// شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۰۰

نگاهی به اپیزود سوم فصل دوم سریال The Leftovers

اپیزود سوم سریال «بازماندگان» داستان زندگی لوری و تامی بعد از اتفاقات فصل اول را دنبال می‌کند. زومجی در این مطلب، نگاهی به روند این قسمت انداخته است. همراه زومجی باشید.
leftov4edr اپیزود سوم این فصل از «بازماندگان» را درحالی شروع به تماشا کردم که یک‌جورهایی به اشتباه احساس می‌کردم این اپیزود قرار است در بین سه قسمتی که از فصل دوم پخش شده، رتبه‌ی آخر را بدست بیاورد. می‌دانم دست‌کم گرفتن دیوید لیندولف و تام پروتا گناه بزرگی است. اما برای چنین فکری دلیل داشتم. خب، راستش را بخواهید ما با خانواده‌ی مورفی آشنا شدیم. شرایط خانواده‌ی گاروی در نقل مکان به شهری جدید را از نگاه گذراندیم و چیزهایی از این شهر عجیب و غریب هم دستگیرمان شد. اما حالا قرار بود به نقطه‌ی اول‌مان برگردیم. به کنار لوری و تامی و فرقه‌ی «بازماندگان گناهکار» تا ببینیم بعد از اپیزود نهایی فصل اول چه بر آنها گذشته است. از آنجایی که لوری و تامی در طول فصل اول جذاب‌ترین کاراکترهای سریال نبودند و از آنجایی که ماجرای «بازماندگان گناهکار» هم یک‌جورهایی به پایان رسید، احساس می‌کردم قرار است آنها را به زور تحمل کنیم. اما در عوض، طولی نکشید که مطمئن شدم این اپیزود نه تنها رتبه‌ی آخر را بدست نمی‌آورد، بلکه بهتر از دوتای دیگری است. در دو اپیزود قبل یک‌جورهایی از آن حس افسرده‌کننده و غمناک معرفِ «بازماندگان» دور شده بودیم، اما این اپیزود سرشار از همان احساسِ سنگین و سیاه ناامیدی و آخرالزمانی بود که این سریال را به چنین تجربه‌ی خاصی تبدیل کرده. البته این نکته‌ی منفی‌ای برای فصل دوم محسوب نمی‌شود. چون سریال براساس حس و حال کاراکترهایش رنگ‌آمیزی می‌شود و در دو اپیزود گذشته شخصیت‌های اصلی حال و روز خوش و شادابی را سپری می‌کردند، پس اتمسفر سریال هم همراه با آنها از سیاهی خالص فاصله گرفته بود. برای مثال اگرچه نورا هنوز ذهنش درگیر است، اما دیگر مثل قبل عذاب نمی‌کشد. او راهِ حرکت به سوی جلو و فراموش کردن را یاد گرفته و فقط دنبال مکانی برای امن بودن می‌گردد. اگرچه دیدن این مسئله لذت‌بخش است، اما نگویید که دل‌تان برای آن زن شکسته تنگ نشده است! اما حالا نوبتِ لوری است تا به یکی از شخصیت‌های ردیف اول سریال تبدیل شود و جای خالی قهرمانِ زنِ درب و داغان داستان را پُر کرده و با سرگشتگی دیوانه‌وارش به‌طرز شگفت‌انگیزی ما را از خود بی‌خود کند. این یعنی بازگشت به جستجو در عذاب‌های درونی انسان‌های پسا-«عزیمت ناگهانی» که این شامل تلاش برای نجات اعضای سابق «بازماندگان گناهکار» و در آن واحد استفاده از تجربه‌های آنان برای نوشتن کتاب و البته زیر گرفتن‌شان با ماشین می‌شد! این وسط، اگر مثل من فکر می‌کردید لوری گذشته‌ی تاریک خودش را به این راحتی‌هایی که حرف می‌زند فراموش کرده و با آن کنار آمده، سخت اشتباه می‌کردید. تمام اینها چیزی نبود جز امضای این سریال: غم‌انگیز! leftover اگرچه لوری در فصل قبل بدون دیالوگ نبود، اما هرگز مثل بقیه‌ی کاراکترها به عمق دردها و بدبختی‌هایش نفوذ نکردیم تا واقعا او را درک کنیم. اما این اپیزود فرصت پر و بال دادن و تصویری کردن تمام تصوراتی بود که از او در ذهن داشتیم. حالا وقتی او را در حالی که آنگونه به داخل خانه‌ی صاحب‌خانه‌‌اش می‌زند تا لپ‌تاپش را پس بگیرد، می‌بینیم. یا درحالی که آن دو سفیدپوش را زیر می‌گیرد و بعد درهنگام خفه کردن ناشرش که سعی می‌کرد احساسات فرو خفته‌‌اش را بیدار کند، همراهش هستیم، دیگر می‌دانیم با چه زن خُرد‌شده‌ای طرف هستیم. زنی که فقط ادای خوب بودن را درمی‌آورد. فقط این‌طوری نشان می‌دهد که می‌توان از تجربه‌ی وحشتناکی که داشته‌ایم، برگردیم. او با هیچکدام از اعضای جلسات بازپروری‌اش فرقی نمی‌کند و اگر وضعیتش بدتر از آنها نباشد، بهتر نیست. او فقط خودش را در هنگام صحبت با اعضای سابق «بازماندگان گناهکار» تحمل می‌کند. وگرنه اگر این اجازه و توانایی را داشت، تک‌تک‌شان را در خیابانی دراز به صف می‌کرد و  با ماشین زیرشان می‌گرفت تا هرچه زودتر به این کابوس پایان دهد؛ کابوسی که در پایان این اپیزود متوجه می‌شویم آنقدر بزرگتر از لوری و امثال اوست که فرو نرفتن در آن واقعا هنر و روحی از جنس سنگ می‌طلبد.
در دو اپیزود قبل یک‌جورهایی از آن حس افسرده‌کننده و غمناک معرفِ «بازماندگان» دور شده بودیم، اما این اپیزود سرشار از همان احساسِ سنگین و سیاه ناامیدی و آخرالزمانی بود
لوری فکر می‌کرد به این سادگی‌ها می‌توان با «بازماندگان گناهکار» مقابله کرد (حقیقتش، من هم چنین فکری می‌کردم!). اما او فراموش کرده بود که «بازماندگان گناهکار» آدم‌هایی را جذب می‌کند که رسما توسط «عزیمت ناگهانی» عنان از کف داده‌اند و در وضعیتِ شدیدا غیرقابل‌برگشتی از مشکلات عاطفی و روانی به سر می‌برند. وضعیت «عزیمت ناگهانی» و تاثیری که بر ذهن بازماندگان گذاشته، خیلی با مواد مخدر و امثال آن فرق دارد. اگر در زمینه‌ی مواد مخدر کسانی هستند که بیمار را درک کنند. در دنیای «بازماندگان» تک‌تک انسان‌ها از این رویداد ضربه خورده‌اند و هیچکس توضیح قانع‌کننده‌ای ندارد تا بیمار را آرام کند و به او اطمینان دهد. اگر این اپیزود یک چیزی برای گفتن داشت این بود که برای هیچکس راه فراری ندارد. چون تمام بازماندگان روی کره‌ی زمین در بحران وجودی عمیقی گرفتار شده‌اند. حتی در اپیزود قبل دیدیم که خانواده‌ی گاروی که شاید در خوشحال‌ترین وضعیت‌شان به سر می‌برند هم بدون ترس زندگی نمی‌کنند. شاید یک «عزیمت» دیگر در راه باشد؟: این سوال برای ترکاندن مغز و خاکستر کردن لذت‌هایتان کافی است! نابودکننده‌ترین سکانس این اپیزود هم زمانی از راه رسید که آن زن، شوهر و فرزندش را فقط به خاطر اینکه هنوز به پوچ‌گرایی «بازماندگان گناهکار» با تمام وجودش اعتقاد داشت، به کشتن داد. صحنه‌ای ناامیدکننده که با بازگشت ویولون/پیانوی دوست‌داشتنی سریال همراه شد که خیلی دلم برایش تنگ شده بود. leftovedr در کنار لوری، تامی نیز از ورود به فصل جدیدی از شخصیت‌پردازی‌اش در امان نمانده بود. در فصل گذشته، داستان تامی بیشتر مقدمه‌ و سطح صفری بود که باید گفته می‌شد تا او را به مرحله‌‌ی بالاتری از درک اطرافش برساند. چیزی که درباره‌ی لوری هم صدق می‌‌کرد. در این اپیزود می‌بینیم که او هم در وضعیت بدی به سر می‌برد و همانند مادرش سخت به دنبال راهی برای نجات مردم است. همین باعث شد تا آن پیچش داستانی پایانی، غافلگیرکننده‌تر از آب در بیایید. خب، از قرار معلوم حالا قدرت‌های درمان‌کننده‌ی وین به او منتقل شده است که استفاده از آن قیمتی دارد. این قیمت دقیقا چیست؟ کوتاه شدن عمر؟ هرچند این وسط هنوز نمی‌دانیم آیا واقعا این قدرت‌های ماورایی حقیقت دارد یا فقط یک القای حیله‌گرانه‌ی ساده است. و البته چگونه می‌توان مـگ و صحنه‌اش با تامی را فراموش کرد که یکی از همان صحنه‌های به‌یادماندنی سریال از لحاظ شدت اذیت‌کنندگی بود و مرحله‌ی تازه‌ای از دیوانگی را به نمایش گذاشت. تاثیر این صحنه روی تامی به حدی بود که او را مجبور کرد تا نظرش دربار‌ه‌ی «بازماندگان گناهکار» برای مدتی تغییر کند. در این میان، متوجه شدیم که مـگ به رده‌های بالای فرقه صعود کرده. این یعنی به بقیه دستور می‌دهد و هروقت عشق‌اش کشید می‌تواند حرف بزند. آیا این فرقه چیزی بسیار بزرگتر از چندتا گردهمایی محلی است و وسعتی جهانی دارد؟ من که این‌طور پیش‌بینی می‌کنم. در کنار این، جلوه‌ی دیگری از اعتقاداتِ این فرقه هم در این اپیزود فاش شد. از قرار معلوم آنها باور دارند که «دنیا به پایان رسیده». این یعنی آنها به اینکه ممکن است «عزیمت» دیگری در راه باشد یا همان اولی هشداری برای اتفاقی ناشناخته‌تر بود، اعتقاد ندارند. در واقع، آنها فکر می‌کنند دیگر همه‌چیز به پایان رسیده. این زندگی نصفه‌و‌نیمه‌ای هم که داریم واقعی نیست و بیشتر از یک رویای بعد از ظهر اهمیت ندارد. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده