تئوری‌ های بازی God of War؛ از آغاز راگناروک تا مرگ کریتوس

تئوری‌ های بازی God of War؛ از آغاز راگناروک تا مرگ کریتوس

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۰۱

در پایان مجموعه مقاله‌های God of War، حالا به سراغ تئوری‌ها می‌رویم. با بررسی ماهیت تیر، مرگ کریتوس، آینده آترئوس و چندین سوال مهم، پرونده God of War را تا معرفی نسخه بعدی می‌بندیم.

به بخش آخر رسیدیم. یا نه، به مرحله آخر رسیدیم. از اولین مقاله‌ای که در مورد این بازی نوشتم ۲ سال می‌گذرد. بعد از این که همه کنکجاو دنیای نورس شدند، تصمیم گرفتم سه مقاله در مورد ریشه دنیای نورس و موجودات و خدایانش بنویسم. سپس با هر تریلر چندین مقاله و تئوری را با هم بررسی کردیم، بازی منتشر شد و آن را نقد کردیم، در دو مقاله به تک تک کاراکترها و نکات ریز داستانی پرداختیم و حالا اینجاییم، اینجاییم تا بالاخره به بررسی اتفاقات و تئوری‌هایی بپردازیم که در قسمت بعدی باید انتظارشان را بکشیم.

 در این مطلب کل بازی برای‌تان لو می‌رود. اگر هنوز بازی را تمام نکرده‌اید بهتر است ادامه مطلب را نخوانید.

تئوری اول | تئوری دوم | تئوری سوم | تئوری چهارم | تئوری پنجم | تئوری ششم | تئوری هفتم | تئوری هشتم

اما قبل از بررسی تئوری، می‌خواهم مروری به بازی داشته باشم اما نه در مورد داستان، نه در مورد کاراکترها و تکرار و مکررات هر آن چه خواندید و تجربه کردید. قبل از این که به سراغ تئوری‌هایی برویم که نمی‌توان گفت صد در صد درست از آب در می‌آیند یا نه، به مرور چگونگی آغاز یک دوران جدید در نورس می‌پردازیم؛ دورانی طولانی، نفس‌گیر، سرد و بی‌رحم. این دوران، چیزی نیست جز راگناروک. در ابتدای این مقاله به این سوال پاسخ می‌دهیم که چگونه آخرالزمان خونین راگناروگ توسط کریتوس و آترئوس شکل گرفت. این مرور کوتاه نه بر اساس کتابی است و نه بر اساس تئوری یا اطلاعاتی خاص. چگونگی شکل‌گیری راگناروک، از دل دیالوگ‌های بین آترئوس و میمیر، و همچنین رفتارها و تصمیمات آترئوس و کریتوس به‌وجود آمده است. راگناروکی که در God of War در راه است، کاملا ناخواسته صورت گرفته است، چرا که کریتوس باعث شد این اتفاق بیش از ۱۰۰ سال زودتر از زمان موعود آغاز شود و این هر معادله‌ای را که تا به حال وجود داشت به هم ریخته است.

نکات مهم دنیای نورس از زبان میمیر

آترئوس: پس.. اودین دوست دارد به جاهایی برود که نمی‌توان به آن‌جا دسترسی داشت؟ یعنی او سعی دارد به یوتنهایم هم برسد؟

میمیر: آره!‌ این در رتبه نخست خواسته‌های اودین قرار دارد.

آترئوس: اما این هیچ معنی‌ای نمی‌دهد میمیر. تو می‌گویی بالدر دنبال ما است تا راهی به یوتنهایم پیدا کند. اما تو زمانی این را گفتی که ما هنوز حتی نمی‌دانستیم قرار است به یوتنهایم برویم! این با عقل جور در نمی‌آید، چطور ممکن است؟

میمیر: خب، اما حالا شما می‌دانید که باید به یوتنهایم بروید و مقصد شما آن جا است. پس نقشه اودین درست بود؟ مگه نه؟

این یکی از اولین مکالمه‌های مهم بازی بین آترئوس و میمیر بود. این مکالمه‌ای کوچک بود که چگونه اودین می‌دانست باید به یوتنهایم برود. چگونه بالدر را فرستاد تا کریتوس و آترئوس را دنبال کند تا راه یوتنهایم را پیدا کند. واقعا چگونه می‌دانست؟ در مکالمه بعدی میمیر بیشتر توضیح می‌دهد:

آترئوس: میمیر، دوباره به من بگو چطور اودین قبل از ما می‌دانست که ما قرار است به یوتنهایم برویم؟
میمیر: اودین به شدت باهوش است. تقریبا به همان اندازه با هوش است که خودش فکر می‌کند. اما نه فقط هوش، بلکه او یک کلکسیون‌دار «پیش‌گویی» است. اگر یک پیشگویی در مورد آینده پیدا شود، قطعا آن را در کلکسیونش قرار می‌دهد. این باعث می‌شود تا استایل همه چیز بینی و همه چیز دانستنش حفظ شود. اما ایده اصلی فقط دیدن و دانستن نیست، بلکه هدف اودین «کنترل کردن» است؛ کنترل آینده و کنترل سرنوشتش. او تمایل دارد تا کنترل همه قلمروها در همه سرزمین‌ها در همه دنیاها را به دست بگیرد. بنابراین اگر فقط یک ذره، فقط یک ذره پتناسیل مقاومت در برابر این خواسته‌اش را درون شخص یا درون جامعه‌ای از هر نژادی ببیند، او آن‌ را دنبال و سپس نابود می‌کند. حتی اگر کسی هنوز تصمیم مقاومت در برابر اودین را نگرفته باشد، او اما ممکن است بداند که روزی از روزها، این شخص تصمیمی خواهد گرفت و بنابراین به سراغش می‌رود. پس می‌بینی.. این مهم نیست که اون چطوری می‌دانست ما قرار است به یوتنهایم برویم، این مهم است که حق با او بود، هدف ما حالا یوتنهایم است و او درست پیشبینی کرده بود.

اودین یک کلکسیون‌دار پیشگویی است. نه فقط برای دانستن همه چیز، بلکه برای کنترل کردن وقایع آینده، تمامی پیشگویی‌ها را در معبد خود نگه می‌دارد

ما اینجا با آینده و پیشگویی طرف هستیم و اودین یکی از طرفداران پر و پا قرص پیشبینی آینده است. اما حالا که فهمیدیم چگونه اودین حتی قبل از کریتوس و آترئوس می‌دانست آن‌ها قصد سفر به یوتنهایم را دارند، سوال این است که چرا؟ چرا آن‌ها را برای رسیدن به یوتنهایم دنبال می‌کرد؟ ما خودمان داستان بازی را پیش بردیم. این پدر و پسر اصلا کاری به کار خدایان نورس نداشتند. آن‌ها فقط می‌خواستند به بلندترین نقطه نورس بروند و درخواست همسر و مادر خود را اجرا کنند. پس چرا اودین به دنبال آن‌ها بود تا به یوتنهایم برسد؟ من این سوال را در مقاله قبل به شما پاسخ دادم؛ نه کریتوس مهم بود و نه آترئوس، بلکه آن‌ها به دنبال فِی بودند اما خبر نداشتند که او حالا به خاکستر تبدیل شده است.

یکی دیگر از بخش‌های مهم بازی، حضور یورمونگاند بود. او تنها غول زنده‌ی نورس است. اما غولی که از آینده یا گذشته آمده و بند بند روایت‌های آن مرموز است. سوال این است که اگر از آینده آمده، پس با یک دو دوتا چهارتای ساده می‌توان به این نتیجه رسید که در دنیای بازی، باید یک یورمونگاند دیگر هم وجود داشته باشد که هنوز به دنیا نیامده است. اما برای سلامتی مغزمان هم که شده بهتر است خودمان را درگیر بازی پیچیده و کثیف زمان نکنیم.
به یکی از بخش‌هایی می‌رویم که میمیر برای اولین بار با یورمونگاند رو به رو شد. در حین صحبت این دو با هم، یورمونگاند به آترئوس اشاره می‌کند و برای کریتوس سوال شد که یورمونگاند به میمیر چه گفت. اما میمیر با یک جمله گفت «چیزی نیست که زیاد الان بهش اهمیت بدی». اما این مکالمه تمام نشد. در طول سفر، دوباره بحثش بین آترئوس و میمیر پیش می‌آید:

آترئوس: میمیر، اون مار به تو چه چیز دیگه‌ای گفته بود که برای تو جالب بود؟ به نظر مهم می‌آمد.

میمیر: مطمئنم چیز خاصی نبود. او فقط گفت این پسر به نظرم آشنا است!

آترئوس: من؟ امکان ندارد!

میمیر: منم کاملا موافق هستم. مگه این که، شاید، منظور او چیزی باشد که هنوز به آن تبدیل نشدی! گفته می‌شود که زمانی که یورمونگاندرو ثور در راگناروک با هم مبارزه می‌کنند، نبرد آن‌ها به قدری وحشیانه بود که درخت زندگی (منظور درخت ایگدراسیل است که ۹ دنیای نورس روی آن قرار دارد) متلاشی می‌شود و مار عظیم را به زمان گذشته می‌برد، حتی عقب‌تر از تولدش.

کریتوس: این دیوونگیه!

میمیر: خب من به شما گفته بودم در این مورد خودتان را اذیت نکنید!

این را همه می‌دانستیم که مار از آینده آمده است. اما سرنوشت او چیست؟ او باری دیگر در برابر ثور قرار خواهد گرفت. باری دیگر شاهد راگناروک خواهد بود و شاید از خیلی چیزها با خبر باشد. اما اگر حتی به زمان قبل از تولدش بازگشته است، آیا شاهد تولد ماری دیگر هم خواهیم بود؟ مسئله زمان و داستان‌هایی که در آن‌ها عنصر زمان دخیل است، می‌تواند مغز را منفجر کند. اما بیشتر به این فکر کنید که این مار، واقعا می‌داند چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد. یعنی او می‌داند که در راگناروک چه خبر خواهد بود، او می‌داند که چطور باید با ثور مبارزه کند، یا چطور اودین را شکست دهد و از همه مهم‌تر، او به کریتوس و آترئوس کمک می‌کند! این یکی از چند تئوری‌هایی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. ادامه مکالمه در بخشی دیگر از بازی:

آترئوس: میمیر، آیا می‌دانی چرا دیگر غولی در میدگارد وجود ندارد؟‌ البته به جز یورمونگاند که از آینده آمده است.

میمیر: خب آن‌ها رازهای‌شان را در مورد محکوم کردن مخالفان اودین به من نمی‌گفتند و نمی‌گذاشتند دخالت کنم. (منظور این است که اودین و دیگر خدایان، برنامه‌هایشان را با میمیر به اشتراک نمی‌گذاشتند) اما من در این ۶۰ سالی که زندانی شده بودم می‌دیدم که ثور و آن چکشش بهترین دوستان من را نابود کردند، پس اینجا را ترک می‌کردم و به خانه خودم بر می‌گشتم. (یعنی با توجه به خشونت‌‌های ثور، بهترین راه، فرار از میدگارد بود) خیلی بد بود، من به همه غول‌هایی که ملاقات‌شان کرده بودم علاقه داشتم و تک تک آن‌ها توسط ثور سلاخی شدند.

آترئوس: پس دلیل این که غول‌ها پل یوتنهایم را خراب کردند تا دست کسی به آن‌ها نرسد همین است! اما چرا اودین این‌قدر برای پیدا کردن راهی به یوتنهایم مصمم است؟

میمیر: او متقاعد شده که غول‌‌ها، کلید تغییر سرنوشت او در راگناروک هستند. به هر حال آن‌ها کهن‌ترین دشمنان خدایان آسیر هستند. اما مهم‌تر از همه، غول‌ها قدرت «پیش‌بینی آینده» را در اختیار دارند که اودین شدیدا خواهانش است. او می‌خواست چیزهایی رل که آن‌ها می‌دانند را بداند و چیزهایی که آن‌ها می‌بینند را ببیند. اگر کنجکاوی سیری‌ناپذیر او بزرگ‌تر از خرد و حکمتش نبود، بسیاری از این درد و رنج‌ها به وجود نمی‌آمد.

این قسمت از صحبت‌های میمیر، مربوط به نابود شدن همه غول‌ها توسط ثور بود. اودین از این که غول‌ها بتوانند در راگناروک باعث نابودی پادشاهی او شوند، تصمیم گرفت تا زودتر دست به کار شود. بنابراین ثور را به دنیای غول‌ها فرستاد تا همه آن‌ها را قتل عام کند.

گاد او وار

آترئوس: تو یک چیزی گفتی که من نمی‌توانم از آن سر در بیاورم. اودین می‌خواهد جلوی راگناروک را بگیرد. اما آن مار بزرگ قبلا در راگناروک بوده و وقایع آن را دیده است. پس نمی‌توان گفت اودین در این زمینه شکست خورده است؟

میمیر: سرنوشت مکار و نیرنگ‌آمیز است! و اودین به اندازه‌ای گستاخ و متکبر است که فکر می‌کند می‌تواند بر آن غلبه کند.

و کریتوس می‌گوید: سرنوشت یک دروغ دیگر است که توسط خدایان گفته شده است. هیچ چیز از پیش نوشته نشده است که نتوان آن را پاک کرد.

میمیر: در این مورد، تو و اودین با هم تفکر مشترکی دارید! حتی اگر او قادر نباشد جلوی راگناروک را بگیرد، او هنوز امیدوار است که بتواند به اندازه کافی در موردش اطلاعات جمع کند تا بتواند روی نتیجه آن تاثیر بگذارد. یادم بیارید تا در مورد گرگ‌ها با شما صحبت کنم.

این مکالمه را از این جهت نوشتم چرا که داستان گرگ‌ها، رابطه بسیار مستقیمی با شروع راگناروک دارد. داستان دو گرگ بزرگ به نام‌های اسکول و هاتی؛ بلعندگان روز و شب!

میمیر: آن‌ها فرزندان Hroovitnir هستند (نام دیگر فنریر، بزرگ‌ترین دشمن و کینه خدایان آسیر و قاتل بی‌چون و چرای اودین). یک روز اودین این دو گرگ را که هنوز توله بودند اسیر و در آسگارد نگهداری می‌کند. هدف او نزدیک نگه داشتن دشمنان در جلوی چشمانش بود. اما آن روزی که ماه و خورشید در برابر هم قرار بگیرند، اودین از این اسکول و هاتی استفاده می‌کند. اودین با جادوی کهن خود، این دو گرگ را به آسمان می‌فرستد تا آن‌ها شکار خود را دنبال کنند، یک تعقیب بسیار طولانی، اما نه بدون پایان..  آن طور که گفته شد، بالاخره یک روز اسکول و هاتی شکار خود را به دست می‌آورند و آن‌ها را می‌بلعند.. و آن روز، روز راگناروک خواهد بود؛ گرگ و میش خدایان.

آترئوس: اما مگه قرار نیست راگناروک عذابی برای خود اودین باشه؟ پس چرا او این گرگ‌ها را اسیر کرده تا بعدا آن‌ها را رها کند تا باعث آغاز راگناروک شوند؟

میمیر: این دقیقا یک سوال مهم است. هر کاری که اودین می‌کند، مربوط به «کنترل» است. در دست داشتن تمامی اتفاقات و کنترل بر سرنوشت. این گرگ‌ها هستند که زمان شروع راگناروک را تعیین می‌کنند و حالا اودین، کنترل گرگ‌ها را بر عهده دارد. او با این کار جدول زمانی نبرد و آن عذابی که از آن صحبت کردی را در اختیار دارد و تلاش می‌کند تا در آن پیروز شود.

اینطور که از شواهد پیداست، هر سه فرزند لوکی در بازی حضور دارند. مخصوصا فنریر، قاتل قدرتمند و مخوف اودین

این مکالمه از چند جهت مهم بود، بسیار بسیار مهم! نکته اول این مکالمه در مورد چگونگی آغاز راگناروک بود. حالا ما می‌دانیم دقیقا چه زمانی در بازی شاهد این اتفاق خواهیم بود؛ زمانی که اسکول و هاتی، این دو گرگ بزرگ، خورشید و ماه را ببلعند و تاریکی مطلق را در نورس حکم‌فرما کنند. این داستانی است که در خود نورس هم وجود دارد. در داستان‌‌های نورس آمده که دو فرزند بزرگ فنریر، آن قدر به دنبال ماه و خورشید می‌روند تا آن‌ها را بگیرند و ببلعند و تاریکی را در دنیای نورس حکم‌فرما کنند. حالا اودین پیش از این اتفاق، این دو گرگ را اسیر کرده تا خود او کنترل این دو گرگ را بر عهده داشته باشد، نه شخصی دیگر یا اراده خودشان.

اما نکته بعدی چیست؟ اگر دقت کنید، متوجه می‌شوید که Hroovitnir همان فنریر است؛ مخوف‌ترین گرگ دنیای نورس و یکی از فرزندان لوکی و البته برادر یرومونگاند. اما سوال این است: چطور ممکن است زمانی که لوکی هنوز یک بچه است، فنریر در نورس وجود داشته باشد و حتی صاحب دو فرزند هم شده باشد که توسط اودین اسیر شده‌اند؟‌

من در مقاله گذشته نوشته بودم که مشخص نیست فنریر الان در کجای سرزمین‌های نورس قرار دارد و برخی از شما در کامنت‌ها گفتید که فنریر هنوز متولد نشده است. اگر او متولد نشده، پس چگونه اودین دو فرزندش را در اختیار دارد؟ یا چطور دو بار در طول داستان به نام او اشاره می‌شود؟ این نکته ریزی است که شاید خیلی‌ها به آن دقت نکرده بودند. یا در این بازی لوکی/آترئوس پدر این موجودات ترسناک نیست (این نکته را فراموش نکنید)، یا فنریر همراه با یورمونگادر به گذشته سفر کرده است، یا باید منتظر یک معادله عجیب در قسمت بعدی این بازی باشیم.

در انتها، پس از آن که کریتوس و آترئوس خاکستر فِی را به یوتنهایم می‌برند، میمیر یک نکته را به آن‌ها یادآوری می‌کند.

میمیر: قبل از این‌که به میدگارد برگردید، باید به شما هشدار بدهم. هر چقدر که زمان می‌گذرد و همانطور که متوجه شده‌اید، بعد از کشتن بالدر، برفی شروع به باریدن کرد تبدیل به چیزی دیگر شد. این یکی از نشانه‌ها پیشگویی است.

کریتوس: نشانه؟ فقط با بارش برف؟

میمیر: این مثل هر برفی که تا به حال دیده‌اید نیست، بلکه زمستانی بزرگ است که سه سال به طول می‌انجامد و هنگامی که این ۳ سال تمام شود، راگناروک آغاز می‌شود.

کریتوس: راگناروک؟ با بارش برف؟

میمیر: بله، برف، یک عالمه برف و بعدش هم پایان این دنیای لعنتی به ترتیب وقایع.

 کریتوس: یک پیش گویی دیگر.

میمیر: نه برادر، پیش گویی‌ها اصلا انتظار چنین اتفاقاتی را حداقل برای صد سال دیگر نداشتند. تو چیزی را تغییر دادی. پیش گویی‌ها هرگز تو را حساب نکرده بودند.

Upgrade

نکته ماجرا این است، هر آن چه که در God of War رخ داده، به همین یک جمله ختم می‌شود: هیچ کس انتظار کریتوس را در نورس نداشت، حتی اودینی که برای پیش بردن منافع خودش و رسیدن به بالاترین قدرت، مضحک‌ترین پیشگویی‌ها را هم در کلکسیون خود نگه می‌داشت، خبر از کریتوس نداشت. حتی زمانی که بالدر به خانه کریتوس رفته بود، او اصلا به دنبال کریتوس نبود و حتی نمی‌دانست او چه کسی است. بلکه در اصل او به دنبال فِی بود که البته این را هم نمی‌دانست فی تبدیل به خاکستر شده است.

درست است که با وجود کریتوس، بسیاری از اتفاقات دنیای نورس دیگر شباهتی به داستان و افسانه‌‌های اصلی آن ندارد، اما هنوز یک سری موارد پا برجا مانده‌اند و آن هم روندی است که باید برای وقوع راگناروک طی شود. روند اول کشته شدن بالدر بود. سپس زمستانی متفاوت و تاریک به نام فیمبول‌وینتر آغاز می‌شود و به مدت سه سال تابستانی پدیدار نخواهد شد و نه حتی بهار و پاییز. پایان این زمستان، دقیقا همان زمانی است که دو گرگ بزرگ اسکول و هاتی هر کدام خورشید و ماه را می‌بلعند و تاریکی عجیبی دنیا را فرا می‌گیرد و ستاره‌ها تاریک می‌شوند. در همین زمان، سه پرنده غول پیکر به آسمان پرواز می‌کنند (که یکی از آن‌ها را هم در بازی مشاهده کردیم) و با سر دادن نعره‌هایی وحشتناک، راگناروک آغاز می‌شود؛ نبرد خدایان و غول‌ها.

 

بررسی تئوری‌های موجود از گوشه و کنار بازی God of War

حالا می‌خواهم تئوری‌های موجود را بررسی کنیم. اما پیچیدگی داستان، وجود اسم‌های مختلف و کاراکترهای متفاوت ممکن است باعث شوند این تئوری‌ها کمی گیج کننده به نظر برسند. پس چای یا قهوه خود را آماده کنید، یک گوشه از خانه یا هر جایی که هستید بنشینید و با کمال آرامش به مطالعه تئوری‌ها بپردازید. تئوری‌هایی که در این مطلب نوشتم، برخی از آن‌ها برگرفته از کتاب‌هایی است که تا پیش از این مطالعه کرده بودم. برخی دیگر، مجموعه‌ای از نظرات کاربران ردیت و دیگر فروم‌های مربوط به God of War است. و البته بسیاری از این تئوری‌ها، برگرفته از نتایج تحقیقات طولانی مدت من، و البته نظرات مهم شما در مقاله‌های قبل است. منابع مختلف و همچنین منابع تصاویر هنری که در این مطلب استفاده شده، در انتهای مطلب درج شده است.

تئوری اول: بر اساس وقایع اصلی افسانه‌های نورس

اگر بخواهیم بگوییم ادامه داستان God of War قرار است شبیه به داستان‌های نورس باشد، باید همه چیز را بیخیال شویم و روی بالدر، ثور و راگناروک تمرکز کنیم. چرا که مرگ بالدر و در ادامه بارش اولین دانه‌های برف فیمبول‌وینتر شباهت غیر قابل انکاری با داستان‌های نورس دارند. البته این جمله را فراموش نکنید: هیچ یک از پیشگویی‌ها، روی حضور کریتوس حساب نکرده بودند و او معادلات را بر هم ریخته است. وجود کریتوس باعث رخ دادن اتفاقاتی شد که پیشگویی‌ها برای حداقل صد سال دیگر وقوع آن‌ها را ممکن نمی‌دانستند.

ما در مقاله معرفی خدایان نورس، از چگونگی کشته شدن بالدر صحبت کردیم. در داستان اصلی افسانه‌های نورس، لوکی با دوز و کلک‌های همیشگی خود بالدر را می‌کشد. برای انجام این کار، در یکی از روزهایی که خدایان مشغول تمرین تیراندازی بودند، لوکی تیری زهرآگین را به یکی از خدایان نابینا به نام هود می‌دهد و او که از هیچی خبر نداشت، بالدر را نشانه می‌گیرد و این تیر باعث کشته شدنش می‌شود. ما می‌دانیم که در God of War لوکی بود که بالدر را کشت اما به روشی دیگر که می‌توانید ماجرای آن را در مقاله‌های قبلی بخوانید. اما سوال مهم این است: بعد از کشته شدن بالدر چه اتفاقی رخ داد؟

ثور قرار نیست انتقام پسرانش را بگیرد، حتی قرار نیست انتقام بالدر را بگیرد؛ او آمده تا ببیند چه کسی انقدر گردن کلفت است که باعث آغاز راگناروک شده است

در داستان‌های نورس، پس از این که بالدر کشته می‌شود، فریا پسرش را به هلهایم می‌برد، جایی که فرمانروای آن ملکه‌ای به نام هل است؛ دختر لوکی. فریا از او می‌خواهد تا پسرش را به این دنیا بازگرداند. هل به یک شرط می‌پذیرد، این که تک تک موجودات نورس برای بالدر سوگواری کنند. خدایان آسیر همه موجودات را مجاب به این کار می‌کنند، اما چه کسی باقی می‌ماند که حاضر به این کار نمی‌شود؟ لوکی! این جا بود که خدایان تازه متوجه می‌شوند کشته شدن بالدر تقصیر کسی نبود جز لوکی. حال تمام خدایان دیگر از کارهای لوکی خسته می‌شوند و او را تا کورترین نقاط دنیا دنبال و سپس اسیر می‌کنند! (جالب است بدانید که لوکی برای مخفی شدن، تبدیل به یک ماهی آزاد می‌شود، اما ثور و یک خدای دیگر او را پیدا می‌کنند).

حال به God of War بازگردیم. پس از کشته شدن بالدر، فریا جسد پسرش را با خود به خانه می‌برد اما مسئله این است که آیا هل در دنیای نورس وجود دارد تا باعث دوباره زنده شدن بالدر شود؟ اگر یورمونگاندر و فنریر در این دنیا هستند، چرا خواهر آن‌ها نباشد؟ مشخص نیست، اما این شاید جواب یک سوال را به شما بدهد: چرا ثور در پایان بازی به سراغ کریتوس و آترئوس آمد! شاید خیلی از شما فکر کنید که ثور برای گرفتن انتقام پسرانش به سراغ آن‌ها آمده است، اما نه، آن دو پسر کم‌ اهمیت‌ترین اشخاص برای ثور و اودین بودند. حتی شاید خود بالدر هم برای این دو مهم نباشد. ثور آمده تا آترئوس/لوکی را با خود ببرد! او مصبب کشتن بالدر بود، او و پدرش بودند که با کشتن او، باعث آغاز ترسناک‌ترین اتفاق دنیای نورس یعنی راگناروک شدند؛ اتفاقی که اودین اصلا با آن شوخی ندارد و انتظار نداشت به این زودی آغاز شود.

god of War / کریتوس

یکی از اتفاقاتی که ممکن است در قسمت بعدی رخ دهد از این قرار است: در ابتدای بازی، نبردی دلخراش بین کریتوس و ثور صورت می‌گیرد. اما با شما رو راست باشم، ثور به شدت قوی‌ است و قدرت کریتوس رو به افول! در ابتدای بازی و پس از یک مبارزه نفس‌گیر، کریتوس تا می‌تواند از ثور کتک می‌خورد، آن قدر که چشمانش سیاهی می‌رود و نمی‌تواند از جایش بلند شوند. ثور جلوی چشمان او آترئوس را با خود می‌برد و کریتوس ساعت‌ها بعد به هوش می‌آید! از طرفی می‌دانید که لوکی برادرخوانده اودین بود درست است؟ و همانطور که می‌دانید این آترئوس بود که بالدر را کشت. پس از هر جهت که نگاه کنیم و از همه مهم‌تر، آترئوس فرزند تنها غول باقی مانده در نورس است که برای اودین و ثور از اهمیت بالایی برخوردار است. پس این که ثور او را با خود به آزگارد ببرد شاید یکی از محتمل‌ترین اتفاقات ممکن باشد.

اما کریتوس چی؟ او یا پیش فریا می‌رود و از او برای رسیدن به قدرتی بسیار بالاتر که بتواند جلوی ثور ایستادگی کند کمک می‌خواهد، یا به سراغ باهوش‌ترین کله‌ی بریده شده دنیا می‌رود؛ میمیر. حداقل تا نیمی از بازی را ما برای باز پس گرفتن آترئوس در تلاش خواهیم بود و سپس شاید ماجرایی جدید رخ دهد.

یکی از احتمالات را بر اساس وقایع افسانه‌های نورس نوشتم، اما همه ما می‌دانیم که سانتا مونیکا اینقدر قابل پیشبینی عمل نخواهد کرد

یا (یک یا گُنده) اصلا کریتوس زیر مشت و لگد‌های ثور یا با یک ضربه چکش ثور لِه شود. (هیچ چیز به اندازه یک اتفاق به شدت ناخوشایند برای کریتوس نمی‌تواند برای طرفداران بار احساسی آمیخته شده با عصبانیت داشته باشد). خب بعدش؟ خب کمی اتفاقاتی که تا به حال با کریتوس تجربه کرده‌‌ایم را به یاد بیاورید. او چند بار از مرگ فرار کرده، مخصوصا .وقتی که هدفی مهم داشته باشد. همچنین مهم‌ترین مراحل فرعی God of War نجات والکیری‌ها از شر نفرینی بود که اودین روی آن‌ها اجرا کرده بود و در آخر هم دیدیم که ملکه والکیری‌ها از این اقدام کریتوس تشکر کرد و کار او را جبران خواهد کرد.

خب که چی؟ خب هر موجودی که در نورس کشته می‌شود، یا به والهالا می‌رود یا به هل. ابتدا بر این فرض بگیریم که کریتوس پس از کشته شدن توسط والکیری‌ها به والهالا خواهد رفت، جایی که در آن جنگجویان و خدایان قدرتمندی حضور دارند که پیش از این در نبردها کشته شده‌اند و منتظر وقوع راگناروک هستند. اما یکی از نکات مهم والهالا این است که خدایان و جنگجویانی که کشته می‌شوند و به آنجا می‌روند، به سنی باز می‌گردند که سرشار از قدرت بودند یا حداقل قدرت سابق خود را به دست می‌آورند. این یکی از نکاتی است که شاید بتواند آن قدرت گذشته کریتوس را دوباره در او ببینیم.

خب آمدیم و کریتوس به جای والهالا، به هل بازگشت، تکلیف چیست؟‌ این را دیگر هر عاشق کریتوسی باید بداند. اولا کریتوس در مجموعه God of War دو بار از هلهایم جان سالم به در برد. ابتدا یک بار برای نجات جان پسرش و دومین بار هم به صورت ناخواسته با بالدر به آنجا سفر کردند. دوما در نسخه‌های قبل، چند بار کریتوس مرگ را شکست داد و از جهنم به دنیا بازگشت. همین را بگویم که اگر ثور آترئوس را با خود ببرد، کریتوس آن قدری خشمگین خواهد شد که باز هم پای خود را از هل بیرون بکشد و تا آسگارد نعره کنان به سمت خدایان پرواز کند.

 اما در طی زمانی که کریتوس به آترئوس می‌رسد، آترئوس چه می‌کند؟ همین را بگوییم که اگر بر اساس وقایع نورس در نظر بگیریم، آترئوس باید پسرش فنریر را در آسگارد ملاقات کند. همچنین تیر اگر زنده باشد با اون ملاقات خواهیم کرد! و همچنین نتیجه‌های کریتوس، یعنی اسکول و هاتی. آزاد کردن تک تک آن‌ها توسط آترئوس از آسگارد می‌تواند اتفاق جالبی باشد که در نسخه بعدی شاهدش خواهیم بود.

 حال در تئوری‌های بعدی، ریزتر و دقیق‌تر می‌شویم. ریزتر و ریزتر.

Tyr / تیر

تئوری دوم: تیر، خدای جنگ

کریتوس، تیر است. این یکی از برجسته‌ترین جمله‌هایی بود که چه از زبان شما کاربرها و چه از زبان دیگر بازیکنانی که بازی را به اتمام رساندند شنیدم. اما چرا؟ چطوری؟ چگونه؟ بر چه اساسی؟ من در این بخش دلایلی بیان خواهم کرد که نشان می‌دهد کریتوس، همان تیر خدای جنگ نورس است و البته دلایلی را هم بیان می‌کنم که این دو اصلا هیچ ارتباطی با هم ندارند. اما اولین مسئله‌ای که شما را برای نسبت دادن کریتوس با تیر سوق می‌‌دهد، سفر در زمان است. اما بگذارید قبل از پیچیده کردن داستان، یک سری تئوری و توضیحات ساده را بیان کنیم.

تیر چه کسی بود؟

تیر رابطه دوستانه‌ای با سگ‌سانان دارد. او دست راستش را توسط گاز فرنیر از دست داد و در راگناروک، سگ مخوف جهنم به نام گارم، او را از پای درآورد

ابتدا بهتر است قبل از هر صحبتی با تیر آشنا شوید. او یکی از مهم‌ترین خدایان نورس بود. اما یک نکته مبهم در مورد او وجود دارد. اینکه در برخی از داستان‌های نورس آمده است که او فرزند فریگ و اودین است اما در داستانی دیگر که شاید بیشتر به داستان God of War ما هم شباهت داشته باشد، او فرزند غولی به نام هیمیر «Hymir» است. در هر حال، او به یکی از شجاع‌ترین و منصف‌ترین خدایان نورس مشهور بود. در مقاله‌های گذشته، من در مورد داستان فنریر، گرگ شکست ناپذیر و تیر نوشته بودم. زمانی که خدایان قادر به کشتن فنریر نبودند، آن‌ها تصمیم گرفتن تا با یک ریسمان جادویی او را در بند بی‌اندازند اما فنریر برای انجام این کار یک شرط داشت و آن هم این بود تا دست یک نفر از خدایان را در دهان خود نگه دارد. هنگامی که هیچ یک از خدایان چنین جراتی نداشتند، تیر به جلو آمد و اجازه داد تا این گرگ دستان او را در میان دندان‌هایش قرار دهد. اما این شجاعت قیمتی داشت که باید پرداخت می‌شد؛ این قیمت چیزی نبود جز قطع شدن دست راست تیر (در بعضی از طراحی‌های هنری، دست چپ تیر را قطع شده نشان می‌دهند که اشتباه است). ابزار اصلی او برای نبرد، نیزه‌ای نیرومند بود. همچنین عاقبت تیر در راگناروک هم جالب است. او در این رویداد، با مخوف‌ترین نگهبان جهنم، یعنی سگی به نام گارم به نبرد می‌پردازد و با این که این سگ غول پیکر را از بین می‌برد، خودش هم بر اثر جراحت کشته می‌شود.

بر چه اساسی می‌توان گفت کریتوس، تیر است؟

خیلی از شما بر اساس یک سری دیالوگ و نشانه به این نتیجه رسیدید که کریتوس همان تیر است. زمانی این تئوری در ذهن‌مان جرقه خورد که ما به معبد تیر رفتیم و با بزرگ‌ترین معمای بازی یعنی کوزه‌ای با طرح خدای جنگ یونان رو به رو شدیم. همچنین نقاشی‌ها و داستان‌های روی در و دیوار، به ما گوشزد می‌کردند که تیر قادر است سفر کند، قادر است به قلمرو‌های مختلف برود و حتی با حاکمین سرزمین‌هایی از یونان، چین و مایا‌ها دیدار کرده است. و البته در بخشی از بازی، میمیر داستان سفر یورمونگاند را برای کریتوس و‌ آترئوس بیان می‌کند. کریتوس هم بدون صحبت از چیزی می‌گوید: «هاه، سفر در زمان؟»

مهم‌ترین نکته‌ای که کریتوس را به تیر نزدیک می‌کند این است که هر دوی آن‌ها، خدایان جنگ قلمروی خود هستند. هرچند که خدای اصلی یونان آرس بود و کریتوس بعدها جایش را گرفت، اما خب چرا این اتفاق در نورس رخ ندهد؟ نکته مهم دیگر این است که تیر در قلمرو خود یک خدای بسیار خوب و محبوب بود که قصد داشت میان تمامی نژادها و خدایان صلح برقرار کند. اما این کریتوس بود که تمامی یونان را به خاک و خون کشید و حالا سعی دارد تبدیل به فردی صلح‌طلب شود. این موضوع ممکن است ناخودآگاه ما را به این نکته وا دارد که کریتوس، در طول زمان، لقب تیر را به خود اختصاص خواهد داد و به دنبال چیزی جز آرامش نیست.

اما موضوع فراتر از این‌ها است. شاید این دو مورد، برجسته‌ترین دلایلی باشند که بگوییم کریتوس تیر است. اما بگذارید پای خود را فراتر بگذاریم، دقیق‌تر شویم و مغزمان را درگیرتر کنیم. ابتدا تصویر زیر راه مشاهده کنید:

God of War / گاد آو وار

خیلی‌ها بر این باور هستند که در پیشگویی‌های روی دیوار سرزمین غول‌‌ها، این کریتوس است که در دستان آترئوس در حال جان دادن است. اگر او واقعا کریتوس باشد، می‌توان رابطه‌های جالبی بین کریتوس و تیر پیدا کرد. مهم‌ترین و جدی‌ترین نکته ممکن، دست راست کریتوس است. در این تصویر ما مشاهده می‌کنیم که کریتوس دست راست خود را از دست داده است. چند خط بالاتر را دوباره بخوانید؛ تیر هم دست راست خود را در برابر آرواره‌های نیرومند فنریر از دست می‌دهد. هرچند اگر بیشتر دقت کنیم، او پای راست خود را هم از دست داده است.

شواهد در مورد اینکه کریتوس تیر است، خیلی ریزبینانه هستند و نمی‌توان به آن‌ها تکیه کرد

یکی دیگر از نکات مهم، چشمان کریتوس است. در مقاله‌ قبل به عروسکی چوبی کریتوس در منوی بازی اشاره کردم که یکی از چشمان خود را بسته است. حال به همان نقاشی روی دیوار نگاه کنید. در این نقاشی هم شما چشم راست کریتوس را بسته می‌بینید. خب ربطش به تیر چیست؟‌ در یکی از نقاشی‌های پنهان شده تیر در طول بازی، ما او را مشاهده می‌کنیم که دقیقا چشمان راستش می‌درخشد. این مورد چند نکته جالب را برای من روشن می‌کند. نکته اول این که کریتوس احتمالا در طول داستان قسمت دوم، یکی از چشمان خود را از دست خواهد داد یا حداقل یکی از چشمان خود را فدا خواهد کرد. اما جایگزینی برای چشمان او وجود دارد. در داستان تیر آمده است با وجود اینکه تیر یکی از خدایان آسیرها است، اما غول‌ها به شدت به او اعتماد داشتند و عمیق‌ترین راز‌ها و بزرگ‌ترین دانش‌های خود را با او به اشتراک می‌گذاشتند. حتی آن قدر برای تیر ارزش قائل بودند که یک هدیه به او دادند. آن هدیه چه بود؟ چشمانی از جنس الماس که به تیر اجازه می‌داد بین قلمرو‌های مختلف سفر کند. نه فقط ۹ قلمروی دنیای نورس، بلکه قادر باشد به یونان، مایان‌ها، مصر و حتی قلمروهایی از سرزمین‌های شرق سفر کند. این نکته می‌تواند حتی یکی از مهم‌ترین بخش‌های داستان قسمت بعد را به خود اختصاص دهد.

چشم بند کریتوس که در نقاشی و آن عروسک چوبی می‌بینیم، شاید تا پیش از این چندان مهم به شمار نمی‌رفت، اما به احتمال زیاد او از این چشم بند برای پنهان کردن این چشم نیرومند استفاده کرده است.

God of War

یکی دیگر از نکات جالبی که این دو را بیش از پیش به هم شبیه می‌کند، زره Kratos God Armor و Tyr's God Armor است. این مورد بیش از حد ریز بینانه است، ولی از آن جایی که سانتامونیکا خودش این بازی کثیف را شروع کرد، پس ما هم تمام جوانب را در نظر می‌گیریم. در تصویر بالا می‌توانید شباهت جالب این دو زره را در قسمت سینه کریتوس مشاهده کنید. چه دلیلی می‌تواند داشته باشد که روی هر زره شاهد دو گرگ باشیم. درست است که آن‌ها عینا شبیه به هم نیستند، اما هر دو یک حس را به بازیکن منتقل می‌کنند. اما اگر بخواهم خیلی کارشناسی‌تر بگویم، دو گرگی که روی زره تیر وجود دارد، اسکول و هاتی هستند؛ نتیجه‌های کریتوس و نوه‌های لوکی. پس چرا باید این دو را روی زره مخصوص تیر مشاهده کنیم؟ نظر شما چیست؟

یک نکته ریز دیگر می‌خواهید؟ ما در معبد تیر، شاهد یک سری راه‌روهای کوچک هستیم تا آترئوس بتواند از آن‌ها برای دور زدن تله‌ها استفاده کند. اگر از آن اشخاصی باشیم که بخواهیم خیلی به این موضوع گیر بدهیم، چرا اصلا سازندگان بی‌دلیل باید چنین کاری انجام بدهند تا آترئوس به راحتی از تله‌ها رد شود؟ اما وقتی از نظر داستانی به آن نگاه کنیم کمی اوضاع منطقی می‌شود. این معبد تیر است، او این مکان را طراحی کرده، او برای آترئوس میانبر‌هایی برای گذر از تله‌ها گذاشته. به همین سادگی شرایط با عقل جور در می‌آید.

خب آمدیم و تیر همان کریتوس بود. در قسمت بعدی باید منتظر چه چیزی باشیم؟ من واقعا قصد ندارم برای قسمت بعدی یک داستان الکی سر هم کنم. بنابراین از داستان‌گویی بیهوده خودداری می‌کنم. ولی سوال مهم این است: اگر کریتوس همان تیر باشد، چرا خود کریتوس هیچ چیز از نورس نمی‌داند؟ چرا کریتوس هیچ چیز یادش نمی‌آید؟ چرا کریتوس جوری رفتار می‌کند که انگار برای اولین بار است که نام تیر را می‌شنود؟ این سوالات تئوری بعدی را شکل می‌دهد.


تئوری سوم: چرا کریتوس تیر نیست؟ 

به همان اندازه که برای تیر بودن کریتوس دلیل هست، برای نبودنش هم دلیل داریم. بله در بخش قبلی کلی دلیل آوردم که کریتوس می‌تواند تیر باشد، ولی خب به دلایل پیش رو توجه کنید و خودتان تصمیم بگیرید که کی به کی است. سه مسئله داریم، یکی این که کریتوس اصلا تیر نیست و یکی هم این که کریتوس هنوز به تیر تبدیل نشده است یا این که این دو شخص از هم جدا هستند.
چرا می‌توان چنین حرفی زد؟ یکی از نکاتی که باید به آن توجه کنید این است که این امکان وجود دارد تیر هنوز زنده باشد و اصلا او کشته نشده است که کسی بخواهد جایش را بگیرد یا کسی بخواهد او باشد. داستان تیر را می‌دانید؛ او دسیسه‌هایی برای مقابله با ثور و اودین چیده‌ است و این دو خدا، تیر را در جایی از آسگارد زندانی کرده‌اند. تصویر زیر را ببینید:

خدای جنگ

اما مورد بعدی که می‌گویم کریتوس هنوز به تیر تبدیل نشده، دلیل خاص خود را دارد. در پیشگویی‌هایی که در مورد راگناروک وجود دارد و همچنین نقاشی‌هایی که در مورد این رویداد مشاهده می‌کنیم، بارها و بارها شاهد حضور شخصیت تیر هستیم اما در عین حال نه آترئوسی در تصاویر وجود دارد و نه لوکی بذله‌گویی. در هیچ یک از پیشبینی‌های آینده، اصلا لوکی وجود ندارد. در بخشی از آینده‌نگری‌های Groa، او بیان می‌کند که در راگناروک، یک روح سفید همراه با پسرش در این نبرد حاضر خواهند شد. می‌دانید نکته کجا است؟ در پیش‌گویی‌هایی که در آن تیر حضور دارد، خبری از کریتوس و آترئوس نیست و در طرف مقابل، در پیشگویی‌هایی که کریتوس و آترئوس هستند، خبری از تیر نیست.

تیر و فی، با یک برنامه‌ریزی دقیق، کریتوس را از سرزمینی دیگر وارد نورس کردند تا تمام معادلات اودین را به هم بزنند

پس داستان چگونه پیش خواهد رفت؟ این نظر من است: تیر با وجود غول‌ها و دیگر خدایان، شرایط خوبی را در راگناروگ تجربه نمی‌کنند. دنیا در حال نابودی است و این چیزی نیست که تیر انتظارش را داشت. همانطور که می‌دانید، ثور با ضربه محکمی که به درخت ایگدراسیل وارد می‌کند، یورمونگاندر را به گذشته می‌برد، سال‌ها قبل از شروع واقعه راگناروک. اما ممکن است همراه با او، خدایان و هیولاهای دیگری هم به گذشته سفر کرده باشند که یکی از آن‌ها هم تیر است. حالا تیر این فرصت را دارد تا اوضاع را به نفع خودش و البته به نفع نورس در راگناروک آینده رقم بزند. بنابراین او با همکاری فی تصمیم می‌گیرند تا برنامه‌ای جدید بچینند، یک نفر را پیدا کنند تا از پس گردن کلفت‌هایی مثل ثور و اودین بر بیاید. کدام پوست کلفتی می‌تواند از پس آن‌ها بر بیاید؟ کریتوس!‌ بنابراین تیر برای پیدا کردن قدرتمندترین شخص تمامی دنیاها، پا به سفر می‌گذارد، کریتوس را پیدا می‌کند و نقشه ورود او در نورس را می‌کشد. هیجان‌انگیز نیست؟ تازه اگر تمام اتفاقات یونان بر گردن خود تیر باشد تا او را به نورس بکشاند چی؟ نظرتان را حتما به من بگویید. تیر و فی با وارد کردن شخصی که در هیچ یک از پیشگویي‌ها وجود نداشت، به راحتی اودین را گول زدند.

اما این فقط تیر نیست که از آینده خبر دارد، بلکه اودین هم می‌داند که باید چه کاری انجام دهد. بنابراین فی و تیر پیش خود می‌گویند اگر اودین به دنبال ما باشد، اگر اودین تیر را دستگیر کند و فی باید همیشه پنهان شود، پس چه کسی راهنمای کریتوس خواهد بود؟ چه کسی او را با دنیای نورس آشنا کند؟ چه کسی کارهایی را انجام دهد که خود کریتوس قادر نیست؟ بنابراین آن‌ها فکری به ذهن‌شان می‌رسد؛ به دنیا آوردن پسری با قدرت‌هایی جادویی به نام لوکی! قدرت کریتوسِ پدر و جادوی غول‌ها در وجود لوکی،‌ او را به بهترین فرد برای ایستادن در کنار کریتوس تبدیل می‌کند تا اوضاع راگناروک را سر و سامان دهند. این داستان اوایل قسمت دوم God of War هم مبهم خواهد بود، تا زمانی که ما تیرِ زندانی شده در آسگارد را ملاقات کنیم و همه چیز را از زبان او بشنویم! این لحظه را تصور کنید که آترئوس در زندان آسگارد، برای اولین بار تیر را ملاقات کند و اولین دیالوگ تیر این باشد: «بالاخره اومدی پسر؟ خیلی منتظرت بودم». حقیقتا هیجان انگیز است!

فراموش نکنید که کریتوس و آترئوس برای ورود به معبد تیر، باید تبر خود را به آب می‌انداختند. دلیل این کار چه بود؟ تبر به نوعی یک کلید بود، کلیدی برای شناسایی کریتوس یا آترئوس توسط مار. آیا این نقشه از پیش تعیین شده به نظر نمی‌رسد؟ چه کسی جز کریتوس این تبر را در اختیار دارد تا آن را به آب بی‌اندازد و به معبد دسترسی پیدا کند؟ هیچ کس! این‌‌ها همگی یک نقشه از سوی فی و تیر است. آیا این از نظر شما محتمل‌ترین تئوری ممکن برای توضیح دادن شخصیت تیر، حضور کریتوس و به دنیا آمدن لوکی نیست؟ نظر خودتان را در مورد این تئوری به من بگویید.

اما قبل از اینکه به سراغ تئوری بعدی بروم، یک نکته خیلی خیلی خیلی ریز دیگر وجود دارد که چرا می‌گویم کریتوس، تیر نیست (حقیقتا از نوشتن جمله کریتوس تیر نیست و کریتوس تیر است خسته شدم). به تصویر زیر خوب دقت کنید:

gow

 با توجه به این که سانتا مونیکا روی تمامی طراح‌ها و نقش و نگارها حساسیت و وسواس خاصی به خرج داده است،‌ پس می‌توان به ریش‌های کریتوس هم گیر داد. در یکی از تصاویری که کریتوس در حال نبرد با بالدر است، ریش‌های او تا گوش‌هایش کشیده شده است. اما در تصویری که آن شخص در بغل آترئوس قرار گرفته، ریش‌های او کوتاه‌تر است. این نکته بیش از حد ریز بینانه است. اما می‌توان گفت پس او کریتوس نیست و قطعا تیر است که در کنار آترئوس جای گرفته.

تئوری چهارم: رابطه صمیمی یورمونگاند و تیر

ما در طی این چند مقاله در مورد مار عظیم‌الجثه میدگارد زیاد صحبت کردیم. این که چه‌قدر او مرموز است، چه‌قدر نقش مهمی دارد و اصلا چه کسی است. اما آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که یورمونگاندر چه رابطه‌ای با تیر دارد؟ چرا دور معبد تیر می‌چرخد و تا قبل از حضور کریتوس، این معبد را مخفی کرده بود؟ در این بخش چندان به نکات جانبی نمی‌پردازم، به اندازه کافی از اون گفته‌ام. فقط دوست دارم در مورد رابطه عجیب تیر با یرومنونگاند و ارتش تیر صحبت کنم؛ ارتشی که شاید روزی در کنار کریتوس و آترئوس به نبرد بپردازند!

قطعا یکی از اتفاقاتی که در بازی ذهن شما را به خودش مشغول کرد، آن نقاشی‌هایی بودند که در هنگام پایین رفتن از آسانسوری که ما را به معبد تیر می‌رساند. من بر این باور هستم که هر یک از نقاشی‌ها و شِراین‌های دنیای بازی بی‌دلیل طراحی نشده‌اند و هرکدام از آن‌ها داستان منحصر به فرد خودشان را دارند. ما در طول مسیر با چهار تصویر رو به رو می‌شویم که هر کدام راز‌های خاصی را درون خود جای داده‌اند. به تصویر اول نگاه کنید:

 

God of War / خدای جنگ

در این تصویر ما تیر را می‌بینیم که ارتشی همراه خود دارد. مشخص نیست اوضاع از چه قرار است اما از این جهت به این تصویر اشاره کردم چرا که از نظر من، به آینده مجموعه رابطه مستقیم دارد. اگر داستان God of War را به خوبی دنبال کرده باشید، متوجه می‌شوید که تیر، ارتشی بزرگ و مخوف از جنس سنگ پنهان کرده است. تیر آن‌ها را به این شکل در آورد و نظرش این بود: «این ارتش، تنها نیروهایی هستند که برای آینده دنیا به آن‌ها نیاز دارم». این یکی از تئوری‌های من است:

همانطور که پیش‌تر گفتم، یکی از سه یا چهار ضلع نبرد راگناروک، کریتوس و پسرش هستند. اما این دو در برابر خدایان آسیر که در راس آن‌ها ثور و اودین قرار دارد، در برابر خدایان ونیر که در راس آن‌ها فریا و فریر قرار دارند و غول‌هایی که سرنوشت نامعلومی دارند، به تنهایی قادر نخواهند بود ایستادگی کنند. این دو، قطعا نیاز به نیروی پشتیبان دارند. شاید داستان بازی، این دو کاراکتر را با یکی از این ۳ جناح همراه کند، اما در غیر این صورت، ممکن است بخشی از داستان قسمت بعدی یا حتی قسمت سوم God of War، ما را به این ماجراجویی وا دارد تا به ارتشی که تیر آن‌‌ها را از جنس سنگ ساخته، جان دهیم و آن‌ها را تبدیل به هم پیمانان خود کنیم. به این صورت همه چیز برابر می‌شود و شاهد نبردی عظیم خواهیم بود. اگر خوب به تصویر نگاه کنید، متوجه خواهید شد که روی سپر تک تک سربازها، نشان تیر نقش بسته است. همچنین در پایین تصور شما ریشه‌های درخت ایگدراسیل را مشاهده خواهید کرد. تیر و ارتشش در حال رفتن به سمت این درخت هستند تا معبد او و جایی که بتوان بین ۹ قلمروی نورس سفر کرد را بسازند. یک نکته ریز دیگر هم وجود دارد؛ روی بادبان کشتی تیر، به جای اینکه شاهد علامت اختصاصی تیر باشیم، شاهد نقشی از یورمونگاند هستیم.

 

گاد آو وار / God of War

اوضاع در تصویر دوم جالب‌تر است. همانطور که می‌بینید، ریشه‌های درختی که در تصویر اول دیدیم اینجا با رسیدن به درخت به پایان می‌رسد. تیر را می‌بینیم که مشغول ساخت معبدش است، درست در کنار درخت ایگدراسیل تا بتواند از معبد خود به تمامی قلمروهای نورس دسترسی داشته باشد. دو نکته جالب دیگر وجود دارد. ما در این تصویر فی را می‌بینیم. همسر کریتوس و مادر لوکی. این نشان از رابطه بسیار خوب تیر با فی دارد. اما در ادامه شاهد یک زنجیر هستیم که ما را به تصویر بعد هدایت می‌کند:

گاد آو وار

زنجیر‌ها در تصویر سوم به یورمونگاندر می‌رسند. نمی‌دانم دقیقا منظور از این سه قاب چیست، شاید دروازه‌هایی به دیگر قلمروها هستند. اما مهم‌تر از آن این است که تیر،‌ آن قدر با یورمونگاندر ارتباط خوبی داشته که برای محافظت از معبد خود از او استفاده کرده است. در تصویر آخر و همانطور که در داستان بازی مشاهده کردیم، یورمونگاند به لطف سنگینی وزن و عظمت خود، باعث شد تا سطح آب بالا بیاید و نگذارد هر کسی وارد آن شود. یکی دیگر از نکات جالبی که کاربری از ردیت به آن اشاره کرد، طوماری بود که در راه بازگشت از هلهایم در اتاق مخفی اودین می‌بینیم. در این نامه نوشته شده بود: «با مار نمی‌توان سخن گفت، ولی نمی‌توان خصومت او با خدایان آسیر را انکار کرد. تا وقتی او حضور دارد، نفوذ به معبد تیر غیر ممکن است.»

گاد آو وار

مشخص است که تیر، فی و دیگر غول‌ها از یورمونگاند خواسته‌اند تا از این معبد محافظت کند؛ تا زمانی که چهره‌ای آشنا ببیند و راه را برای آن‌ها باز کند. آن چهره آشنا چه کسی است؟ لوکی! توگویی که همه چیز از قبل برنامه ریزی شده باشد. اگر دوستی یورمنگاند با تیر را با تئوری قبلی ادغام کنین، همه چیز بیشتر با عقل جور در می‌آید.

دو نکته دیگر حول محور یورمونگاندر بگوییم و رد شویم. یکی در مورد آن صدای شیپور مرموز است و دومی، تئوری بعدی است که شما را بیشتر به فکر فرو می‌برد.

ما در مقاله قبل در مورد آن صدای شیپور صحبت کردیم. این که چه کسانی می‌توانستند این شیپور را به صدا در بیاورند. اما اجازه بدهید یک گزینه محتمل دیگر را هم به جمع آن‌ها اضافه کنم؛ تیر!

اگر به یاد داشته باشید، کوری بارلوگ برای راهنمایی بازیکنان در جهت تشخصیص این که چه کسی این شیپور را به صدا در آورد گفت:

فکر می‌کنید او چه کسی باشد؟ چه کسی دائما به دنبال کریتوس و آترئوس است تا آن‌ها را پیدا کند؟

ما هنوز نمی‌دانیم تیر کجا است. آیا او زنده است؟ آیا جان سالم به در برده؟ یا آیا اسیر شده است؟ مشخص نیست. ولی این را می‌دانیم که تیر با یورمونگاند رابطه بسیار خوبی داشته است، در حدی که او را نگهبان معبد با ارزش خود قرار داد. از آن مهم‌تر، تیر قطعا می‌تواند با یورمونگاند صحبت کند. ولی نمی‌دانم، این یکی از بزرگ‌ترین سوالات بازی است که جواب دقیقی نمی‌توان برای آن یافت.

 

تئوری پنجم: خلاص شدن از شر ثور به کمک یورمونگاند

Upgrade

اما تئوری مهم دیگری که در مورد یورمونگاند وجود دارد، نبرد او با ثور است. خوب به این موضوع فکر کنید. یورومونگاند از آینده آمده است. او از نبرد راگناروک به زمان حال بازگشته و یک بار رو در روی ثور قرار گرفته است. بنابراین او به خوبی ثور را می‌شناسد و با نقاط ضعفش آشنایی دارد. می‌داند که با سم خود می‌تواند ثور را برای همیشه نابود کند. خب حالا حساب کنید: یورمونگاند دشمن خونین ثور است اما از طرفی با کریتوس رابطه خوبی دارد، پس به راحتی می‌تواند سم خود را در اختیار کریتوس قرار دهد تا در قسمت دوم یک بار برای همیشه با ثور خداحافظی کنیم و حتی او را دیگر در راگناروک هم نبینیم. مدرک می‌خواهید؟ بفرمایید:

این تئوری می‌تواند با تئوری اولی که نوشتم هم خوانی داشته باشد. اینکه در ابتدای بازی ثور به سراغ کریتوس می‌رود. کریتوس را آن قدر می‌زند که توانایی بلند شدن نداشته باشد (یا کشته شود و به هل یا والهالا برود) و سپس ثور آترئوس را با خود ببرد. حال کریتوس علاوه بر دیگر داستان‌های خود، به دنبال راهی برای مقابله با ثور می‌گردد. سپس متوجه می‌شود که سم یورمونگاند قادر به نابود کردن این خدای بی‌نهایت توانمند است. حال این جا باری دیگر در یک نبرد پایانی، کریتوس کار ثور را تمام می‌کند. این یکی از تئوری‌هایی است که می‌تواند به داستان قسمت دوم نزدیک باشد. شما چه فکر می‌کنید؟

 

تئوری ششم: چه می‌شد اگر دو ثور یا دو میولنیر در God of War داشتیم؟

این حرف جدی است، چه می‌شد اگر دو ثور در نورس وجود داشت؟ یا مثلا، چه می‌شد اگر دو چکش میولنیر در دنیای بازی وجود داشت؟ مثل تمامی تئوری‌های قبلی، برای این حرفم دلیلی وجود دارد. به تصاویر زیر نگاه کنید:

god of war / گاد آو وار

اگر به خوبی به شکل چکش میولنیر نگاه کنید، هر کدام ظاهری نسبتا متفاوت دارند. به نوعی بالای پتک‌ها عکس یکدیگر هستند. نکته مهم این است که ما یقینا می‌دانیم که مجسمه مربوط به شخصیت ثور است. اما آیا در مورد شخصیتی که در پایان بازی دیدیم مطمئن هستیم؟ همین موضوع برای من سوال ایجاد کرد که آیا اصلا آن شخص ثور است یا نه؟ اگر ثور است، پس چرا باید ظاهر پتک او با آن مجسمه و تصاویر مختلفش روی در و دیوار فرق داشته باشد؟ این موضوع به قدری من را کنجکاو کرد که به سراغ کوری بارلوگ در توییتر رفتم و او جوابی مبهم‌تر به من داد. هر چند انتظار نداشتم بیاید و همه چیز را شرح دهد، اما انتظار این راه هم نداشتم که پاسخی در مورد این نکته داستانی به من بدهد:

 

god of war

بنابراین چند سوال وجود دارد که واقعا جواب قطعی برای آن‌ها نمی‌توان پیدا کرد. سوال اول این است که آیا شخصی که در پایان بازی دیدیم واقعا خود ثور است؟ شاید آره شاید هم نه! نکته مهم ماجرا که شاید به آن دقت نکرده بودیم این است که ثور برای به دست گرفتم پتک میولنیر، باید دستکشی به دست کند تا بتواند به بهترین شکل آن را کنترل کند. در آن مجسمه‌ای هم که چکش با ظاهر متفاوت به دست گرفته، می‌توان دستکش ثور را دید. اما ما در صحنه آخر اصلا دستکشی در دستان او نمی‌بینیم پس حتما دسته‌ی این پتک این بار با اندازه صحیح ساخته شده است. داستان ساخته شدن چکش میولنیر را در مقاله‌های گذشته نوشته بودم و اینکه در نهایت حضور لوکی باعث شد تا چکش میولنیر دسته‌ای کوتاه داشته باشد و ثور مجبور باشد برای به دست گرفتن آن از دستکشی مخصوص استفاده کند. پس این که چرا در این صحنه ثور دستشکی به دست ندارد پاسخ داده می‌شود، چرا که تا پیش از این هنگام ساخته شدن میولنیر، اصلا لوکی وجود نداشت تا با خرابکاری‌هایش چنین مشکلی را به وجود بی‌آورد.

پس آیا دو چکش میولنیر در دنیای بازی وجود دارد؟ باز هم باید گفت شاید آره شاید هم نه! این بازی با وارد کردن بحث سفر در زمان، خیلی مسائل را پیچیده کرد و اصلا با آن داستان به شدت خطی نسخه‌های قبل رو به رو نیستیم. شاید حتی بتوان گفت زمانی که یورمونگاند به گذشته بازگشت، ثور هم با او به گذشته سفر کرده است. بنابراین ممکن است حتی ما دو ثور در دنیای بازی داشته باشیم!‌ اما بگذارید به یک مورد دیگه هم اشاره کنم. اگر به تمامی نقاشی‌های موجود در دنیای بازی نگاه کنیم، به پیش‌بینی‌ها و داستان‌های بسیار دور نورس بازی God of War دقت کنیم، ظاهر چکش ثور درست به مانند ظاهر آن در انتهای بازی است:

God of war

خب این حرف به چه معنا است؟ به تئوری تیر بازگردید. اینکه او به گذشته برگشته تا دوباره نقشه‌ای بکشد و اودین را زمین گیر کند، حال به خاطر این تغییرات، چکش در تکرار تاریخ این بار به شکلی دیگر ساخته شده است. امیدوارم منظورم را به خوبی گرفته باشید.

یک نکته نهایی دیگر؛ هنگامی که در آینده یا گذشته، ثور ضربه محکمی به یورمونگاند می‌زند و او به گذشته باز‌ می‌گردد، چکش ثور هم با خود به گذشته می‌آورد. در یکی از دیالوگ‌های فریا، او می‌گوید که «ثور با مار می‌جنگند، مار به گذشته سفر می‌کند و ثور با دستان خالی باز می‌گردد». این مورد ذهن من را به خود مشغول کرد که این امکان وجود دارد تا چکش قدیمی ثور حالا درون شکم یورمونگاند باشد و ثور با چکش جدید که ظاهر جدیدی هم دارد حالا به مبارزه با کریتوس آمده است.

شاید هم همه‌ی این‌ها یک اتفاق ساده به خاطر همین سفر در زمان است و یک ثور و یک چکش بیشتر وجود نداشته باشد. شما چه فکری می‌کنید؟ به نظر شما راز پشت پرده ظاهر چکش ثور در مجسمه و نقاشی‌ها با ظاهر چکش او در صحنه آخر چیست؟

 

تئوری هفتم: سلاح جدید کریتوس

این را به عنوان یک زنگ‌ تفریح در بین دیگر تئوری‌های داستانی قرار دادم. در حال حاضر کریتوس یک تبر قدرتمند و دو شمشیر آشوب خود را در اختیار دارد. اما سازندگان بازی هر طور که شده باید تنوع گیم‌پلی را در نسخه بعدی افزایش دهند. همانطور که می‌دانید، تبر لوایتن کریتوس، اسلحه‌ای خیالی، زاده از ذهن استودیو سانتا مونیکا بود، ولی اگر بر این فرض بگیریم که سانتامونیکا قصد دارد یک اسلحه جدید به بازی اضافه کند و این اسلحه هم از دنیای نورس باشد، چند گزینه محتمل پیش رو داریم. گزینه اول نیزه بزرگ تیر است. گاه و بی‌گاه ما نیزه او را در طول بازی و آن مجسمه بزرگش در میدگارد دیده‌ایم. اگر یک درصد تیر زنده نباشد، اگر دیگر قدرت لازم برای استفاده از آن نیزه را نداشته باشد، یا اگر طبق تئوری های موجود، کریتوس همان تیر باشد، پس چرا از نیزه او برای نبرد استفاده نکنیم؟ نیزه می‌تواند یک گیم‌پلی و سیستم مبارزات کاملا جدید را در کنار تبر لوایتن و شمشیرهای جاودان کریتوس برای بازیکنان به ارمغان بیاورد. یک نیزه قدرتمند که آن را به لطف بازوهای تنومند کریتوس به سمت یک ترول پرتاب کنیم تا تبدیل به یک اثر هنری کوبیده شده به دیوارها و درخت‌ها شود.

به نظر شما سانتامونیکا باز هم روی تبر کریتوس تمرکز می‌کند یا این بار با کشتن ثور، میولنیر را در دست خواهد گرفت؟ یا شاید هم نیزه تیر!

گزینه دوم چیزی نیست جز چکش ثور. همانطور که گفتم، شاید ما شاهد دو چکش میولنیر در دنیای بازی باشیم. اما خب اگر هم اینطور نبود، شاید ثور در طول قسمت دوم بازی کشته شود. نکته بسیار مهم ماجرا این است که چکش میولنیر بی‌نهایت قوی است، بسیار قوی‌تر از شمشیرهای کریتوس و تبر لوایتن؛ وقتی ثور با یک ضربه می‌تواند یک غول را از پای درآورد، انتظار که ندارید از اسلحه‌های کریتوس دفاع کنم؟ اما تنها فرض این که کریتوس زمانی این چکش را در دست بگیرد، بی‌نهایت لذت بخش است. هرچند اگر این چکش اسلحه جدید کریتوس باشد، شاهد مکانیسم مبارزات جدیدی نخواهیم بود و عملکردی شبیه به همان لوایاتان اما با قدرتی کوبنده‌تر از حد تصور را شاهد خواهیم بود.

اما گزینه سوم می‌تواند یک شمشیر باشد! اما چه شمشیری؟ ما در دنیای نورس چند شمشیر قدرتمند داریم. آن‌ها به پای عظمت نیزه گنگنیر اودین یا چکش میولنیر ثور نمی‌رسند، اما خب قدرت‌های خاص خودشان را دارند که می‌توانند در دستان کریتوس یا پسرش آترئوس جای بگیرند.

Gungir / اودین

یکی از این شمشیرها، شمشیر فریر، برادر فریا است. جالب است بدانید که این شمشیر، بر عکس تمامی اسلحه‌های دنیای نورس، هیچ اسمی نداشته است، اما خب چرا می‌تواند یکی از گزینه‌های احتمالی باشد؟ این شمشیر، آن قدر جادویی بود که قادر است خود به خود با دشمنان مبارزه کند! هر چند در داستان‌های نورس آمده است که فریر، برای ازدواج با غولی زیبا به نام گرد، این شمشیر ارزشمند را پیشکش می‌کند. اما فریر در روز راگناروک، از چنین عملی به شدت پشیمان می‌شود، چرا که او اولین خدایی بود که در نبرد راگناروک توسط غول عظیم‌الجثه سورت کشته می‌شود و قبل از مردن، با خود زمزمه می‌کند که اگر من آن شمشیر را هنوز در اختیار داشتم، می‌توانستم سرنوشت را جوری دیگر رقم بزنم. از آن جایی که در یکی از نقاشی‌های بازی، سورت شمشیر خودش را در اختیار دارد، بنابراین می‌توان این احتمال را داد که ما با فریر رو به رو شویم تا این شمشیر را از آن خود کنیم.

یک اسلحه جدید قطعا می‌تواند تنوع خوبی به بازی ببخشد

شمشیر بعدی اوضاع جالبتری دارد؛ گرام. این شمشیر که نام آن به معنای خشم است، به شدت شما را به یاد شمشیر افسانه‌ای اکسکالیبور می‌اندازد. این شمشیر زمانی در اختیار اودین بود، اما روزی روزگاری، او این شمشیر را در قلب یک درخت بلوط قرار می‌دهد و می‌گوید هر کسی که توانایی این را داشته باشد تا این شمشیر را از دل این درخت بیرون بیاورد، می‌تواند تبدیل به برنده همیشگی نبردها باشد و به قدرت بالایی برسد. در نهایت زیگورد، یکی از پهلوانان دنیای نورس، توانست این شمشیر را بیرون بکشد و در نبرد اژدهایی به نام فافنیر پیروز شود. البته یاد آور شوم از آن جایی که کریتوس به کل هر افسانه‌ای که در مورد نورس می‌شناختیم را دگرگون کرد، در طول قسمت اول با فافنیر هم ملاقات کردیم؛ یکی از اژدهایانی که آزادش کردیم.

شمشیر دیگری در نورس وجود دارد که کار ساخت آن‌ها هم توسط دو دورف انجام شده است. روزی نوه‌ی اودین در طول سفر خود دو دورف را دستگیر می‌کند و بهترین استفاده‌ای که از آن‌ها می‌توانست ببرد، دستور ساخت یک شمشیر جادویی بود. این شمشیر دسته‌ای از جنس طلا داشت و هرگز از دست صاحبش جدا نمی‌شد و به قدری تیز بود که می‌توانست هر چیزی از جنس فلز و فولاد را به دو نیم تقسیم کند. اما از آن جایی که دورف‌ها راضی به ساخت این شمشیر نبودند، نفرینی روی آن قرار دادند. این نفرین باعث می‌شد هر بار که صاحب شمشیر آن را از غلاف بیرون بکشد، باید خون یک نفر را بریزد و آن را بکشد تا بتوان آن را به غلاف بازگرداند. این نفرین بعدها باعث شد تا نوه اودین توسط خود شمشیر کشته شود. این شمشیر به قدری مخوف بود که کسی نمی‌توانست از صاحب شدن آن بگذرد، اما شمشیر تک تک آن‌ها را کشت تا اینکه روزی نفرین این شمشیر از بین رفت. این شمشیر Tyrfing نام داشت.

 

Freya / والکیری

 تئوری هشتم؛ خاندان ملکه والکیری‌ها، نقش پر رنگ‌تر دورف‌ها، جادوی خاکستر فِی روی غول‌ها

 مسئله‌ای که شاید زیاد به آن توجه نشده است، دسته دوم خدایانی هستند که ونیر نام دارند. آن‌ها از خاندان فریا هستند و پادشاه آن‌ها نیز برادر او است که فریر نام دارد. در قسمت اول God of War، خدایان زیادی را ملاقات نکردیم. فریا، پسرش بالدر و ماگی و مودی. اما قسمت دوم فرق خواهد داشت. کریتوس و پسرش هر دو دسته از خدایان را عصبانی کرده‌اند. بناربراین بهتر است تمام توجهات را به سمت خدایان آسیر که در بین آن‌ها ثور و اودین حضور دارند متمرکز نکنیم. اگر به خاطر داشته باشید، ما در خانه فریا یک بار نمایی از قلمرو خدایان ونیر را دیدیم و بعید است که به آن‌ جا سفر نکنیم. اما دلیل سفر چه می‌تواند باشد؟ تئوری‌های زیادی در این مورد روی میز نداریم، اما خود فریا، یکی از مهم‌ترین عناصری است که می‌تواند پای ما را به ونهایم، قلمروی خدایان ونیر بکشاند. البته دقت کنید که خانواده فریا هم او را رها کرده‌اند و بعید است او را حمایت کنند، اما باید دید داستان چطور پیش می‌رود.

علاوه بر فریا و خاندانش، یک نژاد دیگر را نباید فراموش کنید؛ دورف‌‌ها. این نژاد در دنیای نورس، به شدت باهوش هستند و هر چیزی را می‌توانند بسازند. دورف‌ها در نیداولیر «Nidavellir» زندگی می‌کنند. در قسمت دوم، قطعا بیشتر و بیشتر با بروک و سیندری سر و کار خواهیم داشت. هر چه که باشد، این دو شخص، میولنیر و لوایتن را ساخته‌اند؛ دو ابزاری که قرار است دو تن از قدرتمندترین خدایان روزگار را به جان هم بی‌اندازد. البته من فکر می‌کنم ثور به شدت از دست بروک و سیندری عصبانی است چرا که آن‌ها دور از چشمان او، اسلحه لوایتن را برای دشمنانش ساختند. شاید کشته شدن یکی از دو نفر بتواند یک بار احساسی جدید را هم به بازی اضافه کند، چرا که ما دوست‌شان داریم، مگر نه؟ همچنین ممکن است یک تورِ دورف‌گردی در سرزمین آن‌ها هم در نسخه بعدی داشته باشیم. حالا به هر دلیلی پای کریتوس به آن جا باز خواهد شد. با توجه به قدرت ساخت و ساز دورف‌ها و جادویی که در اختیار دارند، می‌توان شرط را روی یک اسلحه یا ابزار جدید برای کریتوس بست.

در خاکستر فی، صد در صد جادویی مرموز وجود دارد؛ این که کارش چیست، نمی‌دانیم!

و در نهایت فی.. همسر مرموز کریتوس و مادر پر رمز و راز لوکی. قصد پیچیده کردن ماجرا را ندارم، اما دوست دارم دو مسئله را در بخش نهایی مطلب بیان کنم. سوال اول این است: فی پس از مرگ کجا رفت؟ می‌دانیم که در نورس، مردگان پس از مرگ به یا به والهالا می‌روند یا به هل. اما طبق دیالوگ‌هایی که در طول داستان بازی داشتیم، فقط افرادی به والهالا می‌روند که در نبردی شجاعانه یا با افتخار کشته شده باشند. اما در طرف مقابل، کهولت سن یا مرگ به صورت عادی، از دلایل رفتن مردگان به سمت هل است. بنابراین اگر فی واقعا مرده باشد، او جایی نمی‌رود به جز هل! بنابراین شاید بتوان در قسمت بعدی او را ملاقات کرد، مگر اینکه داستان به نوعی دیگر رقم خورده باشد.

اما قطعا خیلی از شما در مورد خاکستر فی و پخش کردن آن در بلندترین قله سرزمین غول‌ها مشکوک شده‌اید. اما چرا باید به جادویی بودن این خاکستر مشکوک شویم؟ اگر به خاطر داشته باشید، ما در ابتدای بازی درختی با نشانه دست طلایی فی را قطع می‌کنیم و جسد او را با چوب این درخت آتش می‌زنیم. همانطور که در مقاله قبلی خواندید، این درخت تسخیر شده از جادویی بود که از خانه کریتوس محافظت می‌کرد. پس صد در صد خاکستر فی حاوی جادویی است که فکر می‌کنم یک بلایی سر غول‌های کشته شده بیاورد. یا شاید غول‌هایی وجود داشته باشند که هنوز زنده هستند! چرا که ما فقط بخشی از سرزمین غول‌ها را دیدیم.

نظر شما چیست؟‌

تئوری آخر: آیا کریتوس در قسمت بعدی برای همیشه کشته خواهد شد؟

نه!

God of war / خدای جنگ


منبع تصاویر: Eric Persson، Ben Judd، johan grenier، Filip Ivanović
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده