نگاهی به فیلم «عادت نمیکنیم» - گیشه ویژه سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
اولین چیزی که از فیلم «عادت نمیکنیم» توجهمان را جلب میکند، صف بازیگران شاخص و شناخته شدهی آن است که هر کدامشان به تنهایی قابلیت کشاندن خیل عظیمی از طرفدارانشان را به سینما دارند. از محمدرضا فروتن که از بازیگران خاص سینمای ایران با سابقهای طولانی است تا بازگشت هدیه تهرانی و همچنین حضور ساره بیات که در چند سال اخیر هنرنماییهای خوبی از وی در فیلمهایی مانند جدایی نادر از سیمین، لامپ ۱۰۰ و ناهید دیدیم. اما در کنار این بازیگران که شاید وجههی عامشان برای مردم بیشتر باشد، حمیدرضا آذرنگ را میبینیم که برای اهالی هنرهای نمایشی تئاتر چهرهای شناخته شده است و به شخصه، بازی او را در «عادت نمیکنیم» یکی از نقاط قوت اثر میدانم.
حتما برایتان سوال شده که حالا با وجود این بازیگران برجسته و البته، کارگردانی تازه کار و جوان، فیلم «عادت نمیکنیم» به چه سمت و سویی رفته است؟ جدیدترین اثر ابراهیمیان از همان سکانسهای اول و تیتراژ نخستین، به راحتی ما را یاد ساختههای اصغر فرهادی میاندازد. در واقع میتوان از کلیت موضوع «عادت نمیکنیم» این را برداشت کرد که ابراهیمیان تحت تاثیر مستقیم فرهادی، اثری با همان موضوع و سبک و سیاق تحویل داده که نه فقط از نظر قصه، بلکه در شیوه فیلمبرداری، برشها و روند صعودی و نتیجهگیری، شباهت انکارناپذیری به «جدایی نادر از سیمین» فرهادی دارد.
از آنجایی که «عادت نمیکنیم» هنوز به اکران عمومی نرسیده، قصد لو دادن داستان را ندارم، اما تا وقتی پای فیلم ننشینید و چند دقیقهای از آن را تماشا نکنید، پی به این موضوع نمیبرید که عملا فیلم در بخش روایت و قصه، هیچ حرف جدیدی ندارد و تنها عاملی که کلیت محصول را تا دقایق آخر سرپا نگه میدارد، بازی خوب بازیگران، چهرههای شناخته شدهشان و البته روند استاندارد و اصولی آن به همراه چند پیچ داستانی و غافلگیرکننده است که حداقل در انتهای فیلم سبب میشود پیشبینیهای بیننده آنقدرها درست از آب درنیاید.
داستان «عادت نمیکنیم» درباره احمدرضا مقدم (فروتن)، استاد برجسته و با سابقهی دانشگاه است که شک و تردیدهای همسرش مهتاب به ارتباط او با یکی از دانشجویانش، بسترساز فاجعهای غیرقابل پیشبینی میشود،
«عادت نمیکنیم» یک ایراد بزرگ دارد و آن هم شاخ و برگهایی است که کارگردان سعی دارد به قصه و روایت اصلی فیلم بدهد و دنیای فیلم را گسترده کند، اما همه را در نطفه میکشد و باز به همان داستان اصلی برمیگردیم. در دقایقی از فیلم شاهد هستیم که فروتن و آذرنگ مشغول به گفتگو و روایت قضیهای میشوند که جدا از موضوعیت اصلی فیلم است، مسئله و مشکلی که به خودی خود میتواند دردسر ساز شود و بیننده با مشاهده این سکانسها، انتظار دارد که خب، «گل بود به سبزه هم آراسته شد!». ولی در کمال تعجب میبینیم که بعد از پایان این سکانسها، همه به قصه اصلی برمیگردیم و آن شاخ و برگی که میتوانست انفجارهای پایانی را پررنگتر و هیجانیتر کند، به حال خود رها میشوند. گاه تصور میشود که ابراهیمیان قصد داشته تا بگوید آدمهای قصهی من مشکلات و موضوعات دیگری هم دارند و همین! تا همین حد بدانید کافی است و شما فقط باید به قصهای که اصل ماجرا است توجه بیشتری داشته باشید، آن عواملی که نشانتان دادیم تاثیری در روند قصه و شخصیتها ندارند!
با اینکه مخاطب به شخصیترین مشکلات زندگی دو زوج پی میبرد و داخلش میشود، اما از شناخت کاراکترها و گذشتهشان عاجز میماند
یکی دیگر از مسائلی که تا لحظه آخر فیلم برایم دغدغه بود، عدم پردازش صحیح روابط و بافتشناسی شخصیتهای داستان بود که بیننده را در یک گمگشتگی محض نگه میداشت. ما به عنوان یک بیننده و مخاطب، به شخصیترین مشکلات، دعواهای خانگی نیمهشب و داد و بیدادها راه پیدا کردیم، اما هنوز به طور دقیق نمیدانیم دو زوج قصهی ما به شکل دقیق با هم چه رابطهای دارند و از کجا شروع کردند، به کجا رسیدند و چه خواهد شد. شاید فقط در یکی دو دیالوگ فیلم متوجه شوید که خب، ساره بیات زمانی دانشجوی فروتن بوده و بر حسب علاقهای که به هم پیدا میکنند با هم ازدواج میکنند. درست همین مسئله هم به عاملی برای تشدید شک و تردیدهای موضوع اصلی فیلم دامن میزند اما هیچگاه مشخص نمیشود که گذشتهی شخصیتها به چه شکل بوده. برخی از مسائل و روابط داخلی فیلم به قدری ضعیف به گوش مخاطب رسانده میشود که با کمی بیتوجهی، آنها را نمیفهمید و کمی که از فیلم میگذرد متوجه میشوید که فلان شخص با فلانی این ربط را دارد یا حتی شاید تا آخر فیلم هم بعضی چیزها را نفهمید. همانطور که گفتم، دلیل اصلی این مشکل روایت ضعیف برخی نقاط فیلم است که مخاطب را به گمراهی میکشد.
یکی از نقاط قوت اصلی فیلم، هنرنمایی خوب بازیگران است که حداقل روال فیلم را تا انتها سرپا نگه میدارد
بازی بازیگران یکی از نقاط قوت فیلم، حداقل از نظر شخص من بود. البته بسیاری هم عقیده هستند که بازی محمدرضا فروتن نسبت به گذشته افت محسوسی داشته است. مخصوصا نقش آفرینی ناامیدکنندهی وی در فیلم شیفت شب نیکی کریمی، باعث شده تا مقدار بیشتری روی عملکردهای این بازیگر زوم کنیم. با این حال، هنرنمایی فروتن در «عادت نمیکنیم» به عنوان فردی فرهنگی و استاد دانشگاه، که ذات خشنی ندارد، بلکه در مشکلات بسیار بزرگ در ابهام و پوچی غرق میشود، راضیکننده بود اما عالی نبود. در سوی دیگر هدیه تهرانی را داریم که از پس نقشی که داشت به خوبی بر آمد و نشان داد که همچنان میتواند هنر بازیگریاش را حتی در سکانسهای پیش پا افتاده و معمول به رخ بکشد. ساره بیات با اینکه شخصیتش دردسرساز اصلی ماجرا میشود، اما به طرز عجیبی هیچ یک از عملکردهایش حتی غیرمنطقیترین تصمیمهایش باعث نشد تا از وی متنفر بشوم. شاید دلیل این امر، فضای خاکستری و مبهم حاکم بر اتمسفر بین شخصیتها بوده که اجازهی پیشبینی و نتیجهگیری منطقی را به ما نمیداد.
اما جدا از این سه شخصیت، بازی درخشان حمیدرضا آذرنگ کاملا به چشم میآمد. با اینکه آذرنگ در صف بازیگران نفر آخر دیده میشود و حتی در داستان و روابط شخصیتها، همیشه به عنوان شخصی دم دستی و کمرنگ دیده میشد، اما سکانسهایی که وی در آن هنرنمایی میکرد، روح و شخصیت خاصی داشت. کمی قبلتر اشاره کردم که آذرنگ بیشتر یک بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتری است و همین باعث میشود شیوهی بازی او با دیگر بازیگران صرفا سینمایی تفاوت فاحشی داشته باشد. اگر به تماشای «عادت نمیکنیم» رفتید، به بازی آذرنگ توجه ویژهای داشته باشید که یکی از سکانسهای خوب فیلم هم متعلق به وی است.
عادت نمیکنیم برای کسانی که با آثار اصغر فرهادی آشنا هستند نه تنها چیز جدیدی ندارد، بلکه خود را در مقابل آنها به یک اثر «بیهویت» تبدیل کرده است
برای کسانی که فیلمهایی مانند «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و «گذشته» اصغر فرهادی را دیدهاند، نه تنها «عادت نمیکنیم» ابراهیمیان حرف جدیدی برای گفتن ندارد، بلکه مورد هجوم قرار میگیرد و متهم به کپیبرداری و بی هویتی میشود که خب واقعبینانه هم به موضوع نگاه کنیم، میتوانیم به این قشر حق بدهیم.
تلاش ابراهیمیان برای به تصویر کشیدن یکی دیگر از مشکلات اجتماعی که محوریت «خیانت»، «دروغ» و «بیاعتمادی» را یدک میکشد، قابل ستایش است، اما ظاهرا او یادش رفته که شخص و اشخاص دیگری تا آخر این گاو را دوشیدهاند و مخاطب هم از تماشای این موضوعات تکراری، هر چقدر هم که بازیگران در اجرا قدرتمند باشند، هر چقدر که فیلمبرداری پلانها خوب باشد و هر چقدر موسیقی فیلم قابل توجه باشد، خسته شدهاند و در آخر بدون توجه به نقاط قوت، برچسب بیهویتی به محصولش میزنند.
آیا شما هم این فیلم را در ۳۴امین جشنواره فیلم فجر تماشا کردید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
تهیه شده در زومجی