پرتره‌ای از وال کیلمر توسط AI

معرفی مستند Val | در ستایش ستاره‌ای فقید و بررسی یک مستند

دوشنبه 2 تیر 1404 - 20:13
مطالعه 16 دقیقه
در این مطلب نگاهی به‌زندگی و برخی آثار بازیگر کاریزماتیک، وال کیلمر، داشته‌ایم و همچنین به‌بررسی مستند Val، بزرگداشتی صادقانه از وی، پرداخته‌ایم.
تبلیغات

مستند Val که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد، یک پرتره‌ٔ شخصی و تأثیرگذار از بازیگر مشهور و دوست‌داشتنی، وال کیلمر است. این مستند با استفاده از هزاران ساعت فیلم‌های خانگی و پشت‌صحنه‌ای که خود کیلمر طی دهه‌ها ضبط کرده، ساخته شده است. این تصاویر آرشیوی نادر همراه با روایت خود کیلمر –که پس از ابتلا به‌سرطان گلو صدای خود را از دست داده و در مستند از طریق دستگاه صوتی صحبت می‌کند‌– نگاهی صادقانه به‌فرازونشیب‌های زندگی حرفه‌ای و شخصی او ارائه می‌دهد. جک کیلمر، پسر وال کیلمر، در مستند نقش راوی را برعهده دارد و به‌دلیل تأثیر بیماری بر صدای وال کیلمر، جک با صدایی شبیه به‌پدرش، داستان زندگی او را روایت می‌کند. او همچنین به‌عنوان یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی فیلم فعالیت داشته است. مرسدس کیلمر، دختر وال کیلمر، در تولید مستند مشارکت داشته و در برخی بخش‌ها حضور دارد. او نیز به‌عنوان یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی فیلم شناخته می‌شود. لئو اسکات و تینگ پو، با همکاری وال کیلمر، هزاران ساعت فیلم آرشیوی را بررسی و تدوین کردند تا این مستند را بسازند. آن‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری روایت و ساختار مستند ایفا کردند.

در مستند Val، مخاطب با جنبه‌هایی از زندگی کیلمر آشنا می‌شود که پیش از این کمتر دیده شده بودند؛ از روزهای جوانی و تحصیل در مدرسه جولیارد گرفته تا دوران اوج بازیگری در فیلم‌هایی چون Top Gun و The Doors. این مستند نه‌تنها داستان یک ستاره از دوران درخشان هالیوود را روایت می‌کند، بلکه به‌موضوعاتی چون هویت، خلاقیت، بیماری، و گذر زمان نیز می‌پردازد. درمجموع، Val تصویری انسانی و گاه دردناک از مردی است که در جستجوی معنا و اصالت، دوربین را به‌زندگی شخصی خود راه داده است.

دوربین همیشه با من بوده، چون چیزهایی هست که تنها در لحظه ثبت می‌شوند و هیچ‌وقت تکرار نمی‌شوند. من می‌خواستم آن لحظه‌ها را داشته باشم، حتی اگر کسی آن‌ها را نفهمد.
- وال کیلمر

مستند Val، یکی از برجسته‌ترین عناصر و درواقع آرشیو تصویری عظیم و شخصی وال کیلمر است که او در طول چند دهه بازیگری‌اش گردآوری کرده است. این فیلم‌ها که توسط خود کیلمر و گاهی برادرش، وسلی کیلمر، برادر کوچک‌ترش که در کودکی بر اثر صرع درگذشت؛ گرفته شده‌اند. وسلی کیلمر، در سال ۱۹۷۷ و در سن ۱۵ سالگی درگذشت. او که مبتلا به‌بیماری صرع بود، در حین یک حملهٔ تشنجی در جکوزی خانهٔ پدرشان در چتس‌ورث، لس‌آنجلس، غرق شد. این حادثهٔ غم‌انگیز تأثیر عمیقی بر وال کیلمر گذاشت و خانوادهٔ او را برای همیشه دگرگون کرد. وال در این مستند با صداقت و احساسات عمیق از این فقدان سخن می‌گوید و آن را نقطهٔ عطفی تلخ در زندگی‌اش می‌داند. وسلی علاقه‌مند به‌فیلمسازی بود و به گفتهٔ وال، استعداد و نبوغی در این زمینه داشت که می‌توانست او را به‌کارگردانی بزرگ تبدیل کند. حیف از ستاره‌ای که دیگر در میان ما نیست و ستاره‌ای که خیلی زودتر از وال از دنیا رفت.

در این مستند پشت‌صحنه‌ فیلم‌های معروفی چون فیلم Heat، فیلم Batman Forever و فیلم The Island of Dr. Moreau به‌تصویر کشیده می‌شوند و نگاهی بی‌پرده به‌لحظات روزمره، شادی‌ها و دلخوری‌های پشت صحنه صنعت سینما داریم. این تصاویر به‌جای آنکه صرفاً برای برانگیختن حسِ نوستالژی به‌کار گرفته شوند، به‌عنوان ابزارهایی برای بازتاب ذهنی و عاطفی کیلمر عمل می‌کنند –دوربینی که او همیشه در دست داشته، تبدیل به‌راهی برای کشف خود شده است.

یکی از بخش‌های تأثیرگذار مستند، مرور دوران بیماری وال کیلمر است. او پس از ابتلا به‌بیماری سرطان گلو و انجام عمل تراکئوتومی، صدای خود را تقریباً از دست داده است؛ بااین‌حال، روایت فیلم از زبان خود کیلمر (با صدای بازیگری که متن او را می‌خواند) ارائه می‌شود، که تجربه‌ای شخصی و بسیار صمیمی خلق می‌کند. در سال ۲۰۱۴ به‌سرطان گلو (احتمالاً نوعی سرطان سلول سنگفرشی در پایهٔ زبان) مبتلا شد. او به‌دلیل باورهای مذهبی‌اش در «علم مسیحی»، درابتدا از درمان‌های پزشکی پرهیز کرد و بیماری‌اش را «پیشنهاد سرطان گلو» می‌نامید. درنهایت، پس از اصرار فرزندانش، تحت درمان‌های پزشکی شامل شیمی‌درمانی، پرتودرمانی و دو عمل تراکئوتومی قرار گرفت. این درمان‌ها تأثیرات عمیقی بر سلامت کیلمر گذاشت؛ او صدای طبیعی‌اش را از دست داد و برای صحبت‌کردن به‌دستگاه صوتی متکی شد. در همین مستند و کتاب خاطراتش با عنوان I'm Your Huckleberry، کیلمر با صداقت دربارهٔ این تجربه‌ها سخن گفته است. مستند Val به‌جای آنکه صرفاً یک زندگینامه تصویری باشد، تبدیل به‌تأملی فلسفی درباره از دست دادن، پذیرش و بازسازی هویت می‌شود. مخاطب شاهد تلاش کیلمر برای حفظ کرامت، شوخ‌طبعی و خلاقیتش در مواجهه با بیماری است –او همچنان به‌هنر، نوشتن و حتی حضور در رویدادهای طرفداران خود ادامه می‌داد.

وقتی صدایم را از دست دادم، تازه فهمیدم چقدر در سکوت هم می‌شود با دنیا حرف زد.
- وال کیلمر

در کنار تمام این جنبه‌ها، مستند Val رابطه‌ٔ او با خانواده‌اش، به‌ویژه پسرش جک، را نیز مورد توجه قرار می‌دهد. جک کیلمر که در بخش‌هایی از مستند به‌عنوان راوی ظاهر می‌شود، پلی است میان گذشته‌ٔ پرافتخار و اکنونِ (در مستند) آسیب‌پذیر پدرش. آنچه درنهایت از دل این مستند بیرون می‌آید، نه‌تنها سرگذشت یک بازیگر بزرگ، بلکه تصویر مردی است که با تمام فرازوفرودهای زندگی‌اش روبه‌رو شده و آن را با دوربین مستند کرده است. Val مستندی است درباره‌ٔ ثبت لحظه‌ها، معنای شهرت، شکنندگی بدن و استواری روح؛ مستندی که به‌جای درخشش سطحی، به‌درون زخم‌ها نور می‌تاباند.

سبک بصری مستند Val درعین سادگی، از قدرتی عمیق برخوردار است. فیلم با بهره‌گیری از ساختاری بسیار شخصی –متکی بر فیلم‌های ۸ میلیمتری، دوربین‌های خانگی VHS و تصاویر پشت‌صحنه، حال‌و‌هوایی صمیمی و درعین‌حال شاعرانه دارد. در بسیاری از لحظات، دوربین مانند چشم خود کیلمر عمل می‌کند؛ بی‌واسطه، سرگردان و گاه با لرزش‌هایی که خود زندگی را تداعی می‌کنند. تدوین هوشمندانه باعث شده تا گذشته و حال به‌شکلی روان درهم‌تنیده شوند؛ به‌گونه‌ای که گویی مخاطب نه یک روایت خطی، بلکه خاطره‌ای زنده را تجربه می‌کند. نور طبیعی، کادربندی‌های گاه بداهه و استفاده از تصاویری خام، به‌مستند اصالتی ناب می‌بخشند و مکمل محتوای عاطفی آن‌ می‌شوند.

از منظر لحن، مستند Val بین دو قطب اندوه و شوق در نوسان است. در‌حالی‌که، بخش‌هایی از فیلم روایتی است از زوال جسم و از دست دادن صدا، اما صدای درونی کیلمر –حتی در سکوت یا در کلمات خوانده‌شده توسط پسرش– پر از زندگی، شوخی، تأمل و حتی نوعی رهایی است. روایت‌ها بی‌آنکه به‌‌چاه سانتی‌مانتالیسم بلغزند، عمیقاً انسانی و پر از ظرافت‌اند. لحنی که کیلمر برای خود و زندگی‌اش انتخاب کرده، سرشار از پذیرش و وقار است؛ نه خودترحمی، نه فریب، بلکه نوعی مواجهه صادقانه با «آنچه هست». همین صداقت، قدرت احساسی مستند را چندین برابر می‌کند. ترکیب سبک بصری مستند با این لحن تأمل‌برانگیز، مستند Val را به‌تجربه‌ای منحصر‌به‌فرد تبدیل می‌کند؛ نه صرفاً برای دوستداران سینما، بلکه برای هرکسی که با پرسش‌هایی دربارهٔ زمان، خاطره، هویت و بقا درگیر است. این مستند، در کنار بازخوانی زندگی یک بازیگر، تجلی خودنگری در دوران آسیب‌پذیری است؛ بازتاب مردی که دوربین را هیچ‌گاه زمین نگذاشت، حتی زمانی که صدایش را از دست داد.

وال کیلمر، بیش از آنکه صرفاً یک بازیگر پرکار و چهره‌ای شناخته‌شده در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی باشد، هنرمندی است که همواره در مرز میان شهرت و اصالت حرکت کرده است. او برخلاف بسیاری از هم‌نسلان خود، هرگز به‌دنبال تثبیت نقش یا قرار گرفتن در قالب ستاره‌ٔ سینمای تجاری نبود. کیلمر به‌جای آنکه در امنیت نقش‌های تکراری آرام بگیرد، همواره عطش کشف، تنوع و خطر را برگزید –از تجسم عمیق و دیوانه‌وار جیم موریسون در The Doors گرفته تا نقش‌آفرینی متحول‌شده‌اش در Tombstone و حتی پذیرش نقش‌هایی که از منظر صنعت، پرریسک یا کم‌فروغ به‌نظر می‌رسیدند.

در لایه‌های زیرین بازی‌های کیلمر، نوعی ناآرامی خلاقانه و بی‌قراری هنری جریان دارد؛ او هرگز بازیگری نبود که صرفاً متن را اجرا کند؛ او با نقش‌ها زندگی می‌کرد، آن‌ها را می‌بلعید، بازسازی می‌کرد و گاهی به‌مرز فروپاشی عصبی نیز می‌رسید تا حقیقتی درونی از آن شخصیت بیرون بکشد و خودش چنین نقل قول جالبی دارد:

من هیچ‌وقت نخواستم «ستاره» باشم. من می‌خواستم یاد بگیرم چطور می‌شود حقیقت را روی صحنه آورد، حتی اگر کسی آن را نبیند.
- وال کیلمر

حتی وقتی در نقش‌های اکشن یا تجاری ظاهر می‌شد، مانند Top Gun یا Batman Forever، همیشه نشانه‌ای از زیرمتن، پیچیدگی یا حتی طنزی تلخ در اجرایش وجود داشت. به‌همین دلیل، میراث کیلمر نه در تعداد جوایز یا فروش فیلم‌ها، بلکه در تنوع و جسارت کارنامه‌اش نهفته است. او به‌مراتب بیش از آن چیزی بود که سینمای جریان اصلی از او استفاده کرد.

در پرتو مستند Val، این میراث نه‌فقط به‌عنوان یک دستاورد سینمایی، بلکه به‌مثابه سندی انسانی از پایداری، آفرینش و مقاومت در برابر فراموشی بازشناسی می‌شود. کیلمر با وجود از دست دادن صدایش –ابزاری حیاتی و شاید حیاتی‌ترین برای هر بازیگر– نه‌تنها خاموش نشد، بلکه صدای تازه‌ای خلق کرد: صدایی از درون، از حافظه، از دوربین خانگی و نگاه یک پدر، یک هنرمند، و یک انسان. میراث او، برخلاف بسیاری از چهره‌های موقتی هالیوود، از جنس شعله‌ای است که نه با نورپردازی، بلکه با سوختن دوام آورده است.

نقش‌آفرینی‌های وال کیلمر در سینما را نمی‌توان صرفاً براساس فهرستی از فیلم‌ها ارزیابی کرد؛ چرا که او در هر نقش، چیزی فراتر از «اجرا» ارائه می‌دهد؛ او آن نقش را تملک می‌کند، تسخیرش می‌کند، و از آن پیکره‌ای زنده می‌سازد که اغلب مرز میان واقعیت و تخیل را در ذهن تماشاگر محو می‌کند.

یکی از شاخص‌ترین مثال‌ها، ایفای نقش جیم موریسون افسانه‌ای در فیلم The Doors، به‌کارگردانی الیور استون است. کیلمر تنها بازیگر نبود؛ او بدلِ روحی موریسون شد. صدای خود را برای بازخوانی ترانه‌ها آموزش داد تا آن جای ممکن که به‌صدای واقعی موریسون نزدیک شود، شعرها را حفظ کرد، و سبک زیستن او را درونی ساخت. به‌عنوان تماشاچی حیرت‌زده بودم که کجا کیلمر تمام می‌شود و موریسون آغاز می‌شود. این نقش نه‌تنها نمایش‌گر قدرت دگرگون‌کنندگی بازی او بود، بلکه نشان داد که کیلمر چقدر در تسلیم شدن به‌جهان درونی یک شخصیت رادیکال و خودویرانگر، مهارت دارد. از این فیلم بیشتر باید نوشت و ادامه می‌دهم. کیلمر پیش از آغاز فیلمبرداری، ماه‌ها خود را در زندگی موریسون غرق کرد: صدها ساعت فایل صوتی از موریسون را گوش داد، حرکاتش را تقلید کرد، سبک لباس پوشیدن و راه رفتنش را تمرین کرد. برای رسیدن به‌صدایی شبیه موریسون، نه‌تنها آواز خواندن را آموزش دید، بلکه تُن صدایش را نیز تغییر داد. جالب این‌که در بخش‌هایی از فیلم، حتی اعضای گروه The Doors نمی‌توانستند تشخیص دهند صدایی که شنیده می‌شود متعلق به موریسون است یا کیلمر.

کیلمر برای متقاعد کردن الیور استون، کارگردان فیلم، و تهیه‌کنندگان، یک ویدئوی هشت‌دقیقه‌ای از خود تهیه کرد که در آن با ظاهر و صدای موریسون، ترانه‌هایی از The Doors را اجرا می‌کرد. او برای این نقش، ۵۰ ترانه از گروه را یاد گرفت و صدای خود را به‌گونه‌ای آموزش داد که حتی اعضای باقی‌ماندهٔ گروه نمی‌توانستند تفاوت بین صدای او و موریسون را تشخیص دهند. فراتر از تقلید، کیلمر روح پرآشوب، عاصی و شاعرانه‌ٔ موریسون را تسخیر کرد. او به‌جای فاصله گرفتن از کاراکتر، خود را به‌درون روان و جهان‌بینی او پرتاب کرد. در پشت‌صحنه‌ها، حتی تیم تولید اذعان می‌کرد که در مقاطعی تشخیص وال از جیم دشوار بود؛ کیلمر آن‌چنان در نقش غرق شده بود که در زندگی روزمره نیز لحن و منش موریسون را حفظ می‌کرد. این تجربه برای او هم بازیگری و هم سلوک درونی بود. در مصاحبه‌ای گفته بود که این نقش باعث شد با مفهوم شهرت، مرگ، و خودویرانگری از نزدیک مواجه شود. پس از پایان مراحل فیلمبرداری، کیلمر اعتراف کرد که بیرون آمدن از این نقش، زمان‌بر و دردناک بود؛ گویی بخشی از وجودش در وجود «شاهزاده‌ٔ تاریکی» جا ماند.

نقش داک هالیدی در Tombstone نیز در زمره‌ٔ ماندگارترین اجراهایش است –اجرایی که هم‌زمان شور، طنازی، رنج و پیچیدگی را در قالب شخصیتی افسانه‌ای و بیمار جمع می‌کند. او با نوسانی در صدا، وقفه‌هایی ظریف در دیالوگ، و نگاهی که گاه مرگ را به‌سخره می‌گرفت، شخصیت هالیدی را از اسطوره‌ٔ وسترن به‌موجودی زنده و تراژیک بدل کرد. در این نقش، کیلمر توازن حیرت‌انگیزی بین زندگی و زوال ایجاد کرد؛ گویی خودش می‌دانست که روزی جسمش چنین شکننده خواهد شد، اما همچنان باوقار باقی خواهد ماند.

یکی از درخشان‌ترین و پیچیده‌ترین اجراهای تاریخ سینمای وسترن است. او با خلق شخصیتی که هم‌زمان شوخ، خطرناک، رنج‌کشیده و باشکوه است، موفق شد اسطوره‌ای قدیمی را به‌انسانی زنده، ملموس و به‌شدت تأثیرگذار بدل کند. وال کیلمر، داک هالیدی را نه صرفاً یک هفت‌تیرکش بیمار، بلکه به‌مثابه‌ٔ یک قهرمان تراژیک کلاسیک تصویر می‌کند؛ انسانی آگاه از پایانِ نزدیک، اما ایستاده با لبخندی تلخ در برابر مرگ. این حضور دوگانه، یکی از مهم‌ترین عوامل گیرایی اجرای او است. نوسانات صدا در اجرای او کاملاً فکرشده‌اند: گاهی صدایی زمزمه‌وار و نجواگر که نشان‌دهنده‌ٔ ضعف جسمانی‌ است، و گاهی تُن صدایی محکم و برنده که نشان از اراده‌ای شکست‌ناپذیر دارد. نگاه‌هایش، شاید بیش از هر چیز دیگری، حامل تمام درد، طنازی، عشقِ پنهان و میل به‌زنده‌ماندن هستند. او با چشم‌هایی سرشار از اندوه و وقار، شخصیتی می‌سازد که تا سال‌ها پس از تماشای فیلم در خاطر می‌ماند.

وقتی امروز، با آگاهی از دوران بیماری وال کیلمر، به‌نقش داک هالیدی بازمی‌گردیم، بازی‌اش نوعی پیش‌آگاهی شاعرانه از سرنوشتش دارد. او در شخصیت داک، تصویری از مردی ساخت که از درون تحلیل می‌رود، اما نمی‌گذارد این زوال عزت‌نفسش را بگیرد. در دل این نقش، وقاری وجود دارد که حتی ضعف جسم، سرفه‌های خونین یا سایه‌ٔ مرگ هم نمی‌توانند آن را از بین ببرند. درنهایت، کیلمر با این اجرا نشان داد که بازیگری می‌تواند به‌چیزی فراتر از «نقش‌آفرینی» بدل شود؛ به‌بیان هستی و مرگ، به‌شکلی خالص، انسانی و فراموش‌نشدنی.

وال کیلمر در فیلم Heat، به‌کارگردانی مایکل مان، نقش شخصیت کریس شیهرلیس را بازی کرد؛ یکی از اعضای اصلی گروه حرفه‌ای سارقان به‌رهبری شخصیت نیل مک‌کالی (با بازی رابرت دنیرو). این فیلم یکی از برجسته‌ترین آثار ژانر جنایی در دهه ۹۰ میلادی است و نقش کیلمر در آن از مهم‌ترین و متفاوت‌ترین کارهای او به‌شمار می‌آید. شخصیت کریس شیهرلیس یک فرد ماهر در استفاده از اسلحه و طراحی عملیات سرقت است. او خونسرد و حرفه‌ای است، اما در زندگی شخصی‌اش با مشکلاتی چون اعتیاد، ناپایداری مالی و بحران در رابطه‌اش با همسرش روبه‌رو است. کیلمر با ظرافت، دوگانگی شخصیت کریس را به‌تصویر می‌کشد: مردی وفادار به‌گروه و درعین‌حال، درگیر در یک زندگی شخصی متلاشی‌شده. یکی از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌های فیلم، تیراندازی بزرگ در وسط خیابان‌های لس‌آنجلس است که کریس در آن مهارتش در جنگ مسلحانه و فرار از پلیس را به‌خوبی نشان می‌دهد و کلاس آموزشی تعویض خشاب برگزار می‌کند. این نقش نه‌تنها توانایی‌های کیلمر در ایفای نقش‌های جدی و پیچیده را تثبیت کرد، بلکه باعث شد او در کنار غول‌هایی چون دنیرو و آل پاچینو بدرخشد. بازی او در Heat یکی از دلایل ماندگاری فیلم در ذهن مخاطبان است و آن را به‌یکی از قله‌های کارنامه بازیگری‌اش تبدیل کرده است.

حتی در فیلم‌های تجاری‌تر مانند Top Gun، نقش آیس‌من به‌لطف حضور کیلمر فراتر از کلیشه‌های معمول «رقیب خوش‌چهره» رفته است. او با سکوت‌ها، نگاه‌های تیز و لحنی محکم، اما کنترل‌شده، از کاراکترش نوعی اقتدار و رمزآلودگی ساخت که آن را برای دهه‌ها در ذهن مخاطبان ماندگار کرد. او نشان داد که حتی در محدودترین قالب‌ها، می‌توان نقش را با لایه‌هایی از ابهام، فاصله، و عمق بازی کرد. درمجموع، بازیگری برای کیلمر تنها حرفه نبود؛ یک آیین شخصی بود، یک راه برای کشف معنا، شکستن قالب‌ها، و تجربه‌ کردن زندگی‌های دیگر به‌عنوان راهی برای درک هستی. میراث او در سینما، نه‌تنها در نقش‌های بزرگ، بلکه در انتخاب‌های نامعمول، در خطرپذیری‌های هنری، و در وفاداری به‌صداقتی درونی ثبت شده است.

وال کیلمر از همان آغازِ ورودش به‌سینما، با ویژگی‌های ظاهری متمایز و حضوری کاریزماتیک، توجه‌ها را جلب کرد. چهره‌ای خوش‌تراش با استخوان‌بندی قوی، چشمانی نافذ که هم می‌توانستند بی‌رحمانه نگاه کنند و هم غرق در اندوه یا شوخی باشند، و لبخندی که به‌سادگی میان غرور، طنازی یا خستگی عاطفی نوسان می‌کرد. قد بلند و اندام متناسب او، به‌ویژه در نقش‌های نظامی یا قهرمانانه چون Top Gun یا Batman Forever، حضوری فیزیکی قدرتمند برای دوربین ایجاد می‌کرد. اما برخلاف برخی هم‌نسلان خوش‌چهره‌اش، کیلمر این ظاهر را ابزار تأکید بر «درون» نقش‌ها می‌دانست، نه مقصد نهایی آن‌ها.

از نظر اخلاقی و شخصیتی، کیلمر چهره‌ای پیچیده و درعین‌حال عمیقاً اصیل بود. او به‌خاطر کمال‌گرایی و پایبندی افراطی‌اش به‌کیفیت بازی، گاه با کارگردان‌ها یا تهیه‌کننده‌ها دچار اختلاف می‌شد. بسیاری از همکارانش، او را بازیگری «سختگیر» توصیف کرده‌اند، اما سختگیری‌ای که ریشه در وسواس هنری و علاقه‌ٔ ویرانگرانه‌اش به‌صداقت در اجرا داشت. او هرگز نمی‌خواست «فقط بازی کند»؛ او می‌خواست زیست کند، و اگر شرایط این زیست هنری فراهم نبود، به‌آسانی از پروژه فاصله می‌گرفت. درعین‌حال، دوستان نزدیکش از روحیه‌ای لطیف، شوخ‌طبع، و اهل تأمل بودنش یاد می‌کنند؛ مردی که عاشق شعر بود، نامه می‌نوشت، هنر تجسمی خلق می‌کرد، و علاقه‌ٔ وافری به‌عرفان و فلسفه داشت.

در سال‌های پایانی، به‌ویژه پس از ابتلا به‌بیماری سرطان، جنبه‌هایی دیگر از اخلاق او نیز آشکار شد: فروتنی، پذیرش، و نوعی آرامش عمیق در مواجهه با زوال کالبد. او به‌جای پنهان کردن بیماری، آن را به‌بخشی از هنر خود بدل کرد. همچنان به‌ملاقات طرفدارانش می‌رفت، به‌خلق ادامه می‌داد، و با طنز و آگاهی از مرگ، زندگی را پاس می‌داشت. به‌همین دلیل، وال کیلمر نه فقط یک بازیگر بزرگ، بلکه شخصیتی انسانی و الهام‌بخش است –مردی که هم در رخ و هم در روح، درخشید و در سکوت صدایش نیز طنین ازلی باقی گذاشت.

خارج از دنیای سینما، وال کیلمر هنرمندی همه‌جانبه و کنجکاو بود که هنر را تنها به‌بازیگری محدود نمی‌کرد. او از همان سال‌های نوجوانی به‌نوشتن علاقه داشت؛ شعر، نمایش‌نامه و قطعات تأملی در قالب‌های مختلف می‌نوشت و بسیاری از آن‌ها را در قالب اجراهای زنده یا پروژه‌های شخصی ارائه کرد. یکی از برجسته‌ترین پروژه‌های هنری‌اش، نمایش تک‌نفره‌ای بود به‌نام Citizen Twain، که در آن کیلمر نقش مارک تواین را با گریم سنگین، طنزی نیش‌دار و تفکری عمیق ایفا می‌کرد. این پروژه برای او صرفاً یک نقش نبود، بلکه وسیله‌ای برای نگرشی بر طنز، مرگ، مذهب، و سیاست در آمریکای معاصر بود و نقل قولی به‌وی نسبت داده شده است که در مورد این ایفای نقش چنین گفته است:

وقتی نقش مارک تواین را بازی می‌کردم، متوجه شدم طنز واقعی، مثل درد واقعی، از جایی می‌آید که هیچ دفاعی بر نداری.
- وال کیلمر

کیلمر همچنین علاقه‌ٔ وافری به‌هنرهای تجسمی داشت. او در نقاشی و طراحی فعال بود و آثارش را گاه به‌صورت محدود به‌نمایش می‌گذاشت. در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از ابتلا به‌بیماری، این جنبه‌ٔ هنری‌اش پررنگ‌تر شد. نقاشی و نوشتار به‌نوعی درمان روحی برای او بدل شد؛ مسیری برای بیان آنچه دیگر با صدا نمی‌توانست بگوید. آثارش –چه بصری و چه نوشتاری– اغلب تلفیقی از شوخ‌طبعی، معنویت، و نگاه نقادانه به‌فرهنگ معاصر آمریکا است.

همچنین، کیلمر علاقه‌ای جدی به‌معنویت و عرفان داشت. در طول زندگی‌اش به‌مطالعه‌ مسیحیت، بودیسم، و عرفان شرقی پرداخت، اما درنهایت، بیش از هر چیز به کریستیانی ساینس پایبند ماند. این جهان‌بینی مبتنی بر قدرت ذهن و ایمان، تأثیر عمیقی بر رویکرد او به‌بیماری، هنر و زندگی داشت. کیلمر در عین ستاره بودن، هرگز از کاوش در لایه‌های عمیق‌تری از وجود خود دست نکشید. هنر برای او نه وسیله‌ای برای دیده شدن، بلکه ابزاری برای دیدنِ بهتر بود.

مرگ وال کیلمر در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۲۵، پایان رسمی زندگی هنرمندی بود که سال‌ها با بیماری، درد، و سکوت جنگید، اما هیچ‌گاه صحنه را رها نکرد. او در سن ۶۵ سالگی در شهر لس‌آنجلس چشم از جهان فروبست. اگرچه ذات‌الریه علت رسمی مرگ اعلام شد، اما مرگ او درواقع نتیجه‌ٔ زنجیره‌ای از عوارض و بیماری‌هایی بود که بدنش را درهم‌شکستند و درنهایت صدایش را خاموش کردند. مرگ وال کیلمر، اگرچه در گواهی‌اش با کلمه‌ٔ ساده‌ٔ «ذات‌الریه» ثبت شد، اما نتیجه‌ٔ جنگی طولانی با یک بیماری ویرانگر بود؛ جنگی که او سال‌ها با وقار و سکوت ادامه داد. کالبد جسمانی‌اش هر روز تحلیل رفت، اما شخصیت و میراث هنری‌اش پابرجا ماند. تام کروز ادای دین احساسی به‌دوست و همکار سابق خود در CinemaCon داشت و بزرگانی چون مایکل مان، الیور استون، فرانسیس فورد کوپولا، جان دنزمور (درامر گروه The Doors) و بسیاری دیگر در توییتر، اینستاگرام و ردیت با اشتراک‌گذاری تصاویری از این بازیگر خوبِ سینمایِ هالیوود، یاد وی را گرامی داشتند. روح وال کیلمر، اکنون در آرامشی ابدی آرمیده است؛ جایی دور از صحنه و نورافکن، جایی که دیگر نیازی به‌ایفای نقش نیست. او که با صدایش جهان را تسخیر کرد و با سکوتش آن را عمیق‌تر کرد، حالا در سکوتی از جنس روشنی و وقار خفته است. خاطره‌اش چون صحنه‌ای ابدی در حافظه‌ٔ سینما باقی خواهد ماند؛ بازیگری که مرز میان زندگی و هنر را درنوردید و جاودانه شد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات