معرفی تیم واچمن، نگهبانان دنیا

معرفی تیم واچمن، نگهبانان دنیا

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۰۱

به مناسب پخش سریال محبوب HBO در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیت کمیک، به سراغ یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین گروه‌های شرکت دی سی کامیکس یعنی گروه واچمن رفتیم.

واچمن یک سری کتاب کمیک محدود ۱۲ قسمتی بود که توسط نویسنده‌ای به نام آلن مور، هنرمندی به نام دیو گیبنز و همچنین تصویرگری به نام جان هیگینز خلق شد. این مجموعه، در سال ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر شد. این سری کتاب کمیک، یک سری قهرمانان و شرورانی را دور هم جمع کرده بود که در حقیقت با نام «واچمن» شناخته می‌شدند؛ البته در یک برهه زمانی خاص با نام «کرایم باسترها» هم مورد خطاب قرار می‌گرفتند. رورشاک، نایت آول و دکتر منهتن، از قهرمانان اصلی این تیم محسوب می‌شدند.

واچمن در اصل داستانی بود که آلن مور برای شرکت دی سی مطرح کرد و در ابتدا قرار بود که در این داستان، شخصیت‌هایی وجود داشته باشند که این شرکت از قبل حق و حقوقشان را از شرکت Charlton Comics گرفته بود. بااین‌حال، از آنجایی که نسخه اصلی داستان مور باعث می‌شد تا تعداد زیادی از این شخصیت‌ها دیگر بلااستفاده بمانند و دیگر نشود از آن‌ها در داستان‌های بعدی استفاده کرد، شرکت موافقت نکرد. همین موضوع باعث شد تا ویراستاری به نام دیک گیوردانو، مور را راضی کند که برای داستانش، شخصیت‌های جدید و مخصوص به خودش را خلق کند.

مجموعه قرار بود در ابتدا شامل یک سری چهره‌های نام آشنا باشد اما به خاطر خط داستانی و ماجراهایی که داشت، شرکت دی سی این اجازه را به آلن مور نداد

مور بیشتر از هر چیزی از داستان خود استفاده کرد تا مشکلاتی را که در آن برهه زمانی وجود داشت، منعکس کند و مفهومی را که در آن زمان حول محور ابرقهرمانان به وجود آمده بود، ساختارشکنی کند و به مسخره بگیرد. سری کتاب کمیک واچمن یک تاریخ جایگزین و متناوب را به تصویر می‌کشید که در آن ابرقهرمانان در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۶۰ ظاهر شده بودند؛ ابرقهرمانانی که با حضور خود، تاریخ را تغییر دادند. به طوری که در این خط داستانی، ایالات متحده توانست در جنگ ویتنام پیروز میدان باشد و رسوایی واترگیت هیچوقت لو نرفت.

در سال ۱۹۸۵، این کشور به‌دنبال راه انداختن جنگ جهانی سوم با اتحاد جماهیر شوروی بود. در این زمان پارتیزان‌های مستقل و غیروابسته، دیگر غیرقانونی محسوب می‌شدند. از طرف دیگر، اکثر ابرقهرمانان سابق هم یا خود را بازنشسته کرده بودند یا دیگر برای دولت کار می‌کردند. داستان این مجموعه کمیک بیشتر حول محور رشد شخصیتی و درگیری‌های اخلاقی شخصیت‌های مثبت خود می‌چرخد. با اینکه اکثر آن‌ها بازنشسته شده بودند، اما زمانی‌که یکی از ابرقهرمانانی که تحت حمایت دولت بود، به قتل رسید، پرونده تحقیقاتی به وجود آمد و باعث شد تا تمام آن‌ها از دوران شیرین بازنشستگی خود بیرون بیایند.

جالب است بدانید که تمرکز سری کتاب کمیک واچمن روی ساختار خودش و همچنین اعضای این تیم است. ساختار این مجموعه کمیک به‌گونه‌ای بود در آن زمان به‌عنوان یک روایت غیرخطی شناخته می‌شد؛ داستانی که از بعد زمان و فضا و طرح کلی خود خارج می‌شد. سری کتاب کمیک واچمن زمانی‌که منتشر شد، موفقیت مالی بسیار زیادی به دست آورد و هم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و هم مردم فوق‌العاده از آن تعریف می‌کردند. این مجموعه کمیک در مجله تایم، به‌عنوان یکی از بهترین رمان‌های انگلیسی زبان که از سال ۱۹۲۳ منتشر شده بودند، شناخته شد و در فهرست ۱۰۰ رمان برتر تاریخ قرار گرفت. از طرف دیگر هم منتقدان، آن را به‌عنوان «لحظه‌ای که کتاب‌های کمیک رشد کردند» توصیف کردند. این مجموعه کمیک آنقدر معروف و محبوب شد که به روش‌های مختلف مورد اقتباس قرار گرفت و حتی سری دومی هم از این شخصیت‌ها ساخته شد. این مجموعه کتاب کمیک جدید که Doomsday Clock نام گرفت، ۱۲ قسمت داشت و داستان آن به‌گونه‌ای بود که اعضای واچمن، با دیگر شخصیت‌های دنیای دی سی، در ارتباط و تعامل بودند.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

گروه واچمن، تیمی متشکل از پارتیزان‌های مختلف بود. اعضای این تیم بیشتر در دهه ۷۰ و دهه ۸۰ فعالیت می‌کردند. اعضای این گروه عبارت بودند از:

  • رورشاک (نام اصلی: والتر جوزف کوواکس، وضعیت فعلی: مرحوم، توسط دکتر منهتن به قتل رسیده است):

او یک پارتیزان روانیِ مرزی محسوب می‌شد که هوش بسیار زیادی در زمینه کاراگاهی داشت. او یک ژیمناست، بوکسور و مبارز خیابانی بسیار حرفه‌ای بود. رورشاک یک فرد سرسخت و هدف محور محسوب می‌شد. این پارتیزان همیشه یک ماسک سفید روی صورت خود داشت که شکل متقارنی روی آن بود اما این الگوی جوهری به‌طور مداوم در حال تغییر کردن بود. او همیشه با جرم و جنایت مبارزه می‌کرد؛ هرچند که خودش وضعیتی غیرقانونی داشت و فعالیتش تایید نمی‌شد. مور گفته بود که تلاش می‌کرد تا «فردی را خلق کند که شباهت زیادی با شخصیت اصلی استیو دیتکو داشته باشد؛ کسی که یک اسم خنده‌دار دارد، نام خانوادگی او با حرف «ک» آغاز می‌شود و یک ماسک عجیب و غریب دارد». به همین ترتیب هم مور، رورشاک را براساس شخصیت مستر ای از دیتکو خلق کرد. علاوه‌بر این، شخصیت The Question دیتکو از دنیای چارلتون هم تاثیر زیادی در خلق رورشاک داشت.

مورخ دنیای کمیک به نام بردفورد دبلیو. رایت، جهان‌بینی این شخصیت را با «یک مجموعه از مقادیر سیاه و سفید» توصیف کرده که «شکل‌های زیادی به خود می‌گیرند اما هیچوقت با هم ترکیب نمی‌شوند که رنگ خاکستری را تشکل بدهند. درست همانند لکه‌های جوهری که روی ماسک خودش وجود دارند». رورشاک موجودیت را کاملا تصادفی می‌داند. خود مور اعلام کرده که از قبل مرگ رورشاک را پیشبینی و برنامه‌ریزی نکرده بود؛ تا اینکه به قسمت چهارم مجموعه رسید و متوجه شد که امتناع او در مقابل سازش و مصالحه، منجر به این می‌شود که نتواند در داستان جان سالم به در ببرد.

  • نایت آول دوم (نام اصلی: دنیل دریبرگ، وضعیت فعلی: زنده، با سیلک اسپکتر دوم ازدواج کرده است):

دریبرگ یک ابرقهرمان بازنشسته است که معمولا از تجهیزات و گجت‌هایی شبیه به جغد استفاده می‌کند. او یک فرد اخلاق محور اما همیشه مردد محسوب می‌شود. هوش او به مرز نبوغ می‌رسد و توانایی این را دارد که تکنولوژی‌ای را که فراتر از زمان خوش است، خلق کند. او در روش‌های مبارزه‌ای مختلف، خفا و خلبانی هواپیما تخصص دارد. نایت آول براساس نسخه اصلی بلو بیتل یعنی تد کورد خلق شده است. مور برای خلق این شخصیت، به‌طور کامل از تد کورد الهام گرفته بود. از آنجایی که پیش از کورد، فرد دیگری هویت بلو بیتل را داشت، مور یک ماجراجوی دیگر را هم با نام هالیس میسون وارد مجموعه واچمن کرد که پیش از دریبرگ هویت نایت آول را در دست داشت و با آن فعالیت می‌کرد. با اینکه مور ویژگی‌ها و مشخصات لازم را برای طراحی این شخصیت مشخص کرده بود تا گیبنز براساس همان‌ها پیش برود، اما او نام و طراحی شخصیت هالیس میسون را براساس همان چیزی پیش برد که در ۱۲ سالگی خودش طراحی کرده بود. ریچارد رینولدز در Super Heroes: A Modern Mythology به این موضوع اشاره کرد که با اینکه ریشه‌های این شخصیت به کمیک‌های چارلتون بازمی‌گردد، اما شباهت‌های او و روش فعالیتش، با شخصیت محبوب دی سی کامیکس یعنی بتمن، بیشتر است. از طرف دیگر هم کلوک به این نکته اشاره کرده که شکل غیرنظامی این شخصیت، «از لحاظ ظاهری شبیه به نسخه میانسال و ناتوان کلارک کنت است».

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

  • سیلک اسپکتر دوم (نام اصلی: لوری ژوپیتر/ژوسپزیک، وضعیت فعلی:‌ زنده، با نایت آول دوم ازدواج کرده است):

او در ابتدای دوران فعالیتی خود اصلا دوست نداشت که یک ابرقهرمان باشد. او باهوش و یک مبارز حرفه‌ای است. اما هیچ ویژگی یا مهارت خاص دیگری ندارد. او یک فمنیست است و به اصل و نسب لهستانی خودش افتخار می‌کند. لوری دختر سالی ژوپیتر/اولین سیلک اسپکتر و کمدین محسوب می‌شود. او برای سال‌ها، علاقه زیادی به دکتر منهتن داشت. با اینکه سیلک اسپکتر در ابتدا قرار بود یکی از ابرقهرمانان دنیای چارلتون به نام نایت شید باشد، اما مور خیلی علاقه زیاد و خاصی نسبت به آن شخصیت نداشت. زمانی‌که ایده استفاده از قهرمانان چارلتون در این مجموعه کنار گذاشته شد، مور برای خلق شخصیت خود از قهرمانان دیگری مانند قناری سیاه و فانتوم لیدی الهام گرفت.

  • دکتر منهتن (نام اصلی: دکتر جان اوسترمن، وضعیت فعلی: زنده، ساکن در یک کهکشان دیگر):

درون‌گزین و غیرفعال. او به مرور زمان کم کم اهمیت و هم‌دردی خود را نسبت به نژاد انسان از دست داد. توانایی او شامل دور جنبی زیراتمی، تله پورت، شکست ناپذیری، کنترل کامل بر ماده و همچنین توانایی او در مشاهده زمان گذشته، حال و آینده (آن هم به‌صورت همزمان) است. دکتر جان اوسترمن موجود ابرقدرتی محسوب می‌شد که با دولت ایالات متحده قرارداد داشت. این شخصیت که یک دانشمند بود، قدرت خود را از یک ماده در سال ۱۹۵۹ و به خاطر قرار گرفتن در معرض ماجرایی به نام Intrinsic Field Subtractor، به دست آورده بود.

دکتر منهتن براساس ابرقهرمانی از کمیک‌های چارلتون یعنی کاپیتان اتم خلق شده بود؛ شخصیتی که در نسخه اصلی مور هم وجود داشت. بااین‌حال، این نویسنده به این نتیجه رسید که با فردی مانند منهتن که «یک نوع ابرقهرمان کوانتمی بود» می‌توانست کارهای بیشتری نسبت به کاپیتان اتم انجام دهد. دکتر منهتن مقابل ابرقهرمانان دیگر که هیچ دانش و اطلاعاتی نسبت به ریشه‌های خود نداشتند، قرار داشت. مور به‌دنبال این بود تا برای خلق دکتر منهتن، اطلاعات بیشتری نسبت به فیزیک هسته‌ای و فیزیک کوانتوم به دست بیاورد.

نویسنده معتقد بود که شخصیتی که در یک جهان کوانتومی زندگی می‌کند، نمی‌تواند با یک دیدگاه خطی، بعد زمان را درک کند. همین موضوع هم بر درک او از امور انسانی تاثیر بسیار زیادی می‌گذاشت. او از طرف دیگر هم نمی‌خواست که یک شخصیت بدون احساس مانند اسپاک از استار ترک را خلق کند. به همین دلیل تلاش کرد تا کاری کند که دکتر منهتن، «عادات انسانی» را حفظ و انجام دهد و بعد از گذشت مدتی هم از آن‌ها و به‌طور کلی از انسانیت دور شود. گیبنز در گذشته شخصیت آبی رنگی به نام روگ تروپر را خلق کرده بود.

او توضیح داد که برای خلق دکتر منهتن دوباره از مایه اصلی پوست آبی رنگ استفاده کرده بود اما درنهایت این رنگ آبی، شکل دیگری داشت تا شباهت زیادی با توناژ سفید پوست نداشته باشد. مور هم این رنگ را در داستان اضافه کرد. از طرف دیگر هم گیبنز کاری کرد تا دیگر رنگ‌هایی که قرار بود در کمیک استفاده شود، با رنگ بدن منهتن فرق داشته باشد.

  • آزیمندیس (نام اصلی: آدریان وایت، وضعیت فعلی: زنده، رهبر یک امپراطوری تجاری):

طراحان مجموعه واچمن تا حدودی برای طراحی شخصیت‌ها و المان‌های مختلف خود از مجله MAD الهام گرفته بودند

طراحی این شخصیت براساس اسکندر کبیر انجام شده است. وایت در یک برهه زمانی خاص، یک ابرقهرمان با لقب آزیمندیس بود. اما از یک نقطه زمانی‌ای به بعد، تصمیم گرفت که این فعالیت‌ها را کنار بگذارد و تمام تمرکز خود را صرف راه‌اندازی تشکیلات خودش بکند. یکی از نابغه‌ترین افراد جهان که با لقب «باهوش‌ترین فرد دنیا» هم شناخته می‌شود. او همچنین یکی از بهترین ورزشکاران جهان هم به حساب می‌آید. او در تعداد زیادی از هنرهای رزمی تخصص دارد. وایت براساس ابرقهرمانی به نام پیتر کنون یا تاندر بولت خلق شده بود. او یک فرد لیبرال و صلح‌طلب است. او اصلی‌ترین دشمن تیم واچمن محسوب می‌شود. مور این ایده‌ای را که یک شخصیت «از ۱۰۰ درصد مغز خودش استفاده می‌کند» و «کنترل کامل وضعیت فیزیکی و روحی خودش را دارد»، خوشش می‌آمد. ریچارد رینولدز به این موضوع اشاره کرده بود که وایت با درنظرگرفتن رویکرد «کمک به دنیا»، صفتی را از خود نشان داد که معمولا در داستان‌های ابرقهرمانی، در شرورها ما شاهد این صفت هستیم. به همین دلیل هم، او به‌نوعی شرور این مجموعه محسوب می‌شد. گیبنز اشاره کرده بود که «یکی از بدترین گناهان این شخصیت، این است که او معمولا از بالا به دیگر انسان‌ها نگاه می‌کرد و اغلب آن‌ها را تحقیر می‌کرد».

  • کمدین (نام اصلی: ادوارد «ادی» بلیک، وضعیت فعلی: مرحوم، توسط آزیمندیس به قتل رسیده است):

یک جامعه‌گریز روانی و وحشی که فقط اسم «قهرمان» را به یدک می‌کشید. او در زمان فعالیت خود، مرتکب جنایات جنگی مانند شکنجه و سوءاستفاده شد که درنهایت از زیر تمام این جنایات قسر در رفت. او بسیار باهوش بود و به روش خودآموز روش‌های مبارزه‌ای مختلف، مهارت هدف‌گیری (با نشانه‌گیری تقریبا دقیق)، استراتژی نبرد و دیگر مهارت‌های نظامی را به‌صورت حرفه‌ای یاد گرفت. ریچارد رینولدز کمدین را به‌عنوان «یک شخصیت بسیار تلخ، بدبین و هیچ‌انگار» توصیف کرد که «توانایی این را داشت که درک عمیق‌تری نسبت به دیگران، نسبت به نقش یک قهرمان لباس‌پوش داشته باشد». نام او به این دلیل کمدین شده بود که دنیا را درست همانند یک «جوک» بزرگ می‌دید. ادوارد بلیک یکی از دو قهرمانی بود که تحت تحریم دولت قرار داشتند (درکنار دکتر منهتن). او حتی بعد از تصویب طرح Keene در سال ۱۹۷۷ که فعالیت ابرقهرمانان را ممنوع کرده بود، به فعالیت خود ادامه داد. مرگ او که پیش از آغاز قسمت اول مجموعه رخ داده بود، باعث شد تا داستان کلی واچمن به حرکت بیفتد. بعدها هم مشخص شد که به خاطر ارتباطی که با اولین سیلک اسپکتر داشت، فرزندی به نام لوری به دنیا آمده بود. این شخصیت در کل مجموعه واچمن فقط در قالب فلش بک‌ها ظاهر می‌شد و شخصیت‌های دیگر به جنبه‌های مختلف او اشاره می‌کردند. این شخصیت با الهام از ابرقهرمان کتاب‌های کمیک چارلتون به نام پیس کیپر خلق شده بود. البته یک سری از عناصر مخصوص نیک فیوری از دنیای مارول کامیکس هم در او اضافه شده بود. مور و گیبنز، هر دو کمدین را به‌عنوان «یک نوع شخصیتی شبیه به گوردن لیدی، با ابعادی بزرگتر و سرسخت‌تر می‌دیدند».

پیش از گروه واچمن، گروه دیگری با نام Minutemen وجود داشت. این گروه متشکل از قهرمانان مختلفی بود که در دهه ۱۹۳۰ تا دهه ۴۰ فعالیت می‌کردند. این گروه عبارت بودند از:

  • سیلهوت (مرحوم، توسط یک دشمن قدیمی به قتل رسیده است): این شخصیت با الهام از ابرقهرمانی به نام بلک ویچ خلق شده بود.
  • ماث من (زنده، به خاطر اعتیاد به الکل در یک مرکز روانی بستری شده است): این شخصیت با الهام از ابرقهرمانی به نام فلای خلق شده بود.
  • دلار بیل (مرحوم، شنل او میان درهای چرخنده گیر کرد و بعد هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت).
  • نایت آول (مرحوم، توسط اعضای یک باند جنایتکار به قتل رسید): این شخصیت با الهام از ابرقهرمانی به نام بلو بیتل اصلی خلق شده بود.
  • کاپیتان مترو پلیس (مرحوم، تصادف عمدی اتومبیل): این شخصیت با الهام از دو ابرقهرمان به نام‌های کاپیتان فلگ و شیلد خلق شده بود.
  • سالی ژوپیتر (زنده، ساکن در یک هتل): این شخصیت با الهام از ابرقهرمانی به نام فانتوم لیدی خلق شده بود.
  • هودد جاستیس (نامشخص، مرده فرض شده است): این شخصیت با الهام از ابرقهرمانی به نام هنگ من خلق شده بود.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، اعضای گروه واچمن توسط نویسنده‌ای به نام آلن مور و هنرمندی به نام دیو گیبنز خلق شده بود. آلن مور در تلاش بود تا با مجموعه و گروه واچمن، چهار یا پنج «راه نسبتا مختلف و البته مخالف» را به وجود بیاورد که دنیا را درک کند. او همچنین در تلاش بود تا با این کار، به خوانندگان این فرصت را بدهد تا هر کدام انتخاب کنند که کدام یک از شخصیت‌های داستان، از لحاظ اخلاقی، قابل درک‌تر هستند. مور اصلا به این مفهوم اعتقاد نداشت که با داستان خود «یک سری اخلاقیات از قبل مشخص شده را در ذهن مخاطبان وارد کند».

در عوض او در تلاش بود تا قهرمانان را در یک فضایی که جنبه‌های مختلفی دارند، به نمایش بگذارد. مور در صحبت‌های خود گفته: «چیزی که ما می‌خواستیم، این بود که همه چیز را به این مردم نشان دهیم؛ به مردم نشان دهیم که حتی بدترین افراد هم چیزی برای از دست دادن دارند و ویژگی‌های خوبی را دارا هستند و حتی بهترین افراد هم عیب و نقص‌های خودشان را دارند». این گروه برای اولین‌بار در سال ۱۹۸۵ و در مجموعه‌ای به نام DC Spotlight حضور پیدا کردند؛ قسمت ویژه‌ای که برای پنجاهمین سالگرد منتشر شده بود.

آن‌ها درنهایت مجموعه‌ای مخصوص به خود دریافت کردند که به‌صورت محدود و در قالب ۱۲ قسمت در سال‌های ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ توسط دی سی کامیکس منتشر شدند. در سال ۲۰۱۲، شرکت دی سی کامیکس یک مجموعه محدود دیگر با نام Before Watchmen منتشر کرد که تنها ۹ قسمت داشت. در این مجموعه، تیم‌های خلاقیتی مختلفی وجود داشتند که هر کدام ماجراجویی‌های اولیه‌ی این شخصیت‌ها را، پیش از اینکه به خط داستانی مجموعه اصلی برسند و تشکیل تیم دهند، به تصویر کشیدند. از طرف دیگر هم در سال ۲۰۱۶ یک کتاب کمیک تک قسمتی با نام DC Universe: Rebirth Special منتشر شد که نمادها و اشاره‌های تصویری بسیار زیادی نسبت به تیم واچمن و کتاب‌های کمیکی آن وجود داشت.

به‌طور مثال همان صورت لبخندی با لکه خون یا گفتگویی که بین دکتر منهتن و آزیمندیس در قسمت آخر مجموعه واچمن نمایش داده شده بود. تصاویر بیشتر مربوط‌به مجموعه واچمن در انتشار دوم قسمت اول DC Universe: Rebirth Special به نمایش گذاشته شد. در این انتشار مجدد، جلد طراحی شده توسط گری فرانک تا حدودی تغییر پیدا کرد. این بار دست دکتر منهتن که در بالای صفحه سمت راست به سمت ابرقهرمانان دراز شده بود، بهتر دیده می‌شد. دکتر منهتن بعدها در مینی سری کتاب کمیک چهار قسمتی دی سی کامیکس که The Button نام داشت، حضور پیدا کرد. این مجموعه، یک دنباله مستقیم برای DC Universe Rebirth و همچنین خط داستانی Flashpoint که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، بود. دکتر منهتن دوباره در سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹، در مجموعه دنباله‌ای ۱۲ قسمتی که Doomsday Clock نام داشت، ظاهر شد.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

داستان مجموعه کتاب کمیک واچمن در روز جمعه، ۱۲ اکتبر ۱۹۸۵ و در شهر نیویورک آغاز می‌شود. مامور بازنشسته آمریکایی به نام ادوارد بلیک به قتل رسیده است؛ او از پنجره آپارتمان خود که در طبقه بسیار بالایی قرار داشت، به آسفالت خیابان پایین خود انداخته شده بود. پلیس از سایز بسیار بزرگ بلیک تعجب کرده بود و نمی‌دانست که چه نوع مزاحم و متجاوزی مردی با این اندازه را کتک زده است و او را به پایین پرتاب کرده است. این ماجرای قتل به‌خصوص، توجه یک پارتیزان ماسک‌پوش دیگر به نام رورشاک را که بارانی مخصوصی را هم بر تن می‌کرد، به خود جلب کرد.

بعد از اینکه پلیس محل قتل را ترک کرد، رورشاک به آن‌جا رفت و تحقیقات خودش را آغاز کرد. او دراین‌میان، یک دکمه خونی که صورتی خندان را روی خود داشت، پیدا کرد؛ آن هم در جایی که بلیک به قتل رسیده بود. به همین دلیل به زور به آپارتمان بلیک رفت تا تحقیقات خود را ادامه دهد. رورشاک در آپارتمان بلیک متوجه شد که یکی از کمد‌های او، کمی با سایر تفاوت دارد. به همین دلیل، این دکمه را درون محفظه مخصوصی که در این کمک بود، قرار داد. رورشاک با این کار، متوجه شد که پشت این کمد، لباس قدیمی بلیک وجود دارد که به شخصیت دیگر او یعنی ابرقهرمانی به نام کمدین تعلق داشت.

رورشاک بعد از پیدا کردن این لباس، به سمت آپارتمان دن دریبرگ راه افتاد. دریبرگ در این برهه زمانی بازنشسته شده بود، اما در گذشته در قالب ابرقهرمانی به نام نایت آول فعالیت می‌کرد. مدت خیلی کمی بعد از اینکه رورشاک به آپارتمان دریبرگ رسید، صاحب خانه هم به خانه خود رسید. ظاهرا او به سراغ نایت آول قبلی یعنی هالیس میسون رفته بود تا با او ملاقات کند. او به محض اینکه به خانه رسید، متوجه شد که همکار سابقش در آشپزخانه خانه‌اش، منتظر او است و یک قوطی لوبیای سرد می‌خورد. رورشاک همان لحظه، آن دکمه صورت خندانی را که پیدا کرده بود، به سمت دریبرگ انداخت.

او برای دریبرگ توضیح داد که بلیک در اصل همان کمدین بود؛ کسی که اخیرا هم به قتل رسیده بود. دریبرگ که به‌شدت از این می‌ترسید که کسی آن‌ها را با یکدیگر ببیند، رورشاک را به کارگاه نابود شده‌ی مخصوص نایت آول برد تا بیشتر درباره موضوعاتی که پیش آمده بود، صحبت کنند. در آن‌جا، رورشاک پیش از اینکه خانه را ترک کند، به دریبرگ هشدار داد که ممکن است یک نفر، قهرمانان ماسک‌پوش بازنشسته را تحت نظر داشته باشد و بخواهد تک تک آن‌ها را بکشد. رورشاک که بعد از این ملاقات تصمیم گرفت تا کمی «ذهنش را به کار بیاندازد»، به رستوران هپی هری رفت.

واچمن

او در طی مدت زمانی‌که آن‌جا بود، از مسئول آن‌جا خواست تا هر اطلاعاتی را که از مرگ بلیک می‌داند، به او بدهد. در همین حین، یک نفر از پشت سر، بدون اینکه از اصل ماجرا خبر داشته باشد، بدون هیچ مقدمه‌ای نظر خود را نسبت به این اتفاق بیان کرد. به همین ترتیب، رورشاک دو تا از انگشت‌های این مرد را شکست تا کارکنان این رستوران بترساند و آن‌ها را مجبور کند که هر اطلاعاتی دارند، به او بدهند. در اقدام بعدی، رورشاک به ملاقات سرمایه‌دار ثروتمند گروه یعنی آدریان وایت رفت تا به او هم همان هشداری را که به دریبرگ داده بود، بدهد.

درست همانند دریبرگ، رورشاک به وایت هم در رابطه با احتمال وجود فردی که قصد قتل تمام قهرمانان ماسک‌پوش را دارد، هشدار داد. وایت که با عنوان «باهوش‌ترین مرد دنیا» شناخته می‌شد، در گذشته به‌عنوان قهرمانی به نام آزیمندیس فعالیت می‌کرد. اما درست پیش از تصویب طرح Keene که فعالیت و وجود امثال او را غیرقانونی می‌کرد، پارتیزان بودن را کنار گذاشت. او از همان زمان به‌دنبال پول و ثروت و همچنین ساخت یک امپراطوری بزرگ رفته بود که اکشن فیگورها و دیگر چیزهای کلکسیون کردنی را می‌فروخت. او حتی به‌نوعی از هویت سابق خود هم استفاده می‌کرد. وایت هم درست همانند دریبرگ اعتقاد داشت که مرگ بلیک یک نوع قتل با انگیزه سیاسی بوده است؛ به‌جای اینکه علت اصلی آن، زندگی گذشته او باشد.

رورشاک با شنیدن این احتمال، بلافاصله آن را رد کرد و گفت که دشمنان آمریکا، جرئت و قدرت لازم را برای درگیر شدن با اعضای این تیم ندارد؛ به‌خصوص به این دلیل که آن‌ها فرد قدرتمندی مانند جان اوسترمن را که یک شخصیت شبه خدا و تقریبا قادر کامل بود، در جبهه خود داشتند. رورشاک از آنجایی که نفرت زیادی نسبت به وایت و همچنین فعالیت‌های ناپسند او داشت، دیگر بیشتر از این در دفتر او نماند و به راه خود ادامه داد تا به فرد بعدی‌ای که در لیستش بود، راجع به این ماجرا هشدار دهد. به همین ترتیب، او برای اینکه بتواند به سراغ هم‌تیمی و همکار سابق خود برود، باید به‌طور مخفیانه از نگهبانان مسلح مرکز تحقیقات نظامی راکفلر عبور کند.

دکمه صورت خندان که به‌نوعی علامت واچمن بود، کاملا به‌صورت اتفاقی به وجود آمد؛ علامتی که به‌نوعی با ماهیت و مفهوم خود گروه واچمن هم در تضاد بود

در آن‌جا، او قرار بود با دکتر منهتن و لوری ژوسپزیک را ملاقات کند؛ لوری در اصل سیلک اسپکتر سابق و همچنین دختر سیلک اسپکتر اصلی یعنی سالی ژوپیتر محسوب می‌شد. رورشاک مدام به این موضوع فکر می‌کرد: «مرد نابودنشدنی‌ای که یک نفر نقشه به قتل رساندنش را کشیده بود». رورشاک بالاخره دکتر منهتن را پیدا کرد که به اندازه یک ساختمان چندین طبقه قد داشت و روی چندین تجهیزات تحقیقاتی کار می‌کرد. لوری هم آن‌جا کنارش حضور داشت. رورشاک برای این دو نفر توضیح داد که بلیک به قتل رسیده است. البته دکتر منهتن از این اتفاق خبر داشت زیرا او با دولت کار می‌کرد و از همین طریق هم خیلی زود از همه چیز خبردار می‌شد.

منهتن اصلا مثل رورشاک درباره این اتفاق نگرانی نداشت. او کاملا نسبت به تفاوت بین زندگی و مرگ، اهمیت و تفاوتی قائل نبود. اما از طرف دیگر، به نظر می‌رسید که لوری ژوسپزیک از شنیدن این خبر خوشحال شده بود زیرا بلیک یک بار تلاش کرد تا از مادرش سوءاستفاده کند؛ آن هم زمانی‌که هر دوی آن‌ها عضو یک تیم بودند. اما لوری، از اینکه رورشاک آن‌جا بود و بدون خبر قبلی به ملاقات آن‌ها آمده بود، حس بدی داشت. به همین ترتیب هم دکتر منهتن، رورشاک را به محوطه بیرون از مرکز تله پورت کرد؛ آن هم پیش از اینکه او بتواند فرضیه قاتل قهرمانان را برای آن‌ها توضیح دهد و حرف‌هایش را به پایان برساند. حالا که خاطرات گذشته به زمان حال آمده بودند، لوری تصمیم گرفت که به ملاقات دن دریبرگ برود تا حال او خبردار شود.

برخلاف لوری، دکتر منهتن در مرکز تحقیقاتی ماند و مصمم بود تا محل دقیق یک گلوینو پیدا کند و یک فرضیه فیزیک را به اثبات برساند. زمانی‌که رورشاک در یک روز بارانی در شهر قدم می‌زد، مدام به مرگ کمدین فکر می‌کرد و درگیر این ماجرا بود. او مدام در این فکر بود که آیا کار دیگران درست است که هیچ اهمیتی به این اتفاق نمی‌دهند. اما درنهایت عزم خود را باری دیگر جزم کرد تا سر از اصل ماجرا در بیاورد. لوری و دن با هم شام را صرف کردند و خاطرات قدیمی خود را به یاد آوردند، آن هم خاطرات پیش از طرح کین. به نظر می‌رسید که دریبرگ از اینکه روزهای شکوه و عظمتش اوایل همان روز دوباره یادآوری شده بود، ناراحت شده بود. هر دوی آن‌ها احساس کرده بودند که می‌توانند استراحت کنند و با آرامش باری دیگر بخندند، آن هم بعد از یک مدت بسیار طولانی که این کار را انجام نداده بودند.

زمانی‌که دریبرگ، لوری را تا اتومبیل خود همراهی کرد، لوری از او پرسید که چرا دیگر هیچ چیز خنده‌دار و بامزه به نظر نمی‌رسد. دریبرگ هم در پاسخ به این سؤال با قاطعیت گفت: «خب، انتظار چه چیزی را داشتی؟ کمدین مرده». در یک نقطه زمانی، در طی چند روز آینده، مراسم خاکسپاری و تشییع جنازه بلیک انجام شد؛ مراسمی که در آن وایت، منهتن، دنیل و یک فرد غریبه‌ی مرموز هم درکنار افراد دیگر حضور داشتند. درست در همین حین، لوری هم به سراغ مادرش یعنی سالی ژوپیتر رفته بود تا با او صحبت کند. هر کدام از شخصیت‌ها، درباره یک لحظه‌ی خاص که با بلیک داشتند، صحبت کردند؛ آن‌ها یادآور لحظات مختلف، چه خوب و چه بد شدند. سالی به یاد آورد که بلیک چگونه یک زمانی قصد سوءاستفاده از او را داشت؛ آن هم بعد از یک برنامه عکاسی در سال ۱۹۴۰ که همه اعضای تیم با هم بودند.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

در مراسم خاکسپاری، آزیمندیس اولین ملاقات رسمی اعضای تیم «کرایم باستر» را به یاد آورد؛ ملاقاتی که توسط نلسون گاردنر یا همان کاپیتان مترو پلیس ترتیب داده شده بود. در آن‌جا، مترو پلیس افراد مختلفی مانند آزیمندیس، منهتن، نایت آول دوم، رورشاک، سیلک اسپکتر دوم و همچنین کمدین را جمع کرده بود. او با این کار در تلاش بود تا گروه خوبی را تشکیل دهد و جایگزین تیم موفق قبلی یعنی مینتمن کند. بااین‌حال، بلیک به این ایده توهین کرد، به مترو پلیس توهین کرد، نقشه عملیاتی او را سوزاند و با عجله و تمسخر مکان ملاقات را ترک کرد. در همین حین، مترو پلیس با ناامیدی فریاد می‌زد که «یک نفر باید دنیا را نجات دهد!». بااین‌حال، زمانی‌که کشیش آخرین مناسک را انجام می‌داد و صحبت خود را ادامه داد، وایت از خیال خود بیرون آمد.

بعد از وایت، نوبت به منهتن رسید که کم کم به گذشته‌ها فکر کند؛ آن هم به آن برهه زمانی‌ای که به همراه بلیک در ویتنام بود. آن موقع دیگر اواخر جنگ بود و بلیک پیروزی خودشان را در یک رستوران جشن می‌گرفت. زمانی‌که بلیک مشغول بحث کردن با منهتن درباره جنگ بود، یک زن ویتنامی وسط حرف‌های او پرید و با عصبانیت از بلیک پرسید که چرا وقتی او عاشقش شده، تنها و باردار رهایش کرده بود. این زن وقتی دید که نمی‌تواند توجه بلیک را به سمت خود جلب کند، بیشتر از قبل خشمگین شد و با بطری شیشه‌ای به‌صورت او ضربه شد. همین اتفاق باعث شد تا بلیک هم عصبانی شود؛ تا جایی که اسلحه خود را بیرون آورد و به سمت این زن شلیک کرد. منهتن در ابتدا بلیک را به خاطر این کار توبیخ و سرزنش کرد.

اما بلیک در پاسخ با او مخالفت کرد و گفت که منهتن می‌توانست با استفاده از قدرت‌های خودش، او را خلع سلاح کند یا حتی جلوی این زن را بگیرد؛ یا حتی هر دو کار. اما در عوض او یک کنار ایستاد و ماجرا را تماشا کرد. بلیک بلافاصله آن رستوران را ترک کرد و با صدای بلند به‌دنبال یک پزشک می‌گشت. درست در همین لحظه هم دن دریبرگ در حال فکر کردن به زمان مشترک خود با بلیک بود. در آن زمان، آن‌ها مشغول عملیات کنترل شورش در دهه ۱۹۷۰ بودند. دنیل در این زمان با استفاده از کشتی هوایی خود بالای سر مردم زیادی که در حال شورش بودند، پرواز می‌کرد. بلیک هم در همین حین، از کشتی بیرون آمده بود و تلاش می‌کرد تا با هر روشی، مردم را آرام کند و به سمت خانه‌های خود بازگرداند.

جالب است بدانید که در روند نوشتن داستان و انتشار این مجموعه، نیل گیمن هم نقش‌هایی داشت و آلن مور برخی اوقات برای مشاوره و اطلاعات بیشتر، با گیمن تماس می‌گرفت

جمعیت مردم که با دیدن آن‌ها خشمگین‌تر شدند، کم کم شروع به توهین به این دو نفر کردند. البته منظور آن‌ها فقط به این دو نفر نبود، بلکه به تمام پارتیزان‌ها توهین کردند و القاب نامناسب مختلفی را به آن‌ها نسبت می‌دادند. همین اتفاق باعث خشمگین شدن بلیک شد. او بلافاصله از محلی که روی آن قرار داشت، پایین پرید و شروع به توهین به معترضین کرد. در همان زمان، دنیل هم روی زمین آمد و به او پیوست و با یأس و ناامیدی از بلیک پرسید که چه بلایی بر سر مأموریت آن‌ها آمده است. دنیل همچنین درباره رویای آمریکایی‌ای که داشتند هم از بلیک سؤال کرد. بلیک هم در پاسخ به این سؤال، با لبخندی دلپذیر و کاملا بی‌تفاوت فریاد زد: «چه بلایی سرش آمده؟ تبدیل به واقعیت شده است. تو داری الان به آن نگاه می‌کنی» و همان لحظه هم به سمت درد رفت و در آن محو شد.

دنیل که بعد از مدتی از افکار و خیالات پوچ خود بیرون آمد، نشان صورت خندان مخصوص بلیک را در دست داشت. زمانی‌که خاک را داخل قبر می‌ریختند، دنیل هم این نشان مسخره را به درون خاک‌ها انداخت تا با صاحب خود دفن شود. زمانی‌که مراسم خاکسپاری تمام شد و اعضای گروه هم پراکنده شدند، مرد مرموز حاضر در مراسم، سرگردان به سمت خانه خود رفت؛ آن هم درحالی‌که مردی با نشان (کسی که خارج از مراسم، در آن‌جا حضور داشت)، مشغول تماشا بود و او را تحت نظر داشت. این مرد مرموز بعد از گذشت مدتی به خانه خود رسید و وارد آپارتمان خود شد. او بلافاصله به سمت یخچال رفت تا شام خود را بخورد. بااین‌حال، زمانی‌که او در یخچال را باز کرد، رورشاک از داخل آن بیرون پرید و این مرد را به زمین چسباند. همان لحظه رورشاک هویت این مرد را برای خوانندگان آشکار کرد. این مرد ادگار ویلیام ژاکوبی ملقب به مولاک بود.

رورشاک بلافاصله سوالات خود را آغاز کرد و از او پرسید که چرا در مراسم خاکسپاری کمدین حضور داشت. ادگار اعلام کرد که بلیک مدتی پیش از مرگش به ملاقات او آمده بود، از درون نابود شده بود و مدام گریه می‌کرد. براساس گفته‌های ادگار، بلیک در ملاقات خود با او، از جنایت‌های بزرگی که در گذشته‌اش مرتکب شده بود، صحبت می‌کرد و البته درباره چیز بسیار ترسناکی که خودش شاهد آن بوده است. رورشاک که ظاهرا تا حدودی با این توضیحات راضی و خیالش راحت شده بود، ادگار را به حال خود رها کرد. بعدها، سیلک اسپکتر دوم یا همان لوری، در خانه دکتر منهتن با جان وارد بحث و مشاجره شد. لوری بعد از این مشاجره، خانه او را ترک کرد و به سمت خانه دنیل رفت. بعد از اینکه لوری مقابل دن شکست و با گریه همه چیز را در رابطه با این مشاجره برای او تعریف کرد، آن‌ها تصمیم گرفتند که از خانه بیرون بزنند.

درست در طی همین برهه زمانی هم دکتر منهتن در حال آماده کردن خودش بود تا به یک مصاحبه زنده برود. دن و لوری که مشغول قدم زدن در یک کوچه بودند، با اعضای یک باند محلی به نام Knot-Tops که سرشان برای دردسر درد می‌کرد، برخورد کردند. درست در همین حین که دنیل و لوری در حال مبارزه و کتک زدن مهاجمان خود بودند، منهتن مشغول مصاحبه خود بود و هیچ مشکلی نداشت. درست در یک نقطه زمانی مشترک، هر دو رویداد به اوج خود رسیدند. دن و لوری با همکاری یکدیگر توانستند کار مهاجمان خود را به پایان برسانند؛ از طرف دیگر هم در همین حین، دکتر منهتن که در مصاحبه حضور داشت، به خاطر سوالاتی که مصاحبه کننده از او درباره همکارهای سابقش (که ظاهرا به سرطان مبتلا شده بودند) پرسید، بسیار خشمگین و عصبانی شد. همین اتفاق باعث شد تا منهتن، اول از همه تمام مخاطبانی را که در استودیو حضور داشتند، به بیرون از آن‌جا تله پورت کند.

یکی از ماجراهای حاشیه‌ای این مجموعه این بود که در آن زمان، آلن مور که ماشین فکس نداشت، مجبور شد تا یک راننده تاکسی استخدام کند که بتواند صفحاتی را که نوشته بود، به موقع به دست طراحش برساند

بعد از این کار هم خودش را به آریزونا منتقل کرد؛ برای اینکه یک عکس قدیمی از خودش و همچنین نامزد سابقش را از آن‌جا بردارد. منهتن بعد از اینکه تمام این کارها را انجام داد، بلافاصله به سیاره مریخ رفت. زمانی‌که او به آن‌جا رسید، تمام خاطرات گذشته و داستان منشاء خود را به یاد آورد. او یک فیزیکدان هسته‌ای محسوب می‌شد که پا به درون یک دستگاه ساختگی به نام intrinsic field generator گذاشته بود. همین دستگاه، او را در یک سطح زیراتمی، به‌طور کامل جدا کرده بود. همین اتفاق هم باعث شد تا او به ظاهر جان خود را از دست بدهد. بااین‌حال، در طی چند روز بعد از این اتفاق، او دوباره تشکیل شد و به طریقی از این فاجعه جان سالم به در برده بود. اما این بار، او یک سری قدرت‌های خداگونه داشت که در گذشته نداشت.

زمانی‌که منهتن به ماهیت بشریت و همین زمان که روی سیاره زمین وجود داشت، فکر کرد، به این نتیجه رسید که دنیا، در مشکلات و آشفتگی‌های سیاسی غرق شده است. از طرف دیگر هم اتحاد جماهیر شوروی سابق، دیگر هیچ ترسی از آمریکا نداشت و به سمت کشور افغانستان حرکت کرده بود. درست در همین حین، رورشاک دوباره به زور وارد آپارتمان ژاکوبی شد. این بار، رورشاک، ژاکوبی را به درون یخچال انداخت تا از او بازجویی کند. به همین ترتیب هم سوالاتی درباره تلاش برای بی‌اعتبار کردن دکتر منهتن سؤال کرد. زمانی‌که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، یک قاتل ساختمان وایت حمله کرد و منشی او را به قتل رساند. این قاتل در نظر داشت تا خود وایت را هم به قتل برساند اما توسط خود این مرد متوقف شد. وایت در تلاش بود تا با هر روشی، اطلاعاتی را از این مرد بیرون بکشد. اما این قاتل هیچ اطلاعاتی را بروز نداد، یک کپسول مسموم قورت داد و خودش را کشت.

زمانی‌که رورشاک در شهر نیویورک بود، تماسی را دریافت کرد که ظاهرا از طرف ژاکوبی بود. زمانی‌که رورشاک خود را به آپارتمان ژاکوبی رساند، متوجه شد که او هم به قتل رسیده است. در همین حین، نیروهای پلیس خارج از خانه بودند و انتظار رورشاک را می‌کشیدند. به همین ترتیب، او متوجه شد که برایش پاپوش درست شده است. رورشاک تلاش کرد که از آن‌جا فرار کند اما بلافاصله زمین زده شد. طولی نکشید که مشخص شد این فرد، دقیقا همان مرد با نشانه بوده است؛ کسی که در مراسم خاکسپاری کمدین هم دیده شده بود و با نام والتر کوواکس شناخته می‌شد. درست در همین حین هم دنیل و ژوپیتر دوباره به کارهای ابرقهرمانانه خود بازگشته بودند. آن‌ها در تلاش بودند تا با استفاده از کشتی هوایی دنیل که آرچی نام داشت، یک سری افراد را که در یک ساختمان در حال سوختن قرار داشتند، نجات بدهند.

زمانی‌که او به زندان رفت، روانپزشک زندان در تلاش بود تا درک بهتری از روح و روان والتر و همچنین چیزی که در ذهن او می‌چرخید، به دست بیاورد. رورشاک زمانی‌که در زندان بود، داستان گذشته‌ی خود را برای روانپزشک آن‌جا توضیح داد. اینکه چگونه در آن زمان قتل فردی به نام «کیتی جینووسه»، او را مجبور کرد که به میدان عملیات بیاید. اینکه چطور قتل وحشیانه‌ی یک دختر جوان، آن هم به دست یک مرد که از لحاظ روحی و روانی مریض بود، باعث شد تا او برای همیشه تغییر کند؛ این اتفاق هویت والتر کوواکس را نابود کرد و دیگر بعد از آن فقط رورشاک باقی ماند. نایت آول دوم و همچنین سیلک اسپکتر دوم، زمانی‌که خبر دستگیر شدن رورشاک را شنیدند، تصمیم گرفتند که به سراغ او بروند و او را نجات دهند. آن‌ها قرار بود این کار را درست در اوج شورش‌هایی که در زندان به راه افتاده بود، انجام دهند؛ شورشی که خود رورشاک، با قتل غیرعمد یکی از زندان و انداختن او به داخل یک روغن پخت و پز بسیار داغ، به وجود آورده بود.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

همکاران سابق دوباره در آپارتمان دنیل دور هم جمع شدند. در همین حین هم منهتن به آن‌جا رسید و بعد از گفتن اینکه یک قرار قبلی با لوری برای ملاقات داشته، او و خودش را تله پورت کرد و به سیاره مارس برد؛ آن هم درست زمانی‌که رورشاک و اوول نایت مشغول فرار کردن بودند. لوری زمانی‌که به مریخ رسید، تلاش کرد تا منهتن را متقاعد کند که دوباره به زمین بازگردد و نژاد بشر را از دست انقراض هسته‌ای نجات دهد. زمانی‌که آن‌ها روی سیاره مارس پرواز می‌کردند و روی ساختار کریستالی که خود جان طراحی کرده بود، قرار داشتند، بحثی درباره بشریت و انسانیت در ابعاد کلی بین آن‌ها شکل گرفت. آن‌ها همچنین درباره دوران کودکی لوری صحبت کردند و با این صحبت‌ها، کاملا برای لوری واضح شد که منهتن اصلا برنامه‌ای برای نجات هیچکس ندارد.

علاوه‌بر این، منهتن به این موضوع هم اشاره کرد که این گفت‌وگو، با گریه‌های لوری به پایان می‌رسید و بعدها، در آینده، او در خیابان‌ها در میان اجسادی که آن‌جا افتاده است، می‌ایستد. با صحبت‌هایی که منهتن کرده بود، لوری به‌طور کامل ناامید شد و با عصبانیت از او خواست که این ساختار کریستالی را فرود بیاورد. بعد از اینکه منهتن این کار را انجام داد، لوری دیگر به‌لطف حرف‌هایی که در این ملاقات زده شده بود، متوجه شد که ادوارد بلیک یا همان کمدین، کسی که از مادرش سوءاستفاده کرده بود، در اصل پدرش محسوب می‌شد. همین اتفاق باعث شد تا او سراسر اشک و گریه شود. اما منهتن به او اطمینان داد که همین صحبت‌ها و ماجراهایی که در این ملاقات رخ داده بود، نظرش را تغییر داده است. در اصل «معجزه ترمودینامیکی» که در وجود لوری قرار داشت، به جان ثابت کرد که بشریت هنوز هم ارزش دارد. به همین دلیل آن‌ها به همراه یکدیگر به سمت سیاره زمین عزیمت کردند.

رورشاک و دریبرگ که هنوز در زمین درگیر همان ماجرای قبلی بودند، پرونده تحقیقاتی را آغاز کردند تا به جواب‌هایی که می‌خواستند، برسند. آن‌ها بعد از جستجوی دو رستوران برای رسیدن به اطلاعات مورد نظر، به رستوران سوم رسیدند و در آن‌جا به مردی برخورد کردند که یک سری اطلاعات داشت. آن‌ها با استفاده از اطلاعاتی که این مرد در اختیارشان قرار داده بود، متوجه شدند که قاتل اصلی، روی چس بوده است؛ کسی که برای شرکتی کار می‌کرد که صاحب آن آندریان وایت بود. به همین ترتیب، آن‌ها بلافاصله به دفتر او رفتند و در آن‌جا سرنخی را پیدا کردند که آن‌ها را به مکانی به نام «کارناک» رساند. البته لازم به ذکر است که در تمام این مدت، رورشاک بدون اینکه دنیل متوجه شود یا به او بگوید، تمام اطلاعاتی را که از تحقیقات خود به دست آورده بود (دفتر خاطرات خود)، برای New Frontiersman که یک مطبوعات جناح راستی محسوب می‌شد، می‌فرستاد؛ او همچنین این فرضیه غالب را که وایت، همان فردی است که تمام این ماجراها را برنامه‌ریزی می‌کرده، هم برای آن‌ها فرستاد.

در فیلم واچمن (ساخته زک اسنایدر) به جرارد باتلر قول یک نقش داده شده بود و حتی ران پرلمن هم اولین گزینه برای ایفای نقش کمدین بود

زمانی‌که آن‌ها به جنوبگان سفر کردند و به کارناک که فاصله خیلی زیادی با آن‌جا داشت، رفتند، به مخفیگاه آدریان رسیدند. هر دوی آن‌ها تلاش کردند تا در این برخورد، وایت را شکست دهند و تسلیم کنند. اما آدریان توانست با مهارت‌های بسیار زیاد خود، خیلی راحت آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار دهد و زمین بزند. وایت توضیح داد که نقشه او در اصل این بود که جهان را به واسطه‌ی یک فاجعه، با یکدیگر متحد کند؛ آن هم بعد از اینکه اتحاد، تنها گزینه‌ای بود که مقابل آن‌ها قرار می‌گرفت. زیرا آن‌ها مجبور بودند تا با کمک یکدیگر، با یک تهدید بزرگتر برخورد کنند که آن هم چیزی نبود جز: تهاجم بیگانگان. به همین ترتیب، وایت برای عملی کردن این نقشه، روی یک جزیره خاص، یک هیولایی را طراحی کرده بود که شباهت زیادی به بیگانگان داشت. قرار بر این بود که او به شهر نیویورک تله پورت شود، نیمی از شهر را از بین ببرد و دولت ایالات متحده را مجبور کند که با اتحاد جماهیر شوروی همکاری کند که بلکه بتوانند به این طریق، از یک رویداد بزرگ دیگر جلوگیری کنند.

او حتی خودش شخصا، کمدین را به قتل رساند. زیرا او در گذشته از نقشه وایت خبردار شده بود و بخشی از اطلاعات این نقشه را هم در اختیار مولاک قرار داده بود. او حتی کارش به جایی رسیده بود که دوستان منهتن را به سرطان مبتلا کرد تا او خودش را از زمین تبعید کند و در این ماجرا دخالتی نداشته باشد. او همچنین چیزی حدود ۲ میلیارد دلار هم روی تحقیقات تاکیون قرار داده بود تا توانایی جان برای دیدن آینده را خنثی کند و از بین ببرد. نایت آول دوم و همچنین رورشاک ادعا کردند که در آینده‌ای نزدیک، او را متوقف می‌کنند اما وایت با نگاهی تحقیرانه و بی‌شرمانه گفت: «من را متوقف کنید؟ دن، من یک شرور سریالی جمهوری‌خواه نیستم. شما واقعا فکر می‌کنید که اگر بتوانید کوچک‌ترین تاثیری روی برنامه‌های من و نتیجه نهایی آن‌ها بگذارید، من تمام نقشه بزرگ و استادانه خودم را برایتان توضیح می‌دهم؟ من ۳۵ دقیقه پیش این کار را انجام دادم.»

درست در همین لحظه، در شهر نیویورک یک نور کور کننده و فوق‌العاده شدید به وجود آمد. ناگهان میلیون‌ها نفر، درحالی‌که یک موجود بزرگ و عجیب و غریب شبیه به داستان‌های لاوکرافت در وسط میدان ساعت ظاهر شده بود، جان خود را از دست دادند. منهتن و لوری زمانی‌که از این ماجرا خبردار شدند، بلافاصله خود را به محل فاجعه رساندند و با خیابان‌هایی برخورد کردند که پر از جسد بود. آن‌ها خیلی زود متوجه شدند که مقصر اصلی این ماجرا کیست. به همین دلیل هم بلافاصله به کارناک تله پورت کردند. در آن‌جا، درحالی‌که لوری به ساختمان اصلی وارد می‌شد تا به دن و رورشاک بپیوندد، منهتن به‌دنبال آدریان رفت تا سطوح عمیق‌تر سازه برسد. بااین‌حال، برخلاف انتظار، او وارد یک تله شد؛ یک intrinsic field generator، درست همانند چیزی که منهتن را ساخته بود.

از سال ۱۹۸۶ قرار بود فیلم واچمن ساخته شود و ایده اصلی هم به شرکت فاکس تعلق داشت. حتی پیش از اینکه این اثر توسط شرکت برادران وارنر اکران شود، فاکس از آن‌ها شکایت کرد اما همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسید

آدریان خیلی زود این دستگاه را روشن کرد و ظاهرا دکتر منهتن را برای دومین بار به قتل رساند. آدریان زمانی‌که از آن‌جا خارج می‌شد، با لوری برخورد کرد که به‌شدت خشمگین بود. لوری درحالی‌که گریه می‌کرد، با اسلحه خود به سمت وایت، آن هم از ناحیه سینه، شلیک کرد. اما این در فکر خود لوری بود زیرا آدریان خیلی زود دستش را باز کرد و نشان داد که گلوله را گرفته است. لوری که هیچ زمانی برای واکنش نشان دادن نداشت، تا به خودش آمد، متوجه شد که خودش هم همانند دوستانش شکست خورده است. آدریان بلافاصله به خود آمد و تصمیم گرفت که پیروزی خودش را جشن بگیرد. او حتی گزارش‌های خبری را هم تماشا کرد و مطمئن شد که نقشه‌اش با موفقیت انجام شده است.

اما درست در همان زمانی‌که او مشغول جشن گرفتن بود، یک دست خیلی بزرگ به سمت پنجره آمد و آن را نابود کرد؛ دستی که به صاحبش یعنی دکتر منهتن تعلق داشت. «تشکیل مجدد خودم، اولین ترفندی بود که من یاد گرفتم. این اتفاق جان اوسترمن را نکشت آن وقت تو توقع داشتی که بتواند من را به قتل برساند؟» بااین‌حال، پیش از اینکه جان فرصت این را داشته باشد که کار وایت را تلافی کند، آدریان، صفحه تلویزیون را به او نشان داد. او همچنین برای منهتن توضیح داد که مأموریت او و دیگر اعضای گروه چیست. با کمال تعجب، منهتن، دن و لوری تصمیم گرفتند که آرام بمانند و هیچ کاری نکنند. بااین‌حال رورشاک نتوانست مثل آن‌ها باشد و پیش از اینکه آن‌جا را ترک کند، اعلام کرد که «هیچوقت با آن‌ها صلح نمی‌کند».

بعد از رفتن رورشاک، دن و لوری مشغول کار خود شدند و خاطرات قدیمی‌شان را زنده می‌کردند. این در حالی بود که آدریان هم به سراغ کار خود رفت تا به آینده زمین و بشریت فکر کند. درست در همین حین، رورشاک که در حال رفتن به Owlship بود تا به ساکنان آن‌جا هشدار دهد، با منهتن برخورد کرد. منهتن تلاش کرد تا رورشاک را متقاعد کند که این مأموریت را رها کند، اما هیچ فایده‌ای نداشت. منهتن هم که هیچ راه دیگری جلوی پای خود نمی‌دید، رورشاک را تبدیل به بخار کرد؛ آن هم درحالی‌که خودش فریاد می‌زد تا او این کار را انجام دهد. بعد از انجام این کار، منهتن دوباره به همان ساختمان بازگشت و با دیدن دن و لوری که دیگر خوابیده بودند، لبخند رضایت‌بخشی روی لبانش نشست.

سپس منهتن به سراغ وایت رفت. آن‌ها برای چند دقیقه با یکدیگر بحث کردند. اما منهتن خیلی زود عنوان کرد که او برنامه دارد تا آن‌جا را ترک کند و به یک کهکشان دیگر برود. او قصد داشت تا تلاش کند که از قدرت‌های خود برای خلق زندگی استفاده کند. او پیش از رفتن گفت که «هیچ چیز هیچوقت تمام نمی‌شود» و بعد هم زمین را ترک کرد؛ ظاهرا برای همیشه. مدتی بعد، یعنی در تاریخ ۲۵ دسامبر، سالی ژوپیتر به سمت در منزل خود رفت تا ببیند که چه کسی با او کار دارد. او متوجه شد که یک زن و مرد غریبه با نام‌های «آقا و خانم هالیس» به ملاقات او آمدند. سالی بلافاصله آن‌ها را به داخل دعوت کرد. طولی نکشید که مشخص شد آن‌ها، در اصل همان دن و لوری هستند که با هویت‌های جدید، به‌صورت قانونی با هم ازدواج کردند.

بعد از اینکه لوری به سالی گفت که می‌داند پدر واقعی‌اش کیست، این مادر و دختر با هم آشتی کردند تا همانند قبل با هم ارتباط داشته باشند. بعد هم «ساندرا» و «سم» آن‌جا را ترک کردند. در مسیر بازگشت، لوری به این موضوع اشاره کرد که او هم باید همانند پدرش راهی را پیدا کند که چرم و سلاح گرم را درون لباس جدیدش اضافه کند. بعد از این گفت‌وگو ما به مجله مطبوعاتی New Frontiersman می‌رویم و شاهد ویراستار آن هستیم که از کمبود اطلاعات و اخبار برای استفاده، خشمگین و عصبانی است. این ویراستار که حسابی ناراحت است، به دستیار خود می‌گوید که به‌دنبال یک موضوع جدید برای نوشتن بگردد. این مجموعه در جایی به پایان می‌رسد که ما شاهد این هستیم که این ویراستار دستش را روی دفتر خاطرات رورشاک گذاشته است و قصد دارد از آن استفاده کند.

واچمن

Doomsday Clock:

دنباله سری کتاب کمیک واچمن، Doomsday Clock نام دارد و بخشی از مجموعه کتاب کمیک جدید شرکت دی سی یعنی تولد دوباره محسوب می‌شود. در این مجموعه و همچنین کراس‌اور سال ۲۰۱۷ که The Button نام داشت، هر دو به‌صورت جزئی و کوتاه، دکتر منهتن را به تصویر می‌کشند. خط داستانی این مینی سری، در هفت سال پس از ماجراهایی که در مجموعه Watchmen و نوامبر سال ۱۹۹۲ رخ داده بود، جریان دارد. این خط داستانی، ماجرای آزیمندیس را حکایت می‌کند که خودش مبتلا به سرطان شده است. او در تلاش است تا محل دقیقا دکتر منهتن را به همراه رجینالد لانگ پیدا کند. رجینالد لانگ در اصل جانشین والتر کوواکس محسوب می‌شد که هویت رورشاک را در اختیار داشت. آزیمندیس حالا دیگر دستش برای همه رو شده بود و حتی در نقشه‌ی استادانه و بزرگی هم که برای صلح جهانی طراحی کرده بود، شکست خورد. او حتی یک جنگ هسته‌ای هم بین ایالات متحده و همچنین روسیه به راه انداخته بود.

این مجموعه در ۱۴ می سال ۲۰۱۷ فاش شد؛ آن هم با یک تیزر تصویری که لوگوی سوپرمن را در بخش ۱۲ یک ساعت قرار داده بودند. این بخش از ساعت، به‌نوعی اشاره‌ای به مجموعه واچمن داشت و حتی عنوان هم درست همانند مجموعه واچمن بزرگ و زرد رنگ نوشته شده بود. در این خط داستانی تعداد زیادی از شخصیت‌های دنیای دی سی هم حضور داشتند اما تمرکز اصلی روی دو شخصیت سوپرمن و دکتر منهتن بود. این مجموعه در داستان خود از المان‌های مختلفی از مولتی ورس استفاده کرده است. خالقان این مجموعه احساس می‌کردند که می‌توانند یک داستان جذاب با دکتر منهتن را در مجموعه تولد دوباره تعریف کنند. آن‌ها فکر می‌کردند که دوگانگی بسیار جذاب در این داستان بین سوپرمن (یک بیگانه که تجسم انسانی دارد و دلسوز بشریت است) و دکتر منهتن (انسانی که خودش را از بشریت جدا کرده است) به وجود می‌آید.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

از آنجایی که این گروه از اعضای مختلفی تشکیل شده است، هر کدام از آن‌ها دارای قدرت‌ها و توانایی‌های مختلف و متفاوتی هستند که ما قصد داریم در این بخش، به توانایی‌های هر کدام از آن‌ها بپردازیم:

آزیمندیس:

همان‌طور که بالاتر هم گفته شده بود، آدریان وایت توسط خیلی‌ها، اغلب توسط رسانه‌ها با لقب «باهوش‌ترین مرد دنیا» شناخته می‌شود و مورد خطاب قرار می‌گیرد. البته باید گفت که این لقب واقعا برازنده‌اش است. وایت به طرز ماهرانه‌ای توانست هم یک کار و کاسبی بزرگ قانونی و هم یک امپراطوری مجرمانه به وجود بیاورد؛ هر دو امپراطوری او آنقدر بزرگ بود که تبدیل به یک تهدید جهانی شد، آن هم به خاطر بهره‌برداری‌ای که از فناوری‌های پیشرفته و مسائل ژنتیکی انجام می‌داد. او درست به همان اندازه که باهوش و نابغه است، جاه‌طلبی بسیار زیادی هم دارد. گواه این حرف هم همان ماجرای کمک به زمین بود که با موفقیت توانست انجام دهد. او قصد داشت تا با پایان دادن خصومت‌ها و مشکلات جهانی‌ای که بین کشورهای مختلف وجود داشت، زمین را تبدیل به یک مدینه فاضله بکند.

نشان داده شده که او یک استراتژیست بسیار ماهر و در عین حال بی‌رحم است. او به‌راحتی هر کسی را که جرئت ایستادن سر راه او و همچنین نقشه‌هایش را داشته باشد، از بین می‌برد و نابود می‌کند. وایت یک حافظه تصویری فوق‌العاده خوب دارد. علاوه‌بر موارد گفته شده، وایت به‌عنوان انسانی که در اوج وضعیت فیزیکی خود است، به تصویر کشیده می‌شود. او آنقدر سریع است که خیلی راحت می‌تواند یک گلوله را در هوا بگیرد؛ البته لازم به ذکر است که خود وایت هم بعد از انجام این کار، حسابی از این اتفاق تعجب کرده بود و تقریبا از این توانایی خبر نداشت. او در زمینه مبارزه غیرمسلحانه، تقریبا یک ابرانسان محسوب می‌شود زیرا به‌راحتی توانست هم رورشاک و هم نایت آول را شکست دهد.

مجله تایم، لقب یکی از ۱۰۰ رمان برتر ۱۰۰ سال اخیر را به مجموعه واچمن داده است

او تنها یک بار شکست خورد، آن هم زمانی بود که تازه فعالیتش را آغاز کرده بود و بعد هم به دستان کمدین شکست داده شد؛ البته که وایت بعدها انتقام این شکست خود را گرفت و کمدین را کشت. او یک ورزشکار در سطح جهانی محسوب می‌شود از لحاظ جسمی وضعیت فوق‌العاده خوبی دارد و برای کمک به رویدادهای خیریه، حرکات آکروباتیک انجام می‌دهد. وایت با وجود سن نسبتا بالایی که دارد (اواسط دهه چهل)، اما به طرز استثنائی فعال است. داگ راث در طی مصاحبه‌ای که با وایت داشت، در نوشته‌های خود اینگونه ذکر کرده بود که او شبیه به یک مرد ۳۰ ساله است، به‌جای اینکه شبیه فردی باشد که در میانسالی قرار دارد.

نایت آول دوم:

دن دریبرگ هیچ قدرت یا توانایی ابرانسانی شناخته شده‌ای ندارد. هوش او آنقدر زیاد است که تقریبا به سطح نبوغ می‌رسد. دن به‌طور ویژه در زمینه مهندسی مکانیک و همچنین ساخت و توسعه گجت‌ها و سلاح‌های مختلف مهارت زیادی دارد. او در زمینه هوانوردی و همچنین پرنده شناسی، اطلاعات و دانش بسسار زیادی دارد. علاوه‌بر این، دن در مبارزه غیرمسلحانه هم بسیار مهارت دارد.

کمدین:

کمدین مهارت خیلی زیادی در زمینه مبارزه تن به تن داشت و در وضعیت فیزیکی فوق‌العاده خوبی هم بود. با اینکه او در زمان ۶۱ سالگی به قتل رسید، اما هنوز هم در اوج وضعیت فیزیکی خود قرار داشت. کمدین در استفاده از کلت ام ۱۹۱۱ که ۴۵ کالیبر بود، اسلحه مسلسلی مک-۱۰ و همچنین شاتگان سریع و دست‌کشی که در اختیارش بود، مهارت زیادی داشت. در طی این مدت اینگونه نشان داده شده که او به‌طور کلی در ماجراجویی‌های خود، توانایی بسیار زیادی در استفاده از سلاح‌های مختلف مانند شعله‌های آتش، نارنجک‌ها و غیره دارد. از آنجایی که او تحت تحریم دولت قرار داشت، نمی‌توانست به‌صورت عادی و طبیعی مورد تمرین و آموزش قرار بگیرد. به همین دلیل هم آموزش‌های او به عملیات‌های پنهانی یا جنگ‌های غیرمتعارف ختم می‌شد.

دکتر منهتن:

جان تنها عضو گروه واچمن یا نگهبانان است که قدرت‌های ابرانسانی در اختیار دارد. در سرتاسر خط داستانی مجموعه واچمن، او نشان داده که فوق‌العاده قدرتمند است و نسبت به هر آسیبی، کاملا مصونیت دارد. حتی زمانی هم که بدن او تجزیه شده بود، او توانست در عرض چند ثانیه، آن را دوباره از نو بسازد و بی هیچ ضرر و آسیبی زندگی‌اش را ادامه دهد. او توانایی این را دارد که بنا بر نیاز و خواسته خودش، سایز خود را تغییر دهد؛ به‌طور مثال او می‌تواند خود را در اندازه و شکلی بزرگتر از حد طبیعی بازسازی کند. او می‌تواند بدون هیچ زحمتی اشیاء بسیار بزرگ را پرتاب کند. جالب است بدانید که دکتر منهتن هیچوقت خسته نمی‌شود.

یکی از مفاهیم بزرگی که در مجموعه واچمن وجود دارد، این است که ماهیت قهرمان علیه شرور کاملا تغییر است. این مجموعه به مخاطب نشان می‌دهد که ممکن است تمام تصورات درباره این دو جبهه تا حدودی اشتباه باشد

جان آگاهی و دانش کاملی نسبت به ذرات اتمی و زیراتمی دارد و می‌تواند همه چیز آن‌ها را کنترل کند. جان اصلا برای زندگی کردن نیازی به هوا، آب، غذا یا خواب ندارد و کاملا جاودانه محسوب می‌شود. او می‌تواند خودش و همچنین دیگران را به نقاط مختلف در مسافت‌های بی حد و حصر تله پورت کند. جان به‌طور واقعی توانایی پرواز کردن را دارد اما در اکثر جاهایی که ظاهر شده، تنها از قدرت شناوری خود استفاده کرده است. از آنجایی که او درک کاملی از زمان دارد، می‌تواند گذشته، حال و آینده را به‌صورت همزمان ببیند. علاوه‌بر این قدرت‌ها، جان توانایی این را هم دارد که بخشی از اعضای بدن خود را با فِیز کردن، از درون اشیاء سخت و محکم عبور دهد؛ بدون اینکه آسیبی به آن‌ها برساند. ایجاد نسخه‌های کپی خیلی زیاد از خود هم توانایی دیگری است که جان دارد؛ لازم به ذکر است که هر کدام از این نسخه‌ها، می‌توانند کاملا مستقل نسبت به یکدیگر فعالیت داشته باشند.

انتقال انرژی تخریبی، متلاشی کردن مردن، ایجاد میدان‌های نیرو، کیمیاگری، ایجاد و ازبین‌بردن مواد، حرکت اشیاء بدون اینکه حتی آن‌ها را به‌صورت فیزیکی لمس کند (همان دور جنبی)، آنتروپی معکوس، تعمیر هر چیزی (بدون اینکه میزان آسیب آن اهمیتی داشته باشد) و درنهایت هم همان‌طور که خودش گفته بود، ایجاد زندگی، از توانایی‌هایی است که دکتر منهتن دارد. او همچنین ادعا کرده که روی سطح خورشید هم قدم گذاشته است. در یک نقطه زمانی اینگونه اعلام شده بود که در طی رویداد جنگ هسته‌ای، او توانایی این را داشت که موشک‌های هسته‌ای اتحاد جماهیر شوروی را از بین ببرد؛ آن هم در عین حال که به‌صورت همزمان می‌توانست بخش زیادی از روسیه را «نابود کند».

به همین ترتیب هم در آن زمان، جان تبدیل به استراتژی بازدارندگی مرکزی و اصلی ایالات متحده در طی جنگ سرد شده بود. او همچنین توانایی این را دارد که واقعیت را به آن شکلی که فکر می‌کند بهتر است، تغییر دهد. همان‌طور هم که در کتاب‌های کمیک نشان داده شد، او توانست چیزی حدود ۱۰ سال از دنیای دی سی را حذف کند؛ آن هم زمانی‌که بری آلن تلاش کرد تا دنیای اصلی خودشان را به همان حالت قبل بازگرداند. مداخله جان باعث شد تا خط زمانی مجموعه The New 52 به وجود بیاید. در این خط زمانی، اکثر ابرقهرمانان جوانتر هستند و تجربه‌ای کمتر از قبل دارند. اکثر آن‌ها، مهم‌ترین روابط زندگی خود را از دست دادند، پیش از اینکه حتی بتوانند آن‌ها را آغاز کنند. حتی خود «Mister Mxyzptlk» هم اعلام کرده که جان، خیلی بیشتر از چیزی که خودش قدرت دارد، قدرتمند است. همین قدرت‌ها و توانایی‌های بسیار زیاد باعث می‌شود تا او تبدیل به یکی از قدرتمندترین موجودات حاضر در مولتی ورس دنیای دی سی شود.

سیلک اسپکتر دوم:

هر دو سیلک اسپکترها، ژیمناست‌های بسیار ماهری محسوب می‌شدند. علاوه‌بر این، آن‌ها در مبارزه تن به تن هم مهارت بسیار زیادی داشتند. این دو شخصیت هم مانند دیگر اعضای تیم واچمن، از قدرت‌ها و توانایی‌های ابرانسانی برخوردار نبودند.

رورشاک:

درست همانند دیگر شخصیت‌هایی که در واچمن وجود دارند، رورشاک هم هیچ قدرت «ابرانسانی» آشکار و واضحی ندارد. او صرفا یک اراده آهنین و قوی، وضعیت و قدرت فیزیکی بسیار بالا (البته باز هم در حد انسانی) و حس دقیق زمان‌بندی و دقت بسیار بالا دارد. رورشاک فوق‌العاده کاردان، زیرک و خلاق است. او می‌تواند اشیاء معمولی موجود در یک خانه را تبدیل به ابزار یا سلاح بکند؛ مانند زمانی‌که او یک قوطی اسپری آئروسل را با چند عدد کبریت ترکیب کرد تا بتواند یک افسر پلیس را به آتش بکشد یا زمانی‌که فلفل سیاه روی زمین ریخت تا دید یک افسر پلیس را از بین ببرد (در طی برخوردی که در خانه مولاک با پلیس‌ها داشت). در طی خط داستانی این مجموعه، او اینگونه نشان داده شد که از چربی مخصوص پخت و پز، سنگ یک سرویس بهداشتی، یک سیگار، یک چنگال و همچنین ژاکت خودش به‌عنوان سلاح استفاده کرد. او همچنین نشان داده شده که از یک چوب لباسی به‌عنوان یک وسیله مخصوص اندازه‌گیری استفاده کرده است.

همان‌طور که در قسمت اول هم نشان داده شده بود او در این داستان یک سلاح قلابی داشت که از گاز استفاده می‌کرد و رورشاک با استفاده از آن می‌توانست از ساختمان‌ها بالا برود. او همچنین از این اسلحه، یک بار مقابل یک افسر پلیس استفاده کرد تا جان خود را نجات دهد. لازم به ذکر است که این سلاح توسط نایت آول دوم ساخته شده بود. رورشاک در مبارزه‌های خیابانی، ژیمناستیک و همچنین بوکس مهارت بسیار زیادی دارد. او توانایی این را دارد که سرما و دمای قطب جنوب را هم تحمل کند؛ آن هم درحالی‌که فقط کت مخصوص خود را روی یک سری لباس معمولی و خیابانی پوشیده بود و هیچ شکایت و صحبتی راجع به این سرمای شدید نداشت.

رورشاک با اینکه از لحاظ ذهنی تا حدودی بی‌ثبات بود، اما هوش بسیار بالایی داشت و با عنوان «غیرقابل پیشبینی و از لحاظ تاکتیکی درخشان» توصیف می‌شد (آن هم توسط نایت آول). او در طی مدت خود، نشان داده که در زمینه کارهای کاراگاهی، مهارت خیلی زیادی دارد. گواه این حرف هم زمانی است که او توانست لباس کمدین را در آپارتمانش پیدا کند؛ آن هم در صورتی که نیروهای پلیس قادر به پیدا کردن آن نبودند. درست همانند بتمن در جریان اصلی دنیای دی سی، رورشاک هم عنوان «بزرگ‌ترین کاراگاه جهان» را به دست آورده است. جالب است بدانید که رورشاک در زمینه باز کردن قفل‌ها هم مهارت فوق‌العاده زیادی دارد.

واچمن - نگهبانان - دی سی کامیکس - watchmen - dc comics

در انتها به آثاری اشاره می‌کنیم که گروه واچمن در آن حضور داشت:

  • فیلم Watchmen محصول سال ۲۰۰۹ با بازی جکی ارل هیلی (در نقش رورشاک)، مالین اکرمان (در نقش سیک اسپکتر دوم)، بیلی کروداپ (در نقش دکتر منهتن)، جفری دین مورگان (در نقش کمدین)، پاتریک ویلسون (در نقش نایت آول دوم) و متیو گود (در نقش آزیمندیس)
  • بازی Watchmen: The End Is Nigh محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی جکی ارل هیلی (در نقش رورشاک)، آندریا بیکر (در نقش سیلک اسپکتر دوم)، کریسپین فریمن (در نقش دکتر منهتن)، مارک سیلورمن (در نقش کمدین)، پاتریک ویلسون (در نقش نایت آول دوم)
  • انیمیشن کوتاه Watchmen: Motion Comic محصول سال ۲۰۰۸ با صداپیشگی تام استکشولته (در نقش همه شخصیت‌ها)
  • سریال Watchmen محصول سال ۲۰۱۹ با بازی یحیی عبدالمتین دوم در نقش دکتر منهتن و جرمی آیرونز در نقش آزیمندیس
منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده