// جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۰۰

نگاهی به افتتاحیه‌ی فصل دوم سریال The Leftovers

پخش فصل دوم سریال تحسین‌شده‌ی «بازماندگان» با اتفاقات غافلگیرانه‌ای شروع شد. زومجی در این مطلب نگاهی به روند این سریال در شروع فصل جدیدش انداخته است. همراه زومجی باشید.

left از روی تریلرهای منتشر شده برای فصل جدید «بازماندگان» کاملا مشخص بود که سریال قصد دارد در دومین فصلش، یک تکان اساسی به موقعیت کاراکترهای اصلی، لوکیشن و اتمسفر سریال بدهد و آن را وارد حس و حال تازه‌ای کند و زاویه‌ی دیگری از دنیای بعد از واقعه‌ی «عزیمت ناگهانی» را مورد بررسی قرار دهد. با این حال، اگرچه از قبل آماده‌ی دیدن تغییرات زیادی بودیم، ولی سریالی مثل «بازماندگان» که در تک‌تک اپیزود‌های فصل اولش، چندین غافلگیری و اتفاق دور از ذهن برای به لرزه انداختنِ جسم و روحمان داشت، فصل دومش را با یک افتتاحیه‌ی غیرمعمول و کاملا جدید در حد استانداردهای بالای سریال، غیرمنتظره کلید زد؛ آغازی که شامل یک زن غارنشین در تلاش برای زنده ماندن همراه با نوزادش و شروعی طولانی و تقریبا انحصاری با خانواده‌‌ی جدیدِ مورفی که ظاهرا نقش مهمی را در این فصل بازی می‌کنند، می‌شد. The-Leftovers-season-2-posterII اولین چیزی که مطمئنا ذهن خیلی‌ها را درگیر می‌کند این است که آیا رابطه‌ای بین سکانس افتتاحیه با اتفاقات ماوراطبیعه‌ی پُرتعداد سریال و این مکان جدید و حتی «عزیمت ناگهانی» است؟ «بازماندگان» نشان داده به‌طرز لاست‌واری علاقه‌ی فراوانی به در آغوش کشیدن اتفاقات عجیب و غریب و غیرقابل‌توضیح دارد. و در کنار این، ثابت کرده خوشبختانه علاقه‌ای به صحبت درباره‌ی نقش و طبیعت آنها هم ندارد. بلکه می‌گذارد یا خود بینندگان برداشت‌هایشان را داشته باشند یا در جستجو در آن به در بسته بخورند. این درحالی است که خیلی از رازهای سریال حالت نمادپردازی دارند و اگر یک چیزی از فصل اول یاد گرفته باشم، این است که برای نتیجه‌گیری درباره‌ی آنها باید تا اپیزود آخر صبر کنیم. از همین رو، اگرچه شدیدا احساس می‌کنم که رابطه‌ای بین زن غارنشین، شاهین، زلزله، حمله‌ی صرع ایوی، دریاچه، اتفاقات عجیبی که در این مدت می‌دیدیم، اسم این اپیزود و کلا واقعه‌ی «عزیمت» وجود دارد، اما فعلا نمی‌توان به سادگی آنها را به هم وصل کرد و به یک جواب مشخص رسید. برای مثال، اسم این اپیزود که به نوعی «محور عالم» ترجمه می‌شود، طبق ویکیپدیا به نقطه‌ای از زمین گفته می‌شود که برخی فلسفه‌ها و ادیان به وجود آن اعتقاد دارند. جایی که از آن به عنوان «مرکز زمین» و رابط بین زمین و بهشت یاد می‌شود. اینجا جایی است که ارتباطات و تعاملات سرزمین آسمانی و پایینی از طریق آن انجام می‌شود. آیا با توجه به اینکه کسی از شهر جاردنِ تگزاس ناپدید نشده و آنطور که شهروندانش اعتقاد دارند، این مکان همان «محور عالم» و منطقه‌ای عرفانی و فرازمینی است؟ یا این نام‌گذاری فقط یک شوخی از سوی سازندگان است؟ چون برای مثال تیتراژ جدید سریال در مقایسه با تیتراژ فصل نخست، در نگاه اول یک‌جور حس امیدواری منتقل می‌کند، اما کمی که به تصاویر دقت می‌کنیم و کمی که در معنای شعر ریز می‌شویم، همان حس تاریک و متشنج در وجودمان می‌جوشد. بعد از این هشدار اولیه، کمی که از تماشای سریال می‌گذرد و به نقاط خلوت ذهن شهروندان و شهر سر می‌زنیم، می‌بینیم چقدر نمای سریال (تیتراژ) نشان از درون شخصیت‌های این شهر دارد. اگر مردمان میپلتون رک و پوست‌کنده درب و داغان بودند و در نمایش بیچارگی‌شان تعلل نمی‌کردند، در جاردن، با مردمانی طرف هستیم که چهره‌ای خندان و بشاش به نمایش می‌گذارند و راضی به نظر می‌رسند، اما در عمق به همان اندازه مشکل‌دار و ضربه‌دیده به نظر می‌رسند. آیا سریال کمتر از فصل اول افسرده‌کننده‌ خواهد بود؟ آیا خانواده‌ی گریوی بعد از فرار از جهنم، وارد بهشتی دروغین شده‌اند؟ اگر واقعا تنها بهشت روی زمین انسان‌ها هم قلابی و از درون فاسد از آب درآید، چه بر سر آن ته‌مانده امید مردم خواهد آمد؟ https://cdn.zoomg.ir/2015/10/Regina-King-as-Erika-Murphy-Kevin-Carroll-as-John-Murphy-in-The-Leftovers-Season-2-Epiosde-1.jpg کلید ما برای ورود به قلب شهر، خانواده‌ی مورفی است. اگرچه در این قسمت خانواده‌ی ظاهرا سرحال و سرزنده‌ی گریوی از راه می‌رسند و در همسایگی مورفی‌ها جای می‌گیرند و اگرچه از مکث ناگهانی کوین در آشپزخانه و پانسمان جدید روی سرش به نظر می‌رسد که او هنوز درگیر و زخم‌خورده است، اما آنها در این اپیزود هرگز لحظات تنهای منحصر به خودشان را ندارند. در حقیقت، این اپیزود، به زیبایی فقط و فقط برای شخصیت‌پردازی و شاخ و برگ‌دادن به جان، آتش‌نشان روزهای شهر و نگهبان ترسناک و بی‌رحم شب‌های شهر اختصاص داده شده بود. خیلی زود متوجه می‌شویم، خانواده‌ی مورفی راز سیاهی را حمل می‌کنند. جان و همکارانش به عنوان سگ نگهبانِ وحشی حواس‌شان به تمام اتفاقات و رفت و آمدهای مردم است و به سرعت در رابطه با کسانی که به نظر می‌رسند خط قرمزها را رد کرده‌اند و می‌خواهند این بهشت زمینی را به فساد بکشند، عدالتی سخت و خشن در نظر می‌گیرند. در این راه، اریکا، همسرش به عنوان دکتر و تاحدودی ایوی، دخترش با این رفتار راحت هستند و آن را پشتیبانی می‌کنند. هرچند مایکل، برادر مذهبی و مهربانِ ایوی از کسانی است که به نظر می‌رسد که شاید چندان با کار پدرش موافق نباشد. هرچند هنوز خیلی سخت و خیلی زود است تا به این نتیجه برسیم که آیا کاری که جان و همکارانش می‌کنند، برای بقای جامعه لازم است یا آیا با جامعه‌ای طرف هستیم که به خاطر کارهای آنها فرقی با دیگر نقاط پُرآشوب دیگر دنیا ندارد. یا شاید قضیه مثل همیشه خیلی خاکستری‌تر از این حرف‌ها باشد.
یکی از قابلیت‌های عالی «بازماندگان» این است که وقتی لازم باشد، به‌طرز قدرتمندی ترسناک و روان‌پریشانه می‌شود

طبق معمول فرمول «بازماندگان»، این اپیزود سهم خودش را از لحظات استرس‌زا و بی‌قرارکننده داشت. یکی از قابلیت‌های عالی «بازماندگان» این است که وقتی لازم باشد، به‌طرز قدرتمندی ترسناک و روان‌پریشانه می‌شود. این قسمت هم پُر از لحظاتی بود که کاری می‌کردند احساس کنیم در حال تجربه‌ی یک کابوس عجیب هستیم. از زمانی که جان در هنگام فرو کردن دستش به درون سینک ظرف‌شویی به‌خاطر هشدار دوست پیشگویش، تردید و هراس داشت گرفته تا کیک بی‌نام و نشان روی پله‌ها، آن جیرجیرک لعنتی که برای این خانواده‌ی خوشحال آرام و قرار نگذاشته بود، جعبه‌ی مدفونِ اریکا با یک گنجشکِ زنده درونش، دویدنِ برهنه‌ی ایوی و دوستانش در جنگل، پیرمردی که در مرکز شهر بالای برج زندگی می‌کرد. یا از همه مشکوک‌تر، به محض اینکه مت جیمسون در کلیسا برای صحبت درباره‌ی همسرش اراده کرد، حرفش را قطع کردند. در ابتدا کمی از انتقال لوکیشن سریال برای فصل دوم مطمئن نبودم، اما حالا می‌بینیم چقدر این مسئله به دنیاسازی فضای آخرالزمانی سریال کمک کرده است. همین جزییات و عناصر کوچک هستند که با دقتی فوق‌العاده در یک دیگر ذوب می‌شوند و تکه‌ی دیگری از دنیای نــو و شگفت‌انگیز «بازماندگان» را می‌سازند، رنگ‌آمیزی می‌کنند و به وسعت و تاثیرش می‌افزایند. Carrie-Coon-and-Justin-Theroux-in-The-Leftovers-Season-2-Episode-1 و البته مگر می‌شود، «بازماندگان» بدون تراژدی تمام شود. همان اول حدس زدم ممکن است هشدار دوست پیشگوی جان فقط به او مربوط نشود، بلکه تمام اعضای خانواده‌اش را در بربگیرد. و از آنجایی که ایوی در همین مدت کوتاه حضورش، تاثیر قابل‌لمسی را از خود برجای گذاشته بود، داستان ضربه‌ی وارد شده به جان را خوب منتقل کرد. حالا به نظر می‌رسد، بر اثر زلزله کف دریاچه سوراخ شده و همه‌چیز به درون زمین کشیده شده. شاید درست به همان شکلی که همین زمین‌لرزه باعث بسته شدن در غار و زندانی‌شدن خانواده‌ی زن غارنشین شد. آیا در ادامه‌ی سریال سرنوشت بچه‌ی زن غارنشین را دنبال می‌کنیم؟ و آیا اتفاقات غیرقابل‌توضیحی مثل این، جایگزین «عزیمت» می‌شوند و این جامعه‌ی آرام را به درون هرج و مرج می‌کشند؟ این روزها دو سریال درحال پخش داریم که هر دو دلیلی برای اثبات این حقیقت هستند که در دوران طلایی تلویزیون به سر می‌بریم. همین چند روز پیش «رابطه» این حس را در من جوشاند و حالا «بازماندگان». اگرچه طبیعتا از زیر و رو شدن مکان و بازیگران سریال نگران بودم، اما افتتاحیه‌ی «بازماندگان» ثابت کرد که این به نفع گسترش افق‌های دنیای بی‌کران سریال بوده است. با اینکه دنباله‌ای بر کتاب منبع نبوده تا فصل دوم براساس آن ساخته شود، اما شروع داستان فصل دوم خیلی طبیعی، روان و هم‌گام با دنیایی که در فصل اول خلق‌شده بود، احساس می‌شود؛ دنیایی ریشه دوانده در معمـا  که با سناریویی پُرجزییات و بازیگرانِ خارق‌العاده‌اش، کم‌نظیر است و انگار می‌خواهد تا تهِ ته ایده‌اش برود. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده