرصت این را نداشتید که سراغ این بازی بروید و صدالبته که به آثاری با داستان غنی علاقه دارید، The Vanishing of Ethan Carter از آن بازیهایی است که از تجربهاش پشیمان نخواهید شد. اگر نظری در مورد مقاله یا خود بازی دارید، خوشحال میشویم آن را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.