نویسنده: نادر امرایی
// پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۹

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

تن‌تن در تبت، روایت رابطه بسیار نزدیک دو دوست و تلاش تن‌تن برای نجات چنگ است که دچار یک سانحه هوایی شده است.

تن‌تن در تبت (در فرانسه Tintin au Tibet و در انگلیسی Tintin in Tibet)، بیستمین داستان از مجموعه داستان‌های تن‌تنی است که توسط هرژه نوشته و کشیده شد. این داستان، از سپتامبر سال ۱۹۵۸ تا نوامبر سال ۱۹۵۹، به صورت هفتگی در مجله تن‌تن به چاپ می‌رسید و در سال ۱۹۶۰ نیز به صورت یک کتاب مستقل منتشر شد. هرژه، همیشه داستان تن‌تن در تبت را محبوب‌ترین داستان خود از این مجموعه بر شمرده است و این داستان را یک تلاش احساسی می‌دانسته است. وی در زمانی که در حال نوشتن و کشیدن این داستان بود، از کابوس‌های وحشتناکی رنج می‌برد و دچار درگیری‌هایی با خودش بود زیرا در این زمان، فکر ترک همسرش که بیش از سه دهه با او از زندگی کرده بود و ازدواج با یک خانم جوان‌تر، ذهن او را تسخیر کرده بود. تن‌تن در تبت، داستان تن‌تنی را تعریف می‌کند که برای پیدا کردن و نجات چنگ چونگ چن،‌ دوست قدیمی‌اش، که همه فکر می‌کنند در یک سانحه هوایی در هیمالیا جان خود را از دست داده است اما تن‌تن این ادعا را قبول نمی‌کند، راهی تبت می‌شود و در این میان، با یتی رازآلود ملاقات می‌کند.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

پس از داستان کوسه‌های دریای سرخ که هرژه در آن از شخصیت‌های بسیار زیادی استفاده کرده بود، وی در تن‌تن در تبت، رویکرد متفاوتی را در پیش گرفت و به قرار دادن تعداد کمی شخصیت معروف این مجموعه داستان، بسنده کرد و این داستان،‌ تنها داستان از مجموعه تن‌تن است که در آن آنتاگونیست (شخصیت منفی)‌ وجود ندارد. مهم‌ترین درونمایه داستان تن‌تن در تبت، دوستی است که هرژه به شکل فوق‌العاده‌ای آن را به تصویر کشیده است. این داستان، به ۳۲ زبان زنده دنیا ترجمه شده است و منتقدان بسیار از آن تعریف کردند و حتی دالای‌لاما، راهب بودیسم تبتی، از این کتاب بسیار تعریف کرده و به آن جایزه نور صداقت را اهدا کرده است.

داستان این قسمت نیز از جایی شروع می‌شود که تن‌تن، به همراه میلو،‌ کایپتان هادوک و پروفسور تورنسل در حال سپری کردن تعطیلات در کوه‌های آلپ هستند. در این زمان، تن‌تن خبری را در رابطه با سقوط یک هواپیما در ارتفاعات هیمالیا در تبت می‌خواند. پس از خواندن این خبر، تن‌تن خواب چنگ چونگ چن، دوست خود را می‌بنید که به شدت مجروح شده و نیازمند کمک است. تن‌تن که متقاعد شده که چنگ زنده است و به کمک او نیاز دارد، به همراه میلو و کاپیتان هادوک، از طریق دهلی به کاتماندو می‌روند. آنجا شرپایی (راهنما) با نام تارکی را استخدام می‌کنند و از طریق نپال به سمت محل سقوط هواپیما حرکت می‌کنند.

در هنگام سفر خود به محل سقوط هواپیما، این گروه با ردپاهای عجیبی روبه‌رو می‌شوند و در نهایت به محل سقوط هواپیما می‌رسند. تن‌تن به کمک میلو، به دنبال ردپای چنگ راه می‌افتند و غاری را پیدا می‌کنند که روی سنگی در آن، چنگ نام خود را حک کرده است. پس از گیر افتادن در طوفان، آنها شمایل مرموزی را می‌بینند که مانند یک انسان است. شرپای آنها، کاملا اعتقاد دارد که آن شمایل، یتی، غول مرموز کوه‌های هیمالیا بوده است و سعی می‌کند تن‌تن را از گشتن به دنبال چنگ، منصرف کند. بعد از اینکه تن‌تن این پیشنهاد را قبول نمی‌کند، شرپای آنها، سفر را ادامه نمی‌دهد و تن‌تن، هادوک و میلو به تنهایی به دنبال چنگ می‌افتند. طی اتفاقاتی، هادوک حاضر می‌شود برای نجات جان تن‌تن، جان خود را فدا کند اما شانسی که آنها می‌آورند، این است که شرپای آنها متوجه مخمصه‌ای که تن‌تن و هادوک در آن گیر افتاده‌اند می‌شود و سر بزنگاه برای نجات آنها باز می‌گردد. در این بین، آنها دچار یک طوفان دیگر می‌شوند و یکی از راهبان دهکده نزدیک، خواب می‌بیند که گروه ما، دچار سانحه شده‌اند. میلو، به کمک آنها می‌آید و با رساندن یادداشتی به دهکده، تن‌تن و هادوک را نجات می‌دهد. پس از اینکه آنها سلامت نسبی خود را باز می‌یابند،‌ دوباره جستجو برای یافتن چنگ را از سر می‌گیرند و تن‌تن، در خواب دیگری، از محل اختفای چنگ آگاه می‌شود. پس از تلاش‌های بسیار زیاد، آنها چنگ را پیدا می‌کنند و یتی واقعی را نیز ملاقات می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که یتی، آنطور که همه فکر می‌کنند، موجودی پلید و یک هیولا نیست و روحی انسان‌گونه در او وجو دارد و در تمام این مدت، در حال مراقبت از چنگ بوده است.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

اکتبر سال ۱۹۵۷ بود که هرژه، عکس روی جلد جدیدترین داستان از مجموعه تن‌تن یعنی کوسه‌های دریای سرخ را به کسترمن، ناشری که وظیفه انتشار کتاب‌ها را بر عهده داشت، ارائه داد و پس از چند هفته، کار روی پروژه بعدی خود را آغاز کرد. هرژه، در این زمان، بسیار به یاد دوران پیشاهنگی جوانی خود افتاده بود و به همین دلیل، در ابتدا تصمیم داشت تن‌تن را برای بار دوم به آمریکا بفرستد که در آن داستان، قرار بود تن‌تن به تعدادی از بومیان آمریکایی کمک کند تا آنها از سرزمین‌شان در مقابل شرکت‌های سودجویی که به خاطر نفت می‌خواستند در آن زمین‌ها حفاری کنند، نجات دهد. کمی بعد، هرژه به این نتیجه رسید که استفاده از نفت به عنوان درونمایه داستان، یک قدم به عقب است. یکی دیگر از داستان‌هایی که هرژه برای داستان بعدی تن‌تن در نظر داشت، تلاش تن‌تن برای نجات نستور (خدمتکار هادوک و قصر مولینسار) بود که به اشتباه به یک جرم متهم شده بود. با این حال، وی تصمیم گرفت که داستان بعدی تن‌تن، یک داستان عاری از خشونت باشد. ایده بعدی، فرستادن تن‌تن و پروفسور تورنسل به قطب شمال بود که در آن آنها تلاش می‌کردند تعدادی از دانشمندان را از یک مسمومیت غذایی مرموز، نجات دهند. با اینکه هرژه این ایده را نیز رد کرد، اما محیط برفی را از این ایده الهام گرفت.

در سال ۱۹۵۴، یکی از دستیاران هرژه به نام ژاک ون ملکبکه، پیشنهاد داد آنها در یکی از داستان‌ها، تن‌تن را به تبت ببرند. از طرف دیگر، در سال ۱۹۵۵، یکی از کسانی که به هرژه در داستان دو قسمتی سفر به ماه کمک کرد، کتابی را با نام «به دنبال حیوانات ناشناخته» که خودش نوشته بود، به او هدیه داد و به هرژه پیشنهاد کرد که تن‌تن، باید در داستانی یتی را ملاقات کند. در سال ۱۹۵۸، نهایتا هرژه تصمیم گرفت که تبت، جایی است که ماجراجویی بعدی تن‌تن به وقوع می‌پیوندد. نام‌های پیشنهادی اولیه برای این کتاب، «پوزه گاو»، «پوزه خرس» و «پوزه یتی» بودند که همگی به منطقه‌ای اشاره داشتند که در داستان می‌دیدیم. با این حال، در انتها وی تصمیم گرفت که نام تن‌تن در تبت را برای این کتاب انتخاب کند زیرا معتقد بود که استفاده از نام تن‌تن در اسم کتاب، باعث فروش بیشتر آن می‌شود.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

زمانی که هرژه در حال نوشتن این داستان بود، از لحاظ روحی اصلا در شرایط مناسبی به سر نمی‌برد و حتی دچار یک فروپاشی ذهنی شد. در سال ۱۹۵۶، وی به این نتیجه رسید که رابطه‌اش با همسشر جرمین، که در سال ۱۹۳۲ با هم ازدواج کرده بودند، به بن‌بست رسیده است و او به این نکته پی برد که عاشق فنی ولامنیک، یکی از کارمندانش در استودیو هرژه که ۲۸ سال سن داشت، شده است. به همین دلیل، هرژه درخواست طلاق خود را ارائه کرد و پس از کشمکش‌های فراوان و بر خلاف عقایدش، مجبور به طلاق همسر اول خود شد. هرژه بعدها در یکی از مصاحبه‌هایش گفت:

تمام این اتفاقات به معنی این بود که من باید تمام ارزش‌های خودم را زیر پا می‌گذاشتم و این برای من شوکه کننده بود. من ازدواج کرده و عاشق شخص دیگری شده بودم. از طرفی، زندگی کردن با همسرم غیر ممکن به نظر می‌رسید و از طرف دیگر، تفکرات پیشاهنگی من به من یاد داده بود که هر فردی، باید تا آخر زندگی روی حرف خود ایستادگی کند. آن زمان، دوران بسیار فاجعه‌باری برای من بود.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

در این دوران، هرژه دچار کابوس‌های وحشتناکی شد که در این کابوس‌ها، وی به دفعات برف می‌دید:

در آن زمان، من دچار یک بحران واقعی شده بودم و رویاهای من تقریبا همیشه «سفید» بودند و این رویاها بسیار به من استرس می‌دادند. من در هنگام بیداری، از آنها یادداشت تهیه می‌کردم. در یکی از این رویاها، من در برجی بودم که توسط برگ‌های زرد پوشیده شده بودند. در این هنگام، اسکلت سفیدی سعی کرد من را بگیرد و ناگهان تمام اطراف من، به رنگ سفید درآمد.

به پیشنهاد ریموند دو بکر، ویراستار سابق هرژه، او به زوریخ سفر کرد و به ملاقات فرانز ریکین، یک روانشناس سوییسی رفت تا بتواند معنی رویاهای هرژه را پیدا کند. ریکین، به این نتیجه رسید که دلیل این رویاهای هرژه، گشتن به دنبال پاکی است که در نهایت منجر به نوشتن کتاب تن‌تن در تبت شد. ریکین،‌ به او پیشنهاد کرد که برای رهایی از این مشکلات، باید نوشتن داستان‌های تن‌تن را متوقف کند و حتی هرژه در مقطعی این پیشنهاد را بررسی کرد و قصد داشت تمرکز خود را روی هنرهای دیگر بگذارد اما به این نتیجه رسید که این کار، به نوعی قبول شکست است و ترجیح داد که ماجراهای تن‌تن را ادامه دهد.

هرژه برای نوشتن این داستان، منابع الهام متفاوتی داشت. از آنجایی که تن‌تن در تبت بسیار برای هرژه حالتی شخصی داشت، او تصمیم گرفت که تا حد ممکن، این داستان را به یک سفر تک‌نفره به سوی رستگاری نزدیک کند و به همین دلیل تنها میلو، یک شرپا و کاپیتان هادوک (که حضور وی برای بالا بردن بار طنز داستان ضروری بود) را درون داستان به همراه تن‌تن قرار داد. دلیل اصلی حضور چنگ در این داستان نیز در نوع خود جالب است. هنگامی که هرژه قصد داشت این شخصیت را که از زمان داستان نیلوفر آبی در مجموعه تن‌تن غایب بود، در داستانش قرار دهد، به یاد ژنگ، دوست چینی خود افتاد که حدود ۲۰ سال بود که وی را ملاقات نکرده بود. بیست سال قبل، هرژه عادت داشت که هر یک‌شنبه را با ژنگ بگذراند و از این طریق با فرهنگ چین آشنا شد. ژنگ، به کشور زادگاه خود بازگشت و زمانی که در سال ۱۹۳۷، ژاپن به چین حمله کرد، ارتباط آنها قطع شد. هرژه با نوشتن داستان تن‌تن در تبت، به نوعی از امیدواری خود برای ملاقات دوباره با ژنگ خبر داده بود.

هرژه برای نوشتن این داستان، کتاب‌های زیادی را در رابطه با تبت مطالعه کرد. کتاب «تبت مخفی» نوشته فوسکو ماراینی، «هفت سال در تبت» هاینریش هرر، «تبت، خانه من» به قلم سوانگ پمبا، «آناپرنا»، نوشته ماوریس هرزوگ و کتاب‌های الکساندرا دیوید نیل، کاوشگر بلژیکی، کتاب‌هایی بودند که هرژه برای نوشتن تن‌تن در تبت آنها را مطالعه کرد. او، برای به دست آوردن عکس‌های هیمالیا، به جامعه بلژیکی آلپاین سر زد و همچنین عکس‌های ریچارد لنوی از هندوستان را نیز مشاهده کرد. مدل شرپاها، راهبین، کوله‌پشتی‌ها و باقی‌مانده‌های هواپیما، از روی مجله National Geographic طراحی شده بود. هرژه برای جمع‌آوری اطلاعات در رابطه با یتی، علاوه بر خواندن کتاب «در جستجوی حیوانات ناشناخته»، تحقیقات گسترده‌ای انجام داد و از تعداد بسیار زیادی از افراد اطلاعات کسب کرد.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

هرژه به دلیل اینکه قصد داشت به داستان خود تم واقع‌گرایانه‌ای بدهد، در نسخه اولیه داستان که در مجله تن‌تن منتشر می‌شد، لوگوی شرکت هواپیمایی هندوستان (Air India) را روی هواپیمای سقوط کرده قرار داد. این اقدام هرژه، واکنش شرکت Air India را در پی داشت. یکی از نمایندگان این شرکت، در ملاقاتی با هرژه به او گفت که این طراحی او، باعث خراب شدن ذهنیت مردم در برابر این خط هواپیمایی می‌شود و او به هرژه خاطرنشان کرد که تا حالا هیچ‌کدام از هواپیماهای این خط هوایی، سقوط نکرده است. به همین دلیل، خطوط هواپیمایی هندوستان، به هرژه در تحقیق او در رابطه با نپال و هندوستان کمک کرد و عکس‌ها و فیلم‌هایی از دهلی و کاتماندو در اختیار او گذاشت. با اینکه در نسخه چاپی کتاب، شماره پرواز VT باقی ماند‌ (شماره‌ای که مختص به هواپیماهای هندوستان بود)، او با تغییر لوگوی هواپیما موافقت کرد و از نام خیالی «خطوط هوایی ساری» برای این هواپیما استفاده کرد. البته به دلیل اینکه هندوستان دارای خطوط هواپیمایی بسیار زیادی است، هرژه امید داشت که این نام، بالاخره به یک خط هوایی مربوط بشود!

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

در زمان نوشتن داستان، تعدادی از اعضای استودیو هرژه، نگرانی خود را در قبال برخی از قسمت‌های داستان نشان دادند. به طور مثال، باب دو مور، اعتقاد داشت صحنه‌ای که هادوک با استوپا (یکی از مکان‌های مقدس بودایی‌ها) تصادف می‌کند، برای بودایی‌ها توهین‌آمیز است. از طرف دیگر، ملکبکه اعتقاد داشت هرژه نباید یتی را در داستان نشان دهد تا حسی معما گونه به وجود بیاید اما هرژه با او مخالفت کرد زیرا اعتقاد داشت نشان ندادن یتی، خوانندگان خردسال کتاب را ناامید می‌کند. هنگام طراحی عکس روی جلد برای این داستان، هرژه قصد داشت که فقط فضایی سفید را نشان بدهد که تن‌تن و دوستانش روی آن ایستاده‌اند اما کسترمن، ناشر کتاب، معتقد بود این تصویر، بسیار ساده است و به همین دلیل هرژه کمی جزئیات به این تصویر اضافه کرد. در زمانی که هرژه در حال نوشتن این داستان بود،‌ اوضاع سیاسی در تبت بسیار آشفته بود. در سال ۱۹۵۹، قوی‌ترین، مهم‌ترین و رهبر معنوی تبت یعنی دالای‌لاما، خود را به شخصه به تبعید در هندوستان فرستاد. کتاب تن‌تن در تبت تا سال ۲۰۰۱ در چین به چاپ نرسید و زمانی که برای اولین بار چاپ شد، نام آن به «تن‌تن در تبت متعلق به چین(!)» تغییر یافت که پس از اعتراض انجمن هرژه، ناشر چینی، نام اصلی کتاب را استفاده کرد.

بسیاری از منتقدین آثار نوشتاری، نظر بسیار مثبتی در رابطه با داستان تن‌تن در تبت داشتند. به نظر فار، یکی از منتقدین آثار هرژه، تن‌تن در تبت‌، از خیلی از جهات یکی از بهترین داستان‌های این مجموعه است و در میان ۲۳ کتاب تمام شده این مجموعه، از بسیاری از جهات بهترین محسوب می‌شود. دیگر منتقدان نیز نظری مشابه در رابطه با این داستان داشتند. ژان مارک لوفی‌سیر در نظر خود در رابطه به این کتاب نوشت که تن‌تن در تبت، چه از نظر طراحی و چه از لحاظ روایت،‌ به یک تکامل فوق‌العاده‌ای رسیده است. دیگر منتقدان نیز نظراتی مشابه داشتند و تعدادی از آنها نیز گفته‌اند که این کتاب،‌ شخصی‌ترین داستان هرژه محسوب می‌شود و به طور کل، نبودن یک شخصیت منفی، باعث شده است که شخصیت‌پردازی‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار شوند و در این داستان، آشکارا هرژه تحت تاثیر مشکلات خود قرار داشته است.

ماجراهای تن تن و میلو؛ تن تن در تبت

۸ سال پس از مرگ هرژه، داستان تن‌تن در تبت، به یکی از قسمت‌های انیمیشن ماجراهای تن‌تن که در سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ توسط استودیو فرانسوی الیپس و کمپانی انیمیشن کانادایی نلوانا ساخته و پخش می‌شد، تبدیل شد. همچنین در سال ۱۹۹۲، شبکه رادیویی بی‌بی‌سی ۴، یکی از قسمت‌های ماجراهای تن‌تن را به این قسمت اختصاص داد که ریچارد پیرس، وظیفه صداپیشگی تن‌تن را در آن برنامه بر عهده داشت. در سال ۱۹۹۵ نیز یک بازی ویدیوی با همین نام عرضه شد. در سال ۲۰۰۳، مستندی به نام «تن‌تن و من» توسط آندرس هوگسبرو اوسترگارد ساخته شد که بیشتر حول مصاحبه‌ای که در سال ۱۹۷۱ با هرژه انجام شده بود، می‌گذشت. هرژه در این مستند، در رابطه با تن‌تن در تبت صحبت کرد و اشاره کرد چگونه این داستان به شخصی‌ترین داستان تن‌تن تبدیل شده است. 

در اواخر سال ۲۰۰۵ تا اوایل ۲۰۰۶، تئاتر موزیکالی بر اساس این داستان، در مرکز هنرهای باربیکن لندن، روی صحنه رفت. روفوس نوریس وظیفه کارگردانی این تئاتر را بر عهده داشت. در سال ۲۰۱۰، کانال تلویزیونی Arte،‌ یکی از قسمت‌های مستند «به دنبال ردپای تن‌تن» را به این داستان اختصاص داد و به هیمالیا سفر کرد تا منابع الهام هرژه برای این داستان را بررسی کند.  از ماه می تا سپتامبر سال ۲۰۱۲، موزه هرژه، نمایشگاهی با تمرکز روی این داستان برگزار کرد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده