معرفی شخصیت بوستر گلد، مایکل جان کارتر

معرفی شخصیت بوستر گلد، مایکل جان کارتر

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۰۱

در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیت‌های کتاب‌های کمیک، به سراغ یکی از محبوب‌ترین قهرمان‌های دنیای شرکت دی سی کامیکس یعنی مایکل جان کارتر یا بوستر گلد می‌رویم.

پیش از اینکه به‌سراغ مقدمه این مقاله برویم، قصد داریم نقل قولی از شخصیت بوستر گلد را ارائه کنیم:

فردا، لحظه تعیین کننده قرن است و من قرار است که بخشی از آن باشم.

مایکل جان کارتر متعلق به قرن بیست و پنجم است. او که حسابی در برهه زمانی خود مورد تمسخر قرار می‌گرفت و مدام توسط افراد مختلف تحقیر می‌شد، یک فناوری که مربوط‌به آینده بود، به همراه یک ربات امنیتی به نام «اسکیتز»، را دزدید و تصمیم گرفت که در بعد زمان به گذشته و قرن بیستم برود و تبدیل به بزرگ‌ترین قهرمانی شود که شما حتی اسم او را هم نشنیده‌اید: آن هم کسی نبود جز بوستر گلد!

بوستر گلد یا همان مایکل جان کارتر یک شخصیت ابرقهرمانی به حساب می‌آید که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. این شخصیت توسط دن جورگنز خلق شده است. او برای اولین‌بار در قسمت اول سری کتاب کمیک Booster Gold که در ماه فوریه سال ۱۹۸۶ منتشر شده بود، ظاهر شد. بوستر گلد از همان زمان‌های اوایل حضورش تبدیل به یکی از اعضای لیگ عدالت شد.

او در ابتدا به‌عنوان شخصیتی به تصویر کشیده می‌شد که از آینده آمده بود و به‌دنبال شکوه و افتخار می‌گشت. او از دانش بسیار زیاد خود از رویدادهای تاریکی و همچنین تکنولوژی‌هایی که در آینده وجود دارد، استفاده کرد و توانست به جایگاه خوب و بالایی در زمینه قهرمانی دست پیدا کند و نام خود را بر سر زبان‌ها بیاندازد. بوستر گلد در طی سال‌های زیادی که در کتاب‌های کمیک حضور داشت و تراژدی‌های شخصی مختلفی را تجربه کرد، تا حد زیادی توسعه پیدا کرد و پیشرفته شد. او درنهایت تبدیل یک قهرمان واقعی شد؛ قهرمانی که زیر بار همان شهرت و محبوبیتی که خودش برای خودش به وجود آورده بود، کمر خم کرد.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

مایکل جان کارتر در تاریخ ۲۹ دسامبر در سال ۲۴۴۲ متولد شد. زمانی‌که او بزرگ شد، تبدیل به یک مرد بی‌پروا و خود پسند شد و تنها توانایی‌های خاصی که او داشت، این بود که می‌توانست خیلی خوب صحبت و چرب زبانی کند. علاوه‌بر این، او توانایی این را داشت که به خوبی خودش را نشان دهد و تبلیغات خودش را بکند. البته آنطور که باید و شاید هم از این توانایی‌های خود خوب استفاده نمی‌کرد. در طی مدت زمانی‌که او بزرگ می‌شد، هیچوقت جزو شاگردهای خوب به حساب نمی‌آمد. او علاقه بسیار زیادی نسبت به ورزش و فعالیت‌های این چنینی داشت؛ به‌خصوص فوتبال که آن را از همه ورزش‌ها بیشتر دوست داشت. او درنهایت توانست یک بورس تحصیلی دریافت کند و بعد از گذشت مدتی موفق شد که تبدیل به ستاره تیم فوتبال کالج خود بشود. او حتی در همین برهه زمانی لقب «بوستر» را هم دریافت کرد.

بااین‌حال، این مایکلی که همه ما او را می‌شناسیم و دوست داریم، کم کم تبدیل به یک مرد طرح‌ریز و خودخواه شد؛ به طوری که او آنقدر به خودش غرور پیدا کرده بود که حتی روی بازی‌های خودش هم قمار می‌کرد. درنهایت طولی نکشید که مچ او گرفته شد. همین فعالیت‌های مایکل باعث شد تا او برای همیشه از فعالیت در تیم‌های ورزشی به‌طور کامل منع شود. مایکل «بوستر» مایکل که دیگر کار خود را از دست داده بود، مجبور شد تا یک شغل نیمه وقت در موزه فضایی مترو پلیس به دست بیاورد. مایکل دیگر شکسته شده بود، باید روی پای خودش می‌ایستاد و به‌شدت از وضعیت خود خسته شده بود و فاصله زیادی با مرگ نداشت. مایکل در طی شب‌هایی که در موزه تنها به سر می‌برد، تاریخچه قرن بیستم را مطالعه کرد و تا حد زیادی شیفته‌ی آن شد؛ به‌خصوص آن برهه زمانی‌ای که ابرقهرمانان و شروران مختلفی حضور داشتند و فعالیت می‌کردند.

بعد از گذشت یک مدت زمانی، او دیگر به‌شدت از وضعیتی که داشت و اتفاقاتی که در زندگی‌اش رخ می‌داد، خسته شده بود و تصمیم گرفت که هرچه زودتر یک نقشه برای زندگی‌اش بکشد. مایکل ازطریق کمک‌هایی که از طرف ربات امنیتی موزه یعنی اسکیتز دریافت می‌کرد، توانست یک حلقه پروازی لژیون از بخشی که مخصوص به اعضای تیم لژیون ابرقهرمانان در موزه قرار داشت، بردارد. او همچنین یک کمربند میدان نیرو را هم که متعلق به برینیاک ۵ بود، از آن‌جا برداشت. علاوه‌بر این مایکل یک لباس قدرتی هم به دست آورد که قدرت ابرانسانی را به او اعطا می‌کرد و به یک قهرمان ناشناخته تعلق داشت. در آخر هم او یک مچ بند‌هایی را از موزه برداشت که یک سری کمربندها و میدان‌های نیرو را آزاد می‌کرد. مایکل درنهایت با استفاده از Time Sphere که به متعلق به «ریپ هانتر» بود، توانست به همراه اسکیتز در بعد زمان سفر کند و به قرن بیستم برود. جالب است بدانید که خود اسکیتز هم یک سری سوابق تاریخی داشت که مربوط‌به دوران پیش از قرن بیستم می‌شد.

booster gold

القاب و اسامی مستعار: Bharjwarj، بلاد اسپات، بوستروو، بوستر پسر شگفت انگیز، باستر، دث استروک، گلد استار، بزرگ‌ترین قهرمانی که شما هرگز اسمش را نشنیده‌اید، نگهبان مولتی ورس، جیزز آلوارز، کید، کیلر ماث، کینگ، لوزر گلد، احمق بزرگ، مرد طلایی، مایکل کارتر، مایکل جان کارتر، بلک گلد و غیره.

تیم‌ها: سازمان آرگس، اکستریم جاستیس، مبارزان آزادی، Goldstar Incorporated، دانشگاه گاتهام، جاستیس آرکینا، لیگ عدالت بین‌المللی، لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت متحد، لیگ عدالت بی‌نهایت، سواران عدالت، Superbuddies، اربابان زمان و The Conglomerate.

متحدان: باربارا گوردن، بارنی رابل، بتمن، بیگ باردا، بیلی بتسون، قناری سیاه، بلو بیتل، بانی بکستر، برینیاک ۵، کاپیتان آمریکا، کاپیتان اتم، کاترین کوبرت، سایرس لرد، دن گرت، دیوید زاویمبه، دیک گریسون، دیرک دیویس، دکتر فیت، اکو، الن کارتر، الونگیتد من، فایر، فایر هاوک، گلد استار، گوراک، گای گاردنر، جیپسی، هال جوردن، هنک پیم، ایس، آیرون من، جک سو، جان استوارت، مارشن من هانتر و غیره.

دشمنان: ایس، بلک بیتل، بلک گارد، برک داون، چیلر، کراس کات، سایبورگ سوپرمن، دسپرو، دیرک دیویس، دکتر شوکر، دومزدی، ارادیکیتور، فاکس، ژنرال زاد، گرنت ویلسون، گری من، گرید لاک، جوکر، کینگ، لکس لوتر، لایت ویور، لور-زاد، میجر دیزستر، ماکسی میلیون، مکسول لرد، مستر مایند، پارالاکس، پیس میکر ۲، کویین، کویین بی، رکس هانتر، راکت رد، سینسترو، سونار، استار بریکر، استار فایر، استارو و غیره.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، این شخصیت توسط دن جورگنز خلق شده است. او برای اولین‌بار در قسمت اول سری کتاب کمیک Booster Gold که در ماه فوریه سال ۱۹۸۶ منتشر شده بود، ظاهر شد. بوستر گلد اولین شخصیت جدید مهم شرکت دی سی کامیکس به حساب می‌آید که بعد از رویداد بحران در زمین‌های بینهایت در جهان شناخته شد. بعد از گذشت یک سال از این ماجرا، او به‌طور منظم در مجموعه‌های مختلفی تیم ابرقهرمانی لیگ عدالت ظاهر می‌شد و عضوی از این گروه به حساب می‌آمد. او تا سال ۱۹۹۶ در این تیم ماند و به‌عنوان عضوی از آن فعالیت می‌کرد تا اینکه درنهایت تیم در همان سال منحل شد. بعد از این اتفاق بوستر گلد به هماره دیگر اعضای سابق لیگ عدالت، در یک تیم جدید ظاهر شدند که نام آن را Superbuddies گذاشته بودند. این شخصیت محبوب در ۸۵۵ کتاب کمیک حضور داشته که در هیچ کدام از آن‌ها هم جان خود را از دست نداده است.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

  • دوران مدرن:

مایکل پیش از اینکه به قرن بیستم بیاید، یک کارت اعتباری هم از موزه برداشته بود. او بعد از رسیده به برهه زمانی ما، برای یک مدت از همان کارت اعتباری استفاده می‌کرد و زندگی خودش را می‌گذراند تا بتواند با شرایط وفق پیدا کند و به‌تنهایی زندگی خود را بچرخاند. او برای اینکه بتواند از این کارت اعتباری استفاده کند، برای مدت کوتاهی نام خود را به جیزز آلوارز (اسمی که روی کارت اعتباری نوشته شده بود) تغییر داد. مایکل مدام به خودش می‌گفت که در اولین فرصت و هر وقت که توانست، پولی را که از حساب جیزز آلوارز برداشته بود، به او بازمی‌گرداند. مایکل به محض اینکه یک جای نسبتا خوب برای ماندن پیدا کرد، بلافاصله از فناوری‌ای که از دوران آینده از موزه دزدیده بود و اطلاعاتی که اسکیتز از رویدادهای مختلف داشت، استفاده کرد. او قصد داشت تا با استفاده از اطلاعات و تجهیزاتی که داشت، خود را تبدیل به یک ابرقهرمان موفق کند. اولین تجربه او نجات زندگی رئیس جمهور از دست یک شخصیت شرور به نام «چیلر» بود.

بعد از این ماجرا، رئیس جمهور برای اینکه از بوستر تقدیر و تشکر کند، یک مدال افتخار به او اعطا کرد. بوستر برنامه‌ریزی کرده بود تا از همین فرصت کوتاه استفاده کند و نام ابرقهرمانی خود را به گوش همه برساند. او قصد داشت تا نام خود را گلد استار بگذارد اما آنقدر عصبی بود و استرس داشت که ناگهان مقابل رئیس جمهور اینگونه شد: «آه... بوستر... نه صبر کنید گلد...» و اینگونه شد که رئیس جمهور نام او را بوستر گلد گذاشت. مدت خیلی کوتاهی بعد از این اتفاقات، او یک شرکت موفق را تأسیس کرد و نام آن را هم Goldstar Incorporated گذاشت. در همین حین هم خواهر و دوست او یعنی «تریکسی کالینز» یک لباس مخصوصی را که «دکتر جک سو» از استار لبز درست کرده بود بر تن کرد و نام خود را گلد استار گذاشت.

پسر بوستر گلد (ریپ هانتر) درواقع مربی او بوده است

درنهایت بعد از گذشت مدتی، یک تغییر بسیار جالب برای این شخصیت اتفاق افتاد. با اینکه مایکل در نسخه‌های اولیه‌ی خود بیشتر از هر چیزی روی این تمرکز داشت تا تبدیل به یک ابرقهرمان بسیار محبوب و مشهور بشود، اما در طی داستان‌های مختلف، نقش‌های متنوعی را هم ایفا کرد و فقط در همان مسیر اصلی خودش باقی نماند. درواقع ریشه‌های این برهه زمانی، یک قسمت انیمیشنی از مجموعه‌ی Justice League Unlimited به نام « The Greatest Story Never Told» است که در آن بوستر گلد هم حضور داشت. او در این قسمت وظیفه داشت تا جمعیت را کنترل کند، این در حالی بود که دیگر اعضای لیگ در حال مبارزه با یک فاجعه بودند. اعضای لیگ عدالت اصلا خبر نداشتند که یک تهدید و خطر بسیار بزرگتر در حال آمدن است. در این ماجرا یک دانشمند به‌طور اتفاقی یک پورتال را به سمت یک بعد دیگر باز کرد؛ بعدی که قرار بود به دنیای ما بیاید و اینجا را به‌طور کامل نابود کند.

به همین ترتیب، مایکل توانست با موفقیت با این تهدید مبارزه کند و آن را از بین ببرد. اما از آنجایی که او به‌تنهایی این کار را انجام داده بود، هیچ اعتباری برای این کار خود دریافت نکرد. او دقیقا همین نقش را در مجموعه محدود 52 هم ایفا کرد و دقیقا دوباره همین کار را انجام داد. در این خط داستانی، او به همراه ریپ هانتر نقش یک ناظر و نگهبان را ایفا می‌کرد. او وظیفه داشت تا تمام فعالیت‌هایی را که در حال انجام بود، نظاره و بررسی کند. زمانی‌که او تبدیل به یکی از اعضای یک گروه از مسافران زمان شد، همچنان این نقش و وظیفه را ادامه داد و مدام اتفاقاتی را که در طی تاریخ رخ می‌داد، نظاره می‌کرد. هرچند جالب است بدانید که در مجموعه New 52، به نظر می‌رسید که این جنبه از این شخصیت از بین رفته است و او دیگر این کار را انجام نمی‌دهد. بعد از گذشت مدتی و در قسمت سالیانه مجموعه Justice League، مایکل با یک نسخه آینده از خودش ملاقات می‌کند. این نسخه جدید به مایکل اطلاع می‌دهد که یک مشکلی برای خط زمانی به وجود آمده است و همه چیز آنطور که باید باشد، نیست. به همین ترتیب، خودنماترین و گستاخ‌ترین شخصیت تبدیل به فردی می‌شود که حاضر است پشت صحنه بایستد و بدون این اعتباری دریافت کند یا شناخته شود، به حل کردن مشکلات بپردازد.

  • بعد از فلش پوینت:

بعد از فلش پوینت، بوستر گلد به‌عنوان رهبر یک تیم لیگ عدالت بین‌المللی انتخاب شد؛ اولین نسخه در نوع خودش که در این تداوم حضور داشت. در خط داستانی مجموعه جدید دی سی کامیکس یعنی همان New 52، بوستر گلد یک ابرقهرمان کانادایی به حساب می‌آمد که از شهر تورنتو آمده بود. شورا اولین‌بار بتمن را به‌عنوان رهبر این تیم کاندیدا کرده بودند. اما بعد به این فکر افتادند که بتمن به‌عنوان رهبر خیلی سرسخت و خودسر است و در آینده کنترل او فوق‌العاده سخت خواهد بود. به همین دلیل آن‌ها تصمیم گرفتند که بوستر گلد را به‌عنوان رهبر این تیم ابرقهرمانی انتخاب کنند زیرا متوجه شده بودند که او خیلی راحت تحت کنترل قرار می‌گیرد و آن‌ها خیلی ساده می‌توانند او را در مشت خود بگیرند.

بوستر گلد به‌عنوان رهبر تیم، به‌طور برجسته‌ای وظایف خود را انجام داد و حتی از طرف بتمن هم مورد تشویق و تحسین قرار گرفت. در طی مدت زمانی‌که او در این تیم حضور داشت و وظایف رهبری‌اش را انجام می‌داد، آن‌ها با بیگانه‌های خاصی روبه‌رو شدند؛ بیگانه‌هایی که از فضا آمده بودند و در سطح دشمنان ارتش گرین لنترن قرار داشتند. آن‌ها حتی به‌عنوان یک سری دشمنان فایر استورم یاغی و سرکش هم به شمار می‌آمدند. در همین برهه زمانی، بوستر گلد با بلو بیتل هم برخورد کرد که باعث شد طرفداران بسیار زیادی در رابطه با این برخورد هیجان‌زده شوند؛ آن هم به خاطر ارتباطی که بین بلو بیتل و بوستر گلد وجود داشت. هر چند که مشخص شد که این نسخه از بلو بیتل درواقع جیمی ریس است.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

  • بوستر فعالیت‌های ابرقهرمانی‌اش را آغاز می‌کند:

در این برهه زمانی، مایکل توانست شرکت مخصوص به خودش را تأسیس کند. او نام این شرکت خود را Goldstar, Incorporated گذاشت (این شرکت بعدها نامش تغییر کرد و دیگر با عنوان Booster Gold International شناخته می‌شد). Goldstar, Incorporated یک شرکت نگهدار یا همان هلدینگ برای خود بوستر گلد بود. بعد از گذشت مدتی، او فردی به نام «دیرک دیویس» را به‌عنوان نماینده خود استخدام کرد. او این شرکت خود را در قلب شهر مترو پلیس تأسیس کرده بود. او خیلی زود یک نام هم برای خود دست و پا کرد تا بتواند با این نام شهرتش را به دست بیاورد. بعد از گذشت مدتی، او برای مدت زمان کوتاهی تبدیل به فرد اصلی شهر مترو پلیس شده بود؛ آن هم به خاطر اینکه سوپرمن در آن شهر حضور نداشت و هیچکس نمی‌دانست که او کجا غیبش زده است.

در همین حین شرکت او، حمایت‌های مالی و سرمایه‌های مختلف را از حامیان و شرکت‌های بزرگ دریافت می‌کرد. از طرف دیگر هم خود بوستر با استفاده از دانش خود و اطلاعاتی که اسکیتز از گذشته داشت، توانست مقداری سرمایه‌گذاری هم انجام دهد. زمانی‌که سوپرمن به شهر مترو پلیس بازگشت، چندین بار با بوستر گلد برخورد کرد و به مبارزه با او پرداخت. سوپرمن اصلا نمی‌توانست نحوه محبوب شدن و سابقه‌ای که بوستر به‌عنوان یک ابرقهرمان برای خودش دست و پا می‌کرد، بپذیرد. از طرف دیگر، بوستر واقعا تمام تلاش خود را می‌کرد تا کاری کند که سوپرمن از او خوشش بیاید و از صمیم قلب دوست داشت که به تیم لیگ عدالت بپیوندد. اما هر دوی این موارد برای مدت طولانی‌ای مدام از بوستر گلد فاصله می‌گرفتند. بعد از گذشت مدتی، همه چیز چند برابر بدتر از قبل شد زیرا لکس لوتر یک اندروید ساخته بود که شباهت بسیار زیادی به بوستر گلد داشت و حتی یک قطعه از کریپتونایت هم همراه او بود.

این بوستر اندرویدی در شهر می‌چرخید و همانند دیوانه‌ها خرابی به بار می‌آورد. او حتی در روز سوپرمن، دختر شهردار را هم ربود. زمانی‌که سوپرمن صدای جیغ‌های این دختر را شنید، بلافاصله به سراغ بوستر اندرویدی رفت. آن‌ها مدتی با یکدیگر درگیر شدند و لحظه به لحظه سوپرمن به شکست خود نزدیک می‌شد. بعد از این اتفاق، بوستر واقعی سریع خود را به میدان مبارزه رساند و سوپرمن را نجات داد. همین اتفاق موجب شد تا تنشی که بین این دو وجود داشت، کمی کاهش پیدا کند و آن‌ها را در مسیری قرار دهد که درنهایت سوپرمن به بوستر احترام می‌گذاشت و کم کم از او خوشش می‌آمد. بااین‌حال بوستر همیشه به او گوشزد می‌کرد که مدام حواسش به او باشد و هرگز او را رها نکند.

 
  • ورود گلد استار دوم:

در طی خط داستانی بحران افسانه‌ها، بوستر مورد حمله یک گروه از افراد ضد ابرقهرمان‌ها قرار گرفت. در حین همین حمله و مبارزه بین آن‌ها، لباس قدرتی بوستر به‌طور کامل از انرژی خالی شد. از همین رو او از لحاظ فیزیکی به‌شدت آسیب دید و مجروح شد. همین موضوع بوستر گلد را مجبور کرد تا در بعد زمان به آینده بازگردد و لباس خود را با تجهیزات آن برهه زمانی تعمیر کند. در طی مدت زمانی‌که بوستر در آن‌جا به سر می‌برد، با خواهر دو قلوی خود یعنی میشل برخورد کرد. مثل اینکه میشل، بعد از اینکه بوستر برهه زمانی خودش را ترک کرده بود، دوران بسیار سختی را پشت سر گذاشت. ظاهرا بعد از رفتن بوستر، اوضاع برای میشل و مادرشان به‌شدت سخت و بد شده بود.

آن‌ها در یک وضعیت مالی بسیار بد به سر می‌بردند و حسابی فقیر شده بودند و مادرشان هم به خاطر همین ماجرا جانش را از دست داده بود. به همین دلیل میشل باید کاملا روی پای خود می‌ایستاد و زندگی خود را از آن وضعیت نجات می‌داد. زمانی‌که بوستر با خواهرش برخورد کرد، میشل تصمیم گرفت که به همراه او به قرن بیستم برود و با او زندگی کند. زمانی‌که آن‌ها با هم به قرن بیستم بازگشتند، میشل خیلی از زندگی خود راضی بود. زیرا برادر او فوق‌العاده ثروتمند بود و زندگی خوبی هم داشت. متاسفانه مدت زمانی‌که میشل در قرن بیستم زندگی کرد، فوق‌العاده کم بود و خیلی زود به پایان رسید. او از لباسی که برای دستیار ابرقهرمانی بوستر یعنی گلد استار ساخته شده بود، استفاده کرد و در یک ماجراجویی گیر افتاد. همین ماجراجویی درنهایت باعث کشتن خودش شد و ویرانی خیلی زیادی را برای برادرش به ارمغان آورد.

  • ورشکستگی بوستر:

پدر مایکل تلاش کرد تا او را به قتل برساند

در اواسط بحران Millennium، زمانی‌که نگهبانان جهان، بعد را ترک کردند، دیرک دیویس چهره واقعی خود را نشان داد. در همین ماجرا مشخص شد که او درواقع یک پادو و نوکر برای اندرویدهای من هانتر است که در تمام این مدت ظاهر مبدلی به خود گرفته بود. او در تمام این مدت، سرمایه‌ها و پول‌های بوستر را به مقصد دیگری منتقل می‌کرد. او امیدوار بود تا بلکه به این طریق بتواند درخواست‌های من هانتر را اجرا کند. بوستر گلد از همین موضوع به نفع خودش استفاده کرد؛ او تلاش کرد تا به رتبه‌های من هانتر نفوذ کند. او بعد از این کار متوجه شد که آن‌ها نقشه داشتند تا یک دستگاه مخرب را در هسته زمین کار بگذارند و آن را نابود کنند.

با اینکه بوستر در تلاش بود تا نقشه‌های آن‌ها را خراب و نقش بر آب کند، دوستان ابرقهرمانی او متوجه نیت واقعی او نشدند و او را یک خائن خواندند. درنهایت بوستر گلد توانست این دستگاه آخرالزمانی را خراب و نقشه‌ی دشمنانش را با شکست روبه‌رو کند. همین اتفاق باعث شد تا او دوباره بتواند اعتماد و تحسین همکاران ابرقهرمانی‌اش را به دست بیاورد. بااین‌حال بعد از اینکه بحران Millennium به پایان رسید و من هانترها هم افشا شدند، بوستر بالاخره به‌طور عمومی اعلام کرد که شرکت او به خاطر فعالیت‌های من هانترها، دچار ورشکستگی شده است.

  • لیگ عدالت بین‌المللی و The Conglomerate:

در این برهه زمانی، اتفاق بسیار مهمی که رخ داد این بود که اعضای لیگ عدالت تصمیم گرفتند تا بیشتر از قبل نسبت به دیگر نقاط دنیا توجه داشته باشند و تمام تمرکزهای خود را فقط روی آمریکا نگذارند. به همین ترتیب زیر شاخه‌هایی از تیم لیگ عدالت تشکیل شد که بخش‌های دیگر دنیا را تحت نظر می‌گرفتند، به‌طور مثال اروپا. بوستر گلد هم یکی از بازیکنان و قهرمانان این بخش به‌خصوص بود. او درست بعد از ماجراهای بحران Millennium به این تیم پیوست. دیگر اعضای اصلی حاضر در این لیگ عدالت، عبارت بودند از فایر، آیس، بلو بیتل، گای گاردنر، مستر میراکل و مارشن من هانتر.

مکسول لرد به‌گونه‌ای عمل می‌کرد که انگار یک نوع مدیر برای لیگ عدالت است و نماینده بین‌المللی جدید آن‌ها به حساب می‌آید. می‌توان گفت که او نقش بسیار مهمی را در پیوستن بوستر گلد به لیگ ایفا کرد و وسیله سودمندی برای او بود. به واسطه‌ی همین لیگ عدالت بود که بوستر گلد توانست ارتباط بسیار خوبی را با بلو بیتل آغاز کند. او همچنین با فایر و آیس، تبدیل به دوست‌های خیلی خوبی شدند. لیگ عدالت بین‌الملل به این دلیل خیلی محبوب و مشهور شد که نسبت به نسخه اصلی این تیم شوخ طبعی بیشتری داشت و امید بیشتری را در مردم به وجود می‌آورد.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

آن هم فقط به خاطر نقشه‌ها و فریبکاری‌های مختلف بوستر گلد و بلو بیتل بود که از قدرت‌های ابرانسانی و همچنین عضویتشان در تیم لیگ عدالت استفاده می‌کردند و کارهای ابرقهرمانی متفاوتی را انجام می‌دادند. یکی از مهم‌ترین و موفقیت‌آمیزترین ماجراجویی آن‌ها، ماجرای «The Blue and the Gold» بود که در آن سرویس مخصوصی به نام Super-Human Repo را ارائه می‌کردند. یکی دیگر نقشه‌های مسخره و بی‌معنی آن‌ها زمانی به وقوع پیوست که جزیره زنده‌ای به نام Kooey Kooey Kooey به دست لیگ عدالت افتاد و مالکیت این جزیره به دست این تیم افتاد.

بعد از این اتفاق بلو بیتل و بوستر گلد یک رستوران و کلاب بسیار بزرگ و زیرا در این جزیره زنده ساختند و نام آن را Club JLI گذاشتند. با اینکه این کلاب و رستوران تازه تأسیس پول زیادی را برای بلو بیتل و بوستر گلد به وجود آورده بود، اما درنهایت طولی نکشید که مکسول لرد از خیانت آن‌ها با خبر شد و به‌عنوان یک اقدام تنبیهی، وظیفه نگهبانی از یک زندان را به آن‌ها داد. بعد از گذشت مدتی هم این محل خوشگذرانی به خاطر اقدامات Major Disaster دچار ورشکستگی شد. بعد از اینکه چند نقشه مختلف با شکست روبه‌رو شد و رسوایی‌هایی را هم به بار آورد، بوستر درنهایت به این فکر افتاد که با اینکه او یکی از اعضای تمام وقت و وفادار لیگ عدالت به حساب می‌آمد، اما از طرف دوستان و همکارانش، آنطور که باید و شاید احترام دریافت نمی‌کرد. او تصور می‌کرد که فعالیت‌هایش به‌عنوان یک قهرمان و عضو لیگ عدالت، بیشتر شبیه به یک جوک بود و برای هیچکدام از دوستانش اهمیتی نداشت.

بزرگ‌ترین دشمن او پیتر پلاتینوم است

به خاطر همین موضوعات و همین تصورات، او و «کلیر مونتگامری» که همسر سابق مکسول لرد به حساب می‌آمد، تصمیم گرفتند تا یک تیم ابرقهرمانی جدید را تأسیس کنند. آن‌ها بعد از تأسیس این گروه، نام آن را Conglomerate گذاشتند؛ تیمی که توسط شرکت‌های بزرگ حمایت می‌شد. علاوه‌بر بوستر، افراد دیگری هم مانند «ریورب»، «مکسی- من»، «اکو»، «پراکسیس»، «ویپر»، جیپسی و بلو بیتل در این تیم حضور داشتند. بااین‌حال، بعد از گذشت مدتی که شرایط دشواری به وجود آمده بود و دیگر بوستر نمی‌توانست این تیم جدید را رهبری کند، تصمیم گرفت تا دوباره به جمع اعضای جاستیس لیگ بپیوندد؛ تیمی که دیگر زیر نظر و راهنمایی‌های سوپرمن هدایت می‌شد. تیم The Conglomerate چندین نسخه دیگر هم داشت و تا مدتی به فعالیت‌های خود ادامه داد اما وضعیت کنونی او منحل شده است.

  • مرگ سوپرمن:

بعد از اینکه بوستر گلد دوباره به تیم لیگ عدالت پیوست، در کمال بی‌خبری همه به‌خصوص اعضای خود لیگ، زمین خیلی زود مورد حمله‌ی نیروی بیگانه‌ای قرار گرفت که به ظاهر کاملا غیرقابل توقف بود. بوستر گلد در طی حرکتی جالب، نام این هیولا را «دومزدی» گذاشت و این نام همچنان روی او قرار دارد و تغییر نکرده است. در طی مبارزه بین قهرمانان زمین و همچنین دومزدی، بوستر به طرز بسیار بدی مجروح شد و آسیب دید و حتی تا آستانه مرگ هم پیش رفت. از طرف دیگر فایر هم از این حمله تا حد زیادی دچار مشکل شد و حتی قدرت‌های خود را از دست داد. علاوه‌بر این دو، بلو بیتل هم به کما رفت و سوپرمن به ظاهر به قتل رسید.

همچنین لباس قدرتی و خاص بوستر گلد که شامل تجهیزات خیلی زیادی از دوران آینده بود و بخش زیادی از توانایی‌هایش را به او اعطا می‌کرد، به‌طور کامل در طی این فاجعه نابود شد. بلو بیتل بعد از اینکه از کما بیرون آمد و سلامتی خود را به دست آورد، بلافاصله برای بوستر گلد یک لباس جدید ساخت که توانایی‌های قدیمی او را دوباره به وجود می‌آورد. متاسفانه این لباس تا حد زیادی سفت و سخت بود و اغلب هم دچار عیب می‌شد. بلو بیتل همچنان به فعالیت‌های خود روی این لباس ادامه داد تا بتواند پیشرفت‌هایی را در آن به وجود بیاورد.

مرگ سوپرمن به دستان دومزدی و همچنین پیروزی او در این مبارزه، تمام دنیا را وارد شوک و بنیان‌های ابرقهرمانان را در سرتاسر جهان از بین برده بود. خوشبختانه بازگشت دوباره‌ی او به میدان باعث شد تا امید باری دیگر به دل دوستان و هم‌تیمی‌ها و همچنین در دل مردم سرتاسر دنیا به وجود بیاید. در طی مدت زمانی‌که اعضای لیگ به‌شدت ضعیف بودند، با یک فاتح ۶۰۰ میلیون ساله‌ی کهکشانی بسیار قدرتمند به نام «Overmaster» برخورد کردند و به مبارزه با او پرداختند. بوستر گلد توانست اولین حمله به سمت این نیروی مهاجم را هدایت و رهبری کند.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

در طی این حمله، لباس جدید قدرتی او کاملا نابود شد و یکی از دستان او هم به خاطر حمله‌ی وحشیانه‌ی یکی از نوکرهای اوور مستر یعنی «Devastator» از بین رفت و نابود شد. دوست بسیار خوب او یعنی بلو بیتل باری دیگر به کمک او آمد و دوباره تلاش کرد تا یک لباس جدید برای او بسازد؛ لباسی که به‌عنوان یک سیستم پشتیبان حیاتی و زندگی عمل می‌کرد. علاوه‌بر این، بلو بیتل یک دست روباتیک هم برای بوستر گلد ساخت تا به‌جای آن دستی که نابود شده بود، استفاده کند. در این برهه زمانی، آیس هم به قتل رسید و لیگ عدالت به چهار زیر مجموعه مختلف به نام‌های لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت اروپا، جاستیس لیگ تسک فورس و همچنین اکستریم جاستیس تقسیم شد.

  • اکستریم جاستیس:

بعد از اینکه لیگ عدالت اصلی متلاشی و به چهار گروه مختلف تقسیم شد، بوستر گلد خیلی زود توسط کاپیتان اتم دعوت شد تا به تیم ابرقهرمانی جدید یعنی اکستریم جاستیس بپیوندد. در طی مدت زمانی‌که بوستر در این تیم بود، یک قرار با یک شخصیت ابرشرور به نام «Monarch» گذاشت؛ کسی که این توانایی را داشت تا گلد را به‌طور کامل بهبود ببخشد و حتی دست نابود شده‌ی او را هم درمان کند. او بالاخره توانست آن لباسی را که او را زنده نگه داشته بود و پشتیبان زندگی‌اش محسوب می‌شد، از خودش جدا کند. بعد از این ماجرا، یک لباس جدید که شباهت کمی نسبت به نسخه اصلی لباس بوستر گلد داشت، برای او ساخته شد. جالب است بدانید که حتی اسکیتز هم در این لباس جدید کار گذاشته شد که برقراری ارتباط را بین او و بوستر تا حد زیادی راحت کرده بود.

در یک برهه زمانی خاص، بوستر گلد عضوی از تیم جوخه انتحاری بوده است

بااین‌حال، بعد از اینکه تیم اکستریم جاستیس منحل شد، لباس قدرتی بوستر هم باری دیگر از بین رفت و نابود شد. خوشبختانه، مایکل توانایی این را داشت که دوست و همراه رباتیکی خود را به واسطه بخش‌هایی که از او باقی مانده بود، بازسازی کند. بالاخره بعد از تمام این ماجراها، بوستر به‌طور کامل از لیگ خارج شد و به نظر می‌رسید که این بار دیگر دائاست. او دوباره به شهر مترو پلیس بازگشت؛ جایی که برای اولین‌بار فعالیت‌های ابرقهرمانی خود را آغاز کرده بود. در همین حین، فردی به نام «پروفسور همیلتون» یک لباس جدید برای او ساخت که جایگزین لباس قبلی او شد؛ این لباس از باقی مانده‌های لباس مخصوص سوپرمن آبی ساخته شده بود. این لباس به‌گونه‌ای ساخته شده بود که شباهت زیادی به نسخه اولیه‌ی لباس بوستر داشت و تمام توانایی‌های ابتدایی را به او اعطا می‌کرد.

  • The Superbuddies Heroes for the Common Man:

در این برهه زمانی، مکسول لرد ادعا کرد که قصد دارد بالاخره کاری را انجام دهد که هیچ ارتباطی به دلایل خودخواهانه خودش ندارد و می‌خواهد کاری برای دیگران انجام دهد. به همین ترتیب، از دست رباتیکی قدیمی خود یعنی L-Ron درخواست کمک کرد تا به سراع ابرقهرمانان دوره لیگ بین‌المللی برود و آن‌ها را استخدام کند. او قصد داشت تا به کمک این ابرقهرمانان، تیم جدیدی را تشکیل بدهد. او بالاخره توانست با موفقیت ابرقهرمانانی مانند Elongated Man، همسر او یعنی «سو دیبنی»، «مری مارول»، بلو بیتل، فایر، کاپیتان اتم و البته بوستر گلد را استخدام کند. مثل اینکه بوستر گلد اخیرا با یک زن که خیلی نسبت به خودش بزرگتر بود، به نام «گلدیس» ازدواج کرده بود؛ تنها دلیلی که بوستر با این زن ازدواج کرده بود، پول او بود و به جز آن، هیچ علاقه‌ای به این زن نداشت.

بوستر که شرایط بسیار سختی به همراه این زن داشت، تصمیم گرفت که به‌عنوان آخرین راه، به این تیم بپیوندد؛ تا بلکه به این طریق بتواند هم به ریشه‌های ابرقهرمانی خود بازگردد و هم تا جایی که می‌تواند از گلدیس فاصله بگیرد. مکسول لرد، پایگاه عملیاتی خودشان را در یک مرکز خرید که در یکی از مناطق شهر نیویورک به نام کویینز قرار داشت، تأسیس کرد و نام تیم خود را سوپر بادیز گذاشت. او از ۱ تا ۸۰۰، شماره‌هایی را برای این تیم در نظر گرفت و با شعار تبلیغاتی Heroes for the Common Man، تیم خود را برای همه مردم تبلیغ کرد. او ادعا داشت که هر کسی با هر مشکلی می‌تواند با اعضای این تیم ابرقهرمانی تماس بگیرد و سوپر بادیز مشکلات آن‌ها را حل خواهند کرد.

به نظر می‌رسید که بلو بیتل، که در گذشته دوست صمیمی بوستر گلد به حساب می‌آمد و اکثر اوقات شریک جرم او بود، از یک بیماری قلبی رنج می‌برد. به همین ترتیب او در تلاش بود که از راه‌های مسخره، قدیمی و خام خودش فاصله بگیرد. همین موضوع باعث شد تا چندین بحث و جدل مختلف بین بوستر گلد و بلو بیتل به وجود بیاید. بوستر گلد که نسبت به بیماری قلبی بلو بیتل شک کرده بود، بعد از این بحث‌ها دیگر کاملا مطمئن شد. در اغلب این بحث‌ها، بلو بیتل ادعا می‌کرد که هیچ وقت از بوستر گلد خوشش نمی‌آمده است و حالا هم خیلی بیشتر از او می‌فهمد و بهتر است که از هم فاصله بگیرند. اما حتی در این بالغی و پختگی جدیدی که به دست آورده بود، هنوز هم درست همانند یک کودک ۵ ساله با بوستر بحث می‌کرد.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

اعضای این تیم بالاخره توانستند توجه یک دشمن قدیمی و قدرتمند لیگ عدالت بین‌المللی به نام «مانگا خان» را به سمت خود جلب کنند؛ کسی که L-Ron را می‌خواست و قصد داشت آن را تحت کنترل خود بگیرد. بوستر که به‌طور کاملا اتفاقی برخی از نگهبانان روباتیک مانگا خان را نابود و برخی از آن‌ها را نابود کرده بود، فوق‌العاده او را عصبانی کرد. همین موضوع تقریبا باعث به وجود آمدن یک تهاجم کامل شد؛ تهاجمی که اگر لیگ عدالت واقعی در آن‌جا حضور نداشتند، هیچ چیز نمی‌توانست این تیم جدید را از آن فاجعه نجات دهد. بعد از گذشت مدتی، زمانی‌که اعضای تیم جدید در تلاش بودند تا پاور گرل را به این تیم بیاورند، بلو بیتل و بوستر گلد باری دیگر وارد یک بحث و جدل جدید شدند.

بوستر گلد که به خاطر این بحث به‌شدت عصبانی شده بود، با سرعت بسیار زیاد وارد سالن‌های عمارت جامعه عدالت شد. زمانی‌که او به اتاق مخصوص دکتر فیت رسید، یکی از اشیائی را که در آن‌جا قرار داشت، برداشت و فکر می‌کرد که اصلا چیزی بیشتر از یک کاغذ فلزی فانتزی نیست و کاربرد خاصی ندارد. او در تلاش بود تا به واسطه همان شیء، عصبانیت خود را خالی کند. به همین دلیل آن را بالای سر خود نگه داشت و اعلام کرد که تمام اعضای تیم سوپر بادیز را به جهنم تبعید می‌کند. در لحظه بعد و زمانی‌که حادثه مانگا خان به پایان رسیده بود، بوستر گلد و دیگر اعضای فعال آن تیم، خود را درست وسط جهنم پیدا کردند.

بااین‌حال بعد از کمی کار و خدمت کردن در Underworld Burger-Joint و مبارزه با نسخه‌های موازی و جایگزین خودشان که عنوان «The Power Posse» را روی خود گذاشته بودند، دکتر فیت بالاخره به سراغشان رفت و آن‌ها را دنیای اصلی دی سی بازگرداند؛ آن هم بعد از اینکه مکسول لرد به سراغش رفته بود و از او درخواست کمک کرد. بعد از گذراندن این ماجراها، تیم سوپر بادیز به‌طور کامل منحل شد.

  • The OMAC Project و بحران بینهایت:

مایکل نام ابرقهرمانی خود را به خاطر اشتباه رئیس جمهور آن زمان یعنی رونالد ریگان گرفته است

بعد از مرگ بسیار وحشتناک و وحشیانه‌ی سو دیبنی در خط داستانی بحران هویت، «مایکل جان کارتر» به‌طور کل خود را از فعالیت‌های ابرقهرمانی بازنشسته کرد. از طرف دیگر هم اسکیتز به خاطر استفاده از تکنولوژی و تجهیزاتی که متعلق به آینده بود، توسط سازمانی به نام Checkmate، بی‌مصرف شد و کنار گذاشته شد. بعد از گذشت مدتی، دوست قدیمی مایکل یعنی بلو بیتل با او تماس گرفت و از او درخواست کمک کرد. تد بعد از برقراری ارتباط با مایکل، به او اعلام کرد که سرمایه و پول‌های موجود در حساب‌های شرکتش (یعنی همان K.O.R.D. Industries)، دزدیده شده است و به همین خاطر او مجبور به اعلام ورشکستگی شده است.

مثل اینکه همه دست رد به سینه تد زده بودند و هیچکس حاضر نشد تا به او کمک کند به همین خاطر به‌عنوان راه آخر تصمیم گرفت که با مایکل تماس بگیرد. مایکل پذیرفت تا به بهترین دوست قدیمی خود کمک کند. به همین ترتیب، دوباره لباس مخصوص بوستر گلد را به تن کرد تا دست به کار شود. بااین‌حال، بعد از اینکه یک نفر یک تله وحشتناک در خانه کورد کار گذاشت، بوستر در این تله گیر افتاد و به خاطر انفجاری که به وجود آمده بود، به طرز وحشتناکی آسیب دید. او به بلو بیتل هشدار داد که دیگر بیشتر از این در این پرونده تحقیق نکند و جلو نرود اما تد گوش نکرد و همچنان به کار خودش ادامه داد.

بلو بیتل بعد از دنبال کردن تمام سرنخ‌ها، سرانجام سر از سوییس درآورد. او بعد از کمی جست‌وجو، به یکی از پایگاه‌های عملیاتی سازمان چک میت رسید. تد کورد خیلی زود به این نتیجه رسید که مکسول لرد درواقع همان «بلک کینگ» است. ظاهرا مکسول لرد در طی تمام مدت زمانی‌که درکنار اعضای لیگ عدالت بود و به فعالیت درکنار آن‌ها می‌پرداخت، در حال جمع کردن داده‌ها و قدرت مورد نظر خود بود. او قصد داشت تا با استفاده از این اطلاعات و قدرت، یک نیروی ضربتی علیه انسان‌های ابرقدرت تشکیل دهد. مکسول لرد، این انسان‌های ابرقدرت را درست همانند یک تهدید می‌دید و نشان داد که تمام فایل‌ها و اطلاعات لیگ عدالت را همراه خود دارد. جالب است بدانید که او حتی به ماهواره‌ی بتمن که Brother Eye نام داشت، دسترسی داشت و می‌توانست فعالیت‌های تمام انسان‌های ابرقدرت را نظاره کند.

بلو بیتل اصلا پیشنهاد او را برای پیوستن به خودش نپذیرفت و توسط خود مکسول، مورد اصابت گلوله از ناحیه سر قرار گرفت. بعد از گذشت مدتی، زمانی‌که تمام جراحت‌ها و آسیب‌هایش بهبود پیدا کرد، در فضا به‌دنبال گای گاردنر رفت. او تصمیم گرفت تا در رابطه با ناپدید شدن ناگهانی کورد تحقیق کند. به همین دلیل، به کمک‌های دوستان قدیمی خود که در گذشته در تیم لیگ عدالت بین‌المللی بودند، نیاز داشت. واندر وومن بعد از اینکه به خیانت لرد پی برد، او را کشت و قصد داشت تا با این کار، کنترلی را که روی ذهن سوپرمن و همچنین ماهواره Brother Eye داشت، بردارد.

booster gold

درنهایت سوپرمن از شر کنترل ذهنی لرد خلاص شد اما مشکل ماهواره به همین راحتی حل نشد. زیرا این ماواره بلافاصله یک پروتکل امین ناموفق را اجرا کرد. همین اتفاق باعث شد تا این ماهواره درک و احساس پیدا کند. به همین ترتیب، The OMACهایی که تحت کنترل Brother Eye بودند، از او دستور گرفتند تا در سرتاسر دنیا، روی سر انسان‌های ابرقدرت خراب شوند و تمامی آن‌ها را نابود کنند. در نتیجه این نبرد، بوستر بسیاری از دوستان قدیمی و سابق خود را مانند بلو بیتل دوم و راکت رد ۷، از دست داد و خودش هم تا آستانه مرگ پیش رفت. بوستر مدام خودش را سرزنش می‌کرد که در طی این ماجرا از داده‌های تاریخی بسیار زیاد اسکیتز استفاده نکرده بود. به همین ترتیب، بعد از این اتفاقات، او کاملا تبدیل به یک مرد پوچ و بی هدف شد.

او به یکی از دوستان و هم‌تیمی‌های قدیمی خود یعنی «بیتریز» که با نام فایر هم شناخته می‌شود، اعلام کرد که به «خانه می‌رود» و بعد از بیان این حرف، به همان قرن بیست و پنجم بازگشت. یک زمانی در اواسط مبارزه با چک میت، برج مراقبت لیگ عدالت آمریکا یا همان واچ تاور آن‌ها، به خاطر یک انفجار کاملا نابود شد. در همین برهه زمانی هم مارشن من هانتر ناپدید شد و هرج‌و‌مرج خیلی زیادی روی زمین به وجود آمد. از طرف دیگر هم نابودی و ویرانی توسط اسپکتر در قلمروی جادویی به وجود آمد، OMACها در حال کشتن تمام ابرانسان‌ها بودند و یک جامعه ابرشرورها هم به یک علت نامشخص در حال متحد شدن و توطئه پراکنی بودند.

او یک بار که در حالت عادی خود قرار نداشت، تقریبا فلش را تا آستانه مرگ پیش برد

بعد از اینکه واندر وومن، مکسول لرد را به قتل رساند، تحت نظارت شدید با امنیت بسیار بالا قرار گرفت. از طرف دیگر هم سوپرمن به این نتیجه رسیده بود که کم کم در حال از دست دادن اولویت‌هایش است. علاوه‌بر این، پارانویای بتمن که بعد از ماجرای دزدیدن ماهواره‌اش یعنی Brother Eye و همچنین خراب شدن آن، تشدید شده بود، در حال بهتر شدن بود. در نتیجه، بازماندگان ماجرای بحران در زمین‌های بینهایت، سوپرمن زمین دوم (به همراه لوئیس لین)، سوپر بوی پرایم و الکساندر لوتر زمین سوم پناهندگان زمین و دنیاهای خود را رها کردند تا بلکه به این طریق بتوانند این جهان را از دست خودش نجات دهند. هر چند که الکس لوتر یک هدف جدا هم داشت.

  • بوستر، بلو بیتل جدید را پیدا می‌کند:

جایی در میان آن همه هرج‌و‌مرج، بوستر گلد دوباره از آینده سر و کله‌اش پیدا شد و به زمان حال بازگشت. مثل اینکه آن‌ها ظاهرا در آن زمانی‌که قرار بود برسند، نرسیده بودند زیرا بوستر اعلام کرد که قصد داشت تا بازگشتن در بعد زمان و آمدن به زمان حال ما، تد کورد را نجات دهد اما شکست خورده بود. او خودش را در خرابه‌های برج مراقبت لیگ عدالت آمریکا پیدا کرده بود؛ او و اسکیتز (در این برهه زمانی آن‌ها به خاطر دزدیدن سابقه‌ها و پرونده‌های تاریخی مجرم شناخته می‌شدند) به سمت زمین آمده بودند تا Scarab مخصوص بلو بیتل اصلی را پیدا کنند. آن‌ها موفق شدند تا خیلی زود Scarab را پیدا کنند؛ Scarab در خانه‌ی یک نوجوان به نام جیمی ریس که در شهر ال پاسو ایالت تگزاس قرار داشت، بود.

Scarab خودش را به ستون فقرات این نوجوان چسبانده بود به همین دلیل بوستر گلد، جیمی ریس جوان را با خودش برد. آن‌ها بعد از مدتی به بت کیو رسیدند و بوستر به بتمن اطلاع داد که جیمی جوان (با اینکه باعث ناراحتی خود بوستر می‌شد، اما با عنوان «بلو بیتل جدید» او را خطاب کرد)، تنها کسی است که می‌تواند ماهواره Brother Eye را ببیند. بوستر ازطریق همان پرونده‌های تاریخی متوجه شده بود که بدون کمک‌های جیمی، بتمن هیچوقت نمی‌توانست ماهواره و همچنین باقیمانده‌های OMACها را پیدا کند. بتمن، بوستر گلد و جیمی ریس توانستند با استفاده از سفینه تد کورد، به فضا بروند و به‌دنبال ماهواره Brother Eye بگردند.

با همکاری بتمن و اعضای تیم بوستر گلد، آن‌ها توانستند این ماهواره را به‌طور کامل خاموشش کنند و از طرف دیگر هم OMACها را غیرفعال کنند. در همین برهه زمانی مشخص شد که الکساندر لوتر تمام این هرج‌و‌مرج را در سرتاسر دنیا برنامه‌ریزی کرده بود. او امیدوار بود تا با انجام این کار، بتواند نابودی مولتی ورس را که در بحران اصلی رخ داده بود، به حالت قبل بازگرداند. نقشه‌های او خیلی زود توسط قهرمانان سیاره زمین، از جمله بوستر گلد که در میان آن‌ها قرار داشت، با شکست روبه‌رو شد. بعد از این ماجرا، او دیگر به‌عنوان یک قهرمان بزرگ در سرتاسر دنیا شناخته می‌شد و شهرت و محبوبیتی که قبلا به دست آورده بود، دوباره به سمت خودش بازگشت.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

  • ۵۲ هفته:

بوستر گلد که حالا در یک آپارتمان بسیار پیشرفته به همراه اسکیتز در شهر مترو پلیس زندگی می‌کرد، دوباره به همان راه و روش‌های قبلی خود بازگشته بود. او در این برهه زمانی دیگر همان کارهای قبلی‌ای را که انجام می‌داد، دوباره از سر گرفته بود. بااین‌حال، زمانی‌که بوستر گلد متوجه شد که سوپرمن ناپدید شده، آن هم درست زمانی‌که براساس داده‌های تاریخی او باید درست مثل همیشه در مترو پلیس می‌بود، به این نتیجه رسید که مشکلی پیش آمده است. درست از همین زمان هم اسکیتز کم کم دچار مشکل می‌شد و در آن اختلالاتی به وجود می‌آمد. بعد از این ماجرا، چندین اتفاق دیگر هم باید براساس اطلاعات تاریخی موجود در اسکیتز رخ می‌داد اما همه آن‌ها با شکست روبه‌رو شدند. به همین ترتیب، بوستر گلد به این موضوع شک کرد که به احتمال زیاد در طی ماجراهای بحران بینهایت، یک شکاف در زمان رخ داده است.

بوستر و اسکیتز که به‌دنبال ریپ هانتر می‌گشتند تا از او درخواست کمک کنند، او را در پناهگاه بیابانی‌اش پیدا کردند. در الکترونیکی آن‌جا قفل بود اما یک ساعت اتمی روی آن قرار داشت که تاریخ باز شدن آن روی اولین ژانویه 52 B.C تنظیم شده بود. به همین ترتیب اسکیتز به درون سیستم‌های این قفل‌های زمانی نفوذ کرد و کاری کرد تا این در برای بوستر باز شود. او بعد از ورود به پناهگاه، متوجه شد که به طرز فجیعی آن‌جا رها شده است. یک Time-Sphere در آن‌جا قرار داشت که به نظر می‌رسید خراب شده است. علاوه‌بر این، چندین نوشته و اشیاء مختلف هم در سرتاسر آزمایشگاه پخش شده بود. دو تخته گچی در آن پناهگاه وجود داشت که با نوشته‌ها و سوالات مختلف پر شده بود و به همراه آن‌ها، شماره ۵۲ چندین بار در نقاط مختلف نوشته شده بود.

از آنجایی که او از قرن بیست و پنجم آمده، یک قهرمان پست مدرن محسوب می‌شود

در بالای صفحه تخته گچی کلمات «زمان شکسته شده است»، به‌صورت بزرگ نوشته شده بود. علاوه‌بر این، بوستر متوجه شد که چندین تصویر از خودش و اسکیتز در آن‌جا قرار دارد و کلمات «تقصیر او است» هم درکنار تصویر آن‌ها نوشته شده بود؛ پیکان‌هایی هم به سمت صورت بوستر کشیده شده بود. بوستر اصلا به چیزهایی که در این آزمایشگاه پیدا کرده بود توجهی نکرد و خودش به همراه اسکیتز تصمیم گرفتند که به مترو پلیس بازگردند. زمانی‌که به شهر بازگشتند، یک پارتیزان جدید ماسک‌دار به نام «سوپر نووا» در مترو پلیس ظاهر شد. بعد از اولین حضورش، مشخص شد که برای ترساندن و ازبین‌بردن بوستر گلد آمده است.

این قهرمان در حال فرار که یک مجموعه‌ای از توانایی‌های عجیب و غریب مختلف را به نمایش گذاشته بود، بیشتر از هر چیزی حول محور چراغ‌های روشن می‌چرخید و تله پورت هم انجام می‌داد. این قهرمان مدام به سراغ بوستر گلد می‌رفت و به پر و پای او می‌پیچید. همین موضوع، بوستر گلد را مجبور کرد تا دو برابر نسبت به قبل سخت کار و فعالیت کند تا بتواند توجه عموم را به سمت خود جلب کند. همین سخت کار کردن منجر به این شد تا او نسبت به درخواست کمک دوست‌های قدیمی‌اش بی‌اعتنایی کند و اصلا به آن‌ها کمک نکند. بعد از گذشت مدتی، رالف دیبنی که در رابطه با یک فرقه تحقیق می‌کرد، بوستر را در آپارتمانش ملاقات کرد؛ فرقه‌ای که ظاهرا ارتباطاتی با همسر مرده‌اش داشت.

دیبنی، بعد از اینکه متوجه شد که بوستر می‌توانست از مرگ همسرش پیشگیری کند، به‌شدت عصبانی شد و به او حمله کرد؛ زیرا او بیشتر از هر چیزی به سوابق و اطلاعات تاریخی‌ای که داشت توجه می‌کرد و توجهی به واقعیت‌ها نداشت. بوستر متوجه شد که اصلا از زندگی و کارش و مسیری که در پی داشت، راضی نبود به همین دلیل چند برابر از قبل این موضوع او را عصبانی و کلافه کرده بود. به همین ترتیب، او برای اینکه بتواند پول بیشتری به دست بیاورد، یک بازیگر را استخدام کرد تا شخصیت شرور ساختگی به نام «مانتراکس» را ایفا کند. این دو نفر، ترتیب یک مبارزه ساختگی را دادند؛ مبارزه‌ای که در آن طبیعتا بوستر برنده شد. بااین‌حال، بعد از این ماجرا بوستر دستمزد این بازیگر را با گزافه گویی و تشر پرداخت و بلافاصله او را از انظار عمومی دور کرد. زمانی‌که این جریان به پایان رسید، بازیگر به همراه رالف دیبنی دربرابر مطبوعات بوستر گلد را به‌عنوان یک متقلب افشا کردند. به همین ترتیب، بوستر متوجه شد که باری دیگر دچار ورشکستگی شده است.

  • مرگ بوستر گلد:

بوستر بالاخره برای آخرین بار تلاش کرد تا یک بار دیگر نام خود را زنده کند و شهرتش را بازگرداند. به همین ترتیب، او از اسکیتز استفاده کرد تا یک فاجعه را برای جلوگیری و ازبین‌بردن پیدا کند. آن‌ها با کمک یکدیگر یک هیولای دریایی را پیدا کردند که در حال حمله کردن به شهر مترو پلیس بود و یک زیردریایی هسته‌ای را که به پشتش چسبیده بود، با خودش حمل می‌کرد. بوستر با این هیولا درگیر شد اما هیچ فایده‌ای نداشت و نتوانست پیروز میدان باشد. به همین ترتیب، خیلی زود سوپر نووا در این ماجرا دخالت کرد و به‌راحتی کاری کرد تا این موجود ناپدید شود. بااین‌حال، زیردریایی همانجا ماند و در آستانه فروپاشی قرار داشت.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

بوستر از عصبانیت بسیار زیاد، سوپر نووا را از سر راه خود کنار زد، زیردریایی را با خودش با استفاده از میدان نیرو به آسمان برد و در تلاش بود تا انفجار آن را در بر بگیرد. بااین‌حال، تماشاچیان شاهد این بودند که یک چیز مانند بوستر در حال افتادن از آسمان به سمت زمین است. به همین ترتیب، سوپر نووا به سرعت به سمت او پرواز کرد تا او را بگیرد و از افتادنش جلوگیری کند. بااین‌حال، مثل اینکه زمانی‌که او به سمت اسکیتز بازگشت، به نظر می‌رسید که بوستر جان خود را از دست داده است؛ آن هم به خاطر انفجار فجیعی که رخ داده بود. تمام چیزی که درون لباس بوستر گلد باقی مانده بود، یک اسکلت نابود شده بود.

  • شکار اسکیتز برای ریپ هانتر:

در این برهه زمانی، کلارک کنت به اسکیتز کمک کرد تا یک مراسم کوچک را برای بوستر گلد ترتیب دهد. یک مراسم کوچک که فقط تعداد کمی از ابرقهرمانان در آن حاضر شده بودند؛ آن هم ابرقهرمانانی که اصلا بوستر تا حالا با آن‌ها روبه‌رو نشده بود و فقط به خاطر دریافت هزینه‌ای به آن‌جا آمده بودند. بعد از اینکه رالف دیبنی، بوستر را به‌عنوان یک متقلب نشان داده بود، باعث شد تا او تعداد زیادی از دوستان و حامیان خود را از دست بدهد. بااین‌حال بعد از مراسم یادبود، اسکیتز متوجه شد که یک مرد جوان به نام «دنیل کارتر» در این مراسم حضور دارد؛ فردی که مشخص شد که درواقع جد بوستر گلد به حساب می‌آید. اسکیتز برای اینکه متوجه شود که بوستر کجا رفته و در چه برهه‌ای از تاریخ سرگردان است، از دنیل درخواست کمک کرد تا با هم این کار را انجام دهند. به همین ترتیب آن‌ها به آزمایشگاه بیابانی ریپ هانتر رفتند تا تحقیقات خود را گسترده کنند.

با اینکه او به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین قهرمانان شناخته می‌شود، اما اعضای لیگ عدالت اصلا او را دوست نداشتند

در همین حین که دنیل این پناهگاه رها شده را می‌گشت و آن‌جا را بررسی می‌کرد، اسکیتز هم از قسمت مخصوص خود، مراقب همه چیز بود تا ببیند که چیزی پیدا می‌کنند یا خیر. ناگهان، اسکیتز متوجه شد که بوستر موفق نشد تا به همه چیزهایی که او در آن‌جا پیدا کرده بود، اشاره کند. بااین‌حال، چیزی که بیشتر از همه او را آزار داد و ضربه بدی به او وارد کرد، تصاویری از اسکیتز و بوستر بود که روی دیوار قرار داشت و اشاره می‌کرد که خودش مقصر تمام این اتفاقات است. به همین ترتیب، او در این پناهگاه را قفل کرد تا خودش با دنیل در این اتاق باقی بمانند و تنظیم کرد که این در، در یک میلیون سال بعد از میلاد باز شود.

بعد از این کار، تله پیچیدگی زمان خاموش شد و دنیل در یک لحظه خاص گیر کرده بود و مدام همان لحظه را زندگی می‌کرد. بعد از گذشت مدتی، اسکیتز در شهر مترو پلیس قرار داشت و این بار تجهیزاتی بسیار پیشرفته‌تر از قبل را در اختیار داشت. او با استفاده از تجهیزات خود گروهی از دزدان دریایی یاغی را از گذشته و همچنین یک سری ربات را از آینده به این برهه زمانی به‌خصوص آورد. او در تلاش بود تا با استفاده از آن‌ها، ریپ هانتر را از هر جایی که در آن پنهان شده بود، بیرون بکشاند. دو هفته بعد از این ماجراها، اسکیتز به سراغ Time Commander رفت و او را به قتل رساند. بعد از این کار، او به سراغ «ویو رایدر» رفت و به وسیله‌ی شکنجه در تلاش بود تا اطلاعاتی در رابطه با پناهگاه ریپ هانتر به دست بیاورد.

ویو رایدر ادعا کرد که هیچکس دقیقا نمی‌داند که ریپ کجا و در چه برهه زمانی‌ای قرار دارد. او حتی ادعا کرد که هیچکس نام واقعی او را هم نمی‌داند. اسکیتز بعد از شنیدن این حرف‌ها فعالیت خود را آغاز کرد تا به طرز بدی به ویو رایدر آسیب وارد کند. او نشان داد که درواقع پوست خود ویو رایدر هم از بدن اسکیتز تشکیل شده است؛ در صورتی که او، صدها سال بعد کشف و ساخته شده است. اسکیتز اصلا نمی‌دانست که سوپر نووا در تمام این مدت زیر نظر ریپ هانتر قرار داشت و به دستور او فعالیت می‌کرده است. سوپر نووا در طی این مدت در حال جمع‌آوری اشیاء مختلف از جمله Staffهای «استار من»، دستکش کریپتونایتی لکس لوتر و Dimensiometer که به «شدو ثیف» تعلق داشت، بود. او قصد داشت تا با استفاده از این تجهیزات، ماشینی را درست کند که بتواند اسکیتز را از بین ببرد.

ریپ هانتر در تمام این مدت در شهر کوچک شده‌ی کاندور که در Fortress of Solitude سوپرمن قرار داشت، پنهان شده بود. او در تلاش بود تا با این کار، از اسکیتز و جنگ صلیبی‌ای که برای پیدا کردن او به راه انداخته بود، دور شود و فرار کند. علاوه‌بر این مشخص شده بود که ریپ یک سری مشکل حول محور «درست و واضح حرف زدن» پیدا کرده است و باید کاملا تمرکز خود را حذف کند تا بلکه حرف‌های بی‌معنی و برعکس نزند. در آخرین صفحه این قسمت، ما شاهد این هستیم که اسکیتز بالای این شهر درون بطری پرواز می‌کند و در حال گوش کردن به مکالمه‌ای است که بین ریپ و سوپر نووا مطرح می‌شود.

 
  • بازگشت بوستر گلد:

زمانی‌که سوپر نووا و ریپ هانتر در حال صحبت کردن در رابطه با ماجراهای آینده بودند و سعی می‌کردند تا خود را برای مبارزه‌ای که فکر می‌کردند در آینده‌ای نزدیک با اسکیتز رخ می‌دهد، آماده می‌کردند، پناهگاه آن‌ها در شهر شیشه‌ای کاندور به طرز وحشیانه‌ای مورد حمله شدید قرار گرفت. هانتر به طرز فجیعی ترسیده بود به سوپر نووا گفت که کاندور را ترک کند و کاری انجام بدهد که حواس اسکیتز از این ماجرا پرت شود. به همین ترتیب مردی که زیر ماسک سوپر نووا قرار داشت، از کمربند تغییر سایز اتم استفاده کرد و از آن شهر رفت. او بعد از ترک این شهر ماسک خود را برداشت و در کمال تعجب اسکیتز نشان داد که کسی نیست جز بوستر گلد. زمانی‌که بوستر به آزمایشگاه بیابانی ریپ هانتر وارد شده بود، نشانه‌های خیلی زیادی دید که به او نشان می‌داد که اسکیتز مقصر اصلی ایجاد شکاف در بعد زمان است.

در آن برهه زمانی، پیش از اینکه بوستر گلد بتواند درباره چیزی صحبت کند، خیلی زود درون یک میدان زمانی پنهان شد و بلافاصله ریپ هانتر با او تماس گرفت. ریپ تمام چیزهایی را که در رابطه با اسکیتز و همچنین نقشه‌های او می‌دانست، به بوستر گفت. او همچنین اعلام کرد که تنها راه آن‌ها برای متوقف کردن اسکیتز چه چیزی است. نقشه‌ی آن‌ها این بود که بوستر پناهگاه را ترک کند و تمام اطلاعاتی را که از اسکیتز به دست آورده بودند، جای مطمئنی نگه دارد و به‌نوعی نسبت به آن بی‌اعتنا باشد. بوستر بعد از بازگشتن به‌گونه‌ای رفتار می‌کرد که انگار هیچ اتفاق خاصی رخ نداده و همه چیز حالت عادی دارد. درنهایت ماجرا به جایی رسید که به اوج خود نزدیک شد و این بخش از نقشه هم چیزی نبود جز جعل مرگ بوستر گلد.

او یکی از ابرقهرمانانی محسوب می‌شود که خیلی به واقعیت نزدیک است

حال او در این برهه، زیردریایی انفجاری را به آسمان برد و در یک نقطه زمانی بسیار مهم پیش از انفجار، بدن کنونی‌اش با جنازه اصلی‌اش (بعد از مرگ واقعی‌اش در آینده) جابه‌جا شد؛ اتفاقی که بوستر اصلا از آن خوشحال نبود و برخی اوقات از رخ دادن آن ناراحت می‌شد. به همین ترتیب، او به ۱۲ هفته قبل فرستاده شد و این بار لباس سوپر نووا را بر تن کرد. همان‌طور که خودش توضیح می‌داد، این قدرت‌های جدید ترکیبی از چندین تکنولوژی مختلف بود که از خود پروژکتور فانتوم زون و Fortress of Solitude سوپرمن به دست آمده بود. از این وسیله‌ها به این منظور استفاده می‌شد تا پرتوهای پر نور و بزرگ تولید شود یا اشیاء مختلف را از یک نقطه به نقطه دیگر تغییر دهند؛ یا حتی آن‌ها را به درون خود زون هم انتقال دهند.

هدف آن‌ها این بود که تا جایی که می‌توانند، اشیاء قدرتمند را از سرتاسر دنیا جمع‌آوری کنند؛ اشیاء قدرتمندی مانند Nth Metal، دستکش آهنی کریپتونایتی لکس لوتر و Staffهای استارمن. همان‌طور که بالاتر هم به آن اشاره شد، آن‌ها در تلاش بودند تا با این تجهیزات، ابزار قدرتمندی را برای شکست اسکیتز به وجود بیاورند. درنهایت، بعد از اینکه بوستر توانست از دست چندین حمله مختلف اسکیتز جان سالم به در ببرد، ریپ هانتر بیرون از کاندور ظاهر شد؛ آن هم درحالی‌که پروژکتور فانتوم زون را در دست داشت. اسکیتز، فانتوم زون را به درون خود جذب کرد. همین اتفاق باعث شد تا اسکیتز برای چند لحظه ساکت و بی حرکت باشد. اتفاقی که فرصت بسیار خوبی را در اختیار هانتر قرار داد تا برای عقب نشینی خود آماده شوند.

به همین ترتیب، او دکمه‌ی یک دستگاه کوچک را فشرد و شروع به شمردن از ۵۲ به سمت برعکس کرد. کم کم او و بوستر گلد شروع به ناپدید شدن کردند. بااین‌حال، درست پیش از اینکه آن‌ها به‌طور کامل از آن‌جا محو شوند، اسکیتز توانست خود را به آن‌ها برساند و همراه آن‌ها وارد جریان زمان بشود.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

بوستر گلد بدون لباس و تجهیزات هیچ قدرت ابرانسانی‌ای به خودی خود ندارد. او به‌طور کامل به تجهیزات فوق‌العاده پیشرفته‌ای وابسته است که با فناوری آینده‌ای که از قرن بیست و پنجم به دست آورده (دزدیده)، ساخته شده است.

  • تجهیزات:

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، بوستر گلد پیش از آمدن به قرن بیستم، یک حلقه پروازی لژیون، کمربند میدان نیروی برینیاک ۵ و یک لباس قدرتی خاص هم دزدیده بود.

  • لباس قدرتی:

لباس قدرتی بوستر گلد که به وسیله فناوری‌های آینده ساخته شده است، قدرت ابرانسانی قابل توجهی را به او اعطا می‌کند. این لباس در قسمت مچ‌ها، پروژکتورهایی دارد که به او اجازه آزاد قدرت رعدهای قدرتمند را می‌دهد؛ آن هم به‌عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین سلاح تهاجمی صاحب خود. او از زمان خلقت خود، لباس‌های زیادی را اصتفاده کرده است اما آخرین لباسی که برای او ساخته شد، تمام همان اعمالی را که نسخه اصلی انجام می‌داد و تکنولوژی‌هایی را که داشت، مهیا می‌کرد. این لباس قدرت او را تا حد زیادی افزایش می‌داد، به طوری که او می‌توانست بدون نیاز به وارد کردن هیچ فشاری، ۲۰۰ تن را جابه‌جا کند. این موضوع زمانی ثابت شد که بوستر گلد توانست یک هواپیمای ۷۴۷ را بلند کند و در عین حال هنوز توانایی پرواز کردن را داشت.

این لباس بسیار بادوام است و می‌تواند بدون از دست دادن ذره‌ای از یکپارچگی خود، گلوله‌ها را تحمل کند. این لباس همچنین دارای یک نیروی میدان است؛ این تکنولوژی این توانایی را در اختیار لباس قرار می‌دهد تا دربرابر نیروهای تأثیرگذار قدرتمند، مقاومت کند. این میدان نیرو یک بار یک ضربه محکم از سمت دومزدی را تحمل کرده بود و از بوستر گلد دربرابر این هیولای قدرتمند محافظت کرد. این لباس همچنین می‌تواند هوای جو را تمیز کند و هرگونه آلودگی و میکروب را از بین ببرد. در طی زمانی‌که بوستر از مچ‌بندهای انفجاری‌اش استفاده نمی‌کند، اغلب اوقات میدان‌های نیرو فوق‌العاده قدرتمند هستند و در چندین موقعیت مختلف جان او را نجات داده‌اند. نیروهای انفجاری او ثابت کرده‌اند که می‌توانند چندین متر از بتن جامد را به‌راحتی آب کنند.

دستکش‌های او همچنین این توانایی را در اختیارش قرار می‌دهند تا یک میدان جاذب ایجاد کند؛ میدانی که شباهت خیلی زیادی به یک پرتو پر از بار دارند. او می‌تواند به وسیله این میدان، اشیاء مختلف را بگیرد و آن‌ها را تکان دهد یا حتی آن‌ها را به سمت دشمنان خود پرتاب کند. این توانایی آنقدر قدرتمند است که بوستر گلد به وسیله آن می‌تواند بیش از ۳۰ توپ فلزی بزرگ را که هر کدام از آن‌ها بیش از ۵۰۰ پوند وزن دارند، جابه‌جا کند. علاوه‌بر این، بوستر می‌تواند اشیاء مختلف را در سطح مولکولی خراب کند و آن‌ها را تغییر دهد؛ به‌طور مثال چند شیء را با هم ترکیب کند. او یک بار از یک میدان معمولی استفاده کرد تا متامورفو را در آن نگه‌داری کند. او یک تکنولوژی سفر در زمان هم دارد که آن‌ها در لباس خود وصل کرده است.

booster gold - dc comics - بوستر گلد - دی سی کامیکس

در انتها به چند مورد از انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت مایکل جان کارتر/بوستر گلد در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Justice League Unlimited محصول سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ با صداپیشگی تام اورت اسکات
  • انیمیشن سریالی Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی تام اورت اسکات
  • انیمیشن سریالی Justice League Action محصول سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ با صداپیشگی دایدریچ بیدر
  • سریال Smallville محصول سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ با بازی اریک مارت سولف
  • انیمیشن Batman and Harley Quinn محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی بروس تیم
  • بازی Batman: The Brave and the Bold – The Videogame محصول سال ۲۰۱۰ با صداپیشگی تام اورت اسکات
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده