// سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۵۸

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Forbidden Kingdom تا Clueless

از روایتی فانتزی درباره‌ی پادشاه میمون‌ها و یک اثر اقتباسی قدرتمند و غیر انگلیسی‌زبان تا اثر درخشان ادگار رایت در سال ۲۰۱۰ و الماسی بیرون‌آمده از سینمای کمدی-عاشقانه-نوجوانانه‌ی دهه‌ی ۹۰ میلادی با نام Clueless.

همان‌قدر که گاهی رفتن به سراغ سینماهای کشورهای مختلف می‌تواند فرصت لمس شیرینی‌های تازه‌ای را به مخاطب ببخشد، بعضا فیلم‌هایی جالب و واقعا خاص از دل همکاری جدی دو کشور برای ساخت اثری به‌خصوص بیرون می‌آیند. چون این فیلم‌ها می‌توانند چه از لحاظ ارائه‌ی حس‌وحال مد نظر خود به تماشاگر و چه در ترکیب عناصر فرهنگی متفاوت درخشان باشند و پیامی قابل‌توجه را انتقال دهند.

اما این فیلم‌ها از آن‌جایی که به‌طور معمول قصد جذب تماشاگرهای بسیار متفاوت را دارند، گاهی به سرعت قدم به گروه آثار عامه‌پسند می‌گذارند و به همین خاطر سریع‌تر از آن‌چه می‌توان انتظار داشت، توسط رسانه و کارشناس‌های اسمی به قتل می‌رسند. ولی حقیقت این است که مخاطب آگاه می‌داند یک فیلم ارزشمند از نظر هنری می‌تواند به‌شدت گره‌خورده به فرهنگ عامه و سرگرم‌کننده یا کاملا دور از عادات تماشاگر باشد.

فهرست پیش‌رو نیز باتوجه‌به همین مقدمه‌ی کوتاه، ۲ فیلم سینمایی خلق‌شده توسط دو کشور متفاوت را دارد و در کل نیز شامل آثاری می‌شود که تماشاگرهای نسبتا متضادی را هدف می‌گیرند. این‌گونه که فیلم‌های اول و آخر فهرست دو مورد از خلاقانه‌ترین و معنادارترین کمدی‌های سرگرم‌کننده‌ی دوران خود هستند و آثار دوم و سوم قرارگرفته در دل مقاله هم به درد عاشقان فیلم‌های رزمی متفاوت و قصه‌گویی‌های استعاری و عمیق راجع به کودکان می‌خورند.

فیلم Scott Pilgrim vs. the World

(Scott Pilgrim vs. the World (2010

وقتی ادگار رایت، نویسنده و کارگردان آثاری همچون فیلم Baby Driver در سال ۲۰۱۰ میلادی فیلم اکشن، رمانتیک و کمدی ویژه‌ی خود را به روی پرده‌های نقره‌ای فرستاد، همه به اندازه‌ی امروز عاشقش نشدند. البته که «اسکات پیلگریم دربرابر دنیا» هرگز فیلمی سرزنش‌شده نبود و کسی نمی‌توانست زیبایی‌های آن را انکار کند. اما دنیا برای شناخت ستاره‌های آن و از همه مهم‌تر درک ساختار خاص داستان‌گویی اثر که با الهام از بازی‌های ویدیویی لایه‌بندی شده بود، به زمان احتیاج داشت. یکی از بزرگ‌ترین موانع در مسیر کشف ارزش‌های فیلم Scott Pilgrim vs. the World نیز بدون شک سرگرم‌کنندگی بی‌پایان آن است. این فیلم طوری مخاطب را می‌خنداند و با کاراکترهای اجراشده توسط بازیگرهایی چون مایکل سرا، مری الیزابت وینستد، کریس ایوانز، آنا کندریک و بری لارسون همراه می‌کند که سخت می‌توانیم مگر با تماشای چندباره به زیر موسیقی‌های الکتریک و تصویرسازی‌های فوق‌العاده اغراق‌آمیز آن بنگریم.

داستان Scott Pilgrim vs. the World درباره‌ی پسر جوان و تقریبا شکست‌خورده‌ای است که هنگام حرکت درون جاده‌ی رسیدن به فرد مورد علاقه‌ی خویش چاره‌ای به جز مبارزه با افراد گوناگون ندارد و باید عملا مثل برخی بازی‌های ویدیویی و داستان‌های کلاسیک، برای نجات شاهزاده از قلعه به اصطلاح چند باس‌فایت را پشت سر بگذارد. این مبارزات نیز در اکثر مواقع بر مبنای نواختن موسیقی پیش می‌روند و تلاش بی‌پایان او برای رسیدن به هدف را به نمایش می‌گذارند.

کارگردان به سرعت با استفاده از تکنیک‌هایی غیرمنتظره‌ای مانند استفاده از اِلِمان‌های متعلق به جهان انیمه‌های ژاپنی به فیلم خود روایتی تند و گیرا می‌بخشد و کاری می‌کند بیننده شدت آشنایی داستان کلی آن را بی‌اهمیت بداند. سپس با استفاده از کاراکترهایی که هرکدام نمادی از سدهای قرارگرفته در مقابل انسان طی سنین مختلف هستند، پروتاگونیست خویش و تماشاگر را به چالش دعوت می‌کند. نتیجه‌ی ترکیب تمامی برنامه‌ریزی‌های لایق احترام او نیز خلق فیلمی متفاوت، حال‌خوب‌کن و خنده‌آور شده است که برای افراد معتقد به گره خوردن عبارت سینمای هنری با فیلم‌های شبیه به برج زهرمار برای مخاطب عام، حکم خار در چشم و استخوان در گلو را دارد.

فیلم The Forbidden Kingdom

(The Forbidden Kingdom (2008

اگر همواره با علاقه فیلم‌های هالیوودی متمرکز روی کاراکترهای به‌شدت آشنا با جلوه‌های گوناگون فرهنگ عامه را دنبال می‌کنید و همزمان علاقه‌ی قابل توجهی به فیلم های فانتزی رزمی چینی دارید، باید حداقل یک بار The Forbidden Kingdom را تماشا کرده باشید. این محصول مشترک سینمای چین و امریکا که درصد بسیار بالایی از بازیگرهای آن را هنرمندهای سینمای آسیای شرقی همچون جکی چان و جت لی تشکیل می‌دهند، قصه‌ای درباره‌ی تلاش یک انسان برای پیدا کردن دوباره‌ی خود به کمک فرهنگ مورد احترامش را به زیبایی تصویر کرده است.

پادشاهی ممنوعه

قصه از جایی آغاز می‌شود که پسری نوجوان و بسیار علاقه‌مند به فیلم‌های کونگ-فویی و افسانه‌های چینی ناگهان خود را پس از تحمل دقایقی تلخ، به‌جای یک شهر مدرن درون یک حکومت باستانی می‌بیند؛ محلی که پادشاهی ممنوعه در آن حکم‌ران‌های حقیقی را دور ساخته است و قهرمانی دوست‌داشتنی و در عین حال دارای برخی شیطنت‌ها را به اسارت درمی‌آورد. برای کاراکتر اصلی قصه ورود به این منطقه همچون با وحشت قدم گذاشتن به درون یکی از فیلم‌های مورد علاقه‌ی او است و برای انسان‌های ساکن پادشاهی وی می‌تواند حکم یک انسان به‌خصوص وعده‌داده‌شده توسط افسانه‌ها را داشته باشد. The Forbidden Kingdom در عین آن که گاهی واقعا یک فیلم کمدی خوب به حساب می‌آید، اصلا خالی از جدیت نیست و ابایی از اهمیت دادن به قصه‌ی جالب خود نداشته است. به همین خاطر هنگام تماشای تلاش‌های فرد گم‌شده برای تطبیق خود با شرایط جدید یا دنبال کردن نبردهایی که همزمان پرشده از شکست و پیروزی هستند، بسیاری از بینندگان، اثر را همان‌گونه که باید جدی می‌گیرند و با همه‌ی استعاره‌پردازی‌های درستش می‌فهمند.

فیلم The Forbidden Kingdom هم گاهی در پرداخت به برخی رخدادها عجول است و هم طی درصدی از دقایق خود شخصیت‌پردازی‌ها را بدون پیشرفت نگه می‌دارد. ولی درنهایت فیلمی سرگرم‌کننده برای دسته‌ی خاصی از مخاطب‌ها محسوب می‌شود که حدودا ۱۰۰ دقیقه از وقت تماشاگر را می‌گیرد و به شکلی زیرپوستی از چرایی اهمیت تک‌تک نژادها می‌گوید؛ نسل‌های متفاوتی از انسان‌ها که فرهنگ‌ها و اسطوره‌های خود را آفریدند و آدم امروز می‌تواند برای بهتر و شیرین‌تر زندگی کردن همیشه به هرکدام از آن‌ها که می‌خواست، چنگ بزند.

راستی فراموش نکنید که مخاطب کم سن‌وسال پس از تماشای «پادشاهی ممنوعه» شانس چند شب لذت بردن از رویاهایی را دارد که در آن‌ها پا به پای Monkey King به مبارزه با لشگر ارباب جنگ می‌پردازد.

فیلم Whale Rider

(Whale Rider (2002

نیکی کارو سال‌ها قبل از آن که تبدیل به کارگردان فیلم Mulan (مولان) دیزنی شود، با آفرینش فیلم Whale Rider، محصول سال ۲۰۰۲ میلادی براساس رمان خانوادگی و درامی با نام مشابه توانست اسم خود را روی زبان افراد گوناگون بیاندازد. چرا که با این فیلم به خوبی در دل موشکافی سنت‌های منطقه‌ای-تاریخی، ریشه‌های یکی از دغدغه‌های جوامع انسانی امروز را بررسی کرد و از همه‌ی آدم‌هایی گفت که به هر دلیل قبل از آن که فرصت رویا دیدن را داشته باشند، می‌فهمند تنها اجازه‌ی تخیل مثبت راجع به سرنوشت خویش درون چارچوب‌های تعیین‌شده را دارند. از همه بدتر هم آن که انگار هیچ‌کس نمی‌داند نخستین بار چه کسی چنین قوانین ضعیف و ظالمانه‌ای را وضع کرده است. Whale Rider به شکلی قابل لمس از دردهایی می‌گوید که خود ایجادکنندگان‌شان هم نمی‌فهمند به کدام علت باعث‌وبانی وارد شدن آن‌ها به دیگر انسان‌ها هستند.

فیلم نیکی کارو به‌عنوان اثر مشترک آلمان و نیوزیلند دقیقا در همان محلی فیلم‌برداری شد که رمان مرجع به توصیف آن می‌پردازد و از طراحی صحنه و لباس کم‌خرج اما چشم‌نوازی بهره می‌برد. پس از نمایش فیلم در جشنواره تورنتو صدای تشویق بسیاری از منتقدها بلند شد و چند ماه بعد بازیگر نوجوان اصلی فیلم با ۱۳ سال سن رکورد کم‌سن‌ترین فرد نامزدشده برای دریافت جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اول زن تاریخ اسکار را شکست. رکوردی که البته نزدیک به یک دهه‌ی بعد، نقش‌آفرینِ اصلی و ۹ساله‌ی فیلم Beasts of the Southern Wild آن را به نام خود زد.

بنیاد فیلم بریتانیا Whale Rider را در گروه «پنجاه فیلم سینمایی که همه‌ی انسان‌های رسیده به سن ۱۴سالگی باید آن‌ها را دیده باشند» طبقه‌بندی کرده است.

بی سرنخ

(Clueless (1995

ایمی هکرلینگ در مقام نویسنده و کارگردان و آلیسیا سیلورستون در مقام بازیگر اصلی فیلم Clueless جزو معدود آدم‌های حاضر در دنیای خلق آثار مدیوم‌های سینما و تلویزیون هستند که مخاطب‌های زیادی بدون دیدن یک اثر دیگر در کارنامه‌ی این افراد به آن‌ها احترام می‌گذارند. چرا که می‌فهمند نه‌تنها یک فیلم آرامش‌بخش و بهترکننده‌ی حس‌وحال خود را مدیون همین انسان‌ها بوده‌اند، بلکه بسیاری از محصولات تحسین‌شده‌ی دیگر هم‌سبک هم با وام گرفتن از ساخته‌ی آن‌ها به جایگاه فعلی رسیدند.

از سال ۱۹۹۶ میلادی تا سال ۲۰۲۰ میلادی فیلم عاشقانه‌ی نوجوانانه، خنده‌آور و لایق توجهی پخش نشده است که حداقل اندکی تحت تاثیر کارهای انجام‌شده توسط فیلم Clueless نباشد. چرا که به تصویر کشیدن داشته‌های بیش از حد نزدیک به چشم انسان و پنهان‌مانده از نگاه او تقریبا همیشه عنصری کلیدی در این فیلم‌ها به حساب می‌آید و Clueless آن را به کمک نقش‌آفرینی‌های دیدنی و اغراق‌آمیز بازیگرهای خود عالی به تصویر می‌کشد.

این آدم دقیقا شبیه به یکی از تابلوهای کلود مونه به نظر می‌رسه. دقیقا مثل همون نقاشی‌ها از دور قابل قبول جلوه می‌کنه ولی از نزدیک حکم یک افتضاح کامل رو داره! - شِر هارُویتز

این‌جا بیشتر از آن که صرفا شاهد استفاده‌ی بی‌معنی از کلیشه‌هایی چون حکم‌رانی یک کاراکتر ثروتمند بر محل تحصیل خود باشیم، با آدم‌هایی قابل باور کردن همراه می‌شویم که هرکدام تا حدی روی شکل‌گیری زندگی خویش تأثیرگذار بوده‌اند. مثل بسیاری از ما آدم‌ها آن‌ها هم نمی‌دانند که روش صحیح زندگی را با حرکت در کدام مسیر دنبال خواهند کرد و بر پایه‌ی تعاریف ابتدایی خود از درست و غلط روزها و شب‌ها را پشت سر می‌گذارند. ولی اگر به این باور رسیدید که فضای رنگارنگ فیلم نشان‌دهنده‌ی متناسب بودن صرف اثر برای مخاطب نوجوان است، احتمالا یکی از همان تماشاگرهایی به حساب می‌آیید که دیدن فانتزی‌های تلویزیونی عالی روز مثل سریال Stranger Things را برای مخاطب بزرگ‌سال توهین‌آمیز تلقی می‌کنند. در حقیقت Clueless برای بیننده‌ای که هنگام مواجهه با چنین آثاری گارد نداشته باشد، راجع به همه‌ی ما و ندیدن‌های خواسته یا ناخواسته‌ای است که نه فقط به شخص که به اطرافیان او نیز آسیب می‌زنند؛ در عین آن که اگر اتفاق نیافتند و جلوی رسیدن انسان به لحظاتی بسیار بهتر را نگیرند، آدم‌های همراه‌شده با او را هم شادتر و آرام‌تر خواهند کرد.

می‌پرسید در دنیای شاهکارهایی همچون فیلم Lady Bird گرتا گرویگ و فیلم Boyhood ریچارد لینک‌لیتر بزرگ، مخاطبِ تازه دیگر دلیلی برای تماشای فیلم Clueless با بازی پل راد (مرد مورچه‌ای دنیای سینمایی مارول!) نخواهد داشت؟ به قول شر هارُویتز، صد سال!


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده