// سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۹

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Rear Window تا Almost Famous

فیلمی دردناک با بازی دیانه کروگر، یک اکشن دیدنی از سینمای هنگ کنگ، اثر کلاسیک و بزرگی از آلفرد هیچکاک و یک داستان سینمایی دیدنی درباره‌ی دنیای دوست‌داشتنی، شیرین و تلخ موسیقی راک. همراه زومجی باشید.

اکنون نوبت پیمون این مسیر، برای هفتاد و پنجمین بار رسیده است. مسیری که در آن هر هفته چهار فیلم دیدنی از کشورهای مختلف و متعلق به زمان‌های مختلف را معرفی می‌کنیم که هر کدام‌شان، می‌توانند لذت یا گاها علاوه بر آن، علم سینمایی بیشتر را تحویل‌تان دهند. برای آغاز کارِ جدیدترین مقاله‌ی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، به سراغ اثری می‌رویم که نخستین بار در سال ۲۰۱۷ و در جشنواره کن اکران شد و بعدتر، در سال ۲۰۱۸ به نمایش عمومی درآمد. سپس سری به یک فیلم هنگ کنگی اکشن و پرهیجان می‌زنیم که احتمالا اسمش را نشنیده‌اید ولی بعد از دیدنش، نام آن را به خیلی‌ها می‌گویید. در انتهای تازه‌ترین معرفی فیلم زومجی نیز به سراغ عالی‌جناب آلفرد هیچکاک و سینمایش و یکی از شاهکارهای ماندگار او می‌رویم و برای پایان‌بندی هم با فیلمی سر و کار داریم که هم پرستاره، هم هنری و هم آرامش‌بخش و دوست‌داشتنی است. نقطه‌ی پایانی هم به مانند همیشه، معرفی اجمالی یک فیلم از سینمای سینمای ایران خواهد بود. پس بگذارید برای شروع، راجع به زنی دردکشیده در فیلمی برداشت‌شده از رخدادهای واقعی و غم‌انگیز، بنویسیم.

In the Fade

In the Fade

In the Fade

بهترین فیلم خارجی‌زبان سال گذشته در نگاه داوران مراسم گلدن گلوب و فیلمی که جایزه‌ی برترین بازیگر زن نقش اول سال در هفتادمین دوره‌ی جشنواره‌ی کن را تقدیم دیانه کروگر کرد، یک اثر مهم و بلند نه درباره‌ی ماهیت تروریسم که راجع به چرایی زشتی جنایت‌هایی است که زیر سایه‌ی آن صورت می‌گیرند. In the Fade در کشور آلمان و به زبان آلمانی قصه‌گویی می‌کند. شخصیت‌هایش نیز کاراکترهایی کاملا باورپذیر، عادی و از جنس جهان مردم همان حاضر در همان جغرافیا هستند. انسان‌هایی که بعد از طی کردن برخی از روزمرگی‌های‌شان، ناگهان همه‌چیز را می‌بازند. شخصیت اصلی اثر هم یک زن و یک مادر است. کسی که بدون دیدن فاجعه، باید با فاجعه کنار بیاید. کسی که یک روز در مقابلش می‌نشینند و می‌گویند احتمالا همسر و فرزندتان را طی یک انفجار برنامه‌ریزی‌شده از دست داده‌اید و فردا هم همین جمله را تایید می‌کنند. از همین لحظه، In the Fade در دل روایتی که البته افت‌وخیزهای قابل توجهی هم دارد و به همین دلیل ابدا بی‌نقص نیست، سراغ انجام وظایفش می‌رود. از شدت تلخی ثانیه به ثانیه‌ی زندگی زن تنهاشده‌ی قرارگرفته در مرکز داستانش برای‌تان می‌گوید، فهم اشتباه دیگران از زندگی بد او را به رخ‌تان می‌کشد، تصمیم‌های پراشتباه او پس از حادثه برای آرامش بخشیدن به خودش را نشان می‌دهد و وقتی همه‌ی این کارها را کرد، در صورت مخاطب فریاد می‌زند که این‌ها، نتایج آن عمل تروریستی هستند. این یعنی در In the Fade ما با اثری روبه‌رو می‌شویم که تروریسم را نه در لحظه‌ی انفجار و نه در بین صدای جیغ مردمی که مورد حمله قرار می‌گیرند یا شاهد مورد حمله قرار گرفتن دیگران هستند، بلکه در سکانس‌هایی به مراتب ساکت‌تر برای‌مان تصویر می‌کند. سکانس‌هایی که همچون بخش‌هایی از فیلم که حضور زن در دادگاه را نشان می‌دهند، شاید از شدت ناراحت‌کننده و ترسناک بودن، هیچ آدمی درون قاب‌های‌شان جرئت فریاد زدن نداشته باشد. حالا اگر سوال‌تان این‌جا است که چگونه می‌توان صدای فریادهای درونی و بی‌صدای زنی نشسته در دادگاه و وادارشده به سکوت را به مخاطب نشان داد، باید بدانید که احتمالا پاسخ فوق‌العاده‌ی همین سوال، نخل جشنواره‌ی کن را تحویل دیانه کروگر داد.

Hard Boiled

Hard Boiled

برای دوست‌داران فیلم‌های هیجانی با اکشن‌های اسلحه‌محور تمام‌ناشدنی، Hard Boiled اثری است که نباید دیدنش را به روز بعد موکول کرد

جان وو که سینماروهای زیادی او را با Face/Off که یک اکشن/تریلر جذاب با امتیازات ۸۲ و ۹۲ به ترتیب در متاکریتیک و راتن تومیتوز است و نیکلاس کیج و جان تراولتا را در مقام بازیگران دارد می‌شناسند، پنج سال قبل از اکران آن فیلم، با درخشش Hard Boiled روی پرده‌های نقره‌ای دل خیلی‌ها را به دست آورد. Hard Boiled پلیسی را به تصویر می‌کشد که همکارش را در حین تلاش برای دستگیر کردن و کشتن گروهی از قاچاقچی‌ها از دست می‌دهد و سپس خودش تصمیم می‌گیرد هر آن‌گونه که هست، تمامی‌شان را تحویل قانون دهد یا به سزای عمل‌شان برساند. به هدف نزدیک‌تر شدن به رییس این گروه خلافکار، او به یک پلیس مخفی دیگر می‌پیوندد که در قالب یکی از آدم‌کش‌های گروهی از گنگسترها، فعالیت می‌کند. ادامه‌ی داستان هم ماجرای هیجان‌آور و خون‌بار این دو نفر، برای به زانو درآوردن قاچاقچی‌های خلافکار و از همه مهم‌تر، رییس آن‌ها است. فیلم Hard Boiled که در زمان اکران به موفقیت مالی مثال‌زدنی و بزرگی در سینمای هنگ کنگ تبدیل شد، این‌قدر توجه مخاطبان عام را جلب کرد که حتی در تبدیل کردن بازیگر اصلی‌اش یا همان چو یون فات به یک ستاره‌ی سینمایی، شدیدا تاثیرگذار بود.

برای دوست‌داران اکشن‌های حساب‌شده و جذابی که سکانس‌هایی به یاد ماندنی و کمتر دیده‌شده در فیلم‌های مشابه‌شان دارند، این اثر جان وو می‌تواند سازنده‌ی یک تجربه‌ی شیرین و معرکه باشد. در سرتاسر فیلم تعقیب‌وگریزهای طولانی و ترکیب‌شده با شلیک شخصیت‌های مثبت و منفی به یکدیگر را می‌شود دید و در عین حال، تعدد اکشن‌ها باعث نمی‌شوند که با اصل داستان و شخصیت‌هایش رابطه برقرار نکنید. تک به تک این موارد هم مسبب آن هستند که بیش از پیش، به آسانی و بدون در نظر گرفتن زمان اکران اثر، از دیدن Hard Boiled لذت ببرید.

Rear Window

Rear Window

دقت سینمایی، لفظی است که شاید آن دسته از مخاطبان جدیدتر و جوان‌تر سینما که فقط بلاک‌باسترهای عامه‌پسند و فاصله‌دار از سینمای هنری (نه بلاک‌باسترهایی همچون The Dark Knight یا A Quiet Place) را دنبال می‌کنند، به سختی بتوانند متوجهش شوند. در عین حال درک دقت سینمایی و چگونگی برقراری رابطه بین تماشاگر و کارگردان‌هایی که این دقت و جزئیات‌پردازی در فیلم‌های‌شان دیده می‌شود نیز کار ساده‌ای نیست. شاید اصلا دلیل آن که بسیاری از مخاطبان کم‌تجربه‌تر سینما فیلم‌های هنری کلاسیک را می‌بینند و هیچ لذتی از تماشای‌شان نمی‌برند، همین باشد که نمی‌توانند این فرم از قصه‌گویی را در دقایق‌شان درک کنند. نمی‌توانند هیجان قصه را در تمثیل‌های عمیق کارگردان ببینند و بعضا هم تجربه‌های غلط‌شان از فیلم‌هایی که بی‌دلیل صفت هنری را دریافت کرده‌اند، باعث می‌شود خود را کاملا جدا و متفاوت از اشخاصی که شانس لذت بردن از چنین فیلم‌هایی را دارند، متصور شوند.

Rear Window

ولی وقتی فیلم‌سازهای واقعا بزرگ را ستایش می‌کنیم، یکی از دلایل‌مان که کمتر به آن اشاره می‌شود، چیزی نیست جز این که بهترین آثار این افراد، به جای پس زدن مخاطب و تعیین تکلیف کردن برای بینندگان‌شان، دست آن‌ها را می‌گیرند و بلندشان می‌کنند. البته که Rear Window و بهترین فیلم‌های هیچکاک نیز در نگاه تماشاگرِ حرفه‌ای‌تر، بیشتر به چشم می‌آیند و بیشتر درک می‌شوند ولی هنر «پنجره پشتی» در همین است که امثال من هم که هنوز فاصله‌ی زیادی با رسیدن به دانش سطح بالای هنر هفتم دارند، می‌توانند با دیدنش رشد کنند. می‌توانند قصه‌ی حضور شخصیت اصلی‌اش در اتاقی را ببینند، در قالب تصویرپردازی‌های بدون دیالوگ کارگردان گیر افتادن وی در اتاق به خاطر پای شکسته‌اش را عمیقا لمس کنند و وسط نگاه انداختن او به زندگی همسایه‌هایش، به درک جدی‌تر و نامحدودتری از تعلیق‌سازی سینمایی برسند. Rear WIndow برای آن که بیننده شخصیت اصلی‌اش را کاملا بفهمد، حتی پخش موسیقی متنش را هم به یکی از نوازنده‌های حاضر در همسایگی شخصیت اصلی می‌سپارد تا اصوات به اندازه‌ی تصاویر، وام‌دار هم‌ذات‌پنداری خارق‌العاده‌اش باشند. همه‌چیز در دنیای فیلم، آشنا و در عین حال تغییردهنده جلوه می‌کند. Rear Window تمام المان‌های باشکوه یک فیلم تریلر را دارد و در عین حال، متضاد نود درصد آن‌ها جهانش را می‌آفریند. صحبت کردن درباره‌ی کارگردانی فوق‌العاده و فیلم‌نامه‌ی قوی‌اش هم احتمالا با توجه به بزرگی اثر، اصلا در قالب چنین مقاله‌ای نمی‌گنجد.

Almost Famous

Almost Famous

چهارمین فیلم لیست، یکی از آن آثاری به شمار می‌رود که احتمالا همه می‌توانند آن را دوست داشته باشند. طرفداران فیلم‌هایی که بخشی از تاریخ معاصر را از زاویه‌ای خاص و خواستنی نشان می‌دهد، Almost Famous را دوست خواهند داشت. عاشقان سینمای گره‌خورده با موسیقی‌های شنیدنی نیز از دیدن این اثر با درخشش کیت هادسون، جیمی فالن، فرانسیس مک‌دورمند و نمایش کوتاه اما مثل همیشه لایق تحسین فیلیپ سیمور هافمن، لذت انکارناپذیری می‌برند. راستی، علاقه‌مندان به فیلم‌های پرانرژی و بلندی که تا انتها از نفس نمی‌افتند هم از تماشای Almost Famous پشیمان نخواهد شد. هم به خاطر تصویرپردازی‌ها و سکانس‌هایش که به تمامی کاراکترها توجه می‌کنند و به آن‌ها نقشی مهم در داستان ساده و در عین حال پیچیده‌ی اثر می‌بخشند، هم به خاطر حال خوبی که فیلم با روایت واقع‌گرایانه‌اش به وجودشان تزریق می‌کند.

Almost Famous، داستان پسر نوجوانی را می‌گوید که عاشق ژورنالیستی در حوزه‌ی موسیقی است و می‌خواهد به ورای قانون‌های تصویب‌شده‌ی زندگی‌اش پا بگذارد. البته او این کار را با دریافت رضایت خانواده‌اش انجام می‌دهد و به همین خاطر وارد مسیری می‌شود که تلخ، پراضطراب و در عین حال لایق طی کردن به نظر می‌رسد. همین هم شکل‌دهنده‌ی بخش متفاوتی از زندگی او است. بخشی که آورده‌های تازه‌ای هم برایش دارد و از علاقه‌مند شدن به دختری که انگار نباید به او علاقه‌مند شد تا نجات یک ستاره‌ی راک از یک مهمانی دیوانه‌وار را شامل می‌شود. بیش از این اما چیزی نمی‌گویم که ذره‌ای از دوست‌داشتنی و پرشده از تازگی ظاهر شدن فیلم، برای‌تان از بین نرود.

درساژ

درساژ

«درساژ» به تهیه‌کنندگی روح‌الله برادری و سمیرا برادری و کارگردانی پویا بادکوبه، داستان دختری را روایت کرده است که به شکل ناخواسته و در قالب یک شیطنت نوجوانانه، مرتکب جرم می‌‌شود. به همین خاطر نیز همه‌ی آدم‌های حاضر در جهان او که به اشکال مستقیم و غیرمستقیم در زندگی‌اش نقشی را ایفا می‌کنند، سراغ واکنش نشان دادن‌های مخصوص به خودشان در قبال اعمال وی می‌زوند. فیلم هم با محوریت همین واکنش‌ها، نشان می‌دهد که یک حادثه در صورت پیچ‌وتاب خوردن درون رخدادهای غلط بعدی، چه‌قدر ساده و تلخ می‌تواند زندگی یک نفر را دچار تغییرات آزاردهنده کند.

هیئت داوران جشنواره‌ی سینمایی برلین در سال ۲۰۱۸، «درساژ» را فیلمی با داستان‌گویی هوشمندانه و شخصیت‌های غیر قابل پیش‌بینی خواندند و شرح و بسط پیدا کردن پیچیده‌ی قصه‌اش در ابعاد گوناگون را تحسین کردند. نتیجه هم آن شد که فیلم که بهترین فیلم اول در سی و سومین جشنواره بین‌المللی فجر هم نام گرفته است، جایزه‌ی بخش نسل جشنواره‌ی برلین ۲۰۱۸ را به دست بیاورد. ساخته‌ی پویا بادکوبه که به تازگی و در ۱۹ دی‌ماه سال جاری اکرانش در سینماهای داخلی را آغاز کرده است، حامد رجبی، اشکان اشکانی و سپیده عبدالوهاب را به ترتیب در جایگاه نویسنده، فیلم‌بردار و تدوین‌گر خود می‌بیند. همچنین نگار مقدم، شبنم مقدمی، علی مصفا، یسنا میرطهماسب، علیرضا ثانی فر، هوشنگ توکلی، علیرضا آقاخانی، جلال فاطمی، سیامک ادیب، لویی سیفی، به آفرید غفاریان، باسط رضایی، رامبد مطلبی و شایان فصیح‌زاده، نقش‌آفرین‌هایی محسوب می‌شوند که گروه بازیگران «درساژ» را شکل داده‌اند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده