// سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۰۱

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Ghostbusters تا Twin Peaks: Fire Walk with Me

فیلمی جنایی/کارآگاهی و درگیرکننده از پولانسکی، دو اثر سرگرم‌کننده و جذاب و شاهکاری ماندگار از کارگردانی داستان‌گو، مولف و ماندگار. همراه زومجی باشید.

«آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۹۶ شاید حالا بیشتر از همیشه به رساندن تعداد قسمت‌های این مجموعه مقالات معرفی فیلم‌محور زومجی به عدد صد نزدیک شده باشد، اما مسیرش را عوض نکرده است و همچنان شانس دیدن یا بازبینی چهار ساخته‌ی تماشایی از جهان هنر هفتم را تقدیم‌تان می‌کند. فیلم‌هایی که تک به تک‌شان در جایگاه خودشان و برای مخاطب هدف‌شان لیاقت تماشا شدن را دارند و این مقاله پس از توصیف صحیح آن‌ها، با معرفی اجمالی یکی از آثار در حال اکران و احتمالا لایق دیدن سینمای ایران، به پایان می‌رسد. پس بهتر است هرچه زودتر قدم اول را برداریم و سوار بر قطاری شویم که در ایستگاه آخر، به شهری که به اندازه‌ی یک جهان عظیم، جزئیات و قصه‌های گوناگون را در خود جای داده است، می‌رسد.

Chinatown

Chinatown

«محله‌ی چینی‌ها» به کارگردانی رومن پولانسکی و نویسندگی خود او در همراهی با رابرت تون، اثری کلاسیک و ماندگار است که جک نیکلسون، فی داناوی و جان هیوستون را در جایگاه بازیگران اصلی دارد. Chinatown در زمان خود توانست نامزدی جایزه‌ی اسکار در بخش‌های بهترین فیلم‌برداری، بهترین بازیگران نقش اول مرد و زن، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را به چنگ بیاورد و حتی مجسمه‌ی طلایی‌رنگ برترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی سال را به خانه ببرد. حال آن که ارزش‌های سینمایی‌اش کیلومترها جلوتر از انواع و اقسام جوایز تقدیم‌شده به سازندگانش در زمان اکران هستند.

Chinatown

Chinatown در سال ۱۹۳۷ میلادی جریان دارد. همان زمانه‌ای که فیلم‌سازهای بسیاری پیش از پولانسکی، از تنظیمات داستانی‌اش برای روایت فیلم‌های نوآرشان بهره بردند و قوانینی را آفریدند که بزرگانی چون کارگردان «محله‌ی چینی‌ها» هم از آن‌ها برای قصه‌گویی بهره می‌بردند. اما داستانِ گره خوردن Chinatown به سینماهای دهه‌ی سی و چهل میلادی و علی‌الخصوص فیلم‌های نوآر آن دوران، نه درباره‌ی بهره‌جویی مطلق از دست‌آوردهای آثار مورد بحث، که درباره‌ی گرفتن تمامی‌شان و شاید بارها و بارها بهتر کردن‌شان است. به‌گونه‌ای که مخاطبِ «محله‌ی چینی‌ها» در مقابل داستانی سنگین قرار بگیرد که چه در شکل‌گیری و چه در روایت شدن، همان‌قدر که پرشده از درس‌های قدیمی سینمایی است، نکات مخصوص به خودش را هم یدک می‌کشد. همان‌قدر که موقع دخالت کارآگاه با دوربینش به زندگی یک انسان دیگر مخاطب را به یاد کلاسیک‌هایی همچون Rear Window هیچکاک می‌اندازد، همان‌قدر هم در پیچ و تاب دادن دوباره و دوباره و دوباره به قصه آن‌قدر درخشان و یگانه است که بعضی بینندگان احساس می‌کنند هرگز قصه‌ای کارآگاهی/جنایت‌محور به مانند آن را دنبال نکرده‌اند. اصل ماجرای فیلم هم از درخواست یک زن از کارآگاهی خصوصی و حرفه‌ای شروع می‌شود. درخواستی که مطابق آن، کارآگاه باید برود و سر از کار خیانت‌های همسر وی دربیاورد. بااین‌حال فرا رسیدن مرگ‌هایی ناگهانی، افشای حقایقی خطرناک و پی بردن همگان به وجود خیانتی دیوانه‌وار در مرکز داستان، مواردی هستند که Chinatown را با موسیقی‌های معرکه‌اش و فضاسازی‌های پرالتهاب پولانسکی، این‌چنین ماندگار می‌کنند. به‌گونه‌ای که ندیدن این فیلم حتی پس از همه‌ی سال‌های گذشته از زمان اکرانش، برای بیننده‌ی حرفه‌ای، یک جنایت در حق خودش باشد.

Con Air

Con Air

تماشاگرانی که موقع دیدن یک فیلم با دیدن کوچک‌ترین سوراخ داستانی موجود در فیلم‌نامه‌ی آن هم از اثر مورد بحث متنفر می‌شوند، ابدا نباید Con Air را با فیلم‌نامه‌ی اشکال‌دار و صرفا هیجان‌انگیز و احساسی‌اش تماشا کنند. اما مابقی افراد، این اثر سینمایی را به‌عنوان محصولی سرگرم‌کننده که یکی از بهترین ساخته‌های حاضر در کارنامه‌ی نیکلاس کیج نیز هست، دوست خواهند داشت. اثری درباره‌ی یک مامور قانون که مدت‌ها قبل به اشتباه یک انسان را کشت و بعد برای چند سال، حسرت در آغوش گرفتن دوباره‌ی همسر و فرزندش را خورد. اما همزمان با آغاز قصه‌گویی‌های اصلی فیلم، کمرون پو یعنی همین قهرمان قصه، بالاخره دوران حبسش را پایان‌یافته می‌بیند. طوری که صرفا باید همراه‌با چند مجرم دیگر سوار یک هواپیما شود و بعد از فرود آمدن، خود را به خانه‌ی خویش برساند.

بااین‌حال، مشخصا همه‌چیز مطابق میل او پیش نمی‌رود و Con Air که شخصیت‌های دیگری چون وینس لارکین (با بازی جان کیوسک)، گارلند گرین (با اجرای استیو بوشمی) و صد البته سایروس ویروس (با نقش‌آفرینی تماشایی جان مالکوویچ) را نیز در داستانش جای داده است، خیلی سریع تبدیل به قصه‌ای با محوریت سرقت یک هواپیما توسط خلافکاران می‌شود. همه‌ی این‌ها هم کمرون پو را در موقعیتی قرار می‌دهند که باید برای زنده ماندن و رسیدن به مقصد دلخواه، تمامی خلافکاران واقعی را از مقابلش بردارد. به‌گونه‌ای که شاید شکستن برخی از کدهای اخلاقی‌اش در حین رسیدن به هدف مورد بحث نیز ابدا گزینه‌ای برداشته‌شده از روی میز، به نظر نیاید. پس اگر دل‌تان دیدن یک اکشن احساسی بی‌کله می‌خواست، فیلم سایمون وست اگر کمی به آن آسان بگیرید، برای تماشای یک‌باره، ناامیدتان نخواهد کرد.

Ghostbusters

Ghostbusters

سری فیلم‌های «شکارچیان روح» که می‌توان به جرئت آن را با دور انداختن نسبیِ نسخه‌ی ریبوت‌شده در سال ۲۰۱۶ میلادی، محدود به Ghostbusters محصول سال ۱۹۸۴ و Ghostbusters II محصول سال ۱۹۸۹ دانست، یکی از محبوب‌ترین، پرفروش‌ترین و بامزه‌ترین اکشن-کمدی‌های چهار دهه‌ی اخیر سینمای هالیوود است. فیلمی با درخشش گروهی از بازیگران شناخته‌شده که در راس‌شان بیل مری به چشم می‌خورد و همان‌گونه که از تصاویر و اسمش پیدا است، آدم‌هایی را به تصویر می‌کشد که وظیفه‌ای به جز کمک به مردم در جان سالم به در بردن از دست ارواح ندارند. ماشین‌ها، لباس‌ها و در کل سبک زندگی قهرمان‌های فیلم «شکارچیان روح» آن‌قدر خاص و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد که هنوز بسیاری از آدم‌ها هر سال خودشان را به سر و شکل این کاراکترها درمی‌آورند تا یاد و خاطره‌ی دو فیلم مورد اشاره را زنده کرده باشند. فیلم‌هایی که جنون‌شان در قصه‌گویی‌های مثلا ماوراالطبیعه و پرشده از لحظات خنده‌آور تمام‌ناشدنی است و حتی اگر آن‌ها را به هیچ عنوان دوست نداشته باشید، باید حداقل یک بار بهشان شانس تلاش برای سرگرم کردن‌تان را بدهید.

اگر فیلم‌های اکشن-کمدی را دوست دارید و هنوز دو قسمت Ghostbusters را ندیده‌اید، هم‌اکنون شما در نگاه بسیاری از مخاطبانی که با این مجموعه زندگی کرده‌اند، جزو خوش‌بخت‌ترین آدم‌های دنیا هستید

Twin Peaks: Fire Walk with Me

Twin Peaks: Fire Walk with Me

Twin Peaks

قبل از هر چیز بروید و فصل اول و هشت‌قسمتی Twin Peaks، محصول سال ۱۹۹۰ را تماشا کنید و بعد هم سراغ فصل دوم سریال و ۲۲ اپیزود آن را که تک‌تک‌شان در اواخر سال ۱۹۹۰ و اوایل سال ۱۹۹۱ میلادی پخش شده‌اند، بگیرید. وقتی این پروسه به پایان رسید، نوبت به تماشای Twin Peaks: Fire Walk with Me از سال ۱۹۹۲ می‌رسد که با دیدنش حجم قابل قبولی از کار لازم را انجام داده‌اید. اما حالا پس از به سرانجام رساندن سه وظیفه‌ی بسیار مهم گفته‌شده، باید Twin Peaks: The Missing Pieces محصول سال ۲۰۱۴ را ببینید. ویدیویی تقریبا نود دقیقه‌ای که در دلش تمام سکانس‌های پراهمیت حذف‌شده از فصول اول و دوم سریال و فیلم Twin Peaks: Fire Walk with Me را می‌توان یافت تا به دانشی کامل نسبت به ساخته‌ی بزرگ مارک فراست و دیوید لینچ افسانه‌ای رسید. اما از آن‌جایی که شما در دوران خوبی به سراغ «توئین پیکس» و داستان‌گویی‌های خارق‌العاده‌اش رفته‌اید، دنیا برای‌تان یک هدیه‌ی بزرگ دیگر هم دارد. Twin Peaks: The Return یا همان فصل سوم سریال را می‌گویم که هجده قسمت دارد و تازه در سال ۲۰۱۷، طرفداران فرصت تماشای آن را پیدا کرده‌اند. یک فصل معرکه که تمام قصه‌گویی‌های سورئال و فضاسازی‌های لینچ در دو فصل آغازین سریال و Fire Walk with Me و The Missing Pieces را ده مرحله مریض‌تر و میخکوب‌کننده‌تر می‌کند تا مخاطب به یکتاترین حالت ممکن، باز هم خود را غرق‌شده در جهان اثر ببیند. پس به‌جای اینکه فقط و فقط با دیدن اسم قرارگرفته در این فهرست، به «آتش با من قدم برمی‌دارد» فکر کنید، حالا خودتان را آماده‌ی ورودی به جهانی بسیار بزرگ‌تر از یک فیلم خاص، ببینید. البته اگر خودتان پیش‌تر در جهان ساخته‌ی ماندگار لینچ که مدت‌ها قبل تلویزیون را یک‌تنه تبدیل به مدیوم بهتر و جدی‌تری کرد، دفن نشده باشید.

Twin Peaks: Fire Walk with Me اما خودش هم به‌عنوان یک درام سینمایی که دیوید لینچ، کایل مک‌لاکلن، شریل لی و ری وایز و خیلی‌های دیگر آن را به وجود آورده‌اند، اثر به‌شدت لایق تماشا است. چون باتوجه‌به تفاوت قابلیت‌های تصویری مدیوم‌های تلویزیون و سینما در زمان ساخت آن، وقتی پس از دو فصل آغازین سریال به Fire Walk with Me نگاه می‌اندازید، به خوبی متوجه چگونگی تغییر داستان‌گویی تصویری فیلم‌ساز باتوجه‌به قابلیت‌های بیشترش موقع نمایش روی پرده‌های نقره‌ای می‌شوید. همچنین فیلم در پرداختن به نقاطی ترسیم‌نشده و پرشده از سؤال از داستان «توئین پیکس» نیز می‌درخشد و در عین حال، هرگز به ذات روایت سریال خنجر نمی‌زند. وقتی بخواهیم کوچک‌ترین چیزی را اسپویل نکنیم، توضیحات بیشتر بی‌فایده به نظر می‌رسند. چون صرفا فاصله‌ی شما با زمان آغاز به تماشای این شاهکارها را به تعویق می‌اندازند.

سرخپوست

سرخ‌پوست

«سرخ‌پوست» به نویسندگی و کارگردانی نیما جاویدی، تهیه‌کنندگی مجید مطلبی، تدوین عماد خدابخش، فیلم‌برداری هومن بهمنش و آهنگ‌سازی رامین کوشا، همان فیلمی است که شش نامزدی بی‌جایزه و جایزه ویژه‌ی هیئت داوران جشنواره‌ی فجر سی‌وهفتم را کسب کرد و در همین رویداد سینمایی نیز توانست تبدیل به دومین فیلم برتر از نگاه مخاطبان شود. این اثر برنده‌ی سیمرغ و ساخته‌شده در سال ۱۳۹۷ که چند روز قبل اکرانش را آغاز کرد، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، آتیلا پسیانی، ستاره پسیانی، حبیب رضایی و مانی حقیقی را در جایگاه بازیگران اصلی‌اش دارد و قصه‌ای در سال ۱۳۴۶ شمسی را روایت می‌کند.

قصه‌ی یک زندان قدیمی در حال تخلیه و تخریب و قرارگرفته در جنوب کشور که فرودگاه در حال توسعه‌ی شهر، حیات آن را پایان می‌بخشد. بخش اصلی داستان فیلم هم از جایی کلید می‌خورد که نعمت جاهد یعنی سرگرد و رئیس اصلی زندان، پس از انتقال زندانیان به محل جدید در همراهی با مامورانش، متوجه می‌شود یکی از آن‌ها پا به زندان جدید نگذاشته است.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده