نویسنده: رضا علمی
// چهار شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۱

نگاهی به نبوغ و هنر استنلی کوبریک در ساخت فیلم A Clockwork Orange

در این مطلب نگاهی داریم به‌مراحل ساخت فیلم «پرتقال کوکی»، شاهکار سینمایی استنلی کوبریک و اینکه وی چطور توانست با بودجه‌ای اندک و بهره از نبوغ خود، صحنه‌های ماندگاری در تاریخ سینما خلق کند.

معمولاً ساخت فیلم‌هایی که تبدیل به‌شاهکارهای سینمایی می‌شوند، برای تولیدکنندگان ارزان تمام نمی‌شود. فیلم 2001: A Space Odyssey استنلی کوبریک، فیلمی با ریتم آرام، تِم داستانی پیچیده و البته پروژه‌ای بسیار هزینه‌بر برای تولیدکنندگان بود که در زمان خود هزینهٔ ساخت ۱۲ میلیون دلاری را به‌سازندگان تحمیل کرد. فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» قصه‌ٔ دو فضانورد با نام‌های دیوید بومن و فرانک پول را روایت می‌کند که در همراهی با کامپیوتر هوشمند سفینه‌شان یا همان هال ۹۰۰۰، در حال سفر به‌سیاره‌ٔ مشتری هستند و این داستان‌گویی، برخلاف انتظارتان نه از فضا، که از صدها سال قبل روی زمین و زمانی‌که هنوز میمون‌ها به‌جای انسان‌ها روی این کره‌ٔ خاکی زندگی می‌کردند، آغاز می‌شود. فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» برنده جایزهٔ بهترین جلوه‌های ویژه تصویری اسکار شد و در بخش‌‌های بهترین طراحی صحنه، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی، نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شد. در این فیلم بازیگرانی چون کِر دوله، گری لاکوود، ویلیام سیلوستر و داگلاس رین فقید در نقش شخصیت (صداپیشه) هال ۹۰۰۰ حضور داشتند و به‌ایفای نقش پرداختند.

A Clockwork Orange

هزینهٔ ساخت حماسهٔ فضایی کوبریک آن‌چنان بالا بود که بسیاری از منتقدان به‌ کوبریک خرده گرفتند و فشاری روی وی آوردند که این کارگردان باید فیلمی با بودجهٔ کم هم بسازد تا عیارِ کارگردانی‌اش مشخص شود. سه سال بعد وی با ساخت فیلم A Clockwork Orange (پرتقال کوکی)، پاسخی کوبنده به‌این دست منتقدان داد و هزینهٔ این فیلم جریان‌ساز، متفاوت و تابوشکن، تنها ۲ میلیون دلار تمام شد. گویی کریستوفر نولان بعد از ساخت فیلم The Dark Knight (شوالیهٔ تاریکی)، فیلم Memento (یادگاری) را می‌ساخت یا پیتر جکسون حماسه‌ساز، بعد از ساخت سه‌گانهٔ The Lord Of The Rings (ارباب حلقه‌ها)، فیلم Dead Alive (که با نام مرده مغز شناخته می‌شود) ۳ میلیون دلاری را می‌ساخت.

استنلی کوبریک چطور با این قضیه کنار آمد، اینکه بعد از ساخت چند فیلم با بودجهٔ بالا، فیلمی کم‌هزینه، اما در کیفیت همان آثار بسازد؟ از ایجاد صحنه‌های ساده‌تر تا استفاده پویا از دوربین فیلم‌برداری و حرکات دوربین به‌شکلی متفاوت و البته مفید، استفاده از فلاش‌های روی دوربین ارزان‌قیمت تا استفاده فراوان از تکنیک دوربین روی دست، همگی سبب شدند فیلم کوبریک گیرا، ساده و معرکه از آب دربیاید، اثر شهودی باشد و در هر دوره‌ای تازگی خود را حفظ کند. پس ساخت یک شاهکار سینمایی با بودجهٔ محدود هم شدنی است، اما سختی فراوان دارد و نبوغ زیادی می‌طلبد و در این مطلب قرار است از هوش سرشار مردی بگوییم که چنین کاری را شدنی کرد.

A Clockwork Orange

در طول ساخت فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، استنلی کوبریک با فیلم‌برداری با نام جفری آنسورث همکاری کرد تا به‌فضای علمی-تخیلی و فانتزی اکتشافات فضایی، رنگ‌وبویی حقیقی ببخشد و گرمای زندگی را وارد اتمسفرِ سرد خارج از جو زمین کند، اما در اواخر ۳۳ ماه مراحل فیلم‌برداری این پروژه، جفری آنسورث مجبور به‌ترک کار شد و دستیار او، جان آلکات، مدیریت فیلم‌برداری پروژه را بر عهده گرفت. آخرین مرحلهٔ فیلم‌برداری «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، همان صحنهٔ ابتدایی معروف و سرآغاز عصر انسان بود و فیلم‌برداری این صحنه را جان آلکات انجام داد. از آنجایی که کوبریک خود دستی در عکاسی و فیلم‌برداری داشت، تمام مراحل فیلم‌برداری را به‌دقت زیر نظر گرفت و این مورد تنها به فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» مربوط نمی‌شد و وی در تمام فیلم‌هایی که ساخت، نظارت شدیدی بر بخش فیلم‌برداری داشت و وسواس زیادی به‌خرج می‌داد تا بهترین نتیجه را به‌دست آورد، اما صحنهٔ سرآغاز عصر انسان برای کوبریک و آلکات، دوره‌ای جدید را رقم زد و اوج این همکاری هم به فیلم Barry Lyndon (بری لیندان) ختم شد که برای آلکات اسکار بهترین فیلم‌برداری را به‌ارمغان آورد. این دو نفر در دیگر اثر کوبریک، یعنی فیلم تحسین‌شدهٔ ژانر وحشت، The Shining (درخشش)، همکاری دوباره‌ای داشتند.

A Clockwork Orange

اما داستان فیلم «پرتقال کوکی» با فیلم‌هایی که بودجهٔ ساخت بالایی داشتند بسیار فرق داشت. در ساخت فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، تقریباً تمامی استودیوهای مترو گلدوین مایر درگیر همین پروژه بودند و چند استودیوی دیگر هم در ساخت این حماسهٔ فضایی پرخرج همکاری داشتند. مراحل ساخت و فیلم‌برداری «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، به‌آرامی پیش‌ می‌رفت، بسیار طاقت‌فرسا و پیچیده بود و از همه مهم‌تر هزینه‌ای سنگین تراشید که کمر سازندگان را به‌راستی خم کرد. فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» درابتدای اکران نقدهای متفاوتی دریافت کرد و آن زمان اثر کوبریک را شاهکار نمی‌خواندند و منتقدان تنها دست

فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» درابتدای اکران نقدهای متفاوتی دریافت کرد و آن زمان اثر کوبریک را شاهکار نمی‌خواندند و منتقدان تنها دست روی یک چیز می‌گذاشتند و آن هم بودجهٔ ساخت فیلم بود و با نقدهای خود به کوبریک فشار می‌آوردند که او باید به‌استودیوهای فیلمسازی ثابت کند که بلد است فیلم کم‌خرج هم بسازد

روی یک چیز می‌گذاشتند و آن هم بودجهٔ ساخت فیلم بود و با نقدهای خود به کوبریک فشار می‌آوردند که او باید به‌استودیوهای فیلمسازی ثابت کند که بلد است فیلم کم‌خرج هم بسازد. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، بودجهٔ ساخت این فیلم حدود ۱۲ میلیون دلار بود، اما «پرتقال کوکی» تنها با ۲ میلیون دلار ساخته شد. به‌این سؤال بازگردیم که استنلی کوبریک چطور با این قضیه کنار آمد، اینکه بعد از ساخت چند فیلم با بودجهٔ بالا، فیلمی کم‌هزینه، اما در کیفیت همان آثار بسازد؟ از چه تکنیک‌های سینمایی بهره برد تا هزینهٔ پروژه بسیار پایین آمد؟ فیلم کوبریک گیرا، ساده و معرکه از آب درآمد و هر بار تماشای آن لذت‌بخش شد و این فیلم تاریخ مصرف ندارد. پس ساخت یک شاهکار سینمایی با بودجهٔ محدود هم شدنی است، اما سختی فراوان دارد و نبوغ زیادی می‌طلبد. وقتی بودجهٔ بی‌نهایتی داشته باشید با آن چه می‌کنید؟ وقتی هر چیزی خواستید برایتان فراهم آوردند دیگر چه بهانه‌ای دارید؟ در مقام مقایسه بین دو فیلم «پرتقال کوکی» و «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، جان آلکات بدین پرسش چنین پاسخ داد:

فیلم «پرتقال کوکی» فضای تاریک‌تری داشت و خب طبیعتاً فیلم‌برداری آن هم دراماتیک‌تر شد. داستانی مدرن بود که در دلِ دههٔ مترقی و پیش‌روی ۸۰ میلادی روایت می‌شد، اگرچه باید بگویم خیلی روی آن دوره در فیلم تأکید نشد.

وینسنت لوبراتو که مؤلف کتاب زندگینامهٔ استنلی کوبریک بود در وصف فیلم «پرتقال کوکی» چنین نوشته است:

آن را فیلمی می‌خواندند که واقعاً فضایِ سردی داشت و استایل فیلم‌برداری آن طوری بود که فضای دلمرده و سرد و خشکی را به‌تصویر می‌کشید.

A Clockwork Orange

از ‌داستان فیلم «پرتقال کوکی» بگوییم که به‌سه بخش تقسیم می‌شد، بخش ابتدایی مربوط‌به‌شخصیت الکس و دارودسته‌اش ‌می‌شد که دزدی، تجاوز و حملات وحشیانه آن‌ها به‌اشخاص بود. بخش دوم شخصیت الکس راهی زندان می‌شود و تحت درمانِ جدید با نام لودویکو قرار می‌گیرد و درنهایت بخش سوم و انتهایی که الکس از زندان آزاد می‌شود و در اینجا قربانیانش در بخش ابتدایی، همان بلاهایی که وی بر سر آن‌ها آورده بود، بر سرش می‌آورند و به‌نوعی انتقام‌جویی می‌کنند. استنلی کوبریک درجهت مشخص‌کردن این سه بخش و جداکردن آن‌ها از یکدیگر، تصمیم می‌گیرد از پلت‌های رنگی و استایل فیلم‌برداری و البته دوربین متفاوتی استفاده کند. وینسنت لوبراتو از تکنیک‌های فیلم‌برداری متفاوتی در کتاب خود نام می‌برد و می‌گوید که کوبریک برای هر بخش از چه ترفندهایی استفاده کرد.

در بخش ابتدایی که با شخصیت الکس به‌عنوان یک فرد جانی و بسیار خشن آشنا می‌شویم، استنلی کوبریک و جان آلکات از نور زیاد در صحنه استفاده می‌کنند و به‌اصطلاح از تکنیک High Key استفاه کردند که در این تکنیک نور زیادی به‌برخی بخش‌های سوژه یا صحنه تابانده می‌شود، این دو همچنین از زوم سیال و سریع برای ایجاد حس آشوب در تماشاچی بهره بردند و از دالی یا همان وسیله‌ای که دوربین روی آن قرار می‌گیرد و پایه‌ای سیار برای حرکت دوربین در جهات مختلف است، استفاده کردند. در بخش دوم که صحنه‌های زندان را شاهد بودیم، نورِ سردی به‌کار برده شد و تُن‌های رنگی کاملاً فلت و یکدست بودند و حرکت دوربین در این صحنه‌های بی‌رنگ، غمزده و محزون، طولانی می‌شد و حسِ فضایی بالینی و درمانی به‌تماشاچی می‌داد. در بخش سوم و نهایی نیز که دوران پسادرمان الکس را شاهد هستیم، به‌همان محیط ابتدایی که با الکس آشنا شدیم بازمی‌گردیم، اما این مرتبه شدت نور کم یا از تکنیک Low Key استفاده شده و همه‌چیز رندری از رنگ خاکستری است. درواقع استفاده از رنگ‌های بی‌روح و یکدست و اشباع‌نشده، به‌توصیف بهتر آنچه مکافاتِ اعمال شخصیت الکس بود کمک می‌کرد.

استنلی کوبریک درجهت مشخص‌کردن سه بخشِ داستانی و جداکردن آن‌ها از یکدیگر، تصمیم می‌گیرد از پلت‌های رنگی و استایل فیلم‌برداری و البته دوربین متفاوتی استفاده کند

در بیشتر صحنه‌های فیلم‌برداری فیلم «پرتقال کوکی» از نور طبیعی یا نوری که بخشی از لوکیشن بوده یا فلاش روی دوربین (از نوع بزرگ)، استفاده شده است. در صحنهٔ «بارِ کورووا میلک» مشاهده می‌کنید که لامپ‌های پرنور و فلاش‌های قوی در صحنه استفاده شده است که آن‌ها جزوی از لوکیشن هستند و مدل کوچک‌تر این لامپ‌ها در خانهٔ شخصیت کت لیدی هم وجود داشت. استفاده از این لامپ‌ها هم سرعت کار را افزایش می‌داد، هم از هزینه‌های اضافی برای نورپردازی تخصصی پشت صحنه کم می‌کرد. اما کوبریک ترفند دیگری نیز بکار برده بوده و استفاده از لامپ‌هایی بود که سایه ایجاد نمی‌کردند که فضایی آینده‌گونه به‌صحنه‌ها می‌داد و دو لامپ بزرگی که در صحنهٔ حمام‌گرفتن شخصیت الکس می‌بینیم از همین دست لامپ‌ها بودند. این لامپ‌های بزرگِ کروی به‌بهترین شکل در اتاق الکس و خانهٔ شخصیت آقای الکساندر هم استفاده شدند. در صحنهٔ ورود به‌زندان و جایی که الکس دفتر اسامی را امضاء می‌کند هم ردیفی از این لامپ‌های بدون سایه را مشاهده می‌کنیم که نمونهٔ کوچک لامپ‌های بزرگ کروی هستند و از سقف آویزان شده‌اند. جان آلکات در مورد اینکه چطور نور کافی در این صحنه‌ها وجود داشت چنین گفت:

از لامپ‌هایی ۱۰۰۰ واتی که به‌نسبت دیگر لامپ‌ها وزن کمتری داشتند استفاده کردیم و نور را به‌سقف تاباندیم و از چترهای عکاسی منعکس‌کنندهٔ نور استفاه کردیم.

A Clockwork Orange

از آنجایی که خیلی راحت می‌شد این لامپ‌های به‌ظاهر بزرگ، اما کم‌وزن را در صحنهٔ فیلم‌برداری جابه‌جا کرد، دست کوبریک بسیار باز بود تا دوربین را هرجای اتاق که می‌خواهد ببرد و این موضوع در صحنه‌ای که شخصیت الکس به‌شخصیت کت لیدی حمله‌ور می‌شود به‌وضوح مشخص است. جان آلکات نیز عاشق این لامپ‌های بزرگِ قابل حمل شده بود. بااین‌حال گفته می‌شود در برخی صحنه‌ها نیاز به‌نور بیشتری داشتند و یکی از معروف‌ترین این صحنه‌ها، صحنه‌ای است الکس و دارودسته‌اش، شخص خانه‌به‌دوشی را به‌باد کتک می‌گیرند. در این صحنه لامپ در جایی قرار داده شد که این‌طور به‌نظر می‌رسید چراغ خیابان آن تونل را روشن کرده بود. باربارا دالی، طراح گریم این فیلم در این رابطه گفت:

ما همیشه کلی وقت صرف نورپردازی می‌کردیم و یکی از ویژگی‌هایی که استنلی داشت و بسیار دوستش داشتم این بود که وی همیشه برای هر خلق هر صحنه، وقت زیادی می‌گذاشت.

از عالی‌ترین ویژگی‌های فیلم‌هایی که استنلی کوبریک می‌سازد و بخش اعظم کیفیت کار وی، مربوط‌به‌قاب‌بندی بی‌نظیر صحنه‌ها است که از نگاه عکاس‌محور وی سرچشمه می‌گیرد و این ویژگی در مورد «پرتقال کوکی» نیز صدق می‌کند. کوبریک زمانی در یک مصاحبهٔ در این رابطه چنین گفته بود:

وقتی که ‌بهترین و مهم‌ترین لحظات فیلمی را در نظر می‌گیریم، من این‌طور فکر می‌کنم که شما (به‌عنوان تماشاچی) تقریباً همیشه درگیر تصاویر می‌شوید تا صحنه‌ها و ابداً به‌دیالوگ فکر هم نمی‌کنید. ویژگی‌ای که یک فیلم به‌نحو احسن باید از آن بهره ببرد، استفاده از تصاویر و موسیقی است و فکر می‌کنم این‌ها لحظاتی هستند که در خاطر شما باقی می‌مانند.

A Clockwork Orange

در فیلم‌های کوبریک این ویژگی به‌وفور یافت می‌شود و از صحنهٔ شوخی الکس با یکی از اعضای دسته‌اش که با باتوم خود ضربهٔ بدی به‌وی می‌زند تا آن‌جا که چشمان وی را به‌زور با دستگاه باز نگه داشته‌اند یا آنجایی که ضربهٔ نهایی را به کت لیدی می‌زند.

استنلی کوبریک در مصاحبه‌ای دیگر به‌اینکه چه اندازه حرف زدن در مورد فیلم‌برداری و تدوین یک فیلم دشوار است، اشاره کرد و چنین گفت:

بحث سلایق مختلف درمیان است و گرفتن تصمیمات دشواری که لازم نیست حتی به‌آن‌ها اشاره کرد و هرچه بیشتر در این موارد توضیح دهید مثل این می‌ماند که بخواهید نت‌های یک آلبوم موسیقی را به‌صورت بکوارد بخوانید. چنین تصمیماتی را باید در کسری از ثانیه در هنگام فیلم‌برداری بگیرید و این تصمیمات هم تنها به‌سلیقه و تخیل کارگردان برمی‌گردد.

از نظر کوبریک، کارگردان باید راهی پیدا کند تا بتواند تماشاچی را در لحظه لحظهٔ فیلم درگیر داستان کند و وی را به‌فکر فرو برد در مورد اینکه به‌کل چه اتفاقی در حال رخ دادن است و از همه مهم‌تر، فیلم در هر لحظه سرگرم‌کننده باشد

باوجود تمام این صحبت‌ها، کوبریک فاش ساخت مهم‌ترین چیزی که وی همواره در نظر داشته است، سرگرم‌کننده نگه‌داشتن اثر است. اینکه به‌عنوان یک کارگردان مطمئن شوید هر بخش از داستان سرگرم‌کننده است، هر بخش از نقش‌آفرینی بازیگران سرگرم‌کننده است، هر بخش از مراحل فیلم‌برداری سرگرم‌کننده است و این در مورد همهٔ مراحل ساخت یک فیلم صدق می‌کند. خب این یعنی چه؟ یعنی اینکه هارمونی کاملی میان داستان و نقش‌آفرینی بازیگران و شخصیت‌ها وجود داشته باشد و همه‌چیز قابل باور باشد، اما با تمام این‌ها هم هنوز فیلمِ خوبی نخواهیم داشت، اگر نتیجهٔ کار سرگرم‌کننده نباشد. از نظر کوبریک، کارگردان باید راهی پیدا کند تا بتواند تماشاچی را در لحظه لحظهٔ فیلم درگیر داستان کند و وی را به‌فکر فرو برد در مورد اینکه به‌کل چه اتفاقی در حال رخ دادن است. جان هارلن که شوهر خواهر کوبریک و تهیه‌کنندهٔ فیلم‌های وی بود در این رابطه چنین گفته است:

همه‌چیز به‌اوج‌رسانی موقعیت‌های داستانی و تشدید لحظاتِ حساس فیلم مربوط می‌شود، خوب و بد دراین‌میان مطرح نیست و همهٔ اتفاقات داستانی به یکدیگر مرتبط هستند و ریشه در آنچه دوست داریم و آنچه از آن ترس داریم دارند. البته همواره باید حواستان به‌این موضوع باشد که این اوج‌دادن‌ها و تشدید لحظات، تن به‌کلیشه نزند.

استنلی کوبریک برای جذابیت تصویری بخشیدن به ‌فیلم خود، از همان نگاهی استفاده کرد که جان آنتونی برجس ویلسون، نویسندهٔ رمان «پرتقال کوکی» در کتاب خود استفاده کرده بود و در شخصیت الکس همان نگاهی وجود دارد که در کتاب توصیف شده بود. بااین‌حال کوبریک اعتقاد داشت که وجه شهودی و درون‌یافتی، درنهایت از اهمیت بیشتری نسبت به‌تجزیه‌وتحلیل برخوردار است. برای رسیدن به‌همین تجربهٔ شهودی در صحنه‌های مختلف، کوبریک دائما از زوم‌کردن دوربین روی چیزی یا برعکس آن، در جهت روایت داستان این فیلم بهره می‌برد. کوبریک همیشه به‌تکنولوژی‌های جدید و مهندسی‌های تازه در صنعت فیلمسازی علاقمند بود و اگر زمانی تکنولوژی‌ای که وی نیاز داشت هنوز به‌وجود نیامده بود یا همگانی نشده بود و به‌دست آوردنش آسان نبود، باتوجه‌به‌نیازهای خود تصمیم می‌گرفت وسیله‌ای شخصی‌سازی‌شده درست کند. هکسل وکسلر، فیلمبردار افسانه‌ای هالیوود (وی یکی از مشهورترین مدیران فیلم‌برداری جهان بود و برای فیلم‌های «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟» و «در راه افتخار»، جایزهٔ اسکار بهترین فیلم‌برداری را از آن خود کرده بود)، کوبریک را به‌فردی با نام اد دی‌گلیو معرفی کرد که وی رئیس یک شرکت محصولات سینمایی در شهر لس آنجلس بود. وکسلر به کوبریک گفته بود که اد دی‌گلیو، پاسخگوی هرگونه نیازی است که یک فیلمساز دارد.

A Clockwork Orange

دی‌گلیو یک دوربین استاندارد ۳۵ میلیمتری Mitchell BNC خرید و آن را مطابق میل کوبریک تغییر داده و یک جوی‌استیک کنترلی به‌آن اضافه کرد تا هنگام استفاده از لنزهای زوم، عملکردی روان داشته باشد، درست به‌همان کیفیتی که موتور کریستال درونی دوربین BNC داشت. دی‌گلیو بعداً همان دوربینی را که برای کوبریک دست‌کاری کرده بود بهتر هم کرد، به‌شکلی که حال کوبریک می‌توانست لنز فوق سریع زایس که دیافراگم فوق‌العادهٔ F 0.7 را داشت، روی آن سوار کند و کوبریک با این لنز توانست صحنه‌های تاریک فیلم «بری لیندان» که تنها نور شمع برخی صحنه‌ها را روشن می‌کرد، فیلم‌برداری کند. اما در فیلم «پرتقال کوکی»، دی‌گلیو تغییری در دوربین BNC ایجاد نکرد تا نمایش بازتابنده صحنه‌ها حفظ شود، بدین معنی که دیگر امکان استفاده از چشمی دوربین وجود نداشت، چون چشمی آنچه را دوربین می‌توانست ببیند، در اختیار فیلمبردار قرار نمی‌داد، اما این ویژگی بدی هم نبود و دست کوبریک برای استفاده از لنزهای خاص بسیار بازتر شد. کوبریک از دی‌گلیو خواست که یک لنز زوم با نسبت ۲۰:۱ برای دوربین ۳۵ میلیمتری‌اش فراهم کند، دی‌گلیو هم به کوبریک گفت که می‌توانند از لنز ۱۶ میلیمتری مارک Angenieux که همان ویژگی را دارد استفاده کنند و درعوض اکستندر ۲x (دو برابرکنندهٔ زوم لنز) روی لنز سوار کنند و نتیجه هم همان فرمت ۳۵ میلیمتری خواهد شد. اما خب کسانی که با دنیای عکاسی و لنز و نور آشنایی دارند می‌دانند که مشکلی در اینجا به‌وجود آمد و آن هم از دست رفتن دو گام نوری بود؛ دی‌گلیو در رابطه با این مشکل چنین توضیح داد:

روز بعد تلکسی از کوبریک دریافت کردم که وی چنین توضیح داده بود دوربین ۳۵ میلیمتری که با آن فیلم‌برداری می‌کند، دارای نسبت تصویر ۱.۶۶:۱ است... بعد هم وی کلی معادلات ریاضی آورد و قضیه فیثاغورثی آن مشکل را برای من باز کرد که چطور ایکس به‌توان فلان عدد با ایگرگ به‌توان فلان عدد چه می‌شود و خلاصه بگویم این را می‌خواست بگوید که با لنز ۱۶ میلیمتری، نیازی به‌اکستندر ۲x ندارم و اکستندر ۱.۶۱x کار من را راه می‌اندازد؛ از همین رو دیگر دو گام نور هم از دست نمی‌دهیم، شاید یک گام یا نهایتاً یک گام و نیم. این همه توضیحاتی که کوبریک داد و سخنرانی مفصلی که برایم کرد، من را به‌این فکر فرو برد که باز هم گیر یک نابغه افتاده‌ام و این شخص (کوبریک)، یکی از آن کارگردانان دیوانه است. من هم با برن لوی، دوست قدیمی‌ام که در شرکت لنزسازی Angenieux کار می‌کرد تماس گرفتم و گفتم «برن، من گیر این کارگردان خل وضع و دیوانه افتاده‌ام که چنین چیزی از من می‌خواهد». برن گفت: «خب، خودت می‌دانی اد که ما فقط اکستندر ۱.۶x داریم». من هم گفتم لعنت! این اکستندر کاربرد دیگری دارد. خلاصه کنم که حال می‌توانستم یک لنز ۱۶ میلیمتری برای کوبریک بگیرم و اکستندر روی آن سوار کنم و درنهایت همان چیزی را که کوبریک خواست به‌او دادم.

این لنز مدتی در نمایشگاه آثار کوبریک در سان فرانسیسکو قرار داشت که در تصویر پایین آن را مشاهده می‌کنید و لنز وسطی است.

A Clockwork Orange

این لنز بعداً برای زوم‌کردن و گرفتن لانگ شات‌های فیلم «بری لیندان» استفاده شد. بد نیست بدین نکته هم اشاره کنیم که لنز سمت چپ در همان تصویر بالا، لنزی است که کوبریک برای گرفتن شات فوق‌العادهٔ صحنهٔ رقص نیکول کیدمن و اسکای دومونت در فیلم Eyes Wide Shut (چشمان بازِ بسته) استفاده کرد.

استنلی کوبریک درابتدای قرار گرفتن پشت دوربین، عاشق بستن قاب‌های ساده بود که سوژهٔ اصلی در مرکزیت آن جای بگیرد. وی این عادت را بارها و بارها در طول دوران فیلمسازی خود انجام داد، اما در زمان ساخت فیلم «پرتقال کوکی» بدین نکته پی برد که باید کمی هم نگاه آوانگاردانه چاشنی عادات همیشگی‌اش کند

علت اصرار استنلی کوبریک به‌داشتن نسبت تصویر ۱.۶۶:۱ در فیلم «پرتقال کوکی»، مشکلات فراوانی بود که وی در زمان ساخت فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» و با فرمت ۷۰ میلیمتری داشت که فرمت تصویر بسیار عریض ۲.۲۰:۱ را به‌وجود آورده بود. دلیل دیگر استفاده از فرمت فشرده‌تر در فیلم «پرتقال کوکی»، ترس از سروکله‌زدن با تکنیک‌هایی چون پنینگ (تکنیک عکاسی و فیلم‌برداری که سوژه‌ها واضح و شارپ هستند و پس‌زمینه مات و بلوری به‌تصویر کشیده می‌شود) و تکنیک اسکن بود که برای استفاده در تلویزیون و پرکردن قاب مربعی‌شکل آن زمان تلویزیون‌ها مناسب بود. جالب است که کوبریک در زمان ساخت فیلم خود، به‌نوع نمایش آن در تلویزیون نیز فکر می‌کرد و سعی می‌کرد در مراحل تولید پروژه، این جزئیات را هم رعایت کند.  

استنلی کوبریک درابتدای قرار گرفتن پشت دوربین، عاشق بستن قاب‌های ساده بود که سوژهٔ اصلی در مرکزیت آن جای بگیرد. وی این عادت را بارها و بارها در طول دوران فیلمسازی خود انجام داد، اما در زمان ساخت فیلم «پرتقال کوکی» بدین نکته پی برد که باید کمی هم نگاه آوانگاردانه چاشنی عادات همیشگی‌اش کند؛ وی در این رابطه چنین توضیح داد:

روایت یک داستان به‌شکلی‌ واقع‌گرایانه، درواقع انتخاب ریتمی کند و گاه خسته‌کننده‌ است و نیازهای روحی-روانی که تماشاچی دارد را ارضاء نمی‌کند. احساس می‌کنم چیزهای خیلی زیادی در مورد زندگی و جهان وجود دارد که واقع‌گرایی نمی‌تواند تمام ابعاد آن را پوشش دهد.

در زمان تماشای فیلم «پرتقال کوکی»، بلافاصله متوجه سادگی قاب‌بندی و صحنه‌ها می‌شوید، حتی صحنه‌هایی که شلوغ و رنگارنگ و تنش‌زا به‌نظر می‌رسند. هر شاتی که در این فیلم گرفته شده است، هدفمند بوده و تنها صفت عالی را می‌توان برای شات‌های بی‌نظیر این فیلم بکار برد؛ اولین صحنهٔ برخورد شخصیت الکس با شخصیت آقای دالتوئد را به‌یاد آورید، کل این صحنه تنها با دو دوربین گرفته شده است. وقتی از کوبریک پرسیده شد که درمجموع چند شات در این فیلم گرفته است، وی چنین پاسخ داد:

همیشه بین زمان و پول و کیفیت، سرِ ناسازگاری وجود دارد. اگر کلی شات بگیرید، یا باید کلی هزینه کنید، یا اینکه از کیفیت کلی کار و نقش‌آفرینی‌ها بزنید. متوجه شدم وقتی صحنه‌ای را فیلم‌برداری می‌کنم، چندمرتبه این کار را می‌کنم، اما سعی نمی‌کنم زاویه‌های مختلف را امتحان کنم و شات‌ها زیاد شود. سعی می‌کنم تا آنجایی که ممکن است صحنه‌ را ساده نگه دارم تا حواسم به‌نقش‌آفرینی بازیگران باشد و نهایت بازی را از آن‌ها بگیرم و این کار را به‌نحوی انجام دهم که بازیگران مجبور نباشند چند بار صحنه‌ای را از زاویه‌های مختلف بازی کنند. ازطرف‌دیگر در صحنه‌های اکشن که به‌نسبت کار فیلم‌برداری آسان‌تر است، ترجیح می‌دهید انواع زاویه‌های مختلف را امتحان کنید تا درنهایت در اتاق تدوین چیز جالبی از کار دربیاید.

A Clockwork Orange

استنلی کوبریک از یک دوربین کوچک Arriflex 2C برای گرفتن شات‌های اکشنی که نیاز بود با تکنیک دوربین روی دست گرفته شود، استفاده می‌کرد و این دوربین نه‌تنها به‌وی اجازه می‌داد راحت، دوربین به‌دست در هر جایی که خواست برود، بلکه دست وی را باز می‌گذاشت تا به‌بازیگران نزدیک‌تر شود، ویژگی‌ای که با دوربین Mitchell BNC شدنی نبود؛ بسیاری از صحنه‌های مربوط‌به‌تجاوز، دعوا و زدوخورد با دارودستهٔ بیلی‌بوی و صحنهٔ ستیز با کت لیدی، با همین دوربین Arriflex 2C که تصویر آن را در بالا مشاهده می‌کنید، گرفته شده است. این دوربین به‌علت توانایی نزدیک‌شدن به‌سوژه‌ها، حسِ سراسیمگی و دل‌آشوبی زیادی به‌صحنه‌ها داده است. استنلی کوبریک معمولاً خود دوربین را به‌دست می‌گرفت و تکنیک دوربین روی دست را در تمامی صحنه‌های فیلم «پرتقال کوکی»، خود انجام داده است و وی این کار را در فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» نیز خود انجام داده بود؛ وی در این رابطه چنین گفت:

وقتی که دوربین روی پایهٔ سیار قرار دارد، با آغاز فیلم‌برداری می‌توانید با اپراتور دوربین همراه شوید و به‌وی نشان دهید که در هر شات چه قابی را ببندد، اما زمانی‌که دوربین را در دست دارید، این کار شدنی نیست. گاهی اوقات برای نشان‌دادن احساسات گوناگون و نمایش برخی تأثیراتِ حسی روی شخصیت داستان، تنها باید از تکنیک دوربین روی دست استفاده کرد و راه دیگری ندارید، گاهی اوقات هم از این تکنیک استفاده می‌کنید، چون برای گرفتن شات، فضای حرکتی زیادی ندارید یا مانعی راه شما را می‌بندد.

کوبریک در مصاحبه‌ای دیگر، صحبت‌های خود را چنین ادامه داد:

علاوه‌بر اینکه استفاده از این تکنیک در زمان فیلم‌برداری برای من سرگرم‌کننده است، تقریباً توضیحِ اینکه در زمان فیلم‌برداری روی دست چه هدفی در سر دارید، نه‌تنها برای من که برای اپراتورهای فیلم‌برداری بااستعداد و خیلی حساس در کارشان هم سخت است.

استنلی کوبریک درنهایت در زمان فیلم‌برداری صحنهٔ درگیری شخصیت الکس با شخصیت کت لیدی، تصمیم گرفت دوربین به‌دست شود و به‌شکلی ۳۶۰ درجه‌ای محیط را پوشش دهد. کوبریک با دوربین Arriflex 2C صحنه را فیلم‌برداری کرد و تمام تیم سازنده از اتاق بیرون رفتند. برای گرفتن چنین صحنه‌هایی، تنها حضور بازیگران و البته شخص کوبریک لازم بود، البته الکساندر واکر، ژورنالیست و یکی از اعضای سازندهٔ فیلم «پرتقال کوکی» که در پشت صحنه حضور داشت و وسايل کار را حمل می‌کرد هم درکنار کوبریک بود و در رابطه با آن صحنه چنین توضیح داده است:

دائم در صحنه جابه‌جا می‌شدیم و واقعاً به‌سختی می‌توانستیم تعادل خود را حفظ کنیم و در آخر هم زمین خوردیم و تقریباً از حال رفته بودیم که گرفتن شات تمام شد. زمانی‌که فیلم اکران شد، استنلی چندتا از نگاتیوهای فیلم را برای من فرستاد که در صحنه‌ها حضور داشتم!

A Clockwork Orange

بدون شک یکی از بهترین صحنه‌های اکشن فیلم، صحنه‌ٔ معروف اسلوموشن‌شده‌ای است که شاهد حضور شخصیت الکس و دارودسته‌اش هستیم. آنجایی که الکس احساس می‌کند جایگاه وی به‌عنوان رهبر گروه، تهدید می‌شود و به‌دارودستهٔ خود حمله می‌کند و آن‌ها را به‌دریاچه می‌اندازد. کوبریک در مورد این صحنه چنین گفت:

می‌خواستم راهی پیدا کنم که تمام خشونتی که در این صحنه وجود دارد، دارای سبک خاص خود باشد و البته تا جای ممکن موقعیت را همچون رقص یک دستهٔ باله درآوردم. اگر صحنه را به‌شکل اسلوموشن درنمی‌آوردیم، درگیری الکس با دارودسته‌اش ۱۴ ثانیه طول می‌کشید، ولی من می‌خواستم با اسلوکردن فیلم، حرکتی نرم‌وروان و دوست‌داشتنی از اعضای این گروه داشته باشم.

کافی است سرعت این صحنه را زیاد کنید تا از حالت اسلوموشن دربیاید و ببینید در حالت واقعی چه صحنه‌ای را شاهد می‌بودیم. حس‌وحال به‌کل تغییر می‌کرد و صحنه را لودگی فرامی‌گرفت. کوبریک با این تصمیم خود نشان داد که سینما چه قدرتی برای در کنترل گرفتن چشم و ذهن تماشاچی دارد. صحنهٔ دیگری هم وجود دارد و آن هم جایی که الکس با دو خانم جوان در فروشگاه آثار موسیقی ملاقات می‌کند و آن دو را به‌اتاق خود دعوت می‌کند و صحنه روی دور تند می‌رود و قطعهٔ پیش‌درآمد معروف اپرای ویلیام تل، با سازهای الکترونیکی درهم‌آمیخته می‌شود.

A Clockwork Orange

در آن فروشگاه آثار موسیقی که درواقع زیر داروخانهٔ چلسی در محلهٔ کینگ روود قرار دارد، کوبریک از لنز ۹.۸ میلیمتری Angenieux استفاده کرد که به‌وی اجازه می‌داد زاویهٔ ۹۰ درجه از محیط داشته باشد. این لنز دیافراگم فوق‌العادهٔ F 0.95 داشت و لنز فوق سریعی بود و از همین رو کوبریک می‌توانست در شرایط نوری خیلی ضعیف و نورِ محیطی کم هم صحنه خود را به‌راحتی فیلم‌برداری کند. مراحل فیلم‌برداری در آن فروشگاه رکوردهای موسیقی، چند روزی به‌طول انجامید و گفته می‌شود کوبریک عاشق دختر مو سیاه که یکی از همراهان الکس بود شد و این دختر اصلیتی استرالیایی داشت. جالب اینجا است که آن دختر درنهایت از کوبریک خواست نام وی را از تیتراژ انتهایی فیلم حذف کند، چون دوست نداشت والدینش که در استرالیا بودند، از ماجرا بویی ببرند و درواقع وی اصلاً نمی‌خواست فیلم را آن‌ها ببینند و اگر این کار را کرده باشد، پدر و مادرش را از تماشای شاهکاری سینمایی محروم کرده است.

پیش‌زمینهٔ داستانی بیشتر شخصیت‌هایی که در فیلم‌های کوبریک حضور دارند، معمولاً بیان نمی‌شود یا اینکه شخصیت‌هایی را می‌بینیم که قوس شخصیتی فراوانی دارند و اغلب تغییر زیادی در طول فیلم می‌کنند و یکی از مثال‌ها، شخصیت جوکر در فیلم «غلاف تمام‌فلزی» است، اما از‌سوی‌دیگر، شخصیت‌ها همیشه پایانی کوبنده و قوی دارند

درمجموع فیلم‌برداری صحنهٔ اتاق با پخش قطعهٔ پیش‌درآمد معروف اپرای ویلیام تل، ۲۸ دقیقه طول کشید. دوربین بزرگ Mitchell BNC جلوی در اتاق را گرفته بود و به‌همین خاطر نه کسی می‌توانست داخل شود، نه بازیگران می‌توانستند در آن نیم ساعت از اتاق خارج شوند. کوبریک هم می‌خواست این صحنه درنهایت روی دور تند باشد و با موسیقی همراه شود. مالکوم مک‌داول (بازیگر نقش شخصیت الکس) که از علاقهٔ کوبریک نسبت به‌آن دختر مو سیاه آگاه بود، در آن صحنه زمان بیشتری را صرف وی کرد تا حسابی کفر کوبریک را درآورد و کار به‌جایی رسید که صدای کوبریک درآمد و گفت: «اوکی، کافیه دیگه! کافیه!» و مک‌داول هم گویا نمی‌توانست جلوی خندهٔ خود را بگیرد. درواقع صحنهٔ ویلیام تل، یکی از دلایل اصلی درجهٔ سنی X یا همان خیلی بالای ۱۸ سال است که فیلم گرفت. سِر کریستوفر فریلینگ که تاریخ‌شناسِ فرهنگی است در رابطه با روی دور تند بردن چنین صحنه‌هایی در فیلم‌های سینمایی چنین گفت که این کار سبب می‌شود بین تماشاچی و آنچه در حقیقت درحال رخ دادن است، نوعی فاصله گذاشته شود. درحقیقت استفاده از این تکنیک سبب می‌شود تماشاچی کمی از فضای کلی فیلم فاصله بگیرد و فرصت تنفس و فکر کردن دربارهٔ آنچه تابه‌حال دیده است را به‌دست می‌آورد.

کوبریک در بسیاری از فیلم‌های خود از چنین ترفندهایی استفاده می‌کند و تماشاچی بیشتر مجذوب اتفاقی که در حال رخ دادن است شده و کمی از بار احساسی ماجرا در این مواقع کاسته می‌شود. پیش‌زمینهٔ داستانی بیشتر شخصیت‌هایی که در فیلم‌های کوبریک حضور دارند، معمولاً بیان نمی‌شود یا اینکه شخصیت‌هایی را می‌بینیم که قوس شخصیتی فراوانی دارند و اغلب تغییر زیادی در طول فیلم می‌کنند و یکی از مثال‌ها، شخصیت جوکر در فیلم Full Metal Jacket (غلاف تمام‌فلزی) است، اما از‌سوی‌دیگر، شخصیت‌ها همیشه پایانی کوبنده و قوی دارند و این طور بگوییم که فیلم‌های کوبریک تا زمانی‌که فیلم واقعاً به‌پایان نرسیده باشد، پایان‌یافته تلقی نمی‌شود. پایان‌ فیلم‌های کوبریک، لحظهٔ آغاز تفکر بی‌وقفه تماشاچی پیرامون صحنه صحنهٔ فیلم است و دائم این حس دست می‌دهد که باید فیلم را دوباره ببینم، همچون یک آهنگ خوب که دائم روی تکرار گذاشته می‌شود. وقتی از کوبریک پرسیدند که چرا صحنهٔ ویلیام تل را روی دور تند یا اصطلاحاً فست‌موشن قرار داده است، وی چنین پاسخ داد:

از دید من روش خوبی برای هجوکردن آن اتفاق رایجی که در زمان فیلم‌برداری چنین صحنه‌هایی که از روش اسلوموشن استفاده می‌کنند است و اسم این کار را هم هنر می‌گذارند.

A Clockwork Orange

به‌نظر می‌رسد کوبریک در خلق صحنهٔ معروف ویلیام تل، تحت تأثیر یکی از صحنه‌های یک فیلم عجیب و نامأنوس از سینمای ژاپن با عنوان Funeral Parade of Roses (تشییع جنازه گل‌های رز)، اثر توشیو ماتسوموتو و محصول ۱۹۶۹ بوده است؛ فیلمی که با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان نیز همراه شده بود. علاوه‌بر صحنهٔ فست‌موشن، آن تصاویر دهان در دهان‌هایی که در هنگام تقابل الکس و کت لیدی شاهد بودیم، در فیلم ژاپنی هم بود.

پایان فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» با تصویر نوزاد و شروع فیلم «پرتقال کوکی» با تصویر الکس است که خود بیان‌گر حقیقتی تلخ به‌شیوه‌ای هوشمندانه است

خلاصه اگر هوس تماشای فیلمی عجیب‌وغریب با ریتمی متفاوت، مملو از اتفاقات نامعقول و دیوانه‌کننده و البته پر از تکنیک‌های سینمایی به‌سرتان زد، حتماً فیلم «تشییع جنازه گل‌های رز» را تماشا کنید و خود به‌شباهت آن با اثر کوبریک پی خواهید برد و بعید است کوبریک این فیلم را ندیده باشد و مهم‌تر از آن، از فیلم خیلی خوشش نیامده باشد! بد نیست به‌نکتهٔ ریزی که کوبریک در فروشگاه آثار موسیقی گنجانده بود نیز اشاره‌ای داشته باشیم، جایی که وی نسخهٔ وینیل موسیقی متن فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» را در قسمت بیرونی میز فروشنده چسابنده بود، البته نکتهٔ مهم‌تری هم بین این دو فیلم بود و اگر این دو فیلم را پشت‌سرهم تماشا کنید بدان پی می‌برید و آن هم پایان فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی» با تصویر نوزاد و شروع فیلم «پرتقال کوکی» با تصویر الکس است که خود بیان‌گر حقیقتی تلخ به‌شیوه‌ای هوشمندانه است؛ در پایین این دو صحنه را مشاهده می‌کنید:

A Clockwork Orange

یکی دیگر از صحنه‌هایی که کوبریک در ساخت آن‌ها تخصص دارد و هیجان زیادی داشت و سرگرم‌کننده هم بود، رانندگی دیوانه‌وار الکس و دارودسته‌اش به‌سوی مقصدی بود که تنها یک نام داشت: خشونت عریان و بی‌حد. وینسنت لوبراتو در مورد آن صحنه چنین گفت:

فیلم‌برداری در صحنه‌ای که هنوز در حال ساخت بود، انجام شد و صحنه‌آرایی در شب‌هنگام بود، با پس‌زمینه‌ای که نور زیادی داشت و به‌شکلی که حالتی شبح‌‌گونه‌ای به‌وجود آمده بود. نور زیادی که پروژکتور پشتی می‌تابید، خیلی روشن و تک رنگ بود و ناخودآگاه ما را یاد صحنه‌ای از فیلم Nosferatu (نوسفراتو) فریدریش ویلهلم مورنائو می‌اندازد که خون‌آشامِ داستان سوار بر ارابه، به‌شکلی ترسناک در دِل شب می‌تازد. در شات‌های میان‌برش‌ می‌بینیم که صورت الکس به‌شکلی که زیاد مشخص نباشد، با نور ماشین‌های روبه‌رویی روشن شده است.

استنلی کوبریک برای ساخت فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، از پروژکتورهای فراوان و افکت‌های نوری زیادی استفاده کرد و وینسنت لوبراتو گفت که کوبریک احتمالاً بدین دلیل از چنین شیوه‌ای برای نورپردازی در فیلم «پرتقال کوکی» استفاده کرده است تا در صحنه‌های حساس و اوجی فیلم، این پیام را برساند که شخصیت الکس و دارودسته‌اش، بسیار سرخوش و هیجانی هستند. کوبریک از پروژکتور پشتی در یکی از صحنه‌های فیلم «چشمان بازِ بسته» نیز استفاده کرده بود (عکس پایین) تا حالتی رؤیاگونه به‌صحنهٔ مورد نظرش بدهد. چنین صحنه‌هایی که حالتی رؤیاگونه دارند در فیلم «پرتقال کوکی» هم زیاد وجود داشت، مخصوصاً زمانی‌که شخصیت الکس مشاعرِ خود را در خیال‌پردازی‌های دائم خود از دست می‌داد یا تحت تأثیر استفاده از مواد مخدر بود. کوبریک در این رابطه چنین گفت:

در کتاب موضوعات به‌شیوه‌ای خاص بیان شده‌ بودند که من نمی‌توانستم آن‌طور فیلم بسازم.

A Clockwork Orange

کوبریک برای ساخت برخی از صحنه‌ها که در پایین یک تصویر مقایسه‌ای از آن‌ها را مشاهده می‌کنید، از صحنه‌های معروف فیلم‌های قدیمی یا صحنه‌هایی شبیه به‌دیگر آثار سینمایی و به‌شکلی اقتباسی بهره برده است. وقتی از کوبریک در مورد صحنه‌ای که شخصیت الکس، عیسی مسیح را شلاق می‌زند سؤال پرسیده شد، کوبریک در پاسخ گفت:

فکر کردم که تصویر ذهنی الکس چنین چیزی باید بوده باشد.

A Clockwork Orange

همین سؤال در مورد صحنه‌ای که الکس، بتهوون گوش می‌دهد نیز پرسیده شد و کوبریک در پاسخ گفت:

تنها می‌خواستم به‌صورت بصری، الکس را در زمانی‌که سمفونی نهم بتهوون گوش می‌دهد، در شرایطی نامناسب و ناجور نشان دهم؛ تصویری از خشم. در صحنهٔ یک میلیون سال پیش از میلاد مسیح و انسان‌های اولیه، ریچل ولش (بازیگر و خوانندهٔ معروف آمریکایی) حضور داشت و خب چنین تصاویری را الکس در ذهن خود می‌دید و خیالات ذهنی او بودند.

همچنین وینسنت لوبراتو فاش ساخت صحنه‌ای که یک زن با لباس سفید اعدام می‌شود نیز برگرفته از صحنه‌ای مشابه از فیلم وسترن و کمدی با نام Cat Ballou (کت بالو)، محصول ۱۹۶۵ است.

در اینجا با یکی از نقل‌‌قول‌های معروف کوبریک در مورد علاقهٔ وی به‌سینما، این مطلب را به‌پایان می‌رسانیم:

هر ساعتِ روز و هر روز در هفته، تقریباً هر لحظه به فیلم فکر می‌کنم. سعی می‌کنم صحنه‌ها را در ذهن خود بسازم و سعی می‌کنم روی هر ایدهٔ باورپذیری کار کنم که این ایده‌ها ممکن است در صحنه‌های مختلفی از فیلم‌ها وجود داشته باشند، اما متوجه شده‌ام آن روزی که قرار است فیلم‌برداری آغاز شود و به‌لوکیشن می‌رسید و همراه بازیگران هستید، خلق همان تصوراتی از هر شات که پیش‌تر در ذهن داشتید، همیشه به‌دلیلی متفاوت از کار درخواهد آمد. آن لحظه می‌فهمید چنانکه بایدوشاید، گستردگی یک صحنه را درک نکرده‌اید. شاید به‌کل برداشتِ ذهنی اشتباهی داشته‌اید یا شاید تنوع و گستردگی‌ای را که در متن هر چیزی وجود دارد، کشف نکرده‌اید و البته درنهایت شاتی که می‌گیرید شاید خیلی بهتر از آن چیزی شود که در ذهن متصور بوده‌اید. حقیقتی که در لحظهٔ نهایی و پیش از فیلم‌برداری به‌وجود می‌آید، آن اندازه قدرتمند است که تمام تجزیه‌وتحلیل‌های پیشین ذهنی شما باتوجه‌به‌شرایطی که در آن قرار می‌گیرد، باد هوا می‌شوند، مگر اینکه به‌نیمهٔ پر لیوان نگاه کنید، مگر اینکه با موقعیت هماهنگ شوید، با آن سازش پیدا کنید و بپذیرید که گاهی اوقات ضعف‌های وحشتناکی هم ممکن است در کار وجود داشته باشد، در غیر این صورت بیشتر بخش‌های فیلم خود را نخواهید شناخت.   

با سپاس از زمانی‌که برای مطالعه این مطلب گذاشتید، امیدواریم تا اندازه‌ای توانسته باشیم سبب آشنایی بیشتر مطالعه‌کنندگان این مطلب با فیلمسازی کارگردانِ بزرگی چون استنلی کوبریک شده باشیم.

برای نگارش این مطلب از مقالهٔ ویدئویی سایت filmschoolrejects که در مورد ساخت فیلم کم هزینهٔ «پرتقال کوکی» و هنر کوبریک در فیلمسازی بود، استفاده شده است.


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده