آشنایی با سریال «Better Call Saul» اسپین آف «بریکینگ بد»
آن صحنه را در فصل چهارم «بریکینگ بد» به خاطر دارید که گاس به طرز بیرحمانهای، گلوی ویکتور را با یک کاتر میبُرد. هم به خاطر تردید در قابلاعتماد بودن یا نبودن ویکتور و هم به خاطر عصبانیتِ خالصاش به این دلیل که نقشهای که برای جایگزینی والت کشیده بود، به وسیلهی شلیک جسی به صورتِ گیل، از هم پاشیده شد. یادتان نمیآید؟ پس، چرا در حال خواندن این مطلب هستید. جدی میگویم، اگر میخواهید از این زمان لذت ببرید، در ابتدا لازم است «بریکینگ بد» را تماشا کنید. ما منتظر میمانیم. خیلی خب، لازم به ذکر نیست که بگویم «بریکینگ بد» در طول پنج فصلِ طلاییاش چگونه از یک سریال به ظاهر معمولی، به چه شاهکارِ بهیادماندنیای تبدیل شد. درست همانطوری که والتر وایت از معلمی بیدستوپا، مسیر پرپیچوخمی را برای گذاشتن تاج امپراطوری موادمخدرش بر سرش، پشت سر گذاشت. قصهی دنیای هایزنبرگ خیلی بینقص تمام شد و هیچ نیازی به بازگشت در خود نمیدیدیم. اما خوشبختانه مغزهای نابغهی «بریکینگ بد» راهی پیدا کردند، تا کمی بیشتر از دنیایشان پول دربیاورند و هم کمی بیشتر در نیومکزیکو، آلبکرکی و آدمهایش ریز شوند و ما را هیجانزده کنند. بله، اگر تاکنون نمیدانستید، باید بهتان بگویم خالقان والتر وایت در قالب اسپینآف/پیشدرآمدی به نام «بهتره با ساول تماس بگیری» ما را به روزهای قبل از اتفاقاتِ سریال پدر میبرند و روی شخصیتی تمرکز میکنند که پتانسیل بالایی داشت و ما در «بریکینگ بد» فقط شاهد روزهای اوجاش بودیم و از گذشتهی پر فراز و نشیب و والتروارش چیزی نمیدانستیم. بله، وکیل شیاد، حقهباز، بیوجدان، طناز اما دوستداشتنی والتر وایت، یعنی ساول گودمن (با بازی باب ادنکیرک) خودمان!
مطمئنا آنهایی که بریکینگ بدباز باشند، بیبرو برگرد و لحظهای تردید، برای دیدن «بهتره با ساول تماس بگیری»، سر و دست میشکنند. اما با این حال، سوالات زیادی اتوماتیکوار در دور و اطراف این پیشدرآمد وجود دارد. اینکه آیا «ساول» همان حس و حال تاریک و خشونتبار «بریکینگ بد» را به ارث برده؟ آیا این پیشدرآمد بیشتر از اینکه یک درام خانوادگی و جنایی نفسگیر باشد، به خاطر شغل ساول، به ناچار به درامهای کسلکنندهی دادگاهی، تنه میزند؟ آیا سریال از زیر فشار خردکنندهی انتظارات بیرون میآید؟ یا مهمتر از هرچیز، آیا خبری از کاراکترهای «بریکینگ بد»، مثل والتر و اسکایلر و دیگران در آن خواهد بود و خیلی چیزهای دیگر. آرامآرام به همهی این سوالها پاسخ میدهیم، اما قبلاش بهتر است با عنصر اصلی داستان، ساول گودمن یا در واقع جیمی مکگیل آشنا شویم. بله، ساولِ حرفهای، قبل از اینکه به وکیل تمامعیارِ خلافکاران تبدیل شود، جیمی مکگیل نام داشته است. داستان سریال هم روی روزهای ابتدایی وکیلشدن او زوم کرده است. اوایل دههی ۲۰۰۰. زمانی که همکار «راست و ریستکنندهی» ساول، یعنی مایک هنوز همکارِ راست و ریستکنندهاش نشده بود. بلکه، آن مایک دوستداشتنی و کاریزماتیک، پلیسی بوده که حالا مسئول دربِ ورود و خروج پارکینگِ دادگاهی که ساول در آن رفت و آمد دارد، شده است. همهی اینها به چه معنی است؟ یعنی این سریال واقعا قرار است معرکه باشد. ناسلامتی هر کاراکتری که در «بریکینگ بد» مُرده بود، با بازگشت زمان، کاملا صحیح و سالم و زنده شدهاند و این میتواند برای یک عاشق بریکینگ بد، مثل تحقق یک رویا باشد.
درست شبیه موردِ والتر وایت، در اینجا هم وینس گلیگان، خالق «بریکینگ بد» و پیتر گولد، یکی از نویسندگان سریال اصلی، قصد دارند سیر تغییر و تحول و قوس شخصیتی ساول گودمن را به نمایش بگذارند. جیمی مکگیل یک وکیلِ تازهوارد است که با اینکه استعداد درخشانی در بازی با کلمات و دفاع از متهمان دارد، اما در مقابل رقبایش شانسی ندارد یا هنوز چم و خم کار را یاد نگرفته است یا اصلا هنوز زندگیاش او را به آن سمت و سو هُل نداده است. او در جستجوی سرنوشتاش متوجه میشود، برای موفق شدن در چنین منطقهای که خلافکاران و کلاهبرداران زیادی در آن وجود دارد، باید اعتماد آنها را جلب کند، پروندههایشان را بدست آورد و پس از پیروزی شهرت و پول قلنبهسلنبهای به جیب بزند. اینجاست که کمکم او برای بقا باید روی تواناییهایش در نیرنگ و زبانبازی کار کند. در یک کلام، زمانی که در «بریکینگ بد» ساول را دیدیم، او خیلی شیک و کلاسبالا برای خلافکاران، وقت قبلی تعیین میکرد. ساولی بود که همیشه برای هرمشکل یک راهحل داشت یا اگر خودش کاری نمیتوانست انجام دهد، همیشه یکی را میشناخت که او یکی دیگر را میشناخت. برای خودش آدم و زیردست داشت. آن ساول روی نقطهی ۱۰۰ ایستاده بود و جیمی مکگیلِ ما در نقطهی صفر قرار دارد و هیچچیز مثل دیدن درگیری و کشمکش او با قاچاقچیان و قاتلان در راه و روش خودش و بالا رفتن از نردبان هرجومرج و تغییرات روحی کاراکترش، جذاب و جالب و هیجانآور نخواهد بود. مخصوصا وقتی میدانیم، سازندگان، استاد نمایش تحول و زیر و رو شدن شخصیتهایشان به واقعگرایانهترین و تکاندهندهترین شکل ممکن هستند.
البته شاید به جوانیهای ساول سفر کرده باشیم، اما به نظر میرسد این ساول از همان ابتدا حس شوخطبعیاش را داشته است. فقط در تریلر سریال ببینید، او چگونه خندهدار با مایک جر و بحث میکند. جیمی همان آدم پرحرف و پرجنبوجوشی است که برای شوخی در هر موقعیتی یک چیزی در آستیناش دارد. البته، چون با جیمی باتجربه طرف نیستیم، خیلی از جُکهایش حداقل برای آدمهای داخل سریال باحال نیست و او حالاحالاها باید خیلی تلاش کند تا همهی سیلندرهایش را با تمام قدرت به حرکت بیاندازد. شبکهی ای.ام.سی سه اپیزود نخست را برای منتقدان به نمایش گذاشته و تقریبا اکثر منتقدان یا از سریال خوششان آمده یا خیلی خوششان آمده. این خبر محشری است، مگر نه؟ اگر یادتان باشد، خیلیها به زور به پایان اپیزود افتتاحیهی «بریکینگ بد» رسیدند. در آن قسمت، اصلا هیچ ایدهای نداشتیم که سریال به چه سمت و سویی میرود. اما داستان آنقدر نکتهی ریز و جزیی اما حیاتی و تاثیرگذار داشت که به همه ثابت کرد، این تجربهی فرامتفاوتی نسبت به دیگر ساختههای تلویزیونی است. اکنون خیلی از منتقدها تقریبا چنین حرفی را دربارهی «بهتره با ساول تماس بگیری» میزنند. یعنی سیر صعودی سریال به مرور صورت میگیرد و داستان پس از چند اپیزود، تمام تکههایش را جمعوجور میکند و به چیزی مستحکم و مستقل تبدیل میشود. به گفتهی منتقد سایت ایندیوایر، این سریال به عنوان پیشدرآمدی که از آخور موفقیتِ «بریکینگ بد» میخورد، نیست، بلکه سریال این فرصت را دارد تا پلهای دیگر بالا برود و به کندوکاو این که در مِدیوم تلویزیون چه چیزهایی امکانپذیر است، بپردازد. یا در ادامه میگوید، ای.ام.سی تصمیم خوبی برای نمایش سه اپیزود گرفته. چون سریال به مرور غنیتر و پیچیدهتر میشود و نباید از روی اپیزود اول دربارهی همهچیز قضاوت کرد. «بهتره با ساول تماس بگیری» سریال خودش و داستان خودش است و این فرصت را دارد تا از زیر سایهی مقایسه با «بریکینگ بد» بیرون آمده و زندگی خودش را شروع کند.
سایت
هیتفیکس
در نقدش میآورد:
اگر به عنوان کسی که اهمیتی به «ساول» نمیدهد، شروع به تماشای سریال میکردم، باید بگویم سه اپیزود اول کاری کرده تا به آن باور پیدا کنم. چندتایی اشاره به سریال اصلی هست-و همینها جز بیشترین قسمتهای احساساتبرانگیز این سریال جوان هستند-اما «ساول» خیلی زود یاد میگیرد تا روی پای خودش بیاستد.
واشنگتنپست
هم که سریال را دوست داشته، مینویسند:
به محض اینکه گروگانگیرها چسب را از روی دهاناش باز میکنند، همان خصوصیاتِ ساولی خودمان به راه میافتد و در حالی که جیمی در حال ارائهی مونولوگی فیلسوفانه و دفاعی دربارهی طبیعتِ زشتِ انتقام است، استعداد کاملا به نمایش گذاشته میشود.
نویسندهی سایت
سالن
مینویسد:
وینس گلیگان و تیماش، مثل همیشه من را شگفتزده کردند. من هنوز به طور کامل عاشق سریال نشدهام، اما داستان مجبورم کرد به مردی که با ساول گودمن تبدیل میشود، همدردی کنم. چیزی که هرگز در بریکینگ بد احساس نکردم.
آی.جی.ان
هم در توضیح شخصیت جیمی آورده:
چندتایی شباهت ذاتی و موازی بین والتر و جیمی است، اما در این چند اپیزود احساس میشود، همانقدر که والتر توسط نفساش هدایت میشد، موتور جیمی هم به همان اندازه برای موردعشق و اهمیتقرار گرفتن، راه افتاده است.
منتقد آی.جی.ان در نتیجهگیری هم میگوید:
آیا ساول میتواند با والتر وایت رقابت کند؟ نه. ولی او مجبور نیست. بهتره با ساول تماس بگیری، پیراموش یک سوال ساده اما شگفتانگیز میگردد: چه اتفاقی برای جیمی مکگیل افتاد که او را مجبور کرد تا به وکیل خلافکارانِ بیرحم و سرسخت و همچنین سرگرمکنندهای مثل ساول گودمن تبدیل شود؟ مردی که ما در بریکینگ بد با او آشنا و عاشقاش شدیم. من که به شخصه میخواهم ببینم داستان در ادامه به چه جاهایی میرود.
روی هم رفته، مثل اینکه باید نگرانیهایمان را کنار بگذاریم و انتظارتمان را تنظیم کنیم. چون اینطور که از واکنش مثبت منتقدان برمیآید، این پیشدرآمد توانسته از افتادن به چالهی دنبالههایی که فقط به دنبال پولدرآوردن هستند، فرار کند و علاوهبر انداختن نیمنگاههایی کوچک و جزیی به دنیای «بریکینگ بد»-که مطمئنا برای خوشنودی و بهوجدآوردن طرفداران به شدت ضروری است- داستان خودش را در فضای کمدی سیاه ساول گودمن تعریف کند. به نظر میرسد این دانههایی که اینجا کاشته شده، قرار است به درختی تنومند و پرشاخوبرگ بیانجامد و مطمئنا اصلا برای یک طرفدار «بریکینگ بد» لازم نیست که برای تماشای «ساول» تردیدی به خودش راه دهد. مخصوصا وقتی با تماشای خیابانها و عروسکهای صورتی دست بچهها و کاترها و شنیدن صدای هواپیماهای گذری، میدانیم چه چیزی انتظار این شهر را میکشد. نظر شما در بارهی سریال Better Call Saul چیست؟ آیا شما هم چشمانتظار شروع شدن این سریال هستید؟ تهیه شده در
نظرات