بازی The Council به عنوان یک اثر داستان‌محور، قصه مرموز و جذابی را روایت می‌کند و به جای اینکه همه تمرکزش را به داستان خود معطوف کند، به سرگرم‌کننده بودن گیم‌پلی هم اهمیت قائل می‌شود.

در هیاهوی کرکننده‌ای که امروزه در صنعت بازی‌های ویدیویی پیچیده است و به طور مداوم شاهد انتشار بازی‌های مختلف با رنگ و لعاب متفاوتی هستیم، شاید چیزی که دیگر کمتر بازی‌سازی به آن توجه می‌کند، دوام و ماندگاری آثاری است که برای مخاطبان خود توسعه می‌دهند. البته این وسط مصرف‌کننده‌هایی مثل ما هم که همانند مور و ملخ از سر و روی بازی‌های آنلاین و چندنفره بالا می‌رویم و ساعت‌های زیادی را به آن‌ها اختصاص می‌دهیم، بی‌تقصیر نیستیم. به هر حال وقتی آثاری مثل Fortnite و پابجی رکوردهای درآمدزایی را یکی از پس از دیگری زیر پا می‌گذارند، طبیعی است که جریان جدیدی را در بین توسعه‌دهندگان برای ساخت بازی‌های پول‌ساز ایجاد کنند و در مقابل سنگر بازی‌های تاثیرگذار و داستان‌محور هر روز خالی‌تر و خالی‌تر شود. البته که هنوز کمپانی‌های دانه درشتی مثل بتسدا، تل‌تیل و برخی از شرکت‌های صاحب‌نام شرقی، با قدرت به حمایت از بازی‌های تک‌نفره ادامه می‌دهند و کماکان به اصول بنیادی‌شان در ارائه بازی‌های باکیفیت وفادار هستند، اما خب چیزی که ما انتظارش را داریم، اضافه شدن نام‌های بیشتری به این دسته از بازی‌سازان است تا همان صداهای گوش‌خراش و تک و توکی که گهگاه از مرگ بازی‌های داستان‌محور سخن می‌گویند نیز برای همیشه ساکت شوند. پس از دو استودیو Telltale و Dontnod که آثار قابل توجهی را در زمینه بازی‌های داستان‌محور عرضه کردند، حالا استودیو Big Bad Wolf با اولین بازی خود نشان داده است که می‌توان ایده‌های جدیدی را وارد گیم‌پلی چنین آثاری هم کرد که به مراتب سرگرم‌کننده‌تر از انتخاب یک دیالوگ و چند کلیک ساده باشند.

اولین اثر استودیو Big Bad Wolf به اندازه‌ای خوب ظاهر می‌شود که از همین حالا به موفقیت آن در پایان پنج قسمت خوش‌بین باشیم

بازی The Council انتشار چندان پرسروصدایی نداشت، اما با توجه به اینکه اثر جدید دیوید کیج به داغ‌ترین بازی داستان‌محور این روزها تبدیل شده است، احتمالا طرفداران این سبک از بازی‌ها پس از پایان یافتن ماجراجویی‌های‌شان در دنیای اندرویدها، همچنان عطش بالایی برای تجربه آثار دیگر این سبک داشته باشند. پس اگر در لا به لای جستجوهای خود به بازی The Council برخورد کردید، باید بدانید که بعید است از انتخاب خود پشیمان شوید. البته فعلا تا قسمت دوم. داستان The Council جزو آن‌دسته از قصه‌هایی است که روند آرام‌سوز و گام به گامی را در پیش می‌گیرند. داستان بازی مثل شعله‌های زیر خاکستری است که سوختنش را حس نمی‌کنیم، اما در پایان هر فصل یک پیچش جذاب کافی است تا آتشی بزرگ و سوزان را به جان کاراکترهای مرموز قصه بیندازد. بازی شما را وارد دنیای پر از رمز و راز و پر از سیاست قرن هجدهم میلادی می‌کند. جایی که اداره کشورهای اروپایی و آمریکایی به گونه‌ای زیرزمینی و زیردست گروه‌های مخوفی متشکل از امپراطور‌های بخش‌های مختلف جهان افتاده است و شما به عنوان فرزند یکی از اعضای بانفوذ همین گروه وارد قلعه‌ای بزرگ در جزیره‌ای کوچک و دورافتاده می‌شوید.

The Council

شما در نقش لویی دِریشه، برای پیدا کردن مادر خود که در جزیره‌ای مشکوک گم شده است، به کاخ مرد ثروتمندی به نام مورتیمر دعوت می‌شوید و در این مهمانی افرادی را مشاهده می‌کنید که از همان ابتدا موجب تعجب شما می‌شوند. شخصیت‌های بزرگی چون ناپلئون بناپارت و جرج واشینگتون که ارتباطات کاری نزدیکی با سارا، مادر کاراکتر اصلی بازی دارند و همین مسئله از همان ابتدا خبردارتان می‌کند که با داستان پیچیده و بزرگی سروکار خواهید داشت. با اینکه پیدا کردن سارا اصلی‌ترین هدف شما در جزیره است، اما این مهمانی برای تشکیل جلسه‌ای بسیار مهم ترتیب داده شده است که تا پایان قسمت دوم هنوز اطلاعی از آن به‌دست نمی‌آورید. در واقع به قدری پیچ و تاب مهم و تاثیرگذار در طول دو قسمت اول رخ می‌دهد که هنوز خط اصلی داستان پیشرفت قابل توجهی به خود نمی‌بیند. بازی سعی دارد در پایان هر فصل شما را با سوالات مهمی در مورد کاراکترهای بازی روبرو کند و اطلاعاتی را از آن‌ها رو می‌کند که قدم به قدم پازل شخصیتی هر کدام از آن‌ها را کامل‌تر کرده و ما را بیشتر با گذشته سارا و ارتباطاتی که با هر کدام از این شخصیت‌ها داشته است، آشنا می‌کنند.

دیالوگ‌هایی که با کاراکترهای دیگر برقرار می‌کنید قالب‌های متفاوتی را دربرمی‌گیرند و از لحاظ تاثیرگذاری در داستان درجات مختلفی دارند

می‌دانم که تا به اینجا خیلی در مورد داستان بازی صحبت نکردم، اما حقیقت این است که چون انتخاب‌های شما در بازی، به ویژه دوراهی‌هایی که وجود دارند، مسیر داستان را تاحدودی تغییر می‌دهند، شاید بهترین راه برای درک ماجرا تجربه خودتان از این اثر باشد. در واقع نکته مهم گیم‌پلی اینجا است که گفتگوها و دیالوگ‌هایی که با افراد مختلف رد و بدل می‌کنید، قالب‌های متفاوتی دارند و از لحاظ اهمیت در پیش‌برد داستان هم دارای رتبه‌های مختلفی هستند. قالبی از گفتگوها که شاید چندان مهم نباشد و به جز چند مورد اطلاعات جزئی چیز زیادی نصیب‌تان نمی‌شود، مربوط به صحبت‌های ساده یا پیدا کردن سرنخ‌هایی برای ماموریت تعیین شده از طرف بازی است. در کنار این، نوعی دیگر از دیالوگ‌ها که Confrontation لقب می‌گیرند، اهمیت بسزایی در به‌دست‌آوردن اطلاعاتی مهم از کاراکترهای مختلف دارند و شما باید طی چند سوال و جواب با شخصیت مقابل خود، بتوانید اسرار مهمی را از درون او بیرون بکشید که اگر موفق نشوید، احتمالا بخشی از گیم‌پلی و سرنخ‌های مهم را از دست خواهید داد. با گذر از همه این‌ها، مهم‌ترین و بی‌رحم‌ترین انتخاب‌های شما در بازی، به دوراهی‌هایی باز می‌گردد که باید حسابی در انتخاب‌شان دقت کنید وگرنه بخش بزرگی از روند داستانی را از دست خواهید و حفره‌های زیادی از پشت پرده برخی کاراکترها برای شما باقی خواهند ماند. دوراهی‌ها به این دلیل بی‌رحم هستند که معمولا یکی از آن‌ها هیچ نتیجه قابل توجهی در پی ندارد، اما دیگری می‌تواند رازهای شوکه‌کننده‌ای را برای شما برملا کند. علاوه بر این، گاهی اوقات سرنوشت شخصیت‌ها هم به انتخاب شما بستگی دارد و همین موضوعات باعث می‌شود تا گیم‌پلی بازی برای افراد مختلف، دارای برخی مراحل جدیدتری باشد که دیگر بازیکنان به سبب انتخاب‌هایشان ممکن است تجربه نکنند. پیاده‌سازی چنین مکانیزمی باعث شده است تا هر فصل از بازی ارزش تکرار بالایی داشته باشد و بازیکن مشتاق دیدن اتفاق‌های دیگری نیز که از دست داده است، باشد. به ویژه که این سکانس‌ها به قدری پرهیجان هستند که سخت می‌شود از حس وسوسه‌کننده تجربه دوباره آن‌ها گریخت.

 
معماهای بازی علاوه بر تنوعی که در گیم‌پلی ایجاد می‌کنند، دستاوردهای مهمی هم در پی دارند و سرنخ‌هایی اساسی در مورد اتفاقاتی که بین شخصیت‌های بازی روی داده است، آشکار می‌کنند

ایده‌های جدیدی که در گیم‌پلی به کار گرفته شده است، فقط منحصر به مدل‌های مختلف گفتگو میان شخصیت‌ها نیست. در واقع سازندگان با بهره‌گیری از برخی المان‌های بازی‌های نقش‌آفرینی مثل درخت مهارت، سعی کرده‌اند تجربیات جدیدی را در یک بازی داستان‌محور ارائه کنند. شما پیش از آغاز بازی، باید ابتدا از میان سه ویژگی برجسته که در حقیقت تخصص اصلی کاراکتر شما محسوب می‌شوند، یکی را انتخاب کنید و سپس درخت مهارت مربوط به آن را گسترش دهید. البته از مهارت‌های مربوط به ویژگی‌های دیگر هم می‌توانید بهره ببرید که برای این کار باید در پایان هر بخش از بازی، امتیازهای خود را خرج کنید و هرچقدر که در بخش‌هایی مثل Confrontation پیروزی بیشتری به‌دست‌آورده و اطلاعات مهمی از کاراکترهای مقابل بیرون بکشید، امتیاز بیشتری هم دریافت خواهید کرد. سوال اصلی اینجا است که این مهارت‌ها و پیشرفت در آن‌ها اصلا به چه دردی می‌خورند؟ در پاسخ باید بگویم که شما در طول بازی جدا از گفتگو با افراد مختلف، باید با جستجوی دقیق محیط و گاها حل کردن برخی پازل‌های متنوع، سرنخ‌های مهمی را به‌دست آورید و اینجاست که مهارت‌های مرتبط با هر موضوع می‌تواند به دادتان برسد. برای مثال اگر شما مهارت مربوط به بازکردن قفل‌ها را در اختیار داشته باشید، می‌توانید جعبه‌های مهم میهمانان کاخ را باز کرده و به اشیای درون آن‌ها دسترسی داشته باشید. یا برای مثال اگر توانایی تحلیل مسائل را گسترش دهید، در حل پازل‌های بازی به مراتب با دشواری کمتری مواجه خواهید شد. این مهارت‌ها حتی در گفتگوها نیز کمک‌حال شما هستند. برای مثال وقتی در حال محکوم شدن توسط طرف مقابل هستید یا از میان انتخاب‌های مختلفی که برای‌تان فراهم شده است، نمی‌دانید کدام‌یک می‌تواند ورق را به نفع شما برگرداند، می‌توانید به کمک توانایی مربوط به بازی دادن شخصیت مقابل یا عوض کردن بحث به طریقی هوشمندانه، از پاسخ دادن به سوالات قِسِر در بروید. البته نکته مهم این است که اگر توانایی مورداستفاده شما جزو تخصص اصلی‌تان محسوب نشود، باید به ازای استفاده از آن، بخشی از انرژی خود را خرج کنید و از آن‌جایی که به دست آوردن انرژی منوط به پیدا کردن و خوردن یک نوشیدنی خاص در بازی است، همیشه امکان استفاده از آن‌ها را نخواهید داشت و به همین علت هم باید دقت خاصی در استفاده از انرژی خود به خرج دهید. با این حال، یکی از ایرادات بازی که گاهی اوقات باعث می‌شود خیلی راحت و ساده نوشیدنی‌های کمیاب را به هدر دهید، نتیجه یکسان دو انتخاب متفاوت است. برای مثال وقتی شما یک کتابچه قدیمی را برای پیدا کردن پاسخ معماها جستجو می‌کنید، بازی انتخاب‌های متفاوتی را پیش‌روی شما می‌گذارد، اما نکته ناامیدکننده اینجا است که گاهی اوقات نتیجه میان یک گزینه ساده و گزینه‌ای دیگر که نیازمند استفاده از مهارت‌های شما است، هیچ تفاوتی ندارد و عملا باعث می‌شود تا بخشی از انرژی شما بیهوده به هدر برود.

استفاده بازی از پازل‌های گوناگون در هر بخش‌ از بازی، یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت The Council محسوب می‌شود که صرفا گیم‌پلی بازی را بدون در نظر گرفتن داستانش، جذاب‌تر می‌کند. پازل‌هایی که برای حل کردن‌شان باید به خوبی به سرنخ‌هایی که به‌دست آورده‌اید توجه کنید و به نتیجه‌گیری‌های لویی گوش دهید و مطابق آن عمل کنید. البته گاهی اوقات معماها به قدری ساده هستند که با آزمون و خطا می‌توانید به راحتی به جواب برسید، اما با این حال پازل‌هایی هم هستند که شما را وادار می‌کنند قلم و کاغذ بیاورید و داده‌های مهم خود را یادداشت کنید. چیزی که ارزش معماها را بیشتر می‌کند، محیط‌های جدیدی است که پس از حل کردن‌شان مشاهده می‌کنید. شما در دو فصل اول بازی کاملا در داخل کاخ هستید و این موضوع می‌توانست بسیار خسته‌کننده و کسالت‌بار ظاهر شود، اما سازندگان به خوبی توانسته‌اند با طراحی فضاهای مخفی و معرفی به موقع آن‌ها در طول داستان، از دلزدگی محیط‌های تکراری جلوگیری کنند و تنوع خوبی به فضاهای کاخ بدهند.

The Council

قسمت دوم بازی چه از لحاظ پیش‌برد داستان و چه از منظر گیم‌پلی، شرایط بسیار بهتری در قیاس با قسمت اول دارد

اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین قسمت اول و دوم بازی انجام دهیم، باید بگویم که قسمت دوم از هر نظر بالاتر از قسمت اول قرار می‌گیرد و این از جهاتی خوب و از جهاتی دیگر هم بد است. اینکه قسمت دوم هم در زمینه گیم‌پلی و هم در پرداخت شخصیت‌های مختلف بازی عملکرد کامل‌تری دارد و ما را با رویدادها و معماهای بسیار جذاب‌تری روبرو می‌کند، نشان دهنده پیشرفت خوب و گام به گام بازی است که انگیزه گیمر را برای ادامه کار بیشتر می‌کند، اما اینکه قسمت اول عملکرد به مراتب ضعیف‌تری از خود برجای می‌گذارد، ایراد بزرگی است که می‌تواند باعث از دست رفتن اعتماد بازیکن به ادامه داستان شود. البته که منکر پایان خوب و هیجان‌انگیز قسمت اول با یک دوراهی بسیار سخت نمی‌شوم، اما مشکل اینجا است که روند شروع داستان و روایت آن در قسمت اول بسیار کندتر و در برخی جاها کسل‌کننده دنبال می‌شود. این موضوع بیشتر در سه بخش آغازین از قسمت اول مشاهده می‌شود که شاید گیمرهای کم حوصله را همان ابتدای کار از دست بدهد. در واقع بازی کمی بیش از حد طول می‌کشد تا رویدادهای مهم خودش را رو کند و پتانسیل بالای خود را به رخ بازیکن بکشد و از طرفی نیز مانوس شدن با روایت آرام آن کمی زمان می‌برد. با این حال قسمت دوم بازی در همان پرده اولش، بازیکن را با مجموعه‌ای از حوادث مهم بمباران می‌کند. اول از همه شما با کاراکتر مورتیمر برای اولین بار روبرو می‌شوید و مهم‌تر از آن، خبر شوکه‌کننده دیگری نیز به گوش‌تان می‌رسد که بسته به انتخاب پایانی شما در قسمت نخست، شرایط متفاوتی را رقم خواهد زد. معماهای قسمت دوم نیز پیچیده‌تر و جذاب‌تر هستند و اضافه شدن کاراکتری دیگر به جمع میهمان‌ها و دعوایی که همان اول کار به راه می‌اندازد، اوضاع را بحرانی‌تر از گذشته می‌کند. سکانس پایانی قسمت دوم نیز در عین هیجان فوق‌العاده خود، ما را با یک تردید و یک سوال بزرگ رها می‌کند که بی‌صبرانه منتظریم تا پاسخش را قسمت بعدی دنبال کنیم.

گرافیک واقع‌گرایانه بازی کمکی به باورپذیرتر کردن کاراکترها نکرده است

بازی The Council تجربه‌ای است که یک واقعیت مهم دیگر را هم برای ما ثابت می‌کند، اما این اثبات نه با انجام یک کار مثبت، بلکه با یک اشتباه بد صورت می‌پذیرد. The Council مهر تاییدی بر این موضوع است که گرافیک واقع‌گرایانه هیچ وقت نمی‌تواند تضمینی برای انتقال بهتر حس و حال کاراکترهای درون بازی به بازیکن باشد. این بازی ثابت می‌کند که آثار استودیوی Telltale با گرافیک کارتونی و نه چندان دقیق خود خیلی بهتر می‌توانند ما را نسبت به واکنش‌های مختلف شخصیت‌های بازی آگاه کنند و اگر بخواهم خیلی ساده‌تر بگویم، زبان بدنی که در The Council برای کاراکترها خلق شده است، به قدری ضعیف است که به سختی می‌توان حالات روحی متفاوتی را در چهره‌های آن‌ها پیدا کرد. ابروهایی که چندان تکانی نمی‌خورند، پلک‌هایی که هر یک دقیقه یک‌بار می‌زنند و در نهایت چهره‌هایی که خیلی حالت متفاوتی به خود نمی‌گیرند، همگی باعث شده‌اند تا بازی به هیچ وجه نتواند از گرافیک واقع گرایانه خود در راستای انتقال بهتر احساسات به بازیکن استفاده کند. علاوه بر این، نحوه حرکات کاراکترها در حین صحبت کردن هم بسیار مصنوعی و تکراری جلوه می‌کند. با این حال، چیزی که کمی این درد را التیام می‌بخشد، صداگذاری‌های خوب شخصیت‌ها است که با وجود اینکه چندان با تکان‌خوردن لب‌های کاراکترها هماهنگ به نظر نمی‌رسند، اما به قدری گوش‌نواز و منطبق بر شخصیت‌ها هستند که می‌توانند ما را راضی نگه دارند. خوشبختانه بازی از لحاظ فنی مشکلات چندانی ندارد و خبری از باگ‌های عجیب و اعصاب خردکن در آن نیست و کیفیت بافت‌ها نیز با اینکه می‌توانست بهتر باشد، اما برای یک استودیو تازه‌کار و مستقل همین هم رضایت‌بخش است.

The Council

در مجموع، بازی The Council تجربه جذابی است که داستان خوبی دارد و با اینکه روایتش قدرتمندانه شروع نمی‌شود، اما در ادامه ماجرا پتانسیل بالای خودش را نشان می‌دهد و در کنار این، ایده‌ها و استانداردهای جدیدی را هم به گیم‌پلی بازی‌های داستان‌محور اضافه می‌کند که اکثرا هم موفق ظاهر می‌شوند. قسمت اول و دوم The Council نه فقط برای طرفداران بازی‌های این سبک، بلکه برای بسیاری از آن‌هایی که دوست دارند روایتی جذاب از یک داستان مرموز و پیچیده با شخصیت‌هایی متعدد که دکوری و بی‌استفاده هم نیستند تجربه کنند، پیشنهاد مطمئن و قابل تضمینی است. البته که هنوز سه قسمت دیگر از بازی باقی مانده است و باید امیدوار باشیم که سازندگان بتوانند انسجام و جذابیتی را که تا اینجا از خود نشان داده‌اند، ادامه دهند و شاخ‌ و برگ‌های گیم‌پلی را نیز گسترده‌تر از قبل کنند.

این بازی روی پلتفرم پی‌سی بررسی شده است.


منبع زومجی

The Council Episode 1&2

بازی The Council با وجود شروع کم‌جانش و با در نظر گرفتن مشکلاتی که در ارتباط برقرار کردن بازیکن با شخصیت‌ها روبرو است، داستان پیچیده‌ای را با روایتی آرام و در عین حال هیجان‌انگیز به پیش می‌برد. در مواقعی که نیاز است یک بمب بزرگ در داستان منفجر می‌کند، به موقع به گیم‌پلی تنوع می‌دهد و مهم‌تر از همه، ایده‌های جدیدی را امتحان می‌کند که به موفقیت بازی و متفاوت بودن آن کمک شایانی می‌کنند. The Council اثری است که شایسته دنبال کردن است و اگر روند رو به رشد خود را ادامه دهد، به بازی بسیار بهتری تبدیل خواهد شد.
مهرداد خیاط محمدی

7

نقاط قوت

  • - داستان جالب و به کارگیری روایتی مناسب
  • - استفاده از ایده‌های جدید در گیم‌پلی
  • - معماهای جذاب با دستاوردهای مهم
  • - انتخاب‌های تاثیرگذار با نتایج متفاوت
  • - صداگذاری خوب شخصیت‌ها

نقاط ضعف

  • - ضعف کاراکترها در انتقال حس به بازیکن
  • - کند بودن روند بازی در اوایل قسمت اول
  • - یکسان بودن نتایج برخی گزینه‌ها و تصمیمات
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده