آیا دنیای سینمایی مارول در حال سقوط است؟
فاز چهارم دنیای سینمایی مارول در پایان سال ۲۰۲۲ به کار خودش پایان داد، اما خبری از آن زرق و برق سه فاز اول MCU و هیجان طرفداران برای ادامه یک خط داستانی نبود. بااینحال شروع فاز پنجم دنیای سینمایی مارول نیز چندان قدرتمند نبوده است و این موضوع باعث شده تا بسیاری از طرفداران دنیای سینمایی مارول را در مورد آینده این مجموعه محبوب نگران کند. اما به راستی مشکل MCU پس از پایان حماسه اینفینیتی چه چیزی است؟ نبود خلاقیت؟ تکراری شدن ایدهها یا کمبود افراد خلاق؟ یا شاید هم مردم از فیلمهای ابرقهرمانی خسته شدهاند؟
برای حمایت از کانال فیلمزی ویدیو را در یوتیوب تماشا کنید
در این مقاله قرار است به این موضوع بپردازیم که آیا واقعا MCU وارد یک بحران شده است و آثار اخیر این مجموعه با چه مشکلاتی مواجه بوده و هستند. همچنین به آینده احتمالی این مجموعه خواهیم پرداخت و ببینیم که دنیای سینمایی مارول آیا مسیر درستی را انتخاب کرده یا وارد یک مسیر تاریک و نامشخص شده است. با ذکر این نکته که این مقاله براساس پایان فاز چهارم دنیای سینمایی مارول است و فعلا کاری به فاز پنجم آن نداریم، در ادامه با زومجی و ادامه این مقاله همراه باشید.
آیا دنیای سینمایی مارول واقعا افت کرده است؟
بدون شک اولین و جدیترین سؤال پیش از آنکه به سایر مشکلات و مباحث بپردازیم میتواند این باشد که آیا واقعا دنیای سینمایی مارول افت کرده است؟ در یک خلاصه بدون شک MCU نسبت به فاز سوم خود با افت چشمگیری مواجه شده است. این افت چه از نظر کیفیتی و چه از نظر همراه کردن مردم با داستانهای فعلی و پیشروی آن است، اما اگر بخواهیم بهصورت کلی نگاه کنیم این مجموعه همیشه با افت و خیزهای زیادی مواجه بوده و همیشه یک مجموعه کاملا در اوج و دست نیافتنی نبوده است.
دنیای سینمایی مارول همیشه روندی یکسان و بدون افت نداشته و در دو فاز اول روند پر فراز و نشیبی داشته است
افت فاز چهارم دنیای سینمایی مارول میتواند عوامل زیادی داشته باشد، اما این افت شاید تا حدی هم قابل پیشبینی بوده باشد. در هر حال کمی سخت است که حتی مارول استودیو بتواند فعلا به نقطه اوج MCU در پایان فاز سوم نزدیک شود و ما در طول سه فاز بالاخره شاهد شکل گرفتن یک داستان بسیار مهیج بودیم که مردم زیادی از سراسر جهان را با خود همراه کرده بود. ازطرفی در سه فاز اول MCU تقریبا تمامی شخصیتهای اورجینال و محبوب اونجرز حضور داشتند و طبیعی است که جدایی برخی از آنها باعث افت MCU شود.
در هر حال فاز سوم دنیای سینمایی مارول برآمده از کلیت دو فاز اول است و درکنار اینکه بالاخره وارد فاز نهایی داستان دستکش بینهایت شدیم، مارول استودیو هم تقریبا بیشتر مشکلات فیلمهای خود را متوجه شده بود و تا جای امکان از آنها در فاز سوم دوری کرد تا نتیجه نهایی چیزی شود که همچنان مورد بحث طرفداران است. اما در مقایسه با دو فاز اول این مجموعه هم دارای نقاط اوجی مثل فیلم Iron Man و فیلم Avengers در فاز اول و فیلم Captain America: The Winter Soldier و فیلم Guardians of the Galaxy در فاز دوم بوده است.
در نقطه مقابل ما در فاز اول فیلم The Incredible Hulk و در فاز دوم فیلم Thor: The Dark World را داشتیم که دقیقا نقطه عکس این ماجرا قرار دارند. اما در مورد فاز سوم نهایتا با فیلمی مثل فیلم کاپیتان مارول مواجه بودیم که حداقل از بسیاری از فیلمهای دو فاز اول بهتر بوده است. بااینحال در فاز چهارم تعداد فیلمها شاید تغییر چندانی نکرده باشند، اما اضافه شدن سریالها مشکلات زیادی را ایجاد کرده است که در یک بخش کاملا جدا به این موضوع میپردازیم.
یکی دیگر از مشکلاتی که فاز چهارم دنیای سینمایی مارول داشته است این بود که بسیاری از فیلمها یا حتی سریالها مشخص نبود چقدر با یکدیگر ارتباط دارند و بهطور مثال فیلم Black Widow عملا به فیلمی شناخته شد که دلیلی جز معرفی یلنا بلووا نداشت و ساخت آن دیگر خیلی دیر شده بود. در مقابل فیلمهایی مثل فیلم Eternals هم نقش نامشخصی در آینده MCU دارند بهنظر میرسد که فاز چهارم بیشتر به محلی برای آزمون و خطا تبدیل شده بود که حداقل فعلا این موضوع در فاز پنجم دنیای سینمایی مارول هم تغییر نکرده است.
نکته دیگر افت فاحش کیفیت صحنههای پس از پایان است. صد البته همچنان صحنههای پس از پایان با کیفیتی در MCU مثل صحنه پایانی سریال وانداویژن و سریال لوکی تا فیلم بلک ویدو و سریال شوالیه ماه داشتیم، اما در مقابل شاهد صحنه پس از پایان ناامید کننده و مبهمی در آثار دیگری مثل فیلم Doctor Strange 2 یا فیلم شانگ چی و فیلم Thor 4 شاهد بودیم و بسیاری از صحنههای پس از پایان امروز خیلی باعث هیجان بیننده برای دنبال کردن ادامه کار آنها نمیشود.
چرا که مشخص نیست دقیقا هدف بعدی چیست و آنها قرار است به چه سمتی بروند. نکته دیگر زمانی رخ میدهد که سازندگان بهجای اینکه به موضوعات و روشهای جدید برای سرگرم کردن تماشاگران بروند، به سراغ ترندهای روز شبکههای اجتماعی رفتهاند که برای بسیاری از تماشاگران موضوعی بیاهمیت است. آنها در هر حال میخواهند سرگرم شوند و برای آنها موضوعاتی مثل حضور یا عدم حضور یک اقلیت در فیلم چندان اهمیتی ندارد و مهم نیست و با اینکه مارول کمتر در گذشته به سراغ آن میرفت، اما امروز برای رفع کمبودهای خود بیشتر از آن استفاده میکند که نتیجهاش کاملا منفی بوده است.
در هر حال فاز چهارم MCU بدون شک ضعیفترین فاز این مجموعه میتواند لقب بگیرد، اما مارول استودیو بارها توانسته است با مشکلاتش مواجه شود و از آن عبور کند. بااینحال شاید این سؤال مهم باشد که آیا مارول استودیو توانایی رفع مشکلات فعلی و مواجه شدن با آن را دارد یا نیاز به خانه تکانی خواهد داشت؟ شاید هم نبود یک رقیب قدرتمند به این مجموعه ضربه زده است یا حتی ممکن است افراد تأثیرگذار قبلی دیگر آن کارایی همیشگی را نداشته باشند.
وجود خطوط داستانی متعدد و مشخص نبودن نقش برخی از فیلمها
سه فاز اول دنیای سینمایی مارول با تمرکز روی داستان سنگهای بینهایت نهاده و ساخته شد. با اینکه برخی داستانها احتمال داشت خیلی ارتباط داستانی خاصی با این خط داستانی مثل فیلم Guardians of the Galaxy Vol 2 نداشته باشند، اما درنهایت این فیلمها در یک خط مسیر حرکت میکردند و به یک نقطه ختم شدند. حالا در فاز چهارم دنیای سینمایی مارول شاهد شکل گرفتن چندین خط داستانی هستیم تا مارول استودیو صرفا نخواهد روی یک خط داستانی خاص متمرکز شود.
فاز چهارم دنیای سینمایی مارول بیشتر به محلی برای آزمون و خطا تبدیل شده است
صد البته خط داستانی اصلی فاز چهارم تا ششم دنیای سینمایی مارول قرار است خط داستانی مولتیورس باشد و تمرکز بیشتر آثار ساخته شده روی این خط داستانی است. اما درکنار مولتیورس شاهد چند خط داستانی دیگر هم هستیم که یکی از این خطوط داستانی به فیلم Captain America: New World Order و فیلم Thunderbolts ختم میشود. خط داستانی دیگر رویداد تهاجم مخفی را دنبال میکند که ظاهرا در سریال Secret Invasion و فیلم The Marvels شاهد آن خواهیم بود. اما آیا این نکته منفی است؟
روی کاغذ اینکه مارول بتواند چند خط داستانی همزمان را داشته باشد نکته مثبتی است و میتواند به جذابیت بیشتر دنیای آن کمک کند. اما دو مشکل در اینجا بهوجود میآید که در ابتدا خطوط داستانی متعدد میتواند اهمیت خط داستانی دیگر را کمرنگ کرده و حتی باعث گیج شدن طرفداران در مورد اهمیت هر یک از آنها شود. مورد دوم این است که این موضوع میتواند باعث کاهش تمرکز سازندگان شود و درنهایت هر یک باعث کیفیت خط داستانی دیگر شوند.
البته وجود دو یا سه خط داستانی اگر بهخوبی مدیریت شوند، میتواند نکته مثبتی برای MCU باشد و ما حتی میتوانیم منتظر رویداد Midnight Sons یا Young Avengers هم باشیم، اما در ابتدا اهمیت هر خط داستانی مطرح میشود که چقدر نقش مهمی در آینده دنیای سینمایی مارول دارند و اینکه چقدر باعث گسترش یا تغییرات در آینده این مجموعه میشوند. بهطور کلی رویداد تهاجم مخفی فعلا بیشتر مثل یک وعده اضافه در MCU بهنظر میرسد که محبوبیت بسیار کمتری در مقایسه با دو خط داستانی دیگر دارد.
اما مشکل اصلی این است که بیننده واقعا احساس نمیکند که تفاوت خیلی زیادی بین خطوط داستانی مختلف وجود دارد. از جذابیت فعلی پایین تهاجم مخفی عبور کنیم، خط داستانی مولتیورس با اینکه بسیاری منتظر آن بودند، اما تا به این لحظه صرفا به خط داستانی تبدیل شده است که در آن شاهد متغیرهای مختلف شخصیتها باشیم. تاکنون بهترین استفاده از مولتیورس در فیلم Spider-Man: No Way Home رخ داده است و با اینکه اثری کاملا فن سرویس است، اما از این خط داستانی نهایت بهره را برد.
فیلم Doctor Strange in the Multiverse of Madness هم تا حدی از این موضوع بهره برده است، اما درنهایت باید اعتراف کرد که طرح اسکات دریکسون برای فیلم به مراتب جذابتر از نسخه اکران فیلم بوده است؛ حتی با اینکه بخش ترسناک فیلم حداقل برای من جذابیت زیادی داشت، اما ایده دریکسون با وجود کوچکتر بودن میتوانست همان اثری باشد که از دنباله فیلم دکتر استرنج انتظارش را داشتیم و حتی اثری ترسناکتر و تاریکتری باشد.
اما مشکل اصلی جایی شروع میشود که این فیلمها واقعا تفاوت یا تغییر بزرگی از نظر لحن یا کلیت داستانی نسبت به سه فاز اول ندارند و همین موضوع ممکن است باعث شود بیننده احساس پوچی در مورد اتفاقات داستان مولتیورس داشته باشند. فیلمها پیوستگی سابق را ندارند و صرفا ارتباط آنها به وجود متغیر شخصیتها یا حضور افتخاری شخصیتهایی مثل پروفسور اگزاویر خلاصه شده است و ممکن است چنین موضوعی در ظاهر جذاب باشد، اما آیا آورده خاصی برای خط داستانی مولتیورس هم داشته است؟
مارول نتوانسته خط داستانی مولتیورس را تبدیل به خط داستانی مشابه سنگهای بینهایت تبدیل کند
مشکل این است که بیننده باید تهدید مولتیورس را جدی بگیرد، اما حداقل تا به این لحظه چنین تهدیدی واقعا به آن شکلی که باید احساسش کنیم، دیده نشده است. این موضوع تا حدی در فیلم Spider-Man: No Way Home یا فیلم Doctor Strange 2 قابل احساس بود، اما باز هم بیننده بیشتر از اینکه از مولتیورس بهعنوان یک تهدیدی برای جهان ما یاد کند، بیشتر احساس میکند مولتیورس وسیلهای است که ما قرار است در آن شاهد تحقق آرزوهای طرفداران مثل کراساور فیلمهای مختلف مارول با MCU یا حضور نسخههای مختلف اسپایدرمن باشیم.
درست است که خط حماسه سنگهای بینهایت همیشه تهدیدی از سوی تانوس نبوده است و ما همیشه او را نمیدیدیم، اما مارول با قرار دادن و استفاده از قدرت سنگها در فیلمهای مختلف تا حضور کوتاه تانوس در پایان فیلم Avengers یا حضور در آثار دیگر باعث شد تا بیننده همیشه چنین تهدیدی را احساس کند و منتظر باشد که چه زمانی تانوس حمله بزرگ خودش را آغاز میکند. اما در مورد کانگ فاتح فعلا چنین چیزی صدق میکند؟ متاسفانه این اتفاق فعلا رخ نداده است و حتی بسیاری فکر میکنند درکنار کانگ باید منتظر شخصیت دیگری باشیم.
تا به این لحظه کانگ با وجود وعده اینکه قرار است بزرگترین دشمن گروه اونجرز تا به امروز طبق وعده مارول استودیو باشد، نتوانسته است جای پای خود را در MCU پیدا کند و یکی از دلایل آن میتواند عدم تمرکز کامل آثار اخیر این مجموعه روی مولتیورس باشد و دلیل دیگر بدون شک عدم تغییرات لازم در آثار اخیر دنیای سینمایی مارول است. درواقع مارول میخواهد با همان فرمول گذشته کار خود را جلو ببرد، اما تاکنون نتیجه مشابه را دریافت نکرده است و مشخصا نیاز به تغییرات بیشتری دارد.
اما برخلاف خط داستانی مولتیورس که بسیار پایینتر از انتظار عمل کرده است، خط داستانی فیلم Thunderbolts حداقل توانسته عملکرد بهتری را داشته باشد. درست است که تمرکز آن به مراتب محدودتر از خط داستانی دیگر است، اما حتی پیش از معرفی فیلم آن میتوانستیم بهخوبی رد پای تشکیل گروه تاندربولتز را در آثار مختلف دنیای سینمایی مارول مشاهده کنیم. صد البته که فیلم Thunderbolts قرار نیست پیچیدگی مولتیورس را داشته باشد و حتی نیازی به شخصیتی مثل کانگ هم ندارد، اما حداقل فعلا مسیرش را بهتر دنبال کرده است.
در هر حال وجود خطوط داستانی مختلف و فرعی درکنار خط داستانی اصلی به خودی خود قرار نیست یک نکته منفی بزرگ باشد؛ برعکس اجرای درست آن میتواند باعث شد تا کسانیکه خیلی بهطور مثال به خط داستانی مولتیورس علاقه ندارند، خط داستانی مثل فیلم Thunderbolts را دنبال کنند، اما مشکل اصلی این است که مارول باید قبول کند هر خط داستانی نیاز به تغییرات لازم دارد و نمیتوان همه فیلمها را به یک شکل و روش تولید کرد و مارول نیاز به تغییرات بزرگی در آثار آینده دارد و نباید همه آثار را با یک فرمول خاص ببیند.
کمبود ایده جدید یا عدم جذب یا جایگزین نیروهای با استعداد و خلاق
یکی از مشکلاتی که دنیای سینمایی مارول کم کم دارد با آن مواجه میشود، جدایی فیلمسازان با سابقه آن است که نقش مهمی در شکلگیری این مجموعه داشتهاند. برادران روسو که نقش مهمی در مهمترین فیلمهای این مجموعه داشتند، پس از فاز سوم تصمیم گرفتند تا از فضای فیلمهای ابرقهرمانی فعلا دور شوند. همچنین جیمز گان پس از فیلم Guardians of the Galaxy Vol. 3 تمام تمرکزش را روی آثار آینده دنیای دی سی مثل فیلم سوپرمن: میراث خواهد گذاشت.
در این بین جان واتس که قرار بود پس از سهگانه مرد عنکبوتی کارگردان ریبوت فیلم چهار شگفت انگیز شود و از این پروژه جدا شد، مانند برادران روسو به سمت پروژههای دیگر رفته است. MCU همیشه با این چالش مواجه بوده است و بهطور مثال افرادی مانند جان فاورو و جاس ویدون که نقش مهمی در شکلگیری این مجموعه داشتند، از این مجموعه جدا شدند، اما مارول استودیو توانست جایگزینهای مناسبی برای آنها پیدا کند و این مجموعه را جلو ببرد.
حالا سؤال این است که آیا مارول استودیو میتواند برای فیلمسازان فعلی خود همچنین کاری را انجام دهد؟ مارول استودیو تاکنون فیلمسازان مختلفی را استخدام کرده است، اما همه آنها نتوانستهاند طبق انتظار عمل کنند. بهطور مثال دستین دنیل کرتون پس از عملکرد موفق در فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings حالا قرار است درکنار کارگردانی فیلم Shang-Chi 2، فیلم Avengers: The Kang Dynasty را کارگردانی کند، اما هنوز بسیاری مطمئن نیستند که او کاملا امتحان خود را پس داده باشد.
همچنین مت شکمن که عملکرد موفقی در سریال وانداویژن داشت حالا کارگردانی ریبوت فیلم Fantastic Four را بر عهده گرفته است. مشخصا مارول استودیو توانسته افراد مستعد خوبی را جذب دنیای خود کند، اما آیا این افراد کافی هستند؟ مشخصا این افراد کارنامه خوبی داشتهاند، اما با افرادی که مثل برادران روسو یا جیمز گان که تاثیر بالایی در MCU داشتند، فعلا طرف نیستیم و این یک مشکل بزرگ میتواند برای آینده این مجموعه باشد.
فیلمهای جدید دنیای سینمایی مارول با مشکل کمبود ایده مناسب و جدید مواجه هستند
در هر حال این مجموعه نیاز به افرادی دارد که بتوانند تغییر لحن و کلیت لازم را در مجموعه ایجاد کنند. صد البته که برای این کار آنها نیاز به تایید افراد بالا دست خود مثل کوین فایگی نیز دارند و بهطور کلی آنها با ایده اسکات دریکسون برای فیلم دکتر استرنج ۲ نیز مخالفت کردند. افرادی مثل سم ریمی هم با اینکه بازگشت خوبی داشتند، اما باز هم آن شخصی که MCU امروز به آن نیاز دارد، نیستند. شاید وقت آن رسیده باشد که مارول استودیو بهدنبال جذب افراد نامدارتری که بتواند ریسک بیشتری کنند، برود تا آن تغییر لازم را ایجاد کنند.
البته همیشه قرار نیست ورود هر فیلمسازی باعث موفقیت در MCU شود و ما پیش از این دیدیم که کلوئی ژائو، کارگردان برنده جایزه اسکار فیلم Nomadland نتوانست انتظارات را برآورده کند. پس منظور ما در اینجا بیشتر از اینکه جذب کارگردانهای برنده جایزه اسکار یا مورد تحسین منتقدان باشد، بیشتر جذب کارگردانهای بلاکباسترساز است که بهخوبی از نیاز تماشاگران و طرفداران آگاه باشد و مارول میتواند به سراغ چنین کارگردانهایی برود که ممکن است باعث شوند این مجموعه در مسیر بهتری قرار بگیرد.
بااینحال افراد شناخته شده دیگری هم در دنیای سینمایی مارول وجود دارند که نتوانستهاند در جدیدترین کار خود در این مجموعه برخلاف انتظار موفق باشند. پیتون رید پس از ساخت دو قسمت موفق از فیلم Ant-Man، در قسمت سوم یکی از بدترین و ضعیفترین فیلمهای MCU را حداقل براساس نقدها ساخته است. تایکا وایتیتی نیز پس از عملکرد درخشانی که در فیلم Thor: Ragnarok داشت و به عقیده بسیاری یکی از بهترین فیلمهای دنیای سینمایی مارول را ساخت، در فیلم Thor: Love and Thunder باعث ناامیدی بسیاری از طرفداران این مجموعه و شخصیت ثور شد یا رایان کوگلر در فیلم بلک پنتر 2 نتوانست جای خالی چادویک بوزمن را درنهایت پر کند.
در هر حال مارول استودیو نیاز دارد تا تغییرات قابل توجهی چه از نظر لحن فیلمها و چه از نظر داستانی ایجاد کند تا در ادامه خط داستانی مولتیورس و دیگر خطوط داستانی آن با مشکلات فعلی مواجه نشوند که بخشی از آن افزایش انعطاف پذیری مدیران مارول است و بخشی دیگر بدون شک جذب فیلمسازانی است که بتواند چنین کاری را انجام دهند. در هر حال مارول نیروهای خوبی را طی این مدت استخدام کرده است، اما آیا میتوانند این مجموعه را به روزهای خوبش بازگردانند؟ تنها زمان به این سؤال پاسخ میدهد.
مشکلی بهنام تعداد بالای سریالها
فاز چهارم دنیای سینمایی مارول با سریال وانداویژن آغاز شد و دیزنی پلاس بستری را فراهم کرد تا مارول استودیو بتواند ریسک بیشتری با ساخت سریالهایی مثل وانداویژن، لوکی و مون نایت انجام دهد، اما چرا سریالها پس از یک سال طلایی به یک مشکل برای دنیای سینمایی مارول تبدیل شدند؟ با اینکه سریالها تبدیل به فرمتی مناسب برای مارول استودیو برای گفتن داستانهای بیشتر و ارتباط بین آثار مختلف ایجاد کرده است و باعث شده تا ما بتوانیم داستانهای نسبتا متفاوتی را در این مجموعه مشاهده کنیم، اما کم کم تعداد آنها بسیار بیشتر از انتظار شده است.
بالا بودن تعداد سریالها باعث افت شدید کیفیت فنی و داستانی آثار MCU شده و دنبال کردن آنها برای طرفداران سخت شده است
مشکل اول تعداد بالای سریالها است به شکلی که برای بسیاری سخت است که تمامی این سریالها را دنبال کنند و در ادامه داستان این شخصیت یا ارتباط آن با دیگر آثار و شخصیتها مشاهده کنند. بهطور کلی بهنظر میرسد که بخشی از این مشکل کمبود محتوای شبکه دیزنی پلاس است و آنها تصمیم داشتند تا با کمک جنگ ستارگان و مارول به رقابت با نتفلیکس و آمازون بپردازند که در مرحله اول هم موفق بودند، اما مشخصا کافی نیست.
بالا بودن تعداد سریالها باعث لطمه به کیفیت آنها هم شده است و مارول مجبور است تا تعداد بالایی سریال برای پر کردن جدول زمانی دیزنی پلاس تولید کند و همین موضوع باعث شده تا ما شاهد ساخت سریالهایی براساس شخصیتهایی باشیم که احتمالا کمتر کسی منتظر آنها است. مارول استودیو بهتازگی با سریال She Hulk و Ms Marvel عملکردی بسیار پایینتر از انتظار داشته است و با اینکه منتقدان واکنش مثبتی به آنها داشتند، اما واکنش بینندگان نسبت به آن خیلی مثبت نبود و کمتر از دیگر سریالهای مارول تماشا شدند.
در این بین ساخت سریال Ironheart و سریال Echo هم تایید شده است، اما سوالی که طرفداران دارند این است که آیا واقعا ساخت این سریالها باید دارای اولویت باشد؟ درواقع بسیاری اعتقاد دارند که مارول بهتر بود به ساخت فصل دوم سریال وانداویژن چراغ سبز نشان میداد یا اتفاقات سریال Hawkeye صرفا در یک فصل به اتمام نمیرسد و مشخص نیست چرا تاکنون ساخت فصل دوم سریال Moon Knight تایید نشده است و در عوض شاهد تایید ساخت سریالهایی هستیم که نهتنها تعداد آنها زیاد است، بلکه به کیفیت آنها هم ضربه میخورد.
جدای از اینکه چه تعداد از طرفداران MCU منتظر این سریالها هستند، تعداد بالای سریالها باعث شده است تا مارول تمرکز کمتری روی آنها داشته باشد و چه از نظر فنی و چه از نظر داستانی بسیاری از سریالهای اخیر این مجموعه با مشکلات زیادی در این مواجه بودهاند. خبر خوب این است که با ورود باب ایگر سرعت تولید و پخش سریالهای دنیای سینمایی مارول قرار است کاهش پیدا کند و بدین ترتیب احتمالا بسیاری از سریالهای آینده این مجموعه با یک فاصله زمانی نسبتا طولانیتر پخش خواهند شد.
در هر حال جدای از اینکه کاهش سرعت تولید و پخش این سریالها خبر خوبی است، اما این نکته هم باید توجه شود که تعداد آنها همچنان بسیار زیاد است و بسیاری از طرفداران ترجیح میدهند که سریالهایی مثل دردویل یا لوکی ادامه پیدا کنند تا اینکه شاهد ساخت سریالی مثل خانم مارول باشیم. حالا باید دید که تغییرات باب ایگر روی سریالهای آینده دنیای سینمایی مارول چقدر قرار است تاثیر داشته باشد و باید دید چقدر باعث تغییر وضعیت فعلی این مجموعه خواهد شد.
نبود جایگزین مناسب برای ابرقهرمانهای محبوب تا اضافه شدن شخصیتهای نه چندان جذاب جدید به MCU
پس از پایان یافتن فاز سوم دنیای سینمایی مارول، آیرون من با بازی رابرت داونی جونیور و کاپیتان آمریکا با بازی کریس ایوانز از MCU جدا شدند و بلک ویدو با بازی اسکارلت جوهانسون هم برای یک فیلم دیگر بازگشت که اتفاقات آن در زمان حال جریان نداشت. برنامه مارول استودیو حضور ابرقهرمانان جدید است که در راس آن شاهد حضور شخصیتهایی مثل دکتر استرنج، مرد عنکبوتی، پلنگ سیاه و کاپیتان مارول است، اما مرگ ناگهانی چادویک بوزمن، بازیگر نقش تیچالا تا حد زیادی این برنامه را با خطر بزرگی مواجه کرده است.
مارول در فاز جدید با کمبود ابرقهرمان شناخته شده و محبوب مواجه است، اما میتواند با بازگشت مجموعههای قدیمی آن را جبران کند
با اینکه شخصیتهایی مثل دکتر استرنج و اسپایدرمن همین الان هم محبوبیت زیادی دارند، اما مرگ چادویک بوزمن باعث شد تا شوری حالا بلک پنتر بعدی دنیای سینمایی مارول باشد و خیلی سریع یکی از شخصیتهایی را که قرار بود از رهبران تیم جدید باشد، از دست داد. در مقابل کاپیتان مارول هنوز نتوانسته جایگاهی که مارول انتظارش را داشته است، بهدست آورد که بخشی از آن شاید بهخاطر مصاحبههای جنجالی بری لارسون باشد، اما خود شخصیت کارول دانورز هنوز آن شیمی جذابی را که نیاز دارد در این مجموعه نداشته است.
در فاز چهارم MCU نیز شاهد شخصیتهای جدیدی هم مثل شانگ چی بودیم که ورود موفقی داشت، اما هنوز تا رسیدن به سطح شخصیتی مثل دکتر استرنج فاصله زیادی دارد. بدین ترتیب مارول نیاز به حفظ شخصیتهایی مثل دکتر استرنج و مرد عنکبوتی به هر قیمتی دارد تا شخصیتهای جدید کم کم بتوانند جایگاه خود را بهدست بیاورند. صد البته شخصیتهای خوبی معرفی شدهاند، اما آیا آنها توانایی رهبری اونجرز را دارند؟ مشخصا نباید از شخصیتی مثل شوالیه ماه یا کیت بیشاپ و یلنا بلووا چنین انتظاری را داشته باشیم.
در مقابل بلید هم تقریبا چنین حکمی دارد و بیشتر باید منتظر درخشش در آثاری مثل Midnight Sons باشیم، اما مارول برنامههای دیگری هم مثل ادامه کار با شخصیتی مثل ثور یا آوردن کاپیتان آمریکا جدید که نسخه سم ویلسون یا فالکون است تا حضور آیرونهارت که درواقع حکم نسخه جدید آیرون من را دارد، از این دست برنامهها است. اگرچه ثور پتانسیل شروع یک ماجراجویی تازه را دارد، اما حداقل تصمیمات اشتباه تایکا وایتیتی در قسمت اخیر آن تا حدی این موضوع را زیر سایه برده است.
از طرفی ورود شخصیت مایتی ثور تا حدی تنها به یک فیلم خلاصه شده و تا حد زیادی ناامید کننده است. شخصیتی مثل نیمور هم فعلا آینده خاصی ندارد و مارول استودیو از همین الان با مشکل شخصیتهای مهم و تاثیر گذاری مثل آیرون من و کاپیتان آمریکا مواجه است. این مشکل درواقع با آوردن نسخه متفاوت این شخصیتها رفع نمیشود و حتی با وضعیتی فعلی مشخص نیست شخصیت ثور چقدر بتواند این خلا را پر کند یا بازگشت هالک چقدر میتواند کمک کند.
اما راهحل دیگر مارول ورود شخصیتهای دیگری است که تاکنون حضور نداشتهاند. شخصیتهایی مثل دردویل و ددپول که همین الان یا وارد شدهاند یا بهزودی شاهد اضافه شدن آنها خواهیم بود یا گروه چهار شگفت انگیز که بهزودی اضافه خواهند شد، میتوانند بخش زیادی از این مشکلات را رفع کنند؛ البته اگر مارول نخواهد با فرمول همیشگی خود به سراغ آنها برود و اجازه دهد این شخصیتها لحن و مورد جدیدی را به این مجموعه اضافه کنند.
اما حداقل روی کاغذ نسخه سم ویلسون کاپیتان آمریکا یا آیرون هارت جذابیت نسخه اصلی این شخصیتها را ندارند و شاید بازگشت متفاوت شخصیتهای اورجینال اونجرز در ظاهر جذاب باشد، اما اگر چنین برنامهای وجود داشته باشد نباید صرفا برای پوشاندن این مشکل باشد و آنها نیاز دارند تا با برنامه مشخص این شخصیتها را بازگردانند وگرنه ممکن است با بحران بدتر و بزرگتری مواجه شوند.
جدایی ویکتوریا آلونسو تا بازگشت باب ایگر چقدر میتواند به دنیای سینمایی مارول کمک کند؟
بهتازگی باب ایگر دوباره ریاست والت دیزنی را بر عهده گرفته است تا نشان دهد که مدیران دیزنی از عملکرد باب چاپک اصلا رضایت نداشتند. ایگر از همان ابتدا شروع به تغییرات گسترده در آثار دیزنی از جمله مارول کرده است که یکی از نتایج آن کاهش سرعت تولید و پخش سریالهای MCU از دیزنی پلاس بوده است. بدون شک این تصمیم، تصمیم درستی است و میتواند نتایج مثبتی مثل بالاتر رفتن کیفیت آثار از جمله بخش نویسندگی، جلوههای ویژه و تولید شود که در بسیاری از سریالهای فعلی مارول شاهد چنین مشکلاتی هستیم.
درواقع سریالهای MCU نیاز به زمان کافی برای مراحل پس از تولید دارند تا شاهد جلوههای ویژه بیکیفیت نباشیم و ازطرفی زمان کافی به تیم نویسندگان و تیم تولید سریال برای پیاده کردن ایدهها داده شود. مشخصا این تصمیمات میتوانند نتایج مثبتی را بههمراه داشته باشند، اما آیا کافی است؟ مشخصا نه. یکی از دلایل آن را میتوان این مورد دانست که برخی از سریالهای تولید شده مارول چندان احساس نمیشود که دلیلی برای ساخت آن وجود داشته باشد که جلوتر هم در مورد آن گفتیم.
صد البته که مارول استودیو بهدنبال معرفی شخصیتهای بیشتر است، اما آیا همه این شخصیتها نیاز به سریالی مستقل دارند؟ مشخصا جواب منفی است و یک مثال را میتوان سریال Hawkeye و فیلم Black Widow دانست که در طول آن شخصیت کیت بیشاپ و یلنا بلووا معرفی شدند و بدین ترتیب مارول استودیو بهخوبی توانست این شخصیتها را معرفی کند، اما این مورد در مورد میس مارول یا شی هالک صدق نمیکند و این شخصیتها چندان نتوانستهاند نظر مثبتی را با خود بههمراه داشته باشند.
بازگشت باب ایگر به دیزنی و اخراج ویکتوریا آلونسو از مارول تغییرات بزرگی میتواند برای آینده MCU باشد
اما در یک خبر غافلگیر کننده دیگر شاهد جدایی ویکتوریا آلونسو از مارول استودیو هستیم. آیا این تغییر بزرگی است که MCU به آن نیاز داشت؟ بهتر است در ابتدا ببینیم که نقش او چه بوده است. او از روزهای اول مارول استودیو بهعنوان رئیس بخش جلوههای ویژه و بصری و مدیر بخش پس از تولید نقش داشت و از او بهعنوان یکی از ارکان مهم این مجموعه به یک دنیای پولساز و محبوب یاد میشود. آلونسو مدتی پیش به بخش انیمیشن مارول استودیو پیوست تا نقش مهمتری را در این مجموعه پیدا کند.
اگرچه بسیاری اعتقاد دارند که او نقش مهمی در دایورسیتی شخصیتهای دنیای سینمایی مارول داشته است، اما آیا او تنها شخص تصمیمگیرنده است؟ متاسفانه بسیاری تنها بخش ظاهر ماجرا را میبینند و اخراج یا جدایی آلونسو صرفا ظاهر ماجرا است که میگوید او مقصر تشخیص داده شده و حالا او جدا شده است و قرار نیست مشکلات گذشته را دیگر ببینیم. اگر بخواهیم صرفا صحبت چند کانال اینستاگرامی، توییتری یا تلگرامی را بازگو کنیم پس او مقصر اصلی همه مشکلات اخیر است، اما در واقعیت نمیتوان مطمئن بود جدایی آلونسو میتواند خبر خوبی باشد.
اینکه دیزنی و مارول بهدنبال رفع مشکلات هستند، قطعا خبر خوبی است، اما آیا این چاپک و مدیریت دیزنی نبوده است که تصمیم گرفتند تا دایورسیتی را در تمام آثار دیزنی افزایش دهند؟ آیا واقعا آنها نبودند که تصمیم داشتند تا دنیای جنگ ستارگان را از تمرکز روی خاندان اسکایواکر روی یک شخصیت کاملا جدید ببرند؟ آیا آنها نبودند که باعث ورود مباحث روز به انیمیشنهای خود شدهاند؟ پس اگر سطحی به این داستان نگاه نکنیم متوجه میشویم که آلونسو صرفا با هر گرایشی که داشته، نقش اجرای فرمان بالا دستیها را داشته است.
ممکن است خود آلونسو هم موافق یا همراهبا این دستورها بوده باشد، اما جدایی فعلی آلونسو نمیتواند تضمینی بر توقف این موضوع باشد و این موضوع کاملا به مدیران بالا دست مرتبط خواهد بود. بازگشت ایگر میتواند خبر خوبی باشد و احتمال دارد آنها بهدنبال مقصر بوده باشند، اما یک تغییر کوچک نمیتواند صرفا همه مشکلات را رفع کند مارول استودیو نیاز به تغییراتی گسترده در بخش تیم ایده، استخدام نیروهای با استعداد و غیره دارد و آنها نیاز به توجه بیشتری به تیم پس از تولید از جمله بخش فنی خود دارند.
همچنین گفته میشود که او در مشکلات اخیر بخش جلوههای ویژه و مراحل پس از تولید مقصر بوده است و علاوهبراینکه او در دادن دستمزد و مزایای مناسب به این گروه خودداری کرده است، به آنها برنامه خلاف واقع برای رساندن فیلمها به زمان اکران یا سریالها به زمان پخش داده بود. همچنین گفته میشود او دارای روابط سمی در محل کار بوده است، اما برخی از گزارشها باز هم خلاف این موضوع را میگوید. در هر حال سؤال این است که اگر آلونسو مشکلاتی در این زمینه داشته چرا واکنشی سریعتر را شاهد نبودیم؟
مشخصا بازشگت باب ایگر میتواند تاثیر مثبتی را در این موضوع داشته باشد، اما واکنش اولیه تا حد زیادی دیر بهنظر میرسد. ازطرفی فاصله زمان تولید فیلمها تا اکران همچنان کم است و دیزنی و مارول نیاز دارند تا زمانبندی بهتری را ایجاد کنند. اگرچه تنها زمان ثابت میکند که آنها چگونه قرار است فیلمها و سریالهای آینده را تولید کنند و آیا شاهد بازگشت کیفیت فنی گذشته خواهیم بود یا مشکلات پابرجا باقی خواهند ماند.
آیا تماشاگران از فیلمهای ابرقهرمانی خسته شدهاند؟
همیشه صحبت از خسته شدن طرفداران از فیلمهای ابرقهرمانی شنیده میشود، اما چقدر این موضوع درست است؟ شخصیتها و مجموعههای ابرقهرمانی یک شبه خلق و معرفی نشدهاند و محبوبیت آنها به چندین دهه قبل حتی سالها قبل از اینکه من متولد شوم، بر میگردد و محبوبیت و شهرت آنها چیزی نیست که با یک یا دو فیلم از بین برود یا دوباره بهدست بیاورند. حتی با اینکه بارها میگوییم به چندتا بتمن، سوپرمن و مرد عنکبوتی نیاز داریم، اما درواقع هر نسل تقریبا صاحب یکی از این ابرقهرمانان محبوب بوده و مثل یک سنت شده است.
افت فروش فیلمهای ابرقهرمانی بیشتر بهخاطر افت کیفیت آنها بوده است تا اینکه مردم واقعا از تماشا آن خسته شده باشند
اگرچه این مقایسه میتواند خیلی درست نباشد، اما زمانی بتمن بهلطف سیاستهای برادران وارنر با نسخه جرج کلونی رسما به سمت پرتگاه برده شد، اما سالها بعد با کریستوفر نولان دوباره به صحنه اول سینما بازگشت و حالا با مت ریوز و یک سری دیگر به مسیر خود ادامه میدهد. فاصله مجموعه بتمن نولان و ریوز چندان هم زیاد نیست، اما هر دو مجموعه موفق عمل کردهاند یا حتی در مورد سه سری اسپایدرمن که اگر مبحث نقدها را در نظر نگیریم، تقریبا همه آنها در گیشه موفق عمل کردهاند.
درست است که در یک دوره زمانی پر فروشترین فیلمهای سال، فیلمهای ابرقهرمانی بودهاند و این موضوع هنوز هم عوض نشده است، اما باید چند نکته را هم در نظر بگیریم. من بدون شک این موضوع را که احتمال دارد فیلمهای ابرقهرمانی مثل چند سال قبل محبوبیت نداشته باشند، قبول دارم و یکی از دلایل آن هم این است که مارول در فاز سوم عملا یک شور و هیجان متفاوت را به سینماها که مردم منتظر بودند تا خط داستانی که به نقطه اوجش رسیده بود دنبال کنند، آورده بود و سخت است دوباره بتوانیم به آن روزها بازگردیم.
اما محبوبیت این شخصیتها چیزی نیست که چند فیلم بی کیفیت از بین بروند. اگر فیلم Ant-Man and the Wasp: Quantumania پس از شروع قدرتمندش در گیشه با افت فروش زیادی مواجه شد بهخاطر خستگی مردم از فیلمهای ابرقهرمانی بهخصوص MCU نبوده، درواقع بیشتر کیفیت و ناامیدی مردم از محتوای فیلم باعث آن شده است. اما باز هم میتوانیم فروش قابلتوجه بسیاری از فیلمهای مارول مثل دکتر استرنج ۲ یا بلک پنتر ۲ یا حتی فیلم Thor 4 را مشاهده کرد.
برای اثبات بیشتر این موضوع که این نظریه نمیتواند خیلی درست باشد بهتر است به فروش فیلم Spider-Man: No Way Home سر بزنیم. درست است که احتمال دارید بگویید خب این فیلم یک فیلم کاملا فن سرویس است، اما دقیقا همان فیلمی بود که مردم در آن زمان به آن نیاز داشتند و دروغ چرا فیلم Spider-Man: No Way Home آرزو بسیاری از طرفداران اسپایدرمن را محقق کرد و همان کاری را کرد که بسیاری خواستارش بودند و دلیلی ندارد فیلمی را محکوم کنیم که کار درست و کاری را که همه میخواستند انجام داد؛ برخلاف بسیاری از فیلمها که خلاف جهت شنا کردهاند.
پس این موضوع درست است که فیلمهای ابرقهرمانی شاید به محبوبیت گذشته نباشند که بخشی از آن به کیفیت فیلمهای این چند سال هم باز میگردد، اما مردم همچنان برای تماشا این فیلمها هیجان خواهند داشت و شاید اکنون مارول بیشتر به فیلمی مثل فیلم Captain America: The Winter Soldier و مبارزات واقعگرایانهتر نیاز دارد تا فیلمی که اکثر آن با جلوههای ویژه ساخته شده باشد؛ اگرچه فیلم بلک ویدو چنین پتانسیلی داشت که در پرده سوم کار را خراب کردند، اما به قول معروف ماهی را هر زمانی از آب بگیری، تازه است.