// پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۰۱

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Paprika تا Nausicaa of the Valley of the Wind

همراه «آخر هفته چه فیلمی ببینیم» چهل و هشتم و زومجی باشید، تا برای‌تان از دو انیمیشن خارق‌العاده، یک فیلم جدید و قابل قبول و اثری امیدبخش و دوست‌داشتنی بگوییم.

غنی بودن انکارناپذیر دنیای انیمه‌ها و به بیان جامع‌تر انیمیشن‌های ژاپنی، نکته‌ای انکارناپذیر در سینما است که به سختی می‌توانید آن را انکار کنید. فارغ از فیلم‌سازان هالیوودی بزرگی که بدون خبر داشتن‌تان با الهام گرفتن و حتی استفاده‌ی مستقیم از لحظات گوناگون برخی انیمه‌ها بعضی از بهترین فیلم‌های‌شان را ساخته‌اند، انتقال یافتن و تاثیرگذاری‌های منطقی خودِ ساختار روایتی بعضی از این فیلم‌ها هم روی سینمای جهان، غیر قابل چشم‌پوشی به نظر می‌رسد. آزادی تقریبا مطلق انیمه‌ها در پرداخت به مفاهیم و تصویر کردن قصه‌های‌شان بدون وفادارای به هیچ یک از ساختارهای آشنای سینما، کاری می‌کند بعضی مواقع وقتی به دنبال ریشه‌ی تغییرات و ایده‌های اوریجینال می‌گردید، خیلی ساده خودتان را درون سمت سرزمین آفتاب پیدا کنید. چهل و هشتمین معرفی فیلم زومجی نیز با جدیت بیشتری به سمت ژاپن سفر کرده و یکی از بهترین فیلم‌های کمتردیده‌شده‌ی هایائو میازاکی بزرگ را در کنار یک فانتزی‌جنایی دیوانه‌وارِ انیمه‌ای، معرفی می‌کند. همچنین قسمت ۴۸ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم»، The Pursuit of Happyness به کارگردانی گابریل موکینو و با بازی ویل اسمیت و The Death of Stalin را هم برای‌تان کنار گذاشته است. پس همراه ما باشید.

Nausicaä of the Valley of the Wind

Nausicaä of the Valley of the Wind

Nausicaä of the Valley of the Wind

در عین آن که غالب افراد، هایائو میازاکی را یا با یکی از بهترین فیلم‌های قرن بیست و یکم در اکثر لیست‌های معتبر سینمایی یعنی Spirited Away، اثر ساده و ماندگارش در ستایش کودکی و فانتزی یا همان My Neighbor Totoro یا Princess Mononoke که در وصف طبیعت و وظایف ما در قابل آن ساخته شده است می‌شناسند، خیلی‌ها از وجود علمی‌تخیلیِ پسا-آخرالزمانی دیوانه‌وار و بی‌نهایت زیبای او یعنی Nausicaä of the Valley of the Wind، اطلاعی ندارند. ساخته‌ای محترم و گسترده که به هزار سال پس از فرا رسیدن یک آخرالزمان به دلیلی نامشخص سفر می‌کند و در جایی جریان دارد که مردم در قلمروهایی با فاصله‌ی زیاد از یکدیگر، زندگی‌هایی شبه‌سنتی دارند. جایی که می‌شود دوباره در آن شوالیه‌ها و سربازان شمشیر به دست را در کنار کسانی که اسلحه‌های ابتدایی دارند دید و تمدن و سنت، به طرزی مخلوط‌شده در کنار یکدیگر به زندگی انسان‌ها کمک می‌کنند. داستان فیلم، درباره‌ی نائوشیکا پرنسس دهکده‌ای کوچک است که برخلاف خیلی از انسان‌های دیگر، این طبیعت نابودشده‌ی جهان را دشمن خودش نمی‌داند و حتی همواره سعی دارد در قبال کریه‌ترین و ترسناک‌ترین حیوانات دنیایش هم خشونتی به خرج ندهد. نائوشیکا، احساس می‌کند که طبیعتِ فاسدشده، مقصر اصلی اتفاقات افتاده برای زمین نیست و همیشه هم پای این اعتقاد می‌ایستد. از لحظه‌ای که یک روباه‌سنجاب دوست‌داشتنی به سبک خیلی از ساخته‌های دیگر میازاکی با او همراه می‌شود و پس از گاز گرفتن انگشتش شروع به لیسیدن محل زخم با نهایت محبت می‌کند تا وقتی که دخترک روی دریایی زردرنگ و دوست‌داشتنی که از دل وجود ترسناک‌ترین موجودات زمین بیرون آمده قدم می‌زند، همه و همه نشان‌دهنده‌ی این احترام گذاشتن به طبیعت هستند.

قصه‌ی نائوشیکا، شاید یکی از برترین داستان‌های پسا-آخرالزمانی دیده‌شده در تاریخ انیمیشن‌های سینمایی باشد

میازاکی، استادانه با کمک خلق تصاویری آزاردهنده از موجودات حاضر در «دریای فساد» (همان‌جایی از دنیای فیلم که تمامی سمومِ کشنده در آن مکان جمع شده‌اند)، بیننده‌اش را هم مایل به نابود کردن آن‌ها می‌کند. طوری که در اوج سیاهی و قرمزی چشمان این موجودات، شما هم در ته دل‌تان آرزو می‌کنید که آن‌ها بمیرند و زمین از وجودشان پاک شود. سپس خطوط داستانی فیلم با تمام سادگی‌ها و پیچیدگی‌های‌شان از راه می‌رسند و در عین شخصیت‌پردازی همه‌ی کاراکترهای مثبت و منفی، به این طبیعتِ سیاه‌شده هم شخصیت می‌دهند، تا قضاوت سخت‌تر از آن‌چه که به نظر می‌رسید، بشود. مابقی هم که به تصویر کشیدن رخدادهایی جذاب و متفاوت با هم است که بیننده را سرگرم می‌کنند و او را در مقابل دنیای اسرارآمیزی از معانی می‌گذارد و در نقطه‌ی آخر، یکی از شگفت‌انگیزترین پایان‌هایی که هر فیلمی می‌تواند با چیزی در حد و اندازه‌ی آن جاودانه شود، حماسه‌ی پسا-آخرالزمانی میازاکی را به پایان می‌رساند.

The Pursuit of Happyness

The Pursuit of Happyness

The Pursuit of Happyness

این یک داستان واقعی است، ولی شاید این مهم‌ترین ویژگی‌اش نباشد! The Pursuit of Happyness، یکی از آن فیلم‌های دوست‌داشتنی و آرامش‌بخشی محسوب می‌شود که با اقتباسی تقریبا دقیق از روی اتفاقات واقعی ساخته شده‌اند و به قصه‌ی فردی که نخست به نهایت فقر و ناتوانی افتاده و سپس به اوج عزت و خوش‌بختی دست یافته است، می‌پردازند. فیلم‌هایی که سعی می‌کنند با تمرکز جدی و ارزشمندی روی قسمت‌های تلخ داستان، شیرینی ثانیه‌های پایانی را بیشتر کنند و بیننده را به واقع حتی برای مدتی کوتاه هم که شده، تحت تاثیر قرار بدهند. در عین حال، The Pursuit of Happyness برخلاف خیلی از آثار دیگر طبقه‌بندی‌شده در زیرژانر خود، روایت‌های منطقی و احساسی را به یک اندازه مهم تلقی کرده است و با این که خواه یا ناخواه وام‌دار خیلی از فیلم‌های این‌گونه‌ی جهان هنر هفتم به نظر می‌رسد، تمام سعیش را هم گذاشته که به انداذزه‌ی لازم اوریجینال و غیر کلیشه‌ای باشد. طوری که واقع‌گرایی‌اش و دوری کارگردان از به تصویر کشیدن افراطی پایان خوش داستان شخصیت اصلی، به آن جنس ناب‌تر و قابل لمس‌تری از ارزش را می‌بخشد و عیار پیام‌های زیبایش را چند پله بالاتر می‌برد. این وسط از ویل اسمیت و جیدن اسمیت، پدر و پسر حقیقی‌ای که در فیلم هم عهده‌دار همین نقش‌های واقعی‌شان در زندگی شده‌اند هم نباید گذشت که شیمی قابل قبول، شیرین و به درد بخوری را ارائه می‌کنند. به خصوص خود ویل اسمیت که در لحظات زجر کشیدن‌های گاردنر شخصیت اصلی قصه به خاطر نیاز مالی دیوانه‌واری که دارد، تمام التماس این فرد برای یافتن راهی برای خوش‌بخت شدن را در چشمان خود، نشان‌مان می‌دهد. ماجرای The Pursuit of Happyness، درباره‌ی یک خرده‌فروشِ بی‌خانمان است که حتی پس از مدتی سختی کشیدن، همسرش هم وی را تنها می‌گذارد. شخصی که پس از تحمل مشقت‌های بسیار، با قدم گذاشتن در راهی امیدوارکننده و قابل باور و تلاش‌هایی بی‌پایان، به خوش‌بختی چنگ می‌زند و سپس به یک میلیونر و فردی انسان‌دوست و خیر، تبدیل می‌شود. ماجرایی که به قول میشل لولیچ، گابریل موکینو طوری آن را به تصویر کشیده است که اشک را روی چشمان‌تان و امید را در قلب‌تان قرار می‌دهد.

The Death of Stalin

The Death of Stalin

The Death of Stalin که پخش آن در کشور روسیه کاملا ممنوع شده است را باید اثر پوچ‌گرایانه و جالبی دانست، که پر شدن ذهن دیکتاتورها و قدرت‌طلبان از «خالی» را خوب به تصویر می‌کشد

ساخته شدن اثری مثل The Death of Stalin توسط آرماندو یانوچی، مصداق بارز اصطلاح افتادن کار، برعهده‌ی کاردان است! چون اگر قرار باشد یک کمدی سیاه، با اقتباس غیر وفادارانه به حقیقت از ماجرای مرگ جوزف استالین روسی ساخته شود که همه‌ی دیکتاتورهای دنیا یا رهبرانی شبیه به او را به سخره بگیرد، احتمالا کمتر کسی را می‌توان یافت که به اندازه‌ی آرماندو یانوچی، یکی از شناخته‌شده‌ترین طنزپردازانِ دوران ما، مناسب انجام این کار باشد. شخصی که تا به امروز قدرت بالای خود در ساخت طنزهایی درباره‌ی این‌گونه آدم‌ها که می‌توان و باید در کنار خندیدن آن‌ها را جدی هم گرفت، ثابت کرده است و حالا با گروهی توانمند از بازیگران عالی، The Death of Stalin را به عنوان یکی از بهترین آثارش ارائه می‌کند. جوزف استالین ظالم و منفور که یکی از رهبران سابق شوروی بود، این‌جا دست‌مایه‌ی اصلی انتقادات کمدی‌وارِ یانوچی شده است و حتی مرگش، برای بزرگ‌نمایی حرف‌ها و تاثیرگذاری جنس روایت فیلم، به احمقانه‌ترین شکل ممکن اتفاق می‌افتد. این‌گونه که میل دیوانه‌وار او به شنیدن دوباره و دوباره‌ی یک سمفونی، باعث بروز مشکلاتی در پشت صحنه‌ی نواختن آن می‌شود و اجرای نادرست و عمدیِ یکی از نُت‌ها توسط پیانیست گروه، سطح خندیدن استالین را از یک حد مشخص فراتر برده و مرگ او را از راه می‌رساند.

این مرگ احمقانه که احتمالا یانوچی فرد بی‌ارزشی چون استالین را لایق آن می‌داند، باعث می‌شود مخاطب درک کند که واقعا The Death of Stalin چگونه خواهد بود و از چه مناظری، قصه‌ی خود را به زیر ذره‌بین می‌برد. بعد از مرگ استالین، آن‌چه که اتفاق می‌افتد یک جنگ تمام‌عیار مابین همه‌ی اهالی قدرت برای تصاحب جایگاه او است. آدم‌هایی پست و توخالی که اصلا دغدغه‌ی سیاسی هم ندارند و فقط به صندلی‌هایی که می‌توانند بر آن‌ها تکیه بزنند، می‌اندیشند. این افراد کم‌ارزش که البته خیلی‌های‌شان انگار پس از مرگ استالین این‌چنین رو به سیاست آورده‌اند، هم به کمک بازی‌های دقیق و حساب‌شده‌ی بازیگران اصلی اثر و هم با بهره‌جویی از طنزهایی که یانوچی آن‌ها را نه بر پایه‌ی رخدادها که بر اساس عناصر شخصیتی آن‌ها نگاشته است، بیننده را تا آخرین ثانیه با خنداندن پای فیلم نگه می‌دارند و باعث می‌شوند که تماشاگر، تمام زوایای مهم و معنی‌دار این هجوِ دوست‌داشتنی را ببیند. یانوچی فیلمش را بدون شخصیت مثبت می‌سازد و به جای خلق مسیری جذاب برای یک قهرمان، نشان دادن چگونه دست و پا زدن عده‌ای انسان تنفربرانگیز در میل‌شان به قدرت را به عنوان اهرم اصلی سرگرم‌کنندگیِ ساخته‌اش برمی‌گزیند. طوری که گویا ما در کل شاهد کاراکترهایی منفی هستیم که فقط سطح عقل و سطح بد بودن‌شان با یکدیگر تفاوت دارد. The Death of Stalin که پخش آن در کشور روسیه کاملا ممنوع شده است را باید اثر پوچ‌گرایانه و جالبی دانست که پر شدن ذهن دیکتاتورها و قدرت‌طلبان از «خالی» را خوب، روی پرده‌های نقره‌ای می‌برد.

PaprikaPaprika

Paprika اثر سال ۲۰۰۶ میلادی، فارغ از همه‌ی ارزش‌های برآمده از فیلم‌نامه و کارگردانی خود، از آن‌جایی معروف‌تر شد که منتقدانِ سینمای کریستوفر نولان آمدند و گفتند که «تلقین» (Inception) ساخته‌ی سوال‌برانگیز و هیجان‌آور او، همه‌ی ارزش‌هایش، ایده‌هایش و ویژگی‌های ستایش‌برانگیز خود را از روی این انیمه‌ی ژاپنی برداشته است. نکته‌ای که احتمالا تا همیشه یکی از مباحث پرطرفدار برای تئوری‌پردازی کردن توسط طرفداران خواهد بود و به خصوص آن‌هایی که سینمای نولان را دوست ندارند و ادعای وی مبنی بر زمان ده‌ساله‌ای که برای نگارش فیلم‌نامه‌ی «تلقین» صرف کرده است را باور نمی‌کنند، درست یا غلط به کمک آن، وی را یک تقلیدکننده خطاب خواهند کرد و سرتاسر Inception را زیر سوال خواهند برد. با فاصله گرفتن از این حرف‌ها اما بگذارید کمی درباره‌ی خود انیمیشن صحبت کنم و از این بگویم که چه دنیای دیوانه‌وار و عمیقی دارد. فیلمی دوست‌داشتنی و عجیب که می‌شود از تک‌تک قاب‌بندی‌هایش یاد گرفت و داستانش از آن‌جایی آغاز می‌شود که پس از دزدیده شدن دستگاهی که برخی پزشکان آن برای ورود به رویاهای بیماران‌شان استفاده می‌کردند، هرج‌ومرج همه‌جا را فرا می‌گیرد. چرا که دستگاهی که قرار بود برای درمان بیماری‌های روانی استفاده شود، حالا به دست آدم‌هایی افتاده است که می‌توانند از آن هر استفاده‌ی شومی بکنند. ساتوشی کُن، فیلم‌ساز عجیب ژاپنی که شاهکار مریضی چون Perfect Blue را هم می‌توان در کارنامه‌ی او دید، در Paprika یا همان فیلمی که قبل از ساختن دنباله‌اش زندگی او به پایان رسید، با نگاهی دقیق به بهترین انیمه‌ها و صد التبه استفاده از ایده‌پردازی‌های ناب خود، به سطحی از فلسفه‌پردازی و جذابیت و دیوانگی بصری می‌رسد که کمتر اثری در مدیوم هنر هفتم، مشابه آن را دارد.

برای دوست‌داران فیلم‌های به یاد ماندنی و محترم که ذهن مخاطب را به بازی می‌گیرند و تماشای چند باره‌شان و خواندن مطالبی گوناگون راجع به ثانیه‌های‌شان می‌تواند همیشه خواستنی باشد، Paprika فیلمی فوق‌العاده، با زبانی خارق‌العاده برای بیان داستان و حرف‌هایش خواهد بود که افقی به واقع بلند را هدف گرفته است.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده