نویسنده: علی نوروزی
// شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۹

بهترین بازی هایی که عشق را درست به تصویر می‌کشند

در این مطلب قصد داریم تا به معرفی هفت بازی ویدیویی که مفهوم عشق را به درستی درک کرده و به تصویر کشیده‌اند بپردازیم. با زومجی همراه باشید.

نوشتن داستان‌های عاشقانه همیشه سخت است. مساله وسیله نیست، بلکه ثبت احساساتی که به طور کامل به فرد وابسته است، دشوار خواهد بود. بازیکنان برای هر نوع داستان عاشقانه پیشگام می‌توانند به طیفی از بازی‌های ویدیویی اشاره کنند که مرزهای داستان‌سرایی را جابه‌جا می‌کنند. در سال‌های اخیر، بازی‌های ویدیویی تلاش زیادی را برای رهایی از سنت‌ها به کار گرفته‌اند و بر این اساس توسعه‌دهندگان در رویکردهای خود از روابط، عشق و دل‌شکستگی‌ها تاثیر پذیرفته و در ساخت بازی‌ها از آنها استفاده کرده‌اند. ما تصمیم گرفتیم که کمی احساساتی باشیم و از هفت بازی که عشق را به درستی درک کرده و به تصویر کشیده‌اند، تجلیل کنیم؛ با ما همراه باشید.

To The Moon

To The Moon

در ظاهر، موضوع بازی To The Moon خود را به عنوان یک داستان عاشقانه نشان نمی‌دهد. این بازی با محول کردن وظیفه فرستادن یک مرد سالخوردهِ در آستانه مرگ به نام جانی به‌سوی کره ماه به بازیکن آغاز می‌شود. زمانی که بازیکن کمی بیشتر از زندگی جانی آگاه می‌شود، جزئیات بیشتری از رابطه مشکل‌دار او با همسر مرحومش ریور برملا می‌شود. این بازی تصاویر لحظه‌ای مربوط به رابطه جانی و ریور را در اختیار می‌گذارد که درک آن برای کسانی که شناخت خوبی از این وضعیت ندارند، دشوار است. بازیکن متوجه می‌شود که ریور با یک بیماری روانی دست و پنجه نرم می‌کند که این موضوع باعث می‌شود معاشرت با او سخت شود ولی در عین حال این بیماری چیزی است که باعث تبدیل رابطه آنها به یک رابطه استثنایی و ویژه شده است. وقتی که بازیکن در خاطرات جانی غرق می‌شود، نمونه‌هایی از تلاش‌های این زن و شوهر برای ابراز علاقه به واسطه روش‌های غیر کلامی به یکدیگر پیدا می‌کند. ریور بدون هیچ دلیل قابل توضیح، تعدادی خرگوش کاغذی برای جانی می‌سازد و جانی هم با اینکه پاسخی از ریور دریافت نمی‌کند، برای او چیز‌هایی می‌نویسد و آواز می‌خواند. بازی To The Moon نشان می‌دهد که روابط پرمدعا لازمه عشق نیست و عشق در اکثر مواقع نه به کلمات، بلکه به اعمال مربوط است.

The Last of Us: Left Behind

The Last of Us: Left Behind

بازی The Last of Us یک نقطه عطف در داستان‌سرایی بود و از آن به عنوان یکی از تاثیرگذارترین بازی‌های دهه‌ی گذشته یاد می‌شود، اما بسته الحاقی Left Behind این بازی را، کمتر به خاطر داستان و مخاطرات مربوط به آن می‌شناسیم. این بسته الحاقی که یک سال پس از بازی اصلی منتشر شد، برخی از جنبه‌های داستان بازی The Last of Us به ویژه آنهایی را که به روابط بین کاراکتر‌ها مربوط می‌شود پوشش می‌دهد. این پیش‌درآمد، داستان الی و بهترین دوستش رایلی را روایت می‌کند که ماجراجویی خود را از بقایای جامعه The Last of Us آغاز می‌کنند. سرکش بودن آنها جنبه‌ای است که تقریبا تمام نوجوانان، حتی کسانی را که در جهانی پر از زامبی زندگی می‌کنند مجذوب خود می‌کند. فرجام داستان رایلی و الی پیش از این در بازی اصلی گفته شده است، با این حال ناتی داگ به منظور هماهنگی بازی با انتظارات بازیکنان، از طریق نفوذ در روابط آنها بازی را مدیریت می‌کند. بسته الحاقی Left Behind موفق می‌شود که به طور اجمالی نه تنها یک رابطه متقاعدکننده و نوپا بین دوستان بلکه پیشرفت تدریجی این رابطه را نیز به نمایش درآورد و می‌توان گفت که ناتی داگ برای به تصویر کشیدن یک رابطه احساسی در دنیایی که همگان برای بقا تلاش می‌کنند، فوق‌العاده عمل می‌کند.

FINAL FANTASY IX

Final Fantasy IX

زمانی که افراد درباره روابط شخصیت‌ها در مجموعه بازی‌های فاینال فانتزی صحبت می‌کنند، آنها تمایل دارند تا بلافاصله به بازی فاینال فانتزی 7 فکر کنند. با اینکه در دیگر بازی‌های فاینال فانتزی نیز زوج‌ها نمادین هستند، اما هیچ یک از آنها به گرد پای رابطه زیدان و گرنت از بازی Final Fantasy IX نمی‌رسند. رابطه زیدان و گرنت به هیچ وجه اجباری نیست، در حالی که در روابط بین کلود و اریث، اسکوال و ریونا در بازی فاینال فانتزی 8 و ... همیشه مقداری ناراحتی و ناخوشایندی وجود دارد. بازی Final Fantasy IX یک داستان کلاسیک از یک سرکش دوست‌داشتنی است و برای یک عضو هوشمند از خانواده سلطنتی اتفاق می‌افتد، اما هرگز به ساختار سنتی داستان اجازه نمی‌دهد که تصویر شخصیت‌های آن را خدشه‌دار کند. گفت‌و‌گوهای زناشویی همیشه مملو از توهین، کنایه و حرف‌های دو پهلو بوده است، اما از رابطه زیدان و گرنت اساسا به عنوان یک مبنای بی‌نقص برای بیان اینکه روابط نوجوانان چگونه گسترش پیدا کند، یاد می‌شود. مهم‌تر از همه، نویسندگان بازی Final Fantasy IX را باید به خاطر اینکه کلیشه‌های سبک نقش‌آفرینی ژاپنی و عاشقانه‌های فانتزی را بدون اینکه شکل تصنعی به خود گیرند مورد استفاده قرار داده‌اند، تحسین کرد.

Gone Home

Gone Home

بازی Gone Home از نظر داستانی واقعا یک شاهکار است و کلیت بازی به گونه‌ای است که بخش بزرگی از بازیکنان در اینکه آن را یک بازی ویدیویی بنامند، دچار تردید هستند. در بازی Gone Home بازیکن نقش کیتی را بر عهده می‌گیرد که پس از یک سفر طولانی، تنها برای یافتن خانواده‌اش به خانه باز می‌گردد، اما خانه‌ای که حالا هیچ‌کس در آن سکونت ندارد. بازیکن در این خانه‌ی خالی از سکنه کاوش می‌کند و با تعامل با اشیاء مختلف از اتفاقاتی که در آنجا رخ داده است، آگاه می‌شود. بازیکن در جریان بازی اسناد صوتی و نوشته‌هایی می‌یابد که گذشته سم، خواهر کیتی و رابطه‌اش با یک زن دیگر که لونی نام دارد را برملا می‌کند. در حالی که بعضی از افراد احتمالا به طراحی گیم‌پلی بازی Gone Home فکر می‌کنند، اما مخاطرات و تحولاتی که کمپانی فول‌برایت برای خلق داستان بازی متحمل شده، شایسته شناخت است. بازی گان هوم ممکن است با ترسیم رابطه لونی و سام زشت به نظر برسد، اما پیش‌روی صبورانه در بازی تضمین می‌کند که داستان این اثر منحصر‌به‌فرد است. بازیکن با هر ماجراجویی خود در بازی گان هوم پرده از یک رابطه برخواهد داشت و به نتایجی خواهد رسید که تضمین می‌کنند که نتیجه بازی رضایت‌بخش و قابل قبول است. گان هوم یک تذکر است که عشق همیشه چیزی نیست که در افسانه‌ها وجود دارد.

Grim Fandango

Grim Fandango

بازی اشاره و کلیک Grim Fandango که در ابتدا در سال ۱۹۹۸ منتشر شد و پس از آن در سال ۲۰۱۵ شاهد انتشار مجدد آن بودیم، مورد توجه طرفداران آثار کالت قرار گرفت. این بازی سرشار از رنگ و شخصیت است، با این حال، مهمترین جنبه بازی رابطه بین شخصیت‌های اصلی آن یعنی مانی و مچه است. این زوج با مکالماتشان جذابیت زیادی از خود نشان می‌دهند و رفتار آنها با هم درست شبیه به رفتاری است که بهترین زوج‌ها از خود بروز می‌دهند. بازی‌های دیگر موجود در این لیست جایگاه خود را به خاطر رویکرد مینیمالیستی تثبیت کرده‌اند، اما بازی Grim Fandango به دلیل تعهدش به ماکسیمالیسم به موفقیت می‌رسد. معاشرت مانی و مچه به حدی از جذابیت می‌رسد که دوست نداشتن چیزی در رابطه آنها ممکن نیست. بازی «گریم فاندانگو» عشق را به مانند فیلم های تارانتینو متصور می‌سازد، صادقانه، پر جنب‌وجوش، سرگرم‌کننده، عجیب‌وغریب و از همه مهم‌تر لذت‌بخش.

The Darkness

The Darkness

رابطه جکی و جنی را می‌توان در یک صحنه که در آغاز بازی The Darkness اتفاق می‌افتد، خلاصه کرد. جکی تصمیم می‌گیرد که برای دیدن جنی به آپارتمانش برود و این دو برای تماشای فیلم «کشتن مرغ مقلد» (Kill A Mockingbird) روی کاناپه می‌نشینند و زمانی که فیلم در حال نمایش است، بدون هدف شروع به گپ زدن می‌کنند. بعد از اینکه جنی به خواب می‌رود، بازیکن می‌تواند در مورد زمان بازگشتن به خانه تصمیم بگیرد یا اینکه انتخاب کند فیلم را به طور کامل ببیند. همانطور که فیلم به پایان خود نزدیک می‌شود، هر لحظه یک حادثه جدید اتفاق می‌افتد. جکی، درست به مانند بازیکن، برای مدت کوتاهی مشکلاتش را فراموش می‌کند. آرامشی که جنی در این لحظه تقدیم جکی می‌کند، در تمام طول بازی قابل لمس است؛ با اینکه این حس خوب در ادامه تحت‌الشعاع مشکلات جکی قرار می‌گیرد. قدرت انتخابی که در این بازی وجود دارد، باعث جذابیت داستان شده است؛ به نحوی که بازیکن را به شدت در روابط جنی و جکی غوطه‌ور می‌کند و در عین حال به بازیکن اجازه می‌دهد تا به نتیجه دلخواه دست یابد. بازی The Darkness تنها در یک صحنه رابطه‌ای را متبلور می‌سازد، پر و بال می‌دهد و بازیکن را در آن غرق می‌کند. اثربخشی عشق جکی و جنی از ماهیت بی چون‌و‌چرای آن نشئت می‌گیرد. ماهیت این صحنه آرامش خاطر کوچکی در یک بازی فوق‌العاده تیره و تاریک است. این رابطه گواه بر این است که آرامش حاصل از عشق می‌تواند از کوتاه‌ترین راه‌ها حاصل شود و تاثیر شگفت‌انگیزی در زندگی داشته باشد. جکی و جنی تنها با نشستن روی کاناپه و دست دور گردن یکدیگر انداختن به یاد ماندنی هستند که این دلیل طبیعی به نظر رسیدن عشق آنها است.

Ico

Ico

بازی Ico به خاطر سادگی و دوری از تجملات به موفقیت می‌رسد. این بازی اکشن ماجراجویی و سکوبازی توسط استودیو تیم ایکو ساخته شده و در سال ۲۰۰۱ توسط کمپانی سونی برای کنسول پلی‌استیشن 2 منتشر شده است. داستان این بازی درباره پسر جوانی به نام ایکو است که به طور غیرطبیعی با شاخ‌هایی روی سرش به دنیا آمده است. روستاییان تصمیم می‌گیرند که برای رهایی از مصیبت‌هایی که همه‌ آن‌ها را بخاطر وجود ایکو می‌دانند، به زندگی او پایان دهند و به این خاطر ایکو را به محلی می‌برند که از اطرف دارای صخره‌هایی در میان آب بود و یک قلعه باستانی تاریک در میان آن قرار داشت. روستاییان گمان می‌کردند که کسی در قلعه زندگی نمی‌کند و تنها ارواح در این قلعه حضور دارند و بر این اساس اگر سرما و گرسنگی ایکو را از پای در نیاورد، ترس از ارواح یقینا او را به کام مرگ خواهد کشید. اما ایکو در آنجا تنها نبود و در این وضعیت بغرنج تصاویر شبح‌گونه‌ای از یک دختر را مجسم می‌کرد، ولی خیلی زود متوجه شد این یک خواب یا رویا نیست و او یوردا، دختر ملکه است. زمانی که این دو با هم روبرو می‌شوند، برای فرار از قلعه و زندگی مشترکشان طرح‌ریزی می‌کنند. بازی Ico را می‌توان به عنوان یک الگو برای بازی‌های ویدیویی به حساب آورد، چرا که این بازی عادت‌های متداول بازی‌های ویدیویی سنتی را به کار نمی‌گیرد، بلکه بر آنها تسلط می‌یابد. از سوی دیگر این بازی در دهه‌های بعد برای بسیاری از داستان‌های تحسین برانگیز برآمده از بازی‌های ویدیویی نقش راهنما را ایفا می‌کند، زیرا انتظارات کسی که این بازی را تجربه می‌کند هرگز برآورده نمی‌سازد. از همه مهم‌تر، چیزی که بازی Ico را در زمره بهترین بازی‌های ویدیویی عاشقانه قرار می‌دهد این است که بهترین لحظات روابط ایکو و یوردا در گیم‌پلی اتفاق می‌افتند. بازی Ico را می‌توان داستان عاشقانه‌ای دانست که از طریق گیم‌پلی روایت می‌شود.


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده