معرفی شخصیت انت من دوم، اسکات لنگ

معرفی شخصیت انت من دوم، اسکات لنگ

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۵۹

در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیت کمیکی، به سراغ دومین انت من دنیای مارول کامیکس یعنی اسکات لنگ که یک متخصص الکترونیک و خلافکار سابق محسوب می‌شود، رفتیم.

اسکات لنگ دومین فردی بود که هویت و لباس مخصوص انت من را به‌دست آورد. او در طی این سال‌ها هم عضو گروه انتقام جویان بود و هم درکنار اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز فعالیت کرد. انت من یا همان اسکات لنگ، یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب می‌شود که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت آمریکایی مارول کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. این شخصیت توسط دیوید میچلینی، باب لیتون و جان بایرن خلق شده است. اسکات لنگ برای اولین‌بار در قسمت ۱۸۱ سری کتاب کمیک The Avengers که در ماه مارس سال ۱۹۷۹ منتشر شده بود و قسمت ۴۷ سری کتاب کمیک Marvel Premiere که در آوریل سال ۱۹۷۹ منتشر شد، حضور پیدا کرد.

او یک دزد اصلاح شده و متخصص مسائل الکترونیکی محسوب می‌شد. او عضو گروه اونجرز، چهار شگفت‌انگیز و نگهبانان کهکشان بود. او همچنین در سال ۲۰۱۵ شخصیت اصلی سری کتاب کمیک چهار شگفت‌انگیز محسوب می‌شد و بعد هم در مجموعه اختصاصی یعنی Ant-Man تبدیل به شخصیت محوری شد. زمانی‌که اسکات لنگ توسط شرکت Stark International استخدام شد، فرصتی را پیدا کرد که لباس انت من را از هنک پیم بدزدد؛ هنک پیم مدت‌ها قبل از این دزدی، هویت انت من را کنار گذاشته بود تا به دختر مریض خود کمک کند. زمانی‌که پیم به این موضوع پی برد، لباس را به لنگ داد و این فرصت را در اختیار او گذاشت تا تبدیل به دومین انت من شود.

اسکات لنگ در قالب شخصیت انت من توانست چندین سال درکنار اعضای انتقام جویان فعالیت کند. این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که او در خط داستانی Avengers Disassembled به قتل رسید. چندین سال بعد از این اتفاق، او در خط داستانی مینی سری Avengers: The Children's Crusade احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت. لنگ بعد از اینکه به زندگی بازگشت، ریاست مؤسسه Future Foundation را برعهده گرفت و در همین زمان هم شرکت خودش را با نام Ant-Man Security Solutions تأسیس کرد. اسکات لنگ آنقدر محبوبیت زیادی را در دنیای کمیک به‌دست آورد که فرصت‌های زیادی را پیدا کرد که بتواند در آثار مختلف دیگر هم حضور داشته باشد.

شخصیت اسکات لنگ کیست؟

اسکات لنگ یک متخصص بسیار خوب در زمینه الکترونیک محسوب می‌شد که دوران سخت و بدی را پشت سر می‌گذاشت. او به خاطر همین دوران سخت، به دزدی روی آورد تا بتواند نیاز خانواده خود را تأمین و از آن‌ها حمایت کند. اسکات نشان داد که به‌عنوان یک جنایتکار هم شانس زیادی ندارد و در طی یک سرقت خاص، دستگیر شد. با اینکه او به زندان فرستاده شد، اما به خاطر رفتار خیلی خوبی که داشت، زودتر از موعد مقرر آزاد شد. او بعد از اینکه از زندان بیرون آمد، توسط شرکت بین‌المللی استارک استخدام شد تا کار خود را در زمینه الکترونیک ادامه دهد. زندگی اسکات روی خوشی را به خود دیده بود و همه چیز داشت به خوبی پیش می‌رفت.

اما مدت زیادی طول نکشید که همه چیز به هم ریخت. او متوجه شد که دختر کوچکش «کسی» به یک بیماری قلبی بسیار جدی مبتلا شده است. اسکات که ناامیدانه به‌دنبال راهی بود تا زندگی کسی را نجات دهد، به سراغ جراح میکروسکوپی بسیار خوبی به نام «دکتر اریکا ساندهایم» رفت و از او درخواست کمک کرد. متاسفانه دکتر ساندهایم توسط شرور جهش یافته‌ای به نام «دارن کراس» زندانی شده بود. به همین ترتیب، اسکات برای اینکه بتواند این دکتر را نجات دهد، لباس قدیمی هنک پیم را که به انت من تعلق داشت، دزدید. او از این قدرت جدید استفاده کرد تا کراس را شکست دهد و دکتر را از محل زندانی خود بیرون بیاورد.

اسکات کاملا خود را آماده کرده بود تا برای جرم‌هایی که انجام داده، دوباره به زندان بازگردد. اما هنک پیم با دیدن قهرمان‌بازی‌های اسکات تحت تاثیر قرار گرفت و پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به یک قهرمان واقعی را در او دید. به همین ترتیب هم دکتر پیم به اسکات اجازه داد تا همچنان از لباس، تجهیزات و همچنین هویت انت من استفاده کند. مهم‌تر از همه این اتفاقات (حداقل برای اسکات) دکتر ساندهایم با موفقیت توانست وضعیت قلبی کسی را بهبود ببخشد و او را درمان کند.

القاب و اسامی مستعار: جاینت من، پینسر، اسکات ادوارد هریس لنگ و اسکات لنگ.

تیم‌ها: ای-نکست، Ant-Man Security Solutions، انتقام جویان، اونجرز کرو، کازمیک اونجرز، دیفندرز، چهار شگفت‌انگیز، بنیاد آینده، جاینت من‌ها، نگهبانان کهکشان، قهرمانان برای استخدام، بنیاد ماریا استارک، ارتش نووا، ریزروز، صنایع استارک، مقاومت، تاندر گارد، اولتیمیتس و غیره.

متحدان: آدولف ایمپاسیبل، الکس پاور، آرتی مدیکس، آورو-ایکس، بیتل، بنتلی ۲۳، بلک پنتر، بلک ویدو، بلیک بردیک، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کارول دنورز، کسی لنگ، کلونل اوکادا، دد گرل، دکتر استرنج، دریگن من، دریگن فلای، درکس نابودگر، اریکا ساندهایم، فالکون، گامورا، جنیس-ول، گریزلی، گروت، هنک پیم، هاوک آی، هرکول، هالک، هیومن تورچ، زن نامرئی، آیرون فیست، آیرون من، جسیکا جونز، جیم هاموند، جیمی وو، کور، لیچ، لاین هارت و غیره.

دشمنان: مرد جاذب، انوکسا، آرسنال آلفا، آگوستین کراس، بارون هلمت زیمو، بک لش، بلک اوت، بلیک بردیک، بولدوزر، کنترولر، کراس فایر، دارک ریدر، دارن کراس، دکتر دووم، دکتر اختاپوس، فرنزی، فروگر، گارگویل، گوست، جایگنتو، هایجکر، زن نامرئی، مجیشن، مالیس، میلان، میچ کارسون، مول من، مورگان له فی، خانم کلویی، آد جان، پلنت من، پاور بروکر، پرینسس پیرلا، پرپل من، سفیرس، اسکارلت بیتل، اسکارلت ویچ، اسکورپیو، شل شاک، اسلاگ، سانی برچ، استینگر و غیره.

خلقت شخصیت اسکات لنگ انت من دوم

همان‌طور که در ابتدای متن هم به این موضوع اشاره شد، این شخصیت توسط دیوید میچلینی، باب لیتون و جان بایرن خلق شده است. اسکات لنگ برای اولین‌بار در قسمت ۱۸۱ سری کتاب کمیک The Avengers که در ماه مارس سال ۱۹۷۹ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد؛ البته این حضور بسیار کوتاه و مختصر بود. در صورتی که درست یک ماه بعد، اسکات دوباره در قسمت ۴۷ سری کتاب کمیک Marvel Premiere که در آوریل سال ۱۹۷۹ منتشر شد، حضور پیدا کرد و این بار مدت طولانی‌ای ماند. لازم به ذکر است که این شخصیت محبوب در ۷۴۱ کتاب کمیک حضور داشته که تنها در قسمت ۵۰۰ سری کتاب کمیک Avengers به نام Chaos (Part 1) جان خود را از دست داده بود.

روند تکامل شخصیت اسکات لنگ انت من دوم

اسکات در ابتدا به‌عنوان یک پدر مشکل‌دار و یک سارق معرفی شده بود. بعد توانست لباس مخصوص انت من و قدرت‌های او را به‌دست بیاورد و تبدیل به دومین انت من شود؛ آن هم با تایید و دعای خیر هنک پیم. او در ابتدای فعالیت قهرمانی خود به هیچ گروهی تعلق نداشت. برای همین هم هر از گاهی به قهرمانان دیگر کمک می‌کرد. بعد از گذشت مدتی، او در تیم چهار شگفت‌انگیز، جایگزین ریچارد شد و بعد از آن هم به گروه قهرمانان برای استخدام پیوست. بعد از این، اسکات دوباره در شرایطی قرار گرفت که مجبور بود در موقعیت‌های مختلف به قهرمانان دیگر کمک کند. اما بعد از، از دست دادن حضانت دخترش کسی، او به تیم انتقام جویان پیوست؛ بهترین تیم ابرقهرمانی تاریخ.

اما بعد از گذشت مدتی فعالیت، اسکات در ماجرای انفجار Jack of Heart (کسی که اخیرا دوباره متحرک شده بود) گیر افتاد و قربانی شد؛ این انفجار توسط خود اسکارلت ویچ و به واسطه جنونی که در آن زمان پیدا کرده بود، به وجود آمد. همین اتفاق باعث شد تا آخرین مأموریت تیم انتقام جویان هم رقم بخورد و این گروه منحل شود. بعد از مرگ اسکات، دخترش کسی تصمیم گرفت که راه او را ادامه دهد و میراث او را زنده نگه دارد؛ او تصمیم داشت که به قهرمانی به نام Stature تبدیل شود. اخیرا، در خط داستانی خاصی، کسی و اعضای تیم یانگ اونجرز، اسکات را در زمان جابه‌جا کردند و او را دقیقا چند لحظه قبل از مرگش فرستادند. حالا باید صبر کنیم و ببینیم که آیا او زنده می‌ماند یا به جایگاه اصلی خودش در بعد زمان برمیگردد.

خط داستانی‌های مهم شخصیت اسکات لنگ در کتاب‌های کمیک

  • تبدیل شدن به قهرمان:

اسکات زمان خود را بین نقش‌هایی که داشت، یعنی دانشمند، پدر و ابرقهرمان تقسیم کرد. او درکنار یک سری قهرمان دیگر فعالیت می‌کرد و برخی اوقات هم با مربی مزدوری به نام «تسک مستر» برخوردهایی داشت. او به همراه اعضای تیم انتقام جویان، در سه موقعیت مختلف با تسک مستر مبارزه کرد. به همین ترتیب هم توانست احترام اعضای این گروه را به‌دست بیاورد و تبدیل به یکی از اعضای پاره‌وقت آن‌ها شود. زمانی‌که تیم مخصوص بارون هلموت زیمو یعنی اربابان شرارت کنترل عمارت اونجرز را در دست گرفتند، اسکات به اعضای این گروه کمک کرد تا دوباره مقر خود را در اختیار بگیرند و امنیت آن را تأمین کنند.

  • چهار شگفت‌انگیز:

بعدها اسکات توسط گروه چهار شگفت‌انگیز استخدام شد تا به‌عنوان متخصص الکترونیک، جایگزین آقای شگفت‌انگیز شود؛ آن هم بعد از مرگ آشکار این ابرقهرمان. اسکات خیلی زود توانست وارد دنیای چهار شگفت‌انگیز شود و در موقعیت‌ها و ماجراجویی‌های مختلف به آن‌ها کمک کند. اسکات در چندین موقعیت مختلف دربرابر دشمنان متفاوت ایستادگی کرد و هم توانست ارزش خود را اثبات کند و هم اعتماد اعضای گروه را به‌دست بیاورد؛ خصوصا بعد از برخوردی که با حشره رباتی به نام Grottu داشت و با موفقیت او را شکست داد. بعد از بازگشت آقای شگفت‌انگیز به گروه، آن هم بعد از مرگ آشکاری که داشت، اسکات چهار شگفت‌انگیز را به‌عنوان یک عضو تمام‌وقت، ترک کرد.

البته او همچنان از این تجربه خوشحال بود و از اینکه چند دوست خوب جدید پیدا کرده، احساس رضایت می‌کرد. تقریبا در طی همین برهه زمانی، او با ماشین جنگی، تاندر استرایک و شی هالک متحد شد تا با کمک یکدیگر، لوکی را شکست دهند. اسکات بعد از شکست دادن این شرور، به دیگر قهرمانان پیشنهاد داد که کنار یکدیگر بمانند و تیمی را شبیه به انتقام جویان تشکیل دهند؛ اما متاسفانه هیچکدام از این قهرمانان، به انجام این کار علاقه‌ای نداشتند.

  • قهرمانان برای استخدام:

اسکات لنگ، اولین و آخرین انت من در دنیای مارول نبود

اسکات بعد از ماجراجویی‌هایی که با تیم چهار شگفت‌انگیز داشت، به جدیدترین نسخه از گروه قهرمانان برای استخدام پیوست؛ گروهی که توسط آیرون فیست و جیم هاموند ساخته شده بود. اسکات به همراه دختر خود در مقر مخصوص به گروه زندگی می‌کرد. او در این دوران ماجراجویی‌ها و مبارزه‌های مختلفی را با دیگر ابرقهرمانانی که شهرت خیلی زیادی داشتند، تجربه کرد (از جمله تاندر بولت‌ها و اربابان دنیا). همین اتفاق باعث شده بود تا او در جامعه ابرقهرمانان تبدیل به یک فرد قابل اعتماد شود. این گروه هم سرانجام به خاطر تغییر مدیریت، منحل شد و از بین رفت؛ زیرا یک سری سیاست‌های جدید هم به وجود آمده بود که اعضا با آن‌ها موافق نبودند.

مدتی بعد از اینکه این گروه منحل شد، اسکات ارتباط خود را با ابرقهرمان سابقی به نام جسیکا جونز آغاز کرد؛ آن‌ها در آن مدتی که با یکدیگر ارتباط داشتند، خیلی خوشحال بودند. اما این ارتباط زمانی به پایان رسید که جسیکا به اسکات اطلاع داد که هنوز به لوک کیج علاقه دارد؛ هم‌تیمی سابق اسکات که در گروه قهرمانان برای استخدام کنار هم فعالیت می‌کردند. بعد از این، اسکات تبدیل به یکی از اعضای پشتیبان تیم انتقام جویان و چهار شگفت‌انگیز شد؛ به‌طوری که با هر استعدادی که داشت، تلاش می‌کرد تا در شرایط لازم، به هر دوی این گروه‌ها کمک کند. در تمام این مدت، او همچنان نقش یک پدر دوست‌داشتنی و دلسوز را برای دخترش کسی ایفا می‌کرد و چیزی کم نمی‌گذاشت.

  • پیوستن به انتقام جویان:

بعد از این ماجراها، از اسکات دعوت شد تا به‌عنوان یک عضو ثابت و تمام‌وقت به انتقام جویان بپیوندد؛ نقشی که اسکات بعد از، از دست دادن حضانت دختر خود به همسر سابقش، پذیرفت و این دعوت را قبول کرد. اسکات در طی مدت زمانی‌که درکنار تیم انتقام جویان بود، اغلب اوقات با تازه‌واردی به نام Jack of Hearts برخورد داشت و کشمکشی بین آن‌ها ایجاد می‌شد. بعد از گذشت مدتی، آن‌ها کم کم به شناخت بیشتری از هم می‌رسیدند و مشکلات بین آن‌ها کمتر می‌شد. مشخص شد که جک، به خاطر قدرت‌های خودش، مورد تغذیه قرار می‌گیرد و اذیت می‌شود؛ مگر اینکه او به یک سلول نگهدارنده برود و انرژی‌های قدرتمندی را که درونش به وجود می‌آمدند، خالی کند.

بعد از اینکه اسکات به این موضوع پی برد و مشکلات را متوجه شد، خیلی چیزها بین این دو قهرمان از بین رفت و آن‌ها دیگر احترام بیشتری برای یکدیگر قائل بودند. با وجود دشمنی‌ای که آن‌ها در ابتدا با یکدیگر داشتند، جک حتی به اسکات کمک کرد تا یکی از تاریک‌ترین ساعت‌های خود را پشت سر بگذارد. در این برهه زمانی، دختر اسکات توسط یک مرد روانی ربوده شد؛ کسی که دختر مرده‌ی خودش را درون کسی می‌دید و دوست داشت که به همین دلیل، این دختر بیچاره را به قتل برساند. به همین ترتیب هم اسکات و جک تصمیم گرفتند که با کمک هم، کسی را نجات دهند. تنها مشکل این بود که جک برای مدت زیادی از سلول نگهدارنده‌ی خود دور مانده بود.

اسکات لنگ بر روی یک مورچه در حال پرواز کردن

به همین دلیل انرژی‌های قدرتمند و سازنده درون او، در حال رسیدن به سطح بسیار خطرناکی بودند. به محض اینکه کسی به‌جای امنی رسید، جک آن مرد روانی را گرفت، با اسکات خداحافظی کرد (زیرا او را به‌عنوان یک دوست واقعی برای خودش می‌دید) و بعد هم به سمت اعماق فضا پرواز کرد. در همانجا بود که جک ظاهرا منفجر و از صفحه هستی به‌صورت کامل پاک شد. اسکات می‌دانست که او دوستی را از دست داده که حاضر شده جان خود را برای چیزی که اسکات بیشتر از همه در دنیا دوست دارد، فدا کند و قربانی شود.

  • مرگ و میراث:

خیلی زود، Jack of Hearts دوباره ظاهر شد و این بار خارج از عمارت انتقام جویان، در هوا شناور بود. کاملا واضح بود که او در شرایط خوبی قرار ندارد و به نظر می‌رسید که در وضعیت کاتاتونیک باشد؛ آن هم درحالی‌که انرژی کنترل نشده‌ای در حال نابود کردنش بود. اعضای تیم انتقام جویان از این موضوع خبر نداشتند اما در این دوران، جک تحت کنترل اسکارلت ویچ که حالا دیوانه شده بود، قرار داشت. اسکارلت ویچ قصد داشت تا از جک به‌عنوان یک سلاح علیه دوستان و هم‌تیمی‌های سابق خود استفاده کند. زمانی‌که اسکات با سرعت زیاد از عمارت بیرون آمد تا جک را ببیند، جکِ نامرده ناگهان منفجر شد. اسکات هم در مقابل به خاطر آزاد شدن مقدار زیادی انرژی، سوخت و خاکستر شد.

خیلی زود مشخص شد که مرگ اسکات، اولین قسمت از سری اتفاقات بسیار غم‌انگیزی بود که درنهایت منجر به منحل شدن تیم انتقام جویان شد. بعد از این اتفاق غم‌انگیز، یک مجسمه یادبود از اسکات ساخته شد و در باغ عمارت انتقام جویان قرار داده شد. بااین‌حال، میراث اسکات لنگ نمرده بود و دخترش کسی، قصد داشت که میراث پدرش را به‌عنوان ابرقهرمانی به نام Stature ادامه دهد. کسی تا حد فوق‌العاده زیادی به خاطر مرگ پدرش تحت تاثیر قرار گرفت و حتی لباس خود را هم براساس لباس پدرش طراحی کرد. بعد از گذشت مدتی، زمانی‌که هرکول به عالم زیرین رفت، ما شاهد حضور اسکات در آن‌جا بودیم. کلاه اسکات، با تایید دخترش، در اختیار «آمادئوس چو» قرار داده شد؛ کسی که تصمیم داشت این کلاه را بپوشد و توانایی‌های کنترل حشرات را مهار کند.

  • Children's Crusade:

اعضای تیم یانگ اونجرز به همراه آیرون لد و واندا که دچار فراموشی شده بود، به‌دنبال اسکارلت ویچ می‌گشتند. به همین ترتیب در بعد زمان سفر کردند و به وقتی رفتند که واندا، جکِ قلب‌ها را به زندگی بازگرداند و به واسطه او اسکات را به قتل رساند. آن‌ها این کار را انجام دادند تا ببینند که حافظه واندای امروزی بازمی‌گردد یا خیر. زمانی‌که آن‌ها آن‌جا بودند، با اسکات که هنوز زنده بود، برخورد کردند؛ چند لحظه قبل از مرگش. کسی بالافاصله با دیدن پدرش به سمت او دوید و او را در آغوش کشید. اسکات از دیدن دخترش، آن هم در آن لباس حسابی گیج شده بود و نمی‌دانست که چرا آن‌جا است. اما کسی در مقابل توضیح داد که آن‌ها آن لباس را برای هالووین پوشیده‌اند و قرار است در عمارت بچرخند.

علاوه‌بر اسکات لنگ و هنک پیم، فرد دیگری به نام اریک او گریدی هم لباس انت من را پوشیده است

کسی تک تک اعضای تیم را به پدرش معرفی کرد. اما در همان لحظه بود که جک قلب‌ها بازگشت. بااین‌حال، درست در زمان مناسب، آیرون لد همه را به زمان حال بازگرداند؛ البته به همراه خود اسکات. البته هنوز هم با انجام این کار، اسکات لنگ در زمان حال مرده بود و اصلا دلیل آن مشخص نبود. تا اینکه درست چند لحظه بعد، اسکارلت ویچ بازگشت و همه چیز را به یاد آورد. بعدها، اسکات درحالی‌که با ویکتور وان دووم قدرتمند مبارزه می‌کرد، اندازه خود را کاهش داد و به دووم نزدیک شد؛ آن هم درحالی‌که سیلی از مورچه‌های پرنده، او را همراهی می‌کردند. دووم هم به‌صورت متقابل مبارزه کرد. کسی که این ماجراها را می‌دید، از این می‌ترسید که پدرش دوباره بمیرد.

به همین دلیل هم خودش را به اندازه دووم بزرگ کرد و مشت محکمی را حواله او کرد. دووم هم در مقابل این مشت را با یک انفجار پر انرژی تلافی کرد و ضربه مهلکی را به کسی وارد کرد. همین انفجار و ضربه باعث شد تا کسی بعد از مدت کوتاهی در آغوش پدرش جان خود را از دست بدهد.

  • بنیاد آینده:

زمانی‌که اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز تصمیم گرفتند که در فضا و زمان به سفر بروند، اسکات به همراه شی هالک، «مدوسا» و «میس تینگ» استخدام شد تا به‌عنوان اعضای جایگزین به بنیاد آینده بپیوندند. کاملا واضح و بدیهی است که در این برهه زمانی، اسکات هنوز هم در غم از دست دادن دخترش عزاداری می‌کرد و دوست داشت که دووم بمیرد. سرانجام، اسکات نقشه‌ای را طراحی کرد تا دکتر دووم را شکست دهد و برای کاری که او با کسی کرده بود، از این شرور انتقام بگیرد. برای همین، اسکات یک روش جدید و جامع‌تری را برای دستکاری ذرات پیم پیدا کرد و به جایی رسید که تقریبا دووم را به قتل رساند. اما به این نتیجه رسید که از خیر کشتن او بگذرد. اسکات اعتقاد داشت که تحقیر کردن دووم، خیلی بدتر از مرگ است.

  • گناه اصلی:

اسکات بعد از قتل «واچر»، به همراه بلک پنتر، وینتر سولجر، گامورا، اما فراست، پانیشر و دکتر استرنج انتخاب شد تا به‌عنوان یکی از کاندیدهای بالقوه، جایگزین نیک فیوری اصلی شود و جایگاه او را به‌عنوان مدافع زمین بگیرد. بعد از اینکه مشخص شد که نیک فیوری قاتل واقعی واچر بوده، اسکات به همراه دیگر قهرمانان متحد شدند تا او را شکست دهند.

  • بازگشت دختر اسکات:

زمانی‌که اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز بازگشتند، اسکات لنگ توانست از دست وظایفی که به‌عنوان رهبر بنیاد آینده داشت، راحت شود. به همین ترتیب تصمیم گرفت که برای مدتی فعالیت خود را کم کند و زندگی راحتی داشته باشد. او همچنان با مرگ دخترش کسی دست‌وپنجه نرم می‌کرد و هنوز با این موضوع کنار نیامده بود. بااین‌حال، در همان برهه زمانی بود که اسکات، شوکه‌کننده‌ترین لحظه زندگی خود را تجربه کرد. دختر او کسی، سالم و زنده مقابل در او ایستاده بود. در همان حین مشخص شد که در طی رویدادهای AXIS، یک طلسم وارونگی در جریان نبرد با Red Onslaught اجرا شد. این طلسم باعث شد تا دکتر دووم یک شخصیت جدید و ظاهرا قهرمانانه‌تری را انتخاب کند.

جالب است بدانید که نسخه اولتیمیت اسکات لنگ هم دو نسخه مختلف دارد که یکی از آنها با نام دیوید اسکات شناخته می‌شود

دووم بعد از تبدیل شدن به این شخصیت جدید، به‌دنبال راهی می‌گشت تا کارهای وحشتناکی را که در گذشته انجام داده بود، جبران کند. به همین دلیل هم به‌صورت موقت، یک گروه جدید از انتقام جویان را تشکیل داد تا قدرت اسکارلت ویچ را بگیرند و آن را مهار کنند؛ کسی که به خاطر همان طلسم وارونگی، تبدیل به فرد شروری شده بود. زمانی‌که دووم متوجه شد که قدرت زیادی برایش نمانده است و تنها یک تغییر ماندگار دیگر را می‌تواند ایجاد کند، از همین نیروی باقیمانده برای بازگرداندن و احیای کسی استفاده کرد؛ کسی که مرگ او، حسابی و عمیقا دکتر دووم را پشیمان کرده بود.

  • انت من در میامی:

اسکات و همسر سابق او، از دیدن دخترشان پر از شادی و لذت شده بودند و اصلا باور نمی‌کردند که دخترشان زنده و سالم مقابلشان قرار دارد. اما این خوشحالی مشترک خیلی طول نکشید که دوباره همسر سابق اسکات، مقابل او قرار گرفت و این بار رفتار خشن‌تری با او داشت. او بعد از این بحث، کسی را گرفت و از شهر نیویورک به سمت میامی برد. او دیگر از دست این قهرمان‌بازی‌های دختر و همچنین همسر سابقش خسته شده بود؛ زیرا به اندازه کافی در طی این چند سال اخیر برایش عذاب و غصه به همراه آورده بود. اسکات اصلا نتوانست همسر سابق خود را به ماندن در شهر نیویورک متقاعد کند؛ با وجود اینکه او یک شغل در شرکت استارک به‌دست آورده بود.

اسکات که دیگر برای بودن درکنار دخترش ناامید شده بود، بالاخره تصمیم گرفت که شغل خود را رها کند و به‌دنبال کسی و همسر سابقش به میامی برود؛ البته او اصلا از آمدن اسکات خبر نداشت. در آن‌جا، اسکات تلاش کرد تا از یک بانک، بودجه مورد نیاز را دریافت کند تا بتواند آژانس کاراگاهی خود را تأسیس کند. در ابتدا، بانک تأمین بودجه این آژانس را رد کرد. اما هنوز مدت زیادی نگذشته بود که اسکات با نابود کردن یک ربات فراری از جنگ جهانی دوم، این بانک را نجات داد و آن‌ها بالاخره با درخواستش موافقت کردند؛ البته جالب است بدانید که شورش و یاغی‌گری این ربات هم تقصیر خود لنگ بود. به همین ترتیب، اسکات با استفاده از پولی که از بانک گرفت، شرکت امنیتی خود را تأسیس کرد.

او بلافاصله بعد از تأسیس شرکت خود، دو شرور سابق به نام «گریزلی» و «مشین اسمیت» را استخدام کرد. تنها هدف اسکات برای نقل مکان به میامی، نزدیک شدن به کسی بود. حالا دیگر هیچ قدرتی نداشت و از سبک زندگی ابرقهرمانی هم تا حد زیادی دور شده بود. اما مدت خیلی زیادی طول نکشید که اسکات متوجه شد، دور و اطراف او را ابرشروران مختلفی پر کرده‌اند. در همین زمان بود که «پاور بروکر» یک اپلیکیشن اقتصادی و خاص به نام هنچ را معرفی کرد؛ برنامه‌ای که باعث می‌شد استخدام کردن زیردستان و مزدوران، راحت‌تر از هر زمان دیگر شود. اپلیکیشن هنچ همچنین به کاربران خود اجازه می‌داد تا قدرت‌های ابرانسانی دریافت کنند تا بلکه بتوانند با ابرشروران همکاری داشته باشند.

اسکات لنگ در حال صحبت کردن با دخترش کسی

کسی که خیلی به خاطر از دست دادن قدرت‌هایش ناراحت بود و به‌طور کلی هم از پدرش عصبانی بود، این اپلیکیشن را یک فرصت بسیار خوب دید تا دوباره تبدیل به یک ماجراجوی ابرانسانی شود. آن‌ها ذرات پیم را به کسی اضافه کردند و یک کلاه هم به او دادند که او بتواند با حشرات ارتباط برقرار کند. به همین ترتیب کسی خیلی زود تبدیل به «استینگر» شد. اولین ماجراجویی کسی در ارتباط با شرکت تکنولوژیکی کراس بود؛ آن‌ها قصد داشتند از کسی به‌عنوان یک طعمه استفاده کنند و اسکات را گیر بیاندازند. اسکات هم در مقابل یک گروه بزرگ تشکیل داد تا با هم به داخل این شرکت بروند و کسی را نجات دهد. اعضای این گروه شامل کارمندان شرکت Security Solution بود.

گریزلی و مشین اسمیت، فرد مورد علاقه فعلی او یعنی بیتل، نامزد سابق او که حالا تبدیل به یک ستاره واقعی شده بود یعنی «دارلا دیرینگ»، کارآموز آن‌ها یعنی «راز» و همچنین کاربران برنامه هنچ یعنی «مجیشن»، «هایجکر»، «ورلویند» و «وویس». آن‌ها توانستند با کمک هم کسی را نجات بدهند و برخی از اختراعات شرکت کراس را هم درکنار مأموریت خود، بدزدند. متاسفانه تهیه کننده‌های تلویزیونی دارلا به‌صورت شبانه‌روزی و هفت روز هفته، با ربات‌های بدون سرنشین، او را تعقیب می‌کردند تا برای برنامه واقعیتی خود محتوا تولید کنند. آن‌ها همه چیز را ضبط کردند و به‌نوعی تدوین کردند که اسکات مقصر اصلی جلوه کند. همین اتفاق باعث شد تا اسکات خودش را به زندان بیاندازد تا بتواند همه را نجات دهد. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که هم‌تیمی سابق بنیاد آینده یعنی شی هالک که وکیل هم بود، او را از زندان نجات داد.

  • امپراطوری مخفی:

در این برهه زمانی سازمان هایدرا توانست به‌لطف کاپیتان آمریکا که شستشوی مغزی داده شده بود، کشور آمریکا را تسخیر کنند. در این زمان، اسکات یکی از اعضای گروه آندر گراوند محسوب می‌شد؛ قهرمانانی که گروه مقاومتی تشکیل داده بودند. او عضوی محسوب می‌شد که در میان سایر، بدترین نقطه ضعف و اهرم فشار را داشت. سازمان هایدرا، دختر او یعنی کسی را دزدید و او را مجبور کرد تا به‌عنوان یک جاسوس رفتار کند. زمانی‌که استارک توانست مکعب کیهانی را تعمیر و بازسازی کند، اسکات به سازمان هایدرا اطلاع داد. بعد از گذشت مدتی، او همه چیز را برای هم‌تیمی‌ها خود توضیح داد اما دیگر واقعا دیر شده بود. اما درکنار کار بدی که انجام داد، کار بسیار خوبی هم کرد.

با وجود این اتفاقات، اسکات توانست به واسطه ذرات پیمی که داشت، نقش بسیار بزرگ و مهمی را در شکست هایدرا داشته باشد. بااین‌حال، از آنجایی که با شرمندگی و عذاب وجدان پر شده بود، بلافاصله به سمت کشتی نگهبانان کهکشان رفت و با استفاده از آن، از تمام قهرمانان زمینی‌ای که ناامیدشان کرده بود، دور شد.

  • Guardi-Ant of the Galaxy:

اسکات لنگ زمانی که کوچک می‌شود، همان قدرت‌های معمولی خود را دارد اما زمانی که بزرگ می‌شود، قدرت ابرانسانی کسب می‌کند و بسیار نیرومند و سنگین می‌شود

اسکات هنوز مدت خیلی زیادی را در فضا سپری نکرده بود که مامور سابق سازمان شیلد یعنی «اسکات ادسیت» که حالا تبدیل به یکی از اعضای ارتش نووا شده بود، از نگهبانان کهکشان درخواست کمک کرد. ارتش نووا به‌تازگی اصلاح و دوباره تشکیل شده بود و ادسیت از این موضوع می‌ترسید که شخصیت‌های نادرستی، در حال دزدیدن پول و دیگر منابع مورد نیاز هستند. آن‌ها با موفقیت توانستند به ادسیت کمک کنند. بعد از اینکه این کار به پایان رسید، اعضای نگهبانان کهکشان بلافاصله به سراغ همان مأموریت اصلی خودشان رفتند و پیدا کردن سنگ‌های بینهایت را ادامه داند. البته اسکات ایده‌های دیگری داشت. او دوست داشت که به خانه بازگردد و برای کسی تولد بگیرد. به همین دلیل هم ارتش نووا به او کمک کردند که به «نادیا ون دین»، واسپ جدید، برسد؛ او هم به اسکات کمک کرد که به خانه تله پورت کند. البته او آنقدرها هم از انجام این کار خوشحال نبود.

  • گیر کردن در مایکرو ورس به همراه نادیا:

انتقال موفقیت‌آمیز اسکات به زمین، نیازمند این بود که او به یک پنجره خیلی کوچک در اندازه میکروسکوپی ضربه وارد کند؛ وگرنه ممکن بود که در هر کجای این سیاره ظاهر شود. او این فرصت را از دست داد و همین اتفاق باعث عصبانیت خیلی زیاد نادیا شد؛ زیرا او حالا مجبور بود که رد ذرات پیم او را دنبال کند. نادیا در جایی در مایکرو ورس بالاخره توانست اسکات را پیدا کند. انجام این کار فقط ۲ دقیقه از زمان نادیا را گرفت اما گذر زمان در مایکرو ورس اصلا اینطور نبود. در حقیقت همین ۲ دقیقه، در مایکرو ورس برای اسکات چندین هفته گذشته بود. آن‌ها در این دنیا، با Thetacorians که امواج احساساتی نور بودند، برخورد کردند.

آن‌ها تمام رنگ‌های طیف رنگی را درون خودشان داشتند، البته به جز رنگ قرمز. همین رنگ قرمز گمشده باعث می‌شد که آن‌ها کم کم به سمت مرگ پیش بروند؛ به همین ترتیب هم آن‌ها اسکات و نادیا را مقصر می‌دانستند زیرا لباس‌های آن‌ها به‌صورت عمده با همان رنگ تشکیل شده بود و این به آن‌ها آسیب وارد می‌کرد. این دو نفر تصمیم گرفتند که برای مدتی آن‌جا بمانند و تحقیق کنند. آن‌ها در طی همین مدت با یک Thetacorian عجیب برخورد کردند که به‌صورت کامل قرمز بود. اینطور به نظر می‌رسید که او در حال تغذیه کردن دیگر Thetacorians با رنگ قرمز بود؛ او در تلاش بود که آن‌ها را به قتل برساند. اسکات و نادیا با پی بردن به این موضوع، توانستند او را شکست دهند.

اما چشمان نادیا بعد از این اتفاق نابینا شد؛ آن هم بعد از اینکه چشمان او به رنگ قرمز تغییر کردند. اسکات تمام تلاش خود را کرد که اندازه‌اش را کوچک کند و با وارد شدن به چشمان نادیا، آن‌ها را به اصطلاح «سیم‌کشی مجدد» کند. هیچکدام از آن‌ها از این موضوع خبر نداشتند اما نادیای نابینا، با یک فرد کوتاه‌قدتر از خودش برخورد کردند. یکی از باهوش‌ترین دانشمندان آن تمدن، کاری کرد تا اندازه نادیا کوچک شود (آن هم درحالی‌که اسکات هنوز در چشمان او بود) تا بتواند خوب با او برخورد کند. زمانی‌که نادیا در یک وضعیت حبابی قرار گرفت، آن هم درحالی‌که هنوز نابینا بود و هیچکدام از تجهیزاتش را نداشت، اسکات تلاش کرد تا به واسطه‌ی مترجم جهانی که در کلاه نادیا بود، با اسیر کننده خود ارتباط برقرار کند.

اسکات لنگ در جنگل برفی در خط داستانی جنگ قلمروها

در همان ابتدا خیلی زود مشخص شد که انجام این کار چقدر سخت است. زیرا اسکات در همان اندازه مورچه‌ای خود گیر افتاده بود، نسبت به اسیر کننده‌های خودشان، آن هم درحالی‌که ذرات پیم او به پایان رسیده بود. به محض اینکه اسکات موفق به برقراری ارتباط شد، آن دانشمند کنجکاو از دیدن چنین اتفاقی به وجد آمد. او به اسکات و نادیا کمک کرد که تجهیزات خود را به‌دست بیاورند و از آن‌جا فرار کنند. اما متاسفانه از آنجایی که نادیا و اسکات برای مدت طولانی‌ای کوچک شده بودند، روی فیزیولوژی آن‌ها تاثیر گذاشته بود؛ آن‌ها کم کم در حال گرفتن ویژگی‌های ذرات کوانتومی بودند. خوشبختانه آن‌ها توانستند از این خصوصیات و ویژگی‌ها به نفع خودشان استفاده کنند و از مایکرو ورس بروند. تنها کاری که آن‌ها حالا باید انجام می‌دادند، این بود که خودشان را از یکدیگر جدا کنند. آن هم باتوجه‌به دسترسی به آزمایشگاه نادیا، کار راحتی به نظر می‌رسید.

  • جنگ قلمروها:

زمانی‌که ملکیث ارتشی را تشکیل داد و سربازان مختلفی را از قلمروهای متفاوت جمع‌آوری کرد، به سمت میدگارد رفت و تصمیم داشت که آن را در تسخیر خودش بگیرد. به همین ترتیب هم فریا از قهرمانان زمین خواست تا به‌صورت متقابل، با آن‌ها مبارزه کنند. غول‌های یخی توانستند فلوریدا را تسخیر کنند. از همین رو فریا از لنگ درخواست کرد تا گروهی از مردان غول پیکر یعنی «راز مالوترا، گولیاث جدید و اطلس را به سمت قلمروی دشمن هدایت کند و «یمیر» را که پدر غول‌های یخی بود، شکست دهد. لنگ از قبل به سمت میامی به راه افتاده بود تا کسی را نجات دهد. مشخص شد که «موون استون» یک سری از زنان فلوریدا را اسیر کرده بود.

در قسمت ۳ مجموعه Avengers Fairy Tales، اسکات تبدیل به یک کرم ابریشم می‌شود تا در ماجراجویی‌های کاساندرا، کنار دخترش باشد

او قصد داشت از این زنان به‌عنوان ندیمه استفاده کند تا بلکه بتواند یمیر را شکنجه و کنترل امور را در دست خودش بگیرد. آن‌ها تکه‌های مختلفی از بدن یخی او را جمع‌آوری کردند و قصد داشتند که غول‌های یخی جدیدی را بسازند؛ آن هم به خاطر اینکه در نظم نوین جهانی تنها رها شده بودند. در همان لحظه مشخص شد که یکی از ندیمه‌ها همان کسی است که تجهیزات مخصوص استینگر خود را در اختیار داشت و کاملا آماده بود که دیگر اسیران را هم آزاد کند. آن‌ها با کمک یکدیگر توانستند موون استون را متقاعد کنند که به جنون و دیوانی خودش پایان دهد. اما درست در همان لحظه‌ای که آن‌ها در حال بحث و گفت‌وگو بودند که چطور کار یمیر را به پایان برسانند، راز یک تصمیم اجرایی گرفت و او را آزاد کرد. او یکی از قربانیان موون استون بود و بدون هیچ حرف و استدلالی قلمرو را ترک کرد.

  • بازگشت به فلوریدا:

در این دوران، لنگ به فلوریدا بازگشت تا به دخترش نزدیک‌تر باشد. همسر سابق اسکات حالا دیگر از فعالیت ابرقهرمانی دخترش حمایت می‌کرد. از طرف دیگر هم از لنگ خواسته بود که اطراف او باشد و در زمینه آموزش و هدایت به کسی کمک کند. او دوباره به همان شرکت امنیتی خودش بازگشت و حالا قصد داشت که با استفاده از توانایی برقراری ارتباط با حشرات، پرونده‌ای را حل کند. در این دوران تمام زنبورهای یک کندوی کامل، به طرز اسرارآمیزی مرده بودند. اسکات هم قصد داشت که ته و توی این پرونده و ماجرایش را دربیاورد. او توانست «سوارم» را پیدا کند؛ کسی که مجبور شده بود تا با حشره ابرسربازی به نام «Macrothrax» همکاری کند. سوارم ۳ سرباز دیگر را هم به وجود آورد که «تاسک»، «ترد» و «وسپا» نام داشتند؛ اندرویدهای شبه انسانی که از حشرات درست شده بودند. لنگ برای اینکه آن‌ها را نسبت به تسخیر کردن دنیا متوقف کند، از دخترش خواست تا به او کمک کند.

قدرت‌ها و توانایی‌های اسکات لنگ انت من دوم

انت من در ابتدا توانایی و قدرت این را داشت که خودش و همچنین دیگر افراد و اشیاء را به همراه خودش، کوچک کند. آن‌ها آنقدر کوچک می‌شدند که به اندازه یک مورچه می‌رسیدند و بعد هم باز به شکل اصلی خود بازمی‌گشتند. اسکات این کار را با شکل گازی «ذرات پیم» که در محفظه مخصوصی در کمربندش نگه می‌داشت، انجام می‌داد. به مرور زمان، او این توانایی را کسب کرد که به خواست خودش اندازه را تغییر دهد. او همچنین می‌تواند که به اندازه زیر-میکروسکوپی هم برسد و از همین رو توانسته به بینهایت «جهان زیراتمی» وارد شود. او در اندازه یک مورچه، هنوز هم قدرت‌های معمولی خودش را دارد. کلاه ایمنی و سایبرنتیکی انت من، به او اجازه می‌دهد که ارتباط تله پاتیکی اولیه‌ای را با حشرات برقرار کند.

او در کلاه خود تجهیزات تقویت صدا هم قرار داده که به انسان‌های معمولی این قدرت را می‌دهد که صدای او را بشنوند. این کلاه ایمنی همچنین دارای محافظ صورت شیشه پلکسی است که قابلیت جمع شدن و تأمین هوای محدود را هم دارد. لنگ آموزش‌های خیلی زیادی را در زمینه الکترونیک پشت سر گذاشته است و یک متخصص محسوب می‌شود. او یک مدرک تکنسین الکترونیک هم دارد. او در طی مدت زمانی هم که در زندان بود، دوره‌های مخصوص و مختلفی را در همین زمینه الکترونیک، پشت سر گذاشت. در دوران مختلف، لنگ حتی تغییرات مورد نظر خودش را هم در تجهیزات انت من به وجود می‌آورد؛ به‌عنوان مثال دستگاه پخش‌کننده گاز پیم در کلاه، به‌جای اینکه آن را در کمربند خود قرار دهد یا قرار دادن یک اختلالگر در کلاهش، برای اهداف تهاجمی.

پل رود در قالب شخصیت انت من در حال خندیدن

در انتها به انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت اسکات لنگ/انت من در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی کریسپین فریمن
  • انیمیشن سریالی Avengers Assemble محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی گرنت جورج و جاش کیتون
  • انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی گرنت جورج
  • انیمیشن Lego Marvel Super Heroes: Avengers Reassembled محصول سال ۲۰۱۵ با صداپیشگی گرنت جورج
  • انیمیشن سریالی Guardians of the Galaxy محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی گرنت جورج و جاش کیتون
  • فیلم Ant-Man محصول سال ۲۰۱۵ با بازی پل راد
  • فیلم Captain America: Civil War محصول سال ۲۰۱۶ با بازی پل راد
  • فیلم Ant-Man and the Wasp محصول سال ۲۰۱۸ با بازی پل راد
  • فیلم Avengers: Endgame محصول سال ۲۰۱۹ با بازی پل راد
  • بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی جاش کیتون
  • بازی Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷
  • بازی Lego Marvel's Avengers محصول سال ۲۰۱۶
  • بازی Marvel Contest of Champions محصول سال ۲۰۱۴
  • بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
  • بازی Marvel Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی جاش کیتون
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده