// سه شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۰۱

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Cinema Paradiso تا Me and Orson Welles

از یک اکشن جنایی چینی و درام معرکه‌ای از ریچارد لینک‌لیتر تا کمدی لایق اعتنایی با بازی‌های نائومی واتس، ملیسا مک‌کارتی و بیل مری و شاهکار کلاسیک و ماندگاری از سینمای ایتالیا. همراه زومجی باشید.

در شصت و چهارمین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی، به ترتیب چهار اثر از سینمای جهان و یکی از فیلم‌های در حال اکران گیشه‌های داخلی را زیر ذره‌بین می‌بریم و برای‌تان از ساخته‌های سینمایی اکشن، درام، کمدی و کلاسیکی می‌گوییم که می‌توانید با تماشای‌شان، لذت بیشتری از آخر هفته‌ی خود ببرید. در قدم اول به سراغ کشور چین و فیلم اکشنی متعلق به سینمایش خواهیم رفت و سپس راجع به یکی دیگر از فیلم‌های دیدنی ریچارد لینک‌لیتر با محوریت یک جوان عاشق نمایش و اورسن ولز افسانه‌ای می‌نویسیم. پس از این‌ها نوبت به یک کمدی نسبتا پرستاره درباره‌ی یک پیرمرد منزوی و پسربچه‌ای پرشور می‌رسد و چهارمین فیلم هم چیزی نیست جز شاهکاری که چه بازبینی‌اش و چه نخستین بار دیدن آن، می‌تواند بهترین کاری باشد که در طول یک هفته انجام داده‌اید. پایان مقاله هم به مانند عادت شماره‌های اخیر مقالات معرفی فیلم، به توصیف اجمالی و کوتاه‌تر یکی از محصولات روز سینمای ایران اختصاص دارد. پس بگذارید برای شروع، به صحبت درباره‌ی یک موادفروش بزرگ و تلاش برترین ماموران پلیس برای استفاده از او در راه نابود کردن شبکه‌ی توزیع مواد مخدر درون هنگ‌کنگ، مشغول شویم.

چهارمین فیلم خارجی‌زبان معرفی‌شده در این مقاله یعنی «سینما پارادیزو»، چیزی نیست جز شاهکاری که چه بازبینی و چه نخستین بار دیدن آن، می‌تواند بهترین کاری باشد که در طول یک هفته انجام داده‌اید

Drug War

Drug War

فیلم Drug War به کارگردانی جانی تو و محصول سال ۲۰۱۲ کشور چین را بدون شک می‌توان یکی از دست‌کم گرفته‌شده‌ترین آثار اکشن سینمایی در چند سال اخیر دانست. فیلمی که داستانش از دست‌گیری یکی از بزرگ‌ترین تامین‌کنندگان مواد مخدر کشور به دست پلیس شروع می‌شود و در راه روایت ماجرای اطلاعات دادن‌هایِ وی به پلیس برای دست‌گیری همکاران سابقش به هدف جلوگیری از اعدام شدن، به مقاصد غیرمنتظره و سکانس‌هایی فوق‌العاده دست می‌یابد. فیلم های چینی، اصولا در کشورهای دیگر مورد بی‌مهری‌های زیادی واقع می‌شوند و با توجه به کیفیت بالای برخی از ساخته‌های مورد بحث، چنین چیزی یکی از بدترین اتفاقات ممکن برای تک‌تک مخاطبان است. مخصوصا با در نظر گرفتن آن که سینمای بسیاری از کشورهای مختلف، جنس‌های لایق احترامی از روایت داستان را دربرمی‌گیرند که نه تنها در نوع خود لذت‌های تازه‌ای را تقدیم تماشاگران می‌کنند، بلکه امکان دارد با نگاه انداختن به داستان‌هایی پیش‌تر گفته‌شده از زوایایی جدید، دید سینمایی گسترده‌تری را نیز به بینندگان‌شان ببخشند.

سکانس‌پردازی‌های لایق توجه کارگردان و استایل بصری جذاب اثر، در حد و اندازه‌ی خودشان انواع اکشن‌های متفاوت را تقدیم‌تان می‌کنند

Drug War به ساده‌ترین بیان ممکن، فیلم خوبی محسوب می‌شود که با تمرکز بر روی یکی از ماموران سفت‌وسخت دولت و به تصویر کشیدن مسیر طولانی او برای نابود کردن شبکه‌ی پخش مواد مخدر هنگ کنگ، به محتوای قابل توجهی درباره‌ی نبرد همیشگی پلیس با آدم‌هایی این‌گونه که زندگی افراد را نابود می‌کنند، می‌رسد. سکانس‌پردازی‌های جذب‌کننده‌ی جانی تو و استایل بصری عالی اثر، در حد و اندازه‌ی خودشان انواع اکشن‌های متفاوت را یدک می‌کشند و به همین سبب احتمالا در برخی لحظه‌ها، حتی روش‌های استفاده‌شده در خلق سکانس‌های هیجانی فیلم، به شدت توجه مخاطب را به خود جلب می‌کنند. نتیجه‌ی همه‌ی این‌ها هم چیزی نیست جز همین که با توجه به راضی‌کننده بودن Drug War در مابقی بخش‌ها همچون عملکرد بازیگران، دوست‌داران اکشن‌های متفاوت می‌توانند روی سرگرم‌کنندگی ثانیه‌هایش حساب باز کنند و در مدت‌زمان تقریبا ۱۱۰ دقیقه‌ای آن، از لیاقتش برای دریافت میانگین امتیازات ۸۶ و ۹۴ در وب‌سایت‌های متاکریتیک و راتن‌تومیتوز، مطمئن شوند.

Me and Orson Welles

Me and Orson Welles

«من و اورسن ولز» به کارگردانی ریچارد لینک‌لیتر، داستان بخشی از زندگی پسر جوانی با نام ریچارد را روایت می‌کند که به تئاتر و سالن‌های نمایش، عشق می‌ورزد

ساخته‌ی بلند دیگری از ریچارد لینک‌لیتر، کارگردان فیلم‌های کم‌نظیری همچون Boyhood ،Dazed and Confused و سه‌گانه‌ی Before. کارگردانی که به سبب قابل اعتماد بودن اسمش شاید بتوان این بخش از نوشته را بدون توضیحات دیگر به پایان رساند و مطمئن بود که همه‌ی طرفداران درام‌های عمیق، خواستنی و درگیرکننده در سینمای مدرن، فیلم نام‌برده شده را تماشا خواهند کرد و آن را دوست خواهند داشت. «من و اورسن ولز» داستان بخشی از زندگی پسر جوانی با نام ریچارد را روایت می‌کند که به تئاتر و سالن‌های نمایش، عشق می‌ورزد. این وسط، مابین احساس پیدا کردن او نسبت به دختری که به تازگی موفق به شناختنش شده است، شانس به ریچارد رو می‌کند و اورسن ولز، کارگردان افسانه‌ای و بزرگی که از انتقاد شنیدن تنفر دارد، به وی نقشی کوتاه در نمایش جدیدش در سال ۱۹۳۷ میلادی با نام «ژولیوس سزار» می‌دهد. محوریت داستان‌گویی فیلم هم بررسی درون‌ریزی‌ها و رفتارهای ریچارد با بازی عالی زک افران پس از پرتاب شدن به استیج جهانی و زمانی است که او خودش را در حالتی پیدا می‌کند که جاه‌طلبی، هوس‌ها و باورش نسبت به استعداد درونی خارق‌العاده‌ای که دارد، محاصره‌اش کرده‌اند. با توجه به کارگردانی شدن چنین قصه‌ای توسط شخص پرطرفداری که هر مدل جایزه‌ی سینمایی بزرگی را یا دریافت کرده یا نامزد گرفتن آن شده است، می‌توان فهمید که در سرشار بودن Me and Orson Welles از موقعیت‌های احساسی و دیالوگ‌های شنیدنی و جذاب، وجود ندارد. حتی فارغ از تمامی این‌ها، نقش‌آفرینیِ پرجزئیات کریستین مکای در نقش اورسن ولز و شخصیت‌پردازی دل‌نشین این فرد اسطوره‌شده در سینما درون فیلم‌نامه‌ی اثر، خودش به اندازه‌ی کافی می‌تواند از پس وارد کردن مخاطب به داستان و جذب او به ماجراهای فیلم، بربیاید.

St. Vincent

St. Vincent

حضور بیل مری، ملیسا مک‌کارتی و نائومی واتس در فیلمی کمدی و متعلق به سال ۲۰۱۴ میلادی، خودش به اندازه‌ی کافی می‌تواند یکی از بزرگ‌ترین علل جذابیت یک اثر سینمایی بلند باشد. موضوعی که از قضا در St. Vincent به طرز فوق‌العاده‌ای به چشم می‌آید و باعث بالاتر رفتن شدت دیدنی بودن فیلم لابه‌لای تمام ثانیه‌هایش شده است. چون گروه بازیگران این اثر که حتی نقش‌آفرین اصلی کودک‌شان هم عملکردی سرتاسر رضایت‌بخش و لایق ستایش را به تصویر می‌کشد، آن‌قدر در خلق یک شیمی مناسب بین تمامی شخصیت‌ها و ساخت بهترین پرتره‌های ممکن از کاراکترها موفق است که حتی اگر خود فیلم‌نامه و کارگردانیِ تئودور ملفی را دوست نداشته باشید، می‌تواند شما را با اثر مورد بحث، همراه کند. ولی با اندکی راحت گرفتن و چشم‌پوشی از برخی اشکالات حاضر در فیلم، باید تایید کرد که St. Vincent در تصویرسازی و نویسندگی هم مشکل دیوانه‌واری را یدک نمی‌کشد و در عین دست گذاشتن روی داستانی بارها و بارها گفته‌شده در سینمای چند سال اخیر هالیوود، از پس تبدیل شدن به تجربه‌ای مخصوص به خود، برمی‌آید.

تئودور ملفی که این‌روزها اکثر دنبال‌کنندگان جدی‌تر هنر هفتم وی را با فیلم «اشخاص پنهان» (Hidden Figures) می‌شناسند، در St. Vincent داستان پیرمردی را می‌گوید که حالا در سال‌های آخر زندگی، خودش را درون خانه‌اش حبس کرده است و تقریبا هیچ‌کسی می‌تواند به محوطه‌ی زندگی او، پا بگذارد. اما با آمدن یک همسایه‌ی جدید و به سبب تلاش وینسنت (بیل مری) برای پول درآوردن از آن‌ها به واسطه‌ی نگه‌داری از پسر کم سن و سال زنی که به این خانه آمده است، زندگی او دچار تغییرات عمده‌ای می‌شود. مثل عادت همه‌ی این فیلم‌ها، بخش‌های زیادی از قصه به همراهی پسربچه با وینسنت در محیط‌هایی بزرگ‌سالانه مربوط می‌شود و فیلم اصل محتوایش را در تبادل نظر آن‌ها و آموزش‌های‌شان به یکدیگر، نشان‌تان می‌دهد. با این که در ثانیه‌های اثر سکانس‌های صرفا خنده‌آور پراشکال هم کم نیستند، اما شیمی جذاب بین دو شخصیت اصلی، رفتارهای باورپذیر آن‌ها، روایت کمدی اثر و اوج گرفتن طنزهای آن در بعضی اوقات، کاری می‌کنند که به سختی بتوان با انتظار دیدن یک کمدی خوب و راضی‌کننده به سمت St. Vincent و قصه‌گویی‌اش را با ناامیدی ترک کرد.

Cinema Paradiso

Cinema Paradiso

در ایتالیا و درون شهری کوچک، پسربچه‌ای وجود دارد با نام سالواتوره و مردی به اسم آلفردو که هنر هفتم، زندگی آن‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد. این، تمام چیزی است که باید درباره‌ی داستان Cinema Paradiso بدانید. فیلم‌نامه‌ای که از عشق و علاقه شروع می‌شود، با عشق و علاقه ادامه می‌یابد، درگیرکننده و ناشناخته جلوه می‌کند و بعد به آشناترین و تکان‌دهنده‌ترین حالت ممکن، در اوج سادگی تمام می‌شود. طوری که مخاطب اصلا نفهمد از کجا ضربه خورده است و چرا بی حد و اندازه به این فیلم، عشق می‌ورزد.

Cinema Paradiso

«سینما پارادیزو» شاید در هیچ لیست معروفی لزوما مابین برترین فیلم‌های عاشقانه‌ی تاریخ سینما به چشم نخورد، ولی اگر به من باشد، آن را یکی از عاشقانه‌ترین آثار تمام ادوار می‌دانم. نه به خاطر آن که سالواتوره در پرده‌ی سوم «سینما پارادیزو» به یکی از درگیرکننده‌ترین و عجیب‌ترین خواسته‌های درونی‌اش برخورد می‌کند و نه به خاطر این که واقعا عشقی زمینی و عادی در طول فیلم وجود دارد که اصل توجهات را به خودش اختصاص می‌دهد. عاشقانه‌ی «سینما پارادیزو» در رابطه‌ی اسطوره‌ای نشان‌داده‌شده بین انسان و سینما است. بین عشق تماشاگری در سالن‌های سینما که به تصاویر می‌نگرد و تنها و تنها، جادو را می‌بیند. جادوی جابه‌جایی صحنه‌ها مابین یکدیگر، جادوی حرکت انسان‌های متحرک بر روی صفحات بزرگ و حتی جادوی لحظه‌هایی ساده و از نگاه خیلی‌ها زشت که اصولا هنگام اکران در شهر آن‌ها، بریده می‌شوند. سالواتوره که پسرکی گیرافتاده در شهری جنگ‌زده به حساب می‌آید، پدر نداشتن و فشارهای مادرش را در یک‌جا از یاد می‌برد. نزد آلفردو، مرد مهربان و به غایت بی‌آلایشی که اکران‌کننده‌ی فیلم‌ها در سینما پارادیزو است و سالواتوره می‌خواهد با نهایت علاقه، نحوه‌ی انجام کارهای او را یاد بگیرد. به سبب آن که پیش‌تر در زومجی به نقد این فیلم پرداخته‌ام و از شگفتی‌هایش در شخصیت‌پردازی و تصویرسازی و دیالوگ‌نویسی و فیلم‌برداری گفته‌ام، ترجیح می‌دهم این‌جا کمی احساسی‌تر باشم. چون خواه یا ناخواه دارم درباره‌ی یک شاهکار احساس‌محور صحبت می‌کنم. میان عشق عجیب و برای برخی‌ها غیر قابل باور سالواتوره به سینما، مابین تک‌تک دغدغه‌های روزمره‌ی او و همراهانش، مابین لحظه‌هایی که سالواتوره را به شکلی متفاوت به درون سینما پارادیزو بازمی‌گردانند و خیلی چیزهای دیگر، همیشه یک نکته‌ی مشترک وجود دارد. نکته‌ای که سادگی جهان پیرامون او و شگفت‌آور بودنش در اوج نقص داشتن را اثبات می‌کند. همین هم از Cinema Paradiso چیزی جلوتر از زمان خودش، حتی دوست‌داشتنی‌تر از شاهکارهایی بزرگ‌تر در تاریخ سینما و خواستنی‌تر از انتظارتان می‌سازد و همه‌ی این‌ها را در سکانس پایانی خارق‌العاده و گریه‌آورش، به کمال می‌رساند. نه سطح بالایی که به خاطر ارتفاع زیادش آن را کمال‌گرایانه خطاب کنیم. بلکه چیزی که بدون اغراق، نمی‌توانست از این عظیم‌تر و درگیرکننده‌تر بیننده را در مقابل خارق‌العادگی سینما، به زانو دربیاورد.

گرگ بازی

گرگ بازی

گرگ بازی

«گرگ‌بازی» فیلمی از عباس نظام‌دوست با نویسندگی مجید اسلامی، علی نعمت‌اللهی و خود نظام‌دوست است که در دوم آبان‌ماه سال جاری، برای نخستین بار اکران عمومی‌اش را آغاز کرد. قصه‌ی فیلم درباره‌ی یک مهمانی به ظاهر عادی است که پس از ورود آدم‌هایی جدید به جمع، شکل دیگری پیدا می‌کند و ماجراهای عجیبی در خانه را رقم می‌زند. علی مصفا، هانیه توسلی، نگار جواهریان، سعید چنگیزیان، سهیلا گلستانی، مهسا علافر، فهیمه امن‌زاده، احسان گودرزی، حمید پورآذری، امیرحسین قدسی، ژرژ پطرسی، منوچهر زنده‌دل و محمدرضا مالکی گروه بازیگران «گرگ‌بازی» را تشکیل می‌دهند و محمدعلی نجفی، مسعود امینی تیرانی و مستانه مهاجر، به ترتیب تهیه‌کنندگی، فیلم‌برداری و تدوین آن را برعهده داشته‌اند. فضای سوال‌برانگیز، روایت رازآلود و موازی برخی داستان‌ها و در مرکزیت قرار دادن یک بازی گروهی به عنوان اصلی‌ترین مهره‌ی جلوبرنده‌ی ماجرا، همراه با استفاده‌های هوشمندانه از مواردی مانند نورپردازی و موسیقی‌های تعلیق‌آفرین، اصلی‌ترین چیزهایی هستند که هم می‌توانند هنگام تماشای «گرگ‌بازی» باعث جذب شدن مخاطب به آن شوند و هم حداقل دسته‌ای از منتقدان را به ادامه‌ی کارنامه‌ی عباس نظام‌دوست که «گرگ‌بازی» اولین فیلمش به حساب می‌آید امیدوار خواهند کرد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده