// شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۰۰

اپیزود هشتم سریال Mr. Robot با یک پیچشِ غیرمنتظره مواجه شد

سریال هک، امنیتِ سایبری و کامپیوتر‌محورِ «آقای ربات» در اپیزود هشتمش وارد مسیر تازه‌ای شد و حسابی به تماشاگرانش رو دست زد. در این مقاله زومجی نگاهی به این اپیزود جالب انداخته است.

بیشتر بحث و گفتگو‌های شکل گرفته پیرامون سریال «آقای ربات» و شاید مهم‌ترین عنصری که این سفر به نیویورکِ دیجیتالی را جدا از نمایش واقع‌گرایانه‌ای دنیای هکرها، دیدنی و درگیرکننده کرده است، ماهیت «واقعیت» است؛ خیلی زود بعد از پخش چند اپیزود سوال‌های بسیاری درباره‌ی اینکه آیا شخصیت اصلی قصه، الیوت راستگو است یا نه، ذهن تماشاگران را به خودش جلب کرد. اینکه آیا الیوت راوی مطمئنی است؛ چیزهایی که به ما نشان می‌دهد، آدم‌هایی که با آنها ملاقات می‌کنیم و اتفاقاتی که می‌افتد، حقیقت دارند یا فقط زاده‌ی تخیلِ قدرتمندش هستند.

mr-robot-carly-chaiken_article_story_large

اینجا بود که تئوری تایلر دردن از فیلم «فایت کلاب» طرفداران زیادی پیدا کرد و به نزدیک‌ترین و بهترین پاسخِ بییندگان تبدیل شد. اما از ابتدا مشخص بود اگر تئوری تایلر دردن هم واقعیت نداشته باشد، باز ما بدون‌شک در دنیای تماما فیزیکی و مستحکمی زندگی نمی‌کنیم. تمرکز فراوانِ سریال روی زندگی وابسته‌ی بشر به  ارتباطاتِ وای‌فای و بُردهای کامپیوتری، مونولوگ‌های درونی الیوت و رفتارش که در موقعیت‌های مختلف تغییر می‌کند و حالت صورتِ همیشه بهت‌زده‌اش، اولین نشانه‌هایی بودند که خبر از ریشه داشتنِ دنیای الیوت در بخشی از توهماتش می‌دادند. خب، بعد از چندین هفته گمانه‌زنی، «آقای ربات» در این اپیزود آن پرده‌ی مخفی‌کننده را برداشت و ما را در مقابل واقعیتی قرار داد که شاید خیلی از ما انتظار فاش شدن بخشی از آن را داشتیم، اما مطمئنا فکر همه‌جایش را نکرده بودیم.

این هفته «آقای ربات» برخلاف تمام نظریه‌پردازی‌های طرفداران توانست غافلگیرکننده باشد و به‌طرز دل‌انگیزی دورمان بزند

این هفته «آقای ربات» برخلاف تمام نظریه‌پردازی‌های طرفداران توانست غافلگیرکننده باشد و به‌طرز دل‌انگیزی دورمان بزند. چرا؟ یکی از ترس‌های من از سریال این بود که نکند تئوری تایلر دردن حقیقت داشته باشد. می‌دانم، اگر چنین چیزی حقیقت داشت، ممکن بود از اینکه توانسته بودیم از مدت‌ها جلوتر دست نویسنده را بخوانیم، به خودمان ببالیم و آفرین بگوییم. اما این‌طوری مطمئنا بزرگترین رازِ سریال بدون اینکه تاثیری روی ما بگذارد، فاش می‌شد و این مسئله ضربه‌ی بدی به درگیرکنندگی داستان در ادامه می‌زد. اما خوشحالم که سازندگان حداقل یکی-دو قدم جلوتر از ما بودند. ورود نویسندگان به مسیر تایلر دردن اتفاقی بود که برای همه مثل روز روشن بود، اما آنها که ظاهرا از خطر پیش‌بینی‌پذیر بودن داستان‌شان آگاه بودند، به سمت دیگری پیچیدند. بله، قبول دارم. اینکه «آقای ربات پدر الیوت است» تئوری پُرطرفدار دیگری بود، درست است اما حتی اگر شما از قبل رابطه‌ی آنها را کشف هم کرده باشید، قضیه هنوز آنقدر پیچیده‌ است که تعجب‌تان را برانگیزد. در این اپیزود با یکی از لحظاتِ به‌یادماندنی تلویزیون طرف بودیم که در عرض چند ثانیه می‌توانست فک‌تان را بیاندازد؛ اینکه الیوت یک‌جور مشکل روانی دارد که طبق گفته‌ی دارلین، خواهرش، هر از چند گاهی همه‌چیز را به‌طور کلی فراموش می‌کند، موضوعی است که نه تنها لحظات پایانی این اپیزود را به دقایقی دیوانه‌وار تبدیل کرد، بلکه هرچه تاکنون دیده‌ایم را نیز زیر سوال بُرد و به‌طرز ترسناکی تعداد بسیار زیادی از احتمالات، افکار و نظریه‌های دیگری را جلوی‌مان قرار داد.

خب، ظاهرا آقای ربات، پدر الیوت است و دارلین، خواهرش. البته حالا که به گذشته نگاه می‌کنیم، به پیشانی می‌زنیم که چرا زودتر فکرش را نکرده بودیم. رمی مالک و کارلی چایکین از نظر فرم صورت با آن لب‌های بادکرده، چشم‌های ورقلمبیده‌ و چهره‌ی کشیده به یکدیگر شباهت دارند. تازه، خواهر و برادر بودنشان توضیح می‌دهد که چرا دارلین اینقدر با الیوت راحت بود، بدون اجازه وارد آپارتمانش می‌شد، دوش می‌گرفت، لباس‌های الیوت را قرض می‌گرفت و او را مثل یکی از اعضای خانواده‌اش نصیحت می‌کرد. در اوایل همین اپیزود اتفاقاتی افتاد که باز به رابطه‌ی برادر-خواهری‌شان اشاره می‌کرد. وقتی دارلین یک تفنگ دزدی به دست الیوت داد، داشت به او یادآور می‌شد تا نه فقط اف‌سوسایتی، بلکه اینطوری از خودشان هم مراقبت کند. چرا دارلین به او کمک کرد تا به تلفنِ گیدینِ دسترسی پیدا کند یا چند شب پیش، چرا او در ماجرای فرار از زندان قاطی شد؟ اینها را به‌علاوه‌ی دوستی دارلین و آنجلا کنید که قبل از این تا آنجا که به یاد می‌آورم، آنها را کنار هم ندیده بودیم، اما ناگهان آن سکانسِ باشگاهِ باله، حرکتی از سوی نویسنده بود تا ما را برای افشای نهایی آماده کرده و روی فراموشی عجیبِ الیوت تاکید کند. اکنون با تمام اینها، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اینکه دارلین خواهرِ الیوت است نه دلیلی بر زودباوری ما و نه استمرارِ سریال روی «راستگو نبودنِ الیوت» است. چیزی که اینجا با تغییری اساسی مواجه می‌شود، طرز نگاه و برداشت ما از الیوت است. ما همیشه می‌دانستیم الیوت راویِ غیرقابل‌اعتمادی است. ثابت شدن این حقیقت نمی‌تواند رویدادِ خیلی بزرگی باشد. نکته‌ی شگفت‌آور و سورپرایزکننده‌ی اصلی این اپیزود، «مقدار» غیرقابل‌اعتماد بودن اوست.

اما حالا چی؟ واقعا نمی‌دانیم چی به چیه و کی به کیه! حتی الیوت هم دیگر نمی‌داند چه کسی است

در این میان، تاثیری که این افشا روی نگاه ما به شخصیت الیوت می‌گذارد هم قابل‌بررسی است. ما آنقدر با الیوت زمان گذراندیم که به او اهمیت دهیم و او را به خاطر نگاه و سلیقه‌ی متفاوتش به زندگی مُدرن دوست داشته باشیم. به همین دلیل، از اینکه می‌بینیم او اینقدر بی‌پناه، گمراه و ضربه‌خورده است، احساس ناراحتی و همدردی می‌کنیم. رمی مالک هم آنقدر با هنرنمایی خارق‌العاده و ظریفش در جزییات‌بخشی به آسیب‌پذیری و بیرون ریختنِ هراس اعماق وجود الیوت عالی است که نمی‌توانیم برای مراقبت از این آدم جلوی خودمان را بگیریم. البته این افشا مثل کمی خیانت و نامردی از سوی الیوت هم احساس می‌شود. اگرچه از ابتدا می‌دانستیم روایتِ الیوت صددرصد قابل‌اعتماد نیست، اما با این حال، باور نکردن برخی از حرف‌هایش سخت بود. من به قضیه این‌طوری نگاه می‌کردم که اگر خودِ الیوت خبر دارد که «ما» را ساخته است، پس تا حدودی در توصیف دنیای اطرافش هم آگاه است. اما حالا چی؟ واقعا نمی‌دانیم چی به چیه و کی به کیه! حتی الیوت هم دیگر  نمی‌داند چه کسی است. پیچش دیوانه‌واری که در آن واحد بسیار هوشمندانه و شجاعانه نیز است و باید امیدوار باشیم عواقب و تاثیری که روی ادامه‌ی داستان می‌گذارد، همین‌قدر بکر و جذاب باشد.

در این موقعیت سوال اصلی این است که الیوت «چقدر» داستان را «عوضی» تعریف کرده است؟ اگر بخواهیم پیش‌بینی کنیم، باید بگویم با فراموشی عمیقی طرف هستیم. اینکه الیوت پدر و خواهرش را در تمام این مدت نمی‌شناخته، نشان می‌دهد حافظه‌ی پاک‌شده‌ی الیوت آنقدری هست که این موقعیت را به‌طرز ویژه‌ای اذیت‌کننده سازد. حالا سوال‌های جالب بیشتری پیش کشیده می‌شود؛ آیا الیوت بلایی سر خودش آورده است؟ آیا این اتفاق مربوط به یک شکست روانی می‌شود که بر اثر اتفاقی در گذشته به وجود آمده؟ چون می‌دانیم فراموشی الیوت در این اپیزود، اولین‌بارش نبوده است. یا اینکه آیا کسی کاری با او کرده؟ آیا چیزی که تایرل درباره‌ی آقای ربات می‌داند، به فراموشی الیوت مربوط می‌شود؟ در حال حاضر، با این افشا نه تنها سوال‌هایی که داشتیم پاسخ داده نشده، بلکه به تعداد آنها اضافه هم شده است. قبل از این اپیزود فقط آن مردانِ سیاه‌پوش و آقای ربات در شعاعِ توهمات احتمالی الیوت قرار می‌گرفتند، اما حالا «همه‌چیز» پایه‌هایشان در حقیقت را سست پیدا می‌کنند. تمام اینها ما را به این سوال می‌کشاند که چه اتفاقی قبل از شروع سریال برای الیوت افتاده است؟ ما می‌دانیم (یا حداقل این‌طوری فکر می‌کنیم) که مواد مخدر، افسردگی، غم و دوران کودکی بد از جمله چیزهایی بوده‌اند که برای سقوط هرکسی به داخل بدبختی و دیوانگی کافی هستند و الیوت هم از آنها بی‌نصیب نبوده است. اما حتما باید اتفاق بزرگ‌تر دیگری افتاده باشد که باعث شود دولت الیوت را لایق یک سال جلساتِ مشاوره و روانشناسی اجباری اما مجانی بداند. او چه کار کرده است؟ نهایتا تاثیر پیچیده‌ و گسترده‌ی این سوال‌ها به حدی است که می‌تواند روی تمام چیزها و آدم‌هایی که تاکنون در داستان دیده‌ایم، اثر گذارد.

mrrobot-key-art

راستی، همه‌ی سوال‌هایمان به الیوت خلاصه نمی‌شود. حالا فکر کردن به آقای ربات یا شاید بهتر باشد بگوییم، آقای الدرسون مغزمان را به سوت کشیدن می‌اندازد. اکنون آنقدر علامت سوال بالای سر این کاراکتر می‌چرخد که ممکن است دل‌تان برای زمانی که فقط حقیقی یا حقیقی نبودن او موضوع بحث بود، تنگ شود. اگر هم قبول کنیم او پدر الیوت و دارلین است، معمای اصلی این است که چرا او نمُرده است و چرا پیر نشده و چرا همان کُتی که سال‌ها پیش می‌پوشیده را هنوز به تن دارد. اینها را به علاوه‌ی رابطه‌ی او و تایرل و رازی که او از آقای ربات می‌داند، کنید تا حسابی تا هفته‌ی بعد مغزتان مشغول باشد. در این میان، این هفته باز شاهد یک قشرق دیگر از سوی آقا و خانم وِلیک بودیم. آیا کاری که همسر حامله‌اش برای به تعویق انداختنِ دستگیری‌اش کرد، کافی است؟ باید صبر کرد و دید! اصلا این زن و شوهر خودشان به تنهایی معمای در بسته‌ای هستند. این همه دیوانه‌بازی و تلاش‌های ناامیدانه برای یک «ترفیع» یعنی چه؟ چرا او اینقدر برای خانه‌‌ و استخری مجلل‌تر زور می‌زند؟ حتما باید چیزی دیگری پشت این تلاش‌های تا سر حد مرگ باشد که ارزش‌اش را دارد، مگه نه؟

اینقدر سرمان شلوغ شد که یادم رفت به حضور «رُز سفید» اشاره کنم؛ همان رییس مرموز گروه هکرهای قدرتمند «ارتش تاریکی». معرفی او به شکل بَدمن‌های شرور و  غلوشده‌ای که از فیلم‌های جاسوسی انتظار داریم، کاملا درگیرکننده، عجیب اما در عین حال درخور حال‌و‌هوای دنیای سریال بود. بازی درخشان بی‌دی وانگ در این نقش و دیالوگ‌های سریع و ظریفش درباره‌ی زمان، کافی بود تا این صحنه‌ی کوتاه را به یکی از به‌یادماندنی‌ترین و هوشمندانه‌ترین لحظات سریال اضافه کنم.

«آقای ربات» در اپیزودِ هشتمش با چندین افشای غیرمنتظره و سیل سوال‌هایی که به دنبالش آمدند، تجربه‌ی جذابی را ارائه کرد و باری دیگر ثابت کرد که چرا بهترین سریال تابستانِ امسال است. از بازی هیجان‌انگیز و چند مرحله‌ای رمی مالک گرفته تا داستانی که ترسی از ناشناخته بودن ندارد و حاضر است درحالی که فقط دو اپیزود از فصل باقی مانده، تخته‌ی انتظاراتِ تماشاگران را کاملا پاک کرده و معادلاتِ تازه‌ای را روی آن رسم کند.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده