در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیتهای کتابهای کمیک، به سراغ یکی از پسران آکروباتباز بتمن دنیای دی سی کامیکس یعنی دیک گریسون ملقب به نایت وینگ میرویم.
دیک گریسون به عنوان اولین رابین، در تمامی داستانها توانست لقب محبوبترین پیرو و همکار را از آنِ خود کند. همانطور که او مسیر خود را در پیش گرفته بود و به سمت جلو پیش میرفت، توانست تیمی به نام تین تایتانز را به وجود بیاورد و رهبری آن را برعهده داشته باشد. زمانی که این پسر تبدیل به یک مرد بالغ شد، توانست تبدیل به قهرمان کاملا مستقل شود. بعد از این اتفاق، او نام جدید خود را نایت وینگ گذاشت.
ریچارد جان گریسون، یک ابرقهرمان و شخصیت خیالی است که در کتابهای کمیک آمریکایی کمپانی دی سی کامیکس حضور دارد. این کاراکتر بهطور عمده با شخصیت بتمن ارتباط دارد. در ماه می سال ۲۰۱۱، سایت خبری آی جی ان، شخصیت دیک گریسون را در رتبهی ۱۱ لیست ۱۰۰ ابرقهرمان برتر تاریخ قرار داد. در سال ۲۰۱۳ همین سایت رتبه بندی دیگری انجام داد و نایت وینگ را در رتبهی ۵ لیست ۲۵ قهرمان برتر کمپانی دی سی کامیکس قرار داد. همچنین در سال ۲۰۱۳، سایت ComicsAlliance دیک گریسون آن هم با هویت نایت وینگ را در رتبهی ۱ لیست ۵۰ شخصیت زیبا و جذاب مرد کتابهای کمیک قرار داد.
حال از آنجایی که ما بعد از دیک گریسون، شاهد نسخههای دیگری از رابین در کتابهای کمیک هستیم، بههمین دلیل پیش از آنکه در این مقاله عمیقتر شویم، به یک معرفی اجمالی از آنها میپردازیم:
- اولین رابین: دیک گریسون
- دومین رابین: جیسون تاد
- سومین رابین: تیم دریک
- چهارمین رابین: استفانی براون
- پنجمین رابین: دیمین وین
- ششمین رابین: کری کلی
- رابین زمین ۲: هلنا وین
- رابین زمین مرده: تریس پلاور
- رابین تریلکیلر (Thrillkiller): باربارا گوردن
- رابین دوران ترور: روشل وین
دیک گریسون در یک خانوادهی آکروباتباز به دنیا آمد. او از همان دوران بچگی، زندگی هیجانانگیز و جالبی را آغاز کرد و تمام طول این دوران را در سیرکها گذراند. او به همراه پدر و مادرش به نام جان و مری گریسون، تیم سه نفرهی «گریسونهای پرنده» را تشکیل دادند و توانستند به شهرت بسیار زیادی در زمینهی آکروباتبازی و هنرهای بندبازی بدست بیاورند.
با این حال، این زمانهای شاد زیاد به طول نیانجامید و خیلی زود مسیر خود را به سمت اتفاقات بد عوض کردند. در برههای از زمان، تعدادی از مافیاها این سیرک را هدف خود قرار دادند. زمانی که دیک گریسون هشت سال داشت، شاهد این بود که رئیس گانگسترها به نام «آنتونی زوکو» در حال تهدید کردن صاحب این سیرک است. او خواستار بیمه برای امنیت هنرمندان سیرک بود. صاحب این سیرک بهشدت با اخاذی مخالفت کرد و در همین حین هم گریسون صحبتهای آنها را رها کرد و راه خودش را در پیش گرفت. متاسفانه، زوکو تصمیم گرفت که یک حرکت نمادین و مهم انجام دهد و کاری کرد که دیگران با اتفاقی که برای تیم گریسونهای پرنده رخ داد، درس عبرت بگیرند.
زمانی که گریسونها روی زمین افتادند، صدها تماشاچی که در آنجا حضور داشتند، با دیدن این صحنه بهشدت مملو از ترس و وحشت شدند. در میان این تماشاچیان، میلیاردر شهر گاتهام یعنی بروس وین ملقب به بتمن هم حضور داشت. بروس که با این پسر همدردی میکرد و روزی خودش هم همین فقدان را تجربه کرده بود، تصمیم گرفت که این پسر را به خانهی خودش ببرد و قیم قانونی او بشود زیرا هیچکدام از اعضای خانواده و فامیل، گریسون را نمیخواستند. تفاوت اصلی بین بروس و گریسون این بود که اگرچه بروس قسم خورد که انتقام خانوادهاش و مرگ آنها را بگیرد، دیک گریسون قسم خود که عدالت را برقرار کند. همین موضوع باعث شد که گریسون، به مراتب خیلی بهتر از بروس بتواند با قتل پدر و مادرش و همچنین نبود آنها کنار بیاید.
بعد از یک مدت کوتاه، دیک گریسون متوجه شد که مربی او دقیقا در حال انجام چه کارهایی است و تمام این شبها، چه فعالیتی میکند. در نهایت زمانی که به هویت پنهان بروس وین پی برد، او هم تصمیم گرفت که همین راه و روش را انتخاب کند و از همانجا مسیر خود را تغییر داد. بروس متوجه شد که تواناییهای بندبازی و آکروباتی و اعتقادی که در رابطه با برقراری عدالت دیک گریسون در وجودش دارد، درست همان چیزهایی هستند که او دوست دارد و به همین دلیل میتواند همکار بسیار خوبی برای بتمن باشد. بعد از اینکه مدت زیادی را تحت نظر خود بروس، تمرینهای زیاد و البته بسیار سختی میدید، این پسر شگفتانگیز نام جدید رابین را از آنِ خود کرد.
القاب و اسامی مستعار: مامور 37، بتمن، برد واچر، برت، پسر خاکستری (گری) گاتهام، رابین، تالن، Renegade، تارگت، فردی دیناردو، برن، بزرگترین آکروباتباز جهان، رابی مالون، پسر شگفتانگیز، مستر اسپارو، لایل گریسون، گری سان، اسپای واندر و غیره.
اعضای خانواده: ویلیام کوب (پدر پدربزرگ، مرحوم)، جان گریسون (پدر، مرحوم)، مری گریسون (مادر، مرحوم)، بروس وین (پدر ناتنی)، دیمین وین (برادر ناتنی)، جیسون تاد (برادر ناتنی)، تیم دریک (برادر ناتنی) و کاساندرا کین (خواهر ناتنی).
تیمها: بتمن و رابین، خانواده بتمن، اداره پلیس لاد هیون، محفل جغدها، گریسونهای پرنده، سیرک هیلی، لیگ عدالت آمریکا، لیگ عدالت آرکهام، بیگانگان، اسپایرال، جامعه مخفی ابرشروران، تین تایتانز، سوپرمن/بتمن، نتورک و لیگ تایتانها و غیره.
دوستان: ابیوز، آدلین کین ویلسون، آلفرد پنی ورث، آلیا، انیمال من، آکوالاد، آکوامن، ارجنت، آرتمیس کراک، آرتور جوزف کری، باربارا گوردن، باربارا ویلسون، بری آلن، بتمن، بتمن 1000000، بتمن جونز، بتمن جونیور، بت وومن، بیست بوی و بوستر گلد و غیره.
دشمنان: آبرا کادابرا، ایس، اکران، الکس لوثر، آلیا، آمازو، آنتونی زوکو، آنتی مانیتور، آرتور لایت، اطلس، آرورا، بیبی دال، بین، بلک بیتل، بلک ماسک، بلک ویدو، بلک فایر، بلاک باستر، برایان هیلی، کاپیتان بومرنگ، کاپیتان کلد، کتمن، کت وومن، چیتا و کیمو و غیره.
دیک گریسون اولین بار در قالب هویت رابین در قسمت ۳۸ سری کتاب کمیک Detective Comics که در سال ۱۹۴۰ منتشر شد، حضور داشت. این شخصیت توسط باب کین و همچنین بیل فینگر خلق شد و طراحی آن برعهدهی جری رابینسون بود. این شخصیت برای این هدف خلق شد که بتمن بهتر بتواند برای خوانندگان جوان به تصویر کشیده شود و همچنین بتواند لحن و تن داستانهای بتمن را کمی روشنتر کند و از خشونت آنها بکاهد. نام رابین از همان شخصیت معروف و محبوب رابین هود الهام گرفته شده است. در همان قسمت ۳۸ سری کتاب کمیک Detective Comics، اینگونه اشاره شده: «و در انتها، دیک گریسون به واسطهی دست سرنوشت، به این پدیدهی شگفتانگیز که همان رابین هود عصر حاضر است، تبدیل شد. ROBIN THE BOY WONDER». در طی سالهای بعد، اینگونه اعلام شد که نام رابین از «رابین برد» گرفته شده نه رابین هود. همچنین در یکی دیگر از نسخهها اینگونه عنوان شد که نام «رابین» از نام مستعار گریسون یعنی «رابین کوچک» که مادرش به او داده بود، الهام گرفته شده است.
شخصیت نایت وینگ توسط نویسندهای به نام مارو ولفمن و همچنین طراحی به نام جورج پرز خلق شد. این شخصیت در قسمت ۴۴ سری کتاب کمیک Tales of the Teen Titans که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد، حضور داشت. این شخصیت در ۶۵۹۲ کتاب کمیک حضور داشته که در هیچ کدام از این کتابهای کمیک جان خود را از دست نداده است.
گریسون از یک سال اول زندگی خود تحت هویت رابین بسیار لذت میبرد و این مدت را به عنوان یک ماجراجویی توصیف میکند. او در طی این مدت با شخصیتهای شروری مانند مد هتر، پنگوئن، جوکر، مستر فریز، اسکرکرو و بلاک باستر مبارزه کرد. با این حال، همین دوران ماجراجویی بسیار خوب و زیبا، خیلی زود تبدیل به یک کابوس جهنمی شد. زمانی که شخصیت شروری به نام «دو چهره» هم بازپرس بخش قضایی جدید و هم بتمن را دزدید و برنامههای بدی برای آنها چید، مسیر زندگی گریسون بهطور کل تغییر کرد. بتمن در طی آموزشهای خود، بهگونهای رابین را تربیت کرده بود که نجات دادن بازپرس را در اولویت کار خود قرار دهد. رابین دستورهای خود را دنبال کرد، یک بترنگ به سمت چوبهی دار پرتاب کرد و این بازپرس را آزاد کرد و بعد از آن جانش را نجات داد. متاسفانه تلهی دو چهره، دو قسمتی بود. زمانی که بازپرس آزاد شد و روی زمین افتاد، رابین متوجه شد که زمین آن جعلی است و شاهد پرت شدن بازپرس به داخل آب بود. رابین بهسرعت به داخل آب پرید تا بازپرس را نجات دهد اما همان لحظه دو چهره او را از آب بیرون کشید و بهطرز وحشیانهای او را کتک زد. در همین حین، بتمن که سراسر ترس و وحشت بود، کتک خوردن رابین را تماشا میکرد.
بتمن در نهایت توانست خودش را آزاد کند و بهسراغ دو چهره برود اما پیش از آن، گریسون بهگونهای کتک خورده بود که آثاری دائمی روی او باقی ماند. همین جریان، آنقدر بتمن را ترسانده بود که برای مدتی گریسون را برای رفتن به ماموریتها منع کرد اما این اتفاق همچنان برای مدتی گریسون را دنبال میکرد. زمانی که گریسون در نهایت توانست باری دیگر به میدان مبارزه با جرم و جنایت بازگردد، بسیار قویتر و باهوشتر از قبل شده بود. بعد از مدتی او به دانشگاه هادسون رفت و درسهای حقوقی آموخت اما بعد از یک ترم، بهخاطر مسئولیتهایی که هویت رابین برای او به ارمغان میآورد، درس و دانشگاه را رها کرد.
تین تایتانز:
بعد از چندین سال مبارزه در کنار بتمن، رابین تصمیم گرفت که دیگر وقت جدایی از او رسیده است و او دیگر میتواند در کنار قهرمانان هم سن و سال خود مبارزه کند. گریسون به قهرمانانی مانند کید فلش، آکوالاد، واندر گرل و اسپیدی پیوست و تیم تین تایتانز را تشکیل داد. اگرچه رابین یکی از معدود عضوهایی از تیم بود که آن قدرت ابرانسانی سنتی را نداشت، اما به خاطر تجربهها و هوش بسیار زیادی که داشت، تبدیل به رهبر طبیعی و انسانی گروه شد.
پایان ارتباط دو نفرهی مبارزهای:
گریسون که در این برهه زمانی مستقل شده بود و همین تیم جدید وظایف جدیدی را روی شانههای او نهاد، دیگر وقت خیلی زیادی برای رسیدگی به تعهدات گذشتهای که در قبال شهر گاتهام داشت، پیدا نمیکرد. گریسون احساس میکرد که او در میان اعضای تیم تین تایتانز توانسته باری دیگر ارزش شخصی خودش را پیدا کند. با این حال، از طرف دیگر بتمن آنقدر از رفتن گریسون خوشحال نشده بود. او به گریسون اطلاع داد که او دیگر گریسون را به عنوان همکار خودش نمیخواهد و مجبور است رابین را بازنشسته کند. دیک گریسون ۱۸ ساله که با شنیدن این حرفها، عصبانی، ناراحت و گیج شده بود، بهسرعت عمارت وین را ترک کرد. دوستان صمیمی او در تیم تایتانز از جمله استارفایر، زن بیگانهی زیبا رویی که گریسون عاشق او شده بود، کمک بسیار زیادی کردند تا او بتواند این شرایط سخت را کنار بگذارد. گریسون در نهایت تصمیم گرفت که رهبری تیم تایتانز را به واندر گرل بدهد.
نایت وینگ پیش از بحران:
در داستان اصلی، گریسون متوجه شده بود که او دیگر بزرگ شده و هیچ نیازی به بتمن ندارد. او تصمیم گرفت که برای کشف کردنِ اینکه او واقعا چه کسی است و جایگاه او در دنیا کجاست، او باید همکاری با بتمن را رها کند. گریسون تصمیم گرفت که نقش رابین را رها کند و تبدیل به رهبر تین تایتانز جدید شود. بعد از اینکه مدتی از کسب و کار قهرمانی بازنشسته شده بود، توسط فردی دث استروک نابودگر مورد حمله قرار گرفت؛ فردی که به دنبال رابین نبود بلکه به دنبال دیک گریسون میگشت و قصد شکار تایتانز را داشت. گریسون توانست از آنجا فرار کند و به ملاقات همسر سابق دث استروک به نام آدلین کین و همچنین پسر او به نام جوزف (جریکو) رفت. بعد از این جریان، گریسون نام نایت وینگ را انتخاب و همچنین لباس کاملا جدیدی را بر تن کرد. او این نام را به افتخار قهرمان دیگری انتخاب کرد که زمانی با همین نام فعالیت میکرد. بعد از اینکه او همتیمیهای خود را نجات داد و در همین حین با ترا و دث استروک مبارزه کرد و او را شکست داد (به لطف کمک بسیار زیاد جریکو)، نایت وینگ یک بار دیگر تبدیل به رهبر تین تایتانز جوان شد.
نایت وینگ پس از بحران:
یکی از دلایل اصلی و اولیهی بروس وین برای کنار گذاشتن دیک گریسون از نام رابین، این بود که گریسون تقریبا بیشتر وقت خود را وقف تیم تین تایتانز کرده بود و دیگر همانند قبل برای امنیت گاتهام تلاش نمیکرد
اگرچه بعد از بحران در زمینهای بینهایت، داستان گریسون با هویت رابین تغییر زیادی نکرد اما داستان گذشتهای او در خصوص تبدیل شدنش به نایت وینگ، دستخوش تغییرات بسیار زیادی شد. در داستان جدید، گریسون تصمیم میگیرد که غار و همچنین نقش رابین را ترک کند؛ آن هم بعد از ماموریتی در مقابل دو چهره که بهشدت بد پیش رفت و بتمن تقریبا مرد. بعد از این اتفاق، ماجراجویی جدیدی را آغاز کرد تا خودش را پیدا کند. همین موضوع، او را به شهر مترو پلیس کشاند؛ جایی که او با سوپرمن ملاقات کرد. در این ملاقات، گریسون از سوپرمن سوال کرد که به نظر او، گریسون باید چه کاری با زندگیاش بکند. سوپرمن داستانی درباره یک قهرمان از سیاره کریپتون را برایش تعریف کرد که توسط خانوادهی خودش طرد شده بود و بعد از این اتفاق او تبدیل به یک قهرمان بسیار بزرگ شد. این قهرمان نایت وینگ نام داشت. بعد از یک گشت و گذار کوچک، گریسون که دیگر ذهنش خالی شده بود، نام نایت وینگ را از آنِ خود کرد. او بعد از انتخاب اسم، فعالیت خود در شهر گاتهام را آغاز کرد تا شهرتی را با این اسم برای خود پیدا کند.
گریسون و بروس توانستند برخی چیزها را مرتب و ترمیم کنند. زمانی که کمر بتمن توسط شروری به نام «بین» شکست، فردی به نام «جین پائول ولی» ملقب به عزرائیل، لباس مخصوص بتمن را گرفت تا راه او را برای مدتی ادامه دهد. او در مدت کمی ثابت کرد که به خاطر آموزشها و وضعیت ذهنیاش بهخاطر تیم «The Sacred Order of Saint Dumas»، ثبات ندارد. گریسون بعد از متوجه شدن این موضوع به سراغ بروس رفت و از او پرسید که چرا او گریسون را برای تبدیل شدن به بتمن بعدی و پوشیدن لباس مخصوصش انتخاب نکرده است. بروس بهسادگی برای گریسون توضیح داد که او فکر میکرد که گریسون چنین چیزی را دوست نداشته است زیرا او دیگر زیر سایه بتمن قرار ندارد و تبدیل به شخص مستقلی شده است. گریسون در پاسخ به این حرف گفت، اگرچه او دوست نداشت که بتمن بعدی بشود، اما او هر چیزی را که بروس از او میخواست، بیهیچ حرفی قبول میکرد و انجام میداد. دقیقا در همین لحظهی مشخص در تاریخ نایت وینگ، بروس به او اعتراف کرد که چنین بحث و گفتگوهایی، عمدتا بین «پدرها و پسرها» اتفاق میافتد. در نهایت بروس از گریسون درخواست کرد تا مدت کوتاهی نقش بتمن را پر کند تا آسیب جدیای که به کمر او وارد شده، بهبود یابد.
Prodigal:
بعد از اتفاقات Knightfall، بروس متوجه اشتباهاتی که مرتکب شده بود، شد و لباس مخصوص رزم بتمن را برای گریسون گذاشت و درست در همان زمان هم او دورههای بازسازی مهارتهای خود را به پایان رساند تا تبدیل به بتمن شود. در طی چند روز ابتدایی گریسون در لباس بتمن، او به همراه رابین مشغول جمعآوری فراریهای باقیماندهی تیمارستان آرکهام بود. این دو نفر، در مدت بسیار کمی توانستند افرادی مانند «کیلر کراک»، «عروسک گردان» و «رَت کچر» را دستگیر کنند. با این حال، خیلی زود، این دو نفر به عنوان دو همکار مبارزهای جدید، باید با بزرگترین چالش خود روبهرو میشدند. زمانی که دو چهره توسط یک مشکل کامپیوتری به جای هاروی دنت آزاد شد، تصمیم گرفت که با استفاده از کامپیوترهایی که کلیه سیستمهای شهر گاتهام به آن وابسته بودند، سیستم عدالت این شهر را فلج کند و از کار بیاندازد. گریسون در نهایت دو چهره را شکست داد و در عین حال به نجات جان رابین و هاروی کنت رفت و آنها را هم از خطر مرگ نجات داد. همچنین لازم به ذکر است که گریسون همزمان با تمامی این کارها، بزرگترین اشتباه خود به عنوان رابین را هم اصلاح کرد.
زمانی که دو چهره باری دیگر دستگیر شد، او توانست دوباره وضعیت شهر گاتهام را به حالت قبل بازگرداند و سه تن از بدترین قاتلان این شهر را در بخش «منطقه جنگ» دستگیر کرد. او خیلی زود توسط فردی به نام «تالی من» دستگیر شد. این شخصیت تصور میکرد که این نسخه از بتمن، همان نسخهای است که جین پائول ولی آن را نشان داده بود و تالی من قصد داشت با شکنجه کردن او، انتقامش را بگیرد. با این حال، گریسون با استفاده از ترکیب تواناییهای ذهنی و هوش خود و همچنین مشکلات احساسیای که تالی من با آنها دست و پنجه نرم میکرد، توانست خود را آزاد و او را دستگیر کند. در پی چنین پروندهای، گریسون باور کرده بود که جین پائول ولی یک قاتل است. او به غار بتمن بازگشت تا ببیند که میتواند بروس را پیدا کند یا خیر. این دو نفر در نهایت درباره مشکلات خود و همچنین انتخاب بروس که جین پائول را به گریسون ترجیح داده بود صحبت کردند. همین موضوع باعث شد که آنها بیشتر از هر زمان دیگری در طی این سالها به یکدیگر نزدیک شوند.
ماجراجوییهای انفرادی:
در طی دهه ۱۹۹۰، نایت وینگ تبدیل به یکی از محبوبترین شخصیتهای کمپانی دی سی شد. در سال ۱۹۹۵ کمپانی دی سی یک مجموعه ۴ قسمتی برای شخصیت نایت وینگ منتشر کرد. بعد از آن، در سال ۱۹۹۶ مجموعهی دیگری برای این شخصیت انتشار خود را آغاز کرد که نویسندگی آن برعهدهی چاک گریسون و طراحیهای آن برعهدهی اسکات مکدنیل بود. گریسون بهسرعت نایت وینگ را از مربی خود جدا کرد و یک شهر اختصاصی به او داد: یک شهر بندری فاسد و پوسیده که با نام «بلاد هیون» شناخته میشد. این شهر در قسمت شمالی شهر گاتهام واقع شده است. این موضوع به او اجازه میداد و فاصلهی نزدیکی با گاتهام داشته باشد تا به همین ترتیب ارتباطش با خانوادهی بتمن قطع نشود، همچنین او میتوانست شهر اختصاصی خود و همچنین مجموعهای از ماجراجوییهای انفرادیاش را داشته باشد.
بلاد هیون:
زمانی که دیک گریسون متوجه شد بیست و دو مرد مرده، در بندر جنوبی شهر گاتهام شناور شدهاند، تصمیم گرفت که بهتر است این شهر را ترک کند و به بلاد هیون برود. زمانی که نایت وینگ به آنجا رسید، متوجه شد که وضعیت بلاد هیون درست همانند زمانی است که هنوز بتمن در گاتهام قیام نکرده بود؛ تا حد فوقالعاده زیادی مملو از فساد و خرابی.
به نظر میرسید که هر چیزی که برای شهر گاتهام بسیار زشت و افتضاح بود، کارش به آنجا ختم میشد. او خیلی زود متوجه شد که تمامی این خرابیها و مشکلات، درست به ارباب جرم و جنایت شهر یعنی «بلاک باستر» ارتباط دارند. گریسون که دیگر در بلاد هیون مستقر شده بود، آپارتمانی را اجاره کرد و همچنین کاری را بهعنوان یک متصدی رستوران برعهده گرفت تا بتواند وضعیت جرم و جنایت و همچنین فساد داخل شهر را پیگیری کند. گریسون بارها و بارها با افراد بلاک باستر مبارزه کرد زیرا انعام زیادی روی سر نایت وینگ قرار داده بودند. همین موضوع توجه بیشتر دشمنان گریسون یعنی «استالیون»، «لیدی ویک»، «بروتیل» و «شرایک» را به خود جلب کرده بود. زیرا تمام آنها در تلاش بودند تا این جایزه را دریافت کنند.
بعد از گذشت چندین ماه که او در بلاد هیون تنها بود، آموزشهای یک فرد جوان بسیار مشتاق دیگر را که «Nite-Wing» نام داشت، آغاز کرد. این فرد جوان به حد بسیار زیادی مصمم بود تا یک تغییر بزرگ ایجاد کند. با این حال، روشهای مرگباری که این جوان در پیش گرفته بود، خیلی زود باعث شد که بهطور ناخودآگاه یک مامور سازمان افبیآی را به قتل برساند. البته نایت وینگ بعد از متوجه شدن این موضوع خیلی زود به سراغ او رفت، او را شکست داد و روانهی زندان کرد.
میراث:
در این برهه زمانی، وقتی که بروس وین و تیم دریک قصد داشتند رأس الغول را از خاک بیرون درآوردن شیء «Wheel of Plagues» بازدارند، گریسون به کمک آنها رفت. با این حال، برنامهی آنها آنچنان که باید و شاید درست پیش نرفت و در طی این جریان، زمانی که گریسون از بتمن و رابین جدا شده بود و جاسوسی بین، تالیا و پدرش رأس را میکرد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در همین حین، گریسون تلاش میکرد که خود را نجات دهد اما با رأس الغول برخورد کرد. او تلاش میکرد تا از آسیب گریسون به نفع خوش استفاده کند به همین دلیل به زخم گلولهی او ضربه وارد میکرد. بعد از این کار، او گریسون را ترک کرد و اجازه داد تا او در چالهای که در آن افتاد و در حال پر شدن با آب بود، غرق شود. اگرچه گریسون زخمی بود اما با تمام جانی که در بدن داشت خود را به بالای چاله رساند و بعد هم توسط آلفرد نجات داده شد. بعد از مدتی در پاریس، تیم از فردی به نام «هنری دوکارد» درخواست کمک کرد. این سه نفر توانستند لیگ آدمکشها را از آزاد کردن آن شیء بازدارند و باری دیگر به شهر گاتهام بازگشتند تا از آزاد شدن آخرین قسمت این شیء جلوگیری کنند.
در حالی که بتمن باری دیگر با بین وارد مبارزه شده بود، نایت وینگ، هانترس و رابین را به سمت خود رأس هدایت کرد تا بتوانند کامپیوتر او را نابود کنند و اطلاعاتی را که او درباره این شیء شیطانی و قطعات مختلف داشت، از بین ببرند. با این حال، آنها مورد حملهی آدمکشها قرار گرفتند. به همین دلیل نایت وینگ و هانترس مجبور شدند تا با این آدمکشها مبارزه کنند تا در همین حال، تیم بتواند سیستمهای رأس را به اوراکل مرتبط کند. زمانی که اوراکل توانست به این سیستمها دست پیدا کند، تمامی ردها و اطلاعاتی را که درباره این ویروسها وجود داشت، از بین برد. مدت خیلی کمی بعد از این اتفاق، کشتیای که نایت وینگ و هانترس و رابین روی آن حضور داشتند منفجر شد و همین انفجار بهظاهر تالیا الغول را کشت.
بین، بعد از مبارزه با بتمن و مدت کمی بعد از اینکه به هوش آمد، کنترل کشتیای را در دست گرفت که انرژی هستهای تولید میکرد. او با تسخیر کردن چنین کشتیای قصد داشت یک فاجعهی نابود کننده به وجود بیاورد و نقشهای را که رأس الغول برای نابودی شهر گاتهام کشیده بود، به پایان برساند. نایت وینگ اولین نفردی بود که به این اختلال و مزاحمت پاسخ داد اما در نهایت توسط خود بین دستگیر شد. با این حال، بعد از به هوش آمدن، بلافاصله از محلی که در آن زندانی شده بود فرار کرد و به سراغ بتمن و رابین رفت. زمانی که نایت وینگ جریان را به آن دو گفت، به همراه رابین تلاش کردند تا از ذوب شدن راکتور جلوگیری کنند. همچنین از طرف دیگر بتمن و بین هم باری دیگر وارد مبارزه با یکدیگر شدند. در نهایت، نایت وینگ و رابین موفق شدند تا افراد زیر دست بین را متوقف و از ذوب شدن راکتور جلوگیری کنند.
دوباره تین تایتان:
در طی جریان مینی سری JLA/Titans: The Technis Imperative، موجودی به نام «سایبریون» که تایتان سایبورگ سابق محسوب میشد، ربودن اعضای سابق تیم تین تایتانز را آغاز کرد. با این حال، زمانی که تایتانها متوجه شدند که یکی از اعضای سابق خودشان در پشت پردهی این ناپدید شدنها دست دارد، تصمیم گرفتند در مقابل بزرگترین قهرمانان جهان بایستند تا از دوست قدیمی خود محافظت کنند. به همین دلیل آنها به مبارزه با اعضای تیم لیگ عدالت رفتند. به همراه کمک چهار عضو اصلی دیگر تین تایتانز و همچنین فردی به نام «چنجلینگ» یا همان «بیست بوی»، نایت وینگ توانست سایبورگ و همچنین زمین را در یک زمان نجات دهد.
افسر دیک گریسون:
نایت وینگ تصمیم گرفت تا به اداره پلیس بلاد هیون بپیوندد تا بتواند از فسادی که از داخل شهر در حال خراب کردن آن است، خلاص شود. او هم به عنوان نایت وینگ و هم به عنوان افسر پلیس فعالیت میکرد. در این برهه، گریسون توانست از دانشهای اسلحهای که بروس به او آموخته بود استفاده کند. زمانی که یکی از افسران درباره مهارتهای تیراندازیاش از او پرسید، او پاسخ داد: «بروس به من آموخته است». همچنین برای آنها سوال بود که چرا گریسون در استفاده از اسلحهاش تردید میکند زیرا معمولا افرادی که به این رشته وارد میشوند، اهمیت زیادی برای اسلحه خود قائل هستند. بعد از مدتی، زمانی که آنها دانش و اطلاعات بسیار زیاد گریسون درباره قانون را دیدند، بهشدت تحت تاثیر قرار گرفتند.
Officer Down:
دیک گریسون اولین نفر در گاتهام بود که به کمک بتمن رفت تا بتوانند مانع چندین تن از افراد جوکر بشوند. آنها قصد داشتند بمبهایی را در کامپیوترهای خانگیای که قرار بود به فروش برسند، کار بگذارند. در طی این مبارزه، آنها متوجه شدند که گوردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. بعد از این مبارزهی طولانی، او به همراه بت گرل، رابین، عزرائیل و بتمن به بیمارستان رفتند و در آنجا با باربارا روبهرو شدند. آنها متوجه شدند که باید به دنبال کت وومن بگردند زیرا او در جریان تیر خوردن گوردن، مظنون اصلی محسوب میشد. دیک گریسون و عزرائیل به سراغ مردی رفتند که سلینا اغلب اوقات آثار هنری خود را به او میفروخت.
آنها معتقد بودند که زنی در موزهی گاتهام حضور دارد و احتمال داده میشود که او کت وومن باشد. به همین دلیل آنها به آن موزه رفتند تا او را دستگیر کنند و مانع از دزدیدن آثار دیگری بشوند. با این حال زمانی که رابین به این زن رسید، متوجه شد که او هارلی کوئین است؛ او در این مورد به کت وومن کمک میکرد. آنها قبول کردند که در عوض گرفتن محل کت وومن، آسیبی به هارلی نرسانند.
بعد از این اتفاق، نایت وینگ برنامهی اوراکل را اجرا و در نهایت کت وومن را دستگیر کرد. او بعد از دستگیری اعتراف کرد که یکی از افسران اداره پلیس شهر گاتهام به گوردن تیراندازی کرده است. کت وومن اسلحه این افسر را برداشت تا بتواند بیگناهی خود را ثابت کند. نایت وینگ اسلحه را برای باربارا برد و او توانست هویت ضارب را متوجه شد. او کسی نبود جز «افسر جوردن ریچ» که خصومت شخصیای به مدت چندین سال با گوردن داشت. زمانی که باربارا هویت او را فهمید، قصد داشت انتقام پدرش را از او بگیرد اما نایت وینگ با باربارا صحبت و او را از انجام این کار منصرف کرد.
JLA: The Obsidian Age:
در این برهه زمانی، لیگ عدالت برای پی بردن به اینکه چه اتفاقی برای آکوامن و آتلانتیس رخ داده، ناپدید شدند. به همین دلیل، بتمن هم از این اتفاق استفاده کرد و تیم جدیدی را تشکیل داد و آنها را لیگ عدالت جدید نامگذاری کرد. این تیم متشکل بود از اتم، گرین ارو، هاوک گرل، اتریگن، فایر استورم، میجر دیزستر، فیث و نایت وینگ (قرار بود رهبر این تیم باشد). در پایان این خط داستانی، لیگ عدالت جدید به دنبال اعضای سابق رفتند و بعد از پیدا کردن آنها، این دو تیم با یکدیگر ترکیب شدند. با این حال نایت وینگ رهبری این تیم را رها کرد و ترجیح داد در این تیم یک عضو ذخیره باشد و فعالیت خود به عنوان رهبر تایتانها را ادامه دهد.
بروس وین: فراری:
در طی جریانی، بروس وین بهعلت اتهام به قتل روانهی زندان شد اما تقریبا در انتهای داستان، گریسون تنها فردی بود که بهطور کامل به بیگناهی بروس اعتقاد داشت. بعد از گذشت مدتی، زمانی که بروس از زندان فرار کرد، به بت کیو رفت.
از طرف دیگر گریسون هم به آنجا رفت و علاوه بر بروس، با اوراکل، رابین و بت گرل هم برخورد کرد. با این حال، شرایط جور دیگری پیش رفت و گریسون توسط بروس آسیب دید. همین موضوع باعث شد که مبارزهای بین آنها اتفاق بیوفتد. این مبارزه به حدی اوج گرفته بود که گریسون بهطور کاملا اتفاقی باعث نابود شدن یادبود جیسون تاد شد. زمانی که دیگر همه چیز به هم ریخته بود، بت گرل بهسراغ فرد کشته شده (وسپر فیرچایلد) و جنازهی او رفت و متوجه شد که فردی برای بروس پاپوش درست کرده است. زمانی که او به سراغ بت کامپیوتر رفت تا تحقیقاتی انجام دهد، متوجه شد برق قطع شده و تعدادی از مجلات بروس تغییر کرده است. همین موضوع باعث شد تا او متوجه شود که فردی وارد بت کیو شده است. گریسون به سراغ ورودی غار رفت و متوجه وجود یک چاله و یک دستگاه سوخته شد؛ دستگاهی که قاتل به وسیلهی آن سیستم دفاعی غار را دور زده بود. به همین دلیل تیم دریک به سراغ فیلمهای امنیتی چند ماه قبل رفت تا آنها را بررسی کند و در عین حال گریسون هم به اداره پلیس گاتهام رفت تا از چندین پروندهای که لازم داشت، نسخه کپی تهیه کند.
گریسون به سراغ بتمن که سر قبر وسپر رفته بود، رفت و از او بهخاطر اتفاقات اخیر معذرت خواهی کرد. این دو به بت کیو بازگشتند و بتمن در آنجا به آلفرد، تیم، باربارا و کاساندرا کین اطلاع داد که فردی به نام «دیوید کین» برای او پاپوش دوخته است به همین دلیل او تصمیم دارد که در طی نقشهای، او را دستگیر کند. تیم، گریسون و آلفرد که درست مانند بتمن لباس پوشیدند و به سراغ «دیوید» رفتند تا او را دستگیر کنند، هرچند که این نسخه از دیوید یک حواس پرت بود. دیوید کین واقعی در طی همین زمان به بت کیو رفت و به اوراکل حمله کرد اما درست در همان لحظه مورد حملهی بتمن واقعی و پنهان شده قرار گرفت و از او شکست خورد.
روز فارغالتحصیلی:
در طی خط داستانی مینی سری Titans/Young Justice: Graduation Day، این دو تیم مورد حملهی ربات دختری به نام «ایندیگو» که از آینده بود، قرار گرفتند. بعد از یک حمله که موجب آسیب دیدن اعضای هر دو تیم شد، آنها یک اندروید سوپرمن سرکش پیدا کردند. این اندروید توانست هم اومن (لیلیث کلی) و هم ترویا (دانا تروی) را به قتل برساند. این اتفاقات، یکی از نقاط عطف زندگی نایت وینگ محسوب میشدند زیرا او دانا را از زمان کودکی میشناخت. او تصمیم گرفت که دیگر هیچ کدام از دوستانش نباید به خاطر او جانشان را از دست بدهد. به همین دلیل او در مراسم تشییع جنازهی دانا، تیم تایتانز را منحل کرد.
بیگانگان:
مدتی بعد از این واقعه، «آرسنال» یا همان روی هارپر تصمیم گرفت که تیمی تشکیل دهد. آرسنال از نایت وینگ پرسید که آیا به این تیم میپیوندد یا خیر اما او از پیوستن به هرگونه تیمی سر باز زد. به ناچار، این تیم به خاطر یک مورد اضطراری به اولین ماموریت خود رفتند و نایت وینگ در نهایت پذیرفت تا به این گروه بپیوندد. این تیم متشکل بود از «جید»، «شیفت»، «تاندر»، «گریس» و ایندیگو. البته نایت وینگ اصلا ایندیگو را بهطور کامل تایید نمیکرد و هنوز بهگونهای او را به خاطر مرگ دانا تروی متهم میکرد؛ هرچند که ایندیگو دوباره توسط استار لبز برنامه نویسی شده بود.
دیک گریسون در طی گفتگویی با بروس وین گفت معتقد است که به اندازهی کافی افراد و ابرقهرمانانی هستند تا مشکلاتی را که ابرشروران به وجود آوردهاند، حل کنند و چیزی که این جامعه بیش از هر چیزی به آن نیاز دارد، «شکارچیان» هستند؛ افرادی که باید به شکار ابرشروران بروند تا پیش از اینکه آنها خرابی دیگر به وجود بیاورند و افراد بیگناه دیگری را بکشند، دستگیر شوند. نام «بیگانگان» به افتخار گروه سابقی که با همین نام و تحت نظر بتمن فعالیت میکردند، برای این تیم انتخاب شد تا بهنوعی وارث آنها باشند. آنها نهتنها میخواستند بهگونهای عمل کنند که جدا از جامعهی ابرقهرمانی باشند، بلکه قصد داشتند تیم را بهگونهای پیش ببرند که کمتر احساس خانواده داشته باشد زیرا روی هارپر معتقد بود که این موضوع باعث میشود تیم کارآمدتر باشد.
نایت وینگ در طی مدت زمانی که رهبر بیگانگان بود، بسیار تهاجمیتر، سرد و خشن شد زیرا او میخواست تیم کمتر احساس خانواده بدهد و نمیخواست اهمیتی برای همتیمیهای خود قائل شود. در بیگانگان، او با همتیمیهای خود همانند سرباز برخورد میکرد و نشان میداد که اصلا اهمیتی برای اینکه چه اتفاقی برای آنها رخ میدهد، قائل نیست. همین موضوع باعث شد که چندین تن از اعضای گروه دچار آسیبهای مختلف شوند. به همین دلیل، جید که بهشدت از دست نایت وینگ عصبانی شده بود، ترجیح داد رهبری گروه را از او بگیرد و خودش تیم را کنترل کند.
بلاک باستر و تارانتولا:
در این برهه زمانی، گریسون بهشدت به خاطر اقدامات بلاک باستر محافظهکار شده بود و بچهگانه رفتار میکرد. زمانی که پای تارانتولا به این جریان باز شد، این رفتار گریسون به بالاترین حد خود رسید. بلاک باستر، نایت وینگ را به خاطر مرگ مادرش مقصر میدانست و بعد از اینکه هویت واقعی نایت وینگ را متوجه شد، آپارتمانش را منفجر کرد تا هر کسی که به گریسون نزدیک بود، بکشد. او قول داد که این کار خود را ادامه میدهد زیرا گریسون نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد. بعد از اینکه افراد زیادی در آپارتمانش به قتل رسیدند، گریسون به سراغ بلاک باستر رفت و بهشدت او را کتک زد. مدت بسیار کمی بعد از این اتفاق تارانتولا هم سر رسید و بهسرعت با اسلحهی خود به سمت بلاک باستر نشانه گرفت و گریسون ترجیح داد که مانع او نشود. به همین علت تارانتولا هم بلاک باستر را به قتل رساند. با این حال نایت وینگ از اینکه بلاک باستر را نجات نداد بهشدت احساس گناه میکرد و از لحاظ احساسی ضربه بزرگی به او وارد شد.
بازیهای جنگ:
در برههای از زمان، به خاطر نقشهی ناموفق استفانی براون یا همان «اسپویلر»، جنگ داخلیای در گاتهام به وجود آمد به همین دلیل بتمن از همه متحدان از جمله نایت وینگ خواست تا به او کمک کنند. نایت وینگ و تارانتولا از آتلانتیک سیتی آمدند تا به درخواست بتمن پاسخ دهند. با این حال، نایت وینگ که هنوز از نجات ندادن بلاک باستر احساس گناه میکرد، تلاش کرد تا این موضوع را از بتمن پنهان کند تا باعث ناامیدی او نشود. بتمن معتقد بود که «اورفئوس» در نهایت قصد دارد کنترل این باندها را در دست بگیرد. او تمام اعضای این باندها را به پارک رابینسون فراخواند و از طرف دیگر هم اعضای تیم پلیس شهر گاتهام در این پارک تحت فرمان بتمن بودند و آمادگی کامل را برای دستگیری همه اعضای داشتند. با این حال، بتمن در محاسبات خود دچار اشتباه شد. او متوجه شد که اورفئوس همان «بلک ماسک» است و به تمام شرکت کنندگان دستور داد تا به بتمن حمله کنند. به همین دلیل گریسون، رابین، بت گرل و اونیکس مجبور شدند پلیسها را رها کنند و به کمک بتمن بروند. هکیم موضوع باعث شد که اعضای پلیس دچار تلفات سنگینی شوند. بعد از اینکه آنها این مجرمان را شکست دادند، بتمن، نایت وینگ را مسئول برقراری امنیت پارک رابینسون کرد.
در طی این جریان، نایت وینگ کل شهر گاتهام را به دنبال شخصیت شروری به نام «فایر فلای» گشت و گریسون به خاطر مرگهایی که او در سیرک هیلی به وجود آورده بود، بهشدت کتکش زد. اما بعد از مدت کوتاهی دو مامور پلیس سر رسیدند و با اسلحه به او شلیک کردند. در نهایت نایت وینگ با تمام تلاش خود را از آنجا نجات و به بقیه این موضوع را خبر داد. زمانی که بلک ماسک به برج ساعت اوراکل رفت و او را اسیر کرد، بتمن وظیفهی خود دانست که او را نجات دهد. در همین حین، رابین، بت گرل، اونیکس، تارانتولا و کت وومن باید با اسکرکرو که به شخصیت «اسکربیست» تبدیل شده بود، مبارزه کنند. نایت وینگ که خبردار شد، تصمیم گرفت بت کیو را ترک کند و به کمک آنها برود اما توسط آلفرد متوقف شد.
سال یکم:
از قسمت ۱۰۱ تا ۱۰۵ سری کتاب کمیک Nightwing، داستان اینکه چگونه دیک گریسون رابین بودن را کنار گذاشت و نام نایت وینگ از آنِ خود کرد، باری دیگر گفته شد. در این نسخه از داستان، رابین بعد از رویارویی با «کلی فیس» اخراج شد. بتمن معتقد بود، از آنجایی که رابین دیگر بیشتر زمان خود را صرف تیم تایتانها میکند، دیگر نمیتواند آنطور که باید و شاید، مراقب شهر گاتهام باشد. بعد از یک مبارزه کلامی طولانی، بتمن رابین را اخراج کرد.
از آنجایی که نمیدانست باید با زندگی خود چه کند، به دیدن کلارک کنت (سوپرمن) رفت. در حین همان ملاقات، آنها یک اقدام تروریستی را هم متوقف کردند. بعد از این اتفاق، سوپرمن گریسون را به قلعه یخی خود یعنی « Fortress of Solitude» برد و داستان یک قهرمان کریپتونی به نام نایت وینگ را برای او تعریف کرد (بالاتر به این داستان اشاره شده است).
بعد از اینکه او هویت نایت وینگ را انتخاب و لباس جدیدی را بر تن کرد، به گاتهام بازگشت و هویت جدید خود را به کمیسر گوردن نشان داد. او از همان زمان فعالیتهای خود علیه جرم و جنایت را باری دیگر از سر گرفت. مدت کمی بعد از این جریان، جیسون تاد به عنوان فردی معرفی شد که قرار بود در قالب رابین، جایگزین گریسون شود. در طی یکی از آزمونهای آموزشی جیسون، دو تن از دوستان «کیلر کراک» به آلفرد و بروس حمله کردند. آنها آلفرد را اسیر کردند و از ناحیهی سینه، با شاتگان به بروس شلیک کردند. البته بخش زیادی از آسیب این گلوله توسط لباسی که پوشیده بود خنثی شد اما باز هم ناتوان شده بود.
در همین حین، جیسون و گریسون به سمت یکدیگر رفتند. جیسون به اشتباه تصور میکرد که مبارزه با رابین سابق، همون آزمون آموزشی او است. جیسون و گریسون وارد مبارزه با یکدیگر شدند که بروس با جیسون تماس گرفت و خبر دزدیده شدن آلفرد را به او اطلاع داد و محل نگهداری او را هم گفت. گریسون و جیسون بهسرعت به سمت آن محل رفتند و به همراه یکدیگر کیلر کراک را شکست دادند.
خائن:
دیک گریسون برای اینکه بتواند به جامعه مخفی ابرشروران لکس لوثر نفوذ کند، لباس جدیدی برای خود انتخاب و اسم مستعار جدیدی یعنی « Renegade» را از آنِ خود کرد. همچنین او با دشمن دیرینهی خود یعنی «دث استروک» متحد شد. در طی این خط داستانی، گریسون توانست از تمامی فعالیتهای این جامعه که در گاتهام و بلاد هیون جریان داشت، باخبر شود. دث استروک از نایت وینگ خواست تا هر توانایی و مهارتی را که بلد است، به دخترش «رَوِجِر» بیاموزد. نایت وینگ در چندین ماموریت، روجر را با خود همراه کرد اما در نهایت او به نایت وینگ شک کرد و گریسون را به قهرمان بودن متهم کرد. جالب است بدانید که دث استروک بدون اطلاع نایت وینگ، در محل یکی از چشمان دخترش، کریپتونایت کار گذاشته بود. نایت وینگ که از این موضوع خبر نداشت، به همراه روجر به ملاقات سوپرمن رفت. نایت وینگ به روجر گفت، اگرچه زندگی خود سوپرمن هم در خطر است، اما همیشه به دیگران فکر میکند. نایت وینگ با دث استروک قرار گذاشت که او دست از سر دخترش برمیدارد و دیگر آموزشهای قهرمان شدن را به او نمیدهد، به شرطی که دث استروک هم بلاد هیون را رها کند. دث استروک در ابتدا قبول کرد اما درست ۴۸ ساعت و زمانی که نایت وینگ خارج از شهر بود، «کیمو» را در بلاد هیون رها کرد.
بحران بینهایت:
در طی بحران بینهایت، بلاد هیون توسط کیمو نابود شد و بیش از ۱۰۰ هزار نفر هم جان خود را از دست دادند. گریسون توسط بتمن نجات پیدا کرد و به همراه او به بت کیو رفت. بتمن به نایت وینگ اطلاع داد که او باید قهرمانان را جمعآوری کند تا به او و شهرش کمک کنند. نایت وینگ تلاش کرد تا همه قهرمانان را در برج تایتانها جمعآوری کند تا با کمک هم الکس لوثر را متوقف کنند. با این حال، پیش از اینکه آنجا را ترک کند، از باربارا گوردن خواستگاری کرد که او هم پذیرفت. زمانی که او به برج تایتانها رفت، سوپر بوی تنها فردی بود که به تماس او پاسخ داد و در دسترس بود. این دو با کمک هم به پایگاه الکس نفوذ کردند و در همینجا، واندر گرل هم به آنها پیوست.
در مبارزهای برای مترو پلیس، نایت وینگ به همراه بتمن و رابین به مبارزه با دث استروک رفتند و این مزدور را شکست دادند. نایت وینگ در این مبارزه بهشدت مجروح شد اما خوشبختانه توسط جامعه عدالت از مرگ نجات داده شد. در تمام طول مدت بهبودی، باربارا در کنار گریسون بود. زمانی که بروس و تیم از او خواستند که به خارج از کشور برود و دوباره آموزشهای لازم را ببیند، باربارا هم با آنها همراه شد و به او اصرار کرد.
یک سال بعد:
بعد از اتفاقات و جریاناتی که در خط داستانی بحران بینهایت رخ داد، دنیای دی سی بهطور کل یک سال را نادیده گرفت تا بتواند یک تغییر بزرگ در هر کدام از مجموعههای خود اعمال کند. یکی از همین تغییرات مربوط به دیک گریسون بود که باری دیگر به شهر نیویورک بازگشت. این بار، او با فردی به نام «شاین فریمونت» وارد یک رابطه شد. همچنین متوجه شد که یک نایت وینگ دیگر هم در نیویورک وجود دارد با این تفاوت که نسخه دیگر هیچ ترس و ابایی از کشتن مجرمان نداشت. بهخاطر این اقدامات دروغین، هویت نایت وینگِ دیک گریسون هم به خطر افتاده بود و حالا او به عنوان یکی از خطرناکترین جنایتکاران شناخته میشد. به همین دلیل گریسون تصمیم گرفت به سراغ او برود و از هویت او باخبر شود اما پیش از هر کاری، او مورد حملهی دو ابرانسان به نام «برادران پیرس» قرار گرفت.
همچنان که آنها مشغول مبارزه بودند، دیک گریسون توسط نایت وینگ دیگر نجات پیدا کرد که مشخص شد نایت وینگ دیگری، همان جیسون تاد است. این دو نایت وینگ با هم وارد مبارزه شدند و جیسون بعد از اینکه به دست گریسون آسیب رساند، پیروز میدان شد. مبارزههای آنها توسط یک دوربین امنیتی ضبط شده بود و برادران پیرس توانستند این نوار را بدست بیاورند. آنها از کارفرمای خود به نام «جیکوب» که نایت وینگ واقعی بود، درباره این موضوع سوال کردند. او به آنها گفت که نایت وینگ واقعی احتیاط و خودداری را ترجیح میدهد و نه اینکه بدون هیچ دقت و ملاحظهای و با بیپروایی کامل رفتار کند. جیکوب در این گفتگو عنوان کرد، دلیل اینکه جیسون در این مبارزه پیروز شد این بود که گریسون خودش را عقب کشیده است. گریسون بعد از این جریان به ملاقات دوست خود «کلنسی» رفت تا درباره مشکلات ذهنی جیسون از او سوال کند.
او به گریسون یادآوری کرد که تقلید، شکل دقیق تملق است و به گریسون گفت، دلیل اینکه جیسون دقیقا همان اسم و لباسی که گریسون استفاده میکند، به کار میبرد این است که به احتمال زیاد او گریسون را به عنوان قهرمان خود ستایش میکند.
در طی مکالمهای، ما متوجه میشویم که شاین فریمونت هم یک ابرانسان دیگر محسوب میشود. بعد از این جریان، او بهطور اتفاقی متوجه میشود که دیک گریسون همان نایت وینگ است به همین دلیل او را تعقیب میکرد. در نهایت، جیسون توسط جیکوب دستگیر شد. گریسون و شاین تصمیم گرفتند که به نجات جیسون بروند. شاین در دفاع از خود، جیکوب را به قتل رساند و بعد از آن، آنها با برادران پیرس روبهرو شدند. بعد از یک مبارزهی سخت، شاین و گریسون توانستند برادران پیرس را شکست و جیسون را نجات دهند.
در پایان این خط داستانی، جیسون یادداشتی برای گریسون گذاشت و در آن اعلام کرد که او هنوز گریسون را یکی از اعضای خانوادهاش میداند و او لباس مخصوص گریسون را برایش گذاشته است و تصمیم گرفته به حالت قبل بازگردد.
نایت وینگ، بیگانگان را ترک میکند:
بعد از اینکه گریسون وظایف رهبری را به بتمن سپرد، برای تیم بیگانگان آزمون آزمون داد و به آنها پیوست. او در اولین ماموریت خود با «کاپیتان بومرنگ جونیور» متحد شد و قرار بود به ایستگاه فضاییای که توسط کیمو تسخیر شده بود، بروند. در طی این ماموریت، بحثی بین نایت وینگ و کاپیتان بومرنگ جونیور به وجود آمد که در رابطه با همکاری سابق او با آماندا والر و همچنین تیم جوخه انتحاری بود. همین موضوع باعث شد که آنها کم کم وارد یک مبارزه با یکدیگر شوند و بعد از آن هم او از تیم بیگانگان خارج شد. بعد از این جریان، گریسون هم با مربی سابق خود یعنی بروس وارد یک جر و بحث شد که همین موضوع باعث شد تا گریسون تیم بیگانگان را بهطور کل کنار بگذارد.
بازگشت رأس الغول:
بعد از اینکه رأس الغول به آرکهام بازگشت، تواناییای را به تیم دریک پیشنهاد داد که او میتوانست پدر و مادر خود را به زندگی بازگرداند. اما این شرایط هم در صورتی امکان پذیر بود که او به جای بتمن، به رأس الغول وفادار باشد. گریسون که خودش اتفاقات وحشتناک گودال را دیده بود، بهسرعت به سراغ تیم رفت تا پیش از اینکه اشتباهی انجام دهد، جلوی او را بگیرد. گریسون متوجه شد که تیم باید خودش به این درجه از دانش برسد که سراغ این کار نرود وگرنه بهخاطر زور و اجبار از گریسون متنفر میشود. در نهایت تیم متوجه اشتباه خود شد و با دوستان خود تشکیل تیم داد و به مبارزه با لیگ آدمکشان رأس رفت.
مبارزه برای شنل و کلاه:
بعد از اینکه بروس برای مدتی از مرکز دیدها کنار رفت، هر کدام از پسرانِ او، بهنوعی قصد داشتند پا جای پای پدر خود بگذارند و بتمن جدید شوند که جیسون تاد اولین نفر بود، اما خیلی با استقبال دیگران روبهرو نشد
زمانی که اعلام شد دیگر بتمنی وجود ندارد، گاتهام بهشدت در هرج و مرج جنایتکاران فرو رفت. نایت وینگ چندین تن از قهرمانان را که با خانوادهی بتمن ارتباط داشتند جمعآوری کرد و نام آنها را «نتورک» قرار داد. آنها قرار بود این هرج و مرج و نابودی را متوقف کنند. خانوادهی بتمن و متحدان خود با تمام توان تلاش خود را کردند که شهر را به حالت قبل بازگردانند. رابین و «اسکوایر» گروهی از سارقان را ردیابی کردند اما پیش از اینکه بتوانند آنها را شکست دهند، فرد دیگری این کار را انجام داد. رابین و اسکوایر نتوانستند چهرهی این فرد را ببینند ولی او یادداشتی به جا گذاشت که درون آن «من بتمن هستم» نوشته شده بود. گریسون در نهایت وارد پناهگاه شد و پوشیدن لباس بتمن توسط تیم دریک را شاهد بود. زمانی که تیم توسط جیسون تاد مورد حمله قرار گرفت، گریسون در جای دیگری مشغول نجات دادن دیمین وین از دست پویزن آیوی و کیلر کراک بود. بعد از این جریان گریسون به مبارزه با جیسون تاد رفت، او را شکست داد و لباس بتمن را از او گرفت. در این خط داستانی، پسر بروس یعنی همان دیمین وین هم برای مدت کوتاهی لباس رابین را بر تن کرد تا نقش همکار گریسون را ایفا کند.
پوشیدن کلاه و شنل:
بعد از اتفاقات و جریانات خط داستانی قبل، دیک گریسون تصمیم گرفت لباس بتمن را بپوشد. اولین تصمیم بسیار بزرگ او در قالب بتمن، دادن لباس رابین به دیمین وین بود تا به این طریق بتواند با تمام توان مراقب او باشد. گریسون این کار را بدون هیچگونه مشورتی با تیم دریک انجام داد؛ کسی که تا به آن زمان رابین بود. گریسون، تیم را به عنوان یک فرد همسطح خودش میدید به همین دلیل نمیتوانست اجازه دهد که او زیر نظر او فعالیت کند. پیش از اینکه آنها بتوانند به طور کامل درباره این موضوع صحبت کنند، دیمین ظاهر شد. همین موضوع باعث شد که تیم بهشدت از دست گریسون ناراحت و عصبانی شود.
تصمیم بسیار مهم دیگری که گریسون گرفت، این بود که بت کیو را ترک کرد زیرا اصلا این شرایط را مناسب خودش نمیدانست. او یک پناهگاه جدید زیر برج وین ساخت. اگرچه گریسون باید با شرایط بتمن شدن کنار میآمد، اما در عین حال باید خشم دیمین وین را کنترل میکرد، مشکلاتش را با هانترس حل میکرد و با شخصیتهای شرور قدیمی و جدید هم به مبارزه میپرداخت.
تاریکترین شب:
در این رویداد کراس اوری، گریسون و دیمین تلاش میکردند تا وحشتی را که در گاتهام وجود داشت، کنترل کنند. آنها به قبر بینام و نشان بروس وین رفتند و متوجه شدند که قبر او غارت شده است. همچنین آنها متوجه شدند که استخوانهای توماس و مارتا وین هم دزدیده شده است.
فلش پوینت:
در این کراس اور افسانهای ما شاهد حضور گریسون در کنار پدر و مادرش هستیم که باز هم در قالب گریسونهای پرنده در حال بندبازی هستند. در این جهان، آنها بخشی از یک سیرک مسافری هستند که سعی دارند از جنگ بسیار عظیم بین آمازونیها و آتلانتیسیها دوری کنند. در طی این خط داستانی آمازونیها حمله کردند و در طی این تهاجم، هر دو پدر و مادر گریسون را به قتل رساندند. همین اتفاقات این خط داستانی، گریسون را ترغیب کرد که کلاه مخصوص سرنوشت را بر سر بگذارد و تبدیل به «دکتر فیت» جدید شود. بعد از اینکه گریسون تبدیل به دکتر فیت شد، به نیروهای مقاومت جنگ پیوست.
جستجو برای بروس وین:
شاید بتوان گفت که گریسون تقریبا تنها فردی است که همیشه به بروس وین امید دارد و هیچوقت از او دست نمیکشد؛ شاید به همین دلیل است که گریسون برای بروس با همه فرق دارد
گریسون همچنان معتقد بود که بروس در بُعد زمان گیر کرده است. در همین حین، تالیا الغول وین، دکتر هرت و همچنین افراد زیاد دیگری قصد داشتند گریسون را به قتل برسانند. تالیا اولین نفر این صف بود زیرا اعتقاد داشت که گریسون اصلا ارزش بتمن شدن را ندارد و تاثیر بدی روی پسرش دیمین میگذارد. او بلافاصله یک ایمپلنت عصبی را در ستون فقرات دیمین قرار داد و این ایمپلنت به دث استروک اجازه میداد که این پسر را کنترل کند. با این حال، گریسون متوجه این ایمپلنت شد و آن را درآورد. بعد از انجام این کار، به دث استروک، آن هم روی تخت بیمارستانش حمله کرد و به او گفت که این تنها یک پیش نمایش از بلاهایی بود که او میتواند برای او به ارمغان بیاورد.
بتمن و رابین باید بمیرند:
زمانی که بروس از جریات خط داستانی «بازگشت بروس وین» برگشت، خیلی زود از تیم دریک شنید که گریسون و دیمین با جوکر و دکتر هرت به مشکلاتی برخورد کردهاند. زمانی که بروس با دکتر هرت برخورد کرد، گریسون و دیمین میبایست جمعیت عظیمی از مردم گاتهام را که در حال هرج و مرج کردن بودند، متوقف میکردند. در این جریان، گریسون از ناحیهی سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بهشدت زخمی شد. در نهایت آنها توانستند دکتر هرت را به سزای عمل خود برسانند. بعد از این جریانات بروس وین بهطور عمومی اعلام کرد که قصد دارد مقداری پول به بتمن بدهد تا او با این پول، تجهیزات و وسایل نقلیهی خود را بسازد. بروس این کار را کرد زیرا نیاز داشت تا هویت مخفیاش، همانطور مخفی باقی بماند. در انتها بروس اعلام کرد که « Batman INC» قرار است بهصورت جهانی گسترده شود و بتمن نگهبان و سرپرست جهان خواهد بود.
در این برهه زمانی دیگر بروس وین بازگشته اما مراقبت از شهر گاتهام دیگر مسئولیت دیک گریسون شده است. بروس وظیفه دارد که به کشورهای مختلف سفر کند و Batman Inc را گسترش دهد.
آینه سیاه:
مدت بسیار کمی بعد از اینکه دیک گریسون تبدیل به بتمن شد، رشتهای جنایات مرموز رخ داد که درون آنها از اسلحههای دشمنان بتمن استفاده میشد. گریسون بهسرعت متوجه شد که یک حراج مخفی به نام «خانهی آینه» وجود دارد. این حراج توسط فردی به نام «دیلر» اداره میشد که اسلحهها و اقلامی را که توسط شرورهای مختلفی استفاده میشد، به بالاترین پیشنهاد میفروخت. گریسون خودش را به شکل یک مهمان درآورد و به این حراجی نفوذ کرد. در این حراجی، دیلم یا میلهای به فروش گذاشته شده بود که چندین بار مورد استفادهی جوکر قرار گرفت و حتی جیسون تاد هم با همین میله بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
در نهایت هویت واقعی دیک گریسون برای تمام افرادی که در حراجی بودند آشکار شد و او در معرض گازی قرار گرفت که باعث شد او توهم بزند. در همین حین هم گریسون مورد حملهی اعضای دیوانهی خانهی آینه قرار گرفت. او با تمام توان خود تلاش کرد و در نهایت توانست از آنجا فرار کند. بعد از اینکه زخمهای او بهبود یافت، به سراغ دیلر رفت تا او را به سزای عملش برساند اما این شرور خیلی زودتر از او فرار کرده بود. در پایان، گریسون به این موضوع فکر میکرد که چگونه نتوانسته انتظار چنین اتفاقی را از شهروندان گاتهام داشته باشد اما بعد احساس کرد که این شهر و مردم آن چقدر وحشیتر و بیرحمتر شدهاند.
The New 52
تلهها و طنابها:
بعد از اینکه دیک گریسون مدتی را با هویت بتمن گذراند، باری دیگر به همان دنیای نایت وینگ خود بازگشت و این بار یک لباس قرمز و مشکی را بر تن کرد. او باز هم در کنار بتمن و خانوادهی او باقی ماند تا از شهر گاتهام دفاع کنند. با این حال، ما متوجه میشویم که این شهر قرار نیست بازیهای و آزمونهای خود را با دیک گریسون به پایان برساند. اولین آزمون دیک گریسون بهعنوان نایت وینگ، روبهرو شدن مجدد با سیرک هیلی بود. این سیرک بعد از مدت بسیار زیاد، آن هم از زمانی که تونی زوکو، گریسونهای پرنده را کشته بود، به شهر بازگشت.
در این سیرک، گریسون به سمت دوستان قدیمی و آشنای خود مخصوصا رایا وستری، برایان هیلی و جیمی کلارک دوید. رایا و همکار جدید خود یعنی مارک بهشدت به گریسون اصرار کردند که باری دیگر روی طناب، بند بازی کند. در نهایت گریسون قبول و همهی حضار را با اجرای خود شگفتزده کرد.
زمانی که دیک گریسون در حال بازگشت به خانه بود، قاتل مرموزی به نام سایکو به او حمله کرد و در همین حین، دو افسر پلیس را هم به قتل رساند. این قاتلان عنوان کردند که دیک گریسون «درندهترین قاتلی است که در سرتاسر گاتهام وجود دارد، حتی با اینکه خودش هم نمیداند». همین موضوع بهشدت این قهرمان جوان را شوکه کرد. در این مبارزه، نایت وینگ توانست نسبت به حریفش برتری پیدا کند اما سایکو تصمیم گرفت که بهعنوان یک کار تفریحی، یک ماشین را به همراه سرنشینان آن منفجر کند و بعد از این کار هم فرار کرد. نایت وینگ این سرنشینان را نجات داد اما نتوانست سایکو را پیدا کند.
در نهایت زمانی که گریسون به خانهی خود بازگشت، رایا را در آنجا دید. رایا به گریسون گفت که باید او را به آتلانتیک سیتی برساند. در طی پرواز، او عنوان کرد که سی. سی. هیلی در حال مرگ است. زمانی که آنها به انبار ذخیره سازی سیرک رسیدند، سی. سی. هیلی سند سیرک را به گریسون داد. همچنین او یک پیام ناخوشایند هم درباره پدر و مادرش به او داد.
زمانی که گریسون و رایا در حال بازگشت به خانه بودند، سایکو درون پرواز با گریسون تماس گرفت و به او گفت که هیلی، هویت مخفی نایت وینگ را آشکار کرد پس بهتر است همین مسیر را بازگردد وگرنه سی. سی. هیلی خواهد مرد. گریسون در قالب نایت وینگ باری دیگر به انبار ذخیره سازی بازگشت و راند دوم مبارزه خود را آغاز کرد. در این راند، گریسون بهشدت درباره مبارزه خود جدی و مصمم بود. در این زمان تنها هدف او به پایان رساندن این مبارزه و نجات دادن سی. سی. هیلی از درون یک ساختمان در حال آتش بود. با این حال، سرعت او آنقدر هم کافی نبود. در نهایت سی. سی. هیلی در آغوش گریسون جان داد اما پیش از آن پیام دیگری به او داد و گفت: «جواب در قلب سیرک است».
بعد از تشییع جنازه، گریسون با برایان برخورد کرد. او از این موضوع ناراحت بود که بین اعضای سیرک، گریسون سند سیرک را دریافت کرده است. بعد از گذشت مدتی، رایا به گریسون اطلاع داد که یکی از دوستان بچگی او به نام «زین»، تبدیل به یکی از رئسای بزرگ جرم و جنایت در شیکاگو شده است. بعد از این حرف، رایا او را سرزنش کرد که اگر با او در تماس میماند، از این موضوع خبردار میشد و در ادامه حرف خود گفت، نمیتوانست از او چنین انتظاری داشته باشد زیرا او فردی است که حتی برای تشییع جنازهی ریموند هم نیامده بود.
گریسون با شنیدن این حرفها بهسرعت به خانهی زین رفت و با او برخورد کرد. زین عنوان کرد که او با نام «فیدبک» هم شناخته میشود و یک ایمپلنت در بدن خود دارد. او از این ایمپلنت علیه نایت وینگ استفاده کرد. همین موضوع باعث شد که گریسون با بزرگترین ناامنی و تزلزل خود روبهرو شود. با این حال گریسون توانست خیلی خوب با تمام احساسات بدش کنار بیاید. او سیگنال را معکوس کرد و کاری کرد تا زین مجبور شود خودش با فیدبک روبهرو شود. بعد از اینکه زین شکست خورد، اعلام کرد که او هیلی را نکشته است و حتی نمیداند که قاتل او چه کسی بود زیرا «اگر میدانست، خودش به سراغ آنها میرفت و آنها را میکشت». گریسون به سیرک بازگشت و به رایا گفت که او در واقع به تشییع جنازهی ریموند رفته بود اما زمانی که در آنجا حضور داشت، جرئت این را پیدا نکرد که به رایا چیزی بگوید. گریسون با گفتن این حرفها، بهشدت رایا را تحت تاثیر قرار داد.
در این برهه از زمان، باربارا گوردن به سراغ گریسون رفت و از او درباره پروندهای که روی آن کار میکرد، کمک خواست. فردی که این دو به دنبال آن بودند، شیپ شیفرتی به نام «اسپاین بِندِر» بود؛ کسی که مایکروچیپهای Q-Core را از گاتهام به سرقت میبرد. نایت وینگ تصمیم گرفت که نگاه دقیقتر و نزدیکتری به صحنهی جرم بیاندازد. اما در همین حین، اسپاین بِندِر تمام حواسش را جمع آنها کرده بود و از آنجایی که خود را به شکل نایت وینگ درآورد، تلاش کرد تا بت گرل را از میدان به در کند. اما نایت وینگ اصلی درست به موقع رسید و بت گرل را نجات داد. این سه نفر وارد یک مبارزه با یکدیگر شدند و در نهایت افراد « Asimov» را هم به این مبارزه وارد کردند. بعد از مدتی، نایت وینگ با استفاده از کلت الکتریکی خود، الکتریسیته به بدن اسپاین بندر وارد کرد و او را شکست داد.
گریسون و باربارا در طی همین جریان به یادداشت خوبی برخورد کردند که اطلاعات آن به گریسون کمک کرد تا پاسخ رمز و راز «قلب سیرک» را پیدا کند. او متوجه شد که قلب سیرک در واقع یک مکان است؛ جایی درست زیر چادر بزرگ و اصلی سیرک. در این مکان، گریسون تختهای را پیدا کرد که نسبت به سایر تختهها بیشتر خرابی و پارگی در آن وجود داشت. او این تخته را شکست و کتابی را در آن پیدا کرد. درون این کتاب چندین اسم وجود داشت که یکی از آنها، اسم خودش بود.
در همین حین، جیمی کلارک که در نیواورلینز به سر میبرد، توسط شخصیت شیطانیای به نام «اَکِران» دزدیده شد تا او جیمی را برای استاد خود یعنی «زونا» ببرد. خوشبختانه، گریسون در آن زمان در آنجا حضور داشت و تمام تلاش خود را کرد تا جیمی را نجات دهد اما خیلی زود شکست خورد. نایت وینگ به حرکات خود سرعت بخشی و بهسرعت مراسم انقیاد روح را متوقف کرد. او اکران را با چابکی فوقالعادهی خود شکست داد. همچنین او خیلی زود، زونا را هم شکست داد. در پایان مشخص شد که جیمی در واقع در گذشته قصد داشت با این دختر (زونا) ازدواج کند.
زمانی که یک بار سیرک در تگزاس توقف کرد، نایت وینگ به سراغ فردی به نام «تِرِنس کلارک» رفت زیرا او فردی بود که اطلاعاتی دربارهی سایکو داشت. اما متوجه شد برای اینکه بتواند به او دست پیدا کند، باید از فردی به نام «شاکس» عبور کند. نایت وینگ خیلی زود توانست شاکس را شکست دهد. در نهایت نایت وینگ به سراغ کلارک رفت، از او بازجویی کرد و تنها اطلاعات مفیدی که بدست آورد، این بود که سایکو از یک مدل گوشی موبایل خاصی استفاده میکند.
رایا به گریسون اطلاع داد که قرار است در روز سالگرد مرگ گریسونهای پرنده، از یک نماد یادبود از آنها رونمایی شود. قرار بود این مراسم در شهر گاتهام برگزار شود. گریسون زمانی که این خبر را شنید، متوجه شد که این موقعیت، میتوانست فرصت خوبی برای دستگیری سایکو باشد اما بعد به این فکر کرد که ایدهی بسیار بدی است. در طی این مراسم، گریسون سخنرانیای انجام داد که بهشدت رایا را متاثر کرد و همین موضوع حواس گریسون را پرت کرد تا به سنسورهای حرکتی توجهی نکند. به همین دلیل، سایکو بهراحتی توانست به سیرک وارد شود. این دو نفر برای مدتی با یکدیگر به مبارزه پرداختند تا اینکه مشخص شد که سایکو همان ریموند است. او درباره این موضوع صحبت کرد که چگونه توسط یک گروه مرموز شکنجه و ویران شد. در همین لحظه ریموند سیرک را منفجر کرد و گریسون را مقصر تمامی این اتفاقات دانست. افرادی که در آنجا حضور داشتند، در تلاش بودند تا از آنجا فرار کنند زیرا همه چیز در حال فروپاشی بود اما درها قفل بودند.
ریموند اعلام کرد که هیلی مرگ او را برنامه ریزی کرده بود و او را به این جامعهی مخفی داد. آنها بهشدت او را شکستند، شکنجه کردند اما در نهایت بیخیال او شدند و سعی کردند او را به خورد پرندگان بدهند. او گریسون را مقصر تمامی این اتفاقات میدانست. نایت وینگ با تمام تلاش خود از هر راهی استفاده کرد تا آتش را خاموش کند اما اصلا پیروز نمیشد. سایکو اعلام کرد که رایا تمام این مدت، در کنار او بوده است و مدام زیر گوش گریسون زمزمه میکرد تا او را به این راه بیاورد. ریموند بهشدت از دست گریسون عصبانی بود. او اعلام کرد که آنها نمیخواستند ریموند انتخاب شود، نام او درون آن کتاب نبود اما اسم گریسون در آن بود. گریسون کسی بود که آنها میخواستند اما زمانی که بروس او را به فرزندخواندگی گرفت، آنها در عوض به سراغ ریموند رفتند.
سایکو که از عصبانیت زیاد پریشان شده بود، به نایت وینگ این اجازه را داد تا او را شکست دهد. سایکو به نایت وینگ اجازه نداد تا نجاتش دهد، سیمی را که از آن آویزان بود، برد و به پایین پرتاب شد. بیرون از سیرک، رایا دستگیر شده بود و بدون اینکه چیزی به گریسون بگوید، روانهی زندان شد.
در عمارت وین، گریسون به سراغ بروس رفت. بروس عنوان کرد، «تالِن» که تصویر آن روی میز عملیاتیاش است، «ویلیام کوب» نام دارد؛ پدر پدربزرگ گریسون، آن هم از سمت پدری. گریسون متوجه شد که بروس با بررسی نمونهی بافت بدنی هر دو، این موضوع را متوجه شده است. گریسون بهشدت از بروس عصبانی شد و صفت خودخواه را به او نسبت داد. بروس با مشت به صورت گریسون ضربه شد و به او گفت که یک دندان مصنوعی در دهانش دارد. او به گریسون گفت که این دندان مصنوعی، نشانهی تالنها است و در ادامه این ایده را عنوان کرد که گریسون قرار بود یکی از آنها باشد. این دو درباره این موضوع صحبت کردند و گریسون به بروس اطمینان داد که او اصلا درباره اینکه جدش چه کسی بوده، اینکه آنها چه چیزی از او میخواهند و اینکه آنها میخواهند گریسون تبدیل به چه چیزی شود اهمیتی قائل نیست زیرا مهم این است که او در حال حاضر چه کسی است زیرا این نسخه، همان نسخهای است که او میخواست به آن تبدیل شود، همان مردی که بروس او را تربیت و آموزش داده است. بعد از این گفتگو، آلفرد به گریسون دربارهی یک کشتار دوگانه که یکی از چوبهای اسکریما در آن دخیل بوده، اطلاع داد.
Night of the Owls:
پیش از اینکه گریسون با پدرِ پدربزرگش ملاقات کند، میدانست که او یک تالن اصیل است و قرار بود خودش هم یکی از همانها باشد اما به خود و بروس ثابت کرده بود که تصمیمهای گذشتگان هیچ اهمیتی ندارد و مهم تربیتی است که او زیر نظر بروس دیده است
بعد از آن جریان، نایت وینگ به اتاق مدارک اداره پلیس گاتهام رفت تا چوب اسکریمای خود را برگرداند. برادران «استری هورن» به واسطهی همین چوب به قتل رسیده بودند. در همین حین، آلفرد پنی ورث به اعضای خانوادهی بتمن درباره ماموریت محفل جغدها خبر داد. آنها قصد داشت چهل تن از اعضای تاثیرگذار و مهم شهر گاتهام را به قتل برسانند. نایت وینگ که به شهرداری نزدیک بود، به آنجا رفت تا شهردار هیدی را از دست یک تالن نجات دهد.
با این حال، زمانی که نایت وینگ به آنجا رسید، متوجه شد که تمام نگهبانان مردهاند و سر یکی از اعضای شهرداری به نام دیوید، در مقابل معاون شهردار و خود شهردار بریده شده است. بعد از اینکه گریسون، این دو نفر را به اتاق دیگری برد، شمشیربازی خود را با این تالن آغاز کرد؛ مبارزهای که نایت وینگ در آن پیروز شد، شمشیر خود را درون سینه تالن فرو و با چوب خود چشم او را نابود کرد. درست زمانی که نایت وینگ تصور میکرد که همه چیز به پایان رسیده، ویلیام کوب سر رسید و چندین تیر موشکی به سینهی گریسون پرتاب کرد و قصد داشت همخون خود را به قتل برساند.
نایت وینگ این تالن را از پنجره به بیرون پرتاب کرد که در نهایت کوب بعد از برخورد با چندین جسم مختلف، روی یک ماشین فرود آمد. این اتفاق به هیچ وجه از سرعت این تالن کم نکرد. این دو باری دیگر مبارزهی خود را آغاز کردند و کوب قصد داشت با ذهن نایت وینگ بازی کند. در طی این مبارزه، نایت وینگ جدِ خودش را به مترو کشاند؛ جایی که او لولههای نیتروژن مایع را بالای سرِ کوب شکاند و باعث شد او در همانجا یخ بزند.
Forever Evil:
نایت وینگ باری دیگر به شهر گاتهام بازگشت تا مستر فریز را شکست دهد. او عنوان کرد، بعد از اینکه کار خود را با موفقیت به اتمام رساند، بهسرعت به شیکاگو بازمیگردد. در طی همین جریان، او مورد حملهی چندین نفر قرار گرفت، کتک خورد و در نهایت دستگیر شد. بعد از مدتی، گریسون به باقی ماندهی برج مراقبت لیگ عدالت برده شد؛ جایی که تیم Crime Syndicate چندین تن از شروران جهان را جمعآوری کرده بودند و اعلام کردند که آنها اعضای لیگ عدالت را به قتل رساندند. گریسون خیلی زود به جمع این افراد آورده شد و تیم Crime Syndicate در حالی که در حال پخش زندهی این صحنهها بودند، ماسک نایت وینگ را از چهرهی گریسون برداشتند و هویت واقعی او را برای همه آشکار کردند.
فرد مرموزی که در دستگیری نایت وینگ کمک کرد، چهرهی خود را نشان داد و مشخص شد که « Owlman» است. او به گریسون اعلام کرد که روی زمین او، آن دو نفر هنوز با یکدیگر همکار بودند و به پیشنهاد داد که به او بپیوندد تا با یکدیگر بتوانند اعضای دیگر این تیم (مخصوصا اولترامن) را متوقف کنند. آنها قصد داشتند کنترل کامل دنیا را در دست بگیرند و گریسون که بهظاهر هیچ گزینهای دیگری نداشت، با اکراه پیشنهاد اوول من را پذیرفت. با این حال، متاسفانه «سوپر وومن» تمام حرفهای آنها را مخفیانه گوش کرد و گریسون را به «دستگاه قتل» منتقل کرد؛ جایی که به طور اختصاصی برای نگهداری «دومزدی» طراحی شده بود. زمانی که بتمن، کت وومن، لکس لوثر و بیزارو، گریسون را پیدا کردند، در اتاق محکم بسته شد و برای آنها هم شمارش معکوسی تنظیم شده بود که با رسیدن به زمان تعیین شده، اتاق منفجر میشد، مگر اینکه قلب گریسون از حرکت میایستاد.
بتمن تلاش کرد تا این بمب را متوقف کند اما در نهایت نتوانست. لوثر تصمیم گرفت که از پشت به بتمن حمله کند و در عوض بهظاهر گریسون را به قتل رساند. همین موضوع باعث شد که این شمارش معکوس بایستد و اتاق دیگر منفجر نشود. بعد از این اتفاق، بتمن که بهشدت از لوثر عصبانی بود، دیوانهوار به سمت او هجوم برد تا تقاص مرگ گریسون را از او بگیرد اما لوثر عنوان کرد که او به گریسون قرص Cardioplegia داده تا قلب او را از حرکت باز دارد. او قصد داشت با این کار، ماشین را فریب دهد تا ماشین تصور کند که گریسون واقعا مرده است. بعد از مدت کوتاهی، آنها با تزریق مقداری آدرنالین به گریسون، او را به هوش آوردند.
مامور اسپایرال:
بعد از مدتی و بعد از جریانات خط داستانی قبل، مشخص شد که گریسون مرگ خود را جعل کرده است و حتی به اعضای خانوادهی بتمن که خیلی به او نزدیک بودند، مانند باربارا گوردن، آلفرد و تیم دریک هم اطلاع نداده است. بعد از این کار، او در مجموعه جدید خود به نام Grayson حضور پیدا کرد. در این مجموعه، او به عنوان یک ابرجاسوس مخفی فعالیت میکرد و مامور ۳۷ نام داشت (همچنان هم به این نام خطاب میشود) و برای سازمان جاسوسی بینالمللی «اسپایرال» فعالیت میکرد. گریسون همچنان با بتمن ارتباط منظم خود را داشت. بتمن در راههای ارتباطی مخفی خود، گریسون را با نام «برد واچر» خطاب میکرد.
گریسون در این مجموعه، با فردی به نام «هلنا برتینلی» همکاری میکرد. در اولین ماموریتی که آنها در این مجموعه با یکدیگر بودند، وظیفه داشتند یک مرد روسی به نام «نینل دوبوو» را به مرکز بیاورند. دوبوو یک اسلحه بیولوژیکی داشت که درون بدنش کاشته شده بود. حال گریسون و هلنا میبایست این مرد روسی را به اسپایرال بیاورند تا آنها این تکنولوژیک را از بدنش خارج کنند. گریسون توانست هدف خود را از قطار بیرون بیاورد و پس از یک برخورد که با فردی به نام «مید نایتر»، که او هم به دنبال دوبروو بود، داشت، توانست ماموریت خود را با موفقیت به اتمام برساند.
مدتی بعد، سازمان توانست انسان دیگری را که تکنولوژیای را در بدنش کاشته بود، پیدا کند. این بار هدف آنها زنی به نام «پاپی اشمور» بود که میتوانست با سرعتی فوقالعاده بیشتر از انسان معمولی حرکت کند. قدرت او به این صورت بود که او میبایست مردم را بخورد تا بتواند باری دیگر جوانی خود را بدست بیاورد. گریسون و هلنا به انگلستان سفر کردند و در نهایت در آنجا هدف خود را یافتند اما در این یک پرونده، هر کدام از آنها به دنبال چیز متفاوتی بودند: گریسون فکر میکرد که اشمور باید برای جرائم آدمخوارانهی خود دستگیر شود اما هلنا فکر میکرد که بهتر است او را استخدام کند.
پایان بازی:
در طی این خط داستانی، جوکر باری دیگر به شهر گاتهام بازمیگردد تا مردم این شهر و بهخصوص بتمن را برای آخرین بار مورد آزار و اذیت قرار دهد. مامور 37 هم باری دیگر به شهر گاتهام بازمیگردد؛ البته بدون هیچگونه اطلاع قبلی به سازمان اسپایرال، تا بتواند به بتمن کمک کند. گریسون این بار دوباره کلاه و شنل را بر تن کرد تا جوکر را فریب دهد که در طی همین زمان، بتمن بتواند به دنبال راههای دیگری برای متوقف کردن جوکر پیدا کند. گریسون در طی زمانی که خود را به عنوان بتمن نشان میداد، در قلب شهر گاتهام حملهای را به سمت جوکر پیادهسازی کرد. تیمی که گریسون با خودش همراه کرده بود، متشکل از اعضای خانوادهی بتمن و همچنین مجرمانی که مخالف جوکر بودند، بود. گریسون پیش از اینکه مرحلهی پایانی بازی را انجام دهد و مرگ بتمن آشکار شود، گاتهام را ترک کرد تا به اسپایرال بازگردد.
DC Rebirth
- بهتر از بتمن:
گریسون بعد از اینکه با پیوستن به محفل جغدها، آن هم برای پیدا کردن راهی برای نجات دادن دیمین وین (بعد از اتفاقاط خط داستانی Robin War)، تصمیم گرفت که باری دیگر به هویت نایت وینگ بازگردد. او قصد داشت با این راه، اعتراض خود را نشان دهد و همچنین اعلام کند که میتواند هر کجا که پارلمان جغدها میروند، او هم برود. او قصد داست از درون آنها را از بین ببرد. از آنجایی که گریسون از نوادگان یک تالن اصیل بود، میتوانست تاریخ و میراث بزرگی به پارلمان اعطا کند.
گریسون در این مدت وظیفه داشت تا برای پارلمان نقش یک مجری قانونی را داشته باشد و هدفهایی را که آنها از سرتاسر دنیا مشخص میکنند، از بین ببرد. با این حال، بعد از مدتی پارلمان و اعضای آن کم کم از نایت وینگ خسته شدند زیرا او هیچ نتیجهای را برای آنها به ارمغان نمیآورد. به همین دلیل آنها یک دزد و قانونشکن به نام «رپتور» را به عنوان همکار او مشخص کردند.
از طرف دیگر، ما شاهد این هستیم که گریسون به عمارت وین بازگشته و مدام از بروس سوالهایی درباره اینکه دقیقا در چنین شرایطی باید چه کاری انجام دهد، میپرسد. بروس به گریسون اطلاع داد که او میتواند خودش در هر شرایطی تصمیمهای درست بگیرد و بروس در این زمینه به او اعتماد دارد. بعد از این صحبتها و پیش از اینکه گریسون عمارت وین را ترک کند، در پل برنساید توقف کرد تا یک قرارِ از پیش تعیین نشده با باربارا گوردن داشته باشد. او در این قرار با باربارا خداحافظی کرد و گفت که قرار است دوباره جاسوس بازی خود را آغاز کند. با این حال، پیش از آنکه آنها بتوانند درباره موضوع خاصی صحبت کنند، با بت گرل تماس گرفته شد و او قرار بود در فروشگاه Q-Core، اسپاین بندر را متوقف کند.
پیش از اینکه نایت وینگ به قبرستان برود و با همکار جدیدش ملاقات کند، یک کیف دستی از هدفی که در شهر مسکو داشت، پس گرفت. این دو همکار، شروع بسیار بد و خشنی داشتند. در این مکالمه، رپتور با طعنه و مسخره کردن به نایت وینگ گفت که او یک همکار جدید و البته یک مربی بهتر نیاز دارد زیرا هر چیزی که بتمن تا به آن روز به او آموخته بود، اشتباه است.
متخصص هنرهای رزمی:
اگرچه نایت وینگ درست همانند بتمن از هیچ قدرت ابرانسانیای برخوردار نیست، اما قدرت بدنی و پایداری فوقالعاده زیادی دارد و میتواند بهطور منظم در ورزشهای فشرده و سخت شرکت داشته باشد. گریسون یک مبارز بسیار حرفهای است و تواناییهای بسیار زیادی دارد که بتمن یکی از مربیان خوبِ او بوده است. از آنجایی که او متخصص هنرهای رزمی محسوب میشود، در سبکهای مبارزهای مختلفی مانند اسکریما، آیکیدو، ساواته، موای تای، بوکس، کاپوئرا، کن دو، تکواندو، جیت کان دو، بوجوتسو، هاپکیدو، نینجوتسو، تای چی، جوجیتسو، جودو، کنپو، وینگ چون، کراو ماگا و کوبودو تخصص زیادی دارد. گریسون برای چندین سال تحت نظر بتمن بود و بعد از مدتی، توسط فردی به نام «ریچارد دریگون» تحت آموزش قرار گرفت. گریسون یکی از بهترین مبارزان تن به تن روی زمین محسوب میشود. او حتی یک سبک مبارزهای اختصاصی هم برای خودش ساخته است.
او بهخوبی میتواند از چوبهای مختلف بهخصوص چوبهای اسکریما استفاده میکند. او از این چوبها به عنوان سلاحهای تهاجمی و دفاعی استفاده میکند. او در مبارزه با رأس الغول توانست پیروز میدان باشد و حتی افرادی مانند کاساندرا کین و دث استروک را شکست داده است.
سرعت و چابکی فوقالعاده زیاد:
اگرچه گریسون از قدرت، پایداری و استقامت بسیار زیادی نسبت به انسانهای معمولی برخوردار است، اما نکتهی جالب توجهی که درباره این شخصیت وجود دارد، سرعت و چابکی فوقالعاده زیاد او است. گریسون بهعنوان بهترین آکروباتباز دنیای دی سی محسوب میشود و تنها رقیب او، ددمن است. استعداد آکروباتبازی او با چابکیاش ترکیب شده است و همین موضوع باعث میشود که او در مبارزهها خیلی کم کتک بخورد. جالب است بدانید که او همین تواناییهای خود را با سبک اختصاصی مبارزهای خود ترکیب کرده، بهطوری که هیچ انسان دیگری روی زمین قادر به انجام این کار نیست. او در زمان بچگی خود چندین بار با دوستانش تمرین ورزش پارکور انجام داد. در طی زمانی که او هنوز رابین و یک تازهکار محسوب میشد، در حالی که دستانش از پشت بسته شده بود، از هلیکوپتر به پایین پرتاب شد و با توانایی آکروباتبازی و همچنین سرعت خود توانست دستانش را باز کند.
علاوه بر تمامی موارد ذکر شده، نایت وینگ بهراحتی میتواند در مقابل گلولهها، چاقوها و تیغهها جایخالی دهد. سرعت گریسون آنقدر زیاد است که میتواند با یک قطار، ماشین بسیار سریع و قاتل پرندهای به نام « Scarab» رقابت کند و به آنها برسد. براساس گفتههای رد رابین، اگرچه تعقیب و رسیدن به Scarab تقریبا امری غیرممکن است، اما گریسون نهتنها به او رسید، بلکه یک ردیاب روی او نصب کرد.
قدرت و پایداری بسیار زیاد:
او با قدرت زیاد خود میتواند یک یخچال را پرتاب کند، شیشهی یک اتوبوس را آن هم زیر آب، خرد کند و مردم را به سمت دیوارهای بسیار محکم پرتاب کند. حملهها و ضربههای او آنقدر قدرتمند است که میتواند باعث خونریزی یا حتی شکست بلاک باستر شود.
نایت وینگ توانست در مقابل ضربههای شخصیت قدرتمندی مانند اکران دوام بیاورد و سریع بهبود یابد. او حتی توسط کلون سوپرمن هم از میدان به در شده بود اما خیلی زود توانست از ضربههای قدرتمند او بهبود یابد. او در مبارزه با بلک باستر هم جان سالم به در برد البته لازم به ذکر است که قبل از آن او خسته شده بود و با او مبارزه نمیکرد. علاوه بر این، او میتواند به مدت ۴ روز نخوابد و چیزی در حدود ۷ دقیقه نفس خود را نگه دارد.
هوش در حد نبوغ:
گریسون یک فرد بسیار باهوش و کاراگاه فوقالعاده خوب است. در دومین ولوم سری کتاب کمیک DC Comics Encyclopedia بهطور رسمی اینگونه اشاره شده که در زمینهی توانایی کاراگاهی، او رتبه دوم را بعد از بتمن دارد. او بخشی از یک گروه کوچک (متشکل از بتمن، تیم دریک، اوراکل و آلفرد) است که بهطور کامل میتواند از بت کامپیوتر استفاده کند. او به زبانهای مختلفی از جمله اسپانیایی، آلمانی، فرانسوی، روسیهای و ژاپنی تسلط دارد. او همچنین توانایی خنثی کردن بمبها را هم دارد. باربارا یک بار اشاره کرد که گریسون توانست ۴ پروندهی سخت را در طی یک صبح حل کند. حتی در طی زمانی که او رابین بود، میتوانست زودتر از بتمن معماهای ریدلر را حل کند. علاوه بر تمام اینها، او یک بار توانست تکنولوژی بیگانه را با استفاده از زبان تامارانین هک کند.
به لطف توانایی او در زمینهی خواندن مردم، او همچنین بهسرعت توانست نحوهی استفاده از یکی از تواناییهای اسپایرال به نام «هایپنوز» را متوجه شود. این توانایی به کاربر اجازه میدهد که ذهن مردم و خاطرات آنها را دستکاری کند. گفته شده برای خودِ هلنا برتینلی، چندین سال زمان برد تا در این زمینه تخصص زیادی بدست آورد.
ارادهی مصمم و تسخیر ناپذیر:
در برههای از زمان، اسکرکرو عنوان کرده بود که بعد از بتمن، دیک گریسون رتبهی دوم را در زمینه ارادهی آهنین دارد. لازم است بدانید که او یکی از کاندیدهای دریافت فانوس سبز شخصیت «آبین سور» بود اما در نهایت هال جوردن موفق به دریافت این فانوس شد. او در مقابل سم ترس اسکرکرو مقاومت کرد و در عین حال در مقابل کنترل ذهنی هم مقاومت کرده بود.
رهبری:
او یک متخصص فنون جنگی بسیار خوب و یک رهبر قدرتمند محسوب میشود و بهطور طبیعی توانایی خواندن مردم را دارد. او در طی مدت زمان فعالیت خود، تیمهایی مانند تین تایتانز، لیگ عدالت آمریکا و بیگانگان را رهبری کرده است. در میان شخصیتهای دنیای دی سی، گریسون را میتوان به عنوان یکی از موثرترین رهبرها دانست.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت دیک گریسون/نایت وینگ در آن حضور داشت:
- سریال Batman محصول سال ۱۹۴۳ با بازی داگلاس کرافت
- سریال Batman and Robin محصول سال ۱۹۴۹ با بازی جانی دانکن
- سریال Batman محصول سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸ با بازی برت وارد
- سریال Titans محصول سال ۲۰۱۸ با بازی برنتون توایتز
- فیلم Batman Forever محصول سال ۱۹۹۵ با بازی کریس اودانل
- فیلم Batman & Robin محصول سال ۱۹۹۷ با بازی کریس اودانل
- انیمیشن سریالی Batman: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ با صداپیشگی لورن لستر
- انیمیشن سریالی The New Batman Adventures محصول سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ با صداپیشگی لورن لستر
- انیمیشن سریالی The Batman محصول سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ با صداپیشگی داریل سابارا (شخصیت رابین) و جری اوکانل (شخصیت نایت وینگ)
- انیمیشن سریالی Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی کرافورد ویلسون (شخصیت نایت وینگ)، جرمی شادا (شخصیت رابین)
- انیمیشن سریالی Young Justice محصول سال ۲۰۱۰ با صداپیشگی جسی مککارتنی
- بازی Batman: Rise of Sintzu محصول سال ۲۰۰۳ با صداپیشگی لورن لستر
- سری بازی Arkhamverse
- بازی Injustice: Gods Among Us محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی تروی بیکر
- بازی Young Justice: Legacy محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی جسی مککارتنی