نویسنده: مسعود مشایخی
// سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۵۹

نقد فیلم Possessor - متصرف

فیلم Possessor «متصرف»، دومین ساخته‌ی برندون کراننبرگ، روایتی تنش‌آمیز، دلهره‌آور و خونین از جنگی تمام عیار میان ذهن و جسم عرضه می‌کند. با زومجی و نقد یکی از متهورانه‌ترین فیلم‌های سال همراه باشید.

برندون کراننبرگ با همین دو فیلمش نشان داده که دنباله‌روی راه پدرش دیوید کراننبرگ است. فیلم‌های کراننبرگِ پدر، نگاه و اندیشه‌ی وی، گویی نقشه‌راهی برای درک جهان فیلم‌های پسر هستند و البته که از درون چنین مسیری، ناپختگی‌ها و نابلدی‌ها نیز خود را بیشتر نشان می‌دهند. بهرحال گام گذاشتن در جهان چنان پدری، انتخابی جنون‌آمیز و جسورانه است. فرزند خلف البته همچنان در حال تجربه‌آموزی از پدر ناخلفش است، اما تا اینجای راه توانسته هرچند با افت و خیز، رگه‌هایی از نبوغ هراس‌آور پدر را نمایندگی کند. فیلم Possessor از این جهت شباهت‌های زیادی به فیلم‌های دیوید کراننبرگ دارد؛ تصویر تهدیدکننده نسبت به آینده‌ی تکنولوژی، نفوذ رسانه، مخدوش شدن هویت و همان عشق خانوادگی به فیلم‌های وحشت جسمانی (Body Horror) را می‌توان در اینجا نیز ردیابی کرد. همچنین ایده‌ی بدن‌های جایگزین، فیگورهای در حال استحاله، تخریب و فاسد شدن در سینمای پدر، تصویری باسابقه است. 

یک فیلم علمی-خیالی ترسناک غرق در خون، پرخاشگر و هشداردهنده که آسیب‌های جهان سرمایه‌داری را به درون پوست، گوشت و ذهن مخاطبانش فرو می‌برد. جامعه‌ای که در آن به نظر هر چیزی، حتی قدرت اراده‌ی آدم‌ها و خودمختاری‌شان قیمتی دارد

نخستین فیلم برندون کراننبرگ، Antiviral «ضد ویروس» یک فیلم وحشت جسمانی سبک‌پردازی شده در مورد سلبریتی‌ها بود. او هشت سال بعد در فیلم جاه‌طلبانه‌ی Possessor مهارت‌های فیلمسازی‌اش را بهبود می‌بخشد. یک فیلم علمی-خیالی ترسناک غرق در خون، پرخاشگر و هشداردهنده که آسیب‌های جهان سرمایه‌داری را به درون پوست، گوشت و ذهن مخاطبانش فرو می‌برد. جامعه‌ای که در آن به نظر هر چیزی، حتی قدرت اراده‌ی آدم‌ها و خودمختاری‌شان قیمتی دارد. فیلمی با بازیگرانی استثنایی و مالیخولیایی که جست‌وجوی دلهره‌آور و مأیوسانه‌ در مضامین هویتی، اخلاقی و خشونت‌های جنسیتی است. تریلر علمی خیالی بی‌پروا و پیچیده‌ای که می‌توان آن را فیلم وحشتی احشایی نام برد. Possessor ثابت می‌کند که برندون به‌عنوان یک فیلمساز ستیزه‌جو توانایی ایستادن روی پاهای خود را دارد. برندون به سیاق پدرش فیلمی ساخته که برای همه نیست. 

آندره‌آ ریسبرو در فیلم Possessor

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود

Possessor، همه‌ی مصالح لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم کالت را دارد؛ خشونت شدید، جلوه‌های تصویری خیره‌کننده و یک طرح داستانی وهم‌آور با ایده‌هایی مهیج و متخاصم. فیلم با سکانسی از یک قتل خونین و وحشیانه آغاز می‌شود. همراه‌با زن سیاه‌پوستی به نام هالی که حالتی گیچ و هیپنوتیزم شده دارد وارد یک میهمانی مجلل می‌شویم. هالی نگاهش به ردیفی از کاردهای چیده شده می‌افتد، لحظه‌ای مکث می‌کند و با دستش به آرامی آن‌ها را لمس می‌کند. کمی بعد، هالی به سمت وکیل سفیدپوست ثروتمندی می‌رود و با چاقو ضربات متعددی بر گردن و شکم او می‌زند. او بدون آنکه عجله‌ای داشته باشد، به آرامی به سمت کیفش می‌رود، اسلحه‌ی از آن بیرون می‌آورد و سپس این جمله را خطاب به مخاطبی که نمی‌دانیم کیست، می‌گوید: « منو بیرون ببر». سپس هالی اسلحه را به سمت خود نشانه می‌گیرد، اما ناتوان از چکاندن ماشه، اسلحه را به سوی پلیس‌هایی که به سمتش می‌آیند، می‌گیرد و با شلیک‌های آن‌ها کشته می‌شود. برندون با همین سکانس ابتدایی بخشی از مختصات جهان داستانی فیلمش را ترسیم می‌کند.

آندره‌آ ریسبرو در نقش تاسیا واس، یک قاتل قراردادی ماهر است. آدمکشی که هیچ شاهدی بر جنایت‌هایش وجود ندارد، چرا که او اعمال بی‌رحمانه‌اش را از درون آدم‌های دیگر مرتکب می‌شود. درواقع او به معنایی هیچ فردی را نمی‌کشد. تاسیا برای یک شرکت آدمکشی کار می‌کند که از یک فناوری پژشکی، برای کنترل یک شخص بر شخصی دیگر بهره می‌برد. آن‌ها هوشیاری ماموران خود را به بدن عوامل واسطه انتقال می‌دهند و ازطریق آن‌ها مرتکب جنایت‌هایی غیرقابل ردیابی می‌شوند. آن‌ها ابتدا سوژه‌های خود را تحت نظر می‌گیرند، رفتار، زبان و نحوه‌ی بیان آن‌ها را تقلید می‌کنند و سپس آماده‌ی ورود به بدن میزبان خود می‌شوند. به این ترتیب آن‌ها بدن شخص میزبان را تحت اختیار خود می‌گیرند و با کنترل اعمالش مأموریت‌های خود را به انجام می‌رسانند. قاتل باید پس از انجام عملیات، دقیقا زمانی‌که از بدن میزبان خارج می‌شود، تفنگی را دهان خود بگذارد و با شلیک گلوله‌ای میزبان را بکشد تا به این ترتیب از بدن او خارج شود.
آندره‌آ ریسبرو در نمایی از فیلم Possessor

او در مأموریت جدیدش باید در بدن فردی نامتعادل و معتاد به کوکائین به نام کالین با بازی کریستوفر ابوت قرار بگیرد. به‌طور طبیعی زندگی در یک بدن دیگر با عوارضی همراه است و به نظر می‌رسد که کالین هنوز جایی در آن داخل است و تلاش می‌کند که کنترل بدن خود را به‌دست بگیرد. مرز بین تاسیا و کالین رفته رفته به‌طور فزاینده‌ای تار می‌شود و هوشیاری متمایز آن دو برای تصاحب و کنترل یک بدن در نزاعی درونی با یکدیگر قرار می‌گیرند. در نتیجه تاسیا به تدریج با حملات ذهنی و عصبی تضعیف کننده‌ای روبه‌رو می‌شود، که کراننبرگ این لحظات پریشان‌کننده را با کیفیتی اضطراب‌آور، مونتاژی عصبی‌کننده و ارتعاش و دگرگونی پیوسته‌ی تصاویر چشمک زن و کابوس‌گونه نمایش می‌دهد.

تاسیا در کارش مهارت دارد، چندان سؤال نمی‌پرسد، بهترین مامور شرکت و شخص مورد علاقه‌ی رئیسش گردر است. تاسیا اما گویی از مشکلی رنج می‌برد. هر چقدر مدت زمان بیش‌تری را در بدن دیگران سپری می‌کند، کنترل ذهن خود را بیشتر از دست می‌دهد. تاسیا از لحاظ ذهنی و روانی شیفتگی غیر معمولی به شغلش دارد. شغلی که او را از همسر و فرزندش جدا کرده است. او درحالی‌که می‌تواند با اسلحه‌ای که در اختیارش است و با شلیک یکی دو گلوله کار قربانیانش را یکسره کند، اما تمایلی بیمارگونه، سادیستی و ظاهرا غیرارادی او را به سمت کشتن وحشیانه‌ی آن‌ها می‌کشاند. همین موضوع علائمی از بی‌ثباتی و شکنندگی را در او نشان می‌دهد. تاسیا همچنین آرزوی یک زندگی معمولی با همسرش مایکل (روسیف ساترلند) و فرزندش ایرا را دارد. او حتی به امید برقراری رابطه‌ی مجدد با آن‌ها چند روزی مرخصی می‌گیرد، اما به سرعت نظرش تغییر می‌کند و یک مأموریت جدید را می‌پذیرد.

Possessor، همه‌ی مصالح لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم کالت را دارد؛ خشونت شدید، جلوه‌های تصویری خیره‌کننده و یک طرح داستانی وهم‌آور با ایده‌هایی مهیج و متخاصم

برندون کراننبرگ، یک مرد آنالوگ در دنیای دیجیتال است. کراننبرگ به همراه مدیر فیلم‌برداری‌اش کریم حسین، هفت سال را صرف توسعه‌ی جهان بصری ویژه‌ی Possessor کرده‌اند. آن‌ها در این چند سال با ساخت چند فیلم کوتاه و موزیک ویدئوهای ارزان‌قیمت، زبان بصری Possessor را توسعه دادند، که نتیجه‌ی آن خلق جلوه‌های تصویری ناب، نفس‌گیر و پیچیده است. کریستوفر ابوت کم‌قدر دیده، در اجرایی سخت و پریشان‌کننده، دو روح را در یک بدن بازی می‌کند. او ناگزیر است که هم شخصیت خودش باشد و هم تاسیا را در کالبدش زیست کند. ابوت با چشمان قهوه‌ای غمگینش درد و زنج و اندوه عمیقی را به تصویر می‌کشد. آندره‌آ ریسبرو در نقش تاسیا همه‌ی آن چیزی را ارائه می‌دهد که از یک بازیگر انتظار داریم. ما تاسیا را در محل کار و در ارتباط با کافرمایش، در حضور خانواده‌اش و در نقش‌هایی که در آن‌ها فرو می‌رود مشاهده می‌کنیم. ریسبرو موفق شده به‌عنوان یک بازیگر/مامور تلاقی‌ پرفشار این نقش‌ها و مرزهای محوشان را روی صحنه مجسم کند. 

کریستوفر ابوت در فیلم Possessor

تاسیا از چه رنج می‌برد که هدف‌های خود را با خشمی بسیار و به فجیع‌ترین شکل ممکن می‌کشد؟‌ آیا خشونت بی‌حد و حصر تاسیا نوعی تسکین برای او است؟ تسکینی برای آن که کنترل زندگی خود را از دست داده؟ یا تسلی بر درد عاطفی‌ او از شکست در زندگی خانوادگی‌ خود و اینکه جایی در زندگی تنها فرزندش ندارد؟ گفته می‌شود که کراننبرگ پدر، فیلم جهنمی The Brood «نوزاد» را تحت تاثیر طلاق خود از همسرش ساخته است. قتل‌های وحشیانه‌ی تاسیا، نقشی که در قالب‌ آدم‌های دیگر بازی می‌کند، خشم سرکوب‌شده و رنج عاطفی او از زندگی خانوادگی‌اش را التیام می‌دهد. آیا اینجا هم با یک ملودرام خانوادگی به سبک کراننبرگ‌-این بار کراننبرگ پسر- مواجه‌ایم؟ فیلم غریزی برندون با همه‌ی انرژی‌های مهارنشدنی‌اش راه را برای همه‌ی این تفسیرها باز می‌گذارد. بهرحال او پرورش یافته‌ی مکتب پدرش است و به سیاق پدر برای درک جهان پیچیده‌‌ای که پیش روی ما می‌گذارد باید غرق در دنیای جهنمی آن شویم تا آنگاه ببینیم ارتعاش‌های احساسی و عصبی‌مان ما را به کدام سو می‌کشاند.

Possessor ثابت می‌کند که برندون به‌عنوان یک فیلمساز ستیزه‌جو توانایی ایستادن روی پاهای خود را دارد. برندون به سیاق پدرش فیلمی ساخته که برای همه نیست

روایت Possessor، به‌نوعی در ادامه‌ی داستان eXistenZ «اگزیستنز» دیوید کراننبرگ قرار می‌گیرد. کراننبرگ در اگزیستنز، با روایت یک داستان پیچیده از واقعیت‌های مجازی و دنیاهای موازی، مرز نامرئی میان جهان واقعی و دنیای بازی‌های کامپیوتری را از میان می‌برد. فیلمی که با گسترده شدن دنیای بازی در آن و در نتیجه غرق شدن در جهانی سراسر توهمی، هویت کاراکترهایش را به‌عنوان وجودهای انسانیِ صاحب قوه‌ی تعقل و انتخاب، ویران می‌کند. آدم‌هایی که خود بدل به جزئی از واقعیت مجازی برساخته‌ی خود می‌شوند و همچون مهره‌هایی از دنیای یک بازی که هیچ کنترل و گزینشی بر عملکرد خود ندارند.در اگزیستنز، شخصیت‌ها ازطریق درگاه‌هایی که روی بدنشان نصب می‌شود، به جهان یک بازی وارد می‌شوند. در Possessor، کارمندان یک سازمان مخفی، با استفاده از فناوری خاصی که روی مغزشان کار گذاشته می‌شود، می‌توانند کنترل بدن افراد دیگر را در دست بگیرند و از این طریق مأموریت‌های قتل را به انجام برسانند. جینفر جیسون لی در نقش آلگرا گلر، خالق بازی eXistenZ، در Possessor نیز در نقش گردر، کارفرمای مجرب تاسیا واس حضور دارد.

نمایی از فیلم Possessor

ایده‌ی مرکزی فیلم با محوریت انسان/هیولا یک الگوی آشنا در فیلم وحشت مدرن است. با این تفاوت که این انسان/هیولا یک آدم روان‌پریش بی‌هویت یا آدمی تسخیر شده به‌دست ارواح خبیثه و موجودات ماورایی نیست. آنگونه که در فیلم‌های وحشت نمونه‌ای سراغ داریم؛ آدمی که روحش را به شیطان می‌فروشد و به نیروهای اهریمنی اجازه می‌دهد تا بدنش را به تسخیر خود درآورند. اینجا با چیزی یکسره متفاوت سروکار داریم؛ انسان/سیستمی که به واسطه‌ی فناوری و قدرتی که در اختیار دارد انسان دیگری را به سلطه‌ی خود می‌کشاند. درواقع در Possessor به‌صورت رعب‌آوری با شکل دگرگون شده‌ی ایده‌ی آشنای فیلم‌های وحشت مدرن روبه‌روییم؛ آدم‌هایی که ناخواسته بدون آنکه خود بخواهند اختیار هویت، روح و جسم خود را از دست می‌دهند و فیلم روایت مبارزه‌ای خونین برای مقاومت دربرابر این سرقت بی‌رحمانه است. Possessor از این دیدگاه درباره از دست دادن چیزهایی است که ما را از انسان بودنمان تهی می‌کند.

Possessor نیز به‌نوعی بر مفهوم گزینش، در جهانی تحت سلطه‌ی سرمایه دست می‌گذارد. مفهومی که ماهیت وجودی انسان را تبیین می‌کند. تصور کنید حدود نیمی از فیلم با کاراکتری همراهیم که کنترلی بر اعمالش ندارد و به شکلی هیپنوتیزم شده اعمال مجرمانه‌ای را به خشونت‌بارترین شکل ممکن در قبال نزدیک‌ترین افراد زندگی‌اش انجام می‌دهد. تاسیا با نفوذ به جسم کالین مأموریت دارد که نامزد او آوا (تاپنس میدلتون) و پدر ثروتمندش جان پارسه (شان بین)-یک هیولای از خودراضی، بدون احساس مسئولیت اخلاقی که مالک یک شرکت عظیم و فناوری‌ جدید در رابطه با داده‌کاوی است- را به قتل برساند تا همه‌ی ثروتش را فرزند غایبش رِید تصاحب کند. درواقع ما با دو کاراکتر روبه‌رو هستیم؛ کالینی که کنترل ذهن و بدنش را از دست داده و تاسیا که سعی بر کنترل کردن او دارد. 

سکانسی از فیلم Possessor

روایت Possessor همچنین به‌گونه‌ای در امتداد جهان Inception «تلقین» کریستوفر نولان قرار می‌گیرد. همان طرح داستانیِ کاشت ایده در ذهن افراد و سرقت هویت در اینجا نیز مشاهده می‌شود. البته برندون مانند نولان، درگیر بازی‌های روایی، صحنه‌های اکشن هیجان‌انگیز و فلسفه‌بافی‌های بی‌روح نمی‌شود. این فیلمی نیست که برای ایجاد هیجان و سرگرمی طراحی شده باشد. برندون کراننبرگ برخلاف کریستوفر نولان به لرزش‌های احساسی کاراکترهایش واقف است. او به خوبی می‌داند تصرف بدن، حافظه و ذهن، بدون ارتعاش‌های احساسی رخ نمی‌دهد. تاسیا به هر بدنی که وارد می‌شود، گویی احساسی بجا مانده از آن بدن را با خود حمل می‌کند.برندون حتی برخلاف ظاهر فیلم چندان وارد سطوح روانشناختی کاراکترهایش هم نمی‌شود. مگر از تاسیا به غیر از اطلاعاتی درباره‌ی شغل محرمانه‌ و زندگی خانوادگی فروپاشیده‌‌اش چه چیزهای دیگری می‌دانیم؟ جز اینکه پروانه‌ای را در کودکی کشته و جسم خشک شده‌اش را نزد خود نگه داشته است و بابت آن همچنان احساس گناه می‌کند.

احساس گناه از کشتن یک پروانه آن هم در فیلمی که شدیدترین خشونت‌ها رخ می‌دهد و بیش‌ترین خون‌ها ریخته می‌شود. این احساس گناه، این عذاب وجدان از کجا می‌آید؟ تاسیا هنگامی که به بدن کالین وارد می‌شود، گویی در ارتباط ویژه‌ای با آن قرار می‌گیرد. بدن مردانه‌ای که نیروی زنانه‌ی تحلیل رفته‌اش را قدرت می‌بخشد و همین است که با کنجکاوی به آن خیره می‌شود. همچنین تاسیا در قالب کالین تمایلی به آوا پیدا می‌کند. حتی سکانسی از فیلم که تاسیا و همسرش مایکل را در یک مهمانی می‌بینیم به شکلی مشابه میان او/کالین و آوا تکرار می‌شود. شاید این عذاب وجدان همان احساسی است که باعث می‌شود او کنترل خودش را بر بدن کالین از دست بدهد. گویی تاسیا با نشان دادن ضعف (احساس گناه) به کالین اجازه می‌دهد که از درون بدن خودش برخیزد و انتقامش را از او بگیرد. در جهان تاریک Possessor که همه‌چیز در حال تسخیر شدن است، احساس گناه به‌عنوان ته‌مانده‌ای از انسان بودنِ این فیگورهای تسخیر شده، تنها روزنه‌ی امید فیلم برندون است.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده