در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیتهای کمیک، به سراغ اترنالها رفتیم. این نژاد به این منظور در دنیای مارول خلق شدند که بتوانند از زمین و انسانها محافظت کنند.
اترنالها شاخهای تکاملی از بشریت هستند که روی زمین زندگی میکنند. مردم این نژاد قدرتهای زیادتر و همچنین طول عمر خیلی بیشتری نسبت به نسل اصلی انسانها دارند. اترنالها نژاد ساختگی از انسانهای شبیه به اندروید محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکنند. این شاخه از انسانها، در فرایند تکاملی که زندگی ادراکی و احساسی را روی زمین ایجاد کرده، به وجود آمده است. اولین کسانی که این فرایند را به وجود آوردند و آغاز کردند، بیگانههایی به نام سلستیالها بودند. آنها اترنالها را با این هدف به وجود آوردند که نگهبانها و مدافعانی برای سیاره زمین باشند. همین موضوع باعث شد تا جنگ غیرقابل اجتنابی بین آنها و همچنین همتایان نابود کنندهی آنها یعنی «دیوینتها» به وجود بیاید.
اترنالها توسط جک کربی خلق شده بودند. آنها برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The Eternals که در ژوئیه سال ۱۹۷۶ منتشر شده بود، حضور پیدا کردند. اترنالها در طی این سالها توانستند محبوبیت زیادی را به دست بیاورند. همین موضوع هم باعث شد تا شرکت مارول فیلمی را براساس آنها در دست تولید قرار دهد. این فیلم قرار است نوامبر سال جاری میلادی به روی پرده سینماها برود. به همین دلیل هم ما تصمیم گرفتیم تا در قالب مقالهای، این نژاد جذاب را به شما معرفی کنیم تا شما پیش از تماشای فیلم، شناخت کاملی نسبت به آنها داشته باشید.
حدود یک میلیون سال پیش، اترنالها برای اولینبار بهصورت واقعی روی زمین ظاهر شدند؛ آن هم زمانیکه اولین میزبان سلستیالها به سیاره زمین رسیده بودند. سلستیالها در تلاش بودند تا بعد از حضور روی زمین، آزمایشهای خاصی را روی ژنتیک نسل تازه بشر انجام دهند. سلستیالها برای آزمایش سازگاری ژن انسانی، تکامل تعداد معدودی از نمونههای خود را افزایش دادند. آنها پتانسیل ژنتیکی را به این نمونهها دادند تا بتوانند با استفاده از ذهن خود، مقادیر محدودی از انرژی کیهانی را دستکاری کنند. آنها چندین توانایی ابرانسانی دیگر هم در وجودشان داشتند. به همین ترتیب هم سلستیالها نژاد اترنالها را به وجود آوردند؛ یک شاخه تکاملی از بشریت که تواناییهای زیادی هم داشتند. سلستیالها آزمایشهای مشابهی را روی نمونههای دیگری هم انجام دادند. اما این نمونههای جدید منجر به این شدند که نژاد دیگری به نام دیوینتها به وجود بیایند؛ یک شاخه دیگر از بشریت.
سلستیالها، ساختار اجتماع و ترکیب دیانای اولین نسل دیوینتها را تغییر دادند. انجام همین کار باعث شده بود تا یک کد ناپایدار ژنتیکی در آنها به وجود بیاید. این کد ناپایدار کاری میکرد تا هر نسل از دیوینتها از لحاظ فیزیکی تفاوت بسیار زیادی با نسل قبلی خود داشته باشند. از همین رو، هر کودک دیوینتی، از لحاظ ظاهری تفاوت خیلی زیاد و فاحشی نسبت به والدین خود داشت و اصلا روند طبیعی نداشت. آزمایشهای سلستیالها همچنین شامل کاشت مواد ژنتیکی نهفته درون نمونههای دیگر که نیاکان انسانها بودند، بود. این کار باعث میشد که جهشهایی هم در موجودات انسانی به وجود بیاید.
اعضا: اگینار، اکپاکسا، ارکس، ارلوک، استارت، استرون، چی دیمن، سابل، دیو چاترتون، دیمیتیر، دیمن دروید، دومو، دکتر دیمین، درکس نابودگر، درویگ، ال-تا، الکتریون، الیسیوس، ارامیس، اترنال برین، فرد، گیلگامش، هایپریون، ایکاریس، اینترلوپر و جویی الیوت و غیره.
متحدان: بلک بولت، هرکول، مدوسا، اودین، ثور، زئوس و غیره.
دشمنان: آپوکالپیس و تانوس و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به این موضوع اشاره شده بود، جک کربی که به پادشاه کتابهای کمیک معروف است، نژاد اترنالها را خلق کرده است. کربی کسی بود که اولین داستان اترنالها را نوشت و ظاهر آنها را برای بار اول در قسمت اول ولوم اول سری کتاب کمیک Eternals که در ماه ژوئیه سال ۱۹۷۶ منتشر شده بود، طراحی کرد. جان ورپورتن انجام ریزهکاری و اینکر این قسمت را برعهده داشت.
بهطور کلی اترنالها به پنج دسته مختلف تقسیم میشوند که هر کدام از این دستهها، نسلی از اترنالها را به وجود میآورند. این پنج نسل به شرح زیر است:
- اولین نسل اترنالها (این اترنالها پیش از سقوط و نابودی تایتانوس به دنیا آمدند): آرلوک، استرون، داینا، کرونوس، مستر الو، اوشنوس، شاسترا، تایریو و اورانوس.
- دومین نسل اترنالها (این اترنالها در زمان آزمایشهای کرونوس زنده بودند): منتور (الارس)، اما، سایبل، فورگاتن وان/گیلگامش، هلیوس، پرس، ریکر، تولین، والکین، ویراکو و زوراس.
- سومین نسل اترنالها (این اترنالها بعد از آزمایشهای کرونوس به دنیا آمدند اما پیش از دومین میزبان سلستیالها زندگی میکردند): اگینار، اجاک، اتلو، دومو، ایکاریس، اینترلوپر، مارا، فاستوس، سیگمار، تانوس، تینا، ورون و زارین.
- چهارمین نسل اترنالها (این اترنالها بعد از آمدن دومین میزبان به دنیا آمدند، یعنی چیزی حدود ۲۰ هزار سال پیش): ارگوس، کیوته، چی دیمن، برادران دلفان، درویگ، کوریفوس، ماکاری، سایکاس، سرسی، کینگو سونن و ال ومپایرو.
- پنجمین نسل اترنالها (این اترنالها بعد از آمدن سومین میزبان سلسیتیالها به دنیال آمدند، یعنی چیزی حدود ۳ هزار سال پیش): اورل، اسپرایت و تایتانیس.
اترنالها موجوداتی شبیه خدا هستند که مدت زمان خیلی زیادی عمر میکنند، احتمالا اصلا پیر نمیشوند. اما اصلا موجودات نامیرا محسوب نمیشوند و بالاخره یک روزی جان خود را از دست میدهند. آنها در صورت جان خود را از دست میدهند که مولکولهای آنها در یک فضای بزرگ، بهشدت پراکنده شود. به خاطر نرخ تولد پایین، تعداد کم و محدودی از اترنالها وجود دارند. اترنالها و انسانها با اینکه دو گونه جداگانه محسوب میشوند، اما میتوانند با یکدیگر صاحب فرزند شوند. اما زمانیکه بالاخره فرزند این دو انسان و اترنال به دنیا میآید، فرزند آنها همیشه انسان میشود و هیچ قدرت خاصی را از والد خود دریافت نمیکند. اترنالها قسم خوردهاند که از انسانها دربرابر دیگر همتایان خود یعنی همان دیوینتها محافظت کنند.
اترنالها همچنین تکنولوژی بالاتر و پیشرفتهتری را نسبت به انسانها دارند. در یک برهه زمانی خاص، اترنالها بر سر اینکه باید کنترل دیگر نژادها را در دست بگیرند و آنها را تسخیر کنند، یک جنگ داخلی بزرگ را پشت سر گذاشتند. یک سمت این جنگ «کرونوس» قرار داشت که میگفت نباید این کار را انجام دهند. در سمت دیگر هم «اورانوس» قرار داشت که میگفت باید حتما این کار را بکنند. درنهایت کرونوس و ارتش او پیروز این میدان شدند و اورانوس سیاره زمین را ترک کرد. او بعد از ترک زمین، به سیاره اورانوس رفت و به همراه ارتش خود، یک تمدن جدید را به وجود آورد و همانجا هم ساکن شد. اورانوس به همراه دیگر اعضای گروه خود یک سفینه فضایی ساخت و تلاش کرد تا به سیاره زمین بازگردد. او قصد داشت که یک جنگ دیگر به راه بیاندازد. اما آنها پیش از اینکه موفق به انجام کاری شوند، مورد حمله یک کشتی کری قرار گرفتند.
باقیماندههای گروه اورانوس که از این تهاجم جان سالم به در بردند، مجبور شدند تا روی تایتان فرود بیایند؛ ماه ساتورن. آنها تلاش کردند تا تمدن اترنال را در همانجا گسترش دهند و زندگی کنند. نژاد کری موفق شد که یکی از اترنالها را دستگیر کند تا روی او آزمایشهای مختلفی را انجام دهد. همین اتفاق باعث شد تا کری به سیاره زمین برود و آزمایشهای مخصوصی را هم روی انسانها انجام دهد. همین آزمایشها باعث شد تا یک شاخه دیگر از بشریت به وجود بیاید و «اینهیومنز» نام بگیرد. اینهیومنزها نسبت به انسانهای معمولی قدرت بیشتری داشتند اما هنوز هم به پای اترنالها نمیرسیدند. در همین برهه زمانی، کرونوس آزمایشهای جدیدی را آغاز کرد و روی انرژی کیهانی تستهایی را انجام میداد. او آنقدر این کار را ادامه داد تا اینکه کارها اشتباه پیش رفت و یک نیروی مخرب به وجود آمد. این انرژی مخرب به سمت شهر اترنالها یعنی تایتانوس رفت تا آن را نابود کند.
این موج شهر تایتانوس را تقریبا بهصورت کامل نابود کرد و با انرژی تابشی و نورانی خود، اترنالها را بمباران کرد. همین اتفاق باعث شد تا ژنهای خاصی که در آنها پنهان شده بود فعال شود و آنها بتوانند طول عمر طولانیای را به دست بیاورند. آنها تقریبا دیگر غیرقابل آسیب و جاودان شده بودند. بعد از این ماجرا، اترنالها متوجه شدند که میتوانند انرژی کیهانی را هم دستکاری کنند. این قدرت، تواناییهای شبه خدا را به این موجودات عطا کرد. این حادثه بزرگ باعث شد تا اتمهای کرونوس پراکنده شود و در یک حالت غیرمادی قرار بگیرد. اما شکل روحانی و استرال او در این سطح از واقعیت جان سالم به در برد. او دیگر میتوانست بدون هیچ سر و صدایی، زندگی را در سرتاسر جهان نظاره کند. بعد از این حادثه، پسران کرونوس یعنی «زوراس» و «الارس» اولین اتحاد Uni-Mind را آغاز کردند. آنها ذهنها و بدنهای اترنالها را کنار یکدیگر جمع کردند تا با کمک هم تصمیم بگیرند که چه کسی قرار است بهعنوان رهبر، جایگاه کرونوس را به دست بیاورد.
بعد از این جلسه، زوراس بهعنوان رهبر اترنالها انتخاب شد. از طرف دیگر هم الارس برای اینکه از درگیری و مشاجرههای بیشتر جلوگیری کند، تصمیم گرفت که از سیاره زمین برود و در سطوح مختلف فضا ماجراجویی کند. الارس بالاخره بعد از مدتها ماجراجویی باقیماندهی تمدن اترنالهای دیگر را در سیاره تایتان پیدا کرد؛ تمدنی که جنگزده شده بود و بخش زیادی از آن هم از بین رفته بود. این تمدن جنگزده یک بازمانده به نام «سوی-سان» داشت. این دو بعد از گذشت مدتی عاشق یکدیگر شدند و با تصمیم داشتند که با کمک یکدیگر، جمعیت تایتان را دوباره بازگردانند. نتیجه این ارتباط هم بچههای مختلفی بودند که تانوس و «استار فاکس» از جملهی آنها محسوب میشدند. الارس در آن زمان دیگر با نام «منتور» شناخته میشد. لازم به ذکر است که ژن نهفتهی سوی-سان توسط حادثه آزمایشگاهی کرونوس که انرژی کیهانی زیادی را ایجاد کرده بود، فعال نشد. به همین دلیل هم اترنالهایی که روی تایتان زندگی میکردند، به اندازه اترنالهای سیاره زمین قدرتمند نبودند یا نمیتوانستند به اندازه آنها عمر کنند.
در طی مدت زمانیکه زوراس در سیاره زمین فرمانروایی میکرد، دستور داد تا شهر المپیا را در یک منطقه کوهستانی که در یونان قرار داشت، بسازند. در همان برهه زمانی، دو شهر اترنالی دیگر هم تحت نظر زوراس تأسیس شدند. این دو شهر، پولاریا در سیبری و اوشنا در اقیانوس آرام بودند. المپیا در حقیقت در جایی قرار داشت که مرز اصلی بُعد زمین و همچنین منطقهای که ایزدهای المپنشین در کوه المپ بودند، قرار داشت و این دو را به یکدیگر ارتباط میداد. بعد از ایجاد این پیوند، زوراس و زئوس که رهبر خدایان المپنشین محسوب میشد، یک عهد مشترک با یکدیگر بستند که این دو نژاد را با یکدیگر پیوند میداد؛ در عین حال که قرار بود در کار یکدیگر دخالت نداشته باشند. مردم یونان باستان و همچنین روم، اغلب اوقات اترنالهای المپنشین و خدایان المپنشین را با یکدیگر اشتباه میگرفتند و دچار مشکل میشدند.
با گذشت قرن، تعداد زیادی از اترنالها آن منطقه مسکونی را ترک کردند تا در میان انسانهای عادی زندگی کنند. در طی این مدت، اترنالها مدام با دیوینتها درگیر بودند و با هم مبارزه میکردند. زیرا این موجودات شرور بارها و بارها تلاش کرند تا اترنالها را از بین ببرند، قدرت زیادتر به دست بیاورند یا بشریت و انسانها را تحت کنترل خود در بیاورند. در حدود قرن ۱۰، شورای خدایان زمین با میزبان سوم سلستیالها ملاقات کردند. در طی این ملاقات یکی از اترنالها به نام «آجاک» به نمایندگی از سلستیالها صحبت میکرد. یک قرار و عهد با انسانها در طی این ملاقات بسته شد که هیچکس هم نتواند در کار آنها دخالت کند یا زندگیشان را با مشکل روبهرو کند؛ در این عهد، سلستیالها، خدایان زمین، اترنالها و دیوینتها حضور داشتند؛ تا اینکه چهارمین میزبان از راه رسید.
پیش از این ماجراها، اترنالها و دیوینتها هم یک آتش بس را تشکیل دادند تا اینکه سلستیالها بازگشتند. در اواخر قرن ۲۰، چهارمین میزبان سلستیالها بازگشتند و به سیاره زمین آمدند تا وضعیت سیاره زمین را بررسی کنند. در همین زمان بود که دیوینتها دوباره به همان شکل شرور خود بازگشتند و قصد داشتند که دوباره نبرد خود را با اترنالها از سر بگیرند. دیوینتها تلاش کردند تا رسیدن چهارمین میزبان را خراب کنند و در کار آنها مشکل و مانع به وجود بیاورند اما اترنالها ممانعت کردند. در همین حین، دو تن از دیوینتها یعنی «کارکاس» و «رانساک طرد شده»، تبدیل به متحدان اترنالها شدند. آنها قصد داشتند که به واسطهی همین اتحاد، لموریا را ترک کنند و تبدیل به ساکنان المپیا بشوند. زوراس بهشدت از این اتفاق میترسید که سلستیالها با رسیدن به زمین، علیه مردمان آن رأی بدهند و این سیاره را بهطور کامل نابود کنند. به همین دلیل هم اترنالها را علیه سلستیالها هدایت کرد. اما آنها نپذیرفتند که این کار را انجام دهند؛ به همین دلیل هم زوراس را به قتل رساندند.
همانطور که انتظار میرفت، زمانی هم که سلستیالها به زمین آمدند، به نفع این سیاره رأی دادند و بدون هیچ مشکلی آنجا را ترک کردند. بعد از این ماجراها، دختر زوراس یعنی «تنا» مقام رهبری این نژاد را به دست آورد و زوراس هم در المپیا قرار داده شد تا به آرامش برسد. بعد از گذشت مدتها، زمانیکه دیوینتها باری دیگر به زمین آمدند و به المپیا حمله کردند، توانستند بر اترنالها غلبه کنند و آنها را به اسارت بگیرند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که اترنالها توانستند از آنجا فرار کنند و ربایندگان خود را شکست دهند؛ آن هم بهلطف کمکهای به موقع «جیمز رودز» که در قالب آیرون من قرار گرفته بود و فعالیت میکرد. در طی این نبرد و درگیری به وجود آمده، تینا توانست با قدرتهای ذهنی خود با روح زوراس ارتباط برقرار کند؛ البته پیش از اینکه روح او این سطح از واقعیت را ترک کند. او به همین طریق متوجه شد حالا که سلستیالها از زمین رفتهاند، اترنالها هم باید زمین را ترک میکردند تا بخشهای دیگر فضا را هم کشف کنند.
اترنالها بعد از شنیدن این حرفها، برای مدتی بر سر این موضوع با یکدیگر جر و بحث داشتند. درنهایت آنها به این نتیجه رسیدند که این موضوع فقط با پیوستن به Uni-Mind و مطرح کردن آن در این مجمع حل میشود. چند ماه بعد در شهر نیویورک چند تن از انتقام جویان در یک مهمانی شرکت کردند که به میزبانی یکی از اترنالها به نام «سرسی» برگزار شده بود. زمانیکه دیگر اترنالها به این مهمانی آمدند تا سرسی را با خودشان ببرند که او هم به Uni-Mind بپیوندد، اعضای تیم انتقام جویان به اشتباه تصور کردند که آنها در حال دزدیدن سرسی هستند. به همین دلیل با دیگر اعضای گروه خودشان ارتباط برقرار کردند تا آنها را تحت تعقیب قرار دهند. مدت زیادی طول نکشید که آنها به شهر مخصوص اترنالها یعنی المپیا رسیدند. در همین لحظه، اترنالها برای انتقام جویان توضیح دادند که سرسی اصلا در خطر نبود. آنها همچنین اهمیت و مسائل مربوطبه Uni-Mind را هم برای قهرمانان انتقامجو توضیح دادند.
آنها خیلی زود متوجه شدند که یکی از اعضای تیم انتقام جویان، یعنی استار فاکس (همانطور که بالاتر گفته شده بود)، یک اترنال محسوب میشود. به همین دلیل از او دعوت کردند تا در مجمع Uni-Mind به آنها بپیوندد. بااینحال، در همین حین هم «Maelstrom» در ماجرا دخالت کرد و در تلاش بود تا قدرتی را که درون Uni-Mind وجود داشت جذب کند و به سمت خودش بکشد. اما اترنالها با کمک اعضای تیم انتقام جویان توانستند این غائله را پایان بدهند. بالاخره در پایان اترنالها در مجمع Uni-Mind به نتیجه نهایی رسیدند. همه آنها در طی این جلسه به این توافق رسیدند که اترنالها بهتر است که هرچه زودتر سیاره زمین را ترک کنند. تقریبا تمام اترنالها که در این سیاره قرار داشتند، در قالب همان Uni-Mind سیاره زمین را ترک کردند و رفتند. بااینحال، آگاهی اجتماعی اترنالها که با نام Uni-Mind شناخته میشد، حکم کرد که تعداد کمی از آنها که در امور مربوطبه زمین بهصورت ویژه شرکت داشتند، بمانند و کارشان را ادامه دهند.
از جمله اترنالهایی که روی زمین باقی ماندند، میتوان به تنا، فرمانروای آنها، اکاریس، سرسی، ماکاری، گیلگامش، پیکسی، اسپرایت، سایبل، فاستوس، کوریفوس و انترلوپر اشاره کرد. آنها همچنین در این برهه زمانی به وجود اترنالها در سیاره تایتان هم پی بردند و فهمیدند که بلایی بر سر الارس (منتور) آمده است؛ آن هم به خاطر اینکه استار فاکس دیگر بخشی از Uni-Mind شده بود. در طی خط داستانیهای مختلف، اترنالها چندین بار به کمک قهرمانان سیاره زمین، خصوصا اعضای تیم انتقام جویان آمدهاند تا تهدیدهای مختلف را از بین ببرند. سرسی و گیلگامش هم از جمله اعضای تیم انتقام جویان محسوب میشدند اما از اعضای فعال نبودند. در مجموعه کمیکی مخصوص نیل گیمن، اترنالها همگی خاطرات خودشان را پاک کردند. در این مقطع زمانی، اسپرایت که یک اترنال خاص محسوب میشد و همیشه در قالب یک کودک بود، از اینکه مردم همیشه با او مانند یک کودک رفتار میکردند، خسته شده بود.
به همین ترتیب، او از روی عصبانیت خاطرات تمام اترنالها را پاک کرد و برداشت آنها از تاریخ را تا حدودی تغییر داد. «مایک کری» که یک دکتر محسوب میشد، خواب دید که ماکاری است و با ایکاریس ملاقات میکند. او یکی از معدود اترنالهایی بود که خاطرات خود را بیشتر از اترنالهای دیگر به یاد میآورد. به مرور زمان، او خاطرات بیشتری را از گذشته به دست میآورد. زندگی او دیگر بهگونهای شده بود که بین مارک و ماکاری گیر افتاده بود. او در همین که خاطراتش به یاد میآورد، احساس میکرد که دارد عقل و هوشش را از دست میدهد. سرسی در این دوران یک برنامهریز مهمانیهای مختلف بود و کارهای این چنینی انجام میداد. از طرف دیگر هم تینا یک طراح اسلحه بود که برای صنایع استارک کار میکرد. او در این زمان یک همسر خوشحال و خوشبخت بود که یک فرزند هم داشت.
درویگ هم یک سیاستمدار در وروژیکا محسوب میشد. زوراس در این دوران به یک بیخانمان بدبخت و بیچاره که هیچوقت در حالت طبیعی خودش قرار نداشت، تبدیل شده بود. ایکاریس توسط گروهی از دیوینتها دزدیده شد و مورد شکنجه قرار گرفت. به نظر میرسید که آنها در تلاش هستند تا او را به قتل برسانند؛ آن هم به دستور یک کارفرمای ناشناس و مرموز. در همین حین، یک مهمانی برای افراد مشهور و شخصیتهای مختلف برگزار شده بود تا سطح آگاهی آنها از وروژیکا افزایش پیدا کند. هنوز مدت زیادی طول نکشید که افراد مسلحی به این مهمانی آمدند و به سمت مهمانان حملهور شدند. در همین لحظه چندین تن از اترنالها آنجا ظاهر شدند و بدون اینکه خودشان بدانند و کاملا غریزی، از قدرتهای خود استفاده کردند. این حمله توسط رقیبهای درویگ ترتیب داده شده بود. آنها قصد داشتند تا او را از بین ببرند و کار خودشان را راحتتر کنند.
میتوان گفت که ماکاری ناجی اصلی این حادثه بود. او با سرعت بسیار بالای خود، تعداد زیادی از این افراد مسلح را شکست داد. او جلوی تعداد زیادی از گلولهها را گرفت و افراد مسلح را خلع سلاح کرد. تینا هم در همین حین توسط یک مرد مسلح ربوده شد. اما مدت زیادی طول نکشید که توانست از آنجا فرار کند؛ البته بعد از اینکه جنگجو بودن خودش را به یاد آورد. او بلافاصله با آیرون من ارتباط برقرار کرد و آیرون من هم توانست خیلی زود محل دقیق تینا را بیابد. بعد از ماجراهای این حمله شدید، درویگ به وجود قدرتهای خودش پی برد. البته خاطرات خود را هنوز بهصورت کامل به یاد نمیآورد. او برخاست و تصمیم گرفت که خودش را بهعنوان فرمانروای جدید وروژیکا معرفی بکند؛ البته آن هم با روشهای بیرحمانه و کاملا سادیستی.
بعد از این ماجراها هم مشخص شد که آن کارفرمای مرموز و ناشناس اعضای گروه دیوینتها در اصل یکی از اعضای خود اترنال یعنی «آژاکس» بود. ظاهرا قبل از تمام این ماجرا و پیش از اینکه روح زوراس از این سطح از واقعیت بیرون برود، به او وظیفه داده بود تا رویدادهای مختلف را مشاهده و نظارت کند. بعد از اینکه ایکاریس در سنگر مخصوص اترنالها که در قطب شمال قرار داشت، تبدیل به اتمهای ریز شد و بعد از آن هم دوباره بازسازی شد، توانست همه چیز را به یاد بیاورد. بعد از این اتفاقات، ایکاریس اترنالهایی را که اخیرا بیدار شده بودند یعنی سرسی، ماکاری و همچنین دیگران را دور یکدیگر جمع کرد. آنها قصد داشت تا با کمک و همکاری یکدیگر، نقشه یک دیوینت را که سعی داشت یک سلستیال خوابیده را بیدار کند، از بین ببرند. ایکاریس تنها اترنالی محسوب میشد که توانست حافظه و خاطرات خود را بهطور کامل به دست بیاورد. دیگر افراد تنها بخشی از خاطراتشان را داشتند. اینگونه به نظر میرسید که این سلستیال خوابیده، دقیقا همان کسی بود که نژاد دیوینتها را هزاران سال پیش خلق کرده بود. به همین دلیل هم این سلستیال توسط افراد دیگر نژاد خودش، تنبیه و مجازات شده بود.
ماجرای بیدار شدن این سلستیال آنقدر رویداد وحشتناکی به حساب میآمد که «واچر» را نگران کند و حتی به یاد گالاکتوس بیاندازد که بعد از این همه مدت، ترسیدن چه شکلی است و چه حسی دارد. به همین ترتیب هم Uni-Mind باری دیگر تشکیل شد. اترنالها امیدوار بودند که بتوانند با کمک یکدیگر یا با حرف زدن یا با مبارزه کردن Dreaming Celestial را شکست دهند و خطر او را دفع کنند. در عوض تنها کاری که این سلستیال کرد، این بود که بهطور کامل آنها را کنار زد. این سلستیال به سراغ ماکاری رفت و به صحبت کردن با او پرداخت. ماکاری تنها اترنالی بود که بهطور ویژه توسط این سلستیال خلق شد. سرعت خیلی زیاد او هم یکی از ویژگیهای جالب او بود که به ماکاری هم منتقل شد. سلستیال به ماکاری گفت که او هم رأی خودش را نسبت به سیاره زمین اعلام میکند. اما معلوم نیست که چه زمانی این اتفاق رخ میدهد. این سلستیال همچنین اطلاع داد که یک تهدید اسرارآمیز و نامشخص که با نام «Horde» شناخته میشد، به زمین میآید و تمام زندگیها را از بین میبرد.
بعد از این ماجراها و زمانیکه این سلستیال تمام حرفهای خود را زد، دوباره به همان حالت خفتهی خود بازگشت. او بعد از اینکه دوباره خوابید، تبدیل به یکی از جاذبههای توریستی سان فرانسیسکو شد. اترنالها و همچنین اعضای گروه انتقام جویان به یک نتیجه صلحآمیز رسیدند. اسپرایت در این برهه از زمان همچنان انسان بود و هیچ احساس شرم و پشیمانی خاصی نداشت. او تلاش کرد تا به واسطهی یک قطار فرار کند اما توسط زوراس پیدا شد. زوراس هم بلافاصله گردن او را شکست و بدنش را به همان شکل رها کرد. مدت خیلی کوتاهی بعد از این ماجراها، یک ارتش از نیروهای دیوینت به سمت قلعه مخصوص اترنالها راهپیمایی کردند. رهبر این ارتش، ماکاری را به یک چالش دعوت کرد و از او خواست تا با هم مبارزه کنند.
ماکاری هم در مقابل این نبرد را پذیرفت. او خیلی راحت میتوانست در مقابل حملههای ژنرال دیوینتها جای خالی بدهد و ضربههای او را مسدود کند. زمانیکه نوبت خود ماکاری رسید، او هیچ کاری نکرد و از جان این دیوینت گذشت. انجام همین کار باعث شد تا یکی از پیشگوییهای دیوینتها تکمیل شود. این پیشبینی درباره موجودی به نام «Skadrach» بود. بعد از این اتفاق، زوراس که رئیس اترنالها محسوب میشد، به ایکاریس و همچنین ماکاری دستور داد تا به مأموریت بروند و بهدنبال اترنالهای باقیماندهی دیگر که از آنها خبری نداشتند، بگردند.
سلولهای بدن اترنالها دارای انرژی کیهانی بسیار زیادی است. آنها بهصورت مداوم میدانند روی هر مولکولی از بدن خود کنترل داشته باشند و همیشه هم این کنترل را حفظ کنند. اترنالها تقریبا موجوداتی نامیرا و جاودان محسوب میشوند. آنها میتوانند دوباره به زندگی بازگردند؛ حتی اگر مولکولهای بدن آنها فوقالعاده پراکنده و نابود شده بود. تمام اترنالها به یک اندازه از قدرت فیزیکی ابرانسانی، تله پاتی، پرواز، تله پورت، ایجاد توهم، انتقال مواد ارگانیک و غیرارگانیک و همچنین بازسازی برخوردار هستند. آنها با اشکال و مدلهای مختلف انرژی مانند نیرو، گرما، نور و دیگر تشعشعات الکترومغناطیسی، انرژی و قدرتها را از بدن خود خارج کنند. برخی از اترنالها خود را وقف این کردند که در یک جنبه خاص از قدرتهای خودشان استفاده کنند. به خاطر اینکه عملکرد قدرت آنها به این شکل است که اگر آنها کاربرد قدرت را در مناطق و زمینههای مختلف کم کنند، میتوانند تمام آن را در یک بخش خاص متمرکز کنند.
اترنالی که بهعنوان اترنال اصلی و پرایم فعالیت میکند، میتواند شعلهی آبی به وجود بیاورد. او با استفاده از این شعله میتواند با هر کسی که در داخل Uni-Mind از درون آن عبور میکند، ادغام شود. Uni-Mind یک موجود روانی بسیار قدرتمند است که با جمع شدن تمام اشخاصی که آن را خلق کردهاند، قدرت بسیار زیادی میگیرد و بهصورت واقعی تجسم میشود. برای به وجود آمدن یک اترنال، لازم است که حداقل هفت اترنال با یکدیگر همکاری کنند تا بتوانند این موجود را به وجود بیاورند. اترنالها بهصورت کامل روی مولکولهای خودشان کنترل دارند و میتوانند آنها را دستکاری کنند. آنها میتوانند با استفاده از همین توانایی، به خودشان تواناییهای تغییر شکل و شیپ شیفتینگ، فاکتور بهبودی و خیلی چیزهای دیگر اعطا کنند.
آنها میتوانند اکسیژن را از آب بیرون بکشند. آنها میتوانند در محیطهای مختلف خیلی راحت زنده بمانند و نفس بکشند. آنها به هیچ طریقی علائم خستگی را از خودشان نشان نمیدهند. بهطور مثال اگر آنها در یک مدت زمان طولانی بدوند یا فعالیتهای فیزیکی خیلی سخت انجام دهند، اصلا احساس خستگی نمیکنند. آنها توانایی این را دارند که در یک مدت زمان طولانی و نامحدود، فعالیتهای سخت فیزیکی انجام دهند. البته این نکته لازم به ذکر است که آنها به خاطر فعالیت فیزیکی احساس خستگی نمیکنند اما اگر بهصورت گسترده از قدرتهایشان استفاده کنند، سموم خستگی در بدنشان ایجاد میشود. بارها و بارها این اتفاق نشان داده شده که اترنالها حتی بعد از اینکه مولکولهایشان هم از هم پراکنده شود، میتوانند دوباره به زندگی بازگردند.
تا زمانیکه یک ماشین سلستیالی فعال و در حال کار کردن باشد، آنها نمیتوانند بمیرند و همچنان به زندگی بازمیگردند. قدرتهای کیهانی که در آنها وجود دارد، تواناییهای مختلفی را به این اترنالها اعطا میکند. این تواناییها عبارتاند از:
بهبودی با سرعت بالا:
به خاطر آزمایشهایی که دیوینتها روی اترنالها انجام داده بودند، آنها میتوانند تقریبا از هر چیزی جان سالم به در ببرند و بعد از اینکه متحمل آسیبی میشوند، هرچقدر هم بزرگ، با سرعت زیادی بهبود پیدا میکنند. دیوینتها بعد از این ماجرا تلاش کردند تا اندامهای اترنالها را سرخ و ذوب کنند. آنها اترنالها را در یک کوره قرار دادند، داخل یک ماشین سنگشکن گذاشتند و این موجودات را با اسید شستشو دادند. آنها قصد داشتند که اترنالها را با این کارها از بین ببرند و نابود کنند اما متوجه شدند که آنها بعد از همه چیز دوباره بهبود پیدا میکنند. حتی جالب است بدانید که دیوینتها یک بمب را مقابل یکی از اترنالها منفجر کرد؛ بعد از این انفجار، اترنال از روی یک ساختمان بسیار بلند به پایین پرتاب شد اما درنهایت در عرض دو روز دوباره به حالت قبل خود بازگشت. آنها همچنین تلاش کردند تا اترنال را منفجر کنند که مولکولهای او کاملا پراکنده شود و اتمهای او هم از بین برود اما باز هم این اترنال خیلی زود به حالت قبل خود بازگشت.
تناسخ در جسم تازه:
اگر اترنالها بمیرند، در عرض چند روز میتوانند دوباره در تالار فعالسازی مجدد مخصوص خودشان که در زیر زمین و در جنوبگان قرار دارد، به زندگی بازگردند.
قدرت ابرانسانی:
قدرت جسمی و فیزیکی یک اترنال کاملا متفاوت است. یک اترنال میتواند انرژی کیهانی خودش را بهنوعی متمرکز کند که قدرت فیزیکی خود را افزایش دهد. اترنالی که از لحاظ فیزیکی از همه قدرتمندتر محسوب میشود، فورگاتن وان، گیلگامش، است که میتواند حتی به ثور هم آسیب وارد کند.
پرتاب انفجار:
آنها میتوانند از درون چشمان یا دستان خود، انفجاری را به وجود بیاورند و با انرژی بسیار زیاد آن را پرتاب کنند.
پرواز:
این توانایی از یک شناوری ساده تا سفرهای فرا صوت در اترنالها وجود دارد. اترنالی که ایکاریس نام دارد، با لقب «پرواز کننده» هم شناخته میشود. این اترنال توانایی این را دارد که با سرعت ۸۵۰ مایل در ساعت پرواز کند.
تله پاتی:
درجات مختلفی از تله پاتی در اترنالهای متفاوت وجود دارد و در همه به یک شکل نیست.
تله پورت:
آنها میتوانند در مسافتهای خیلی دور تله پورت کنند و با سرعت بالا خود را از منطقهای به منطقه دیگر ببرند. سرسی در یک خط داستانی اینگونه نشان داد که میتواند سرتاسر ایالات متحده را تله پورت کند. بااینحال آنها بعد از گذشت مدتی به این نتیجه رسیدند که این روش از سفر و ماجراجویی، آنقدرها هم جذاب و لذتبخش نیست.
تغییر شکل:
اترنالها میتوانند اندازه، شکل و مولکولهای هر شیء را که دوست دارند، به آن مدلی که انتخاب میکنند، تغییر دهند.
میدان نیرو:
اترنالها یک میدان نیروی بسیار نازک و سطحی دارند. این میدان نیرو آنقدر به خودشان نزدیک است که تقریبا میتوان گفت در پوست بدهنشان قرار دارد. این میدان نیرو قدرت، گرما و همچنین فشار حملات فیزیکی را که به آنها وارد میشود، تا حد زیادی کاهش میدهد.
تخصصها:
چندین تن از اترنالها، تمام قدرت کیهانی خود را دریافت کردند. این اترنالها، قدرت کیهانی خود را معمولا روی پیشرفت و توسعه یک قدرت، توانایی یا منطقه متمرکز میکنند. آنها همچنین از طول عمر بسیار طولانی خود استفاده میکنند تا روی همان قدرتها و تواناییها خاص تسلط زیادی پیدا کنند. چند مورد از این اترنالها، در زیر شرح داده شدند:
سرسی:
این اترنال از انرژی کیهانی خود بهصورت خاص استفاده میکند. او این انرژی را روی این متمرکز کرده که روی دستکاری مولکولی و تغییر شکل تسلط زیادی به دست بیاورد.
گیلگامش:
این اترنال از انرژی کیهانی خود استفاده میکند تا سطوح قدرت ابرانسانی، استقامت و دوام خود را تا حد زیادی بالا ببرد و آنها را مورد استفاده قرار دهد؛ سطح او از سطح هر اترنال دیگری بالاتر است.
ایکاریس:
این اترنال از قدرت کیهانی خود استفاده میکند تا تمام حواس خود و همچنین توانایی پرواز کردنش را پیشرفته کند.
ماکاری:
او قدرت کیهانی خود را به سمتی جهت داده که بتواند آن را روی افزایش سرعت بسیار زیاد خود متمرکز کند. او دیگر به سطحی رسیده که هیچکس نمیتواند با او مقایسه شود و نسبت به تمام اترنالهای دیگر بالاتر رفته است.
اینترلوپر:
این اترنال قدرت خود را روی این متمرکز کرده که توانایی احساس کردن خود را توسعه دهد و ترس از دیگران را هم به نمایش بگذارد.
اجاک:
این اترنال هم تواناییهای ذهنی خود را در زمینهای متمرکز کرده که زبانهای مختلف و روشهای ارتباطی را بیاموزد و در آن پیشرفته شود.