// چهار شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۰۰

نگاهی به افتتاحیه‌ فصل دوم سریال The Affair

سریال «رابطه»، یکی از شیک‌ترین آثار این روزهای تلویزیون (قدرتمند‌تر از گذشته) با فصل دومش بازگشته است. در این مطلب زومجی نگاهی به قسمت اول فصل جدید انداخته است. همراه زومجی باشید.
affair (5) سریال با پرستیژِ «رابطه» یکی از غیرمنتظره‌ترین‌های پارسال بود. اگرچه برداشت اولیه مخاطبان از روی اسم و کانسپت داستانی‌اش خبر از یک ملودرام عاشقانه‌ی تکراری و بارها گفته شده‌ی دیگر می‌داد، اما سازندگان با اضافه کردن یکی-دو عنصر نوآورانه، از دل قصه‌ی آشنای رابطه‌ی عاشقانه اما مخفیانه‌ی یک مرد و زن به نتیجه‌‌ی کاملا تازه، احساسات‌برانگیز و عمیقی رسیده بودند که از یک ملودرام صرفا خاله‌زنک فراتر می‌رفت و به‌طرز مرموزی پیچیده و بحث‌برانگیز می‌شد. تصمیم ساده اما جادویی سازندگان این بود که آنها دلایل شروع این رابطه مخفیانه و خیانت به همسر، تاثیری که بر زندگی آنها و شخصیت‌شان می‌گذارد و عواقبش را به‌طور جداگانه از نگاه هر دو طرف رابطه بررسی می‌کردند. خیلی طول نکشید که «رابطه» تبدیل به درامی هیجان‌انگیز درباره‌ی زاویه‌ی دید انسان‌ها به یکدیگر و تفاوتِ پرسپکتیو شد و نفس تازه‌ای به درونِ پوسیده‌ی داستان‌هایی با موضوع کاوش در زندگی زناشویی دمید. affair-(4) حالا که افتتاحیه‌ی فصل دوم را با اشتیاق تماشا کردم، خوشحال هستم. چون از همین ابتدا به نظر می‌رسد با فصلی به مراتب مستحکم‌تر و متمرکزتر از قبلی طرف هستیم که قرار است با تمام قدرت از عناصر منحصربه‌فردش به منظور هرچه پیچیده‌ترسازی روایتش، نهایت استفاده را ببرد. اگر همه‌چیز در فصل گذشته درباره‌ی قابل‌باورسازی و نشان دادن اهمیت این رابطه برای نوآ و الیسون و همچنین رساندن آنها به یکدیگر بود، به نظر می‌رسد فصل دوم تماما درباره‌ی عواقب خوب و بد این رابطه برای دو طرف اصلی ماجرا و تاثیری که این حرکت خودخواهانه (از نگاه عده‌ای) روی نزدیک‌ترین افراد زندگی‌شان می‌گذارد است. همین‌جا به یکی از تحولات جدید سریال می‌رسیم: کندکاو اختصاصی در ذهن آسیب‌دیده‌ی همسران سابق نوآ و الیسون. حرکتی که یک‌ چشمه‌اش را در این قسمت دیدیم و به‌شخصه واقعا برایش هیجان‌زده هستم. اما قبل از هرچیز با کابوس نوآ وارد اپیزود شدیم. ساختار پرسپکتیومحورِ سریال را قبل از هرچیز به عنوان وسیله‌ای می‌شناسیم که کاراکترها از آن برای فرار از واقعیت و حقیقتِ اذیت‌کننده‌ی پیرامون‌شان استفاده می‌کنند. اگرچه در این صحنه هم نوآ در تلاش است تا با ساختنِ نسخه‌ی خودش از واقعیت در خودآگاهش کمی آرامش بدست بیاورد، اما می‌بینیم که ناخودآگاهش اجازه نمی‌دهد تا او شروع متزلزلِ دوره‌ی جدید زندگی‌اش را نادیده بگیرد و به این سادگی‌ها در ته ذهنش مخفی کند. همین آغازی است بر تم این فصل: دست و پنجه نرم کردنِ نوآ (و شاید در ادامه الیسون) با کاری که کرده و مشکوک شدن به صحیح بودن آن. در همین‌جا می‌بینیم که اگرچه نوآ شدیدا تلاش می‌کند تا احساس راحتی کند و با توجیه کارش روحِ ناراحتش را آرام کند، اما چیزی مثل عذاب وجدان رهایش نمی‌کند. درونِ متلاطمِ نوآ را به راحتی می‌توان در چندین صحنه‌ی آغازین اپیزود به چشم دید. قرار گرفتن او در فضاهای خالی یا نشان دادن او از فاصله‌ی دور، به زیبایی به ضعف و کوچکی‌اش اشاره می‌کنند. کمی جلوتر، وقتی ناشرش، حرفش را قبول نمی‌کند و روی اعصابش می‌رود، سریال می‌خواهد روی وضعیت جدید نوآ تاکید کند؛ او باید از صفر شروع کند و رسیدن به زنی که دوستش داشت، پایان کار نیست.
به نظر می‌رسد با فصلی به مراتب مستحکم‌تر و متمرکزتر از قبلی طرف هستیم که قرار است با تمام قدرت از عناصر منحصربه‌فردش به منظور هرچه پیچیده‌ترسازی روایتش، نهایت استفاده را ببرد
حالا که همه‌چیز زیر و رو شده، وقت جستجو برای یافتن‌ خودمان است. به همین دلیل، داستان نوآ در این قسمت کاملا درباره‌ی سعی و تلاش او برای تثبیت موقعیت جدیدش و حرکت به سوی جلو با آن است. پایان‌بندی رُمانش بین زمین و هوا معلق است. خودش از لحاظ عاطفی در بزرخ به سر می‌برد و رابطه‌‌ی شکسته‌اش با تنها چیزهایی (فرزندانش) که از زندگی سابق‌اش اهمیت دارند، همه و همه کم و بیش همان عناصر پیش‌پا افتاده‌ای هستند که در داستان‌های طلاق بارها آنها را دیده‌ایم. اما نبوغ «رابطه» این است که آنها را چنان نو و با احساس تکرار می‌کند که داستان به جای اینکه شبیه «مسیری که باید پیموده شود» به نظر برسد، واقعا ملموس و لازم احساس می‌شود و کاری می‌کند تا نوآ را در این «لحظات» باور کنیم. یکی از بهترین سکانس‌های این اپیزود که اوج فورانِ پریشانیِ نوآ را به نمایش می‌گذارد، سکانس اسباب‌کشی از خانه‌ی هلن است. به راستی که این سکانس در ظرافت و روند صعودیش، بی‌نقص و فوق‌العاده بود. وقتی یکی از کارگرها از نوآ می‌پرسد: «همه‌ی وسایلات همیناس؟» انگار که یکی توی صورتش فریاد می‌زند که «تو بی‌عرضه‌ای». یک‌دفعه نوآ به آن بخش از ذهنش که تاکنون خوابیده بود، فرصت فوران می‌دهد. درحالی که او سعی می‌کند با برداشتن وسایل بی‌اهمیتش، عصبانیتش را خالی کند، این سکانس تبدیل به یک دعوای دوطرفه‌ی درجه‌یک بین مارگارت، مادر هلن و او می‌شود و خیلی زود از دل همین شاخ و شانه‌کشی‌ها مشخص می‌شود، خانواده‌ی نوآ چگونه به‌وسیله‌ی رفتار و تصمیمات او از هم پاشیده است. بازهم تکرار می‌کنم: نمایش واقع‌گرایانه‌ی سقوط یک خانواده، بارها صورت گرفته. اما فقط تعداد محدودی  به مرحله‌ی تکان‌دهندگی می‌رسند. «رابطه» جزو گروه کمیاب دومی است. نهایتا، وقتی این سکانس با رودرو شدنِ نوآ و ماراگارت تمام می‌شود، هرچقدر از مارگارت متنفر هم باشید، باز نمی‌توانید بازتابِ خصوصیات خودخواهانه‌ی مارگارت در نوآ را انکار کنید. و این موضوع ته ذهن‌تان زنگ نزد که چگونه اهمیت ندادن به خواسته‌ها و دیدگاه‌های دیگران ما را در غفلت فرو می‌برد. affair (2) قرار ملاقات طلاقِ نوآ و هلن هم یکی از درخشان‌ترین بخش‌های این قسمت است که به زیبایی رابطه‌ی تازه‌ی این دو را مشخص می‌کند. سکانس با شوخی‌های سیاهِ وکیل شروع می‌شود. وقتی او از نوآ و هلن می‌خواهد تا به خاطر این درک متقابل به یکدیگر تبریک بگویند، شرایط تیره و تار و افسرده‌ی بین این دو به خوبی روشن می‌شود. اگرچه هردو سر جمع‌و‌جور کردن هرچه سریع‌تر مراحل طلاق توافق دارند و به جز بچه‌هایشان چیزی نمی‌خواهند. اما در نهایت همین بچه‌ها مهم‌ترین چیزی هستند که آنها را کماکان به یکدیگر متصل نگه می‌دارد. تا اینجای کار به نیمه‌ی اپیزود رسیده‌ایم و با چیزهایی که دیده‌ایم، به نظر می‌رسد اگر نوآ از رابطه‌اش با الیسون پشیمان نشده باشد، با بدبختی‌هایی که روی سرش خراب شده، راضی هم نیست. اما اگر هم چنین تفکری درست باشد. نباید یادمان برود که با سریالی طرف هستیم که هسته‌ی مرکزی‌اش روی تصورات و دیدگاه‌های افراد گوناگون قرار گرفته است. و حتی اگر نوآ هم چنین حسی داشته باشد. مطمئنا نمی‌گذارد تا ما آن را ببینیم. بنابراین، می‌بینیم که بعد از یک روز مزخرف، او به خانه و کنار الیسون برمی‌گردد و از خوشحالی از این رو به آن رو می‌شود. حالا برخلاف اینکه او را در شروع اپیزود، تنها و در حصار سکوتی مرگبار دیده بودیم، اما او در این لحظات، هرچیزی به جز «تنها» است. و این‌طور به نظر می‌رسد که حتی اگر دیوارها در حال فشار آوردن باشند، بودن در کنار الیسون به درد و رنجش می‌ارزد. کمی جلوتر، اگرچه آرامش و لبخند نوآ بر روی اسکله، نشان از رضایت قلبی‌اش دارد، اما آب و هوای بد افق، خبر از طوفانِ جدی‌تری می‌دهد. او برای چشیدن طعم شیرین زندگی جدیدش، موانع زیادی در پیش دارد. affair اگرچه طبق معمول سریال در نیمه‌ی اپیزود به آنسوی داستان منتقل می‌شویم، اما برخلاف گذشته اینبار خبری از الیسون نیست و در عوض، وارد زندگی امروز هلن می‌شویم و چقدر این تغییر را دوست داشتم. با اینکه روث ویلسون در نقش الیسون فوق‌العاده است، اما همیشه دوست داشتم نویسندگان فرصت بیشتری به موشکافی هلن و کول بدهند تا بازیگرانشان هم مواد داغ‌تری برای بازی داشته باشند. و ظاهرا در این فصل این درخواست‌مان عملی می‌شود. خلاصه اینکه اینقدر داستان هلن در تکمیل حال و روزِ نوآ عالی بود و آنقدر مورا تیرنی در نمایش شکستی زنی گیر افتاده بین دو راهی، بی‌نظیر بود که اصلا دلم برای الیسون تنگ نشد.
همین‌جا به یکی از تحولات جدید سریال می‌رسیم: کندکاو اختصاصی در ذهن آسیب‌دیده‌ی همسران سابق نوآ و الیسون
تازه، تصمیم سازندگان برای افزایش زاویه‌ی دیدها، فقط یک حرکت نمایشی نیست. اگر در همین اپیزود به جای هلن، سراغ الیسون می‌رفتیم مطمئنا نمایش ذهنِ پریشانِ نوآ نصفه‌کاره باقی می‌ماند. چون برخلاف فصل قبل که هسته‌ی‌ اصلی داستان درباره‌ی دو طرفِ رابطه بود، الان همه‌چیز درباره‌ی برخوردِ نوآ و الیسون با گذشته‌شان است. از همین سو، صحنه‌ی افتتاحیه‌ی داستان هلن درست مثل مال نوآ خالی و پُر از احساس تنهایی بود. اگرچه هلن در کنار معشوقه‌ی مایه‌دار جدیدش، مکس است، اما کاملا مشخص است که او ‌بی‌حوصله است و در دنیایی دیگر سیر می‌کند. در این لحظات برخلاف تنهاییِ نوآ، دیدن صورتِ مظلومِ هلن در این شرایط ناراحت‌کننده است. مکس بی‌وقفه از عشق می‌گوید و هلن در این فکر است که واقعا چه حسی نسبت به این مرد دارد. شگفتی این اپیزود از اینجا به بعد کلید می‌خورد. هلن از تمام این قرار ملاقات‌های دوباره و آشنایی با مردی جدید خسته است و همان‌طور که مادرش اصرار دارد، تلاش می‌کند تا این اتفاق را بپذیرد و به زندگی‌اش برگردد. اما مسئله این است که برخلاف نوآ، او اینها را نمی‌خواهد. بلکه با تمام بلاهایی که سرش آمده، هنوز عاشق شوهر درب و داغانِ خیانت‌کار سابقش است. و هر دو اشتباه می‌کنند: هم هلن برای فراموش نکردن و هم نوآ برای فراموش کردن. این وسط، با وجود کسی مثل مکس که هرکاری برای آزاد کردن او از استرس و فکر و خیال می‌کند، هلن باید خیلی راحت با این اتفاق کنار بیاید. اما موضوع این است که او نمی‌خواهد. affair-(3) در سکانس جلسه‌ی طلاق از نگاه هلن، به زیبایی می‌بینیم که چقدر سیستم پرسپکتیومحوری «رابطه» در تکمیل پروسه‌ی موشکافی شرایط کاراکترها کمک می‌کند. در نسخه‌ی نوآ، با وکیلی طرف هستیم که از کارش لذت می‌برد و خیلی سرزنده و شاد است. اما گفتگویی که هلن قبل از آمدن نوآ با وکیل دارد، ما را با نسخه‌‌ی تلخ و بی‌حس و حالی روبه‌رو می‌کند که دل خوشی از کارش ندارد. این سکانس به‌طرز هنرمندانه‌ای به عنوان نقطه‌ی مرکزی اپیزود عمل می‌کند و از مقدار تاثیر ذهن شخصیت‌ها بر اتمسفر داستان می‌گوید. حالا در نسخه‌ی هلن، این اوست که نگران وضعیت رابطه‌ی فرزندانشان با پدرشان است و برخلاف نسخه‌ی نوآ، هیچ علاقه‌ای نسبت به این جلسه ندارد و حسابی نگران و افسرده به نظر می‌رسد. در اینجا نشستنِ نوآ و وکیل در مقابل هلن و دو به یک‌شدن‌شان حس خفگی و ضعفِ هلن را نیز تشدید می‌کند. در نگاه هلن، نوآ پُرانرژی و آزاد تصویر شده. شاید چون هلن فکر می‌کند برخلاف خودش، او کسی را دارد که در پایان روز به کنارش برگردد. بالاخره، داستان هلن با همان طوفانی که در پایان داستان نوآ دیده بودیم به پایان می‌رسد. با این تفاوت که اینجا طوفان را در حال هوهو کردن می‌بینیم، درحالی که در داستان نوآ، او را قبل از رسیدن بادهای نابودگر طوفان، ترک کرده بودیم. آیا هفته‌ی بعد حال و هوای الیسون و کول هم همین‌قدر درهم‌ریخته است؟ اپیزود افتتاحیه‌ی فصل دوم «رابطه» یکی از بهترین‌های این سریال است. شرایط جدید نوآ و هلن و درگیری‌های ذهنی‌شان پهن می‌شود. نویسندگان با اضافه کردن زاویه‌ دید‌های جدید شخصیت‌پردازی و کاوش در روح کاراکترهایشان را یک قدم پیشرفت می‌دهند و نهایتا یک معمای پیچیده‌ی جذاب تحویل‌مان می‌دهند که حقیقی بودن تک‌تک دیالوگ‌ها و لحظاتش به یک موی نازک بند است. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده