گیشه: معرفی فیلم Tomorrowland
نظر منتقدان خارجی
ریچاردز از مجلهی امپایر که فیلم را دوست داشته و به آن نمرهی ۸ را اعطا کرده مینویسد: «برد بیرد(کارگردان و نویسندهی اول اثر) و دیمن لیندلوف(نویسندهی دوم فیلم) تمام آنچه که داشتهاند را در ثانیههای فیلم قرار دادهاند تا بیننده لحظهای هم دیدن آن را متوقف نکند. آنها یک چیز خندهدار و شادیآور ساختهاند که بیننده را متعجب میکند و فیلمشان را در بستهای بزرگ از شگفتیها عرضه کردهاند». آنتونی لِین از نیو یورکر به فیلم نمرهی ۶ از ۱۰ داده و آن را به خاطر پرداختن به چیزهای اضافه سرزنش میکند، اینگونه مینویسد:«سرزمین فردا یک تریلر علمیتخیلی روشن و قابل انعطاف است که به سختی خود را به پیامهای اخلاقی چسبانده است! برایم سوال است که نمیشد این اثر فقط همان فیلم شادیآور و فان باشد؟» امتیاز فیلم در سایت متاکریتیک ۶۰از ۱۰۰ است.
یادداشت زومجی
پس از شنیدن نام برد بیرد به عنوان کارگردان عنوانی که بنا بر ترسیم آیندهای دور دارد، حتی پیش از اکران هم به پتانسیل بالای این فیلم پی برده بودیم. علت این انتظار بالای مخاطبان، چیزی نبود جز تاریخچهای که بیرد با خود یدک میکشد. او در چهارمین شماره از سری فیلمهای «ماموریت غیرممکن» توانایی بالای خود در کارهای فنی را به همگان ثابت کرده بود و فقط نگاهی گذرا به انیمیشنهایی چون «غول آهنی» یا «شگفتانگیزان» هم برای درک قدرت دنیا سازی و فیلمنامه نویسی و اصولا کارهای هنری برد بیرد کافی به نظر میرسد. جدا از تمام اینها، همه میدانیم که والت دیزنی چه تبحر خاصی در تصویر کردن دنیاهای تازه و بسیار متفاوت و جذاب خود دارد. «سرزمین فردا» همانگونه که انتظار میرفت در نقطهی آغازین و حتی تا جاهایی نزدیک به پایان، با کمی اغماض همان چیز متفاوتی است که میخواستیم اما پایانبندی ساده، بیمعنا، بیربطی که در ۲۰ دقیقهی آخر میبینیم، چیزی جز کپیبرداری از بلاکباسترهای سطح پایین آخرالزمانی به نظر نمیرسد.
فیلم مشکلات زیادی دارد ولی باور کنید تا قبل از مشاهدهی ۲۰ دقیقهی پایانی هنوز هم میتوان آن را یک «فیلم خوب و قابل و قبول» به حساب آورد
زمانی که پایتان را به دنیای «سرزمین فردا« میگذارید، به سبب تفاوت قابل انتظاری که در دنیای فیلم حس میشود با یک استخوانبندی سفت و محکم و دوستداشتنی مواجه میشوید که قصهای شایستهی شنیدن را برایتان روایت میکند اما متاسفانه چندین و چند مشکل حاضر در طول فیلم، دائما ضرباتی سهمگین بر پیکرهی این داستان وارد میکنند ولی باور کنید تا قبل از مشاهدهی ۲۰ دقیقهی پایانی هنوز هم میتوان آن را یک «فیلم خوب و قابل و قبول» و حتی از جهاتی عالی به حساب آورد.
در هر اثر سینمایی، مقدمه یا به اصطلاح چند دقیقهی ابتدایی فیلم برای مخاطب خیلی واضح نیست و بیشتر به شکل نامفهوم به نظر میرسد. اصلا نبود این دقایق گنگ در یک فیلم غیر ممکن است(هر چند این موضوع در قسمتهای دوم به بعد آثار چند قسمتی کمرنگتر به چشم میخورد) و همیشه مخاطب با آنها مواجه میشود. از فیلمهایی مثل «میانستارهای» آخرین اثر کریستوفر نولان که مقدمهاش آنچنان مهم است که قویترین بیننده هم انتظارش را ندارد گرفته تا فیلمهایی که مقدمه جزو تیکههای بیخود و بیجهتشان به شمار میرود، از این دقایق برخوردارند اما اینجا موضوع بر سر زمان آنها است. آن چیزی که پس از گذشت یک چهارم از «سرزمین فردا» روی مخ مخاطب است، گنگی عجیب و غریب این مقدمهی بیپایان است. «سرزمین فردا» به طرزی شگرف، دائما تلاشی احمقانه و آزاردهنده برای گنجاندن پیچشهای داستانی در قصهاش دارد و این مقدمهی طولانی و خیلیگنگ هم به همین دلیل در فیلم وجود دارد. «سرزمین فردا» فیلمی گمگشته در میان مقدمهچینیهای بیپایان است و حقیقتش را بخواهید، در نیمی از دقایقاش هیچ چیزی به نام «روایت داستان اصلی» به چشم نمیخورد. در این اثر حتی جدا از مقدمهی طولانی آغازین فیلم هنگام مواجهه با یک شخصیت تازه، معرفی یک مکان دیدهنشده یا حتی شنیدن یک قصهی مربوط به گذشته هم با مقدمهچینیهای نه چندان عادی رو به رو میشویم.
«سرزمین فردا» فیلمی گمگشته در میان مقدمهچینیهای بیپایان است و حقیقتش را بخواهید، در نیمی از دقایقاش هیچ چیزی به نام «روایت داستان اصلی» به چشم نمیخورد
جنسِ داستانی که در «سرزمین فردا» با آن رو به رو میشویم، تقریبا همان فانتزیگونهی متفاوتی است که از فیلمهای والت دیزنی انتظار داریم. اما این فیلم در مکانهای بسیاری سعی در عامهپسند شدن یا فرو کردن چند ویژگی مثلا خفن فیلمهای بزرگ درون خود دارد اما به این دلیل که آنها اصلا از جنس «سرزمین فردا» و روایتش نیستند فیلم در جاهایی تبدیل به اثری بیسبک و بیهدف میشود. پیچشهایی که قرار است با مقدمههای گنگ و و طولانی حس شوند یا پایانبندی فیلم که ناگهان به بیراهه میزند کاملا برآمده از همین خواستهی نا به جای سازندگان برای قرار دادن این نکات و این جنس ویژگیها داخل اثر بوده است.
این فیلم، برخلاف اغلب آثار بزرگ سینمای امروز که همیشه آینده را نقطهای تاریک و کور از جنگ با روباتها، کمبود مواد غذایی برای انسان، طغیان طوفانهای خورشیدی و در کل فضایی آخرالزمانی میدانند، فردا را در بستر سرزمین فوقالعاده زیبا و خاصی نشان
میدهد. فارغ از تمام عیب و ایرادهای فیلم، سرزمین فردا بدون شک ویژگیهای جذاب و بینظیری را با خود یدک میکشد. آیندهی زیبای روشن و دوستانهی آن، فقط در فیلمهای دیزنی قابل دیدن است و همین آن را حداقل تبدیل به چیزی غیر تکراری میکند، حتی وقتی که سازندگان از ترس پذیرفته نشدن دنیایشان در گیشهها باز هم دم آخر سری به این داستان تکراری که «دنیا داره نابود میشه! بیاین نا امید نشیم و همه رو نجات بدیم!» میزنند، نمیتوانیم همهی آن خوبیها را فراموش کرده و این اثر را یک فاجعه بخوانیم بلکه بیشتر حسرت آن پتانسیل و آن تازگی ۱۰۰ دقیقهی ابتدایی را میخوریم که اینگونه در کلیشههای هالیوودی هدر رفت. قصهی فیلم با این که ساده است، جا برای پردازش زیادی دارد و در بعضی مکانها آنقدر سطح بالا است که بیننده را نسبت به ادامه امیدوار و امیدوارتر میکند اما در پایان بینندهای که انتظارش از قبل هم بیشتر شده با دیدن آن کلیشهها و تکرار مکررات هالیوودی آزردهخاطر و شاید کمی ناراحت اثر را ترک میکند. ماجرای فیلم در رابطه با دختری سرکش و نا آرام به نام کیسی است که آرزویش بیکار نشدن پدرش است. پدر او یکی از مهندسان ناسا است و او میداند که اگر پروژهای که پدرش هماکنون روی آن کار میکند به پایان رسد، وی رسما بیکار خواهد شد و به همین سبب همواره سعی در خرابکاری و عقب انداختن روند انجام پروژه دارد. او به خاطر تصمیم یک روبات دعوتکننده که از جایی به نام «سرزمین فردا» آمده، بیخبر از همهجا دستش را به یک سنجاق سینه عجیب میزند و ناگهان خود را در جهانی دیگر میبیند. در حقیقت هر زمانی که کیسی این سنجاق را لمس میکند، آینده را میبیند. او که هنوز نمیداند ماجرا از چه قرار است پس از صحبت کردن با آتنا( همان روبات دعوتکننده که به شکل یک دختربچه است) و دیدن فرانک، کمکم به حقیقت نهفته در پشت تمام این چیزها پی میبرد...
سرزمین فردا نه تنها دنیایی تازه و خاص دارد، بلکه در به تصویر کشاندن آن هم بینقص عمل میکند
یکی از ویژگیهای مثبت و جذابکنندهی سرزمین فردا مربوط به فیلمبرداری خاص و دیدنی آن است که توسط «کلودیا میراندا» انجام گرفته و به شکلی تبحرآمیز این دنیا را همانقدر که انتظار میرود خاص نشان میدهد. تصویربرداریهای بینظیر او وقتی که با چسباندن شاتهایی که امضای برد بیرد به طرز مشخصی پای تکتکشان است، همراه میشود با نتیجهای بینظیر چه از نظر فنی و چه از نظر هنری رو به رو میشویم. به طور مثال، نحوهی مواجههی کیسی با دنیای آینده آنقدر جالب و دوستداشتنی است که مثل و مانندش را کمتر در دنیای سینمای هالیوود دیدهایم. تعامل خاص او با محیط اینجا و آنجا به صورت موازی، یکی از آن ویژگیهای شاتهای فیلم است که جدا از نشاندن خنده بر لبهای مخاطبان حس تازگی عجیبی را نیز به بیننده منتقل میکند.
تقریبا همهی بازیگران فیلم به جز جرج کلونی، آنچنان معروف و شناختهشده نیستند اما هیچکدامشان در ارائهی نقش و به تصویر کشیدن قصه مشکلی ندارند. برخلاف اغلب آنها، جورج کلونی بازی خیلی خاصی ارائه نمیکند و در بیشتر دقایق همان «بازیِ صرفا قابل قبول» را نشانمان میدهد. البته شاید چنین قضاوتی در رابطه با نقشآفرینی وی، به خاطر انتظاری است که به سبب تاریخچهاش از او داریم اما به هر صورت مشخصا نام جورج کلونی نمیتواند علتی برای مشاهدهی این اثر باشد. برت رابرتسون در نقش کیسی، به حدی خوب و قابل باور است که انتظارش را نمیکشیدیم. قرار گرفتن او در جایگاه شخصیت اصلی نه تنها بد نیست بلکه به مانند بازی خوب رفی کسیدی در نقش آتنا بر ارزش اثر نیز افزوده است.
بدون شک سرزمین فردا در قسمتهای فنی از بهترینهای سال است
بدون شک سرزمین فردا در قسمتهای فنی از بهترینهای سال است. در یکایک شاتهای این اثر هنر خاص دنیاسازی برد بیرد و یارانش را حس و باور میکنیم. دنیای پر جزئیات این تریلر تخیلیفانتزی که فیلمنامهاش پر از پیامهای اخلاقی بیپایان است، به دست آمده از جلوههای وِیژهی سطح بالا و درجه یکی است که در ثانیههایش پیاده شده و همین جلوههای وِیژهی دوست داشتنی بر لیاقت و ارزش سرزمین فردا میافزاید. جلوههای ویژهای که در سرزمین فردا به چشم میخورد بدون هیچ اضافهگویی و تعارفی بینقص و
بیاشکال است. در تعریفی ساده باید گفت سرزمین فردا نه تنها دنیایی تازه و عالی دارد، بلکه در به تصویر کشاندن آن نیز عملکردی فراتر از انتظار را به مخاطبش عرضه میکند. در دنیای بینظم و پر اشکال هالیوود که خیلی فیلمها را به خاطر پسندیده شدن در گیشهها به سمت و سوی نادرست میکشاند نمیتوانیم یکباره از اثر تازهی دیزنی انتظاری کاملا متفاوت داشته باشیم. سرزمین فردا بدون شک اثری دوستداشتنی است چون تقلید نشده و دنیایش را زیبا آفریده است، ساده و راحت قصهاش را روایت میکند و تا قبل از ۲۰ دقیقهی پایانی تقریبا کاری به هیچیک از بلاکباسترهای پر فروش ندارد. استخوانبندی خوب داستانی که تازگی بسیاری را با خود یدک میکشد دقیقا همانچیزی است که باید باشد. فیلم پر از نکات فان و در یک کلام زیبا است که دل کندن از آن را سخت میکند. از روباتهای انساننما که میخواهند شخصیت اصلی و خوب داستان را گول بزنند گرفته تا سفر یک شخصیت ساده و دوستداشتنی به آیندهای تازه و جذاب و دیدهنشده همان چیزهایی است که سرزمین فردا را بیادعا، خوب و زیبا جلوه میدهد اما مقدمهچینیهای بیپایان، سعی در گنجاندن پیچشهای داستانی در قصهای که اصلا نیازی به این مدل چیزها ندارد و از همه مهمتر به هدر دادن پتانسیل دنیای خلق شده در دقایق پایانی، چیزهایی است که نمیگذارد از این خوبیها به راحتی لذت ببریم. شاید سرزمین فردا را بتوان اثری دانست که پتانسیل فوقالعاده بودن را دارد اما سایهی «تقلید از پر فروشها برای فروش بیشتر» و چند نکتهی دیگر فیلم را به درجاتی پایینتر از آنچه که میتواند باشد میفرستد اما فارغ از تمام نکات بالا تم متفاوتی که فیلم از آن بهره میبرد، به حدی ارزشمند و دوستداشتنی است که خودش به تنهایی «سرزمین فردا» را تبدیل به یکی از فیلمهایی میکند که حتما یکبار دیدنش ضرری ندارد و میتوانید مطمئن باشید که ۱۳۰ دقیقهای که صرف تماشایش میکنید، دقایق بدی نخواهند بود.