// یکشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۰۰

گیشه: معرفی فیلم The Gift

«هدیه» از بهترین فیلم‌های دور از چشم امسال بود. داستانی دلهره‌آور یک زوج و ورود یک غریبه‌ی آشنا به حریم خانه‌شان. زومجی در این شماره از «گیشه»، نگاهی به این فیلم انداخته است.

the gift

نظر منتقدان خارجی

کوین سالیوان از اینترتینمنت‌ویکلی که فیلم را خیلی دوست داشته، در نقدش می‌آورد: «لذت اصلی هدیه رسیدن به آن پیچش است، زیرا فیلمنامه و کارگردانی اجرتون بیشتر از هرچیزی نشان می‌دهد که او کاملا بر قواعد تنش آفرینی و چیزی که بیننده را به دلهره می‌اندازد، واقف است». گری گلداستین هم که فیلم را دوست داشته، می‌نویسد: «اگرچه فیلم در خلق حس هراس و ایجاد ترس‌های دقیق و تصاویر عصبی‌کننده تاثیرگذار است، اما فیلم ثابت می‌کند بیشتر از جشنواره‌ای از شوک‌های ناگهانی، یک تریلر روان‌شناسانه است». امتیاز متاکریتیک فیلم ۷۸ است.

یادداشت زومجی

خیلی از سرگرمی‌سازها فکر می‌کنند برای جلب توجه‌ی مخاطب حتما باید نوآوری بزرگی خلق کنند، کار عجیب و غریبی با چارچوب هنری‌شان کنند یا فیل هوا کنند. مطمئنا خلاقیتی که به درستی مهندسی شده باشد، تحسین‌برانگیز خواهد بود، اما حرکت در یک مسیر شناخته‌شده و توجه به تک‌تک اصول و قوانین هم می‌تواند به همان اندازه به نتیجه‌‌ی شگفت‌انگیزی تبدیل شود. تنها تفاوت این دو این است که استفاده از عناصر آشنا، بدون ریسک‌تر است و انتظارات تماشاگر را الکی بالا نمی‌برد. شاید قبل از این، آخرین فیلمی که از نظر جمع‌‌و‌جوری و قرار گرفتن در این تعریف، دیدم، اکشن خوش‌ساخت «یک روز سخت» بود و اکنون باید «هدیه» را به عنوان آخری حساب کنم. شاید قبل از اکران فیلم، کسی اهمیتی به تریلری به نویسندگی و کارگردانی جوئل اجرتون نمی‌داد و فکر می‌کرد این هم در آن دسته کپی‌های ناقص و بی‌حس‌و‌حال این ژانر قرار می‌گیرد، اما «هدیه» روی پرده رفت و خیلی زود معلوم شد با یکی از جذاب‌ترین و خوش‌ساخت‌ترین فیلم‌های دور از چشم امسال طرف هستیم.

the gift.jpg (2)

اگر این روزها در زمینه‌ی تریلرهای تاریکی که با مغز شخصیت‌هایش کار دارند، چشم به دستان دیوید فینچر دوخته‌اید، مطمئن باشید که «هدیه» جایگزین لایقی برای این فضای تهی است. گفتم که «هدیه» فیلم سربه‌زیری است و داستان درگیرکننده‌اش را از درون حال‌و‌هوایی آشنا روایت می‌کند و همین‌طور هم است؛ «هدیه» هم شبیه بسیاری از تریلرهای قبل از خودش آغاز می‌شود؛ با زن و شوهرِ ایده‌آل و حسودی‌برانگیزی که دست‌شان حسابی به دهان‌شان می‌رسد و به تازگی خانه‌ی بزرگ و جدیدی خریده‌اند و قصد دارند در فرار از اتفاقی که در گذشته‌شان افتاده، دوباره شروع کنند. اما از اینجا به بعد فیلم وارد مسیرِ پُرتنش و پیچیده‌ای می‌شود و هرگز از آن بیرون نمی‌آید. اگرچه اکثر فیلم‌های اینچنینی سعی می‌کنند متریال داستانی کم‌پشت‌شان را با دلهره‌آفرینی‌های چیپ و بی‌خاصیت پُر کنند و در این راه از طبیعت اصلی‌شان دور می‌شوند.

«هدیه» اما فیلم باشخصیتی است و هرگز خودش را خار و ذلیل نمی‌کند. بلکه با تمرکز روی ارواح زخم‌خورده و درهم‌گره‌خورده‌ی درون کاراکترهایش، تامل‌برانگیز می‌شود و پایش را فراتر از مرزِ آدم‌های خوب و بد و مثبت و شرور می‌گذارد و تصمیم‌گیری و جبهه‌گیری را برای بیننده سخت می‌کند. درست مثل همان چیزی که مثلا برای آخرین بار در «دختر گم‌شده» فینچر دیدیم و مثل رابطه‌ی ‌بن افلک و روزاموند پایک، در اینجا نیز با رابطه‌ی بسیار خاکستری‌ و پُر رمز و رازی بین دو قطب اصلی قصه طرف هستیم. از همین سو، واقعا نمی‌توان یکی را بد یا خوب خواند. آنتاگونیست‌های «هدیه» هراس، عذاب وجدان، خشم، تفکرات مسموم، اشتباهات گذشته و تکرارشان هستند و فیلم از این طریق تبدیل به کندو کاوی در دالان‌های ترسناک ذهن کاراکترهایش می‌شود. نتیجه یکی از کمیاب‌ترین انواع تریلرهای روان‌شناسانه است که واقعا این اسم برازنده‌اش است.

داستان درباره‌ی مرد موفقی به اسم سایمون (جیسون بیتمن) و همسرش، رابین (ربکا هال) است که یک روز با مردی ظاهرا غریبه به اسم گوردو  که خیلی زود مشخص می‌شود سایمون را از دوران دبیرستان می‌شناسد، روبه‌رو می‌شوند. مدتی بعد آنها برای جویای حال هم‌دیگر و صحبت درباره‌ی گذشته‌ها یک قرار شام می‌‌گذارند. قراری که البته قرار نیست و با حضورِ بدون دعوت گوردو اتفاق می‌افتد. شامی که حسابی معذب‌کننده و عجیب و غریب جلو می‌رود و باعث می‌شود تا این سوال در ذهن‌مان ایجاد شود که نکند ریگی بزرگ در کفش گوردو که در دوران دبیرستان به «گوردوی عجیب‌ و غریب» معروف بوده، باشد. در پایان شب، سایمون از همسرش می‌پرسد: «به نظرت غیرعادی به نظر نمی‌اومد؟» البته که این‌طور بود. اما موضوع این است که رابطه‌ی گوردو با آنها غیرعادی‌تر و اذیت‌کننده‌تر از این نیز می‌شود. آیا گوردو قصد دارد زندگی عالی این زوج را خراب کند؟ و فقط منتظر زمان مناسبی برای بیرون کشیدن چاقوی درون جیبش است؟

the gift.jpg (3)

موفقیت سناریوی «هدیه» و بازی دقیق بازیگرانش در این است که فیلم هرگز لو نمی‌دهد این «غیرعادی» بودن چیست و از کجا سرچشمه می‌گیرد و به چه سمت و سویی می‌رود. شاید بدترین چیزی که درباره‌ی «هدیه» می‌‌توانم نام ببرم، تریلر تبلیغاتی‌اش است که یک نمونه از آن تریلرهای تجاری‌ای است که چشم‌انداز کاملا برعکسی از طبیعت واقعی فیلم به بیننده می‌دهد. خوشبختانه من تریلر را بعد از فیلم دیدم، اما کاملا مشخص است که کسی که تریلر را دیده باشد با چه انتظارات اشتباهی سراغ تماشای فیلم خواهد رفت. تریلر «هدیه» فریاد می‌زند که با یکی از آن فیلم‌های کلیشه‌ای که شامل یک آدم مورمورکننده‌ی احتمالا قاتل و جامپ اسکرهای پُرتعداد می‌شود، طرف هستیم، اما فیلم دقیقا برعکس چیزی است که تبلیغات شده. در عوض، محور فیلم روی سوال‌های بی‌جواب روانی، شک و شبه‌ها و معمابازی‌های دلهره‌آوری که گفتم، می‌چرخد.

جاذبه‌ی فیلم در این است که اسراری که دور و اطراف این کاراکترها جریان دارد را نمی‌توان با اطمینان کامل کشف کرد

جاذبه‌ی فیلم در این است که اسراری که دور و اطراف این کاراکترها جریان دارد را نمی‌توان با اطمینان کامل کشف کرد. این غیرعادی بودن‌ها از چیست. نگاه تخت و بی‌احساس گوردو به چه معناست؟ چرا او به‌طور مداوم پشت در خانه‌ی سایمون هدیه می‌گذارد؟ چرا او درحالی که سایمون او را به سختی به یاد می‌آورد، سعی در برقراری ارتباطی نزدیک با این زوج دارد؟ او چه چیزی می‌خواهد و چه برنامه‌ی بلندمدتی در سر دارد؟ در حالی که فیلم مطمئن می‌شود همیشه حسی تهدیدبرانگیز در تمام طول داستان جریان داشته باشد، یکی از تعلیق‌زاترین اما لذت‌بخش‌ترین ویژگی‌های «هدیه» تماشای برخورد این کاراکترها با یکدیگر و فهمیدن جواب چنین سوالاتی است؛ چیزی که فضای ناآرام «پنهان» میشایل هانکه، یکی از منابع الهام اجرتون برای نگارش فیلمنامه را به یاد می‌آورد؛ درست مثل آن فیلم، چیزی خارجی مسیر عادی زندگی یک خانواده را می‌شکند و معماهای ترسناکی را از زیر خاک بیرون می‌کشد؛ حضور سرزده‌ی گوردو از رابین در زمان‌هایی که سایمون نیست و هدیه‌هایی که او با متن‌هایی در کنارشان پشت در خانه می‌گذارد، باعث ایجاد درگیری‌های زن و شوهری زیادی بین آنها می‌شود. از جایی به بعد رابین احساس می‌کند که انگار حقیقتی ناگفته بین این دو وجود دارد که او از آن خبر ندارد. اما برخلاف روایت هزارتو و مبهم «پنهان»، در «هدیه» اما با اثر عامه‌پسندی در تعریف خوبش روبه‌رو هستیم.

the-gift-movie-2015-rebecca-hall-robyn

یکی از ویژگی‌های دیگر فیلم کارگردانی زیباشناسانه‌‌ی زیبا و دقیقش و عناصر محیطی خانه در تقویت وضعیت این زوج است. مثلا به شکل معماری خانه‌ی سایمون و رابین نگاه کنید که چگونه دیوارهای شیشه‌ای بزرگش، نشانه‌ای از آسیب‌پذیر شدن آنها در برابر حضور دیگران در محدوده‌ی زندگی و ناتوانی‌شان در فرار از گوردو است. چون هروقت سر و کله‌ی او پیدا می‌شود، این اوست که زودتر از افراد داخل خانه، رابین را غافلگیر می‌کند و آنها هم راهی به جز باز کردن در ندارند. یا حوضچه‌ی خانه که در ابتدا خالی است و بعد توسط گوردو پُر از ماهی‌های قرمز می‌شود و رنگ و روی زیباتری به خود می‌گیرد. این مسئله یک‌جورهایی انگیزه‌های گوردو از نزدیک شدن به این خانواده را مقدمه‌چینی می‌کند که بعد با کشته شدن ماهی‌ها، از تغییر آن خبر می‌دهد. طراحی داخلی خانه و حرکت دوربین هم همان چیزی است که در تریلرهای روان‌شناسانه‌ی اخیری مثل «اکس ماکینا» یا «شب‌بخیر مامان» دیدیم و من دوست‌شان دارم. حرکت آرام دوربین در طول راهروها به سوی انتهایی نادیدنی و سایه‌وار یا نمایش پشتِ آسیب‌پذیر رابین در حمام از عناصر رایجی هستند که شاید بارها آنها را دیده باشیم، اما مسئله این است که آنها کار می‌کنند و در اینجا نیز تاثیرگذار هستند.

تا قبل از تمام شدن فیلم و فاش شدن رازهای داستان، کاملا متوجه نمی‌شوید بازیگران چه هنرنمایی فکرشده‌ای ارائه کرده‌اند

این درحالی است که تا قبل از تمام شدن فیلم و فاش شدن رازهای داستان، کاملا متوجه نمی‌شوید بازیگران چه هنرنمایی فکرشده‌ای ارائه کرده‌اند. جیسون بیتمن بازی متمرکزی به عنوان مردی جاه‌طلب، همسری که نگران زنش است و کسی که از حضور نحس گوردو خشمگین شده، دارد. نقش بیتمن به عنوان کسی که راز مشترکی با گوردو دارد، حساس است. او باید در لحظه مهربان و بامزه و معمولی باشد و از طرفی به خاطر حضور ناگهانی گوردو، کمی عصبانیت هم بروز دهد. یعنی کمی از آن خصوصیات شخصیتی‌اش که تاکنون از چشم رابین مخفی بوده. این اتفاق باید طوری صورت بگیرد که قضاوت بیننده درباره‌ی این شخصیت را بدون اینکه به یک سمت سنگینی کند، بر لبه‌ی تیغ جلو ببرد. بیتمن در این کار موفق شده است. چنین توصیفاتی کاملا درباره‌ی کاری که جوئل اجرتون با گوردو کرده نیز صدق می‌کند. این از آن شخصیت‌هایی است که در کنار اینکه باید از حضورش بی‌قرار و نگران شوید، باید درکش نیز کنید و بهش اهمیت دهید. چون او فقط یک فرد آزاردهنده نیست، بلکه دنیایی از درد و رنج است که پشت چشمانش موج می‌زند و اجرتون کاری می‌کند تا ما هر دو سوی این آدم را حس کنیم.

«هدیه» در ظاهر شبیه یکی از آن فیلم‌های سطحی پاپ‌کورنی ترسناک به نظر می‌رسید، اما وقتی فیلم آرام‌آرام به سمت پایان‌بندی تسخیرکننده و اضطراب‌آورش گام برداشت، تازه مفهوم عمیقش را درک کردم. اینکه یک دروغ، یک حرف اشتباه و یک ایده‌ چگونه می‌تواند به چنان چیز بزرگی تبدیل شود که زندگی یک نفر را نابود کند و اینکه ادامه دادن به انجام آنها چگونه وضعیت را بدتر و بدتر می‌کند. «هدیه» از عناصر و کلیشه‌های ژانر به زیبایی استفاده می‌کند و طبق معمول برای میخکوب نگه داشتنِ بیننده، اطلاعات را به شکل قطره‌چکانی فاش می‌کند. ذهن آشفته و وحشت رابین نماینده‌ی ما در دنیای فیلم است. درست مثل رابین، ما نیز می‌خواهیم بفهمیم چه چیزی در پایان این راهروی تمام‌نشدنی است. اما بعضی وقت‌ها نباید درگیر دانستن راز درون تاریکی روبه‌رو شد. شاید باید برگردیم و به کسی که پشت سرمان نفس می‌کشد، نگاه کنیم.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده