چگونه لئوناردو دی کاپریو به آخرین ستاره دنیای هالیوود تبدیل شد؟
در دوران ارز رسانههای دیجیتال و زمانیکه مجموعهها قبل از انتشار برندسازی میشوند، لئوناردو دی کاپریو برای دنیای سینما و هالیوود یک تکشاخ محسوب میشود. قدرت ابرانسانی او این است که بدون اینکه شنل بپوشد و نقابی را روی صورت بزند، لایت سیبری در دست بگیرد یا حتی یک مامور داشته باشد، صدها میلیون دلار با فیلمهای خود کسب کند. مدتی پیش، اثر جدید کوئنتین تارانتینو یعنی فیلم Once Upon a Time in Hollywood (روزی روزگاری در هالیوود) که انتقادهایی را هم بهدنبال داشت، اخیرا اکران شد. حال آیا اکران این اثر، روند پیشرفت دی کاپریو را بیشتر کرده یا در نقطهای خاص متوقف کرده است؟
در نوامبر سال ۱۹۹۷، بیش از شش هفته پیش از اینکه فیلم Titanic (تایتانیک) در سینماهای ایالات متحده به روی پرده نقرهای برود، شرکت فاکس قرن بیستم این اثر را در جشنواره فیلم توکیو برای اولینبار به نمایش درآورد. این شرکت امیدوار بود تا با انجام این کار، پیش از اینکه فیلمش اکران رسمی شود، یک سری هیجان خیلی زیاد و بحثهای مختلف را در بازار آسیا که گستردگی خیلی زیادی داشت، به وجود بیاورد. رئیس شرکت پارامونت یعنی جیم جیانوپولس که در آن زمان بخش توزیع بینالمللی شرکت فاکس را در اختیار داشت، امیدوار بود که سالن نمایش مملو از تماشاگر باشد.
بالاخره هرچه که باشد، لئوناردو دی کاپریو در این فیلم ظاهر شده بود. این بازیگر پیش از این فیلم، بهلطف فیلم Romeo + Juliet (رومئو + ژولیت) از همین استودیو که در سال ۱۹۹۶ اکران شد، محبوبیت و طرفداران خیلی زیادی را به دست آورد. فیلم رومئو + ژولیت توانست در مدت زمان اکران خود حدود ۱۴۸ میلیون دلار کسب کند؛ درآمدی که حدود ۶۹ درصد از آن، از باکس آفیس خارجی و جهانی به دست آمده بود. اما وضعیت فیلم تایتانیک بهگونهای بود که سازندگان این اثر، هیجان و اشتیاق خیلی زیادی را نیاز داشتند.
جیم جیانوپولس در طی مصاحبهای درباره این اثر حماسی و فوقالعاده که جیمز کامرون آن را کارگردانی کرده بود، صحبت کرد و گفت:
بعد از نمایش فیلم تایتانیک، غوغای عجیب و گستردهای به پا شده بود. آن منطقه از توکیو بهطور کامل مسدود شده بود و همه طرفداران درخواست داشتند که لئو را ببینند. او در فیلم رمئو + ژولیت، قلبها را به تپش میانداخت اما فیلم تایتانیک بهگونهای بود که انگار جنون را در طرفداران به وجود میآورد. این اولینبار در طول تاریخ بود که فیلمی، رتبه اول را در تک تک کشورهای دنیا به دست میآورد؛ آن هم با یک حاشیه بسیار گسترده.
دی کاپریو با اینکه تنها ۲۲ سال سن داشت، اما با سرعت خیلی زیادی به سوی جلو حرکت میکرد. او تا مدتها همچنان ستاره بسیار محبوب دنیای سینمایی در سرتاسر جهان محسوب میشد. او کسی محسوب میشد که بهطور مداوم میتوانست درآمد زیادی را برای فیلمهای خود کسب کند. او در طی این مدت، تحسینی را به دست میآورد که بهطور کامل او را از تمام همسالان خودش جدا میکرد. در حقیقت اینطور میتوان گفت که لئوناردو دی کاپریو بهمعنی واقعی کلمه، تنها سوپراستار بینالمللی محسوب میشود که در صنعت فیلمسازی، هنوز هم حرفی برای گفتن دارد.
این در حالی است که گروه بزرگی از بازیگران قابل تعویض وجود دارند که بهطور مداوم تلاش میکنند تا با پوشیدن لباسهای مخصوص یا در دست گرفتن لایت سیبرها، میلیاردها دلار به دست بیاورند؛ آن هم درحالیکه تمام این فیلمها، توسط افرادی که علاقهای به این مجموعهها ندارد، نادیده گرفته میشوند و فقط طرفداران همان مجموعهها به سراغشان میروند. به جرئت میتوان گفت که برخلاف هنرمندان مشهور و بزرگی مانند ویل اسمیت، جنیفر لارنس و رابرت داونی جونیور که در حال کم شدن هستند، دی کاپریو یکه و تنها در بالاترین نقطهی عالی هالیوود نشسته است.
آن هم بدون اینکه اصلا حتی یک فیلم کامیک بوکی یا فیلم خانوادگی ساخته باشد یا در آن مجموعههای از قبل برندسازی شده، حضور داشته باشد. لئوناردو دی کاپریو خودِ برند و خود مجموعه است. حال این ستاره بسیار محبوب، بعد از یک غیبت چهار ساله، دوباره به عرصه سینما بازگشته است. او پیش از اینکه در اثر جدید شرکت سونی یعنی فیلم روزی روزگاری در هالیوود که ۲۶ ژوئیه اکران شد حضور داشته باشد، در فیلم The Revenant (از گور برخاسته) ظاهر شد. این فیلم با درجه بزرگسال به روی پرده سینماها رفت که علاوهبر برانگیختن تحسین منتقدان، درآمدی بالغ بر ۵۳۳ میلیون دلار هم در باکس آفیس جهانی داشت. دی کاپریو حتی به خاطر این اثر هم موفق به دریافت جایزه اسکار شد.
از طرف دیگر هم تارانتیو در اثر جدید خود در تلاش بود که در قالب یک داستان بازگسالانه، تفسیر خودش ار ماجرای قتلهای مانسون را به تصویر بکشد. تارانتینو در طی یکی از مصاحبههایی که چند وقت اخیر داشت، دی کاپریو را با ستارههای کنونی سینما یعنی دواین جانسون وکوین هارت که هم در رسانههای اجتماعی و هم فیلمهای مختلف به هر شکلی حضور دارند، مقایسه کرد. او در این مصاحبه اینطور از دی کاپریو تعریف کرد:
یکی از چیزهایی که من خیلی درباره لئو دوست دارم، این است که او در طی یک سال، در دو فیلم ایفای نقش نمیکند. او بهنوعی امروزه، دیگر یکه و تنها است و جایگاه مخصوصی برای خودش دارد؛ درست مانند ال پاچینو یا که در دهه ۷۰ فعالیت میکردند. آنها در آن زمان فعالیت خود، اصلا تلاش نمیکردند که در طی سال، در دو فیلم ایفای نقش کنند. آنها هر کاری را که دوست داشتند انجام میدادند و دوست داشتند که دقیقا با همین روند پیش بروند. این اتفاق هم به این معنا است که در پیش گرفتن چنین روندی و ایفای نقش نکردن بیش از یک فیلم در طی سال، کار خیلی خوبی است.
به عبارت دیگر، در دورانی که مدیریت و ساخت برندهای مختلف حرف اول را میزند، دی کاپریو یک برند «عالی بودن» را به وجود آورده است. این حرف را رئیس بخش فیلمهای شرکت سونی یعنی تام راثمن گفته است؛ آن هم در وصف صنعتی که امروزه در آن کلمه «برند»، دقیقا معنی مارول، دی سی یا لوکاس را میدهد نه چیز دیگری. راثمن که اولینبار در استودیو فاکس پروژه تولید فیلم رومئو + ژولیت و همچنین فیلم تایتانیک با دی کاپریو همکاری کرده بود، در طی مصاحبهای اینگونه درباره لئو صحبت کرد:
چیزی که در مورد لئو خیلی قابلتوجه است، ثبات و استحکام او در کار است. اگر او درون فیلمی ایفای نقش کند، مخاطبان میدانند که این اثر قرار است به خاطر حضور او، کار خوبی از آب دربیاید. منظورم این است که چه زمانی او خوب نیست؟ البته این موضوع اصلا اتفاقی نیست. زیرا او برای هر نقشی خودش را میکشد و تمام توانش را صرف میکند.
منابع اینگونه اعلام کردند که دی کاپریو برای ایفای نقش در فیلم روزی روزگاری در هالیوود ۱۵ میلیون دلار پیش پرداخت دریافت کرده است (چیزی حدود ۵ میلیون کمتر از حد معمولی که همیشه دریافت میکند). اما او اعلام کرده که اگر این فیلم مطابق انتظار پیش رفت و به درجات خوبی رسید، دستمزدش تا ۴۵ میلیون دلار هم بالا برود. قرارداد او بهگونهای نوشته شده است که اگر فیلم به یک درجات خاصی دست پیدا کرد، دستمزد او نسبت به سایر بازیگران بالاتر برود. صعود دی کاپریو به اوج دوره بازیگری و محبوبیت بازیگران، پیش از همان فیلم رومئو + ژولیت آغاز شد و تا به امروز روند بسیار خوبی داشت. حضور دی کاپریو در سریال Romper Room و سریال Growing Pains و ایفای نقش آنها، تجربه بسیار مهم و حیاتی برای این بازیگر محسوب میشد.
این مجموعهها باعث شدند تا او با مدیر برنامههایش یعنی ریک یورن قرارداد امضا کند؛ کسی که به مدت ۲۷ سال لئو را در حرفهاش راهنمایی میکرد. لئوناردو دی کاپریو یکی از بازیگران درجه اول نادری است که با یک مامور و ایجنت کار نمیکند. علاوهبر این، ایفای نقش در این مجموعهها منجر به این شد که او اولین نقش مهم سینمایی خودش یعنی فیلم This Boy's Life (زندگی این پسر) که در سال ۱۹۹۳ اکران شده بود، به دست بیاورد. همان سال، یعنی زمانیکه او تنها ۱۹ سال سن داشت، در فیلم What's Eating Gilbert Grape (چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد) ایفای نقش کرد. همین اثر درام باعث شد تا دی کاپریو در سنین کم، برای اولینبار نامزد دریافت جایزه اسکار شود.
دی کاپریو یکی از معدود بازیگرانی است که بعد از این همه سال هنوز هم حرفی برای گفتن دارد. به عبارتی برندِ او، نام خودش است
بعد از موفقیت بیسابقهی فیلم تایتانیک که بعد از آن هم تبدیل به پرفروشترین اثر سینمایی تاریخ شد، دی کاپریو یک تصمیم مهم گرفت که حرفه او را تا ۲۰ سال بعد، تعریف میکرد. او در طی این مدت، در تلاش بود تا بهجای ایفای نقش در دنبالههای فیلمهای بلاک باستری که مدام یک فرمول قدیمی را در داستانهای فوقالعاده هیجانی یا تکراری اضافه میکردند، افتخار همکاری با برترین کارگردانان دنیای هالیوود را به دست بیاورد. همین تصمیم هم منجر به این شد که در ۵ اثر با مارتین اسکورسیزی همکاری کند؛ فیلم Gangs of New York (دار و دستههای نیویورکی)، فیلم The Aviator (هوانورد)، فیلم The Departed (رفتگان)، فیلم Shutter Island (جزیره شاتر) و فیلم The Wolf of Wall Street (گرگ وال استریت).
علاوهبر این، او چندین اثر هم با باز لورمن مانند فیلم رومئو + ژولیت و فیلم The Great Gatsby (گتسبی بزرگ) و فیلم Django Unchained (جنگوی زنجیر گسسته) را هم با تارانتینو ساخته است. جالب است بدانید که در لئوناردو دی کاپریو در رزومه کاری خود، یک بار با چندین کارگردان مختلف مانند کامرون، کلینت ایستوود، الخاندرو گونسالس اینیاریتو، کریستوفر نولان، سم مندس، ریدلی اسکات، استیون اسپیلبرگ و دنی بویل هم همکاری کرده که موفقیتهای زیادی را برای آثار آنها به وجود آورده است.
دی کاپریو در میان بازیگران دیگر، یکی از افرادی است که برای انتخاب آثار خود، فاکتورهای زیادی را در نظر میگیرد و با دقت آنها را انتخاب میکند. همین موضوع، یک سر و گردن او را نسبت به همتایان خودش بالاتر میبرد. بهطور مثال، سه مورد از پنج فیلم اخیری که او در آنها ایفای نقش کرده، برای بهترین فیلم سال نامزد دریافت جایزه شده بود. البته علاوهبر فصل جایزهها، آثار او، در باکس آفیس هم موفقیت زیادی به دست میآورد و قدرت زیادی دارد. همین فیلمهای ذکر شده، در زمان اکرانشان توانستند روی هم، در باکس آفیس بینالمللی، چیزی حدود ۱.۸ میلیارد دلار را به دست بیاورند.
درحالیکه ویل اسمیت در ساخت آثار اختصاصی شبکه نتفلیکس و بازسازیهای دیزنی همکاری میکند؛ جنیفر لارنس فعلا در بدشانسی خودش به سر میبرد؛ رابرت داونی جونیور هم برای نقش تونی استارک پول پارو میکند، دی کاپریو همان روند قبلی را در پیش گرفته است و ادامه میدهد و فیلمهایی را انتخاب میکند که روی کاغذ خطرناک به نظر میرسند. اینگونه فیلمها معمولا با درجه سنی بزرگسال اکران میشوند، مدت زمان آنها بیشتر ۲ ساعت و نیم است و بودجههای آنها هم بالای ۸۰ میلیون دلار است. اینگونه آثار، فاکتورهایی را دارند که باعث میشوند تا دی کاپریو به موقع و با اندازه خوبی دستمزد بگیرد و همچنین قدرتی به دست بیاورد که نظیر ندارد.
اسکورسیزی پیش از اینکه فیلم دار و دسته نیویورکی را بسازد، احساس میکرد که در یک رکود خلاقیتی قرار دارد و دیگر نمیتواند مثل قبل خلاقیت داشته باشد. او این اعتبار را به دی کاپریو میدهد که در آن زمان، دوباره اشتیاق را نسبت به فیلمسازی در او زنده کرده است. اسکورسیزی در طی مصاحبهای اینگونه درباره دی کاپریو صحبت کرد:
او تبدیل به یک منبع تفکر عالی شد. من در آن زمان دوباره جوان شده بودم. نکته مهم و کلیدی که درباره لئو وجود دارد و من هم همیشه این نکته را به خودش میگویم، این است که او یک بازیگر سینمایی ذاتی است و برای همین کار هم خلق شده است. او حتی میتوانست در فیلمهای صامت هم ایفای نقش کند. این توانایی و استعداد در صورتش است؛ در نگاهی که در چشمانش است. او اصلا نیاز نیست که چیزی بر زبان بیاورد. فقط لازم است که شما به او نگاه کنید و خیلی زود ارتباط بین شما برقرار میشود. همه اینگونه نیستند.
بعد از فیلم دار و دسته نیویورکی، این دی کاپریو بود که اشتیاق فیلمسازی و خلاقیت را در مارتین اسکورسیزی زنده کرد
کوئنتین تارانتینو اولینبار دی کاپریو را در سال ۱۹۹۳ و نمایش اولیه فیلم True Romance (داستان عاشقانه واقعی) دیده بود؛ فیلمی که داستان آن را خود تارانتینو نوشته است. تارانتینو در طی مصاحبهای، روزهایی را به یاد آورد که دی کاپریو بهتازگی شهرت زیادی به دست آورده بود و موضوع محبوب محافل پاپارتزیها بود. دی کاپریو با اعلام نظر خود درباره فوقالعاده بودن قصه فیلم داستان عاشقانه واقعی، باعث شد تا ارتباطی بین خودش و تارانتینو شکل بگیرد. بعد از آن برخورد، آنها بهطور اتفاقی در رابطه با اینکه اثر مشترکی را با هم بسازند، صحبت کردند.
این همکاری سرانجام بعد از گذشت سالها، یعنی در سال ۲۰۰۹ تا حدودی شکل گرفت و زمانیکه تارانتینو در حال ساخت فیلم Inglourious Basterds بود، از دی کاپریو خواست تا در آن اثر حضور داشته باشد. اما براساس گفتههای تارانتینو، شرایط آنگونه که انتظار داشتند، پیش نرفت و همکاری متوقف شد. بالاخره چیزی حدود ۲ دهه طول کشید تا همکاری آنها در سال ۲۰۱۲ و در فیلم جنگوی زنجیر گستته تحقق پیدا کرد. برخلاف شخصیتی که دی کاپریو در فیلم روزی روزگاری در هالیوود داشت، شخصیت بردهدار و بیرحم کالوین کندی که در فیلم جنگوی زنجیر گسسته وجود داشت، اصلا با درنظرگرفتن دی کاپریو نوشته نشده بود. تارانتینو در مصاحبه خود اینگونه به یاد آورد:
من کالوین کندی را بهگونهای ساخته بودم که ۶۲ یا ۶۳ سال یا یک چیزی در همین حدود، سن داشته باشد. بعد من شنیدم که لئوناردو قصد دارد تا با من ملاقات کند و درباره این نقش با من صحبت کند. به همین دلیل هم ملاقات بین ما شکل گرفت و ما راجع به نقش صحبت کردیم. من برای چند ساعت در خانه او بودم. یک ارتباط تقریبا همیشه در خانه او شروع میشود. ما کنار استخر نشسته بودیم و ساعتها درباره چیزهای مختلف صحبت کردیم. من واقعا از این ایده خوشم آمده بود اما به او گفتم: «ببین، من قرار نیست اینجا قانع شوم که تصمیمم را تغییر دهم زیرا این موضوع تغییر بزرگی در داستان ایجاد میکند».
ظاهرا تارانتینو بعد از این ملاقات به خانه خودش رفت و مدتها روی آن فکر کرد. اینکه دی کاپریو تمایل زیادی داشت تا نقش شخصیتی را که تارانتینو در ابتدا با سن زیاد و خلق و خوش خشن خلق کرده بود، ایفا کند، کوئنتین را وسوسه میکرد و دوست داشت که نتیجه آن را ببیند. او در ادامه صحبتهایش اینطور گفت:
من درباره اینکه او نقش یک شخصیت فرمانروای شرور و فاسد مانند کالیگولا یا نرون جوان را ایفا کند، خیلی وسوسهانگیز بود. من اینطور بودم که «اوه واو، این خیلی ایده جذاب و جالبی است!» او قدرت زندگی و مرگ را دارد.
درحالیکه دیگر سلبریتیها و ستارهها مدام تلاش میکنند تا یک حضور و ارتباط مداوم ازطریق رسانههای اجتماعی داشته باشد و پروژههایی را به دست بیاورند که در همه پلتفرمها گسترش داشته باشد؛ دی کاپریو درست همانند یک بازیگر عالی و فوقالعاده، به سینما چسبیده است (او از سال ۱۹۹۲ که در سریال Growing Pains ایفای نقش کرده بود، دیگر در کارهای کوچک و به غیر از تلویزیون، ظاهر نشد). او بهجای اینکه برای تبلیغ و نمایش خودش از توییتر استفاده کند، به ۱۹.۱ میلیون دنبال کنندهی خود، اطلاعات جدیدی را درباره تلاشهای قبیله Waorani برای محافظت از آمازون دربرابر حفاری نفتی ارائه داد یا برگرهای وگان را تبلیغ کرد.
دی کاپریو فضایی را برای خودش ایجاد کرده که زمانیکه مقابل دوربین قرار ندارد یا بازیگری نمیکند، زندگی او تقریبا یک رمز و راز است و هیچکس از آن خبر ندارد. براساس منبعی که در صحنه فیلمبرداری فیلم روزی روزگاری در هالیوود قرار داشت، برخی از عوامل این پروژه اغلب اوقات از برقراری ارتباط چشمی با او اجتناب میکردند. او در جشنواره فیلم کن که در ماه می برگزار شد، والدین خود را برای نمایش اولیه فیلم روزی روزگاری در هالیوود برد. اما از حضور در تمام رویدادهای دیگری که در آن زمان برگزار میشد، اجتناب کرد؛ با وجود اینکه تیم امنیتی او به این مهمانی رفتند تا مستند جدید او را تا حدودی تبلیغ کنند. دی کاپریو مستند And We Go Green را با دوست بسیار قدیمی خود یعنی فیشر استیونز ساخته بود.
استیونز اعلام کرده که آنها با جان کری هم وارد مذاکره شده بودند تا یک مجموعه با دغدغههای طبیعت که تهدیدات اقیانوسهای جهان را به تصویر میکشید، بسازند. استیونز اعلام کرده بود که اگر مردم این مستند را ببینند، از عمقی درکی که دی کاپریو از مسائل زیست محیطی دارد، بهخصوص تغییرات آب و هوایی، تعجب خواهند کرد. او در مصاحبهای، اینگونه درباره این اثر صحبت کرد:
لئو کاملا مشتاق است تا با افراد مختلف ملاقات کند که با آنها درباره موضوعات و مسائل زیست محیطی صحبت کند. این موضوعی است که او فوقالعاده نسبت به آن اشتیاق دارد.
دی کاپریو به ندرت درباره زندگی شخصی خودش یا حتی حرفه بازیگری خودش صحبت میکند. او بهطور معمول، یک فیلم را که همکاریهایی با کارگردان پروژه دارد، تبلیغ میکند. جالب است بدانید که او اصلا حاضر به مصاحبه درباره این موضوعات هم نیست و آنها را رد میکند. با اینکه لئوناردو فردی است که بیشتری عکسها در سطح دنیا از او گرفته میشود و تا حد زیادی هم در عموم ظاهر میشود؛ اما هنوز هیچکس اطلاعات زیادی از زندگی شخصی و روزمره او ندارد. اگر او حتی یک اشتباه هم در زندگیاش مرتکب شده باشد، ارتباطش با رضا عزیز بود که با شرکت Red Granite Pictures خودش، نیازهای مالی فیلم گرگ وال استریت را تأمین کرد.
یکی از خصوصیات خوب و جذاب دی کاپریو این است که نه وارد حاشیه میشود و نه مسائل شخصی خودش را با کار قاطی میکند
در ماه ژانویه، دی کاپریو یک شهادت خصوصی در واشینگتون دی سی مقابل هیئت منصفه عالی انجام داد؛ آن هم درباره یک رسوایی فساد مالی چند میلیارد دلاری مالزی. در ماه ژوئن، عزیز دستگیر شد و در کشور مالزی به جرم شستشوی مالی ۲۴۸ میلیون دلار از یک صندوق سرمایهگذاری ایالتی و انتقال این وجوه به حسابهای بانکی شرکت Red Granite Pictures خودش، متهم شد. حال باید صبر کنیم و ببینیم که آیا دی کاپریو هم به این ماجراها کشیده میشود و به خاطر این پرونده به محاکمه کشیده میشود یا خیر. تهیه کننده فیلم جنگو یعنی استیسی شر، دی کاپریو را از زمانیکه او یک نوجوان بود، میشناسد. او هم به این موضوع اشاره کرده که شدت اجراهای لئوناردو اصلا تصادفی نیست.
این تهیه کننده درباره دی کاپریو و همچنین قانون مالکوم گلدول که موفقیت را در هر زمینهای توضیح میدهد، اینگونه گفت:
او بهگونهای نقشهای خود را ایفا میکند که انگار خیلی راحت هستند و او هیچ تلاشی برای آنها نکرده است. اما حقیقت این است که او چیزی حدود «۱۰ هزار ساعت» و حتی بیشتر از این برای نقشهای خود وقت و انرژی صرف میکند. من فکر میکنم همه، اول از همه او را بهعنوان بزرگترین و بهترین بازیگر این نسل به حساب میآورند؛ کسی که اتفاقا بعدها هم تبدیل به بزرگترین ستاره سینمایی نسل خودش شد.
او در فیلم از گور برخاسته که الخاندرو گونسالس اینیاریتو آن را ساخته بود، حضور داشت و شخصیت اصلی این اثر وسترن، خشن و تاریک به نام هیو گلس را ایفا کرد. او با ایفای این نقش، ثابت کرد که هنوز هم میتواند حجم زیادی از مخاطبان و بینندگان را به سمت خودش بکشد. او با استعداد بازیگری خود این کار را کرد نه اینکه بخواهد باز از همان جذابیتهای پسرانهاش که در نقطه اول او را تبدیل به یک ستاره کرده بود، استفاده کند. اینیاریتو در طی یکی از مصاحبههای خودش، درباره تجربهای که از کار کردن با دی کاپریو داشت، اینگونه صحبت کرد:
او یک نوع فرد کمالگرا محسوب میشود و خواستههای خیلی زیادی هم از خودش دارد. در پروژه ساخت این فیلم، یک صحنه خاص با رودخانه بود که او باید روی آن شناور میشد. در این رودخانه تکههای خیلی بزرگ یخ هم وجود داشت. او اصلا تردید یا درنگ نکرد. او حتی زمانیکه این صحنه را فیلمبرداری کرد، درخواست کرد تا دوباره این صحنه را فیلمبرداری کنیم. او در رابطه با خودش، بیرحم بود؛ حتی زمانهایی هم که نیازی به این کار نداشت.
زمانیکه وقت آن رسید تا تارانتیتو در فیلم روزی روزگاری در هالیوود خود بازیگر انتخاب کند، برای بازیگر نقش ریک دالتون، بازیگری را میخواست که تا حدودی تجربه بحران میانسالی را تجربه کرده باشد؛ آن هم به خاطر اینکه در دوران جوانیاش، هیچوقت به سطح انتظارات خود نرسیده است. به همین دلیل هم این کارگردان امیدوار بود که بتواند با این بازیگر مشهور و با دقت همکاری کند؛ هرچند که او درون یک وقفه چهار ساله قرار داشت. تارانتینو در اینباره، اینطور گفته است:
من کاملا او را در ذهن خود داشتم. اما نمیدانستم که میتوانم او را به دست بیاورم یا خیر. من مغرور و خودخواه نیستم. منظور من این است که همه در سرتاسر دنیا، او را میخواهند.
تهیه کننده فیلم روزی روزگاری در هالیوود یعنی شنون مکینتاش گفته که تنها یک صحنه در این پروژه بود که واقها ترس را به جان دی کاپریو انداخت؛ البته آن هم برای یک مدت زمان کم. یک صحنه مربوطبه برنامه پر سروصدای Hullabaloo بود که نیازمند آواز خواندن و رقصیدن بود. این تهیه کننده درباره دی کاپریو و این صحنه، اینطور توضیح داد:
ما بعد از ظهر یکی از روزها، مشغول صحبت و فکر کردن درباره صحنههای مختلف فیلم بودیم. این ماجرا مربوطبه حدود یک هفته پیش از این بود که او واقعا بخواهد صحنه Hullabaloo را که قرار بود در آن بخواند، فیلمبرداری کند. او من را متوقف کرد و به من گفت: «من اصلا خوانندگی بلد نیستم. چطور قرار است خواندن این را در عرض یک هفته یاد بگیرم؟» حال هفته بعد از این ملاقات را در نظر بگیرید که او سر صحنه ظاهر شد و کاملا جسارت و نترسی لازم را به دست آورده بود. او واقعا به خودش تکانی داده بود و کاری را انجام داد که از محدوده تصور خودش خارج بود.
بعد از فیلم روزی روزگاری در هالیوود، انتظار میرود تا دی کاپریو دوباره با مارتین اسکورسیزی همکاری کند و برای ایفای نقش در فیلم Killers of the Flower Moon (قاتلان ماه گل) با شرکت پارامونت وارد مذاکره شود. البته منابع عنوان کردند که مذاکرات مربوطبه دستمزد و بودجه، در یک نقطه بحرانی قرار دارد. داستان این فیلم حول محور این موضوع میچرخد که سازمان اف بی آی مشغول تحقیق درباره یک سری قتلهایی که در دهه ۱۹۲۰ در اوکلاهما رخ داده بودند، است؛ قتلهایی که به احتمال زیاد به ذخایر نفتی مربوط میشود. به عبارت دیگر، این فیلم، اثری محسوب میشود که احتمالا استودیو نمیتواند آن را بدون حضور دی کاپریو بسازد. جیانوپولس در مصاحبهای درباره لئو صحبت کرد و گفت:
من واقعا این حقیقت را تحسین میکنم که او با وجود این همه شهرتی که دارد و موفقیتهایی که به دست آورده است، همچنان در طی این سالها تمام دوستان، روابط خودش و همچنین نزدیکیاش را با خانواده خود حفظ کرده است. او یک انسان واقعا دوست داشتنی به حساب میآید. دنیای هالیوود بهگونهای است که میتواند مردم را تغییر دهد اما این شرایط اصلا لئو را تغییر نداده است.
نظرات