// سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۰۰

نگاهی به نیمه‌ی‌ اول فصل‌ چهارم سریال Arrow

«کمان‌دار» را می‌توان به سادگی یکی از پر طرفدارترین ساخته‌های ابرقهرمانی حاضر در تلویزیون دانست. به بهانه‌‌ی رفتن سریال به تعطیلات نیم‌فصل، زومجی به روند ‌ آن در ۹ قسمت آغازین فصل چهارم نگاهی انداخته است. با ما همراه باشید.

f86652efb228040071680b1aca8370d5d05c8928

بدون شک، «کمان‌دار» یکی از موفق‌ترین سریال‌های شبکه‌ی سی‌دبلیو در سال‌های اخیر است. شجاعت شبکه در آغاز دوباره‌ی یک سریال ابرقهرمانی، آن هم در زمانی که این‌گونه سریال‌ها هنوز به اندازه‌ای که باید و شاید زیاد نشده بودند، باعث شد که الیور کوئین خیلی زود و در همان ابتدای کار، طرفداران زیادی را برای خود دست و پا کند. ماجرا محدود به این نشد و محبوبیت قابل توجه این پروژه، سران دی‌سی را به این فکر وا داشت که از پتانسیل آن و شخصیت‌هایش، خیلی بیشتر از آن‌چه که در ابتدا انتظار می‌رفت، استفاده کنند. با تمام این‌ها، «کمان‌دار» همواره در راس تمام سریال‌های دیگر این مجموعه قرار می‌گرفت و اصولا نگاه مردم به این آثار، طوری شکل گرفته بود که «فلش» و «سوپر گرل» را چیزی بیشتر از اسپین‌آف‌های آن به شمار نمی‌آوردند. متاسفانه، ناتوانی سریال در حفظ هسته‌ی اصلی‌اش باعث شد که حالا پس از چهار فصل، دقیقا هم‌رده‌ی دیگر سریال‌های دی‌سی در نظر گرفته شود و به مانند آن‌ها، از نظر تئوری ارزش و هیجان کمتری نسبت به سریال بعدی این مجموعه یعنی «افسانه‌های فردا» داشته باشد. تمام این‌ها را به علاوه‌ی ناتوانی اثبات‌شده‌ی سی‌دبلیو در حفظ ارزش سریال‌ها پس از چند فصل کنید، تا بفهمید چرا فصل چهارم از همان ابتدا چیزی که باید، نبود.

پس از تمام آن‌چه که در فصل سوم سریال(با آن روند کند و بعضا روی اعصاب‌اش) رخ داد، هیجان حاضر در قسمت‌های طوفانی کمان‌دار در فصل چهارم باعث شد تا در اوایل فصل، چشم‌هایمان را به خیلی از حقایق حاضر در صحنه ببندیم. البته، این موضوع چندان هم بد نیست و حتی شاید بتوان آن را هنر سازندگان در پوشیدن عیب‌های اثرشان دانست، اما مشکل این است که سطح اکشن‌های حاضر در قسمت‌های مختلف، به حدی ایستا و بعضا نامانوس بود که نمی‌توانست این همه عیب را مخفی کند و در برخی مواقع، خواه یا ناخواه ضعیف بودن ایده‌های داستانی حاضر در فصل چهارم را به رخمان می‌کشید. در میان مشکلات بسیار زیادی که در فصل چهارم دیده می‌شود، حذف فاکتورهایی که به کمان‌دار یگانگی و ارزش می‌بخشیدند، از همه بدتر است. در حقیقت، روایت سریال در این ۹ قسمت، به حدی بی‌ربط به آن‌چه در اوایل سریال می‌دیدیم شده است که در بعضی مواقع فراموش می‌کنیم این همان سریالی است که داستان یک شورشگر فعال در شهر فاسدش را روایت می‌کرد. این‌جا، همه چیز پر از جادو شده و زندگی و مرگ شخصیت‌ها هم بی‌معنی شده است. علت هم کاملا مشخص است؛ وقتی که کاراکتر کشته شده در چندین و چند قسمت قبل را به همین مسخرگی زنده می‌کنید، انتظار نداشته باشید که پس از این نگران شخصیت‌هایمان شویم. تازه این‌ها قابل تحمل است. مسخره‌ترین کار سازندگان نشان دادن خطرات پیش آمده در ماجراهای ۵ سال تاریک زندگی الیور، به عنوان صحنه‌هایی است که قرار است به آن‌ها اهمیت دهیم. یکی نیست به این بزرگواران بگوید ما می‌دانیم که الیور زنده مانده، پس نشان دادن او در حال خفه شدن و کات زدن دوباره به زمان حال، به هیچ عنوان اشتیاق تماشای سریال را افزایش نمی‌دهد!

فصل چهارم سریال در روایت تندگویانه‌ای که دارد، از هر ایده‌ی تازه‌ای تهی است و فقط سعی می‌کند جلو برود

از همان لحظه‌ای که پایم را به فصل چهارم سریال Arrow گذاشتم، دنبال آن چیز تازه‌ای بودم که سازندگان وعده‌اش را داده بودند. این که حالا این الیور جدید که از زندگی پارتیزانی رو برگردانده، قرار است چگونه برایمان معنا شود. حدس بزنید چه شد، یک خطر تازه پیش آمد، الیور تمام تصمیمات محکمش را در یک آن فراموش کرد و در لحظه‌ی پایانی تصمیم گرفت که باید به فرد جدیدی تبدیل شود، فردی متفاوت و خاص به نام کمان‌دار سبز(!) فارغ از این که خود این اسم تازه چه‌قدر ابلهانه و خالی از ایده احساس می‌شود، همین یک حرکت سازندگان در ابتدای کار باعث شد تا از فصل چهارم متنفر باشم. به من حق بدهید، وقتی نمی‌توانم به تصمیمات شخصیت‌های سریالی که تماشا می‌کنم اهمیت بدهم، وقتی نمی‌توانم مرگ و زندگی‌شان را جدی بگیرم، وقتی نمی‌توانم آن‌ها را چیزی فراتر از یک سری کاراکتر مقوایی ببینم، تماشای‌شان برایم چه جذابیتی دارد؟

فقط این‌ها هم نیست. فصل چهارم سریال در روایت تندگویانه‌ای که دارد، از هر ایده‌ی تازه‌ای تهی است و فقط سعی می‌کند جلو برود. اگر آن‌طرف فلش را داریم که بخش‌بخش دنیای پیرامون بری الن را با نهایت جزئیات، با توجه به تمام بخش‌های انسانیِ ابرقهرمان قصه به تصویر می‌کشد و در عین حال، همواره زوم را پر رنگ و ترسناک‌تر می‌کند، این‌جا کمان‌دار تبدیل به کلیپ‌هایی بلند شده که برخی از آن‌ها به درام‌های مسخره و پوچ، برخی به نشان دادن عظمت دیمین دارک و برخی هم به صحنه‌های اکشن همیشگی می‌پردازند. در این بین، نکته‌ای که متوجه آن نمی‌شویم ارتباطاتی است که بین الیور کوئین و کمان‌دار وجود دارد. در لباس سبز تازه‌ای که به تن کرده، او صرفا بزن‌بهادر قصه است و بس. در آن سمت، شخصیتی کاملا جدا و بی‌ارتباط به کمان‌دار است که نهایت بحث‌هایش با اشخاصی که محیط اطرافش را پر کرده‌اند، با «قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌ها است» به پایان می‌رسد. در این بین، درخشش فلیسیتی به عنوان شخصی که همیشه می‌خواهد یک عاشق حقیقی باشد از همه بدتر است. علت اصلی این است که او به عنوان معشوقه‌ی الیور، باید حجم قابل قبولی از بار احساسی داستانِ شخصیت اصلی را یدک بکشد و الیور را بیش از پیش پردازش کند، اما برعکس انتظارتان او نه تنها در این کار موفق نیست، بلکه پس از چند قسمت تبدیل به غیرقابل لمس‌ترین شخصیت داستان می‌شود. همین یک مورد برای نشان دادن اوج ضعف سازندگان در خلق شخصیت‌هایی درگیرکننده، کافی به نظر می‌رسد.

فارغ از همه‌ی این‌ها، مشکل اصلی این است که سطحی بودن شخصیت‌ها که در فصل‌های قبل نیز کم و بیش به چشم می‌آمد، نه تنها حل نشده، بلکه به مراتب بدتر هم شده است. به عنوان مثال پیش از این، لارل خواهری بود که همواره دوست داشت در زندگی شلوغش آرامش را پیدا کند. کمی بعد، به خاطر رفتن به یک باشگاه بوکس، به طرزی ناگهانی تبدیل به یکی دیگر از ابرقهرمانان قصه شد. تا این‌جای کار، می‌توانستیم هرگونه که هست این مسخره‌بازی‌های سازندگان را نوعی تازه از قوس شخصیتی بدانیم و با نگاهی آسان از آن‌ها بگذریم اما موضوع در فصل چهارم متفاوت شده است. حالا، با شخصی رو به رو هستیم که دقیقا نمی‌دانم جز جیغ کشیدن و کر کردن گوش دشمنان در میدان جنگ به چه دردی می‌خورد. تازه این فقط لارل نیست که این مشکل را دارد و دیگر شخصیت‌ها نیز کم و بیش چنین عیب و ایراداتی را یدک می‌کشند. در این بین، نکته‌ی حائز اهمیت کم شدن کیفیت اثر به سبب نابودی استخوان‌بندی کاراکترهای آن است. شخصیت‌های سریال، فارغ از ضعفی که در معنی‌شدنشان برای بیننده حس می‌شود و خارج شدن از متدهای بایدی، حتی در روابط ساده با یکدیگر نیز به مشکل خورده‌اند و در کمتر صحنه‌ای، کاری فراتر از بیان چند دیالوگ را انجام می‌دهند.

IMG_1705

در این بین، بدی ماجرا زمانی به اوج خود می‌رسد که مخاطب دقیقا نمی‌فهمد باید به هر کدام از این افراد که در کنار الیور حاضر هستند و نقاط کور دوربین را پر کرده‌اند، چه اندازه اهمیت بدهد و داستان‌های‌شان را با چه جدیتی دنبال کند؟ منظورم این است که سریال حتی خودش هم نمی‌داند دقیقا به هر کاراکتر چه اندازه اهمیت می‌دهد؛ کنستانتین را به شکلی تاریخ‌دار و پر ماجرا از گذشته‌ی الیور وارد داستان می‌کند و بعد از یک قسمت جذب بیننده، از بین می‌برد و از آن طرف، هر چند وقت یک بار مالکوم را به خانه‌ی تیا می‌آورد تا چند جنگ پدر دختری جذاب(!) را نشانمان دهد. با این که نمی‌دانم منظور هر کدام از این سکانس‌ها چیست (هرچند اطمینان دارم هیچ مفهومی ندارند) همواره در آن‌ها به دنبال چیزی برای جذب کردن خودم می‌گردم اما خواه یا ناخواه، به مجموعه‌ای تهی می‌رسم که هر چه بیشتر داخلش را کند و کاو می‌کنم، نا امیدتر می‌شوم. بحثِ این نیست که انتظارات بالایی از «کمان‌دار» داشته باشم، موضوع این است که سریال در خیلی دقایق  با ساده‌ترین استانداردها، فرسنگ‌ها فاصله دارد.

بحث این نیست که انتظارات بالایی از «کمان‌دار» وجود داشته باشد، موضوع این است که سریال در خیلی دقایق  با ساده‌ترین استانداردها، فرسنگ‌ها فاصله دارد

برخلاف موارد بالا، اکشن حاضر در سریال، به همان خوبی همیشه است و حتی در بعضی مواقع در سطحی بالاتر از گذشته احساس می‌شود. با این حال، این اکشن پر زد و خورد(که کپی‌برداری قابل تحسینی از مارول است) حتی به اندازه‌ی نصف آن چیزی که به یاد داریم هم تاثیرگذار نمی‌شود و همیشه به همان حالت بی‌معنی، دقایق خوبی را رقم می‌زند. همان‌گونه که پیش‌تر نیز اشاره کردم، در جایی که امکان دل سوزاندن برای شخصیت‌ها و ارزش بخشیدن به آن‌ها از مخاطب گرفته شده است، چسباندنشان به دیوار و چند ثانیه رو به مرگ بردن آن‌ها هیچ پیامی برای مخاطب ندارد. به همه‌ی این‌ها، مشکل اصلی بخش اکشن یعنی آنتاگونیست اصلی را هم اضافه کنید تا بفهمید اوضاع از چه قرار است. دیمین دارک، شخصیتی که در ظاهر و باطن، نصف راس‌الغولِ بی‌نقصِ فصل سوم هم نیست، به احمقانه‌ترین شکل ممکن تبدیل به دشمنی شده است که باید الیور را به مبارزه بطلبد. اما یک لحظه صبر کنید، ما چرا به این مبارزه اهمیت می‌دهیم؟ آیا الیور به مانند فصل اول ضعیف است و در برابر دشمنانش که با فکر و اندیشه کار می‌کنند قدرتی ندارد؟ آیا به مانند فصل دوم، نقطه‌ی مقابل ترسناکی داریم که مدت‌ها است اندیشه‌ی نابودی الیور را در سر پرورانده و به شکلی پردازش شده به سراغ وی آمده است؟ در آخر، آیا آنتاگونیست افسانه‌ای خارق‌العاده‌ای را داریم که آرامش حاضر در چهره‌اش نابودمان می‌کند و از تمام قدرت‌ها والاتر است و در تک‌تک کلمات‌اش، حس خاصی از عظمت نهفته است؟ نه! این‌جا فقط شخصی را داریم که حضورش در این سریال به حدی غیرمنطقی است که کنار آمدن با او را غیرممکن می‌کند. باور کنید ماجرا بر سر این نیست که ما از شبکه‌ی سی‌دبلیو انتظار خیلی خیلی بالایی داریم، همان‌گونه که در نقد «فلش» گفتم من با مرد کوسه‌ای هم خیلی راحت کنار می‌آیم، چون «فلش» به عنوان سریالی آغاز شد که قرار بود همین علمی‌تخیلی‌های شاید تکراری شده را نشانمان دهد و در این کار موفق بود اما ماجرا برای Arrow و دیمین دارک فرق می‌کند، زیرا تقابل این دو نه به تم اصلی سریال می‌خورد و نه تعلیق خاصی را پدید می‌آورد.

این‌بار ما در یک سریال قهرمان‌محور که مثلا می‌خواهد تمی تاریک داشته باشد، با عنصری به نام جادو رو به رو می‌شویم، چیزی که از ابتدای سریال تا به امروز همواره در حد و اندازه‌ای اندک به چشم آمده است.  به علاوه، سریال حتی نمی‌تواند ما را به مانند قبل امیدوار به دیدن نبردی حماسی کند و از همین حالا، به شدت قابل حدس به نظر می‌رسد. همان‌گونه که همه‌ی شما عزیزان باور دارید، دیمین دارک به اصطلاح خیلی قدرتمند که طبق اطلاعات ما آرزویش زندگی در زیرزمینی است که تنفس در آن امکان‌پذیر باشد (تقصیر من نیست، تا این‌جا سریال همین را به ما فهمانده است)، قطعا با تیری چرخشی از سوی الیور و فقط و فقط با این جمله‌ی عجیب و پر مفهوم «بیاین با هم متحد شیم تا دشمنانمون رو شکست بدیم» که قبل از شلیک‌ تیر بین اعضای گروه رد و بدل شده، به شکلی هیجان‌انگیز می‌میرد! من که خیلی دوست دارم این نبرد را ببینم، شما چه طور؟

سریال حتی نمی‌تواند ما را به مانند قبل امیدوار به دیدن نبردی حماسی کند و از همین حالا، به شدت قابل حدس به نظر می‌رسد

تا پیش از آغاز فصل چهارم، همواره کمان‌دار را با نگاهی آرام و خالی از هر خواسته‌ی اضافی دنبال می‌کردیم و به آن‌چه سازندگان برای خوش‌گذرانی ۴۰ دقیقه‌ای هر هفته مهیا کرده‌ بودند، سخت نمی‌گرفتیم. اما حالا همه چیز عوض شده است، این‌بار با سریالی رو به رو شده‌ایم که هیچ پیام خاصی ندارد، در هیچ لحظه‌ای تهدیدکننده و بی‌رحم نیست و به هیچ چیزش نمی‌توان اعتماد کرد. اگر «فلش» یکی از آن سریال‌هایی است که در عین سادگی هنوز به تمام آن چیزهایی که باید متعهد است و روابط شخصیت‌هایش را قسمت به قسمت بیش از قبل معنا می‌کند، الیور کوئین و دیگر شخصیت‌های کمان‌دار تبدیل به موجوداتی ناشناخته و غیرقابل باور شده‌اند که نمی‌توان آن گونه‌ای که باید و شاید به آن‌ها اهمیت داد. موضوع بر سر سخت‌گیری ما به سریال نیست بلکه کمان‌دار، دیگر هیچکدام از عناصر موفق و حاضر در فصل‌های قبلی‌اش را ندارد و تبدیل به اثر سطحی‌ای شده که هر قسمت، فقط و فقط برای پیشبرد اهداف شبکه و برای جذب بیننده به تصویر در می‌آید. این ماجرا، زمانی به اوج خود می‌رسد که قسمت نهم فصل چهارم، در اوج مسخرگی پایان می‌پذیرد و صحنه‌ای بسیار بسیار ضعیف‌تر از آن‌چه که در بین راس‌الغول و الیور رخ داد را به وجود می‌آورد. نمی‌دانم هدف سازندگان چیست و آیا سریال مسیرش را در ادامه عوض می‌کند یا نه، اما صادقانه می‌گویم، با این وضع، فعلا به جز اکشن‌های جذاب هیچ دلیلی برای تماشای کمان‌دار وجود ندارد.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده