چرا راینر براون یکی از بهترین شخصیت پردازیهای Attack on Titran را دارد؟
بدون شک شخصیتهایی مثل ارن یگر، میکاسا آکرمن، لیوای آکرمن، اروین اسمیت و دیگر شخصیتها در بین طرفداران مجموعه حمله به تایتان محبوبیت زیادی دارند، اما در این میان شخصیت راینر براون را داریم که در ابتدا بهعنوان یکی از مدافعان پارادایس شناخته میشد و سپس به شخصیت شرور آن تبدیل شد و درنهایت به رستگاری رسید. اینکه طرفدار این شخصیت باشید یا از آن متنفر باشید، نمیتوانید این نکته را کتمان کنید که او روندی متفاوت را نسبت به دیگر شخصیتهای مجموعه داشته است.
شاید خط داستانی او تا حد زیادی شبیه به ارن باشد، اما راینر براون درنهایت خط داستانی متفاوتی را دنبال میکند. راینر براون شاید روزی یک قهرمان و روزی یک شخصیت شرور باشد، اما او درنهایت یکی از بهترین و کاملترین شخصیت پردازیهای انیمه و مانگا Attack on Titan را دارد. شاید در نگاه اول متوجه این روند داستانی و تغییرات شخصیتی او نشوید، اما او یک روند هوشمندانه در طول داستان دارد که قرار است در ادامه مقاله به این موضوع بپردازیم که چرا او یکی از بهترین آرکها و قوسهای داستانی این مجموعه را در اختیار دارد.
مثل یک برادر، یک قهرمان و یا یک سرباز
راینر براون با هویت مخفی خود را بههمراه برتولت هوور و آنی لئونهارت بهجای یکی از کسانیکه خانه خود را بهخاطر حمله تایتانها از دست دادهاند جا زد و در ادامه وارد بخش آموزشی ورود به ارتش شد تا بتواند به نیروهای پارادایس نفوذ و ماموریت خود را تکمیل کند. او تبدیل به کسی میشود که بسیاری بهخصوص ارن او را برادر بزرگتر خود میدانند و تبدیل به تکیهگاه بسیاری از کسانیکه میشود که نیاز به چنین فردی دارند.
راینر در یک شب به ارن میگوید هدف او باز پس گرفتن وطن خود است تا دوباره بتواند به خانه بازگردد
راینر در یک شب به ارن میگوید هدف او باز پس گرفتن وطن خود است تا دوباره بتواند به خانه بازگردد. او واقعا هم دروغ نمیگوید و هدف او بازگشت به خانه است، اما در اینجا ارن دقیقا در آن زمان نمیدانست که منظور راینر خانه و مکان دیگری است. راینر تا حد زیادی در نقش خود فرو میرود و حتی فراموش میکند که برای چه کاری به پاردایس آمده است. او جهنمی برای خود خلق میکند که نمیداند کار درست یا غلط چیست و ازطرفی میخواهد یکی از سربازان وفادار پارادایس باشد هم اینکه میخواهد ماموریتش را انجام دهد.
او قهرمان بسیاری از هم دورهایهای خود است و چیزهای زیادی به ارن یاد میدهد که بعدها به ضرر او تبدیل میشود. اما او واقعا چه کسی است؟ یک دوست؟ یک برادر؟ یا یک سرباز؟ او هویتهای مختلفی را میپذیرد و باعث میشود او حتی فراموش کند که یک سرباز بیگانه است که در حال انجام یک ماموریت محرمانه و مرگبار است. درواقع دنیایی که راینر پا به آنجا گذاشته است با چیزی که در گذشته به او گفتهاند تفاوت زیادی دارد و او حالا نمیداند که دقیقا چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است.
همین موضوع باعث تداخل رفتاری راینر میشود. او ازطرفی برای دومینبار دستور تخریب دیوار را میدهد، اما پس از آن دوباره فراموش میکند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آیا او در آستانه دیوانگی است؟ ماموریت آنها با ورود تایتان مهاجم تغییر میکند و اکنون سوال این است که راینر چه زمانی میتواند به خانه بازگردد؟ دوری از خانه باعث شد که تغییرات زیادی در رفتارش ایجاد شود و حالا سوال اصلی این است که او واقعا میخواهد به خانه برود یا اینکه او خانه جدیدی را پیدا کرده است.
چیزی که مشخص است راینر بهنحوی مکانی را پیدا کرده بود که حس میکرد به آن تعلق دارد و میتواند بالاخره پیش کسانی باشد که او را دوست دارند. این احساسی است که سالها از آن دریغ شده بود و حالا بهدست آورده است. پس عجیب نیست که راینر حتی با اینکه در حال جلو بردن دستورات مارلی است، اما درنهایت نمیخواهد دل از پارادایس بکند و ازطرفی هم میخواهد ماموریت خود را تکمیل کند. این موضوع باعث تداخل هویتی او میشود، اما درنهایت یک هویت و جواب مشخص و قطعی وجود دارد: راینر براون سرباز مارلی است!
خیانت و تبدیل شدن به بزرگترین دشمن پارادایس
آیا راینر براون یک خائن است؟ راینر براون با یک دروغ پا به پارادایس گذاشت و واقعا نمیدانست که واقعیت چیست. این موضوع باعث نمیشود تا جنایت او پاک شود، اما او صرفا یک کودک بود که تمام تلاشش را کرد تا بتواند تایتان زرهپوش شود و باعث افتخار خانواده خود شود. بااینحال این رویا خیلی زود از بین رفت و او آدمهایی را پیدا کرد که واقعا او را دوست داشتند، اما میدانست که واقعیت باعث نابودی دوستیها خواهد شد و او درنهایت جایگاهی در این جمع ندارد.
راینر به اجبار به دشمن بزرگ بشریت تبدیل شد تا با ارن و کسانیکه سالها با آنها زندگی کرده است، مبارزه کند
مشخص نیست راینر تا چه زمانی میخواست واقعیت را مخفی نگه دارد، اما با ورود زیک و در ادامه اینکه او متوجه شد به او و برتولت شک کردهاند، او دیگر راهی بهجز برملا کردن هویت واقعی خود نداشت. او در هر حال باید به یک سمت خیانت میکرد و او درنهایت به یاد آورد که یک سرباز مارلی است و حتی اگر بگوید تغییر کرده است، اما درنهایت جایگاهی در پارادایس ندارد و چیزی جز زندان و مرگ در انتظار او نبود. پس او به اجبار به دشمن بزرگ بشریت تبدیل شد تا با ارن و کسانیکه سالها با آنها زندگی کرده است، مبارزه کند و شانس اینکه دوباره به خانه بازگردد و خانوادهاش را ببینند داشته باشد. او درنهایت میدانست که هرچقدر هم که تغییر کرده باشد، باعث مرگ آدمهای بسیاری شده است.
او درنهایت دشمن بزرگ مردمانی است که روزگاری دوست او بودهاند. پس باید به وظیفه خود عمل کند و چشم خود را به واقعیتی که اکنون به آن تبدیل شده است، ببندد. اما این یک واقعیت است که او راهی نداشت و در هر حال باید بهعنوان یک سرباز عمل میکرد. نکته جالب توجه دیالوگهای او در زمان افشای هویتش است که در آن زمان نمیتوانستیم به درستی منظور او را متوجه شویم و صرفا باید از راینر بهخاطر کارهایی که کرده است در طول دو فصل متنفر شویم، اما فصل چهارم جایی است که باعث میشود تازه متوجه منظور حرفهای راینر شویم؛ معنایی که باعث دادن عمق بیشتر به شخصیت او میشود و او را به شخصیتی متفاوت تبدیل میکند.
سلاحی مرگبار تا آرزوی مرگ
اما راینر براون چه جایگاهی واقعا در بین نیروهای مارلی داشت. آیا او همان قهرمانی بوده است که او رویای آن را داشت؟ رویای او درواقع برای اینکه بتواند باعث افتخار خانوادهاش بهخصوص پدرش شود که از وجود او شرمسار بود، اما این رویا خیلی زود رنگ باخت و او متوجه شد که درنهایت او تبدیل به وسیلهای شده است تا خانوادهاش زندگی بهتری داشته باشند و ازطرفی پدرش که یک الدیایی نبود هم علاقهای به دیدن پسرش در هیچ حالتی نداشت. این یک شکست برای راینر بوده است، اما شاید راه دیگری هم باشد.
این راه هم تبدیل شدن به قهرمان مردم مارلی است و او تبدیل به فردی شود که سختترین تصمیمات را در میدان مبارزه میگیرد. اما تمام این رویاها برای راینر تبدیل به یک کابوس میشود و او درنهایت قرار نیست قهرمان کسی باشد و او در چشم هر فرد یک جایگاه متفاوت دارد. او در نزد خانوادهاش مثل یک موقعیت برای زندگی بهتر است و از نگاه مردم مارلی او یک سلاح مرگبار و قدرتمند است. درنهایت هم تنها کودکان الدیایی هستند که شاید به راینر و دیگر کسانیکه قدرت تایتان دارند به چشم یک قهرمان نگاه میکنند و آرزو دارند روزی این قدرت را بهدست بیاورند.
درواقع روزگاری راینر هم بخشی از این کودکان بوده است و تمام تلاشش را کرد تا قدرت تایتان زرهپورش را بهدست بیاورد؛ چون او یک رویای دروغین داشت که درنهایت متوجه شد تنها یک وعده پوچ و تو خالی است. درواقع راینر درنهایت تنها یک سلاح قدرتمند برای ارتش مارلی است که روزگاری هیچ توپخانهای نمیتوانست باعث شکست زره او شود، اما حتی دیگر این دوران هم رو به پایان بوده است و چه در پارادایس و چه در نبردهای آینده شاهد پایان شکستناپذیری او هستیم. پس چه آیندهای در انتظار او است؟
او درنهایت همان سلاح ارتش مارلی است و او هیچ جایگاه دیگری ندارد. او درنهایت یکی از شیاطین الدیایی است که اگر تصمیم به خیانت یا سرپیچی از دستورات بگیرد باید با اعدام اعضای خانوادهاش مواجه شود. درنهایت اتفاقات پارادایس باعث تغییر راینر شد؛ او دیگر آن سربازی همیشگی نبود و شاید از دستورات پیروی میکرد، اما عذاب وجدانی که از مرگ آدمهای بیگناه باعث شده بود تا او آرزوی مرگ کند. در ابتدا فصل چهارم انیمه Attack on Titan بهترین نمونه این موضوع است که راینر درنهایت به سپر دفاعی تبدیل شد و درنهایت با اینکه تا آستانه مرگ جلو رفت، اما او هنوز باید تاوان شکستش در پارادایس را دهد.
رویای راینر در کودکی برای بهدست آوردن قدرت تایتان زرهپوش تنها یک دروغ بزرگ برای او بوده است
درنهایت برای ارتش مارلی تنها این موضوع اهمیت داشت که راینر تا زمان انتخاب جانشینش زنده بماند و کشته نشود و اینکه چه بلایی سر او آمده است تا وقتی که زنده بماند اهمیتی ندارد. اما این اتفاقات باعث شد تا راینر تصمیم متفاوتی بگیرد و آن هم اینکه به فالکو کمک کند تا بهجای گابی قدرت تایتان زرهپوش را بهدست بیاورد. درواقع فالکو بهخوبی میدانست که قدرت تایتان درنهایت قرار نیست آن چیزی باشد که گابی انتظارش را میکشد و به علم این راینر میدانست که فالکو با این کار میتواند از گابی محافظت کند.
چون راینر بهتر از هر کسی میداند که رویای بهدست آوردن قدرت یک تایتان صرفا تبدیل شدن به قدرتمندترین سلاح مارلی و افتخار آفرینی نیست و آنها صرفا تنها سلاح هستند. درنهایت راینر دوست داشت سریعتر قدرتش را به نفر بعدی واگذار کند؛ چرا که بیشتر از این نمیتوانست با عذاب وجدانی که دارد زندگی کند و او بهخوبی میداند اینکه واقعا نمیدانست پشت دیوارها چه خبر است، بهانه خوبی برای این جنایتها نیست و او درنهایت یک جنایتکار است. اما راینر درنهایت یک سرباز است و شاید هنوز فرصتی برای او باقیمانده باشد.
بهدنبال رستگاری
درست زمانیکه راینر آماده مرگ میشد تا بتواند بالاخره به آرامش برسد، او فرصتی پیدا میکند تا به یک رستگاری برسد و آن هم تبدیل شدن به تنها ناجی دنیا برای متوقف کردن ارن و زیک! او درست در زمانیکه آماده مرگ میشد و حتی از ارن درخواست کرد تا تنها جان او را بگیرد تا اینکه باعث مرگ افراد بیگناه زیادی شود، تصمیم گرفت تا برای آخرینبار مارلی را برای یک جنگ تمام عیار در پارادایس متقاعد کند. او اینبار هدفش کشتن آدمهای بیگناه این جزیره نبود و برعکس او تنها بهدنبال متوقف کردن نقشه شرورانه ارن و زیک بود.
راینر میتوانست کنار بماند و کاری نکند و حتی میتوانست همراه ارن شود، اما او تصمیم گرفت تا کاری را انجام دهد که فکر میکند درست است. راینر تصمیم داشت تا آخرین لحظهای که میتواند جبران گذشته را کند و حتی اگر کسی او را نمیبخشید، باز هم میدانست کار درست چیست. حتی شخصیتهایی مثل جان هم کم کم با راینر احساس همدردی کردند و حالا درک میکردند او چه احساسی داشته است. راینر شاید روزی بهعنوان فردی که قرار است به پاردایس خاتمه دهد وارد شد، اما او اکنون تصمیم دارد تا جلوی قتل عام دیگری را بگیرد.
راینر درنهایت شاید روزی سلاح بزرگ مارلی بود و رویای او برای تبدیل شدن به قهرمان بزرگ مارلی رنگ باخت، اما او توانست تا آخرین لحظه در برابر ارن مبارزه کند و درنهایت فرصتی پیدا کرد تا زندگی جدیدی را آغاز کند. او روزی بهدنبال مرگ بود، اما توانست با فداکاری و مبارزه تا آخرین نفس رستگاری را پیدا کند و از این فرصت به درستی استفاده کرد تا دوباره با یک حسرت دیگر مواجه نشود. او از یک سرباز میهنپرست تبدیل به فردی شد که تنها برای دوستان و کسانیکه برای او مهم بودند مبارزه کرد و درنهایت هم راهی برای جبران بخشی از گناهان خود پیدا کرد.
آیا راینر براون یک قهرمان است؟ بهتر است بگوییم او یک سرباز است که تا آخرین لحظه مثل یک سرباز رفتار کرد. او شاید در ابتدا تصمیم داشت تا به کار جزیره پاردایس و شیاطین خاتمه دهد، اما درنهایت مردم پارادایس باعث تغییر راینر شدند و او حتی در اینجا عاشق شد. بااینحال راینر دیگر دشمن بزرگ آنها بود و او درنهایت باید مثل یک سرباز مارلی میجنگید یا اینکه با خانواده خود خداحافظی میکرد. او شاید روزی آرزوی مرگ داشت تا به درد خود خاتمه دهد، اما درنهایت فرصتی پیدا کرد تا بتواند بخشی از گناهان خود را پاک کند و راهی برای رستگاری پیدا کند.
او درنهایت یکی از بهترین شخصیتهای مجموعه حمله به تایتان است که روندی تلخ و شیرین در این مجموعه داشت. مسیری که شاید در نگاه اول با مسیر ارن یگر شباهت داشته باشد، اما او شخصیتی متفاوت است که تنها جای او در پایان با ارن عوض شد و درنهایت راهی که طی کردند کاملا متفاوت از هم بوده است.