// پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۱۵

گیشه: معرفی فیلم Locke

در مقاله‌ی دیگر از بخش تازه‌ راه‌اندازی‌شده‌ی «گیشه»، نگاهی به فیلم ساده، محدود اما تاثیرگذار  «لاک» با بازی درخشان تام‌هاردی می‌اندازیم. با زومجی همراه باشید.

به جرات می‌توان گفت فیلم «لاک» یک ساعت و نیم بیننده را میخکوب می‌کند. این فیلم یکی از خوش‌ساخت‌ترین، به‌یادماندنی‌ترین و البته تکان‌دهنده‌ترین فیلم‌هایی است که به تازگی درباره‌ی اخلاق، صداقت و انسانیت دیده‌ام. وقتی فیلم باارزش‌تر و خارق‌العاده‌تر جلوه می‌کند، که بدانیم همه چیز در «لاک» تنها با یک شخصیت، یک لوکیشن، یک اتومبیل، یک تلفن و در عرض زمان واقعی (Real Time) اتفاق می‌افتد. اینکه بیننده را در چنین موقعیت ساده‌ و بی‌آلایشی به سرعت جذب کند و در ادامه به دنبال خود بکشد و در عین حال او را هیجان‌زده، متاثر و شیفته نگاهش دارد و در پایان هم بدون شعارزدگی به زیبایی، درس زندگی بدهد، واقعا کار واقعا سختی است. اما سازندگان «لاک» از پس تمام این‌ها به خوبی برآمده‌اند. قصه در یک شب سرد و تمام‌نشدنی در لندن اتفاق می‌افتد. «آیوان لاک» که مهندس بتن‌ریزی است، روی کاغذ و در ذهن کارفرمایان و همکارانش قرار است فردا روی بزرگترین پروژه‌ی بتن‌ریزی اروپا نظارت داشته باشد و همه‌چیز را رهبری کند. اما او وقتی سوار بی‌ام‌وی پیشرفته‌اش می‌شود، به سمت خانه نمی‌رود تا با تماشای فوتبال با خانواده‌اش و خوردن سوسیس شبِ معرکه‌ای را بگذراند و فردا صبح زود، سرکار مهم‌اش حاضر شود. او وقتی سوار ماشین‌اش می‌شود، محل‌کارش را به سمت جای دیگری ترک می‌کند. در گذشته اشتباهی مرتکب شده و حالا این اشتباه همین امشب یقه‌اش را چسبیده است. او می‌تواند بی‌خیال این اشتباهات شود و به زندگی عادی‌اش برسد. اما آیوان لاکِ آدمِ بی‌مسئولیتی نیست. شاید به خاطر گذشته‌اش باشد. شاید به خاطر اینکه خودش در کودکی ضربه‌ی بدی از چنین اشتباهی خورده است. به هر حال، او تصمیم می‌گیرد تا اشتباه‌اش را جبران کند. حالا مهم نیست رییس از پشت تلفن فریاد می‌زند که «چه غلطی می‌کنی؟» یا اینکه بچه‌هایش ناراحت شده یا زن‌اش حسابی عصبانی شود. او حالا این فرصت را دارد تا مثل بازیکن فوتبال داخل فیلم، بعد از خراب کردن همه‌ی موقعیت‌ها، ایندفعه توپ را وارد دروازه کند.
Locke-Movier-Still ساخت «لاک» در ایران امکان‌پذیر نیست. چون آیوان می‌توانست با بهره‌گیری از فرهنگ غنی رانندگی  ایرانی، به سادگی با شکستن محدودیت سرعت، سریع کارش را به انجام برساند!

«لاک» تمام مواد لازم برای جذابیت بخشیدن به چنین موقعیتی با این همه محدودیت را دارد. استیون رایت در مقام نویسنده و کارگردان می‌دانسته دقیقا با چه چیزی طرف است. برای همین فیلم در همان ده دقیقه‌ای اول‌اش به مخاطب می‌گوید، انتظار چه تجربه‌ای را داشته باشد. آیوان لاک باید خانواده و کارش را با تلفن ماشین‌اش راست و ریست کرده و اعصاب کسانی که می‌خواهند خفه‌اش کنند را آرام کند. ما هیچ‌وقت تصویر دیگران را نمی‌بینیم، فقط صدای‌شان را می‌شنویم که روی چهره‌ی لاک تاثیر می‌گذارند. «لاک» از طریق همین محدودیت‌ها لایه‌های خفقان‌آور متعددی را به وجود می‌آورد که هر لحظه ما را آرام‌آرام در خود فرو برده و در نهایت که به خودمان می‌آییم، می‌بینیم در میان نمادگرایی داستان و شخصیت دوست‌داشتنی‌اش، در حال دست و پا زدن هستیم. اینجا است که حسابی با لاک همزادپنداری می‌کنیم. قصه در نگاه اول شاید همانند داستان‌های هیجان‌انگیزِ کلیشه‌ای به نظر برسد که در آن‌ها یک کاراکتر ناشی قرار است مثلا با تلفن هواپیمایی را فرود آورد. فیلم در ایجاد چنین هیجانی کم و کسر ندارد. اما هیجان مهم‌تر فیلم زمانی است که شخصیت لاک باید با اشتباه‌ اخلاقی زندگی‌اش که به غولی شکست‌ناپذیر تبدیل شده، مقابله کند. تصمیم آیوان لاک برای مبارزه با این غول، آن هم در این دوره و زمانه‌ی بی‌وفا، به شکل احساسی قابل ستایش است و موانعی که در این بین جلوی موفقیت‌اش را می‌گیرند هم مضطرب‌کننده می‌شود. اما «لاک» میخ آخرش را وقتی می‌زند که لاک را بخشی از دنیای بیننده‌اش می‌کند و ما را بخشی از لاک. تمام نمادهای دنیای مدرن از جمله چراغ‌ها، تلفن، اتومبیل و بزرگراه مدام در طول فیلم به چشم می‌خورند. این عناصر شخصیت لاک را در محاصره‌ی دنیای نوین امروز نشان می‌دهد. اینجا است که لاک دیگر تنها نیست. نیروی شر در قالب این نورهای کورکننده اطراف لاک را گرفته‌اند و به او و ما تاکید می‌کنند که می‌توان بی‌خیال مبارزه شد و به جاده خاکی زد، مثل خیلی از آدم‌های دیگری که هر روز از زیر مسئولیت‌های انسانی‌شان شانه خالی می‌کنند. فکر کردن به این مفاهیم و مقایسه‌ی آن با زندگی خودمان، فیلم را به تجربه‌ی خفه‌کننده و عجیبی بدل می‌کند. زمانی که بیننده متوجه می‌شود آیوان فارق از نتیجه، انتخاب درست را کرده، دیگر برایش موفقیت یا شکست‌اش مهم نیست. مسئله مقصد نیست، جریان سفر است. آیوان در طول سفر نشان می‌دهد که می‌خواهد خاطره‌ی تلخی که با پدرش شروع شده را تکرار نکند. او امشب به فکر این کار نیافتاده است، بلکه از میان دیالوگ‌ها و انتخاب‌هایی که برای گفتن یا نگفتن بعضی چیزها دارد، ثابت می‌کند که او چنین انسانی رشد کرده است.

Tom Hardy in Locke این به شما بستگی دارد که مرزهای اخلاقی «آیوان لاک» را با توجه به زندگی خودتان قابل‌باور بدانید یا نه. برای همین است که فیلم می‌تواند برای یکی خیلی تکان‌دهنده باشد و برای شخص دیگری خیلی معمولی.

تام هاردی در نقش آیوان لاک بی‌نظیر، غیرقابل‌پیش‌بینی و تحسین‌برانگیز است. کاری که هاردی با جزییات صورت‌اش در مواجه با واکنش دیگران انجام می‌دهد، از تبحر او حرف می‌زند. انگار او ماسکی از چنین مردی که در چنین موقعیتی گرفتار شده بر صورت زده و با فریادهایی که به آینه‌ی عقب ماشین روانه می‌کند و آرامشی که دقایقی بعد در صحبت‌‌ با همسرش حس می‌شود، مجبورتان می‌کند تا فشاری که بر این مرد می‌آید را باور کنید. فیلمبرداری «لاک» فقط در هشت روز انجام شده٬ بنابراین با فیلمی جمع‌وجور و به ظاهر فراموش‌شدنی‌ای طرف هستیم. اما کافی است به تماشای آن بنشینید تا در اعماق وحشتناک یک شب غرق و از دیدن تلاش یک انسان برای نگه‌داشتن زندگی‌اش متاثر شوید. محیط بسته‌ی فیلم حوصله‌تان را سر نمی‌برد. چرا که آیوان لاک در انعکاس نورها می‌خواهد بگوید، من قفل‌های بردگی‌ام (Lock) را می‌شکنم و پیروز خواهم شد (I Win).

برای تماشای نسخه فارسی فیلم Locke به وب‌سایت فیلیمو مراجعه کنید.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده