معرفی انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch | روزگار سم فیشر سالخورده
نتفلیکس طی سالهای اخیر توانسته است با ساخت اقتباسهای موفق انیمهای و انیمیشنی از روی بازیهای ویدیویی جایگاه خوبی برای خود دست و پا کند. از جمله موفقترین آن میتوان به انیمیشن Castlevania، انیمیشن آرکین، انیمه Cyberpunk: Edgerunners و اخیرا انیمه Devil May Cry اشاره کرد. حالا نوبت به اسپلینتر سل رسیده است تا یوبیسافت پیش از انتظار ریمیک بازی دوباره IP را سر زبانها بیندازد. جاییکه درک کولستاد، یکی از خالقان جان ویک هدایت ساخت انیمیشن را بر عهده گرفته و باعث افزایش انتظارات شده است.
انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch که اکنون برای فصل دوم هم تمدید شده است، داستان مأمور افسانهای سم فیشر را دنبال میکند که بار دیگر به میدان بازمیگردد؛ وقتی که یک مأمور جوان زخمی برای کمک به او روی میآورد. مأموریتی که نهتنها آیندهی جهان، بلکه گذشتهی خود سم را هم به چالش میکشد.داستان مأمور افسانهای سم فیشر را دنبال میکند که بار دیگر به میدان بازمیگردد؛ وقتی که یک مأمور جوان زخمی برای کمک به او روی میآورد. مأموریتی که نهتنها آیندهی جهان، بلکه گذشتهی خود سم را هم به چالش میکشد.
انیمیشن با معرفی مامور جوان و جدیدی بهنام زینیا مککنا آغاز میشود که در حال انجام ماموریتی مخفیانه در همکاری با CIA است، اما طبق انتظار اتفاقاتی باعث میشود ماموریت از مسیر خود منحرف شد و حالا آنها از سم فیشر میخواهند تا از بازنشستگی خارج شود و مامور جوان را نجات دهد و از لهستان خارج کند. شروع اتفاقات انیمیشن سریع و مهیج است و بدون مقدمه خاصی بیننده را وارد داستان اصلی میکند. ورود سم فیشر هیجان انیمیشن را افزایش میدهد، اما یکی از نکات قابل توجه انیمیشن در نظر گرفتن سن بالای او در این اقتباس است.
انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch شخصیت جدیدی بهعنوان جایگزین سم فیشر معرفی میکند
سم فیشر در این انیمیشن سالخورده است و با اینکه مثل یک افسانه است و سالها ظاهرا از او خبری نبوده است، اما همچنان همان مامور مرگبار گذشته که تنها افزایش سن کمی روی عملکرد او تاثیر گذاشته است. انیمیشن با شروع درخشانی دارد ظاهرا دو هدف مشخص را دنبال میکند که هدف اول جذب طرفداران قدیمی اسپلینتر سل است و هدف دوم جذب طرفداران جدید با اضافه کردن یک شخصیت تازه است. سوال اصلی این است که چقدر سازندگان در رسیدن به چنین هدفی موفق هستند و آیا واقعا شخصیت تازه توانسته است پا به پای سم فیشر جلو بیاید.
واقعیت این است که شخصیت تازه با ورود بدون مقدمهاش فرصت خوبی برای جلب توجه دارد و حتی شخصیت او مرموز به تصویر کشیده میشود، اما در ادامه او صرفا یک شخصیت کلیشهای از شخصیتهای سینمایی امروزی است. مشکل این است که شخصیت او مثل شخصیتهایی است که به مجموعههای سینمایی اضافه میشوند تا شاید بتواند جای شخصیت اصلی را روزی بگیرد. نتیجه مشخصا نه قرار است با حمایت گرم طرفداران مواجه شود و نه طرفداران تازه وارد قرار است استقبال مدنظر را داشته باشند.
درواقع مککنا در ادامه روند داستان به شخصیتی در دست و پای سم فیشر با تصمیمات احساسی و گاها احمقانه تبدیل میشود. اما پس از شروعی که انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch دارد، شاهد افت روند آن هستیم. از این نقطه انیمیشن تلاش میکند تا تازه داستان خود را شکل دهد و ضمن اینکه جنبههای ماموریت را برای بیننده توضیح دهد و اینکه چرا یک ارتش بهدنبال شکار مککنا است، اکنون جنبههای شخصی نیز به آن اضافه میکند تا نقش سم فیشر بیش از پیش مهمتر و با اهمیت بیشتر در ادامه داستان انیمیشن باشد.
عملکرد لیو شرایبر در نقش سم فیشر در انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch فوق العاده چشم نواز بوده است
انیمیشن کم کم تمرکز بیشتری روی سم فیشر قرار میدهد، چون بهخوبی میداند طرفداران اسپلینتر سل بهدنبال دیدن داستان او هستند و با اینکه در میانهها داستان کند پیش میرود، اما تنها آرامش قبل از طوفان است. میتوان گفت سیاست انیمیشن مشابه فیلم No Time to Die است، اما درسی که سازندگان گرفتهاند این است که حداقل پرونده سم فیشر قرار نیست به این راحتی بسته شود. در مجموع شخصیتهای فرعی متاسفانه پرداخت خیلی خوبی ندارند و انیمیشن به نحوی جلو میرود که ظاهرا همه بینندگان با دانش قبلی به سراغ آن رفتهاند و این برخلاف آثاری مثل کسلوانیا است.
اما نتیجه این صبر در قسمتهای پایانی رضایت بخش است و انیمیشن همان چیزی را که انتظار داریم ارائه میکند. میتوان گفت که انیمیشن از همان ابتدا برای بیش از یک فصل برنامهریزی شده است و اتفاقات فصل اول را میتوانیم تنها شروع ماجرا بدانیم. در مجموع داستان انیمیشن کلیشهای است، اما باز هم جذابیت خوبی دارد که تا پایان میتواند بیننده را حفظ کند. همچنین پایان قابل قبول و تا حدی قابل پیشبینی را ارائه میکند و میتوان گفت که سازندگان انیمیشن تمام تلاش خود برای گفتن یک داستان جاسوسی تمام عیار را به کار بستهاند.
اما انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch توانسته است اکشن قدرتمندی را هم به تصویر بکشد. البته باتوجهبه حضور کولستاد بهعنوان سازنده این موضوع قابل انتظار بوده است، اما انیمیشن چه در خشونت و چه در صحنههای اکشن کم کاری نکرده است و حتی تا حد امکان تلاش کرده است تا تجربهای واقعگرایانهتری هم ارائه کند. این موضوع بهخصوص در مورد افزایش سن سم فیشر وجود دارد تا عملکرد و توانایی او برای بیننده واقعیتر به تصویر کشیده شود. میتوان گفت کولستاد کل سناریو را برای رسیدن به صحنههای اکشن جذاب نوشته و جواب خود را هم گرفته است.
همچنین یکی از نگرانیها استفاده از لیو شرایبر بهجای مایکل ایرونساید برای نقش سم فیشر بوده است که باید گفت شرایبر به حدی درخشان و فوق العاده عمل کرده است که واقعا دوست دارم او را بیشتر در نقش سم فیشر ببینم. درواقع او نقش را کاملا بهدست آورده و شخصیت را برای خود کرده است. اجرای شرایبر از بهترین بخشهای انیمیشن است و انتخاب او واقعا جذاب بوده است. اما بخش فنی میتوان یک ایراد مهم گرفت و آن هم استایل انیمیشنی آن است و استایل انیمیشن مشابه انیمیشن Tomb Raider: The Legend of Lara Croft است.
واقعیت این است که ما استایلهای بسیار بهتری مثل سری کسلوانیا را داریم و مشخص نیست چرا آنها سراغ این استایل رفتهاند که بعضا به اکشن و صحنههای تاریک و خشن انیمیشن ضربه زده است. انیمیشن Splinter Cell: Deathwatch در فصل اول با وجود داستان کلیشهای و شخصیتهای فرعی نه چندان جذابی که دارد، اثر جذاب و خوبی است و به کتابخانه اقتباسهای موفق نتفلیکس از روی بازیهای ویدیویی پیوسته است.