// شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۰۰

نگاهی به افتتاحیه سریال Into The Badlands

«به درون سرزمین‌های بد»، سریال اکشن/درام جدید شبکه‌ی ای‌‌ام‌‌سی است که پخش‌اش به تازگی شروع شده. زومجی در این مطلب نگاهی به روند قسمت افتتاحیه آن انداخته است.

badlandss «به درون سرزمین‌های بد»، سریال اکشن/درام جدید شبکه‌ی ای‌‌ام‌‌سی، از آن دسته سریال‌هایی است که بعد از تماشای اپیزود افتتاحیه‌اش دوست دارید به پایش بیافتید و التماس‌اش را کنید که تو رو به خدا سریال خوبی بشو! چون «سرزمین‌های بد» اگرچه از نظر دیداری، دنیاسازی، طراحی اکشن‌ها و وعده وعیدهایی که می‌دهد، لذت‌بخش و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد، اما در زمینه‌ی خط داستانی و شخصیت‌پردازی که شاید برای یک اکشن سینمایی چندان مهم نباشد، ولی برای یک سریال از اوجب واجبات است، ناامیدکننده ظاهر می‌شود. با این حال، حداقل برای اپیزود اول کفه‌ی ترازو آنقدر به سمت نکات مثبت سریال سنگینی می‌کند که به این زودی‌ها بی‌خیالش نشوید و شانس‌های دوباره‌ای را برایش در نظر بگیرید. یا حتی ممکن است به جای اینکه تا هفته‌ی بعد فراموشش کنید، در عوض مثل من دست به دعا بردارید که سریال بتواند به زودی خودش را جمع‌و‌جور کرده و از این پیش‌بینی‌پذیری مطلق نجات پیدا کند. چون واقعا در «سرزمین‌های بد» با دنیایی طرف هستیم که به ندرت در مدیوم تلویزیون شاهد آنها هستیم و واقعا خیلی حیف می‌شود اگر سریال نتواند به پتانسیل فوق‌العاده‌ای که برای تبدیل شدن به یک سریال سرگرم‌کننده و عامه‌پسند در حد «مردگان متحرک» دارد، نرسد. اولین عنصری که درباره‌ی «سرزمین‌ها بد» در حوزه‌ی تلویزیون متفاوت به نظر می‌رسید، قهرمانش است. این روزها هر کانالی که عوض می‌کنیم، بدجوری توسط ابرقهرمانان مارول و دی‌سی اشغال شده است. به سختی می‌توان سریال اکشنی پیدا کرد که قهرمانش چهره‌اش را مخفی نکرده باشد و یواشکی در حال مبارزه با مجرمان شهرش نباشد؛ قهرمانانی که بیشتر با هدف جذب تین‌ایجرها و تماشاگران کم و سن و سال‌تر پرداخت می‌شوند و بنابراین نباید انتظار اکشن‌های سنگین و مرگباری را از سوی آنها کشید. سازندگان «سرزمین‌های بد» که سریال ابرقهرمانی «اسمالویل» را در کارنامه‌شان دارند، در این پروژه باز سراغ ابرقهرمانان آمده‌اند، با این تفاوت که نقاب مُدرن و غربی را از روی قهرمانشان پاره کرده و او را به ریشه‌های اصلی‌اش یعنی یک سامورایی خشن برگردانده‌اند. اگر یک قهرمان سامورایی برای دیدن این سریال کافی نیست، خب، به نظرتان اگر او را در یک دنیای پسا-آخرالزمانی/استیم‌پانک با رگه‌های از فیلم های وسترن بگذاریم و یک موتور پُرسر و صدا و دوتا کاتانای خوش‌رنگ‌ و‌ نگار هم دستش بدهیم، آیا هنوز

می‌توانید در مقابلش مقاومت کنید. badlands1 بله، اگرچه کماکان این سامورایی یک لباس ویژه به تن می‌کند، اما زمین تا آسمان با بتمن و دردویل فرق می‌کند. «سرزمین‌های بد» دنیایی را به نمایش می‌گذارد که به‌خاطر اربابان فئودالی‌اش، حس و حال قدیمی به خود می‌گیرد و به خاطر وجود تجهیزات مُدرن، آینده‌نگرانه می‌شود و همین به یک حس رترو-فوتوریستی جذاب که عناصر مشابه آن را می‌توان در فیلم‌هایی مثل «مکس دیوانه» و «بیل را بکش» دید، رسیده است. خلاصه اینکه دنیای «سرزمین‌ها بد» کاملا فکرشده به نظر می‌رسد و از آنجایی که با گاتهام و متروپلیس طرف نیستیم، مطمئنا سازندگان فرصت‌های فراوانی برای غافلگیرکردن‌مان در این زمینه دارند. «سرزمین‌های بد» زیبا است و باور کنید برای یک سریال ناشناخته، آن هم در شبکه‌ای مثل ای‌‌ام‌‌سی و در قاب کوچک، رسیدن به چنین صفتی، یک دستاورد محسوب می‌شود. گروه تولید مطمئن شده‌اند تا طراحی محیط‌ها و تصویربرداری سطح‌پایین به نظر نرسد و چشم را درگیر خودش کند. درست همان‌طور که از یک اکشن خوشگل و فانتزی انتظار داریم، تهیه‌کنندگان بودجه‌ی پُر و پیمانی را برای سریال در نظر گرفته‌اند. از همین سو، حتی اکشن‌ها که بدون‌شک بهترین لحظات این اپیزود را به خودشان اختصاص می‌دهند، در حد ساخته‌های بزرگ سینمایی پُرجزییات و درگیرکننده هستند.

با اینکه محیطی که داستان در آن جریان دارد، شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد، ولی وقتی به کاراکترها می‌رسیم، سریال نگران‌کننده می‌شود

اما با اینکه محیطی که داستان در آن جریان دارد، شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد، ولی وقتی به کاراکترها می‌رسیم، سریال نگران‌کننده می‌شود و این جلوی عمق پیدا کردن این دنیای زیبا را گرفته است و روند تبدیل آن از تصاویری دیدنی به موجودی زنده را متوقف می‌کند. اگر این روزها حتی نگاه کردن به بناهای وستروس هم نفس را در سینه‌مان حبس می‌کند و ما را به فکر فرو می‌برد، تمامی‌اش از صدقه سری شخصیت‌های ریز و درشت و عمیق داخلشان است. بله، مطمئنا نباید انتظار داشت یک سریال تازه‌کار در یک ساعت اولش، در این ماموریت موفق شود، اما خب، «سرزمین‌های بد» حتی در این مدت دلگرم‌مان نیز نمی‌کند که اگر کمی دندان روی جگر بگذاریم با آینده‌ی روشنی طرف خواهیم بود. از همین رو، این سوال مطرح می‌شود که آیا سریال این توانایی را دارد تا ما را برای هفته‌ی بعد نیز پای تلویزیون بنشاند؟ اگر بخواهیم واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنیم، تاحدودی نه. اما در این میان، می‌توان قدم‌های مثبتی که برداشته شده را دید و امیدوار ماند. چون اگرچه طراحی دنیاهای جدید نکات مثبت منحصربه‌فرد خودشان را دارند‌‌، اما از طرفی، از آنجایی که با دنیای غیرآشنایی طرف هستیم که مثلا در حد دنیای سینمایی مارول یا گاتهام از قبل در ذهن طرفدارانش دارای تاریخ نیست، باید تلاش و خلاقیت دو چندانی را صرف میخکوب کردن تماشاگران کرد و این مسئله وقت می‌طلبد. اما راستش، به عنوان اثری که داستانش بین اکشن و درام تقسیم شده، «سرزمین‌های بد» شاید هنوز به نقطه‌ی دمیدن روح به درون فضایش نرسیده باشد، اما با اضافه کردن مقداری راز و رمز در رابطه با اربابان دیگر قلعه‌ها و شهر اسطوره‌ای، کاری می‌کند تا بییندگان را مجبور به بازگشت کند. into the badlands در اپیزود اول داستان‌های مختلفی کلید می‌خورد، اما همان‌طور که گفتم اکثرشان در حال حاضر خیلی کلیشه‌ای و قابل‌پیش‌بینی هستند. اما در بین آنها، ماجرای اصلی حول و حوشِ سامورایی پسا-آخرالزمان‌واری به اسم سانی جریان دارد؛ کسی که در واقع ماشین کشتارِ اربابش است. این‌طور که سانی روی تصویر توضیح می‌دهد، این قاتل‌ها به «کلیپر» معروف هستند. سانی کله‌ گنده‌ی تمام کلیپرهای اربابش است. در جریان همان نریشن روی تصویر، سانی چیزهای زیادی درباره‌ی دنیایشان می‌گوید. «تاریکی و وحشت تا زمان آمدن اربابان، فرمانروایی می‌کردند». «مردم برای امنیت به آنها روی آوردند». «دنیا روی خون بر پا شده». «اینجا هیچکس بی‌گناه نیست». اما خب، از آنجایی که ما از چم و خم این دنیا خبر نداریم، هیچکدام از این جملات قشنگ باعث نمی‌شود با اطلاعات کامل وارد قصه شویم. هرچند وقتی بعد از ۵ دقیقه سانی با گروهی از دشمنانش روبه‌رو می‌شود و تک‌تک‌شان را به روش‌های فجیحی درب و داغون می‌کند، تازه متوجه می‌شویم رفیق‌مان درباره‌ی «دنیا روی خون بر پا شده» شوخی نمی‌کرد! اولین چیزی که درباره‌ی سانی نظرتان را جلب می‌کند، همین است: توانایی دیوانه‌وارش در مبارزه! و اپیزود در حالی تمام می‌شود که تغییری در این مسئله ایجاد نمی‌شود و به جز «کشتن» چیز بیشتری به فهرست خصوصیات او اضافه نمی‌شود.

ماجرای اصلی حول و حوشِ سامورایی پسا-آخرالزمان‌واری به اسم سانی جریان دارد؛ کسی که در واقع ماشین کشتارِ اربابش است

سانی همان قهرمانی است که نسخه‌های متعددی از او را بارها دیده‌ایم. او گذشته‌ی نامعلومی دارد. سرش به کارش خودش گرم است. با اینکه زیاد با اربابش حال نمی‌کند، اما دستوراتش را اطاعت می‌کند. ما هرگز متوجه نمی‌شویم سانی از چه چیزی هراس دارد؟ چه چیزی برایش مهم است و در آن مغزش چه می‌گذرد؟ بقیه‌ی شخصیت‌ها هم چنین وضعیتی دارند. سانی یک زن مخفی دارد، چون ظاهرا کلیپرها هم همانند شوالیه‌های قرون وسطایی نمی‌توانند ازدواج کنند. زنش فعلا نقشی نداشته به جز اینکه با شغل پُرخشونت سانی مخالفت کند و از او بخواهد تا آن را کنار بگذارد و با هم فرار کنند. ارباب سانی خودش را خدای بچه‌هایی که برای آموزش حرفه‌ی کلیپری به درون دیوارهایی قلعه‌اش آمده‌اند، می‌داند، و از آن پادشاه‌های بی‌خاصیتی است که بیشتر وقتش را صرف هارت و پورت و عیش و نوش می‌کند. طبق معلول این داستان‌ها، ارباب باید پسر آب زیر کاهی داشته باشد که به سانی و رابطه‌‌ی نزدیکش با پدرش حسودی کند؟ درسته. او پسری به اسم رایدر دارد که خیلی پرخاشگر و عصبانی است، و این به‌شکل خنده‌داری در مقابل حالت صبور و آرام سانی قرار می‌گیرد.  همسر ارباب نیز یک‌جورهایی به اطراف خیره می‌شود. انگار نقشه‌هایی در سر دارد. این وسط، سانی پسری به اسم ام‌.کی را پیدا می‌کند و به قلعه می‌آورد تا برای کشتار ملت آماده شود. همین‌طور که می‌بینید کاراکترها دارای خصوصیات شخصیتی خاصی نیستند. همه نماینده‌ی تیپ‌هایی هستند که فقط یک هدف مشخص در ذهن دارند؛ سانی می‌خواهد قلعه را ترک کند. ارباب می‌خواهد قدرت را نگه دارد و پسر هم می‌خواهد فرار کند. اما خبری از آن مواد اضافی که باید به این شخصیت‌ها رنگ و مزه و جذابیت ببخشد، نیست. در پایان، داستان به وسیله‌ی ام‌.کی که ظاهرا قدرتی ماوراطبیعه در وجودش دارد و بر اثر خونریزی به یک نیروی شیطانی تبدیل می‌شود، دارای عناصر جادویی می‌شود. هرچند کاش سازندگانش این موضوع را به این زودی‌ها فاش نمی‌کردند و برای روایت داستانی قابل‌باور، فاش کردن آن را به مدتی بعد موکول می‌کردند. badlands-fea گل سرسبد این اپیزود سکانس‌‌های مبارزه‌اش، مخصوصا سکانس شمشیرزنی زیرباران، هستند. مبارزاتی سنگین و محکم و به‌شدت خشن. شاید «دردویل» آخرین سریالی بود که اکشن‌های غافلگیرکننده‌ای تحویل‌مان داد. اما حالا باید این لقب را به «سرزمین‌های بد» داد. برخلاف «دردویل» در اینجا مبارزات کمتر خیابانی و غیرکارگردانی‌شده به نظر می‌رسند و به خاطر طبیعت هنرهای رزمی مبارزه‌کننده‌ها، حرکاتشان سریع و ریتمیک هستند. سانی هم علاقه‌ی فراوانی به شکستن دست و پای حریفانش دارد. به‌طوری که در همان سکانس اکشن آغازین کلکسیونی از انواع خرد کردن دست را به نمایش می‌گذارد. در این زمینه «سرزمین‌های بد» خیلی یادآور اکشن‌های ترسناک سری فیلم‌های تایلندی «یورش» و نبردهای پُرسرعت «ماتریکس»‌ها است. فقط امیدوارم اکشن‌ها تبدیل به تنها ویژگی سریال تبدیل نشوند. «به درون سرزمین‌های بد» در معرفی دنیایش در اپیزود اول موفق است؛ همه‌چیز خلاقانه و زیبا به نظر می‌رسد و مبارزه‌ها هم از تدوین و طراحی کم‌نظیری برخوردارند. داستان همراهی یک قاتل حرفه‌ای و پسری با قدرتی که همه به دنبالش هستند، در دنیایی ترکیبی از آخرالزمان و وسترن، همچون یک افسانه‌ی مُدرن خوب به نظر می‌رسد، اما متاسفانه کاراکترها فاقد هویت و خصوصیات شخصیتی پُرجزییات هستند. با این حال، اگرچه من مطمئنا سریال را لایق شانس دوباره و دنبال کردن می‌دانم، اما امیدوارم سازندگان هم از این فرصت برای پردازش عمیق‌تر شخصیت‌هایشان استفاده کنند. چون «سرزمین‌های بد» خیلی امیدوارکننده به نظر می‌رسد و اصلا دوست ندارم این موقعیت طلایی برای داشتن یک سریال ابرقهرمانی متفاوت از دست برود. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده