نقد فیلم زنی در کابین شماره ۱۰ (The Woman in Cabin 10) | برداشتی از مرگ روی نیل

یک‌شنبه 27 مهر 1404 - 16:58
مطالعه 5 دقیقه
گای پیرس و ناتلی کیرا در فیلم The Woman in Cabin 10
یک تریلر معمایی با ایده‌هایی جذاب که در اجرا نمی‌تواند مخاطب را غافلگیر کند. «زنی در کابین شماره ۱۰» چگونه فرصت‌هایش را هدر می‌دهد؟ همراه زومجی باشید.
تبلیغات

ژانر جنایی یکی از مهم‌ترین و قدمت‌دارترین ژانرهای سینمایی است که به اندازه‌ی ژانر وسترن در سینما حضور داشته است. فیلمسازان و تهیه‌کنندگان برای فروش گیشه می‌توانند تا همیشه روی این دسته از آثار شرط‌بندی کنند. ناخودآگاه آدمی ذاتا دنبال کنجکاوی، تعلیق و حل معماست به‌همین دلیل فیلم‌های جنایی، معمایی و تریلرها حتی اگر هم نتوانند چیز زیادی برای گفتن داشته باشند باز هم مخاطبان خودشان را پیدا خواهند کرد. در چند سال اخیر سینمای نوردیک و کره از روایت‌های سنتی این ژاتر فاصله گرفتند و دست به نوزایی زدند. تریلرها و فیلم‌های جنایی که در دنیایی متزلزل و بدون مرزبندی‌های مشخص اتفاق می‌افتند.

اما فیلم The Woman in Cabin 10 به همان روش سنتی آثار جنایی ساخته شده است. مرزبندی دو جهان خیر و شر، درش کاملا مشخص است و نوآوری خاصی هم در آن دیده نمی‌شود. این فیلم اقتباسی از رمانی است که خودش نیز از روی مرگ روی نیل آگاتا کریستی اقتباس شده است. یک فیلمنامه که به منبع اصلی‌اش وفادار نیست و از فیلم‌های کلاسیک معمایی درست‌درمان هم چندین پله عقب‌تر است.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

زنی در کابین شماره ۱۰ یک تریلر معمایی است که از روایت فیلمنامه‌ای موقعیت‌محور نیز استفاده می‌کند. این فیلم یک اثر ژانر محور است که طبق چارچوب‌های سینمای جنایی و معمایی پیش می‌رود و المان‌های این سینما را با خود به همراه دارد. هنگام تماشای این فیلم انتظار جهان خاصی را نداشته باشد مثلا فکر کنید ممکن است یک جزیره‌ی شاتر دوباره‌ای برایتان خلق شده باشد اما اگر توقع‌تان را پایین بیاورید از فیلم لذت خواهید برد. مخصوصا اگر طرفدار سینمای ژانر باشید و دلتان بخواهید معماهای جنایی را حل کنید.

زنی در کابین شماره ۱۰ یک تریلر معمایی است که از روایت فیلمنامه‌ای موقعیت‌محور نیز استفاده می‌کند

فیلم با یک روایت ابتدایی مختصر شروع می‌شود. لورا به دفتر کارش می‌رود، همکارانش او را تشویق می‌کنند، خودش دچار ترومای یک قتل شده است اما دلش می‌خواهد دوباره کار کند. لورا (که نقش‌اش را کیرا نایتلی بازی می‌کند) یک خبرنگار تحقیقی است که ازقضا کارش را خوب بلد است و می‌داند چگونه سره را از ناسره تشخیص دهد. او در آخرین ماموریت‌اش شاهد مرگ زنی می‌شود که با لورا حاضر به همکاری شده است. همین بکگراند را از او داشته باشید، چراکه فیلمساز از این اتفاق در پرده‌های بعدی به نام عنصری برای ایجاد تعلیقی کمرنگ استفاده می‌کند.

لورا از طرف خیری به نام «آن» به یک کشتی تفریحی نروژی دعوت می‌شود. او باید از بنیاد این خیرین گزارش تهیه کند. از اینجا به بعد است که فیلم از مرحله‌ی ابتدایی روایت رد می‌شود و درام‌اش را آغاز می‌کند. لورا وارد یک کشتی تفریحی مجلل به نام شفق قطبی می‌شود، جائی که ثروتمندان زیادی درش حضور دارند. همه چیز در ساعت‌های ابتدایی عادی به نظر می‌رسد تا اینکه یک شب لورا دوباره چیزی را تجربه می‌کند که در ماموریت قبلی‌اش تجربه کرده بود، او فکر می‌کند که زنی در حال غرق شدن است. حادثه محرک شروع به کار کردن می‌کند و فیلم آستری از ژانر جنایی و معمایی به خود می‌پوشاند.

لورا خدمه را خبر می‌کند، آن‌ها مهمان‌ها را سرشماری می‌کنند اما همه چیز سرجایش است. کسی از ساکنین شفق قطبی غرق نشده است! لورا پافشاری می‌کند و اصرار بر این دارد که یک زن مو بلوند از کابین شماره ۱۰ را ملاقات کرده است. زنی که از نظر دیگر افراد کشتی وجود خارجی ندارد. در ابتدای مطلب گفتم که لورا در ماموریت قبلی‌اش شاهد پرتاب کردن زنی در داخل آب بوده است. آدام و ریچارد (با بازی گای پیرس) حالات کنونی لورا را ترومای این اتفاق در نظر می‌گیرند و بر این باورند که او دچار توهم شده است. این تروما تا جائی برای فیلم تعلیق ایجاد می‌کند اما فیلمساز ادامه‌اش نمی‌دهد.

از دست رفتن ایده‌ی پرگرانش تروما لایه‌های معمایی فیلم را کمرنگ می‌کند و فیلمساز مخاطب را تنها به دنبال یک ضدقهرمان می‌فرستد

فیلم می‌بایست قهرمان‌اش را در دل این تروما و گذشته‌ی ناراحت‌کننده می‌‌انداخت و از دلش تعلیق بیرون می‌کشید. اما فیلمساز به‌راحتی یکی از پرگرانش‌ترین ایده‌هایش را از دست می‌دهد. فرض کنید لورا درون این تروما غرق می‌شد، آنوقت برای مخاطب یک دوراهی پیش می‌آمد، کشمکش‌هایی تعلیق‌برانگیز، اینکه واقعا ضدقهرمان‌های این ماجرا چه کسانی هستند؟ ترومای لوراست که این شرایط را به‌وجود آورده است؟ آیا لورا بخاطر مرگ آن زن بیگناه دچار توهم شده و برای جبران این اتفاق می‌خواهد زنی را در خیالاتش نجات دهد؟ آیا تنها ضدقهرمان این درام روان نابود شده‌ی لورا است؟

یا اینکه ریچارد و خدمه‌ی کشتی در حال متوهم خواندن لورا هستند؟ در این شرایط ما دو ضدقهرمان داشتیم. مخاطب در یک چالش بزرگ گیر می‌افتاد و فیلم ایده‌های روانشناختی نیز به خود می‌گرفت. اما در این شرایط وقتی که فیلمساز ایده‌ی تروما را عنوان می‌کند و بعد از آن بی‌خیالش می‌شود، فیلم یکی از تکه پازل‌های دراماتیک‌اش را از دست می‌دهد. فیلمساز کم‌کاری می‌کند و مخاطب متوجه جای خالی یک ایده‌ی روانشناسانه در روایت می‌شود. از دست رفتن ایده‌ی پرگرانش تروما لایه‌های معمایی فیلم را کمرنگ می‌کند و فیلمساز مخاطب را تنها به دنبال یک ضدقهرمان می‌فرستد.

جالب اینجاست که در منبع اصلی این فیلم نویسنده به مسائل روانی لورا خیلی اهمیت می‌دهد و او را همراه با یک ترومای سنگین به داخل کشتی شفق قطبی می‌اندازد. همینجاست که یک اقتباس بد از ادبیات شکل می‌گیرد و شخصیتی تخت ساخته می‌شود. لورای بدون اختلال روانی را باید همه قبول داشته باشند ولی اینجا کسی حرف‌اش را قبول ندارد. چگونه می‌شود یک خبرنگار جایزه‌بگیر، در یک کشتی لوکس با میهمانانی پولدار دیوانه خطاب می‌شود؟ خطایی که یک باگ بزرگ برای فیلمنامه به‌حساب می‌آید.

از طرفی دیگر هم شخصیت‌های فرعی فیلم برای مخاطب شناخته شده نیستند. آن‌ها گویی به‌عنوان سیاه‌لشکرهای پولدار در کشتی حضور دارند و تنها کارشان نظاره کردن لورا است. از همه مهم‌ترین اینکه ما شاهد پیچش داستانی خیلی عمیقی هم نیستیم. اعتراف کری به‌عنوان بدل آن همچون شخصیت لورا پرداخت‌شده شکل نمی‌گیرد و تاثیرش خیلی زود از بین می‌رود. فیلم زنی در کابین شماره ۱۰ می‌توانست فیلم خوبی از آب در بیاید اگر فیلمساز طبق منبع اصلی‌ کارکترهایش را پرداخت می‌کرد.

داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات