نویسنده: محسن ظهرابی
// شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۵۹

نقد فیلم The Peanut Butter Falcon

فیلم The Peanut Butter Falcon «شاهینِ کره بادام زمینی» به کارگردانی مشترک تیلور نیلسون و مایکل اسچوارتز درباره زاک، بیمار سندروم دان، است که از آسایشگاه فرار می‌کند تا آزادی را تجربه کند. با زومجی و نقد این فیلم همراه باشید.

فیلم‌هایی که یک سفر را به تصویر می‌کشند در مسیر بلوغ شخصیت‌ها قدم برمی‌دارند. آدم‌های به ظاهر متضاد با ویژگی‌های مشترک همراه می‌شوند تا مشکلاتی را به کمک هم پشت سر بگذرانند و درنهایت به مقصد برسند. لحظه رسیدن به مقصد متوجه می‌شوند که چقدر تغییر کرده‌اند. در شاهین کره بادام زمینی این سفر فرار از تعهدات و قوانین نامطلوب به سمت آزادی است. سفر فیلم The Peanut Butter Falcon تا حدی یادآور فیلم به یادماندنی خانم سان‌شاین کوچولو (Little Miss Sunshine) است.

در سان‌شاین دختر بچه تپلی برای شرکت در یک مسابقه رقص همراه خانواده‌اش و یک ون زرد رنگ به جاده می‌زند و در این بین اتفاقات زیادی را تجربه می‌کنند. فیلم The Peanut Butter Falcon «شاهینِ کره بادام زمینی» نه با کیفیتی مشابه اما با الگویی نزدیک به سان‌شاین پیش می‌رود. زاک از آسایشگاه فرار می‌کند و در مسیرش با تایلر آشنا می‌شود و با هم به سفری قدم می‌گذرانند تا زاک به آرزوی خود یعنی دیدن کشتی‌کج کار محبوبش سالت واتر برسد و بتواند کشتی‌کج یاد بگیرد. شاهین کره بادام‌زمینی فیلمی ساده و در عین حال دوست‌داشتنی است که براساس الگوی سفر قهرمان ساخته شده است. اگر به دیدن فیلم علاقه‌مند شدید پس از تماشای فیلم ادامه متن را بخوانید.

تکه‌هایی از فیلم در ادامه لو خواهد رفت.

شاهین کره بادام زمینی از آن‌دسته فیلم‌های هیجان‌انگیزی نیست که میخ‌کوب‌تان کند و پر از اتفاقات درگیر کننده باشد. قرار است در بستری کم‌کنش‌تر در ارتباط بین انسان‌ها عمیق شود و تعریفی از دوستی ارائه کند. قرار است به یک بیمار سندروم دان به‌عنوان یک انسان احترام گذاشته شود. جایی از فیلم تایلر به زاک می‌گوید: «تو شاید نتوانی در مسابقات بسکتبال شرکت کنی اما خیلی کارها از دستت برمی‌آید.» نکته همین‌جاست. زاک عیبی جسمانی و ذهنی دارد. مثل هر انسان دیگری که محاسن و معایبی دارد. آدم‌های زیادی هستند که سندروم دان ندارند و در عین حال نمی‌توانند در مسابقات حرفه‌ای بسکتبال شرکت کنند. هر کس بسته به توانایی‌هایش می‌تواند در رشته‌ای موفق شود. زاک هم قرار است با کمک دوستانش در کشتی‌کج شانس خودش را امتحان کند.

شخصیت سندروم داون در فیلم The Peanut Butter Falcon

آدم‌های به ظاهر متضاد با ویژگی‌های مشترک همراه می‌شوند تا مشکلاتی را به کمک هم پشت سر بگذرانند و درنهایت به مقصد برسند. لحظه رسیدن به مقصد متوجه می‌شوند که چقدر تغییر کرده‌اند. در شاهین کره بادام زمینی این سفر فرار از تعهدات و قوانین نامطلوب به سمت آزادی است

زاک و تایلر یک ویژگی مشترک دارند و آن نفرت‌شان از زندگی پیشین‌شان است. آن‌ها به‌دنبال راه فراری می‌گردند تا آزادی بیشتری را تجربه کنند. زاک مدت‌ دو سال و نیم در آسایشگاه زندگی کرده و چند بار تلاش کرده فرار کند که ناموفق بوده است. تایلر هم بعد از مرگ برادرش به خاطر اختلاف‌هایی که با دیگران دارد پس از آنکه وسایل همکارانش را به آتش می‌کشد مجبور می‌شود فرار کند. زاک و تایلر تفاوت‌هایی هم دارند. زاک می‌داند به چه علت از آسایشگاه فرار کرده و به چه نقطه‌ای می‌خواهد برسد.

او یک هدف و آرزو دارد. اما تایلر هدف مشخصی ندارد فقط می‌خواهد از جایی که قرار گرفته فرار کند. شاید یکی از دلایل افت فیلم در میانه به همین ضعف در شخصیت‌پردازی تایلر بازگردد. او هدف مشخصی ندارد که مخاطب دنبالش کند و برای دستیابی به آن هیجان داشته باشد. علاقه‌اش به النور (پرستار آسایشگاه) تنها جذابیتی است که در میانه داستان برای شخصیت به‌وجود می‌آید. یک رابطه عشقی معمولی که با چاشنی طنز و کل‌ کل جلو می‌رود و در انتها به یک رابطه صمیمی منجر می‌شود.

فیلم‌هایی که در سفر می‌گذرند تضادی که بشر هر روز با آن مواجه است را هدف قرار داده‌اند. دوگانه تکرار و هیجان. زندگی به‌طور دائم سعی می‌کند روند تکراری و کسالت‌بار برای انسان ایجاد کند. در یک زندگی تکراری و در قفس هیجان به صفر نزدیک می‌شود. هر چند زاک با نقشه‌هایی که برای فرار از آسایشگاه می‌کشد زندگی در قفس را هم با هیجان طی می‌کند. سفر در ذات خود همیشه هیجان دارد چون مدام انسان با اتفاقاتی رو‌به‌رو می‌شود که توانایی پیش‌بینی‌اش را ندارد. مثلا وقتی زاک و تایلر می‌خواهند از رودخانه رد شوند نزدیک است که یک کشتی، زاک را زیر بگیرد. مسابقات کشتی‌کج یا دیدار با سالت واتر هم پر از هیجان و انرژی است. هیجانی که نقطه مقابل بعضی لحظه‌های کسل‌کننده آسایشگاه است که زاک مجبور است روبروی تلویزیون بنشیند و چیزی را تماشا کند که دوست دارد تجربه کند.

شخصیت های النور و تایلر در حال صحبت در فیلم The Peanut Butter Falcon

فیلم‌هایی که در سفر می‌گذرند تضادی که بشر هر روز با آن مواجه است را هدف قرار داده‌اند. دوگانه تکرار و هیجان. زندگی به‌طور دائم سعی می‌کند روند تکراری و کسالت‌بار برای انسان ایجاد کند. در یک زندگی تکراری و در قفس هیجان به صفر نزدیک می‌شود

مشکلی که در روند شخصیت‌پردازی النور و تایلر وجود دارد که باعث شده هیجان فیلم کم شود و بعضی از تصمیم‌های شخصیت‌ها غیرمنطقی جلوه کند آن است که تغییر شخصیت‌ها یک‌دفعه و بدون برنامه‌ریزی رخ می‌دهد. مثلا النور که در تمام فیلم به‌دنبال برگرداندن زاک به آسایشگاه است در انتهای فیلم تصمیم می‌گیرد همراه زاک و تایلر به فلوریدا برود. بدون آنکه برای همچین تغییر شخصیتی برنامه‌ریزی مشخصی در طول فیلم وجود داشته باشد.

تایلر هم تا حدی بدون تغییر می‌ماند. او هدفی در زندگی ندارد و فقط به زاک کمک می‌کند. در انتها هم کتک می‌خورد و پس از آن همراه‌با زاک و النور به فلوریدا می‌رود. درواقع شخصیت او با ابتدای فیلم تغییر چندانی نکرده است. مجموعه رخدادهایی که در طول مسیر اتفاق افتاده آنقدر تأثیرگذار نبوده‌اند که بتواند شخصیت‌های داستان را تغییر بدهد. برخلاف فیلم خانم سان‌شاین کوچولو که همه شخصیت‌های درگیر در سفر تغییری در سبک زندگی و تصمیماتشان برای آینده به وجود می‌آيد. هر کدام از شخصیت‌های خانواده بنا به سفری که تجربه می‌کنند و اتفاقاتی که از سر می‌گذرانند تصمیم می‌گیرند آینده را به روشی تازه از سر بگیرند. یک سفر دستاوردی بهتر از این می‌تواند داشته باشد؟ دستاوردی بهتر از تغییر؟

قایق در میان دریا در فیلم فیلم The Peanut Butter Falcon

اگر بخواهیم به شکل نمادین به سه شخصیت اصلی فیلم نگاه کنیم می‌توانیم هم‌نشینی این سه شخصیت را به ساختار روانی انسان تشبیه کنیم. زاک به‌دلیل بیماری‌اش نمی‌تواند به‌تنهایی زندگی کند و نیاز به مراقبت و کنترل دارد. او بی مهابا به سمت هدف خود حرکت می‌کند مگر آنکه عاملی او را باز دارد. او در یک دوگانه بین عامل بازدارنده - محدود‌کننده و عامل آزادی‌بخشش ایستاده است. النور نماد آن عامل بازدارنده و نهی کننده وجود است. او مسئول آسایشگاه است. آسایشگاه محلی است که زاک را به اسارت برده است. النور نماد عوامل بازدارنده مثل سنت و مذهب است. در فیلم هم مدام نهی می‌کند و می‌خواهد که جلو زاک را بگیرد. مدام در طول فیلم زاک و تایلر را تعقیب می‌کند تا جلوی لذت بردن آن‌ها را بگیرد. وقتی می‌بیند که آن‌ها مهمانی گرفته‌اند عصبانی می‌شود و آن‌ها را شماتت می‌کند. او همیشه مخالف کارهای خارج از برنامه و پیش‌بینی نشده است.

تایلر نماد خوی وحشی و آزادی‌بخش وجود است. او مدام فرمان به آزادی و رهایی می‌دهد و به زاک کمک می‌کند تا انرژی خود را به بیرون ساطع کند. آن‌ها جشن می‌گیرند. کارهای ممنوعه انجام می‌دهند. بی‌محابا به دل دریا می‌زنند و درنهایت زاک را تشویق می‌کند که در مسابقه کشتی‌کج شرکت کند. برای آنکه بتواند زاک را به انتهای مسیر لذتش نزدیک کند باید دست عامل بازدارنده را به فرمان قفل کند. در حقیقت مسیر ارضای لذت زاک از جنگ بین النور و تایلر تبعیت می‌کند و زاک باید انتخاب کند از کدام‌یک پیروی کند.

تایلر و النور نشسته روی قایق در فیلم شاهین کره بادام زمینی

شاهین کره بادام زمینی یک ساختار ساده و محتاطانه دارد. از الگوهای پیشین نهایت بهره را برده و در بعضی لحظات توانسته کمدی خلق کند

شاهین کره بادام زمینی یک ساختار ساده و محتاطانه دارد. از الگوهای پیشین نهایت بهره را برده و در بعضی لحظات توانسته کمدی خلق کند. بعضی از اتفاقات فیلم مثل چند دقیقه ابتدایی (که قرار است یقه تماشاگر را بگیرد.) بامزه و تأثیرگذار از آب درآمده اما نبود شخصیت‌های پرداخت شده و پشت هم ردیف کردن حوادث در طول داستان بدون آنکه وحدتی بین حوادث باشد و بشود نتیجه‌ای از ارتباط بین آن‌ها گرفت باعث کسالت‌بار شدن بخشی از فیلم شده است. در مجموع می‌شود فیلم را دوست داشت اما نمی‌شود چندان با دلایل منطقی از امکانات فیلم تعریف کرد. شاهین کره بادام زمینی یک فیلم سرگرم کننده است که می‌تواند یک بعد از ظهر جمعه وقتی همه فیلم‌های اسکار را دیده‌اید به تماشایش بنشینید و کمی سرگرم شوید و درنهایت فردا صبحش به دوستتان معرفی‌اش نکنید.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده