نویسنده: رضا حاج‌محمدی
// جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۰۷

راهنمای مراسم اسکار ۲۰۱۵

آیا «بردمن» می‌تواند از سد «پسرانگی» عبور کند؟ آیا جولیان مور بالاخره خواهد توانست مجسمه‌ی اسکار را لمس کند؟ آیا پیروزی مایکل کیتون به عنوان بهترین بازیگر مرد، از همین‌حالا مسجل شده است؟ در این مقاله، همراه
ir">زومجی باشید تا به عمق نامزدهای هشتاد و هفتمین مراسم آکادمی علوم و هنرهای سینما رسوخ کرده و به‌ شما کمک کنیم تا پیشتازان را از دیگران جدا کنید و هنگامی که در روز ۲۲ فوریه (۳ اسفند) به تماشای اسکار نشستید، بدانید این فیلم‌ها و این افراد چه راهی را برای بودن در این جشن، پیموده‌اند:   best_picture_boyhood_dt best_picture_boyhood_dt

 پسرانگی (Boyhood)

کارگردان: ریچارد لینک‌لیتر شاید گشت و گذار ۱۲ ساله‌ی ریچارد لینک‌لیتر از دوران کودکی، شخصی‌ترین اثری باشد که تاکنون برای بخش بهترین فیلم اسکار نامزد شده است. لینک‌لیتر تمام گروه بازیگران و سازندگان  را از طریقی در قصه‌ی پسری (الار کولترین) که درکنار پدر و مادر طلاق‌گرفته‌اش بزرگ می‌شود و در این میان با ازدواج‌های متوالی مادرش و جستجو در یافتن «خودش» دست و پنجه نرم می‌کند، شریک کرده است. برای پاتریشیا آرکت، فیلم تجربه‌های زندگی خودش را به عنوان فرزند و مادر بازتاب می‌دهد. او می‌گوید:«پدرم خیلی شبیه به ایتان هاوک بود. لحظاتی خودم را در شخصیت ایتان می‌بینم و لحظاتی را در اِلار.» پس، ظاهرا داوران آکادمی هم چنین چیزی را حس کرده‌اند.

22

بردمن (Birdman)

کارگردان: آلخاندرو گونزالس ایناریتو برای کارگردانی که عاشق رفت و آمد بین شرح وقایع زندگی‌ها (آموروس پروس) و سفرهای جغرافیایی (بابل) است، آخرین ساخته‌ی آلخاندرو ایناریتو به طرز شگفت‌آوری در یک زمان و مکان محدود روایت می‌شود. داستانی که مثل قرقره از طریق یک سری سکانس‌های یکسره در زمان واقعی، دور و اطراف تئاتر برادوی می‌چرخد. این درام/کمدی که درباره‌ی ستاره‌ای (مایکل کیتون) در جستجوی رستگاری است، مثل ماراتُنی بی‌پایان و سخت از نوعی فیلمسازی است که به شکل بیدادگرانه‌ای بلندپروازانه است. کیتون می‌گوید:«آلخاندرو می‌خواهد به همه‌چیز دست یابد، او کمال‌گرا و جزییات‌نگر است و بی‌وقفه دست‌اش را برای بیشتر و بیشتر دراز می‌کند.» the-theory-of-everything-eddie-redmayne-james-marsh

نظریه‌ی همه‌چیز (The Theory of Everything)

کارگردان: جیمز مارش «فیلم داستان پشت‌پرده‌ی یک «نماد» است.» این جمله را اِدی ردمین، کسی که در «نظریه‌ی همه‌چیز» نقش استیون هاوکینگ را بازی کرده است، می‌گوید؛،فیزیکدان مشهور ارائه‌دهنده‌ی نظریه‌ی‌های تفنگربرانگیزی  که در سال ۱۹۶۳ به بیماری ای.ال.اس مبتلا شد. در حالی که فیلم دستاوردهای هاوکینگ را یادآوری می‌کند، اما قلب فیلم، داستان عاشقانه‌ای است که سوخت‌اش به وسیله‌ی ردمین و فلیسیتی جونز (کسی که نقش همسر هاوکینگ، جین را بازی می‌کند) تامین می‌شود. هنرنمایی پرجزییات و ظریف آنها در کنار فیلمنامه‌ی غیرسانتی‌مانتال آنتونی مک‌کارتی و کارگردانی مطمئن جیمز مارش، کسی که جایزه‌ی اسکار بهترین مستند را در سال ۲۰۰۸ برای «مردی روی سیم» برد، به چیزی قدرتمندتر بدل شده است. ردمین می‌گوید:«جیمز آزادی کاملی به همه داده بود، به طوری که همه در بیان ایده‌هایشان راحت بودند، اما در آن واحد خودش هم به شکل شگفت‌انگیزی هدایت قدرتمندی داشت.» 3

سلما (Selma)

کارگردان: اِوا دووِنای اِوا دووِنای، در حالی برای کارگردانی «سلما» آماده می‌شد، که حس بدی نسبت به فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای که تاریخ را ساده‌نگرانه روایت می‌کردند، داشت. او می‌گوید:«مثل دارو می‌ماند، من می‌خواستم این ژانر را زیر و رو کنم و از همه‌چیزهایی که درباره‌اش دوست ندارم، حرف بزنم.» به جای دنبال کردن زندگی کامل مارتین لوتر کینگ (دیوید اویلو)، او و فیلمنامه‌نویس اثر، پاول وب، تنها روی سه ماه از زندگی کینگ در سال ۱۹۶۵ تمرکز کردند؛ زمانی که کینگ در مقابل گروه مخالف، سعی در به تصویب رساندن قانون حق رای سیاه‌پوستان داشت. نتیجه فیلمی شده که کمتر درباره‌ی این مرد است و بیشتر درباره‌ی یک جنبش است. و زندگی‌نامه‌ای که نور چراغ‌اش را روی تردیدهای خودِ کینگ انداخته است. اویلو می‌گوید:«اینها چیزهایی بود که فکر می‌کردیم می‌بایست برای خودمان و مخاطب تعریف می‌کردیم.» 2222

تک‌تیرانداز امریکایی (American Sniper)

کارگردان: کلینت ایستوود فیلم زندگی‌نامه‌ای اکشن کلیت ایست‌وودِ کارگردان از کتاب پرفروش شرح‌حال کریس کایل، سربازی را به تصویر می‌کشد که در دو جبهه می‌جنگد. بردلی کوپر در قالبی متفاوت در کالبد مامور نیروی دریایی‌ای قرار می‌گیرد که دلاوری‌های فرا انسانی و با دل و جرات‌اش او را همراه با سلاح‌اش، به عنوان مرگبارترین تفنگدار تاریخ ارتش امریکا معرفی می‌کند. با اینکه فیلم صحنه‌های اکشن کم ندارد، اما این داستان انسانیِ «تک‌تیرانداز امریکایی» است که در کانون توجه قرار دارد و به نمایش دوره‌ی استرس‌بار و پرجراحتِ روحی یک همسر و پدر بعد از اتمام شلیک‌هایش می‌پردازد؛ زمانی که حالا او بعد از جنگ، نمی‌داند باید چه کار کند. کوپر می‌گوید:«فیلم فقط درباره‌ی سربازی در جنگ نیست. ما در این فیلم به خانواده می‌پردازیم. جنگ فقط درباره‌ی ماجراهایی که او پشت سر می‌گذارد، نیست. بلکه در مورد سفری که خانواده‌اش با آن دست و پنجه نرم می‌کنند هم هست.» 333

هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel)

کارگردان: وس اندرسون این اثر خوش‌رنگ‌و‌لعاب اروپایی خیلی شبیه به همان شیرینی‌هایی است که کاراکترهایش برای قاچاق ابزار فرار از زندان از آنها استفاده می‌کنند. نماهای بیرونی خوشمزه به نظر می‌رسند، اما فقط یک گاز بزنید تا شاید دندان‌هایتان با جسم سختی برخورد کنند. وس اندرسون، با هوشمندی به اتفاقات فاشیستی تاریخ طعنه می‌زند، بدون اینگه هرگز حواس‌اش از روایت سرخوشانه‌ی گوستاوو اچ. (رالف فاینس) و پسر پیشخدمت هتل (تونی روِلوری) پرت شود. و اینگونه با خلق دنیایی شخصی، دوره‌ای از اروپا را بازسازی می‌کند. او می‌گوید:«نصف شهری که در آن فیلمبرداری کردیم در آلمان بود و نصف دیگری لهستان. جمهوری چک هم در بیست دقیقه‌ای جنوب واقع بود. ما در میان سه کشوری بودیم که سعی در شبیه‌سازی‌شان داشتیم.» 2

بازی تقلید (The Imitation Game)

کارگردان: موتن تیلدام پس از شکستن رکوردهای باکس‌آفیس با تریلر نروژی‌اش یعنی  Headhunters در سال ۲۰۱۱، موتن تیلدام با سناریوهای اکشن و ابرقهرمانی بمباران شد. اما در نهایت این یک داستان جمع‌و‌جور زندگینامه‌ای درباره‌ی ریاضی‌دان و نابغه‌ای که رمز نازی‌ها را شکست، آلن ترنینگ (بندیکت کامبربچ) بود که توجه‌اش را جلب کرد. خودش می‌گوید:«من شروع به مطالعه‌ درباره‌ی ترنینگ کردم و کمی فکرم درگیرش شد. این فیلم ستایش این مسئله است که چقدر داشتن آدم‌هایی که معمولی فکر نمی‌کنند، مهم است». کامبربچ هم درباره‌ی تیلدام می‌گوید:«او کارگردان خارق‌العاده‌ای است که اغلب اوقات زیاد از حد کافئین مصرف می‌کرد و زبان انگلیسی‌اش هم ساده بود، اما همیشه می‌دانست چه چیزی می‌خواست.» 23

شلاق‌زن (Whiplash)

کارگردان: دی‌مِین چزل یک توصیه‌ی کلاسیک به هر نویسنده‌ای هست که می‌گوید:«درباره‌ی چیزی که می‌دانی بنویس.» و وقتی دی‌مین چزل برای ساخت «شلاق‌زن» تجربه‌های دردناک دوران مدرسه‌ی موسیقی‌اش را از زیر خاک بیرون کشید، متوجه شد زخم‌های آن دوران هنوز باز و تازه هستند. این فیلمساز می‌گوید:«این شخصی‌ترین چیزی بود که تاکنون نوشته بودم و می‌خواهم برای مدتی فراموش‌اش کنم. اول یک جورهایی خجالت‌زده شدم. چون این مثل نمایش بخشی از زندگی‌ام بود که واقعا دوست نداشتم، افشا شود.» اما خوش به حال ما که او این کار را کرد. چون فراتر از جنون جی.کی.سیمونز، معلم موسیقی ظالم شخصیت اصلی، فیلم بحثی فیلسوفانه درباره‌ی مسئله‌ی تعقیب اهداف و ارزش رسیدن به عظمت است-چیزهایی که چزل به خاطر گذشته‌اش، اجازه‌ی صحبت در موردشان را دارد. خ

best_actress_julianne_dt

جولیان مور

هنوز آلیس (Still Alice) واقعا شگفت‌انگیز است که بعد از ۲۰ سال و اندی ارائه‌ی کارهای درخشان، جولیان مور همیشه می‌تواند راه‌های جدیدی برای سورپرایز کردن ما پیدا کند و این دقیقا همین کاری است که او در «هنوز آلیس» انجام می‌دهد. بازی در نقش یک استاد زبان‌شناسی که به بیماری آلزامیر زودرس دچار شده است. بعضی اوقات فقط با یک حالت تک و تنها، چنان احساس دردآوری را از خود بروز می‌دهد که دیدن دارد. ریچارد گلتزر، دستیار کارگردان می‌گوید:«جولیان همیشه می‌دانست دقیقا در هرصحنه باید چه رنگی و چه مقدار از زوال، خشم و آسیب‌پذیری را نشان دهد.» هرچند که بی‌نظمی آرام‌آرام آلیس را دربرمی‌گیرد، اما مور عاشقانه او را به سوی پیروزهایی لطیف هدایت می‌کند. گلتزر می‌گوید:«او واقعا صدای فیلم را به واقع‌گرایانه‌ترین شکل ممکن اجرا می‌کند.» best_actress_felicity_dt

فلیسیتی جونز

نظریه‌ی همه‌چیز (The Theory of Everything) فلیسیتی جونز شاید در «نظریه‌ی همه‌چیز» در میان دو نقش اصلی، بازی فیزیکی کمتری داشته باشد و توجه‌ی پایین‌تری را به خودش جلب کرده باشد، اما این بدین معنی نیست که وظیفه‌اش نسبت به نقش مقابل‌اش آسان‌تر بوده است. به عنوان جین هاوکینگ، همسر اول و پرستار استیون هاوکینگِ فیزیکدان، او بیشتر از زمان فیلم را در تعامل با کاراکتری سپری می‌کند که به خاطر بیماری ای.ال.اس دیگر نمی‌تواند حرکت کند یا حرف بزند. به دور از آن زن‌های دوبعدی ایثارگر، شخصیت جین، زن حساس و خودخواهی می‌نماید که در حالی که طبیعت‌ رابطه‌اش با استیون متحول می‌شود، او هم تغییر می‌کند. ردمین می‌گوید:«او مطمئنا وظیفه‌ی سخت‌تری داشت. فکر می‌کنم او فوق‌العاده‌ است. بازی‌اش بارها من را به تحسین وا داشته است.» 1108_met_reese

ریس ویترسپون

وحش (Wild) در بخش زیادی از «وحش»، ریس ویترسپون تنها کاراکتر جلوی دوربین است-که این مسئله به نماهای زیبایی در محیط‌های باز فیلم انجامیده است. او می‌گوید:«به معنای واقعی کلمه فقط یک مرد با دوربین و ژین مارک واله (کارگردان) حضور داشتند و صحنه به صورت ۳۶۰ درجه خالی بود. اما با این حال، باز حواس‌ات به خاطر دوربینی که مدام دور و اطراف‌ات می‌چرخد، پرت می‌شود. تقریبا مثل فیلم مستند بود.» روش کلیشه‌ای و بدون اضافات ویترسپون برای ایفای این نقش، به او کمک کرد تا خیلی بهتر احساسات خام شخصیت‌اش را نمایان کند؛ زنی به اسم شریل استرید که آنقدر به خاطر مرگ مادرش، خرد و شکسته می‌شود که تصمیم می‌گیرد، هزار و صد مایل را در حاشیه‌ی شمال‌‌غربی اقیانوس آرام پیاده‌روی کند. جسور، بی‌شیله‌پیله و کاملا در خدمت فیلم. ویترسپون اجرایی ارائه می‌کند که قلب را می‌شکافد. 38738_marion_cotillard

ماریون کوتیار

دو روز، یک شب (Two Days, One Night) «دو روز، یک شب» درباره‌ی زنی است که بی‌کار شده و باید از تک‌تک همکارانش درخواست کند تا او را برای بازپس‌گیری شغل‌اش کمک کنند. داستان آنقدر به شکل برازنده‌ای ساده است که باعث شده بود ماریون کوتیار از همان ابتدا آن را تحسین کند. خودش می‌گوید:«وقتی سناریو را برای بار دوم خواندم، متوجه‌ی تمام جزییات ریز زیبای سفر شخصیت اصلی شدم.» نبرد کاراکتر فیلم برای باز‌پس‌گیری شغل‌اش، کوتیارد را هم درباره‌ی حرفه‌ی خودش به فکر وا داشته بود:«من برای درک بیشتر اینکه چه کسی هستیم و روح داخل وجودمان، کار می‌کنم.» بخصوص در این پروژه، هنرنمایی او همچون فوران آتشفشان احساس است که با اشاره‌ای کامل و واقع‌گرایانه به سختی‌های زندگی به اوج خودش می‌رسد-این فیلم مثال کوچکی از این مسئله است که چرا این بازیگر هیچ‌وقت بی‌کار نمی‌شود. best_actress_rosamund_dt

روزاموند پایک

دختر گم‌شده (Gone Girl) به عنوان «اِمی شگفت‌انگیز»، همسری ناگوار که در روز پنجمین سالگرد ازدواج‌اش در اقتباس زهرآلودِ فینچر، گم می‌شود، روزاموند پایک با ماموریت سختی روبه‌رو می‌شود: او در ابتدا باید حس همدردی مخاطب را برانگیزد، تا بعدا تمام دلسوزی‌های مردم را به خشم تبدیل کند. با توجه به کارنامه‌ی کاری زیادشناخته‌نشده‌ی پایک، کسی در امریکا فکر نمی‌کرد این بازیگر انگلیسی اینگونه بتواند دهان‌شان را از وحشت باز کند. بن‌افلک، همسرش در فیلم، می‌گوید:«روزاموند واقعا عالی است، اما چندتایی راز دیگر دارد که هنوز رو نکرده.». پایک هم کاراکترش را «پیچیده» توصیف می‌کند. و البته به این نکته هم اشاره می‌کند که:«جمله‌ای در کتاب است که «پیچیده» را اسم‌رمز «عوضی» می‌داند.»  

Untitled-1

best_actor_michael_dt

مایکل کیتون

بردمن (Birdman) می‌توان گفت، مایکل کیتون، نقش ریگان تامسون را اگر هم از همان ابتدا متعلق به او نبوده، برای خودش می‌کند. کیتون نمایشی آشفته و عصبانی از ستاره‌ی بزرگ فراموش‌شده و بازیگر نقش ابرقهرمانی دارد که شهرت‌اش سقوط کرده و می‌خواهد خودش را از طریق یک نمایش تئاتر، دوباره به همه معرفی کند و جایگاه قبلی‌اش را پس بگیرد. در سکانس‌های پیچیده‌ی فیلم که طول‌شان به مرز خسته‌کنندگی می‌رسد، این بازیگر که قبلا هم در قالب بتمن ظاهر شده، دیالوگ‌هایی شدید شبیه به ضربات طبل موسیقی متن جازِ فیلم ادا می‌کند و کاری می‌کند تا این برداشت‌های بلند به چشم نیاید. هنرنمایی کیتون همراه شدن تکنیک و هنر در کنار یکدیگر است. کیتون می‌گوید:«تصور نمی‌کنم من فیلم دیگری با چنین جزییاتی بازی کنم. این فیلم از هر اثر دیگری ویژه‌تر، دقیق‌تر و رنج‌برنده‌تر بود.» best_actor_eddie_dt

اِدی ردمین

نظریه‌ی همه‌چیز (The Theory of Everything) به عنوان استیون هاوکینگ، ادی ردمین تغییرات این فیزیکدانِ مبتلا به ای.ال.اس را با جزییاتِ دقیقی به تصویر می‌کشد. از نشانه‌های تقریبا دیده‌نشدنی بیماری گرفته تا فلج نهایی و پناه بردن به ویلچیر. این بازیگر بریتانیایی همه‌ی تغییرات فیزیکی کاراکترش را با دقتی میلیمتری اجرا می‌کند. اما این هنرنمایی استادانه هیچ‌ معنایی نداشت، اگر ردمین در رساندن ذهن تابان و پرجنب‌و‌جوش هاوکینگ از طریق آن لبخندهای موذیانه و چرخش چشم‌ها، ضعیف عمل می‌کرد. خودش می‌گوید:«امیدوارم وقتی مردم سینما را ترک می‌کنند، واقعا به این نتیجه برسند که باید از هرروزشان بهترین استفاده را کنند.» جمله‌اش که خیلی شبیه به چیزهای هست که در سخنرانی‌های اسکار می‌گوید. best_actor_steve_dt

استیو کارِل

فاکس‌کچر (Foxcatcher) برای بازیگری که از او به عنوان یکی از نازنین‌ترین آدم‌های این حرفه یاد می‌شود، بازی در نقش موذیانه و آب‌زیرکاهِ جان دو پونت مکافات و مجازاتی اساسی برای استیو کارل بود. او تنهایی غذا می‌خورد و از دیگر بازیگران دوری می‌کرد. کم‌کم او از انعکاسِ چشم‌های تمامی همکارانش، متوجه‌ی یک‌جور حس تبعید اجتماعی شد، که هر لحظه در حال قوی‌تر و قوی‌تر شدن بود. خودش می‌گوید:«بچه‌ها به خاطر شکل و قیافه‌ام اصلا دوست نداشتند، دور و اطراف‌ام باشند.» منظور از قیافه‌ی عجیب‌اش، آن بینی و دندان‌های وحشتناکِ مصنوعی بود که بر چهره داشت. این حس انزوا، به کارل اجازه داد تا خودپرستی یک مرد ثروتمند و حس ناامنی یک بچه‌ننه را به زیبایی اجرا کند. شاید بازیگر متفاوتی، خیلی بزرگتر و بلندتر از او عمل می‌کرد، اما مسئله این است که کارل هم بدبختی شخصیت جان دو پونت را بی‌نقص و بدون‌ کم‌و‌کسر به نمایش گذاشته است.   best_actor_bradley_dt

بردلی کوپر

تک‌تیرانداز امریکایی (American Sniper) بردلی کوپر فقط به سادگی شخصیت کریس کایل-مرگبارترین تیرانداز تاریخ امریکا- را در «تک‌تیرانداز امریکایی» از آن خود نکرده، بلکه او به صورت تمام و کمال در دوره‌ی فیلمبرداری در نقش‌اش ناپدید شده بوده است. خودش می‌گوید:«اینجوری نبود که از همه بخوام من را کریس صدا کنند، ولی این اتفاق همینطوری افتاد. من در آن حالت ماندم و آن حس به همه‌جایم رسوخ کرد.» این بازیگر روزانه ۶ هزار کالری مصرف می‌کرد و وزنه‌برداری می‌کرد تا فیزیک قدرتمند کایل را به دست آورد. «کارهایی که من می‌کردم، یک درصد کارهایی که ماموران واقعی نیروی دریایی می‌کنند، نیست. اما بازی در قالب کریس فوق‌العاده بود. مردم باهام متفاوت برخورد می‌کردند.» پس، می‌توان گفت کوپر واقعا در نمایش شخصیت‌اش به هدف زد.  

بندیکت کامبربچ

بازی تقلید (The Imitation Game)best_actor_benedict_dt می‌خواهد شرلوک هولمز باشد یا جولین آسانژ، بندیکت کامبربچ هیچ مشکلی با بازی کردن نقش باهوش‌ترین آدم‌ها ندارد. اما به عنوان آلن ترنینگ، ریاضی‌دان بریتانیایی که کُد مبهم نازی‌ها را در جریان جنگ جهانی دوم شکست، کامبربچ پرده از عمقی آسیب‌پذیر زیر هوشِ بیگانه‌وار و سردش برمی‌دارد که در نقش‌های قبل‌اش، وجود نداشت. خودش می‌گوید:«من عاشق او شدم.» احساس همدردی‌اش برای ترنینگ، کمک‌اش کرد تا در آن سکانس تخریب‌کننده که ترنینگ به خاطر تمایلاتِ همجنس‌گرانه‌اش دستگیر شده و توسط مواد شیمیایی عقیم می‌شود، خارق‌العاده ظاهر شود. کامبربچ می‌گوید:«آن روز، روز بزرگی در فیلمبرداری روزهای بزرگ زیادی بود. خیلی عجیب بود-خاطره‌ی سختی‌هایی که کشیده تقریبا من را محاصره کرده بود. اینکه به این مرد چقدر اهمیت می‌دادم، خیلی بهم کمک کرد.»   33 supporting_actress_patricia_dt

پاتریشیا آرکت

پسرانگی (Boyhood) پاتریشیا آرکت در بیست‌ سالگی‌ اولین فرزندش به دنیا آمد، چیزی که ریچارد لینک‌لیتر در هنگام انتخاب او از آن خبر داشت. او می‌گوید:«وقتی برای اولین‌بار با ریچارد آشنا شدم، درباره‌ی پسرم حرف زدیم و ریچارد هم تازه بچه‌دار شده بود. برای همین وظایف والدینی در اولویت‌مان بود.» درست همان‌گونه که آرکت در قالب اولیویا، با تخصص ماهرانه‌ای، لذت، اضطراب و دل‌شکستگی مادرانه را به نمایش می‌گذارد. در آخرین سکانس‌اش، او پسرش (الار کولترین) را تماشا می‌کند که در حال ترک لانه است. خودش می‌گوید:«واقعا صحنه‌ی قدرتمندی است. شما با این بچه بزرگ می‌شوید و خیلی از مواد مغذی بدن‌ات به او منتقل می‌شود و شما برای سال‌ها نیازهایشان را برطرف می‌کنید و ناگهان همه‌چیز به شکل رادیکالی از این رو به آن رو می‌شود.» supporting_actress_emma_dt

اِما استون

بردمن (Birdman) در نقش سم، دختری که به تازگی اعتیادش را ترک کرده و فرزند مایکل کیتونی که سعی در بازگشت به دوران اوج خودش از طریق اجرای نمایشنامه‌ای در برادوی دارد، اِما استون نصف بیشتر زمان «بردمن» را صرف این می‌کند تا نشان دهد که اصلا به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهد. البته اینکه او نباید می‌گذاشت احساسات‌اش توی چشم بخورد، از چیزهایی بود که استون می‌بایست در انجام آن حرفه‌ای می‌شد، مخصوصا به خاطر دشواری برداشت‌های بلند فیلم. خودش گفته است:«هر روز پیچیده بود. هر روز سخت بود. اما هیچی مثل آن احساسی نبود که بعد از اتمام روز به‌تان دست می‌داد.» supporting_actress_laura_dt

لارا دِرن

وحش (Wild) لارا دِرن برای نقشِ مادر ریس ویترسپون در فیلم «وحش»، وارد این پروژه شد. او کتاب شریل استرید که فیلم براساس آن ساخته شده را شروع به خواندن کرد و طولی نکشید که طلسم آن شد. درن می‌گوید:«بعد از یکی-دو صفحه که از کتاب می‌خوانید، شما به شکل دیوانه‌واری عاشق‌اش می‌شوید. قلب‌تان می‌شکند و هرگز هم ترمیم نخواهد یافت.» این بازیگر نقش بابی را بازی می‌کند، زن خارق‌العاده‌ای که مرگ‌اش، دخترش را به سفری هزار و صد مایلی در طول سواحل اقیانوس آرام می‌فرستد. دِرن برای نمایش احترام‌اش به بابی واقعی، او را تبدیل به شمایلی مهربان و قوی با عشقِ نابِ مادرانه می‌کند که به محض اینکه با او مواجه می‌شوید، قلب‌تان ممکن است برای همیشه متحول شود. supporting_actress_meryl_dt

مریل استریپ

درون جنگل (Into the Woods) در قالب جادوگری ناامید که برای بازگرداندن جوانی‌اش تلاش می‌کند، مریل استریپ این اقتباس سینمایی از نمایشنامه‌ی فانتزی و موزیکال برادوی را به چیزی به‌یادماندنی بدل می‌کند. این بازیگر که تاکنون سه‌بار مجسمه‌ی اسکار را به خانه برده، این ساحره را با چنان جذبه و وسواسی خلق می‌کند که آن تبدیل به یکی از درخشان‌ترین هنرنمایی‌هایش می‌شود. او حتی از خاطرات دوران کودکی‌اش هم برای این نقش استفاده کرده است. می‌گوید:«اگر چیزی از آن نامادری‌های سیندرلا در داستان‌های پریانی دیزنی یادم مانده بود-کارتونی که با آن بزرگ شدم- تصور اینکه ببینم جادوگر من چه شکلی می‌تواند باشد، جالب بود.»   supporting_actress_keira_dt

کیرا نایتلی

بازی تقلید (The Imitation Game) جوآن کلارک فقط در شکستن رمز نازی‌ها دست نداشت، او به عنوان تنها زنی که در تیم رمزشکنان آلن ترنینگ حضور داشت، در این نقش به چیزی دست‌نیافتی، دست می‌یابد. کیرا نایتلی در میان دریایی از مردان قدرتمند، به عنوانی زنی پیشگام می‌درخشد؛ کسی که برای مدت کوتاهی با اینکه می‌دانست آلن ترنینگ (بندیکت کامبربچ) همجس‌گراست، با او نامزد کرده بود. خودش می‌گوید:«در آن زمان، از زنان انتظار می‌رفت تا ازدواج کنند و بچه‌دار شوند. بنابراین، با توجه به عشق زیادش از نوع دوستانه و دنبال کردن کسی که بیشتر از هرچیزی الهام‌بخش‌اش بود- انتخاب‌اش را درک می‌کنم.» سخت‌تر از این‌ها، فهمیدن فرمول‌های ریاضیات داخل فیلم بود. می‌گوید:«بعد از دو هفته، دفترچه را بستم و گفتم، نه، نمی‌شه، باید به همان وانمودکردن اکتفا کنم.»   قق supporting_actor_jk_dt

جی.کی. سیمونز

شلاق‌زن (Whiplash)

در میان تمام اخلاق‌های زننده و زورگویی‌های ظالمانه‌ی شخصیت ترنس فلچر، اعصاب‌خردکن‌ترین لحظه‌ی «شلاق‌زن» جایی است که این معلم موسیقی ستمگر (جی.کی. سیمونز) لبخندی ساده روانه‌ی طبل‌زن اعجوبه‌ی مشتاقِ جدیدش (مایل تلر) می‌کند. این از آن لبخندهایی است که مخاطبان بعد از ۲۵ سال تماشای کارهای سیمونز به آن اعتماد دارند. اما این دفعه، آن لبخند آسیب‌پذیرترین نقطه‌ی یک دانش‌آموز را هدف قرار داده است. نویسنده/کارگردان فیلم، دی‌مین چزل می‌گوید:«نمی‌توانم فکرش را کنم کس دیگری این نقش را بازی کند. او این توانایی را دارد تا در آن واحد هم شما را بترساند و هم باعث خنده شود.» او واقعا اجرای هنرمندانه‌ای دارد- از آنهایی که مجبورمان می‌کند، جملاتی که فلچر از آن منتفر است را به زبان بیاوریم: کارت عالی بود. supporting_actor_robert_dt

رابرت دووال

قاضی (The Judge) قبل از شروع فیلمبرداری، رابرت دووال که نقش قاضی کم‌حرفی را بازی می‌کند که با پسر تجملاتی‌اش (رابرت داونی جونیور) مشکل دارد و نمی‌تواند او را ببخشد، همراه با داونی درگیری‌های بین این پدر و پسر را بارها تمرین می‌کردند. داونی می‌گوید:«دووال واقعا آدم مهمی برای من است، او بی‌وقفه در حس کاراکترش بود، که این مسئله یک‌جورهایی به ضرر من تمام می‌شد. چون دووال به عنوان قاضی روی من تمرکز می‌کرد و به نوعی مدام ایرادات‌ام را گوش‌زد می‌کرد. بعد او آرام می‌گرفت و وقتی من آسیب‌پذیر می‌شدم، او این را دوست نداشت. در آخر این تمرینات، ما بالاخره راه‌اش را پیدا کردیم. در جریان همین بداهه‌پردازی‌ها بود که به طرز غریبانه‌ای تبدیل به یک خانواده شدیم.»   supporting_actor_edward_dt

ادوارد نورتون

بردمن (Birdman) ادوارد نورتون به دنبال فیلمی بود که آنقدر غیرعادی باشد تا فکِ مردم را پخش زمین کند. او به این آرزو و خیلی چیزهای بیشتر از آن در «بردمن» رسید. او نقش مایک شاینز را بازی می‌کند؛ بازیگری با آب‌و‌تاب و مبالغه‌گر که شخصیت ازخودراضی و متکبرش، به سوداگری‌اش می‌انجامد. این فیلم هرچیزی که نورتون امیدوار بود را در خود داشت. خودش می‌گوید:«فیلم را در همان سینمایی دیدم که دیوید فینچر برای اولین‌بار باشگاه مشت‌زنی را به‌مان نشان داد. همان احساس مشابه را داشتم-اینکه این کارگردان در حال خلق چیزی کاملا تازه است. این از آن نوع فیلم‌هایی است که بچه‌ها در کلاس‌های فیلمسازی برای ۱۵ سال آینده آن را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهند.»

ایتان هاوک

پسرانگی (Boyhood)supporting_actor_ethan_dt آیا ایده‌ای است که ریچارد لینک‌لیتر با ایتان هاوک مطرح کند و آن ایده، او را به تردید و مکث وا دارد؟ به احتمال زیاد نه. این دو یکدیگر را بیش از ۲۰ سال است که می‌شناسند و تاکنون در ۸ فیلم از جمله تریلوژی «پیش از...» با یکدیگر همکاری داشته‌اند. بنابراین اینگونه شد که هاوک به دستیار و دست‌راست لینک‌لیتر در «پسرانگی» تبدیل شد. جایی که او نقش پدری بی‌آرام و قرار اما باحال را ایفا می‌کند، که هر ازگاهی وارد زندگی پسرش (الار کولترین) می‌شود، تا اینکه در نهایت خودش هم همانند بچه‌ها بزرگ شده و تبدیل به پدری واقعی و فداکار می‌شود. هاوک چنین تغییری را کاملا قابل‌باور می‌کند-شاید به خاطر اینکه او از جایی واقعی الگو می‌گرفته. خودش می‌گوید:«پدر من و ریچارد خیلی شبیه به‌هم بودند. پس، من و او تصویری واضح از این شخصیت در ذهن‌مان داشتیم. ما پدر و مادر بودن را با کلمات یکسانی تعریف می‌کردیم.»   supporting_actor_mark_dt

مارک رافالو

فاکس‌کچر (Foxcatcher) «تاکنون چنین کار سختی در زندگی‌ام نکرده بودم.» این را مارک رافالو می‌گوید؛ کسی که نقش دیو شوالتز، کشتی‌گیر المپیک را در درام سیاه بنت میلر بازی می‌کند. داستانی درباره‌ی دو برادر که زندگی‌شان با روانیِ پولداری به اسم جان دو پونت (استیو کارل) گره می‌خورد. می‌گوید:«من تا حالا اینقدر زیر فشار نبودم. به معنای واقعی کلمه در بخش‌بخشِ این فیلم، خون و عرق و اشک بود.» این تقلا و خستگی اما فقط به مارک محدود نمی‌شده. آن سکانس محوری را به یاد آورید که مستندسازی از دیو می‌پرسد، تا از الهام‌بخشی مربی‌اش بگوید و او را تحسین کند.... اما او نمی‌تواند جواب دهد. وقتی دیو شکست می‌خورد، چندین برداشت پشت برداشت گرفته می‌شود. این سکانس فوق‌العاده‌ایی از سوی بازیگری باهوش است که نقش مردی را بازی می‌کند که نمی‌تواند وانمود کند. و به این می‌گویند بازیگری.   منبع: Entertainment Weekly


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده