تمام چیزهایی که باید قبل از اپیزود آخر True Detective بدانید!
ادیسهی پُر بحث و گفتگوی فصل دوم «کاراگاه حقیقی» به اپیزود نهاییاش رسیده است. اگر فصل اول سریال تمام سریالبینهای دنیا را به دو گروه کسانی که مورد رحمت «کاراگاه حقیقی» قرار گرفته بودند، و کسانی که با از دست دادنِ آن نصف عمرشان را به باد داده بودند، تقسیم کرده بود، فصل دوم به خاطر سبک روایی نچسبِ و پیچیدگیهای غیرلازمش کاری کرد تا تیم مستحکمِ طرفدارانِ «کاراگاه حقیقی» پخش و پلا شوند. (۱) عدهای بعد از دو-سه اپیزود بیخیال شدند، (۲) عدهای با تمام ابهاماتی که وجود داشت، به دیدن ادامه دادند، اگرچه هنوز نمیدانستند چرا. و (۳) عدهای تقریبا اندکی هم آن را تجربهی لذتبخشی پیدا کردند. من در کدام دسته قرار میگیرم؟ به خدا اگر بدانم! شاید جایی بین دستهی دوم و سوم! همهی این المشنگهها به خاطر این بود که فصل دوم سرشار از اسمها، مکانها، رویدادها، اتفاقات و نکات جزیی و دور از چشمی است که به حافظه سپردن تمامی آنها را سخت میکند. خیلی از بییندگان فصل دوم (از جمله خودم) هستند که با اینکه هفت قسمت با این سریال همراه بودهاند، اما کماکان نمیدانند دقیقا چه خبر است. حالا که داریم به اپیزود طولانی (۹۰ دقیقهای) و پایانی سریال نزدیک میشویم، بهتر است نادان و بیخبر از اطرافمان نباشیم. پس، با زومجی همراه باشید تا مهمترین نکات و سوالهای فصل دوم را مرور کنیم تا کمی آمادهتر به تماشای ایستگاه نهایی سفرِ انی بزریدیز، رِی ولکورو و فرانک سمیون بنشینیم (معذرت میخوام پاول. ما به یادت هستیم!).
ماجرای آن الماسهای آبی چیست؟
الماسهای آبی برای اولینبار در صندوق اماناتِ مدیر شهر وینچی، بن کسپر در اپیزود سوم پیدا شد. در اپیزود ششم، پاول وودرو در صحبت با مامور سابق پلیسی که روی پروندهی این الماسهای گمشده کار کرده بود، تاریخچهی این الماسها را بیرون میکشد و متوجه میشود که آنها در جریان شورشهای خیابانی لسآنجلس در سال ۱۹۹۲ از یک مغازهی جواهرفروشی دزدیده شده بودند. این درحالی بود که صاحبان این جواهرفروشی که پدر و مادر یک دختر و پسر بودند نیز در همین حین کشته شده بودند. پس از اینکه جواهرفروشی کاملا خالی میشود، دیگر کسی نمیتواند رد الماسها را بزند. در ابتدا مقامات محلی دزدیها را به پای شورشیان و مردم نوشته بودند، اما آن مامور سابق فاش میکند که صاحبان مغازه بدست یک حرفهای کشته شده بودند. بخش بدتر ماجرا این است که در تمام این مدت فرزندان آنها در زیر ویترینها مخفی شده بودند و شاهد قتل والدینشان بودند.
موضوع وقتی جالب میشود که وودرو با کمی کاراگاهبازی میفهمد، ستوان کوین بریس و کاراگاه تیگ دیکسون در زمان شورشها زیر نظر هالووی، رییس پلیس وینچی کار میکردند و مغازه جواهرفروشی هم در بخش آنها قرار داشته است. همچنین کسپر هم در همان اداره کار میکرده. به این ترتیب، وودرو، ولکورو و بزریدیز به این نتیجه میرسند که تمام این افسران پلیس در آن زمان دستشان توی یک کاسه بوده. آنها الماسها را دزدیدهاند و با هم سعی کردند تا آنها را آب کنند.
چرا این عکس مهم است؟
این دو همان بچههایی هستند که در جریان دزدی پلیسها از جواهرفروشی والدینشان، یتیم شدند. ولکورو و بزریدیز باور دارند که آنها یکی از این بچهها را به تازگی دیدهاند. آنها فکر میکنند، دختری به اسم اریکا که در ادارهی کسپر کار میکرد، در واقع میتواند یکی از بچههای یتیمشده، یعنی لورا باشد. وقتی آنها سعی میکنند با اریکا تماس بگیرند، متوجه میشوند او خانهاش را ترک کرده و غیبش زده است. آنها در حال حاضر دارند رد او را میزنند.
چرا بن کسپر مُرد؟
فعلا دقیقا مشخص نیست چرا کسپر به قتل رسیده، اما به احتمال زیاد از آنجایی که الماسها در صندوق اماناتِ او پیدا شده، شاید مخفی کردن همین الماسها او را به کشتن داده است. چون مدتها قبل از اینکه وودرو دنبال الماسها بیافتد، دیکسون در حال زدن رد آنها بوده. یعنی دیکسون قبل از پیدا شدن الماسها در صندوق امانات، از حضور آنها خبر داشته، ولی چون نمیدانسته آنها در بانک هستند، در جواهرفروشیها به دنبال ردی از آنها میگشته. در اپیزود دوم میبینیم که خانهی کسپر چگونه بههمریخته است. به احتمال زیاد بریس و دیکسون سر پیدا کردن الماسها که گمان میکردند کسپر آنها را در خانهاش مخفی کرده، اینطوری آنجا را زیر رو رو کردهاند.
چه اتفاقی در آن کلبهی خونین افتاده است؟
بگذارید از کمی قبلتر شروع کنیم: بزریدیز در اپیزود ششم به عنوان یک تنفروش به یک مهمانی محرمانه و اختصاصی نفوذ میکند. او آنجا با دیدن اتفاقات دور و اطرافش به یاد اتفاقِ وحشتناکی در گذشتهاش میافتد. به نظر میرسد به احتمال فراوان بزریدیز در کودکی توسط مرد موبلندی که در تصویر میبینیم، مورد آزار جنسی قرار گرفته بوده. او که حسابی تحتتاثیر موادمخدری که مصرف کرده قرار گرفته، پوششاش را میشکند و همان لحظه متوجهی ورا میشود؛ ورا همان دختر گمشدهای است که در اپیزود نخست سریال بزریدیز و همکارش دارند روی پروندهی او کار میکنند. آنها با هم از مهمانی فرار میکنند. قبل از فرار اما او چهرههای مهم دولتی زیادی را در میان حاضران میبیند: رییس پلیس هالووی، تونی چزانی، اوسیپ آگرونوف (تاجر و رییس مافیای روسی)، ریچارد گلداف (دادستان) و جیکوب مککندلس (رییس گروه کاتالیست).
بعد از مهمانی، انی دختر گمشدهاش، ورا را پیدا کرده، اما او اصرار میکند که او نه تنها اصلا گم نشده بوده، بلکه خودش چنین زندگیای را انتخاب کرده بوده است. اما ورا فاش میکند که دختر موردعلاقهی کسپر، «تــاشا» برخلاف قوانین، با خودش دوربین به داخل مهمانی میبرده و برای سرکیسه کردن کلهگندههای شهر، از آنها در وضعیتهای ناجور عکس میگرفته. وقتی تونی چزانی یا بریس یا دیکسون از این موضوع خبردار میشوند، او را به آن کلبه میبرند و حقش را کف دستش میگذارند. تاشا کسی بوده که عکسها را به صندوق پستی ورا فرستاده بود.
در این میان، گمان میرود وقتی کسپر بیخیال الماسها نمیشود، بریس یا دیکسون همین بلا را سرش او هم میآورند. با این حال، بزریدیز کنجکاو است که چرا آنها کسپر را کشتند. چون همین مسئله بود که سر این زخم کهنه را بعد از سالها باز کرد و حواس پلیسها را به این سمت جلب کرد. خوشبختانه، این سوال در اپیزود آخر پاسخ داده میشود.
چه چیزی دربارهی آن تیراندازی دیوانهوار میدانیم؟
در پایان اپیزود چهارم تیراندازیای بین پلیسها و دلال موادمخدری به اسم لیدو آماریلا به این دلیل اتفاق افتاد که کاراگاهانمان تصور میکردند او قاتل کسپر است. لیدو در جریان تیراندازی کشته شد و این برای مدتی پایانی بود بر پروندهی قتل کسپر. درست همانطور که قاتلان واقعی انتظار داشتند. اما چند ماه بعد، وودرو، بزریدیز و ولکورو شدیدا مطمئن شدند که پرونده هنوز بسته نشده و در اپیزود هفتم نیز این مسئله تایید شد. وودرو فهمید که تیراندازی یک نقشهی از پیش طراحیشده بوده. چون ستوان بریس، آماریلا را در سال ۲۰۰۶ دستگیر کرده بود و او را بعد از بازجویی کوتاهی و بدون هیچ گزارشی آزاد کرده بود. با کشته شدن آماریلا و دیکسون، از تعداد کسانی که ظاهرا از انگیزهی پشتِ قتل کسپر خبر داشتند، کاسته میشود.
کاترین دیویس مُرده است
یکی از تنها کسانی که واقعا داشت کار درستی انجام میداد و شهر را تمیز میکرد، کاتریس دیویس، نمایندهی دولت در این پرونده بود. اما طبق معمول این جور سریالها، کسی که دنبال عدالت است، بالاخره کشته میشود و این چیزی است که در اپیزود هفتم اتفاق افتاد. دیویس کسی بود که نیروی ویژهای از وودرو، بزریدیز و ولکورو راه انداخت تا قتل کسپر را بعد از ماجرای تیراندازی، مورد بررسی دوباره قرار دهند. به امید اینکه رابطههای کثیف بین شهردار چزانی و دادستان ریچارد گلدوف فاش شود؛ گلدوفی که همین الان نامزد پست فرمانداری شده است. بعد از حذفِ دیویس (تنها کسی که از عملیاتِ مخفیشان خبر داشت)، حالا بزریدیز و ولکورو فراری هستند. مخصوصا با وجود اینکه پلیس بزریدیز را به خاطر قتل یک مامور امنیتی (مهمانی) تحت تعقیب خوانده است. به این ترتیب فقط وودرو برای ادامهی بررسیها آزاد است.
کدام وودرو؟
در همین حین، شمارهی ناشناسی با استفاده از عکسهای خصوصی وودرو و میگل گیلب، دوست قدیمی وودرو در زمان جنگ، درحال تهدید کردن اوست. وقتی پاول با کسی که تهدیدش میکند، ارتباط برقرار میکند، متوجه میشود او همان میگل گیلب است که حالا دارد برای گروه «کاتالیست» کار میکند.
رییس پلیس هالووی، برنامهریز این ماجرا است و سندهایی که پاول از مهمانی دزیده است را میخواهد. این وسط، لازم به ذکر است که این عکسها در اپیزودهای ابتدایی توسط دیکسون گرفته شده بود و از آنجایی که پاول میخواهد تمایلاتِ همجنسگرایانهاش مخفی بماند، هالووی از این مسئله به عنوان اهرمِ فشاری علیه پاول استفاده میکند. اگرچه پاول بهطرز هیجانانگیزی از مهلکه فرار میکند، اما در نهایت توسط کوین بریس از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و تمام. حالا بزریدیز و ولکورو باید درحالی که قانون در تعقیبشان است، در سایهها باقی بمانند.
فرد پشتِ نقابِ کلاغ؟
در اپیزود دوم، ولکورو درحال بررسی خانهی مخفی کسپر، توسط کسی که لباس سیاه به تن داشت و نقاب کلاغ به صورت زده بود، مورد تیراندازی قرار گرفت. از آنجایی که تیرانداز از گلولههای ضدشورش استفاده میکرد، وولکورو جان سالم به در برد. این فرد نقابزن همان کسی است که در اپیزود اول، جنازهی کسپر را در ماشینش حمل میکرد. فعلا بهترین گزینههایی که داریم، بریس و دیکسون هستند. با توجه به قد و قامتِ کسی که به ولکورو شلیک کرد، احتمال اینکه بریس همان نقابزنمان باشد، بیشتر است. این درحالی است که ایرینا، همان دختری که وسایل کسپر را به دستور پلیس ناشناسی فروخته بود، او را «پلیسی لاغر و سفید» توصیف کرده بود، که این هم به مشخصاتِ بریس نزدیکتر است. تازه، این بریس بود که وقتی ولکورو بعد از ماجرای تیراندازی استعفا داد، او را در خانهاش سوالپیچ کرد. و درحالی که دیکسون مُرده است، تمام انگشتها به سمت بریس نشانه رفتهاند.
فرانک در چه وضعیتی است؟
در قراردادهایی که پاول وودرو از مهمانی دزدیده، یکیشان خبر از معاملهی بزرگی میدهد. در این قرارداد آمده که گروه کاتالیست میخواهد بخشی از سهمهای کسپر را به تونی چزانی بفروشد و بخش دیگرش را به تاجر و مافیای روسی/اسرائیلی یعنی اُسیپ آگرونوف که در تلاش است تا تمام زمینهای وینچی را بدست بیاورد. حتی آنهایی که متعلق به فرانک سمیون است. نکتهی اذیتکنندهی ماجرا برای فرانک این است که سهمی که دارد به تونی چزانی فروخته میشود، همان سهمی است فرانک آن را قبلا از کسپر خریده بود. فرانک بهطرز صحیحی عصبانی است. چون سهمی که بهطور قانونی خریده بود، بالا کشیده شده است. در این میان، رِی به فرانک میگوید که او بلیک را درکنار کسانی مثل تونی چزانی دیده است. بلیک کیست؟ او یکی از نوچههای بالارتبهی فرانک است. او پشت سر فرانک به اُسیپ و چزانی کمک کرده تا زندگی فرانک را نابود کنند!
فرانک یقهی بلیک را میچسبد و مجبورش میکند تا اعتراف کند. او هم به همکاری با اُسیپ و کشتن استن، یکی دیگر از نوچههای فرانک که به بلیک شک کرده بود، اعتراف میکند. بلیک همچنین اعتراف میکند در عوض اسم تجاوزگر واقعی همسر ولکورو، نام معتادی که به او بدهکار بوده را به آنها داده تا هم از شر او خلاص شود و هم جلوی چشم فرانک عزیز شود. بلیک قبل از اینکه کف اتاق جان بدهد، فاش میکند که اُسیپ تمام دار و ندار فرانک را بالا کشیده است. فرانک همسرش جردن را همراه با نیلز (تنها کسی که بهش اعتماد دارد) به جایی امن میفرستد و هرچه دارد را به پول تبدیل میکند تا هرچه زودتر از کشور خارج و ناپدید شوند.
اُسیپ اعتراف میکند که زمینها و آدمهای فرانک را در اختیار دارد و به او پیشنهاد میکند تا به عنوان مدیر کازینویش به کارش ادامه دهد. طبیعتا، فرانک در ابتدا پیشنهاد اُسیپ را قبول میکند، اما کمی بعد همهچیز را آتش میزند. قبل از اینها، بلیک به سمیون فاش میکند که قرار است بین اُسیپ و تونی چزانی ۱۲ میلیون دلار پول رد و بدل شود. فرانک که به سیم آخر زده، میخواهد سر قرار آنها به عنوان مهمان ناخوانده حاضر شود.
تهیه شده در زومجی
نظرات