گیشه: معرفی فیلم A Hard Day (محصولی از کره جنوبی)
نظر منتقدان خارجی
استیفن دالتون از هالیوود ریپورتر که فیلم را دوست داشته، در نقدش مینویسد:«یک روز سخت کلاس درسی از تعلیقهای خفهکننده و دلشورهآور ارائه میکند.» مانولا دارگیس از نیویورکتایمز که از فیلم راضی بوده، مینویسد:«یک سواری پرجنبوجوش، خونین، کثیف و لذتبخش. یک روز سخت دقیقا همان چیزی است که تبلیغات شده بود.» امتیاز متاکریتیک فیلم ۷۶ است.
یادداشت زومجی
این اواخر دو-سه فیلمِ ژانر داشتیم که بهشکل دستبستهای در خدمت قواعد و لازمههای ژانرشان بودند. فیلمهایی که ثابت کردند، شکستنِ روند انتظارها، ایجاد تغییراتِ بیمعنی و مفهوم و استفادهی اشتباه و نابجا از عناصر یک ژانر، به معنی نتیجهای غافلگیرکننده و بهتری نیستند. بلکه در عوض، احاطهی صحیح و دقیق بر کارکرد و تاثیرِ تکتک اجزایی که یک ژانر را در سادهترین شکل ممکنش تعریف میکنند، میتواند به نتایجِ شاهکاری بیانجامد. «مکس دیوانه: جادهی خشم» با سربهزیر بودن و رعایت اصول، لقب یکی از بهترین اکشنهای تاریخ سینما را گرفت و «او تعقیب میکند» نیز با دنبال کردن عناصری که تقریبا به فراموشی سپرده شده بودند، به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ترسناک و اتمسفریکِ سالهای اخیر نام گرفت. حالا ایندفعه دوباره میخواهم دربارهی فیلمی به نام «یک روز سخت» با شما حرف بزنم که بهشکل فوقالعاده اما بیسر و صدایی تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای تریلر/جنایی این روزها شده است؛ فیلمی کرهای که برخلاف جثهاش و انتظاری که از آن میرود، به سادگی میتواند کاری کند تا از غرق شدن در تعلیق و هیجان، فریاد بکشید.
هنر «یک روز سخت» و چیزی که فیلم را هدف تعریف و تمجید منتقدان قرار داده، روایتِ داستانی با هزارجور پیچشهای غیرمنتظرهی مختلف داستانی نیست، که البته فیلم این را هم دارد، و دوباره هنر «یک روز سخت» در خلق موقعیتی شدیدا خفقانآور برای ضدقهرمانش نیست، که باز فیلم این را هم دارد. در حقیقت، اهمیت، عظمت و ارزشِ بهیادماندنی و پندآموزِ «یک روز سخت» برای کسانی که فکر میکنند برای خلق دلهره و تنش حتما باید فیل هوا کنند، این است که اصلا اینطور نیست. بلکه میتوان با استفاده از یک جنازه، یک کانال هواکش و یک عروسک اسباببازی هم شرایطی استرسزا خلق کرد. «یک روز سخت» هرگز فیلم بلندپروازانهای نیست. کارگردان فیلم، کیم سونگ هان یک هدف جاهطلبانهی بزرگ برای خودش تعیین نکرده است. بلکه ظاهرا فقط خواسته یک تریلر استاندارد بسازد و از پرداختِ پرجزییات همین هدف ساده به جایی رسیده که میتوانیم صفت «هیچکاکی» را برای فیلمش به کار ببریم. هنوز «یک روز سخت» را جدی نمیگیرید؟! خب، آخرینباری که تریلر مُدرنی تماشا کردید و از روایتِ عمیق و داستانگویی تصویری هوشمندانهاش همزمان از شدت هیجان میخندیدید و از هراس ناخنهایتان را میجویدید را یادتان میآید؟ «یک روز سخت»، ماجرای پلیس فاسدی که خودش را ناگهان وسط مهلکهای مملو از عرق ریختن، دویدن و در تنگنا قرار گرفتن، پیدا میکند، برای من بعد از مدتها(و وقتی میگویم مدتها یعنی واقعا مدتها!)، جدیدترین تجربهی قدرتمندی که در این ژانر داشتم، بود.
«یک روز سخت» اصلا نام مناسبی برای این سواریِ دیوانهوار نیست و نمیتواند اتفاقات پرتعدادی که در فیلم میافتد را به معنای واقعیشان بازتاب دهد
کیم سونگ هان، با قرار دادن کاراکترش در وسط آتش و آشوب و خلق شب و روزهایی واقعا دشوار و لبهی تیغوار برای او، کاری میکند تا هنوز فیلم به نصف نرسیده، با خودتان فکر کنید، «یک روز سخت» اصلا نام مناسبی برای این سواریِ دیوانهوار نیست و نمیتواند اتفاقات پرتعدادی که در فیلم میافتد را به معنای واقعیشان بازتاب دهد. چند هفته پیش دربارهی آخرین اکشن لیام نیسن نوشتم و گفتم که «فرار در سراسر شب» یک مشکل بزرگ دارد و آن هم این است که یک دعوای پدر و فرزندی را وارد طرح داستانی پر زد و خورد و پرسرعتش کرده است. مسئلهای که بدجوری به ضرر شتاب فیلم تمام شده بود. پایین آوردن نابجای سرعت یک اکشن، یعنی مرگ آن. خب، فکر کنم اکشنهای هالیوودی و مخصوصا کارگردانانِ اکشنهای نیسنی باید حسابی از «یک روز سخت» درس بگیرند. اینجا سناریو طوری نوشته شده، تا هیچ مانعی مسیرِ روند رو به جلوی فیلم را نگیرد. همانطور که در «جادهی خشم» به محض اینکه گروه مکس اطراق میکردند، گرد و خاکِ دشمنان در افق، آنها را به جنب و جوش میانداخت، قهرمان «یک روز سخت» نیز یک لحظه خواب و خوراک ندارد و مدام باید از ترس به خودش بلرزد. «یک روز سخت»، قبل از هرچیز، فیلمی با یک نیروی محرکهی مطلق است. اما این باعث نشده، تا فقط و فقط شاهد درگیری بیمعنی و مفهوم کاراکترهای داستان باشیم. هوش و هنر فیلم در خلق سریع موقعیتهای قابلباور و مملوس، سبب شده ترکیب این دو به نتیجهی سرگرمکنندهای ختم شود. همین سرعت کمک کرده تا خیلی از بخشهای غیرمنطقی و مسخرهی فیلم به چشم نیاید و مثل قطاری پرسرعت از جلوی رویمان رد شود.
همانطور که گفتم، «یک روز سخت» وقتش را صرف چیز بیارزش و مسخرهای به اسم زمینهچینی نمیکند! کاراگاه گو گیان-سو شبهنگام و زیر باران درحال رانندگی به سمت مراسم ترحیم مادرش است که ناگهان کسی جلوی ماشین او ظاهر میشود و بوووم! او با مردی تصادف میکند، شیشهی جلوی ماشینش را ترک میاندازد و قربانی را در حمامی از خون به کنار جاده پرت میکند. این کاراگاهِ فاسدِ دایرهی قتل که همین الانش با تحقیقاتِ ادارهی امور داخلی پلیس مشکل دارد، نمیتواند این اتفاق را بپذیرد. بنابراین، او جنازه را در صندوق عقب ماشین جاسازی میکند و راهی خانه میشود. البته که خلاص شدن از دست این جنازه اولین مشکل است، اما آخرینشان نیست. کاراگاه گو حسابی به مغزش فشار میآورد و تابوت آمادهی مادرش را بهترین فرصت و محل برای خلاص شدن از شر این جنازه پیدا میکند. مشکل حل شد؟ درسته؟ فردا صبح مشخص میشود، جنازه متعلق به قاتلِ تحت تعقیبی بوده که پلیس در به در دنبالش است. حالا قهرمان ما همان قیافهی آشنایی را به خودش میگیرد که «آره، این ماجرا قرار نیست به این راحتیها ختم به خیر بشه». حق با اوست. کمی بعد، فردی ناشناس زنگ میزند و ادعا میکند که او را با جنازه دیده و البته به جای اخاذی، خودِ جنازه را طلب میکند.
در «یک روز سخت» به جای یک تریلرِ تاریکِ افسردهکننده، انتظار یک سواریِ لذتبخشِ کمدیِ تعلیقزا را داشته باشید
فیلم کوبنده شروع میشود و کارگردان در همان دقایق ابتدایی به مخاطبانش نشان میدهد که به جای یک تریلرِ تاریکِ افسردهکننده، انتظار یک سواریِ لذتبخشِ کمدیِ تعلیقزا را داشته باشند. همان ابتدا وقتی پلیس به ماشین گو مشکوک میشود و این سکانس به سوی نبردی مضحک با اسپریهای فلفل میکشد، میدانید این کارگردان هم بلد است تا لحظهی آخر کاراکترش را در تنگا نگه دارد و هم صحنههای بامزه و جذابی خلق کند. سکانسِ خلاص شدن از شر جنازه که درست بعد از این از راه میرسد، شتاب بالای فیلم را بالاتر میبرد و هنر جمعوجور این کارگردان در خلق موقعیتهای تنشزا را به نمایش میگذارد. یادتان میآید مثلا آلفرد هیچکاک در «پنجرهی عقبی» چگونه با چهارتا عنصر ساده و عجیب، تماشاگر را بین زمین و هوا نگه میدارد و فکرش را به حرکت میاندازد، کیم سونگ-هان همینکار را با بهطرز تحسینبرانگیزی با یک مشت بادبادک زرد و یک عروسک اسباببازی اعصابخردکن انجام میدهد. کارگردان میداند چگونه با یک سری جزییات ریز، انتظار تماشاگر را بشکند و موقعیت کاراکترش را در چشم بیینده، داغتر کند. برای مثال، آن صحنهای که نگهبانِ ساختمانِ کفن و دفن، کلیدها را روی زمین سُر میدهد را به یاد بیاورید. شاید در ابتدا فکر کنید، این نگهبان قرار است تمام این راهروی طولانی را قدم بزند، اما رساندن کلیدها به این سرعت به آن سوی سالن، یعنی زمان کمتر برای قهرمانمان که همین الانش هم پیشرفتی نداشته است. «یک روز سخت» سرشار از این نکتهی کوچک اما تاثیرگذار است.
یکی از نکات قوت فیلم، پرداخت قهرمان داستان و تعیین جایگاه او در موقعیتهای مختلف است. اول اینکه، کاراگاه گـو مدام در حال سوختن و جنب و جوش به سر میبرد. هیچ مانعی به راحتی از سر راهش کنار نمیرود. بلکه، هزارجور مشکلات ریز و درشت، غیرمنتظره و از خدا بیخبر هستند که طناب را به دور گردنش سفتتر کنند. از آنجایی که فیلم بدون اینکه ما را به حد کافی با شخصیت اصلیاش آشنا کند، او را به داخل مهلکه پرت میکند، ممکن است فکر کنید، درگیری او با این خطرات نمیتواند دلهرهآور شود، چون ما چیزی دربارهاش نمیدانیم. تازه، او یکی را کشته و حالا دارد آن را با تابوت مادرش، ماستمالی میکند. چگونه میتوان به گیر نیافتادن این آدم، اهمیت داد. خب، مسئله این است که فیلم آنقدر در طراحی و استفاده از تکنیکهای سادهی مختلف در به هچل انداختنِ این پلیس عالی است، که انگار زمین و زمان دست به نابودی این بدبخت دادهاند و همهچیز بهطرز ناعادلانهای علیه او حرکت میکند. به این ترتیب، چگونه میتوان برای کسی که شبیه خودمان خسته است و تا مغز استخوان ترسیده است و کمی مشنگ هم میزند، نگران نشد! البته که این روند در طول تمام فیلم ادامه دارد. من این بخش از فیلم را دوست داشتم که پروتاگونیستش را از لحاظ اخلاقی خاکستری رنگآمیزی کرده بود. به علاوه، او مثل اکثر مردم عادی، نه باهوشترین فرد دور و اطرافش است و نه احمقترینشان. همانطور که به زور و بدبختی راهی برای خلاصی پیدا میکند، همانگونه ممکن است یک اشتباه بزرگ مرتکب شود و با دستای خودش، وضعیتش را بدتر کند. از همین سو، درنهایت با همان کاراکتری طرف هستیم که همیشه درحال تلوتلو خوردن و نفسنفس زدن است. کسی که هرگز زیر پایش را مستحکم پیدا نمیکند. لحظهای عالی از فیلم است که آنتاگونیستِ قصه بعد از دریافت چندتا مشت از او، وانمود به درد کشیدن میکند. این صحنه به خوبی چیزهای زیادی دربارهی هر دو کاراکتر فاش میکند.
او مثل اکثر مردم عادی، نه باهوشترین فرد دور و اطرافش است و نه احمقترینشان
نیمهی اول «یک روز سخت» مثل یک تعقیب و گریزِ شوم، حساس و مرگبارِ موش و گربهوار، سرگرمکننده است و موتور فیلم را با موقعیتهای هیجانانگیز کُمیک و تصویربرداری شیک و باظرافتی که روی اعصاب نیست، به سرعت به مرحلهی گُر گرفتن میرساند. در نیمهی دوم با فیلمی روبهرو میشویم که تقریبا چهارتا پایانبندی دارد که تاحدودی به شتاب فیلم ضربه میزند. اما اکشنها آنقدر خونین، نوآورانه و دردناک و غافلگیریها آنقدر غیرمنتظره و زمانبندیشده به اجرا درآمدهاند که جلوی احساس کردن این مسئله را میگیرند. فقط در پایان باید امیدوار باشیم، استودیوهای هالیوودی دست به بازسازی این فیلم نزنند. بلکه در عوض به آن از نظر مثالی قابلتوجه و استاندارد برای بهبود کار خودشان، نگاه کنند. هرچند فکر میکنم نسخهی کپی «یک روز سخت» نیز بهتر از خیلی از تریلرهای هالیوودی زشت و بیبخار این روزها از آب در بیاید که به جای ایجاد احساس ماجراجویی در بیینده و به چالش کشیدن حس انتظار او، فقط با هدف ایجاد انفجارهای عظیمتر ساخته میشوند.
تهیه شده در زومجی
نظرات