راهنمای داستان و دنیای مجموعه بازیهای Darksiders
در آغاز داستان بازی Darksiders 3، جهان توسط هفت گناه کشنده و موجودات باستانی، افسانهای و فاسدی که به آنها خدمت میکنند، پوشیده شده است
در آغاز داستان بازی Darksiders 3، جهان توسط هفت گناه کشنده و موجودات باستانی، افسانهای و فاسدی که به آنها خدمت میکنند، پوشیده شده است. در همین بین، شورایی با نام The Charred Council که وظیفهی حفظ تعادل در میان سه سرزمین انسانها (Men)، بهشت (Heaven) و جهنم (Hell) را دارد، Fury را فرا میخواند تا با جنگیدن در همهی مکانها از بالاترین طبقههای بهشت تا پایینترین طبقههای جهنم، تعادل حقیقی را بین این سه سرزمین ایجاد کند. اتفاقی که مطابق اسطورهشناسیهای مجموعه در جنگی به نام End War رخ میدهد و Fury در صورت تبدیل شدن به مسبب رخ دادن آن، ثابت خواهد کرد که قدرتمندترین سوارکار آخرالزمان است. این، همهی چیزی است که باید دربارهی داستان بازی Darksiders 3 بدانید و قطعا خود اثر هم انقدر در روایت قصهاش خوب خواهد بود که مشکلی برای درک پیرنگهای داستانی آن برای بازیکنان، وجود نداشته باشد. ولی همانطور که قطعا خودتان هم میدانید، Darksiders 3 دنبالهی مستقیم دو قسمت قبلی مجموعه است و به همین خاطر با این که برای تجربهاش الزامی به دانستن قصههای کامل Darksiders و Darksiders 2 هم نیست، اما قطعا آشنایی کامل با آنها میتواند موقع تجربهاش، لذت بیشتری را برایتان به ارمغان بیاورد. پس چه میخواهید با Darksiders III برای اولین بار پایتان را به این مجموعه بگذارید و چه قبلا قسمتهای اول و دوم مجموعه Darksiders را تجربه کردهاید و به خاطر گذر زمان بخشهای زیادی از داستانهایشان را به یاد ندارید، با مطالعهی این بخش میتوانید با خیال راحت سراغ نفس کشیدن در جایگاه سومین سوار آخرالزمان بروید.
داستان کامل بازی Darksiders
از زمان به وجود آمدن جهان، پادشاهیهای بهشت و جهنم در نبرد با یکدیگر به سر میبردند. نبردی که امکان نداشت درونشان یکی از دو طرف دیگری را شکست دهد و یکی از پادشاهیها بر پادشاهی مقابل، برتری پیدا کند. به همین سبب، با گذر زمان یک گروه میانجیگر با عنوان The Charred Council به وجود آمد تا نظم و تعادل را مابین بهشت و جهنم حفظ کند. برای پایان دادن به این نبردهای تمامناشدنی، این شورا گروهی از مبارزان با نام چهار سوارکار آخرالزمان (Death ،Strife ،Fury و War) را آفرید تا روی اعمال قوانین تصویبشده توسط اعضای آن در سرتاسر جهان نظارت داشته باشد. در کشاکش همین درگیریها، بشریت ظهور کرد. شورا هم با پیشبینی آن که انسانها حکم مهرههای مثبتی در استحکام بخشیدن به تعادل در دنیا را خواهند داشت، سرزمین آنها را به عنوان یک حکومت جدید و مستقل از بهشت و جهنم معرفی کرد؛ پادشاهی بشریت. بعد از این، شورا دستور یک آتشبس کامل بین بهشت و جهنم را صادر کرد و هفت فرمان مهر و مومشده مهیا شدند تا در زمانی که امپراطوری انسانها آمادهی نبرد پایانی بود، شکسته شوند.
داستان قسمت اول Darksiders اما در سالهای سال بعد و زمان حال، روایت میشود. جایی که War (با صداگذاری لیام اوبرایان) بعد از دیده شدن نشانههای آغاز نبرد پایانی، به زمین میآید. اینجا، سپاهیانی از فرشتهها و شیاطین نبرد بزرگی را آغاز کردهاند که آدمها هم در دل این نبرد، گرفتار میشوند. پس از مقابله با آبادون یا همان ژنرال لشکر بهشتیان (با صداگذاری تروی بیکر)، War متوجه میشود که هنوز سه سوار دیگر آخرالزمان به زمین نرسیدهاند و در عین حال هفت فرمان مهر و مومشده، شکسته شدهاند. این وسط، آبادون هم که از رویارویی با War متعجب شده است، در نبرد با شیطانی به اسم استراگا (بازهم با صداگذاری تروی بیکر)، کشته میشود. War هم خودش به نبرد استراگا میرود و از او شکست میخورد اما توسط شورا، از مرگ نجات پیدا میکند. شورا War را متهم به نابودی تعادل با آوردن پیش از موعد آخرالزمان به زمین، کمک کردن به نابودی بشریت و جانبداری از نیروهای جهنمی میکند. War هم ادعای بیگناهی میکند و از شورا شانسی برای پیدا کردن مسئولان اصلی اتفاقات مورد بحث میخواهد. شورا هم بر مبنای دو شرط، با درخواست وی موافقت میکند. بر اساس این دو شرط، War قدرت سابقش را از دست میدهد و دائما تحت کنترل یکی از خادمان شورا قرار میگیرد. طوری که این شخص یعنی The Watcher (با صداگذاری مارک همیل)، در صورت خارج شدن وی از نقشهی تعیینشده، در لحظه او را میکشد.
از زمان به وجود آمدن جهان، پادشاهیهای بهشت و جهنم در نبرد با یکدیگر به سر میبردند. نبردی که امکان نداشت درونشان یکی از دو طرف دیگری را شکست دهد
War بعد از یک قرن گذشتن از نابودی بشریت و لشکر بهشت توسط سربازان جهنم به فرماندهی فردی با نام The Destroyer، به زمین بازمیگردد. در زمانهای که سربازان باقیمانده از لشکر بهشتیان به اسم The Hellguard که روی زمین گیر افتاده بودند، تبدیل به گروه مقاومت ضعیفی به رهبری یک شخصیت خاص با نام یوریل شدهاند. War بعد از دیدن یکی از شیاطین تاجر به نام والگریم، متوجه میشود که محل اصلی زندگی The Destroyer، مکانی به اسم برج سیاه است. والگریم به War میگوید که بهتر است با گشتن به دنبال یکی از اربابان سابق شیاطین با اسم سَمِیل، او را بیابد و برای انجام کارهایش از وی کمک بگیرد. بعد از رسیدن War به سَمِیل، او برای War توضیح میدهد که چهار شیطان با نام «انتخابشدگان»، از برج سیاه محافظت میکنند و از وی میخواهد که با سلاخی کردن تکتک آنها و آوردن قلبشان برای او، شانس ورود به برج را پیدا کند. در همین حین War با یک آهنگر حرفهای به نام اولتین هم برخورد میکند که به نژاد «سازندگان» (The Makers)، تعلق دارد. در ابتدای کار، این دو با یکدیگر مبارزه میکنند اما بعد از حملهی یوریل و لشکریانش به War به خاطر آن که او را دلیل مرگ آبادون و شکست خوردن لشکر بهشتیان میدانند، War و اولتین در کنار هم مقابل یوریل میایستند. بعد از شکست دادن یوریل، با اعتراف گرفتن از آخرین نگهبان، War متوجه میشود که «انتخابشدگان» در اصل برای دفاع از برج سیاه در نزدیکی آن حضور ندارند. بلکه آنجا هستند تا از بازگشت سَمِیل به برج، جلوگیری کنند. اما War بدون توجه به این موضوع، آنها را از دم تیغ میگذراند و قلبهایشان را تحویل سَمِیل میدهد. سَمِیل هم War را مطابق قولش به برج میفرستد و به او میگوید که در آینده، مجددا وی را ملاقات خواهد کرد.
در داخل برج، War عزرائیل فرشتهی مرگ را میبیند که زندانی شده است. عزرائیل به War اعتراف میکند که خودش، آبادون و اولتین با یکدیگر نقشهی شروع زودتر آخرالزمان را کشیدند. چون فکر میکردند تاخیر در آغاز این رویداد، میتواند منجر به شکست کامل پادشاهی بهشت از جهنم بشود. اما هرگونه که بود، مرگ آبادون نقشه را با خاک یکسان کرد. War هم که حالا مدارک و توضیحات لازم دربارهی اتفاقات افتاده را به دست آورده است، ماموریتش را پایانیافته میبیند. هرچند که The Watcher نظر دیگری دارد و به او میگوید که The Destroyer باید برای برقراری دوبارهی تعادل در جهان، کشته شود. راستی فارغ از همهی اینها، War برای آزاد کردن عزرائیل، وادار به رویارویی با استراگا و کشتن او هم میشود.
آبادون بعد از مرگ به جهنم فرستاده میشود و توسط موجودی ناشناس، شانس به سرانجام رساندن یک انتخاب را به دست میآورد؛ خدمتگزاری در بهشت یا حکومت در جهنم
عزرائیل آزادشده، هنگام از هم پاشیدن برج، War را نجات میدهد و او را به باغ عدن میبرد. War هم با گوش کردن به نصیحت او، درخت دانش را مییابد تا به کمک آن، روش نابود کردن The Destroyer را پیدا کند. درخت دانش به War تصویری را نشان میدهد. تجسمی که مطابق آن، آبادون بعد از مرگ به جهنم فرستاده میشود و توسط موجودی ناشناس، شانس به سرانجام رساندن یک انتخاب را به دست میآورد؛ خدمتگزاری در بهشت یا حکومت در جهنم. آبادون هم با انتخاب کردن مورد دوم، تبدیل به The Destroyer میشود و حالا از هفت عهد شکستهنشده، محافظت میکند. The Destroyer نقشهی محاصرهی بهشت را میکشد. یوریل هم فرشتهها را برعلیه سپاه او فرماندهی میکند و شکست میخورد. درون این تجسم در کنار تمامی موارد گفتهشده، War این را هم میفهمد که The Charred Council تمام مدت از توطئهها خبردار بوده است ولی چون میدانست که سواران آخرالزمان بدون داشتن مدرک کاری نخواهند کرد، تصمیم به گول زدن War میگیرد. در حقیقت خود شورا اجازهی وقوع زودهنگام آخرالزمان را میدهد و War را احضار میکند و به زمین میفرستد. چرا؟ چون میدانست که War احتمالا در این شرایط، توطئهگران را دنبال میکند و برای اثبات بیگناهیاش، آنها را از پای درمیآورد. در پایان هم War لابهلای آخرین تصاویر نشان دادهشده توسط درخت دانش، خودش را در حال طعنه شنیدن از The Watcher و شمشیر خوردن از پشت توسط او میبیند. عزرائیل هم بعد از شنیدن توضیحات War، متوجه میشود که آن شمشیر، تیغهی آرماگدون است. تیغهای که توانایی نابود کردن The Destroyer را دارد. پس عزرائیل War را مامور پیدا کردن تکههای مختلف تیغه و بردن آنها نزد اولتین میکند تا این آهنگر زبده، با استفاده از این تکهها، مجددا شمشیر یا تیغهی آرماگدون را بسازد.
یوریل یک بار دیگر در مقابل War قرار میگیرد و او را به چالش میکشد. War هم مجددا شکستش میدهد اما از جانش نیز میگذرد و هویت حقیقی The Destroyer را برای وی فاش میکند. یوریل غمگین از فهمیدن واقعیت War را ترک میکند و به نزد فرشتههایش میرود تا آنها را آمادهی نبرد کند. بعد از جمع کردن تمامی قطعات شمشیر، War نزد اولتین میرود و اولتین هم ساخت شمشیر را آغاز میکند. در این میان، یوریل و لشکرش یعنی The Hellguard به The Destroyer یورش میبرند و مطابق انتظار و تجسمات War، به خاک و خون کشیده میشوند. پس از آن War بالاخره با The Destroyer برخورد میکند و او هم به War پیشنهاد پیوستن به خودش را میدهد. War هم پیشنهاد وی را رد میکند و بعد از کشتنش، بالاخره پیروزی نهایی را به دست میآورد.
War مجددا هفت عهد را میگیرد اما The Watcher هم آنها را از او میدزدد تا از به دست آمدن مجدد نیروهای War، جلوگیری کند. چون میداند که War در صورت به دست آوردن قدرتهای اصلیاش، برعلیه شورا شورش خواهد کرد و اعضای آن را به خاطر خیانتشان، از پای درخواهد آورد. با مداخلهی یوریل در رویارویی War و The Watcher، ماجرا پیچیدهتر میشود. چون او تیغهی آرماگدون را برمیدارد و مطابق پیشگویی، با کمک آن از پشت به War خنجر میزند تا هم به قولش در نبرد ابتداییشان عمل کرده باشد و هم هفت عهد را بشکند. شکست فرمانهای مهر و مومشده، قدرتهای حقیقی War را به او بازمیگردانند و او را از کنترل شورا خارج میکنند. The Watcher هم War را تهدید میکند که بعد از این اتفاق، بهشت، جهنم و شورا او را دنبال خواهند کرد و بعد از زدن حرفهایش، توسط War به قتل میرسد. یوریل نیز با تشکر از War، به او میگوید که کارهای وی مشکلاتی را که پیشتر برای فرشتگان به وجود آورده بود، جبران کرد. اما در عین حال، یوریل به War اخطار میدهد که به خاطر وظیفه، احتمالا آنها دوباره با یکدیگر مبارزه خواهند کرد. همچنین یوریل به War هشدار میدهد که او به تنهایی از پس مبارزه با لشکریان بهشت و جهنم برنخواهد آمد و War هم جواب میدهد که خودش در این راه تنها نیست و از کمک سه سوار دیگر آخرالزمان یعنی Death ،Fury و Strife که در حال آمدن به سمت زمین هستند، بهره میبرد.
داستان کامل بازی Darksiders II
داستان بازی Darksiders II، دقیقا در موازات قسمت اول مجموعه روایت میشود. این بار هم قصه به یکی از چهار سوار آخرالزمان که در حقیقت تنها بازماندگان گروه Nephilim هستند، میپردازد. Nephilim در حقیقت گروهی متشکل از برخی فرشتهها و شیاطین بود که برای نخستین بار، باعث شکلگیری جنگ در جهان شدند. برای حفظ تعادل در هستی، چهار عضو از این گروه که دیگر حوصلهی حمله کردن به دیگران و افزودن بر فتوحاتشان را ندارند، از سوی شورایی با اسم The Charred Council قدرتهای فوقالعادهای را در ازای قتل عام و کشتار کامل اعضای دیگر دیگر Nephilim دریافت میکنند. در دومین قسمت از این مجموعه، ما با Death همراه میشویم. یکی از سوارکارهای آخرالزمان که ارواح برادران سقوطکردهاش را درون یک طلسم به دام میاندازد و به همین خاطر، لقب خویشاوندکش را به او میدهند. البته Death هرگز اجازه نمیدهد که شورا به وجود طلسم پی ببرد. چرا که دستور اعضای آن نه گیر انداختن ارواح اعضای Nephilim که نابود کردن مطلقشان بوده است.
در حین سر و کله زدن War با جرایمش، Death که شکی نسبت به بیگناهی برادرش ندارد، انجام یک سری ماموریت شخصی برای پاک کردن اتهامات او و احیای دوبارهی بشریت را آغاز میکند. او اول از همه به Icy Vei میرود. بُعدی مابین زمین، بهشت و جهنم. Death به آنجا میرود تا شخصی به نام نگهدارندهی رازها را پیدا کند و از او مدرک بیگناهی War و روش حیات بخشیدن دوباره به زمین را بگیرد. نگهدارندهی رازها که با نام Crowfather هم شناخته میشود، به Death میگوید که او باید به سمت درخت زندگی برود تا حیات انسانها را مجددا راهاندازی کند. Crowfather همچنین ترجیح میدهد که به جای گیر افتادن در طلسم Death و زجر کشیدن تا ابد، با او مبارزه کند و در این نبرد، بمیرد. Death هم او را میکشد و در همین حین، طلسم، خودش را میشکند و وارد سینهی Death میشود. نتیجه هم چیزی نیست جز فرستاده شدن Death به دروازهای که به خاطر مرگ Crowfather، به وجود آمده است.
Death در زمینهای یک آهنگر بیدار میشود. در مکانی که پرشده از موجودات متعلق به نژاد «سازندگان» (The Makers) است. موجوداتی که از نظر جسمی باابهت هستند و معماران خلقت به حساب میآیند. Death میفهمد که دنیای آنها و بسیاری از دنیاهای دیگر، به خاطر نوعی فساد، در حال نابودی است. یک نیروی تاریک که درخت زندگی را احاطه کرده است و بسیاری از ساختههای «سازندگان» را هم دربرمیگیرد. «سازندگان» یک نگهبان بزرگ را برای نبرد با این خرابی به وجود آوردهاند ولی او قبل از به سرانجام رساندن ماموریتهایش در راه از بین بردن تهدیدها، مسئولیتش را کنار گذاشته است. با کمک اشیا ساختهشده توسط «سازندگان» و یک سازنده به اسم کارن، Death در نهایت محافظ را مییابد. محافظی که حالا به خاطر کنترل شدن توسط نیروی سیاه، به دیوانگی رسیده است. Death با محافظ مبارزه میکند و او را از پای درمیآورد. کاری که باعث میشود او دوباره شکل واقعی و فاسدنشدهی خودش را بیابد. محافظ هم با نابود کردن خودش، چیزهایی که درخت زندگی را احاطه کردهاند از سر راه برمیدارد تا Death بالاخره شانس رسیدن به هدفش را پیدا کند. اما بعد از رسیدن Death به ورودی، هرگونه که هست، خود او هم توسط توسط آلودگی تصاحب میشود و به درون درخت، فرو میرود. آنجا Death با سایهای از یک شخص خاص با نام ابسالوم روبهرو میشود. اولین عضو گروه Nephilim که بعد از کشته شدن توسط Death، با تنفر و خشم بیپایانش باعث به وجود آمدن این آلودگی شد و اکنون میخواهد از همهی خلقت، انتقام خود را بگیرد.
برای دستیابی به The Well of Souls، شخصیت اصلی داستان بازی یعنی Death، احتیاج به دو کلید دارد که یکی از آنها در دست فرشتگان و دیگری در دست شیاطین قرار گرفتهاند
بعد از این رویارویی، Death به سرزمین مردگان فرستاده میشود و تاجری به اسم اوستگوث را مییابد. با شنیدن حرفهای تاجر، Death درک میکند که برای بخشیدن زندگی دوباره به انسانها، باید The Well of Souls را پیدا کند و در انتهای کار، با ارباب استخوانها حرف بزند. بعد از تکمیل کردن دستهای از آزمایشها برای پیدا کردن شانس دیدن ارباب استخوانها، Death به شهری از دنیای مردگان فرستاده میشود تا روحی را بیاید که میتواند به او دربارهی The Well of Souls، اطلاعات کافی بدهد. سپس پس از جنگیدن با موجودی که ارواح تمام بشریت را حبس کرده بود، Death روحی که ارباب استخوانها به او دستور ملاقات با وی را داده بود، مشاهده میکند؛ Crowfather .The Crowfather به Death میگوید با توجه به این که حالا دیگر ارواح انسانها صاحبی ندارند، آنها قطعا به The Well of Souls منتقل شدهاند. Death هم متوجه میشود که The Well of Souls، قدرتی ورای مرگ و زندگی دارد و با آن، ارواح همهی موجودات پاکسازی میشوند و قبل از تولد دوباره، تجلی مییابند. برای دستیابی به The Well of Souls، شخصیت اصلی داستان بازی احتیاج به دو کلید دارد که یکی از آنها در دست فرشتگان و دیگری در دست شیاطین قرار گرفتهاند. در همین بین، Death از Crowfather میپرسد که چرا او و دیگر سوارکارهای آخرالزمان، هیچ اطلاعی دربارهی چنین چیزهایی نداشتهاند و Crowfather هم پاسخ میدهد که نادانی آنها، باعث رشد قدرتهای شورا میشود. در حقیقت شورا همیشه میترسید که اگر چهار سوار آخرالزمان حقیقت را دربارهی The Well of Souls بفهمند، ممکن است شروع به تلاش برای حیات بخشیدن دوباره به خویشاوندان نابودشدهشان بکنند.
Death در ابتدای کار، سراغ کلیدی میرود که در دست فرشتگان قرار گرفته است. این کلید به یکی از پایگاههای حفاظتی بیرون از بهشت به نام لاستلایت فرستاده شده است که خودش زیر حملهی آلودگی گرفتار میشود. Death اول از همه به برج Ivory میرود و آرکون را میبیند. شخصی که به او میگوید باید برای یافتن خواستههایش به قلعهی Ivory مراجعه کند که سرتاسر آن را تاریکی و آلودگی، فرا گرفته است. آرکون Death را به سمت زمین میفرستد تا عصای آرافل را به نزد او بیاورد. سلاحی مقدس که با کمک آن، قلعهی Ivory میتواند از تمام آلودگیها پاک شود.
لیلیث به Death میگوید که مادر او است و Death هم با نهایت خشم، این حرف را انکار میکند
روی زمین، Death با بقایای گروه The Hellguard به فرماندهی یوریل روبهرو میشود و با کمک آنها، عصای تکهتکهشده را به شکل اولیهاش درمیآورد. اما هنگام بازگشتن به لاستلایت، Death میفهمد که آرکون تمام این مدت کلید را برای خویش میخواست و فرشتهای محسوب میشود که آلودگی خود او را هم به طور کامل، تسخیر کرده است. به همین سبب، Death در مقابل آرکون قرار میگیرد و او را میکشد و اولین کلید را به چنگ میآورد. بعد از این، وی سفرش به Shadow's Edge را شروع میکند. جایی که در حقیقت بازتاب تاریکی از لاستلایت به شمار میرود. پس از رسیدن Death به این منطقه، او میبیند که کل دنیا در حال خورده شدن توسط آلودگی است. وی به هدف در دست گرفتن کلید دوم، به قلعهی خانگی ارباب شیاطین، سَمِیل میرود. اما به جای او، با لیلیث یعنی یک ملکهی شیطانی که برای اولین بار گروه Nephilim را خلق کرد، روبهرو میشود. لیلیث به Death میگوید که مادر او است و Death هم با نهایت خشم، این حرف را انکار میکند. هر آنچه که باشد، مطابق صحبتهای لیلیث، Death متوجه میشود که سَمِیل آنجا را ترک کرده است و ,d میتواند برای دیدن او، از یک پورتال زمانی استفاده کند. قبل از ترک آن زمان و مکان، لیلیث به Death توصیه میکند که از دنبالهروی قلبش باشد و بعد از پیدا کردن The Well of Souls، مجددا برادرانش را به زندگی بازگرداند. بعد از جابهجایی مابین زمانهایی متعلق به حال و گذشته، Death بالاخره سَمِیل را ملاقات میکند. سَمِیلی که البته ابدا میلی به دادن کلید دوم به او ندارد. بعد از آزمایش کردن Death در نبردی خشمگینانه، سَمِیل کلید شیاطین را هم به Death میبخشد و میگوید که فارغ از هر اتفاقی، وی باید به کمک آن یک نمایش دیدنی را رقم بزند.
با داشتن هر دو کلید، Death به نزد درخت زندگی بازمیگردد و ملاقات یکی مانده به آخرش با Crowfather را پشت سر میگذارد. ملاقاتی که در طول آن، Crowfather به Death یادآوری میکند که سرنوشت انسانیت و Nephilim، به دستان او گره خورده است و همچنین به وی میگوید که با توجه به آن که آلودگی، یک سرباز قدرتمند را برای جلوگیری از پیشرویهای Death به وجود آورده، وی باید شدیدا مسیرش را با دقت بیشتری طی کند. Death با استفاده از کلیدها وارد دروازه میشود و به مرکز درخت میرسد. مکانی که در آن با ابسالوم ملاقات میکند؛ اولین عضو Nephilim که با طعنه به او می گوید که تنها دلیل فاسد نشدن Death توسط آلودگی چیزی نیست جز این که وجود او از مدتها قبل، با لکهی سیاه گناه خیانت، پوشیده شده است. ابسالوم و Death میجنگند و Death به مانند بار قبلی، او را شکست میدهد. بعد از شکست خوردن ابسالوم، مجددا Crowfather در مقابل Death ظاهر میشود و برای او توضیح میدهد که برای استفاده از قدرت The Well of Souls، نیاز به برگزیدن یک قربانی وجود دارد. در حقیقت انتخاب کردن بین انسانها و Nephilim، یک انتخاب ابدی به شمار میرود و نجات داده شدن یکی از این دو توسط The Well of Souls، به معنی لعنت شدن ابدی گروه دیگر است. Death هم نجات برادرش War و قربانی شدن ارواح Nephilim را که هنوز در سینهاش گیر افتادهاند، انتخاب میکند. به این هدف که انسانیت دوباره زندگیاش را از سر بگیرد.
در پایانبندی قصه، ما مجددا دقایق انتهایی داستان بازی اول را میبینیم که در آنها War به یوریل میگوید که به تنهایی در برابر شورا و لشکریان بهشت و جهنم نخواهد ایستاد و اینجا، بالاخره همهی سواران آخرالزمان پا به روی زمین میگذارند. راوی هم میگوید که تعداد سوارکارهای اخرالزمان، همیشه باید چهارتا باشد. War و Strife و Fury و در نهایت Death به ترتیب از راه میرسند تا گروه برای اولین بار، به صورت کامل دیده شود. در صحنهی پسا-تیتراژ بازی هم ما لیلیث را میبینیم که در مقابل موجودی تماما سایهوار فریاد میزند. چرا که متوجه میشود بازگشت انسانها به حیات، مسبب از دست رفتن همیشگی Nephilim شده است. لیلیث با لبخندی کوچک، میگوید که او منتظر مجازات خواهد ماند ولی موجود سایهوار مقابلش، جواب میدهد که اینبار دیگر لذتی برای او در انتقام و مجازات، وجود نخواهد داشت. کات به سیاهی و صدای شنیدن جیغ لیلیث از روی التماس هم همانچیزی است که تا چند سال همگان فکر میکردند باید به عنوان پایانبندی نهایی سری Darksiders، شناخته شود.
حسادت (ENVY) یک موجود زشت و کریه است که حتی شش گناه کبیرهی دیگر هم ترکش کردهاند و طمعش نسبت به همهچیز، پایانناپذیر به نظر میرسد
افزون بر تمامی اینها، بگذارید اندکی دیگر هم دربارهی داستان خود بازی Darksiders III صحبت کنیم. THQ Nordic در دادن کوچکترین اطلاعاتی از این بازی هم خساست به خرج داده است و از هفت گناه کشندهای که Fury باید آنها را نابود کند، تنها به معرفی و توضیح ماهیت سهتایشان، بسنده میکند. اولین گناه، تنبلی (SLOTH) است که میخواهد همیشه روی تخت پادشاهی خود، با کمترین فعالیت ممکن بنشیند. او همواره بدون حرکت میماند تا خدمتگزاران بیشمارش دائما به دفاع کردن از وی و حتی جابهجا کردنش در محل زندگی تاریک و نموری که در زیر زمین دارد، بپردازند. خشم (WRATH)، دومین گناه کشنده است که همیشه دست روی عصبانیتهای دیگران میگذارد و سعی میکند آتش درون آنها را شعلهورتر کند. طوری که همگان بخواهند خودش یا اشخاص دیگر را از بین ببرند و تنفر، اصلیترین حس غالب بر بندبند وجودشان باشد. خشم که قویترین گناه کشنده در بین هفت گناه کبیره هم هست، وحشیگریهای بیرحمانه، قتلهای بیپایان و دردندهخویی تمامناشدنی و آزاردهندهای دارد.
حسادت (ENVY) هم سومین و آخرین گناه یا دشمن اصلی معرفیشده توسط سازندگان بازی به شمار میرود. یک موجود زشت و کریه که حتی شش گناه کبیرهی دیگر هم ترکش کردهاند و طمعش پایانناپذیر به نظر میرسد. او ظاهر یک موجود پرندهمانند را یدک میکشد و با پوشش عجیبش، لباسهای کهنه و آزاردهنده و اشیا زینتی را کنار هم به نمایش میگذارد. حسادت فکر میکند که زمین، یکی از چیزهای جهان است که تکتک موجودات باید او را مالک اول و آخرش بدانند. این کانسپتها که در پس شکلگیری اصلیترین باسفایتهای بازی دیده میشوند، میتوانند نشاندهندهی پتانسیل Darksiders III برای داشتن یک عمق داستانی شگفتانگیز باشند. طوری که شاید حتی ماهها پس از عرضهی اثر، فارغ از جذابیت ظاهری قصه، جا برای فکر کردن و تئوریپردازی دربارهی آن هم برای طرفداران پر و پا قرصترش فراهم به نظر برسد.
نظرات