در قسمت اول مقاله برترین روایات داستانی دنیای بازی‌ها، با هشت اثر برتر این صنعت آشنا شدیم که داستان‌سرایی بسیار جذابی را به مخاطب ارایه داده‌اند. در ادامه مقاله قبل، به معرفی هفت اثر برتر دیگر از نظر روایت داستانی می‌پردازیم. با زومجی همراه باشید.

توجه: در این مقاله سعی شده تا در حد امکان از لو رفتن داستان برای افرادی که با این بازی‌ها آشنایی ندارند جلوگیری شود تا نهایت لذت را در هنگام انجام آن‌ها تجربه کنند.

silent hill 2

Silent Hill 2 .۷

سازنده: سرگرمی‌های کامپیوتری کونامی توکیو
ناشر: کونامی
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360/ پلی‌استیشن 3/ ایکس‌باکس/ پلی‌استیشن 2
سال انتشار: ۲۰۰۱
سبک: ترسناک/ بقا
نویسنده: هیرویوکی اُواکو

Silent Hill 2 را می‌توان یک شیطان گمراه کننده در داستان‌سرایی به مخاطب معرفی کرد. سری Silent Hill از جمله بازی‌های ترسناکی است که وحشت را در قدم به قدم لحظات بازی در رگ‌های شما جاری می‌کند. بر خلاف بازی‌هایی که به شکل آنی و لحظه‌ای ترس را به مخاطب منتقل می‌کنند، Silent Hill آرام آرام ترس را زیر پوست و گوشت بازیکن رشد می‌دهد و این کار را آن قدر ادامه می‌دهد تا با هر صدا و با هر حرکت، توهم و هراس وجود مخاطب را فرا بگیرد. شاید در نسخه‌ آخر بازی این ترس نسبت به قبل کمتر و آرام‌تر بود، اما در گذشته و مخصوصا در Silent Hill 2 همه چیز فرق می‌کرد. داستان از جایی شروع می‌شود که جیمز ساندرلند نامه‌ای از همسرش دریافت می‌کند  که از او می‌خواهد تا به شهر سایلنت هیل برود. اما این نامه زمانی به دست جیمز رسیده بود که همسرش یک سال قبل فوت شده است. او که چیزی برای از دست دادن ندارد، به سمت شهر تپه خاموش حرکت می‌کند. جیمز که ذهنش پر از سوال‌های مختلف شده بود، هر چیزی را انتظار داشت جز بلاهایی تاریک‌تر و بسیار پیچیده‌تر. Silent Hill 2 داستان بغرنج و پیچیده خود را در چندین سطح و راه مختلف بیان می‌کند. هیچ چیز در Silent Hill شفاف نیست و از خیابان‌ها گرفته تا شخصیت‌هایی که با آن‌ها رو به رو می‌شوید، و حتی دشمنان بازی همگی به شکلی سلسله‌وار برای شما سوال طرح می‌کنند. نماد پردازی در Silent Hill 2 نقش بسیار مهمی را در بازی ایفا می‌کند. مثلا هر موجود زنده‌ای که در بازی با آن رو به رو می‌شوید نماد و سیمایی از روح در هم پیچیده جیمز ساندرلند است. روحی که از گناه‌های مختلف لبریز شده است. پایان بازی درست بر اساس رفتاری که شما با جیمز در طول بازی دارید متفاوت خواهد بود. این رفتارها جزیی هستند و خواندن نامه‌های مرموز، گفت و گو با دیگر شخصیت‌ها و تصمیماتی که می‌گیرید در انتهای بازی به ثمر می‌نشینند. در انتها ممکن است شما تمام یک‌دلی و هم فکری خود را با جیمز از دست بدهید یا در نقطه مقابل ممکن است بیش از پیش با او هم نظر و هم‌دل شوید. کدام بازی مدرن در این روزها وجود دارد که بازیکن را در دنیایی عجیب و پر از سوال رها کند؟ آن هم دنیایی که خود شخصیت بازی یکی ازمعماهای بزرگ آن اثر باشد؟

 

alan wake

Alan Wake .۶

سازنده: استودیو رمدی
ناشر: مایکروسافت
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360
سال انتشار: ۲۰۱۰
سبک: ترسناک/ بقا
نویسنده: سم لیک

هنگامی که صحبت از سم لیک باشد، هر شخصی که او را بشناسد انتظار یک داستان‌سرایی و روایتی فوق‌العاده را دارد. Alan Wake نه تنها این امر را عملی کرد، بلکه فراتز از آن نیز ظاهر شد. سم لیک با الهام گرفتن از بهترین‌ آثار استفن کینگ و دیوید لینچ، داستانی عجیب و غیر منتظره را برای آلن ویک ترتیب داده است. آلن ویک نویسنده‌ای مشهور است که در دورانی آشفته به سر می‌برد. او برای یافتن آرامش، همراه با همسر خود به برایت فال سفر می‌کند، مکانی که در آرامش خود، ترس و تاریکی را جای داده است. هنوز به انتهای یک شب از استراحت آلن ویک نگذشته بود که تاریکی به سراغ آن‌ها می‌آید. این تاریکی غریب به شکل عجیبی آلیس، همسر آلن را در دریاچه کنار کلبه ناپدید می‌کند. آلن هیچ چیز از این تاریکی نمی‌داند. از کجا آمده؟ هدفش چیست؟ از او چه می‌خواهد؟ طبق عادت خوب سم لیک، همانند مکس پین او از شخصتی استفاده کرده که هر بازیکنی به راحتی با او خو می‌گیرد. شخصیتی بسیار عادی همانند بسیاری از مردمی که در دنیای واقعی با آن‌ها برخورد می‌کنیم. چیزی که باعث شد داستان بازی به شکل عجیب در ذهن طرفداران باقی بماند، اتمسفر بازی است. بسیاری از مواقع عادت داریم بازی‌های ترسناک و دلهره‌آور را در محیط‌هایی خونین، ترک شده و عجیب و غریب ببینیم. اما سم لیک با بازی Alan Wake این موضوع را کاملا تغییر داد. در Alan Wake با اتمسفری بسیار تاریک و خاموش اما طبیعی و واقعی  رو به رو می‌شویم. شهری کوچک، با جمعیت کم، دریاچه‌ای آرام با رود‌هایی خروشان، تاریکی شب همراه با نور عمیق ماه، جنگل با درختانی که مِه غلیظ از لا به لای آن‌ها همانند شبح عبور می‌کند و در آخر، دشمنانی که در هیچ بازی دیگر همانند آن‌ها را ندیده بودیم؛ تاریکی. تاریکی دشمن اصلی آلن ویک است و قصد دارد در وجود او جاری شود تا آلن را به تصرف خود درآورد. تنها چیزی که آلن ویک قادر است با آن در برابر این تاریکی ایستادگی کند، چیزی نیست جز نور. روایت بازی هنگامی جالب‌تر و جذاب‌تر می‌شود می‌شود که دست نوشته‌های مختلفی را در سرتاسر فضای بازی پیدا کنید و شروع به خواندن آن‌ها کنید. مراحل و داستانی که به بهترین شکل ممکن در حالت اپیزودی رفته رفته آشکار می‌شوند و شما بیشتر و بیشتر در این تاریکی غرق می‌شوید. آلن ویک هرگز مطمئن نبود با چیزی که رو به رو شده واقعی است یا خیر، اما او تنها این را می‌دانست که عاشق همسرش است و این تنها دلیلی است که باید با تاریکی مبارزه کند.

bioshock

BioShock .۵

سازنده: 2K
ناشر: استودیو 2K
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360/ پلی‌استیشن 3
سال انتشار: ۲۰۰۷
سبک: تیراندازی اول شخص
نویسنده و کارگردان: کن لواین

وقتی کن لوین کارگردان و نویسنده یک بازی باشد، خیلی راحت می‌توان آن اثر را یکی از جاودانه‌های این صنعت نامید. بدون هیچ شک و تردیدی، سری BioShock یکی از همین آثار ماندگار دنیای گیم است. گیم‌پلی جذاب، اتمسفر فوق‌العاده گیرا و از همه مهم‌تر روایتی جدید که به دست کن لوین نوشته و کارگردانی شده است. داستان بازی در سال ۱۹۶۰ رخ می‌دهد. جایی که شخصیت بازی BioShock به نام جَک که مسافر یک هواپیما است، در یک حادثه سقوط می‌کند و در اقیانوس اطلس ناپدید می‌شود. اما جک تنها بازمانده این حادثه است که در نهایت خود را در شهری زیر آب به نام رَپچر می‌بیند. این شهر عجیب به دست اَندرو رایان، مردی ثروتمند خلق شده است. رپچر به یک تیمارستان عجیب و غریب تبدیل شده بود، فضایی که از خوش‌گذرانی‌، حرص، تباهی و فساد مطلق لبریز شده است. در کنار این شهر عجیب، اَندرو رایان نیز یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های سیاستمدار و منفی دنیای بازی‌ها به شمار می‌رود. حضور شخصیت‌های عجیب در روایات شهر رپچر همگی ادغامی از فلسفه، حکمت، سیاست و دیپلماسی است. اما فراتر از این موارد، شهر رپچر خانه‌ ترس و وحشت نیز به شمار می‌رود. اتمسفر فوق‌العاده‌ای که همراه با فوران‌های خونین همراه است، تجربه‌ای عجیب را به عنوان یک بازی اول شخص تیراندازی خلق کرده است. تک تک نکات مثبت و دلهره‌آور بازی با روایت داستانی پیچیده‌ای که از ذهن کن لوین نشات گرفته‌اند، معنا و مفهومی عمیق پیدا می‌کنند. تاریخچه رپچر، از شروع باشکوه آن تا پایان پریشان و ملالت‌آورش توسط ساکنین این شهر در فایل‌های صوتی مختلف ضبط شده تا با یافتن آن‌ها، از ذره ذره اطلاعات و حوادث این شهر اسرارآمیز با خبر شویم. گوش دادن به صدای مردمی که از حنجره‌ آن‌ها افسردگی، ترس و خستگی را حس می‌کنیم، باعث می‌شود تا اتمسفری که لبریز از وحشت است، بیش از پیش دلگیر کننده باشد. BioShock بدون شک لایق حضور در  لیست بازی‌هایی است که روایت آن با در هم آمیخته شدن فضا و طراحی‌های ناب، داستانی جاودانه را در دل بسیاری از گیمرهای دنیا به یادگار بگذارد.

 

dark souls

Dark Souls .۴

سازنده: فرام سافت‌ور
ناشر: باندای نامکو
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360/ پلی‌استیشن 3
سال‌های انتشار: ۲۰۱۱/ ۲۰۱۴/ ۲۰۱۶
سبک: اکشن نقش‌آفرینی
نویسنده و کارگردان: هیدتاکا میازاکی

شاید تعجب کنید که چرا Dark Souls را به عنوان یکی از بهترین روایات و داستان‌سرایی‌های دنیای بازی‌ها انتخاب کردیم. خیلی از بازی‌های ویدیویی با ساخت و بازگو کردن خط‌های داستانی بیش از حد، بازی خود را به سمت سینمایی بودن و البته ساده بودن سوق می‌دهند. همین امر باعث می‌شود تا بازیکن فقط در لحظات بازی درگیر باشد، آن هم نه درگیر داستان، بلکه درگیر گیم‌پلی.  اما Dark Souls همراه با ذهن خلاق و پیچیده پشت آن یعنی هیدتاکا میازاکی، این موضوغ را تغییر داد و سبک سیاق داستان‌سرایی را به شکلی دیگر برای بازیکن روایت کرد. Dark Souls بازیکن را فقط در یک لحظه درگیر نمی‌کند. برعکس، شما را به درگیر شدن با داستانی که چه در لحظات بازی و چه در لحظاتی که از آن دور هستید دعوت می‌کند. شما باید خود را در دنیای بازی جای دهید، درگیر شوید و قطعه‌های کوچک روایت دنیای بازی را به دست آورید. در انتها با کنار هم گذاشتن این قطعه‌های کوچک که حتی شاید تنها یک خط یا چند کلمه باشند، به داستانی عجیب، مرموز و عمیق خواهید رسید. پشت هر یک از نسخه‌های سری Souls یک آداب و رسوم خاصی وجود دارد. شما در هر یک از قسمت‌های آن‌، همانند یک مشعل کوچک در معبدی تاریک از یک داستان‌سرایی عمیق هستید. این مشعلی که آتشی سرد روی آن سوسو می‌زند را باید در لحظه‌ لحظه گام‌های خود در این دالان به دست بگیرید و خودتان رمز و رازهای آن را کشف کنید. داستان سری Dark Souls در دنیایی سرگردان، درمانده و متروک روایت می‌شود، دنیایی که متکی به یک تعادل جاودانه بین آتش و تاریکی است. تعادلی بین این دو عنصر تباهی و آشوب که تنها با این موضوع آغاز می‌شود: هنگامی که شعله‌های دنیا آغاز به ناپدید شدن می‌کنند، مخلوقات قدرتمندی که در تصاحب اربابان و هستند، برای زندگی و آزادی خود تلاش می‌کنند. اما غافل از این‌که این تلاش و تقلا دنیا را به سمت هرج و مرج، بی‌نظمی و آشفتگی می‌برد؛ این درست همان زمانی است که شما، بازیکن دنیای Dark Souls، وارد می‌شوید. حتی همین جمله‌ آغازین که شما را در این دنیا رها می‌کند، پر از سوال‌های مبهم است. هرچقدر خود را درگیر بازی کنید، با ماجراها و روایاتی رو به رو می‌شوید که با اینکه از تاریکی و ناامیدی لبریز، اما در عین حال عمیق و پیچیده هستند. شخصیت‌هایی در بازی وجود دارند که هر کدام داستان خاص و منحصر به فرد خود و دنیایی که در آن هستند را بازگو می‌کنند. آن‌ها داستان خود را شاعرانه و غم‌بار بیان می‌کنند و با گوش دادن به صحبت آن‌ها از فلاکت، ناامیدی و پوچ بودن زندگی تک تک موجودات این دنیا با خبر خواهید شد. اگر داستان آن‌ها را کنار هم بچینید، با قوسی وسیع‌تر از داستان Dark Souls رو به رو خواهید شد. در کنار این موارد، وجود اتمسفری فوق‌العاده گیرا و به یاد ماندنی کمک شایانی به قصه تاریک بازی کرده است. Dark Souls شما را در یکی از برترین و متفاوت‌ترین داستان‌سرایی‌های غیر خطی دنیای بازی‌ها غرق می‌کند.

 

walking dead

The Walking Dead .۳

سازنده: استودیو تِل تِیل
ناشر: استودیو تِل تِیل
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360/ پلی‌استیشن 3/ اکس‌باکس وان/ پلی‌استیشن 4
سال انتشار: ۲۰۱۲
سبک: ماجراجوی گرافیکی/ درام فعل و انفعالی
نویسنده: سین وانامن/ مارک دارین/ گری ویتا

سری Walking Dead طرفداران بی‌شمار  خود را دارد. شاید سریال این مجموعه دیگر همانند فصل‌های اول خود چنگی به دل نزند. اما از طرفی دیگر، فصل اول The Walking Dead ، همان بازی زیبایی که استودیو تل تیل ساخت، جزو فراموش نشدنی‌ها محسوب می‌شود. این استودیو با داستان‌سرایی جذاب این مجموعه همراه با با سبک و سیاق روایی خاص خود، اثری را به جا گذاشت که توانست  بهترین بازی سال ۲۰۱۲ لقب بگیرد. داستان این فصل مربوط به شخصی به نام لی ایورت می‌شود. مجرمی که در راه زندان، سوار بر ماشین پلیس است. اما درست در همین لحظه، آخرالزمان زامبی‌ها شروع می‌شود و به شکل کاملا ناگهانی زندگی لی ایورت دگرگون می‌شود. او در بین راه، با دختر بچه‌ای به نام کلمنتاین رو به رو می‌شود ، دختری که خانواده‌اش در هنگام وقایع آخرالزمان، به مکانی دیگر سفر کرده بودند. بر خلاف بسیاری از بازی‌های آخرالزمانی دیگر، داستانی خالص از بقا را تجربه خواهیم کرد. برای این امر نیز هیچ گونه اسلحه‌ای برای آسودگی خاطر در بازی وجود ندارد و بسته‌های سلامتی در بازی بی‌معنی هستند. اما در نقطه مقابل، قدرت سخنوری و تصمیم گیری شما باعث می‌شود تا در دنیای بازی زنده بمانید و در کنار دیگر افراد دوام بیاورید. هرچقدر که در طول داستان جلو بروید، با شخصیت‌های مختلفی رو به رو خواهید شد که زنده ماندن یا مرگ آن‌ها سوال‌های زیادی را در طول بازی ایجاد می‌کند. با اتمسفری که تل تیل برای بازی در نظر گرفته، حسی غم‌انگیز و تاریک را در سرتاسر بازی تجربه خواهید کرد و ممکن است در هر لحظه شاهد مرگ همراهان خود باشید. اما این وظیفه شما نیست که از همه مراقبت کنید، این تنها کلمنتاین است که ارزشش را دارد. زنده نگه داشتن او یک چیز است و بی‌گناهی و لطافت او در میان این آخرالزمان خونین چیز دیگر است که باید با قدرت زبان خود احساسات او را کنترل کنید. The Walking Dead  داستانی بسیار جذاب از این مرد و دختر را روایت کرد که با شخصیت‌های مختلفی رو به رو می‌شوند. بازی به شکلی زیبا دنبال می‌شود که توقف آن برای بازیکن بسیار سخت است.  در انتها نیز با پایانی رو به رو می‌شویم که تمام لحظاتی که پشت  سر گذاشتیم را برای همیشه در ذهن حک می‌کند.

 

mass effect

Mass Effect Trilogy .۲

سازنده: بایوور
ناشر: الکترونیک آرتز
پلتفرم: ویندوز مایکروسافت/ ایکس‌باکس 360/ پلی‌استیشن 3/ ایکس‌باکس وان
سال‌های انتشار: ۲۰۰۷/ ۲۰۱۰/ ۲۰۱۲
سبک: اکشن نقش‌آفرینی/ تیراندازی سوم شخص
نویسنده: درو کارپیشن/ مک والترز

در سه‌گانه‌هایی که اعضای استودیو بایوور می‌سازند، سخت می‌توان اثری را یافت که هر سه نسخه آن با یک‌دیگر در ارتباط نباشند. مخصوصا وقتی صحبت از اثری به یاد ماندنی مانند Mass Effect شود. این بازی در قالب سه شماره عرضه شد و هر لحظه از داستان بازی به شکل قابل توجه‌ای با دیگر قسمت‌های آن در ارتباط بود. اگر در قسمت اول یک تصمیم بگیریم، ممکن است بعدها در قسمت‌های دیگر اثر آن را مشاهده کنیم. به راحتی می‌توان گفت که Mass Effect توانسته است یکی از بهترین داستان‌سرایی‌های آثار علمی تخیلی را از خود به جای بگذارد. گرد هم آوردن افراد مختلف از سرتاسر کهکشان در کنار هم، به دست آوردن چیزهای غیر ممکن، نجات کهکشان و مقابله با بیگانگان شیطان صفت همه و همه در سه‌گانه Mass Effect به خوبی ارایه شدند. Mass Effect با این که یک بازی مدرن به شمار می‌رود، اما حسی کلاسیک را در خود جای داده که بازیکن در نقش فرمانده شپرد در آن نقش‌آفرینی می‌کند. کهکشان تحت خطر حملات بیگانگانی باستانی قرار گرفته و فرمانده شپرد باید اعضای گروه خود را در دل کهکشان، دور یک میز در سفینه نورمندی جمع کند تا برای نجات دنیا تصمیم گیری کنند. همان‌طور که همراه با یاران عجیب غریب و بسیار متفاوت خود در کهکشان پهناور سفر می‌کنید، با تک تک آن‌ها رابطه‌ای خاص و اجتماعی برقرار خواهید کرد. همچنین در طول مسیر با تصمیماتی بر خورد می‌کنید که نه تنها در داستان، بلکه بر دیگر شخصیت‌های بازی نیز تاثیر خواهد گذاشت. حتی مرگ و زندگی آن‌ها به تصمیمات شما گره خورده است. جذابیت و نبوغ داستان‌سرایی بازی تنها به نجات دنیا ختم نمی‌شود، بلکه صمیمیت، قاطعیت و دوستی شما با دیگر افراد در سفینه نورمندی نقش بسیار پر رنگی در این روایت دارد. Mass Effect یک دنیای واقعی از زندگی را بازگو می‌کند. همه چیز در آن با فعل و انفعالات تصمیمات بازیکن ساخته شده است و شخصیت‌ها و حتی طراحی سیارات مختلف در آن کمک شایانی به بزرگی این بازی در قصه گویی کرده‌اند. Mass Effect با ادغام داستان‌های فرعی جذاب در کنار نجات دادن کهکشان توانست یکی از بهترین روایات علمی تخیلی دنیای بازی‌ها را رقم بزند.

 

the last of us

The Last of Us .۱

سازنده: ناتی داگ
ناشر: سرگرمی‌های کامپیوتری سونی
پلتفرم: پلی‌استیشن 3/ پلی‌استیشن 4
سال انتشار: ۲۰۱۳
سبک: اکشن ماجراجویی/ ترسناک/ بقا
نویسنده و کارگردان: نیل دراکمن

بحث آخرالزمان، مخصوصا وقتی که با زامبی‌ها همراه باشد، سال‌های سال است که در صنعت گیم و سینما جا باز کرده و به نوعی  تکراری شده است. آخرالزمانی که در آن حضور آدم‌های خوب، آدم‌های بد، حوادث غم‌ انگیز، تصمیمات قهرمانانه و در آخر نیز رستگاری شخصیت‌ها به یک عادت همیشگی تبدیل شده است. اما بازی The Last of Us همه این موضوعات را تغییر داده است. روایتی که استودیو ناتی داگ برای این بازی تدارک دیده، با حضور شخصیت‌های کاریزماتیک و اتمسفری متفاوت،  رنگ و بویی واقعی به خود گرفته است. کاراکتر اصلی بازی که جوئل نام دارد، یک قهرمان نیست. حتی شخصیت‌های دیگر بازی قهرمان نیستند. مردم در آن بسیار عادی هستند و هیچ کدام از آن‌ها در ابتدای بازی چهره‌ای دوست داشتنی به شمار نمی‌روند. آن‌ها فقط انسان‌های شکست خورده و درمانده‌ای هستند که سعی دارند در این دنیای اسفناک زنده بمانند. داستان بازی در مورد آمریکایی در زمان آینده است که در سال ۲۰۱۳، با شیوع بیماری قارچی، انسان‌ها در آن تبدیل به موجوداتی آدم‌خوار شده‌اند. در این بین دختر بچه‌ای به نام الی که دنیای قبل از شیوع بیماری را ندیده است، نسبت به بیماری ناگواری که دنیا را دگرگون کرده، مصون و در امان است. در طی حوادث مختلف، این وظیفه به جوئل، مرد چهل و خورده‌ای ساله بازی واگذار می‌شود تا از الی محافظت کند و در طی روایت‌های مختلف او را برای یافتن درمان بیماری به دست محققین بسپارد. جوئل در ابتدا یک مرد خسته و بی‌حوصله است که دختر خود را در این حادثه آخرالزمانی از دست داده است. اما وقتی با الی آشنا می‌شود، آرام آرام رفتارش تغییر می‌کند و الی مهم‌ترین شخص زندگی او می‌شود.  The Last of Us سعی نکرده تا با ارایه یک داستان پیچیده و بهم ریخته مخاطب را درگیر فهمیدن یا درک کردن داستان کند. بلکه با ساده‌ترین شکل ممکن، با آرامشی خاص و با دو شخصیت کاملا متفاوتی که در کنار هم قرار می‌دهد، بازیکن را قدم به قدم شیفته خود می‌کند. طراحی مراحل بازی نیز کمک شایانی برای داستان‌سرایی انجام داده‌ است. مراحلی بعضا ترسناک، درگیر کننده و هیجان‌انگیز باعث شده‌اند تا هیچ‌گاه احساس خستگی یا تکراری بودن به بازیکن دست ندهد. حتی در این زمانه تاریک‌ و دلگیری که بازی در آن در جریان است، با مراحلی نفس‌گیر رو به رو می‌شویم که قصد دارند امید را در میان هرج و مرج آخرالزمانی، به جوئل و الی منتقل کنند. استودیو ناتی داگ با ساخت The Last of Us ثابت کرد که دنیای آخرالزمان نمی‌تواند همیشه خشک و بی‌روح باشد، نمی‌تواند همیشه داستان‌های تکراری را در خود جای دهد و همیشه یک کلیشه را دنبال کند. آن‌ها به همه یاد دادند که اگر یک داستان کلیشه‌ای در دست دارید، باید جوری آن را روایت کنید که مخاطب شیفته آن شود. استودیو ناتی داگ با کنار هم قرار دادن یک مرد چهل ساله در کنار دختری چهارده ساله، توانست به شکل عجیبی  بالانس را بین  امید و ترس رعایت کنند. The Last of Us نمونه بارز یک اثر بی‌نقص است که قصه زیبای خود را ساده و بی آلایش، با گام‌های آهسته اما پیوسته برای مخاطب روایت می‌کند.

 

مطمئنا بازی‌های زیادی هستند که می‌توانستند در این لیست  حضور پیدا کنند. آثاری بزرگی چون ماجراهای دکتر فریمن در Half-Life، داستان عجیب Portal 2، زندگی اتزیو آدیتوره در Assassin's Creed 2، مبارزات کهکشانی و حماسی مسترچیف و کورتانا در سری Halo، گرگ سفید دنیای بازی‌ها یعنی گرالت آو ریویا در ماجراهای The Witcher  و بسیاری دیگر که برای معرفی آن‌ها نیاز به طوماری بلند بالا است. به نظر شما کدام بازی برترین داستان‌سرایی  تاریخ بازی‌ها را به مخاطب ارایه داده است؟

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده